پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 3 - صفحه 44
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/07/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-07-04 23:13:032024-02-14 06:18:27پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 3شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به استاد عباسمنش و خانم شایسته
خواب های تکراری که من اخیرا دیدم
1_ توی یه تایمی من خواب های پشت سر همم در مورد این موضوع بود که با خانواده مادریم یه جا جمع هستیم و یه مهمونی هستش و همه کنار همیم، فقط مکانش تغیر میکرد، مثلا یه بار تو خونه روستایی بودم، یه بار توی شهر، یه بار توی باغ
2_ من جدیدا توی چند مرحله مختلف خودب دیدم شیشه مغازه ام میشکنه و خورد میشه و پودر میشه
باد های شدید و طوفان شیشه رو از جا در میاورد یا مثلا خواب دیدم که بچه به مشتری میاد میکوبه به شیشه و شیشه میلرزه و من توی خواب واقعا استرس رو لمس میکردم و حسش میکردم و چند وقت خواب با یه موضوع مشترک یعنی شکستن شیشه بود حالا به شکل های مختلف
3_ یسری از خواب های تکراری من مربوط میشه به دختری که باهاش توی رابطه بودم اخیرا و الان یک سالی هست رابطمون تموم شده اما چند بار تا حالا خودب دیدم که برگشتیم دوباره باهم و حالمون خوبه ، عشق و محبت دوباره بینمون شکل گرفته، رابطمون فوق العاده قشنگه حتی توی اخرین خوابم یادمه اوردمش محل کارم و خانوادم اون دیدن و یه مدت میگم همش خواب این دختر خانم رو میدیدم
4_ یه مدت خواب میدیدم که اخریش هم همین چند روز پیش بود توی دفتر املاک یکی از همکار ها هستیم و همش خودمو دارم تو دفتر املاک یه همکار مشخص میبینم و خواب هام درباره دفتر املاک این فرد هستش حالا موضوعاتش متفاوت یه بار دیدم بالای نربان هستم توی مغازش ، یبار خواب دیدم اصن اون مغاز و دفتر مال من هستش و اونجا کار میکنم، اخرین بار خودمو با پدرمو دیدم که اونجا هستیم و داریم با این همکارمون حرف میزنیم و گفت گو میکنیم انقدر واقعی بود تموم این خواب هام که قشنگ خودمو به طور واضح و کامل توی هر موقعیتی که هستم توی خواب میبینم این بود از خواب های تکرار شونده من باز هم اگر مورد جدیدی یادم بیاد حتما کامنت میکنم براتون
سلام
من خوابهای خیلی وقت پیش که زیاد تکرار میشه رو یادم نمیاد ولی یه خوابی که زیاد میدیدم پریدن بود از یه لبه به لبه دیگه،بعضی وقتها هم خودم و محکم میگرفتم،که نیوفتم البته که نمیوفتادم،زیاد تکرار نمیشد ولی تو بچگی هام بود،یه چند سال پیش خواب هایی که میدیدم اکثرا خواب هام این بود که من سوار دوچرخه یا ماشین یا اتوبوس دارم یه چیزی رو جابجا میکنم حالا بیشتر مسافر بود بعد وسط راه یا ترمز میبرید یا فرمون نمیچرخید یهو از خواب پا میشدم،یعنی چند وقت حدودا 7 سال همین خواب و میدیدم،البته همینطور که دارم مینویسم یه تعبیری هم به ذهنم میاد،امروز خواب دیدم تو یه جمعی بیشتر خانوادگی همه خوشحال بودن،خوشحالی که نمیخواستن نشون بدن و بیشتر بین غم و خوشحالی میموند واین برام جالبه
باسلام خدمت استاد عزیز و دوستان گلم .
خواب تکراری من اینه که همیشه خواب میدیدم که میخوام لباسهای دست دوم بخرم . حالا یه بار خودم تنها دارم لباسهای دست دوم و نیکا میکنم یه بار خواب میدیدم با خواهرم توی یه مغازه ای هستیم که همش لباسهای دست دوم داره ومیخوایم انتخاب کنیم. البته الان مدتیه که این خوابارو نمی بینم ولی قبلاً خیلی تکرار میشد …..
