پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 3 - صفحه 21

660 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    محمد علی گفته:
    مدت عضویت: 2330 روز

    به نام تو

    به یاد تو

    و برای تو

    سلام استاد عزیزم و بقیه بروبچ های گل

    این مبحث خواب های تکرای منو یاد یه صحبت یکی از دوستانم انداخت.

    گفت وقتی میخوابم از شمال میرم جنوب ..از شرق میرم غرب.

    منظورش این بود خوابهام زیاد سرو پای ندارن…در جای که من اکثر خوابهای که می بینم…میفهمم از کجا آب میخوره..

    منم مثله بقیه دوستان یه خوابی بود که خیلی تکرار میشد…البته مدتهاست ک خداروشکر دیگه خبری ازش نیس…

    ولی وقتی فایل رو گوش دادم واقعا از یه جای به بعد وقتی با استاد اشنا شدم…جنس خواب دیدنمم عوض شده..

    مثال….من الان خوابهای سلبریتیها…افراد مشهور رو خیلی می بینم…وووو حتی استاد…همین چند شب پیش خواب استاد رو دیدم….

    شاد باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    ابراهیم گفته:
    مدت عضویت: 1395 روز

    سلام خدمت همه دوستان بسیار ارزشمند

    سلام خدمت استاد عزیزم

    تو این تقریبا دو سالی که با شما هستم و هر روز بدون شنیدن صحبت‌هایتان شب نمیشه خدا رو شکر خوابی نمیبینم یا خوابهای خوبیه که آرامش رو ازم نمیگیره.

    اما تو تمام بچگی هام و قبل دو سال تقریبا خوابهایی با ریشه ترس میدیدم.

    یه ساعت پیش با خانمم در حال پیاده روی مشغول صحبت بودم که گفتم استاد چنین فایلی گذاشته و من کلا باید بنویسم استاد عزیزم من در حال ویبره و ترس و سر وصدا و اصطلاحا شکستن زبون و هوم هوم کردن بودم،حالا خانمم گفت که آره واقعا قبلا گه همش خواب می‌دیدی و سر وصدا میکردی.

    اینو داشته باشید تا براتون بگم که از روزی که من وخانم ازدواج کردیم تا حالا ندیدم ایشون شبی رو با آرامش و عمیقا نخوابه و بعضی شبها در حال صحبت میبینم سر و صداش نیست میبینم بابا من دارم با کی صحبت میکنم این بنده خدا که خوابه،خدا رو شکر این نعمت الهی رو داره که سرش میرسه به متکا خواب عمیقی داره

    یادم میاد چند شب من تو خواب زبونم میشکست و هوم هوم میکردم و حالیم میشد که خانمم خوابیده کنارم و منتظر بودم بیدارم کنه اما دریغ از کمک ایشون،به هزار زور و زحمت خودمو بیدار میکردم و نفس نفس زنان دنبال آب میگشتم.

    به خانمم گفتم خانم محترم شما که این اخلاق قشنگ رو داری که راحت میخوابی و عمیق،کلی خندیدیم و خلاصه قبول کرد که فقط یک دفعه بیدارم کرده….

    استاد نمیدونم چرا پرسیدید ولی خوابهای من ریشه ترس داشت (بختک،جن،مردن،افتادن از جای بلند و…)

    سپاسگزار استاد عباس منش و استاد شایسته هستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    حسن زنگنه گفته:
    مدت عضویت: 1394 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    استاد عزیزم سلام سلام به خاله مریم عزیزم

    استاد چه کردی با من چه کردی با من استاد این مدت که شما این سوال ها این الگوها این پترن هارو سوال کردید من توی کامنت ها هم پاسخ میدام و ذهن همیشه درگیر این موضوع و این مسأله بود چرا من همیشه این الگوهای برای من تکرار میشه چرا من همیشه بدهکار هستم و چرا یک مدت من پول خوب میسازم و حتی پول بیشتر از بدهی ها می‌سازم بدهی ها پرداخت میشه اما دوباره بازم من بدهکار میشم باور ها همیشه من به ایده های میرسم یا الهام میشه که پول زیادی میخواد یا چرا من همیشه یک مدت پول خوب در میارم اما بعد از مدتی دوباره این کم میشه و نوسان داره و یا می‌خوام فعلان مواد بخرم شرایطی برای من پیش میاد حتی توانای خرید مواد اولیه کارم هم ندارم

    استاد استاد استاد. عزیز چه کردی با این سوال ها

    من چندین روز بود خیلی ذهنم درگیر این مسأله بود و هر مقداری فکر میکرد به هیچ جوابی نمیرسیدم هی فکر میکردم واین سوالات از خودم می‌پرسیدم که چرا دلیلش چیه حتی این چند روز به حرف های که میزدم به دیگران و رفتارهای که در کارم داشتم حتی کوچکترین فکر را هم زیر ذره‌بین قرار میدام تا شبی که تو بالکن نشسته بودم داشتم فایل گوش میدادم بعد این جمله به من الهام شد گفت تو یک پاشنه آشیل داری این پاشنه آشیل تو پول است گفتم پول پول ترمز من است گفت بله گفت تو پول عامل موفقیت می‌دونی پول عامل نیست پول وسیله است پول تمام مشکلات تو رو حل نمیکنه بخشی از مشکلات تو است اما تو تمام تمرکز روی پول است

    ذهن من انگاری دریچه های باز شد بعد. شروع کردم نوشتن و هر مقدار فکر میکردم میدیم دقیقا درست من تا اون لحظه فکر میکردم من اگر این مقدار این تومان میلیارد پول داشته باشم تمام مشکلات کارخانه من حل میشه استاد من میشستم حساب میکردم حساب میکردم اگر خدا آنقدر به من پول بده این بدهی میدم فکرهای من نگاه کن پاشنه آشیل های من اگر من پول داشته باشم من برای یکسال آینده مواد اولیه میخرم میزارم تو انبار داشته باشم بعد تمام بدهی ها پرداخت میکنم بعد یک مدت به خودم استراحت میدم یعنی من به هر چیزی فکر میکردم تهش پول بود بعد هر مشکلی هم برای من رخ میداد منتهی میشد به پول اگر کاری میخواستم انجام بدم ایده‌ای و راه کارهای شرایطی اتفاقاتی که به من داد میشد به پول بود خوب من هم که این ترمز داشتم چیکار میکردم میرفتم هی وام می‌گرفتم هی قرض میگرفتم. و این چرخه دایره وار هی ادامه داشت من خودم نمیدونستم اما بخاطر اینکه من این باور داشتم این ترمز داشتم به این شرایط هدایت میشدم

    این باور از کودکی به من گفت شده بودم من از کودکی تو بازار کار کردم کار کارمندی یا کاری که تو شرکت اینجوری باشه نداشتم هیچ وقت همیشه تو بازار آزاد کار کردم و به نوعی شاگردی کردم خلاصه تمام آدمها تو بازار کسانی که من با اونها کار کردم این باور داشتن و به من هم داد بودن حالا این باور چی هست پول حلال تمام مشکلات است پول باشه همه چیز درست میشه پول اگر باشه همه چیز فراهم است حتی اگر دشمن هم داشته باشی با تو دوست است و مدتی صلح می‌کنه این باور یکی از کسانی بود که به من این همیشه یاد میداد و این ترمز ها این باورهای معیوبی بود که من داشتم و معیار سنجش من از موفقیت آدمها میزان داری یعنی پول نقدی که داشتن بود تو ذهنم ابن بود این آدم اگر این مقدار داره آدم موفقی است یعنی هر چیزی یا پول سنجش میکردم و با پول وزن میکردم و این باور ها آنقدر در من ریشه داشت اصلا من یکی از عواملی که من باعث شد که دنبال رو شما باشم بخاطر همین عامل بود پول داشتن این هم به هر مقدار زیادی اشکال ندارد اما من پول عامل موفقیت میدونستم و اگر هم میخواستم باور خودم عوض کنم فقط به این دلیل بود که پول بیشتری به دست بیارم نه تنها موفق نمی‌شدم حتی شرایط هم برام سخت تر میشد تا زمانی که این ترمز پیدا کردم دقیقا یک فایلی دارم که روی اون موسیقی پخش میشه و شما این هی تکرار می‌کنید آقا جان شما اگر باورهای خودتون را درست کنید بسازید هدایت میشوید به مدار هدایت می‌شوید به مسیر درست بعد این من گوش میدادم میگفتم چجوری برم تو مدار پول بعد میرفتم اون فایل دوازده قدم گوش میدادم درباره فروش سیار تابو هنری نقاشی و به این فکر میکردم چجوری میشه تو مدار پول رفت. اما به این دلیل به خاطر اینکه من پول عامل موفقیت میدونستم اصلا متوجه نمی‌شدم خلاصه این ترمز من هی روی اون کار میکردم تصمیم گرفتم گفتم حسن تو باید از پایه ریشه باید این درست کنی دیگه نباید ابن چرخه ادامه پیدا کنه من مدت بیست روز دنبال موادی بودم برای کارم و یک جای این مواد داشت و هم قیمت بالا می‌گفت و هم این که من پول کافی برای خرید این مواد نداشتم بعد این ترمز پیدا کردم گفتم نه دیگه نه من باید دنبال راه یا ایده ای باشم که بدون که قرض کنم این مشکل حل کنم من دیگه نمی‌خوام قرض کنم یا به کسی بدهکار بشم نمی‌خوام استاد استاد من این گفتم سعی کردم تمرکزم روی این موضوع بزارم خدا من را به راه ها و شیوه های هدایت می‌کنه بدون اینکه قرض کنم یا به کسی بدهکار باشم من به خواستم میرساند دیروز یکی از دوستان من اومده بود به من سر بزنه من چند روز پیش بهش گفت بود یک همچین موادی با این مشخصات احتیاج دارم بعد کلی خوشبش کردیم بعد گفت راستی حسن برات اون مواد پیدا کردم گفتم آقا ناصر من نمیتونم پول نقد بدم الان اگر میتون با شرایط خواست من کنار بیاد باش گفت اتفاق اون هم یکی از دوستان قدیم من است باهاش صحبت کردم گفتم این شکلی گفت باش بگو بیاد رفقیت رفیق من هم هست بگو اشکالی نداره اصلا استاد این به من گفت بعد تو دلم گفت آنقدر زود جواب داد آنقدر سریع یعنی ترمزها رو من پیدا کنم آنقدر سریع خواست هام اتفاق می‌افته استاد دلم میخواست بلند بشم برقصم از خوشحالی خدایا شکرت استاد بینهایت ازت سپاگزارم. من اصلا از زمانی این الگوهای تکرار شوند شما گذاشتید من هی دارم به این پترن ها دارم فکر میکنم آنقدر دارم پاشنه آشیل دارم پیدا میکنم