سلام ب گل سرسبد این خانواده استاد عزیزم وخواهر گلم مریم جان وهمه هم فرکانسیهایم
من از بچگی یه شخصیت جان فداداشتم وهمیشه سعی میکردم ب همه اطرافیانم هر چ در توان دارم کمک کنم حالو این کمک مالی، انجام دادن کارهای شخصی انسانهای ضعیف یا مثلا تو مدرسه خلاصه کردن کتابهای درسی واسه بچه های ضعیف ترو…
تا اینکه این روند ادامه داشت جایی ک دیگه من اصلا خودم رو نمیدیدم وکل زندگیم شده بود خدمت ب این وآن ودر کنارشم گلایه وشکایت از خدا ک این چ جهانیه، چرا این همه انسانها بدبخت بیچارهند وتو کاری نمیکنی خلاصه این روند ادامه داشت تا من بعد ازدواجم ک فرزندانم سه ساله وشش ماهه بودند یه تصادف وحشتناک کردیم ک ماشینمون نابود شد ولی خودمان در حد یه خراش یا یه کوفتگی کم حتی اسیب ندیدیم انگار ما اصلا داخل ماشین نبودیم، شب تصاذف خیلی حالم منقلب بودوهی اشک میریختم خدایا شکرت مگه میشه ماشین نابود بشه ولی ما سالم این فقط یه معجزست از طرف تو تا شبش خواب دیدم با این مضمون ک خدا میخواد تو باشی ومن این خواب وواسه خودم اینطور ترجمه کردم ک فرزندانم رادرست تربیت کنم وهمون راه کمک کردن ب دیگران رو بیشترانحام بدم وغر نزنم خدا من وافریده واسه کمک کردن ب دیگران(حال ب قول استاد کجا کوری میتواند عصا کش کور دیگر شود) این مسیر ادامه داشت تا جایی ک من وهمسرم واسه خودمون ب سختی یه لباس میخریدیم ولی با عشق واسه دیگرون هزینه ملیونی میکردیم هی روز ب روزم زندگیمون از همه نظر بدوبدتر میشد تا اینکه شریک همسرم کل پس انداز 20ساله زندگیمون رو بالا کشید ومن سوال کردنم از خدا شروع شدمگه ما بدیمون ب کی رسیده هی بد پشت بد میباره واسمون اخه چرا چند هفته هی اشک هی سوال تا اینکه بالاخره من ب جواب رسیدم یه فیلم کوتاه از استاد درمورد همین کمک کردن ب دیگران از استاد گلم تو اینستا دیدم وکل مسیر زندگی وک اشتباه رفتم واسم روشن شدوچند روز باز هی درگیر بود ک خدای من چ خبره درجهانت اینجا صاحب داره من کی هستم ک ب کسی کمک کنم بابا منم امدم این جهان وتجربه کنم لذت ببرم وبازخواب دیدم، ک یه خانه کلنگی خریدم و کوبیدمش زمین واز صفر دارم میسازمش وتا صبح تو خوابم میگفتم منم باید بکوبم بسازم وبا بکوب بساز بلند شدم واز همون روز شروع کردم ب بکوبم شخصیت قبلمو وبسازم شخصیت جدیدم والان ک شش ماه از اون خواب میگذرد و کار کردن روی دوره بی نظیر عزت نفس ودوازده قدم استاد گلم زندگیی تجربه کردم ک نگو درکم فهم نسبت ب حهان وخداوند قدرتمندم حسابی تغییر کرده رابطه ام با اطرافیان بسیار زیبا شده باخودم ب صلح رسیدم خودم ومیبینم، عاشق خودم شدم وهر لحظه زندگیم شده لذت بردن وشکرگزارتر بودن
خدایه شکرت ب خاطر پیامبر زمانم، خدایا شکرت ب خاطر امکانات عصر وزمانم وهزاران هزار شکر دیگر
سلام دوباره و خدا قوت به همه عزیزان …
خواب من خیلی عجیبه و همیشه تکرار میشه …
تو بسیاری از خوابها میبینم که یجایی خیلی کثیفه و من هم آلوده اون کثیفی شدم بیشتر هم مدفوع و ادرار هست و بسیار احساس چندش و زجر آوری به من دست میده …
ممنونم از گروه تحقیقاتی خوب و عالی استاد عباسمنش ..
سلام استاد عزیزم خیلی خوشحالم که اینجا بدنیا اومدید و هم زبون ما هستید… مثل یه فرشته تو روزای خاص زندگیم بهم کمک کردید و همیشه همراهم بودید، شما منو نمیشناسید اما من با شما زندگی کردم و همیشه قدردان اینم که بهم قدرت بخشیدی و ذهنمو رها کردی آرومم کردی و بهم امید و ایمان دادی.
یکمی فکر کردم و تصمیم گرفتم این خواب قشنگ و امیدبخش رو برای بچه ها بنویسم و هدفم اینه که هرکسی تو این مسیره به خوابهای الهام بخش توجه ویژه ای کنه و از خداوند بخواد که از طریق خواب ها پیغام های واضح و شفاف رو القا کنه به قلبشون و جواب درخواست هاشون رو بده.
یه شب قبل از خواب حالات روحی بهم دست داده بود و باعث شده بود از انجام هدفم منصرف بشم چون احساس میکردم من خیلی بی پناه هستم و کسی در این دنیا محافظم نیست و خوابیدم.