    اولین مهم ترین چیزی که من به معنای واقعی درک کردم به باور رسید این من با باورهای خودم من خلق میکنم من میسازمش من دارم با توجه به آنچه که کانون توجه من است دارم تو زندگی دعوت میکنم این به معنای واقعی کلمه درک کردم

    دوباره اینکه این ترمز پیدا کردم که من ترس کم شدن مواد اولیه یا دیر رسیدن داشتم نمی‌دونم این باور چرا دارم ولی احساس میکنم این بر میگرده به باور فراوانی یک ترسی داشتم مثلا این استرس داشتم که مواد اولیه تمام شود نکنه من تو خرید بعدی سختم بشه یا نکنه شرایط جوری بشه مواد اولیه کم بشه این ترمز کی فهمیدم زمانی که شریک من گفت چرا کارمند اضافه نمیکنی روی دستگاه تا تولید بالاتر بره بعد من گفت خوب حالا اندازه مواد داریم کارمند. بعد به خودم گفتم چی گفتم الان اندازه مواد یعنی چی اندازه مواد همین کلمه نشستم گفتم چرا من اینجوری فکر میکنم بعد کلی ریز شدن کلی فکر کردن کلی اتفاقات که قبلا رخ داد من این باور داشتم که اگر مواد اولیه کم بشه من چیکار کنم مدت زمانی طول می‌کشه تا حاظر بشه بعد کارم می‌خوابه یعنی آنقدر با یک کلمه با یک جمله می‌تونه کلی باور پشت اون حرف اون جمله باشه که من دارم میگم

    الان یک تمرین و یک کاری دارم انجام میدم بهتر باور ها و ترمز هارو شناسایی کنم. اومد یک فایلی درست کردم استاد هر روز اتفاقاتی که من انجام میدم این رخ میده تجزیه تحلیل میکنم اگر خوب باشه دنبال باورهای که خوب هستن میگردم تقویت کنم اگر هم بد بود دنبال ترمز ها میگردم

    مثلا

    امروز تاریخ فعلان

    امروز این اتفاق رخ داد مثلا خوب بود

    چه باوری من دارم که ابن اتفاق خوب رخ داد

    و توضیح میدم با جزییات و فکر میکنم بهش دنبال باور که باعث این اتفاق خوب بوده میگردم

    امروز این اتفاق رخ داد مثلا بد بود

    چه ترمزهای دارم که باعث ابن اتفاق بود

    بعد میگردم دنبال ریشه اون چیه و چرا چطور ابن باور چیه این ترمز چیه که ابن اتفاق رخ داد است

    این تمرینی است که داره به من کمک می‌کنه به من مثلا یکی از اتفاقاتی که رخ داد تو یک روز

    من یک دستگاهای قرار بود بفرستم برای شخصی تو ماهدشت کرج من تو تهران هستم

    بعد شرایط جوری بود نه جرثقیل پیدا میکردم نه لیفتراک به اولش من به راننده گفتم ببین میشه این روی ماشین بار زد

    این بنده کمر درد داشت بعد ترسیده بود که من بهش بگم این با کارمندها انجام بده بعد به من گفت آقا زنگنه این فقط کار جرثقیل است با دست اصلا نمیشه بعد همین حرف و همین کلمه تو ذهن من هم کار سخت و خارج از توان ما آمد خلاصه من هم هر کاری میکردم نمیتونستم جرثقیل پیدا کنم بعد همان موقع شریک من رسید گفت چی شده گفتم این دستگاه می‌خوام بفرستم کرج دنبال جرثقیل میگردم گفت جرثقیل بابا جرثقیل نمی‌خواد به چند تا از بچه ها بگو بیان بعد آنقدر تو ذهن من این باور سخت اومده بود گفتم نمیشه خیلی سنگین بعد طولش هم زیاد گفت بگو بیان من درستش میکنم خلاصه با چند تا پالت چوبی دستگاه بار زد آنقدر راحت نه زور میخواست نه جرثقیل هیچی فقط باید می‌گرفتن تعادلش حفظ میشد

    من همین تمرین شب اون شروع کردم نوشتن

    چندتا چیز فهمیدم باور هر کسی باهم دیگه فرق داره اگر یک کاری برای یک شخص به راحتی انجام میشه دلیلش فقط باور است