خواب دیدم که توی شب تاریک بیرون هستم و چندتا حیوون راهمو بستن و نمیدونم چجوری از خودم محافظت کنم اما یه سگ مهربون اومد که از همه قویتر بود و حیوونای دیگه رو با پارس کردن فراری داد اما من بهش توجهی نکردم و برای اینکه دیگه اتفاقی برام نیفته وارد یه عمارت زیبا شدم ، متوجه شدم تعداد زیادی از آدما در اون عمارت هستن و همه ما جرئت بیرون بودن رو نداریم و از همین عمارت زیبا به بیرون خیره شدیم ولی ته دل هممون این حس وجود داره که باید بریم بیرون و اینجا خونه همیشگی ما نیست و خونه جاییه که بعد از بیرون اومدن از این عمارت بهش میرسیم.
رفتیم جلوی در و یکمی در باز شد و میتونستم ببینم که بعضی ها میرن بیرون و بعضیا تردید میکنن و بازم میترسن و عقب نشینی میکنن. من جلو تر از همه ایستاده بودم و از ته دلم دوست داشتم برم بیرون و یه روزی برسم خونه، همون موقع متوجه شدم اون سگ مهربون جلوی در عمارت نشسته و بهم نگاه میکنه و با القای ذهنی باهام صحبت میکنه و داره بهم میگه اگه بیای بیرون من محافظ و نگهبان توام و میرسونمت به سر منزل مقصودت و من یه حس اعتماد و اطمینان خاطر عجیبی پیدا کردم و رفتم بیرون و اون سگ مهربون با دستش دستمو گرفت و باهم قدم میزدیم تو دل شب تاریک که یک مرتبه دیدم سگ قشنگ و مهربونم تبدیل شد به یه پسر جوون و خوش اندام و بسیار زیبا و بی عیب و نقص و یه لباس نگهبانی بسیار زیبا شبیه افسانه ها پوشیده بود و دستمو همچنان گرفته بود و جلوتر از من راه میرفت و منم پشت سرش میبرد و به دستاش و صورتش خیره شدم خیلی زیبا بود و یدفعه دیدم یه عشق بی قید و شرط و شدیدی از طریق دستاش بهم منتقل میشه و عاشقانه ازم محافظت میکنه… و اونجا فهمیدم که قدرتِ واقعی در مهربونی و عشقه و قدرتمند ترین وجودات روحانی با عشق بی قید و شرط کار میکنن و هرچیزی که در این جهان با نفرت و حسادت و رقابت و خلاصه هر انرژی غیر از عشق کار میکنه هیچ قدرتی نداره.
وای یه فرشته بسیار زیبا و خوش اندام و مهربون رو تو خوابم دیدم که با القای ذهنی باهام صحبت میکرد ، توی خواب دیدم که ما آدما هممون تو یه عمارت امن خودمون رو مخفی کردیم و از بیرون اومدن میترسیم و فقط بیرونو با حسرت تماشا میکنیم اما فرشته نگهبانم به من نگاه کرد و گفت اگر بیای بیرون من ازت مراقبت میکنم منم از دیدنش خیالم راحت شد و اومدم بیرون و دستمو گرفت و با هم حرکت میکردیم همه جا تاریک بود اما من اهمیتی نمیدادم چون اون مردِ قوی و زیبا جلوتر از من حرکت میکرد و دستمو محکم گرفته بود و همراه خودش میبرد و کم کم دیدم از طریق لمس دستامون یه عشق بی قید و شرط بهم منتقل میشد و تو دلم گفتم این مرد واقعا عاشق منه اما من که چیز خاصی نیستم.. اما اون فرشته بدون وقفه بهم عشق میداد و من بالاخره تسلیم شدم و پذیرفتم که لایقش هستم چون خیلی شدید بود و دستام یه نیروی مغناطیسی و یه عشق عجیب و بزرگ ک تا اون لحظه تجربه نکرده بودم و دریافت میکرد و در عین حال میدونستم عاشقانه ازم حمایت میکنه تا هدفمو انجام بدم و با همون حس از خواب بیدار شدم
درسته ب محض بیدار شدن دوباره حافظه زمینیم برگشت اما خواب های زیبای من بازم ادامه داشت و داره…
امیدوارم شما هم به نیروی خداوند که از عشق ساخته شده ایمان بیارید و بدونید که اگر هدفی دارید قطعا الهی هست و اهداف الهی باعث انتشار عشق و خرد در جهان میشه و در این راه علاوه بر اینکه آدم های بسیار زیادی در روی زمین به کمکتون میان … تعداد بیشماری وجوداتِ روحانی و بسیار مهربان و قدرتمند عاشقانه تک تک شمارو دوست دارند و حمایتتون میکنن .. شاید شما بخاطر حافظه زمینی و فراموشی که موقع بدنیا اومدن دچارش میشید اونارو فراموش کرده باشید اما اونا از لحظه ورود ب این دنیا در تمام لحظات کنار شما بودن و هستن و در افکار شما حضور دارن
میتونن بهتون القا کنن ک ب موضوعات خاصی فکر کنید و یا کتابی رو بخونید یا خاطره خاصی رو به یاد بیارید و بین چندتا فکر ارتباط برقرار کنید تا پیام خاصی رو متوجه بشید و چالش شما اینه که این افکار رو از افکار ذهن تشخیص بدید. و الان بهتون میگم چجوری چون خیلی آسونه :
افکارِ ذهن همیشه روح شمارو چروک میکنه و باعث میشه به شدت بترسید و تو خودتون فرو برید و نگران بشید و سعی کنید مخفی بشید و برید زیر پتو یا معده درد اسیدی بگیرید و چون ذهن انسان برای بقا بوجود اومده پس باید بترسه تا بتونه خودشو از خطر حفظ کنه؛ بنابراین اگر 99 تا فکر بزرگ و قدرتمند و مثبت روی میز باشه و 1 دونه فکر منفی کوچولو و بی پایه و اساس هم اون گوشه و تو حاشیه افتاده باشه ذهنتون اتوماتیک زوم میکنه روی اون یدونه چون میخواد شما سالم بمونید!!!
اما افکاری ک از سمت این وجوداتِ روحانی به ذهنِ شما القا میشن باعث میشن رها و آزاد بشید و حس هیجان کنید و خیالتون راحت بشه و روحتون باز و گسترده بشه و بگید آخیش.آره و اون لحظاتی ک تحت تاثیر این افکار هستید اصلا تلاش برای مخفی شدن ندارید و دوست دارید به تمام جهان خودتون و نشون بدید و با عشق به خودتون و همه چیز نگاه میکنید.
یادتون باشه که موجوداتِ روحانی میتونن از طریق سیرِ اتفاقات فیزیکی هم به شما وجودشون رو ثابت کنن …مثلا پرواز خاصی از یک پرنده، احاطه شدن توسط پروانه ها و یا پر و بادکنک و ابرهایی با اشکال خاص و یا ساعت های جفت و آیینه ای … و انجام چنین اتفاقات واضح و فیزیکی برای اونا مستلزم همزمانی های بسیاری هست تا دقیقا در اون لحظه شما اونجا باشید و اون نشونه رو ببینید و برای همین تعدادشون کمتره.
اما انجام القای ذهنی از همه چیز برای اونا آسونتره چون نیاز به همزمانی و چینش خاصی نداره و میتونن هرلحظه باهاتون ارتباط بگیرن و چیزایی ک دونستنش بهتون حس رهایی میده رو بهتون میگن و باید شما هم اعتماد کنین و شک نکنید به این افکار قدرتمند و ازشون بخواید در تاییدش نشونه های بیشتری بهتون بدن و فکر نکنید حالا ذهنتون یه چیزی ساخته و فلان… و سهل انگاری نکنید.
و یاتون باشه وجوداتِ روحانی از کمک کردن به شما سود میبرن و نور و ارتعاششون بالاتر میره و این بُرد دو طرفه است چون اگر با کمک اونا شما رشد کنید ، اونها هم رشد میکنن ، پس از خداشونه که همیشه برای کمک روشون حساب کنید و هرچند بار که صداشون کنید با عشق و اشتیاق به کمکتون میان.
و در عالم غیرمادی همه چند مسوولیتی هستن و میتونن در یک لحظه چندین جای مختلف باشن و بنابراین هیچوقت سرشون شلوغ نیست و حتی روح عزیزانی که در این دنیا هستن همزمان در عالم غیرمادی هم وجود دارن چون اونجا بعد زمان و مکان نیست و همه چیز همزمان وجود داره و اگر با کسی مشکلی دارید میتونید با روحش ارتباط برقرار کنید چون روح ها عشق خالص هستن پس قطعا پاسخ متفاوتی از روحش میگیرید و متعجب میشید مثلا من از بین دوستانم کسایی ک بخاطر شرایط زندگیِ سختی که داشتن شخصیتِ مهربونشون رو از دست داده بودن رو در خواب میبینم ک با عشق دستمو میگیرن و رابطه کاملا متفاوت و محبت آمیزی باهام دارن و متوجه میشم روح عظیم و بزرگ و الهی اونا میخواد همه چیز رو جبران کنه و به من حس ارزشمندی بده و حمایتم کنه.
پس توی زمین روح ها تحت تربیت و شرایط مختلفی هستن و ممکنه عشق درونشون کم بشه اما این وسط روح هایی هستن که دوباره میخوان مسیر عشق رو پیدا کنن و اگر از طرف اطرافیان حمایت نشن ، روح اون عزیزان که در عشق و آگاهی خالص هست میتونه از طریق خواب حمایتش رو ازشون نشون بده. و ما نباید خیلی درگیر حالاتِ انسانی اطرافیانمون بشیم و از طرفی بهشون حق بدیم که اشتباه کنن و کمتر از وجود فیزیکی آدما تاثیر بپذیریم و بیشتر به وجود روحانی اطرافیانمون وصل بشیم.