    بعدی دنبال این باشم با کمترین صرف وقت هزینه انرژی بهترین بازدهی

    حالا خیلی زیاد ولی مهم ترین چیزی که من از تو همین اتفاق فهمیدم این جمله که شما گفتید استاد اگر کاری سخت پیش میره بخاطر این است که من باور درستی ندارم و دقیقا این اتفاق رخ داد من اکرذبلپر این داشتم مثل شریک و بجای وردی تا مناسب به خواستم توجه میکردم و باور این میخواستم تو ذهنم میشود به راحتی هدایت میشدم و همین تضاد اتفاق گفتم نکن من تو کارهای دیگه این شکلی بخاطر این نوع باور ها کلی سختی کلی هزینه انجام دادم و آخرش هم این اتفاقی که میخواستم نشده بعد شروع کردم دنبالش گشتن دیدم چقدر زیاد بود دقیقا مشابه همین اتفاق به خاطر باورهای خودم شرایط سختی گذارندم

    استاد بینهایت ازت ممنونم چقدر این پترن ها این الگو ها این سوالات داره به من کمک می‌کنه من روی دوره دوازده قدم دارم کار میکنم اما این فایل مثل یک جرقه برای ترکیدن دینامیت تو مغز من شد بینهایت ازت سپاگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم

    در پناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    زینب اسماعیلی گفته:
    مدت عضویت: 1758 روز

    به نام یگانه هدایتگر مهربان

    سلام به استاد عزیزم، خانم شایسته نازنین و دوستان خوبم

    سؤال: چه الگوهای تکرار شونده ای را می توانی در خواب های خود پیدا کنی؟

    من درمورد این موضوع فکر کردم و فکر می‌کنم به شناخت بهتری از کارکرد ذهنم رسیدم.

    چون نسبت به قبلا خیلی خواب نمی‌بینم یا اگر می‌بینم، یادم نمیاد که درباره چی بوده ولی حسی که صبح در خواب داشتم حداقل بهم میگه خواب خوبی بوده یا نه.

    الگوهای تکرارشونده خواب های دوران کودکی من، اکثر مواقع این بوده که داشتم از یک فردی، یک حیوان یا یک چیزی فرار می‌کنم و بلااستثناء الگوی مکان هم تکراری بود یعنی جاهای تاریک که می‌ترسیدم.

    یا الگوی تکرارشونده خواسته هام و رسیدن بهشون رو در خواب می‌دیدم، موفقیت هایی که می‌خواستم کسب کنم، مکان هایی که دوست داشتم برم، انسان هایی که دوست داشتم ملاقات کنم، تجربه هایی که خیلی برام جالب و جذاب به نظر می‌رسیدند.

    یا فیلم ها و سریال هایی که می‌دیدم و خیلی ذهنم رو درگیر می‌کردند، یادم میاد که هر شب تا زمانی که اون سریال ها پخش می‌شدند و تا زمانی که ذهنم درگیر ماجراهاش شده بود خواب می‌دیدم دربارش.

    یا مرکزهای خرید و جاذبه های گردشگری کشورهای دیگه رو که فیلم و عکس ازشون می‌دیدم رو، توی خواب می‌دیدم که اونجاها رفتم یا بعضا کارهایی که برای بعضی از دوستام انجام می‌دادم و انتظار داشتم اونها هم مثل همون کار رو برام انجام بدن.

    یا زمان هایی که استرس امتحان در مبحث خاصی داشتم، مثلا یادم میاد دو سال پیش خیلی قوی و محکم برای امتحان ریاضی خوندم و همش درگیر حفظ کردن فرمول ها، خوندن جزوات و حل سؤال های مختلف کتاب و سؤالات سال های قبل بودم و کاملا آماده بودم برای امتحان اما شب امتحان فقط خواب آزمون و حل سؤال و مرور فرمول ها رو می‌دیدم!

    اما جدیدا کمتر از قبل خواب می‌بینم و فکر می‌کنم دلیل اصلی اکثر اونها قطع کردن دیدن سریال ها و فیلم ها بوده. چون وقتی به الگوی خواب هام در گذشته نگاه می‌کنم، می‌بینم که مثلا فیلم های ترسناکی که می‌دیدم همه درحال فرار کردن از یکسری چیزها بودن انگار که منم می‌ترسیدم و ذهنم درگیر این بود که نکنه همچین چیزی برای منم اتفاق بیفته؟ و بخاطر ترس از این مسئله و درگیری ذهنی که برام تا مدت ها ایجاد می‌کرد، اکثر اوقات این خواب ها رو می‌دیدم یا حتی خواب هایی که درمورد شخصیت های بعضی سریال ها و فیلم ها می‌دیدم.

    اما خواب های اخیری که داشتم رو هم که بررسی می‌کنم، می‌بینم خیلی از خواب های ترسناک دوران کودکی ام رو دیگه نمی‌بینم دیگه از کسی یا چیزی فرار نمی‌کنم، دیگه توی مکان های تاریک نیستم، دیگه زندگی هیچ شخصیتی ذهنم رو درگیر نمی‌کنه که باهاش همذات پنداری کنم و خواب ببینم درباره موقعیتش ولی متوجه شدم که خواب موضوعات و چیزهایی که ذهنم رو یک بازه زمانی درگیر خودشون می‌کنن و ذهنم درموردشون واگویه داره رو می‌بینم البته الگوی تکرارشونده نداره و متغیر هست اما ریشه و اصلش برای من همینه مثل درمورد ترس های جدید یا نگرانی که درمورد بعضی کارها دارم، یا هیجانات و خوشحالی که درمورد اتفاقاتی که در طول روز برام افتاده و مرور می‌کنم، تجربه آرزوها و خواسته هایی که براشون برنامه دارم و…

    مشتاقانه منتظر قسمت های بعدی الگوهای تکرارشونده و سؤال های هوشمندانه‌ای که برای فکر کردن، درک و شناخت بهتر از خودمون طرح می‌کنید، هستم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    ازاده رحیمی گفته:
    مدت عضویت: 928 روز

    سلام من خواب سبکی دارم وبیشتر بین خواب‌ و بیداری ام توی خواب من خیلی در حال فرار ام 2خواب خواستگار زیاد ازدواج عروسی خودم زیاد می بینم خواب میبینم بچه دارم وبهش شیر میدم .خواب اینکه باپسر عمو که آلمان ازدواج کردم وبچه دارم زیاد می بینم خواب دیدن با بچه به بغل یه هندونه بهم میده تا بیام ایران من ازش خواستم به آلمانی بگه یه ماشین میخوام بگم تا برام فرودگاه .درکل خواب پسر عمو که ایشون ومن مجرد هستیم زیاد می بینم. خواب مهاجرت وسفر زیاد میبینم. خواب اینکه توی یه فضای بهشتی وزیبا هستم توی خواب می خواستم عکس‌برداری کنم از اون همه زیبای وصب اول گوشی چک کردم ولی نبود. درکل چیزی که خواسته قلبی من ودر مورد خواب دوس دارن اتفاق بیفته این‌که خواب فقط شب ها باشه بین ساعت 12تا6صب بعدش کل روز بمب انرژی باشم خواب ببینم که توی ترکیه یا آلمان زندگی میکنم درکنار همسر ام که عاشقانه منو دوس داره داریم دوچرخه سواری میکنم خدایا شکرت که میشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    حدیث نوروزی گفته:
    مدت عضویت: 1260 روز

    به نام رب یکتا، تنها قدرت عالم!

    سلام استاد جان)!

    سلام به همه…!!

    بیام از خواب هام بگن براتون…

    قبلا که سرشار از استرس و ترس و نگرانی بودم و وسط جنگ و دعوا های عصبی خانواده‌…

    و خواب هایی از در صلح نبودن با وجود پاکم…

    همش خواب میدیدم دارم فرار میکنم و یکی داره دنبالم میدوعه!

    یا اینکه توی قفس گیر کردم!!

    یا اینکه از یجا دارم پرتاپ میشم و نیروی حاذبه داره منو میکشه ولی به زمین نمیرسم!

    یا خواب میدیدم افتادم و با افتادنم از روی تخت و زمین بیدار میشدم…!

    یا همین اواخر خواب میدیدم همش سر جلسه ام و دارم امتحان میدم یا توی نشستم توی ماشین و دارم امتحان میدم(نمیدونم چرا واقعا!)

    البته این از استرس نبود فقط زمان های که زیاد امتحان داریم منم خواب امتحان میبینم…

    حالا الان جالبه که چه خواب هایی میبینم…!!+

    در بیشتر و 98 درصد مواقع که اصلا خواب نمیبینم و چشم هام رو میبندم و وقتی باز میکنم هوا روشن شده…

    خیلی آرامش دارم بدنم کاملا سالم و سلامته و پر از حس خوبم!!

    اون بقیه درصدش، برمیگرده که ذهنم بیشتر صرف چه چیزی شده باشه…

    همین دیشب خواب دیدم دارم با 3 دی کار میکنم(مهارت جدیدی که دارم بهاش رو پرداخت میکنم و با تمرکز یاد میگیریم) کل روز پشت نرم افزار بودم و وقتی خوابیدم ،صبح که بیدار شدم ،دیدم کلا داشتم توی خوابم با نرم افزار کار میکردم،خیلی جالب بود برام!

    حتی از استاد هم پرسیدم، آیا عادیه من چند روزه دارم خواب میبینم؟

    گفت ارع عادیع،منم همینجوریم، وقتی میخوای حرفه ای بشی و زیاد کار میکنی اینجوریه!

    و یاد شما افتادم که توی دوره ها میگفتید که وقتی یه مهارت رو خیلی تمرکز میزاری یا روی خودت با تمرکزی کار میکنی، خوابش رو میبینی که این نشونه ی خوبیه!

    یا خواب دیدم که تونستم توی خواب احساسم رو کنترل کنم و به نکات مثبت توجه کنم یا خوب از قانون استفاده کنم و…

    که این خوابم وقتی روی خودم زیاد کار میکنم میبینم که چیز خیلی خوبیه!

    بعضی موقع ها هم انقدر خواب های مسخره و خنده دار میبینم که وقتی پا میشم ،مات مبهوت فقط میخندم از اتفاقاتی که توی خواب افتاده…!