یادتون باشه وقتی ترس از وجودتون ریشه کن بشه اونوقت اون هدفی که براش بدنیا اومدید و به سمت خودتون میکشید، اصلا لازم نیست کار خاصی کنید چون تماس های لازم و آدم های مورد نظر و هر اون چیزی که باید اتفاق بیفته تا شما به سر منزل مقصود برسید فقط منتظر ریزش ترس و آمادگی شما هستن و به محض اینکه احساس کنید ک آماده اید خودبخود سیری از اتفاقات بزرگ و معجزات میتونه در عرض یکی دو روز براتون اتفاق بیفته و شما متعجب و شگفت زده بشید. پس تنها با ارتباط برقرار کردن با عالم غیرمادی میتونید عشق رو جایگزین ترس کنید و آماده خلق رویاتون بشید.چون وجودات روحانی آگاهی کامل و جامع دارند و کاملا میدونن شما دچار چه نوع مانع های ذهنی هستید و چه چیزهایی باعث شده اعتمادتون رو ب جهان از دست بدید و دقیقا میدونن شمارو به سمت کدوم فکر و اندیشه و دیدگاه جدید راهنمایی کنن … فقط کافیه با دونستن این موضوع خودتون رو در آرامش قرار بدید تا بهتر بتونن بهتون القای ذهنی کنن و یادتون باشه فقط روزی 1 درصد بهتر بشی کافیه و بعضی روزا در جا زدن هیچ اشکالی نداره … به وجود روحانی و خدایی که خواسته از طریق تو زندگی کنه سخت نگیر و دوسش داشته باش.
ممنون که هستید دوستتون دارم و همه شما وجودات روحانی و انرژی خالص و ناب عشق خدایی هستید.
همه ما باهم خدا هستیم و هر کدوم از ما جنبه ای از این ذات زیبا رو به نمایش میزاریم.
با سلام هم فرکانسی عزیز
بهاران مهربون ودوست خداییم
از خوندن متن زیبا و روحانیتوون بسیار لذت بردم
مخصوصا اونجایی که خواب دیدین، نمیتونستین از خونتوون بیایین بیرون و اون سگ نگهبان با اشاره گفته بیا همراش شما را ببره وبقیه خواب
و در ادامه خوابتون اینکه چطور تقویت روح و روح الهی برای انسان آرامش میده و اینکه ذهن همواره منفی ها را میبینه چون حالت بقا داره،
واقعا از این متن پر محتوای شما لذت بردم،
چوون امروز به سراغ نشونه هام رفتم
و اون نشونه الگوی های تکرار شونده بود که توسط استاد عزیز موون توضیح داده بود،
خدایا شکرت با این کامنت دوستم و فایل الگوی تکرار شوندا با سوال خواب، منو هدایت میکنی، تا اینکه در این راه ثابت قدم بمانیم،
ضمنا من این فایل را شاید پنجمین باره از زمان بارگذاری گوش میدم، امروز که گوش دادم اصلا مطالبش یک دنیا برام تازگی داشت،
خدای مهربوون چه استاد مهربونی را در اختیارم قرار دادی و چه یاران خدایی همچوون بهاران عزیز در جلوی راهم قرار میدی، که منو بیشتر هدایتم کنی
درود بر شما بهاران
از خوندن مطالب شما حسابی کیف کردم و لذت بردم، چقدر خوب حس خوب از نوشته هات بهم منتقل شد.
خدارو شکر که همه فرکانسی خوبی چون شما در این مجموعه وجود داره.
با تمام لذتی که نوشته هات بردم ، نوشته ای که بیشتر از همه من به فکر خوب فرو برد و باعث شده بقظ در گلم جمع بشه از خوشحالی و حتی ازش عکس گرفتم تا همیشه ببینمش ، نوشته پایانی شما بود،،،،
«به وجود روحانی و خدایی،که خواسته از طریق تو زندگی کنه ، سخت نگیر و دوسش داشته باش»
دمش شما گرم.
امیدوارم همیشه سر بلند باشید
بنام خدا
با سلام و درود خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته مهربونم و دوستان تلاشگرم
قبلا این فایل رو شنیدم اما نمیدونستم چه جوابی بدم چون معمولا خیلییی کم خواب میبینم درمواقعی که مغزم اشفته اس فکرم مشغوله در خوابهام منعکس میشه وکلی خواب متفاوت میبینم قبلا که بچه تر بودم یک سری خواب ثابت میدیم اینکه میفتم زمین و نمیتونم پاشم این خواب قبلا هر چند شب یک بار میدیدم
چند خواب ثابت هست نمیگم هرشب میبینم ولی میشه یه الگو درنظر بگیرمش
قبلا خواب میدیدم که کفشم گم شده الان تقریبا دو سال یا بیشتر نمیبینم این خواب رو ولی همیشه تو خواب میدیم که مثلا تو مدرسه هستم و کفشام گم میشن و پا برهنه میرم
خواب دیگه که خیلی میدمش یه ماشین دارم و عالی رانندگی میکنم و هرجا دوست دارم میرم انقدر این خواب برام قبل لمس وواقعی هست که وقتی بیدار میشم چک میکنم اصن ماشین دارم ؟!
خوابی که بازهم مدام که چند وقت اخیر باز دیدمش و تقریبا این خواب از سه یا چهار ساله که دارم میبینمش درمورد بیماری برادر بزرگمه که تقریبا چهار ساله خوب شده ولی تو خواب میبینم بیماری برگشته این خواب رو فک کنم بتونم دلیلش حدث بزنم برادرم سال درگیر این بیماری بوده و آرامش نداشتیم و من خودمو درگیر خانواده و بیماری برادرم کرده بودم روزهام پراز تنش استرس بود و حال خوبم رو به حال خوب خانواده ام بسته بودم و ازاون موقعه با وجود تغییراتی که داشتم ولی این ترس تو ذهنم موند که اگر بیماری داداشت برگرده بازهم زندگیت اونجوری ترسناک میشه در حالی که میدونم خالق شرایط زندگی من فقط خودمم و چند روز پیش که بعد ماه ها خواب دیدم بازم کمی ترسیدم اشفته بودم وقتی بیدار شدم .
از استاد عزیزم سپاس گذارم که این چندوقت که این فایل های الگوهای تکرار شونده رو گذشتین من خیلی از باورهامو پیدا کردم و یه جا یادداشت میکنم که دونه دونه برم سراغشون و بتونم حلشون کنم .
سپاس گذار خداوند هستم که من رو به این سایت بینظیر هدایت کرد.
در پناه الله شاد سلامت باشید.
سلام دوست عزیزم
کفش ینی جفت روحی یا همون کسی که هدفاتون تو این دنیا بهم لینک و وصل هست و باهم بهش میرسید…
من سالها خواب میدیدم ک میخوام کفشای ارزون بخرم ولی لحظه آخر پیشمون میشم و میگم صبر میکنم و بعدا یه کفش خوب میخرم .
و بعدا ک جفت روحیم اومد تو زندگیم خواب دیدم ک بالاخره کفش خوب خریدم.
سلام
به استاد گلم و دوستان عزیزم
سعید هستم از بندرعباس میخوام این بار با گویش بندری کامنت بزارم (البته غلیظ نمیگم )
امیدوارم دوست داشته باشید.
و اما خوابویی که تکرار اَبن هر چند وقت ی بار به مه ؟
نادونم تا حالا بهش فکروم نکرده حالا ک گفتو استاد طوی ذهنوم ای موضوع هی اَچرخی دن
البته بگم مه معمولا خو نابینم
ولی بعد از گپو شما
دونستم ای خو طوی 2 سال پیش چند بار به شکلو مختلفی تکرار بودن
و اما چ خوییی
خووم اَدیی ک یتا از فامیلمو اتفاق بدی بهش پیش هوندن موضوعش دقیق یادم ناهوندن فقط اَدونم در حدی احساسی اَبودم ک از شدت گلو درد یا با گریک از خو بلند ابودم
وقتی بلند اَبودم گیچ هسترم و خدا شکرم اَکه ک خو هسته
ولی بهش توجهم ناکه حتی به عا بنده خدا هم ناگفتم و صدقم اَدا و دیگه از فکری بیرون اَهوندم
همچنان ک طول اَکشی از فکری در بیام
ولی توجهم ناکه
به نام خداوند مهربان
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته
واقعا به قدری جدیدا درگیر این موضوع شدم که اومدم بعد از مدت ها برای این فایل کامنت بنویسم
در صورتی که برنامه داشتم زیر فایل سفر به دورآمریکا کامنتم رو بزارم اما دیدم نوشتن این کامنت شاید کمک کنه به جواب برسم ….
راستش من حدود یک سال تا یک سال و نیمه که خواب یک فرد رو مداممممم میبینم
خواب فردی که مدتی باهاش تو رابطه بودم بسیار دوستش داشتم اما به هر دلیلی رابطمون جواب نداد
از طرفی قبل از اون ارتباط این فرد بهترین دوستم بود و خیلی برام سخت بود که هم اون رابطه رو هم یه دوست خوب رو از دست بدم اما بهرحال انجامش دادم تا از من انرژی نگیره این وابستگی
به خودمگفتم با تکامل این فرد رو فراموش کنم و بعد از جدایی اول من یکسری خواب میدیدم که مثل قبل دوستیم و کنار هم هستیم و خیلی جالب بود که هرچند وقت یکبار پارسال این خواب هارو میدیدم
تا اینکه یه شب خواب مربی قدیمی مون رو دیدم (درکل خیلی زیاد خواب میبینم مخصوصا خواب افراد رو )
بعد خوابم به یک شکلی بود که انگار داشت به من میگفت برو مربی قدیمیت رو ببین و حس کردم هدایت الهیه رفتم باشگاه و جالبه اون روز تو باشگاه همه بودن جز مربی ایم
یکی از دوستای صمیمم و اون شخص ام بودن و دوباره یه ارتباطی از اون روز بین ما شکل گرفت
و دوباره من درگیر این ادم شدم با اینکه فکر میکردمفراموشش کردم تو اون مدت زمانیم که باهم دوست شدیم باز ( دوست معمولی ) خیلییییی خوابش رو میدیدم باز و خب احساسم خیلی درگیر شده بود باز بعد از مدتی باز همون الگوی تکرار شونده که دیدم این احساس داره ازم انرژی میگیره و یک وابستگیه که باید ازش رها شم بعد از حدود سه ماه ارتباطم رو به طور کل قطع کردم ( تو اون مدت سه ماه که باهم دوست معمولی اون فرد با شخص دیگه ای در رابطه عاطفی بود ) جوری ارتباط رو قطع کردم که دیگه نه راجبش حرف میزدم نه اسمش رو میاوردم که فراموشش کنم و دیگه تو ذهنم و قلبم نباشه و فکر میکردم واقعا فراموش کردم
دوباره خواب هام شروع شد من یه مدت که ازش ناراحت بودم توی خواب هام با این فرد صحبت نمیکردم بهش محل نمیدادم تا اینکه یروز متوجه شدم رابطه اش رو با اون فرد کات کرده
چند روز بعدش خواب دیدمکه داره از من عذر خواهی میکنه و محکم بغلم کرده طوری اون احساس در آغوش گرفتن واقعی بود که حتی بوی محیط رو حس میکردم از خواب که بیدار شدم انگار که تمام اون احساس های خاموش بیدار شده بود یک روزم تو شوک و بغض گذشت تا اینکه باز چند هفته بعدش خواب دیدم که باهم دوستیم و رفتیم بیرون
بعد سر یکاری مجبور شدم بهش پیام بدم و یه کمکی ازش بخوام و دیدم طوری برخورد میکنه که انگار نه انگار باهم مشکلی داشتیم و خیلی مهربون بود مثل همیشه و انگار باز یادم افتاده بود دلیل دوست داشتنم چی بود ….
گذشت و دیگه جز اون یه روز صحبت نکردیم تا اینکه پری شب خواب دیدم که من و اون شخص برگشتیم به رابطه عاطفیمون و خیلی باهم خوبیم ( تو همون رابطه کوتاه ام خیلی باهم خوب بودیم )
و دوباره منی که اصلا تو فاز دیگه بودم درگیر هدفم بودم و…. یک روز دچار شوک و ناراحتی بودم ….
اصلا این الگو خیلی داره تکرار میشه که من دارم بدون وابستگی به این فرد زندگیمون رو میکنمدرگیر اهداف خودمم حتی تو تجسمم رابطه ام با یک شخص بسیار ارزشمند تره و هیچ احساسی به اون فرد نیست یا هست و حسش نمیکنم
من یه خواب میبینم و همه چیز تو یک روز بهم میریزه اون حسی که دلتنگش میشم برمیگرده اما فرداش انگار نه انگار باز
هربار این خواب ها تکرار میشن به شکل عجییییب یعنی تو حالتی که من حتی یادم نیست همچین ادمی وجود داشته یه خوابی ازش میبینم که همه چیز رو یادم میاره
و جالبه من یبار خواب دیدم که با دوست پسرم باز باهمیم از خواب که بیدار شدم خوشحال شدم خواب بوده
اما خواب این شخص طوریه که ناراحت میشم از اینکه خواب بوده
یعنی متوجه ام که احساسم درگیره
دارم روی خلع هام کار میکنم دارم درست میکنم این حس وابستگی رو
من اصلا یروزایی انقدر درگیر اهدافمم همه چیز یادم میره اینطوریم نیست که بهش فکر کنم
اما این خواب ها خیلی تکرار میشن خیلیییییی
قشنگ هفته ای دوبار خواب این فرد رو میبینم
از خدا هدایت میخوام که به من بگه دلیل این خواب ها و این حسای عجیب چیه و خودش پاسخ سوال هام بشه
به امید هادی بزرگ :)
سلام دوستان گلم (◍•ᴗ•◍)
الان کمتر ولی بچه بودم خواب های شبیه زیاد میدیدم . البته دیشب خوابی دیدم که مربوط به یکی از الگو های قدیمیم بود که خیلی وقت بود ندیده بودم .
بچه تر که بودم بشدت خواب یه جاده ای رو میدیدم که به یه جایی میرفت . یه خونه شاید . انگار از همین اول جاده که بودم میتونستم اون خونه رو بیبینم یا تصور کنم .
یه جاده ساده و خاکی که دور تا دورش پر درختایی مثلا چناره . برگ های زرد . رو زمین پر از برگ بود .
جاده ای که ارامش عجیبی بهم میداد . ارامش وحشتناکی.
انگار که همش دلم میخواست توش قدم بزارم و برم به اون خونه ای که احساسش میکردم . ولی کلا یا وسط راه بیدار میشدم و یا کلا نمی رفتم تو اون جاده . ولی خیلی ارامش بخش بود.
احساس میکردم خیلی دلم میخواست اون خونه رو بیبینم . یه بار تا دم درش با یه پسره رفتم . تمام مسیر باهم حرف میزدیم . به خونه که رسیدیم . اون رفت تو و من ازش خداحافظی کردم . بعد که بیدار شدم تا مدت ها به خودم میگفتم چرا نرفتم تو اون خونه . برام جالبه که اون خواب یه حالت دو بعدی داشت و ما داشتیم از کوه بالا میرفتیم و دوچرخه هامون دستمون بود . دوبعدی بود مثل بازی ماریو قارچ خور. دوربین از بغل بود و من خودم و اونو از بیرون میدیدم.
مدت ها بعد که فک کنم چند سال بعد بود دوباره همون خوابو دیدم . و با همون پسر از کوه با دوچرخه هامون بالا رفتیم . و وقتی رسیدیم به اون خونه اون پسر دعوتم کرد که برم تو . منم هم گفتم نه ممنون . ولی از رو کنجکاوی از توی در نگاهی به داخل خونه انداختم . از اینجا به بعد خوابم اول شخص بود . دقیقا یادم میاد . از لای در نگاه کردم . یه خونه کاملا ساده . چراغا خاموش بود . یکم تاریک بود . شبیه خونه مادربزرگم بود . پذیرایی بزرگ که چند تا فرش توش بود . یه ستون وسط . یکی اون ته به پشتی تکیه زده بود . یه بخاری بغل . کاملا ساده . ولی انگار برای من دنیای دیگه ای بود که تونسته بودم از بیرون بیبینمش . نمی دونم چرا اونجا اینقدر احساس ارامش عجیبی داشتم . ولی انگار به ارزو دیرینه ای رسیده بودم که اون خونه رو دیدم . هنوزم برام عجیبه چرا اینقدر دوس داشتم اون مسیرو طی کنم و اون خونه رو بیبینم .
مسیری که احساس ارامش عجیبی بهم میداد.
اگه بخوام احساسمو یکم توضیح بدم . من مدت ها بعد از این خواب انیمیشنی دیدم که دوباره اون حال و هوا رو برام زنده کرد . انیمیشن شهر ارواح میازاکی . که شما در قالب یه دختر در یه دنیای ناشناخته اید . و اون پایین یه قطار هست که میخواید بدونید کجا میره و وقتی سوارش میشید و احساس اینکه یه جای جدید میرید . کلا احساسم شبیه اون سکانس معروف انیمه میازاکی بود . کسایی که فیلمو دیدن میتونن درک کنن چی میگم .
در عوض یکم بزرگ تر که شدم . هر چند ماه یکبار یه خوابایی میدیم .
خواب اینکه دیگه دنیا تموم شد . دیگه جای قایم شدن نیس و تو هرگز ارامش نخواهی داشت . و انگار با این حس که دیگه نمی تونی ارامش داشته باشی به زندگیت ادامه بده . باید با ترس زندگی کنی.
مثلا خواب میدم زامبی ها همه شهر رو گرفتن و دیگه همه در نا امنی هستیم . به زندگی ادامه میدیم ولی دیگه زندگی نا امنه برا همه . دیگه حتی تو خونت امنیت نداری . احساس ترس منو میگرفت . و یجورایی به خودم میگفتم با اوضاع کنار بیام . بعد از مدتی با ترس از خواب پا میشدم و وقتی میدیدم هنوز با ارامش رو تختم هستم و دنیا روال عادی خودتشو داره بشدت احساس ارامش میکردم . چون فکر میکردم قراره تمام عمرمو با ترس زندگی کنم و احساس میکردم نمی تونم . بعد که پا میشدم و میدیدم دنیا سرجاشه اینقدر نفس راحتی میکشیدم .
عموما خوابم هول هوش این بود که دیگه همه چی برا همه تموم شد . همه در نا امنی و خطر و ترس و نا امیدی هستن و الان این روند طبیعی زندگیه .
البته اینم کم بیش میدیدم . ولی باز دیشب خواب دیدم که در خطرم و هیچ راه فراری ندارم و میتونم برای خودم برم و زندگی کنم ولی کنترلی رو اوضاع ندارم . این جور موقع اینقدر حالم بد میشه و با ترس خیلی زیادی از خواب پا شدم . وقتی پا شدم و دیدم همش خواب بوده خیالم راحت شد .
این کلا دو مورد از مواردی بود که احساس کردم قابل ذکره . امیدوارم مفید بوده .
همتونو دوس دارم
خوابای خوش ببینید
شب و روز همگی بخیر (◍•ᴗ•◍)