    تعریف نکنم بهتره…! البته کم پیش میاد!

    خلاصه خواب میتونه به ما نشونه بده درمورد افکار و باور ها و روحیه ای که داریم و نشونه ای درمورد اینکه تمرکزمون کجاست و داره کجا صرف میشه!

    خواب اون آدم قبلی،نشون میده که منو اون قبلی هیچ نسبتی با هم نداریم،

    چون اون آدم قبلی هرشب انواع کاووس های دردآور رو میدید و با اون ،نصف شب از خواب بیدار میشد؛

    ولی این آدم هرشب با مرور اتفاقات خوبش

    و هرشب با عشق بازی با خدا و توی آغوش خودش میخوابه و صبح هم خدا خودش بیدارم میکنه!

    با عشق از حال خوبمم…

    از شما و مریم بانو و اعضای این سایت بی نظیر تشکر میکنم)!+.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    ندا رنجبری گفته:
    مدت عضویت: 3352 روز

    هنوز فایل دانلود نشده و در‌ حال دانلود شدن هست.

    کلمه ی خواب منو به تعجب وا داشت، بسیار زیاد از این همزمانی متعجب هستم، دقیق نمی‌دونم دیروز بود یا پریروز بود که داشتم به یک خواب تکرار شونده که چند سال پیش بارها و بارها برام تکرار شد فکر می‌کردم و از خودم می‌پرسیدم چرا من در یک برهه‌ای از زمان چنین خواب‌هایی میدیدم و امروز این فایل،،، من مطمئنم که جواب سوال دیروزم داخل این فایل هست: الگوی تکرار شونده خواب

    دقیقاً شش هفت سال پیش بود که من در یک برهه ی چندین ماهه خواب می‌دیدم که داره سیل میاد و مردم همه بی‌خبر در مسیر سیل مشغول انجام کارهای خودشان هستند این خواب بارها و بارها و بارها نزدیک به بیست سی بار به شکل های مختلف هر هفته چندین بار در طول چندین ماه برای من تکرار شد یادم هست که فکر می‌کردم دیوانه شدم بار آخر یادم هست که از خداوند خواستم کمکم کند و می‌خواستم حتی به دکتر مراجعه کنم و دست به دامن دکتر روانشناس شوم.

    بعد از این درخواست از خدا، یک ظهر بعد از خوردن غذا نیم خیز نشسته بودم که چشمام روی هم افتاد خواب نبود یعنی خواب عمیق نبود انگار چرت هم نبود فقط توی حالت خلسه وارد شدم یه لحظه یک صحنه دیدم یک زلزله خیلی شدید شروع شد به اتفاق افتادن، تمام خانه‌ها فرو می‌ریختن مردم جیغ می‌زدند دست و صورت خود را خنچ می‌زدند و همینطور خونین و مالین به هر سو فرار می‌کردند من یک گوشه ایستاده بودم و داشتم به مردم نگاه می‌کردم خیلی خیلی زیاد آرام بودم.

    ناگهان دستی کشید منو به یک مسیر به یک راه، یک دست بزرگ ناگهان خود را وسط یک دشت خیلی بزرگ دیدم خالی از سکنه، هیچکس نبود خودم تنهای تنها بودم با خود می‌گفتم الان قیامت شده پس چرا من اینقدر آرام هستم از دور صدای سور اسرافیل می‌شنیدم از دور صدای زلزله مهیب، برای من یک صدای دور بود دور اما بم و مهیب، بعد یک آن، خود را وسط یک صحنه دیدم صحنه‌ای که همه در برابر خداوند جمع هستند من از یک پل پهن گذر می‌کردم و با شادی داشتم به سمت جایگاه می‌رفتم و خوشحال بودم می‌گفتم امروز در برابر پروردگارم قرار می‌گیرم بسیار زیاد شاد بودم خرسند بودم راضی بودم خوشحال بودم و در خواب هم احساس میکردم که خداوند هم از من راضی هست و دارد به من لبخند میزند نمیدانم چند دقیقه خوابم طول کشید چشم‌هایم را آرام باز کردم نه خواب بود و نه بیداری، خوب صحنه‌ها به یادم مانده چون در تمام طول مدت این سال‌ها مرور کردم خوابم را، بعد از آن من نه دیگر خواب سیل دیدم و نه خواب قیامت، اما در بیداری بارها و بارها اتفاقاتی افتاد که مرا به یاد خواب‌هایم انداخت من در تمام طول مدت این سال‌ها از فضای جامعه ایران به دلیل یک تضاد فاصله گرفتم تضادی که من را هفت سال در خانه نگه داشت بیماری فرزندم و ناتوانی او در راه رفتن باعث شد که همه از من دور شوند از من فاصله بگیرند و من هم از همه فاصله بگیرم و نه رفت و آمدی داشته باشم و نه دیگران با من رفت و آمد داشته باشند هر اتفاقی در تمام طول این سال‌ها افتاد من از آن بی‌خبر بودم از تمام شبکه‌های اجتماعی دور بودم از تمام افکار و حرف ها و هرچه در جامعه اتفاق افتاد من از آن بی‌خبر بودم از شبکه‌های اجتماعی تلویزیون‌ سریال ها مردم جامعه فاصله گرفته بودم، حتی بعد مدتها خیلی اتفاقی تلویزیون روشن میشد آگهی‌های بازرگانی برای من همه جدید بود وقتی اسم یک شخصی رو میبردن از افراد معروف که در حریان فلان اتفاق در ایران بوده یا حرف از بهمان اتفاق میزدن و من اتفاقی میشنیدم کاملا بی خبر بودم و گیج و منگ، اینقدر فاصله که هنوز دقیق نمیدانم علائم این بیماری پندمیک که آمد و رفت دقیقا چه بود اینقدر که مواظب ورودی هایم بودم، انگار در غار اصحاب کهف زندگی کرده باشم.

    یادم هست بعد از این تضاد و بعد از آن خواب های تکرار شونده من با استاد آشنا شدم اوایل که با استاد آشنا شده بودم تلاش می‌کردم تمام چیزهایی که فهمیدم را به گوش همه برسانم چون معلم هم بودم این ویژگی شور و حرارته آموختن به بقیه بیشتر در وجودم پررنگ بود، بارها و بارها استوری می‌کردم شب و روز خواب از من گرفته شده بود و می‌خواستم آن چیزی که صادقانه خودم از آن آگاه شدم به گوش مردم برسانم و آنها را هم آگاه کنم بسیار زیاد در این زمینه ساده عمل کردم اما یک روز فهمیدم که باید سکوت کنم و دیگر بعد از آن از مردم فاصله گرفتم از شغلم استعفا دادم وارد مسیر علاقه ام شدم و در خانه ماندم گوشه نشینی و عزلتی طولانی مانند پنج سال خانه نشینی علی ع مثل بارها و بارها خلوت غار حرا و کوه طور مثل دیر نشینی و معبد نشینی مریم ع، این سال ها همش مشغول خودسازی شدم الان موفقیت‌هایی که برای من شروع شده آن هم در زمانی که اطرافیانم در حال سقوط هستند خواب‌هایم را برای من تعبیر کرد روز به روز فاصله من از نظر مداری و فرکانسی با اطرافیانم دارد بیشتر و بیشتر می‌شود من کنده شدم از نورم جامعه از جامعه‌ای که در آن بودم از مردم اقوام دوستان خانواده و آشنایان، کسانی که با آنها بزرگ شده بودم آرامشی که الان در زندگیم دارم مرا به یاد آرامش خواب‌هایم می‌اندازد، تمرکزی که دارم بسیار متفاوت با هر کسی هست که میبینم، میل و اشتیاق و رغبتم برای زندگی کردن و برای حرکت برای همه جای تعجب دارد، آنها نمیدانند انباشه از آشغال های سیاهی هستند که مانند سرب در تمام این سال ها به خاطر تقوای چشم و گوش نداشتن، پاهای ذهنشان دچارش شده است.

    تلاطمی که در خواب‌هایم داشتم برای اینکه مردم را از سیل آگاه کنم همان تلاطمی است که چند ماه اول آشنایی‌ام با استاد برای فهماندن قوانین به دیگران داشتم.

    تمام خواب‌های من در بیداری تعبیر شد، اما برای من به نیکی تعبیر شد برای اطرافیانم فقط دعا میکنم.

    خدایا شکرت به خاطر بودنم در این مسیر زیبا، استاد عزیزم زنده و سلامت باشید.

    راستی استاد یک خواب دیگر‌ را هم چند بار دیده ام تقریبا ده دوازده بار، آن هم خواب شماست چند بار در خواب هایم پاسخ سوالاتم را داده اید و سه چهار بار هم خواب دیده ام شما پیشانی من را میبوسید، هر‌وقت این خواب را میبینم تا چند روز وجد و سرور در وجودم هست.

    آخرین بار دو ماه پیش خوابتان را دیدم قبل از خرید دوره ی عزت نفس، مریم جان هم با شما بودن دست مرا گرفتید به یک باغ زیبا بردید وسط باغ یک مار سفید بزرگ خواب بود اول کمی ترسیدم اما بعد مریم جان گفتن نترس این مار اهلی ست باغ آنقدر زیبا بود که مار را فراموش کرده و سرگرم تماشا شدم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  8. -
    fatemeh saeeidi گفته:
    مدت عضویت: 1755 روز

    سلام عاشقتم استاد عزیزم

    استاد جونم چه خوب سوالی در مورد خواب مطرح کردین چقدر حالم خوب شد در مورد این موضوع خواب که عنوان کردین

    استاد من از دوران کودکی ام تا کنون دو نوع خواب خیلی زیاد میدیدم که خیلی حالم را بد می‌کرد البته خواب اولی خیلی شدتش بیشتر بود و خیلی زیاد هم میدیدم و آنقدر حالم بد میشد و چه در خواب چه در بیداری وقتی به یادش می افتادم حالم بد میشد و رنج میکشیدم

    دسته اول خوابم که میدیدم به این صورت بود که :

    من از دوران کودکی تا همین چند سال پیش خیلیییی این خوابها را می‌دیدم که در عالم خواب همیشه من بین زمین و آسمان معلق بودم به طوری که سراسر خوابم هر چه تلاش میکردم نمیتونستم خودم را به روی زمین برسونم آنقدر در همین عالم خواب زجر میکشیدم که اندازه نداشت متلا اگر حتی در یک اتاق بودم معلق میشدم در فضای اتاق و میچسبیدم به سقف و هر چه تلاش میکردم میخواستم بیام پایین روی زمین قرار بگیرم نمیتونستم و وقتی از خواب بیدار میشدم آنقدر عرق کرده بودم انگار رفته بودم زیر دوش و یا تپش قلب میگرفتم

    استاد سال‌های سال من از این قبیل خوابها میدیدم و اذیت میشدم اینم بگم که من الان 53 سالمه و تا همین دو سه سال اخیر هم این خوابها را میدیدم

    ولی استاد از کودکی ام تا سالها مثل خودتون که در فایل گفتین یه خوابی را آنقدر زیاد می‌دیدید در حد اینکه انگار هر شب بوده

    در مورد این خواب من هم همین طور هست من همیشه این خوابها ی تکراری را زیاد میدیدم و فوق العاده زجر میکشیدم

    دسته دوم خوابم هم این بود که :

    من همیشه و از دوران مدرسه تا همین اخیرا هم این خواب را می‌دیدم که امتحان دارم و درست روز امتحان من متوجه شدم از این درس مثلا ریاضی باید برم سر جلسه امتحان و من هم اصلا نمیدونستم که امتحان دارم و اصلا درس نخوانده ام و باید امتحان بدهم

    و بیشتر اوقات سر جلسه امتحان هم شرکت میکردم و خیلی حالت بدی به من دست می‌داد و به خودم میگفتم حالا من در برگه امتحانم چی بنویسم من که چیزی بلد نیستم من که درسم را نخوندم پس بنابراین چطوری امتحان بدهم

    استاد حتی به ندرت اخیرا هم از این قبیل خوابها میبینم

    استاد من الان میفهمم و یا حداقل برداشت خودم از خوابهایم این هست و نمیدونم چقدر درسته که من به خاطر باورهایم و درونم و بلاتکلیفی همیشگی ام این قبیل خوابها را می‌دیدم

    استاد خیلی این فایل شما را دوست داشتم

    چیزی که از دوران کودکی ام تا کنون در موردش زجر کشیدم و تا کنون اصلا کسی برام مطرحش نکرده بود شما عنوان کردید و باز درسی از تمام درسهای زندگی برایمان بود

    استاد من عاشق شما هستم عاشق مریم شایسته هستم عاشق پروردگارم هستم که این همه لطف به من دارد

    خدایا بینهایت سپاسگزارم

    و استاد عزیزم اینم بگم

    که اخیرا خواب شما را هم میبینم

    خیلی خوشحال میشم

    تا حالا چند بار خواب شما را دیدم

    خدایا شکرت که جنس خوابهام عوض شده خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    مهناز گفته:
    مدت عضویت: 801 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم و مریم نازنین

    دوست داشتم اول از همه بابت فایلهای بسیار بسیار مفید و ارزشمندتون تشکر کنم و بگم که چقدر خوشحالم از اینکه خدا من رو به سمت شما هدایت کرد تا خودش رو بهتر بشناسم و دنیام رو تغییر بدم

    خدایاااااااا شکرت

    استاد من بارها و بارها و بارها خواب میبینم که برای مراسمی مثل عروسی یا تولد دعوت شدم و از نزدیکان هستم و برای مهمانی خیلی دیر آماده میشم و دیر میرسم، به قدری تو خواب استرس و نگرانی دارم که وقتی بیدار میشم هم حس و حال خوبی ندارم، نمیدونم این خوابها از کجا نشات میگیره امیدوارم هر چه که هست خیر باشه

    از خداوند براتون آرزوی سلامتی و توفیق روز افزون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    فرشته شریفی گفته:
    مدت عضویت: 1282 روز

    بنام او

    سلام استاد گلم و سلام دوستای گلم

    استاد برای این فایلایی ک با جون و دل و عشق فراوان برامون ضبط میکنی سپاسگزارم

    .

    خداروشکر میکنم به این دلیل که تو این ی مورد زیاد داغون نیستم

    من تقریبا 80٪شبایی ک میخابم اینقدر ارومم و ارامش دارم و تا سرم رو بالش میاد خابم میبره

    .

    فقد روزهایی که نجواها میان سراغم و میگه فلانی و فلانی پشتت حرف میزنن و مردم پشتت چیمیگن و حرف مردم فلان و….

    شبا گاهی وقتا خاب میبینم که یسری فامیلامونو دیدم و اونا بهم بی محلی میکننن

    بیشتر خابایی ک میبینم ربط داره به همین داستان

    که قشنگ دیگ فهمیدم رابطه بین روزایی ک نجوا میاد سراغم با اون خابارو

    من باید عزت نفسم رو بالا ببرم و فکر نکنم ک مردم چ فکری میکنن پشت سرم

    چون مردم هیچگاه فکر نمیکنن (:

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: