پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 4 - صفحه 15 (به ترتیب امتیاز)

574 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    اسما نظریان گفته:
    مدت عضویت: 1099 روز

    سلام خدمت استاد ارزشمندم

    امیدوارم هر جا که هستین سالم شاد ثروت مند باشین

    من کلا راحب استرس یه چیزی بگم…!

    من از سالی که مدرسه رو شروع کردم همیشه همیشه استرس داشتم…

    وقتایی که یک شرایط استرس زا برام پیش میومد

    انقد حالم بد میشد ضربان قلبم بالا دستام یخ میکردن عرق میکردن

    به حدی که نفسم شمرده شمرده میشد…فک کنین من کلاس 5 بودم و برای سرود رفتم مسابقه

    و همون جا به حدی حالم بد شد که غش کردم…

    یا تو زندگیم تا قبل 19 سالگیم یه سری موقعیت ها که پیش میومد

    هول میکردم حالم بد میشد

    میخواستم همش خودمو قایم کنم…

    یا فراموش کنم

    یا حتی تنها باشم … که مثلا اون موضوع رو فراموش کنم..

    ولی الان از وقتی که با خدا آشنا شدم

    از وقتی قدرت های خودمو شناختم

    از وقتی فهمیدم من خالق زندگی خودمم

    از وقتی فهمیدم هیچ قدرتی بالا تر از قدرت خدا نیست

    دیگه هر چی باشه …

    از رانندگی

    یه امتحان سخت

    یه شرایط ترسناک

    مصاحبه کاری

    اولین روز حضورم در هر جایی

    کلا دیگه مثل قبل نمیشم

    الان الگو تکرار شونده مثبتی که دارم

    همش میگم چیزی که پیش اومده بیا ببینیم چه خیری توشه

    بیا ببینیم شاید خدا یه حرفی میخاد بزنه

    یا مثلا میگم صبر کن هنوز اون اتفاقه نیوفتاده ( برای اتفاقاتی که یه شرایط استرس زا هست)

    یا حتی اگر یهو تو شرایط استرس زا قرار بگیرم

    میخام تنها باشم…

    تا با خودم صحبت کنم

    تا خودمو بر انداز کنم

    اصلا ببینم چیشده که اینجوری شده

    با خودم تنهایی داشته باشم

    البته یه سری وقتا هم که دیگه خیلی تحت تاثیر اون شرایط قرار میگیرم (خیلی کم پیش میاد)

    فقط میخام ساکت باشم و شرایط رو تماشا کنم…

    و حرفی نزنم

    ولی الان نسبت به شرایط استرس زا عملکردم خیلی بهتر شدم به نسبت پارسالم یعنی 19 سالگیم …

    و اینو هم سپاسگذار خداوندم که بهم فرصت میده هر روز روی خودم کار کنم تا چیزی پیش میاد

    فقط به این فکر میکنم آیا ارزش داره ؟ این موضوع؟ یا خیر؟

    بازم از شما بابت این فایل عالی تشکر میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      فاطمه رضایی گفته:
      مدت عضویت: 847 روز

      سلام دوست عزیز کامنتتون خیلی کمکم کرد

      امروز ک تو یه موقعیت عصبانیت و استرس عجیب قرار گرفتم عملکردم رو تحت تاثیر قرار داد و ناراحت و عصبانی اونو گردن بقیه انداختم

      الان با خوندن کامنتتون ب این فکر کرذم چرا اون لحظه خدا رو یاد نکردم

      چطور تونستم

      خدای من

      چرا از تو یاری نجوییدم

      منکه همش ورد زبونمه تنها از تو یاری می‌جویم و تنها تو را میپرستم

      چرا اون رفتارو نشون دادم چرا بهم ریختم

      چطور نتونستم خودمو کنترل کنم

      منی ک ادعای الخیر فی ما وقع میشد ک اصلا ناراحت نمیشم من اونیم ک مثبت اندیشم فلان

      دیدم ننن بابا الکی ب خودم مغرور شده بودم همچین چیزی نیست

      منم ادمم بهم مییزم و ممکنه واکنش نشون بدم

      من ک از صبب ذوق دیدن رفیقمو داشتم موقع دیدنش از استرس و عصبانیتی ک داشتم نتونستم خوب باهاش صحبت کنم حتا درست بغلش کنم عجله ای و دیوانه وار خداحافظی کردم ک چی؟ الان چی شد؟

      منکه خیلی ادعام میشد

      چرا عصبانی شدم

      اشکال نداره حتما خدا خواست بهم بگه با کلمات مثبت راجع به خودم حرف بزنم خواست بگه سر ازمون گوشیمو چک نکنم

      ساعت ببرم

      اینا درس هاییه که گرفتم

      زود بیدار شم

      با خودم تعارف نکنم حداقل با خودم درخواستمو بگم نزارم دیر شه

      مدیرت زمان یادبگیرم بدونم چیو بزنم چیو نزنم

      اینا عواملی بود ک پشت هم استرس داد بهم

      و البته ابن پاک کردن صورت مسئله هم میتونه باشه

      من باید انقد رو خودم کار کرده باشم ک بتونم رفتارمو کنترل کنم

      خدایا شکرتتت بزرگ تر شدم بعد این تجربه کمکم کن ب تعهدم عمل کنم و بهتر شم هر روز

      خدایا شکرتتت برای این هدایت فوق العاده

      ممنونمم بابت کامنتتون عزیزدل

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
      • -
        اسما نظریان گفته:
        مدت عضویت: 1099 روز

        دوست عزیز و ارزشمندم سلام !

        امیدوارم که روز و هفته عالی رو شروع کرده باشی …

        خیلی خوشحالم از این که خودم امروز هدایت شدم با پاسخ شما… حقیقتا امروز صبح که از خواب بیدارشدم و فرمان به کاعناتم رو نوشتم تو اون فرمان نوشتم خدایا راهی ک دارم میرم و بهم نشون بده که درسته یا نه! آیا این قانون و باید ادامه بدم یا نه چون در بعضی مواقع دچار این ابهام میشم که آیا راهی که دارم میرم درسته یا نه و بعد متوجه شدم که باید رها کنم تا الان که داشتم فایل استاد رو گوش میدادم یهو دیدم که در جواب کامنت من یه جواب هست و دیدم از کامنت و تجربه من کمک گرفتین و براتون مفید بوده ! اینجا بود که خدا بهم نشون داد مسیرم که هیچ کل راه و درست اومدم ! دوم بخوام بگم عاشق استاد قشنگمم که چند شب پیش من یه فایلی رو ازشون گوش دادم راحب خدا ! که خدا منم تویی خدا همون اتیشی که برای ابراهیم گلستان شد خدا همون حال خوبیه که تو بین کارات داری خدا همون لبخند رو لب یه بچه که کنار خیابون میبینی یا حتی اون خبر قشنگست یا …. و من چون دارم تکاملم رو در این موضوع طی میکنم فهمیدم که خدا همه چیزه خدا همه چیزهههههه یعنی خدا انقد بهم نزدیک که میتونم روش حساب باز کنم ! خدا منم خدا درون منه خدا اون حال خوبمع بین تموم نگرانی هام ! و امروز باز از خدا عشق خواستم و گفتم از طریق کسی هر کسیییی شده بهم عشق بده تا حالمو خوب کنی

        این که شما نوشتید ممنون بابت کامنتت عزیز دلم این عزیز دلمه این مفید بودنه برای شما برای من حکم خدا رو داره انگار خدا دارع از این طریقه ها باهام صحبت میکنه انگار این خداعه که میگع عاشقتم فقط ادامه بده و چقد خوشحالم هنوز نصف روز هم نرفته و من انقد از خدا هدایا دیدم و حسش کردم و چقد عاشقشم

        راجب کامنتی که گذاشتید خواستم بگم باز همین که فهمیدین خدایی هست و باید سعی کنی یه وقتای دیگه ایی خدا رو یاد کنی همین نتیجه مهمست

        دیگه چرا یادم نیومد و چرا اشتباه کردم و این سرزنش ها رو بزار کنار ! اشکالی نداره اولش ببین چه درسی برای تو داره و بعد از خدات تشکر کن

        خوشحالم که براتون مفید بوده به خدای مهربون و قشنگم میسپارمت دوست عزیزم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
        • -
          فاطمه رضایی گفته:
          مدت عضویت: 847 روز

          سلااممم عزیز دلمم همچنین

          از خوندن پاسختون سر شوق اومدمم

          چقدر خوب گفتینن و قشنگ وصف کردین خدا همه چیزه

          خوشحالم براتون که خداوند گفته مسیرتون درسته ایشالله بهتر و بیشتر هدایت میشیم هممون به سمت خواسته هامون

          خیلی خوشحالمم کردی

          عزیزدلی

          من خودم مدتی درگیر این بودم که مسیرم درسته و مسیر درست چیه

          کتاب کیمیاگر و اون هنه تکاملی که بعدش زیبا رخ داد شد هدایت رب برای من

          مسیرمو روشن کرد و الان واقعا از بودن تو این مسیر خوشحالم و این حس خوب نشون از اتفاقای خوبه

          خیلیی زیاد خوشحالم براتون که تو مسیر درست هستین

          ایشالله که موفق باشین

          هم فرکانسی مهربونم

          ممنونمم منم کلی ذوق میکنم اون نقطه ابی رو میبینم و میام میبینم پاسخ دریافت کردم چقد این جمله فرمان به کائنات رو زیبا میبینم چقدر جالبه برام خیلی حرکت قشنگیه منم دوست دارم انجام بدمم این تمرینو

          بهترینا براتون رقم بخوره

          خدایا شکرتتت برای این لحظه زیبا و هدایت و آگاهیی

          بینهایت شکر بذای همه قشنگیاا

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    نیلوفر قاسمی گفته:
    مدت عضویت: 1150 روز

    الگو های تکرار شونده قسمت چهارم : چالش

    سوال : زمانی‌که به یک شرایط استرس زا برخورد میکنید واکنش قالب شما چیه؟؟؟

    پاسخ :

    1.بیش از حد بهش فکر‌‌میکنم‌ خیلی خیلییییی زیاد

    و این‌باعث میشه که خیلی سخت‌گاهی بتونم ذهن ام رد کنترل‌کنم‌گاهی

    2.پیاده روی میکنم و با خودم صحبت میکنم و خیییییلی بهم کمک میکنه تا اروم بشم

    3.میرقصم

    رقصیدن شدیددددا کمک میکنه از رو زمین‌کنده بشم مخصوصا اینکه دنسر ام باشی و خیلی واست جدی باشه و تمرکز بزاری رو تمرینت خیلییییی به من کمک میکنه تا حالم خوب بشه

    4.فیلم میبینم

    فیلم دیدن و انیمیشن دیدن مخصوصا اگه شاد و جذب کننده باشه خیلی احساسم رو بهتر میکنه

    5.خوابیدن

    خوابیدن خییییلی کیف میده تو اینطور زمان ها و قشنگ متوجه میشم که چقدر بعدش حالم بهتر شده

    7.مدیتیشن

    اینکار عاللللللللیه عالی

    من‌مثلا وقتی اینکارو میکنم قشنگگگگ میرم به جهان معنوی و انقدر احساس سبکی بهم دست میدهههه

    انقدر حالم عوض میشه و احساس یکی شدن با خدا میکنم که اصلا نگم واقعاااااااااا

    یکی از بهتر کارها‌که در اکثر مواقع جواب میده

    اینکه به هیچ چیز فکر‌نکنم و متمرکز بشم رو اون بعد از جهان

    8.منطق نویسی

    زمانی که من به یک چالشی برخورد میکنم‌که باور محدود کننده اش رو میشناسم یکی از کارهایی که میکنم اینکه میرم و برای باور های موافقش منطق مینویسم یکم‌زمان میبره اما زمانی که به اون منطق فکر‌میکنم حالم عوض میشه کاملا

    در کل تو گذشته من خیلی توانایی اینکه بتونم احساسم و ذهنم رو کنترل کنم نداشتم اما واقعا دوره کشف قوانین خیلی خیلی خیلی به من کمک کرد تا این توانایی رو پیدا کنم و خدارو هزارن بارررر به خاطرش شکر میکنم

    پیدا‌کردن باور مخرب :

    یکی از دلایلی که من گاهی موقع چالش بیش از حد فکر میکنم این هست که من انگار قدرت تصمیم گیری ندارم خیلی وقت ها مخصوصا موقع برخورد با چالش هام و همین باعث میشه من خیلی زیادی فکر کنم

    خدارو شکر به خاطر‌ هربار پاسخ و رشد کردن به این سوالات

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    میلاد صفائی نکو گفته:
    مدت عضویت: 1295 روز

    سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز

    چقدر خوبه که شما رو داریم، خداروشکر میکنم

    وقتی استراس شدید یا شوک بهم وارد بشه

    درونم جنگ جهانی رخ میده

    از شدت استرس حرف نمیزنم

    فقط فکر میکنم،

    سعی میکنم با تمام وجودم افکار منفی رو کنترول کنم

    ولی بیشتر از همه، نگران حال عزیزانم میشم

    غذا نمیتونم بخورم، از چهره ام همه می‌فهمن که چه حالی دارم

    وقتی اون قضیه تمام میشه تا مدت هااااا نجوا ها میان سراغم

    مثلا بعد ازاینکه، داییم فوت شد، چنان شوکی بهم وارد شد، که تا 3 سال تمام سیستم عصبی بدنم بهم ریخته بود؛

    درصورتیکه اصلا همه چی تموم شده ولی ذهن من شروع میکنه به تکرار اتفاق های مشابه اون، توذهنم

    واقعا عذاب میکشم

    فقط خدارو صدا میزنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  4. -
    صفورا گفته:
    مدت عضویت: 3870 روز

    اول از همه اشتهام کامل قطع میشه،حتی اگه وسط خوردن لذیذترین غذا باشم.از چهره م همه میفهمند یه چیزیمه.بیخودی این ور و اون ور میرم.

    (یکی از دوستام موقع استرس بلند میشه خونه را تمیز میکنه،منم ناخودآگاه ازش یاد گرفتم و تمیز کاری میکنم،اما بازم ذهنمو نمیتونم تغییر بدم)

    حرف نمیزنم.

    اگه کار از کار گذشته باشه یهو شدید خابم میگیره.

    در نهایت میرم تو بالکون و به ماه نگاه میکنم و با خدا حرف میزنم ,بعد یاد حرفا شما میفتم و شروع به نوشتن میکنم و کنترل افسار ذهنم را بدست میگیرم.نوشتن موفقیت های قبل و نوشتن نگرانی های بی مورد من خیلی بهم کمک میکنه

    کلا 99/99 درصد استرس ها و نگرانی های من بی مورد بوده،بعضی مواقع میگم چقدر الکی سالها ترسیدم.همش ختم بخیر شده

    این جمله را زدم تو اتاقم

    «همیشه نگران چیزهایی بودم که هیچگاه اتفاق نیفتاد»

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    فاطمه بهرامیان گفته:
    مدت عضویت: 763 روز

    به نام خدایی که به تنهایی کافیست.

    سلام به استاد ومریم عزیز.

    کلید:توانایی به نام خودشناسی.

    فایل:الگوهای تکرار شونده قسمت 4.

    خدارو شکر برای این محیط توحیدی وارامبخش.

    وسوال

    من قبلا در شرایط استرس زا خیلی دلم می خواست در موردش حرف بزنم با هر کی می شد شاید تا شب با هر کی می رسیدم یا زنگ می زدم حرف می زدم.

    واینکه دیگه هیچ چیز از گلوم پایین نمی رفت ویک دفعه صورتم داغون می شد وبه بی خوابی می رسیدم که هر کار می کردم شب تا صبح نمی تونستم بخوابم وتوی ذهنم در مورد اون شرایط حرف می زدم.

    بدنم به تیک تیک شدن می افتاد واعصابم خورد می شد گریه می کردم.

    اما خدارو شکر حالا خیلی بهتر شدم نمی گم عالی اما وقتی یه مشکل وشرایط استرسی پیش می یاد برخوردی که می کنم بعد خودم باورم نمی شه.

    از اونجایی که گفتید خیلی با این واون در مورد مشکلاتتون یا مشکلای جامعه حرف نزنید تلفنهام کمتر شده واگر هم با کسی صحبت می کنم سعی می کنم سعی که در مورد چیزهای خوب بگم البته اگه مشکل شدید بود از دستم در می ره .

    واینکه وقتی همچین شرایطی بود می رم راه می رم تو خیابون چیزهایی که دوست دارم قیمت می گیرم سعی می کنم به درختها وگلها وچمنها توجه کنم وخوب کمی حالم بهتر می شه.

    بی خوابی هم کمی بهتر شد البته نه صد درصد

    وسعی می کنم فایلهای توحید در عمل رو گوش بدم وهمین مثل یه مسکن قوی حالم رو خوب می کنه چون می بینم یه کسی رو دارم که همیشه همراهم هست وقادر به حل هر مشکلی پس دلم آروم می گیره واز خدا می خوام ختم به خیر بشه.

    البته که شرایط سخت واسترس زا هم خیلی کمتر شده.

    قبلا این استرسهای زیاد رو به پسرم هم انتقال می دادم که البته اون هم استرسی شده والان فکر می کنم هر چی بیشتر ارامش داشته باشم اون هم ارومتر می شه.

    حالا که دارم به این مسائل فکر می کنم ومی نویسم متوجه تغییراتم‌ می شم وخدارو هزاران بار شکر می کنم که هدایتم کرد به این مسیر واستاد شما رو دعا می کنم وآرزو می کنم همواره در خیر وخوشی باشید.

    خدایا شکرت.چقدر حالم بهتر شد وکلی به خودم افتخار کردم وتحسین کردم خودم رو وگفتم تو می تونی خیلی بهتر بشی.

    استاد متشکرم.

    در پناه خدا.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      فرزاد بازیار گفته:
      مدت عضویت: 789 روز

      سلام امیدوارم همواره خوب باشین

      تو شرایطی منم مثل شمام،بی خوابی یا اینکه استرس به فرزند هم منتقل میشه کاملا موافقم یعنی خیلی برام جالب بود خودم زیاد به فکر میکردم تا کامنت شما رو دیدم دوست دارم بدون استرس باشم و فرزندم هم همینجوری بله یعنی کنترل کنم یا حداقل نشون ندم و خودمو آروم کنم تا به اون انتقال پیدا نکنه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    سیدعلی موسوی ارشد گفته:
    مدت عضویت: 1561 روز

    بنام الله مهربان

    سلام خدمت استاد عزیز و مسلط و خوش تیپ من

    واقعا عجب فایل جالبی بود هیچوقت فکر نمی‌کردم که در این حوزه ها هم میشه باورسازی کرد و خودمون را اصلاح کنیم همش غرق باورسازی درباره ثروت بودم و یجورایی همیشه نگاه من به آموزشهای شما نگاه ثروت و رسیدن به استقلال مالی بود در ناخودآگاه من.

    واقعا بعد از دیدن این فایل یه شوک ساده ولی کارا بهم وارد شد و مسیر خودشناسی و اصلاح درنظرم رنگ و بوی تازه ای گرفت.

    الان دیگه میفهمم وقتی استاد میگه سالهاست من و عزیزدلم حتی یذره دعوای ساده باهم نداشتیم یعنی چی.

    الان میفهمم به صلح رسیدن با خود یعنی چی.

    واقعا جالب شد برام قضیه و اینکه چقدر ما میتونیم خودمونو اصلاح کنیم.

    مرسی از شما استاد عزیز و دوسداشتنی عاشقتونم.

    و اینم بگم بنده پول لازم برای خریدن این دوره به قیمت قبل را داشتم ولی از اینکه به قیمت قبل تهیه میکردم حس کمبود و عدم فراوانی بهم میداد و تصمیم گرفتم بعد از قیمت گذاری جدید با قدرت تهیه کنم تا از استاد و مریم خانم گل تشکر خوبی کرده باشم.

    اما در شرایط استرس زا بنده چکار میکنم؟!

    در شرایط استرس زا یا شرایطی که اتفاق به ظاهر بد رخ میده بنده کاملا آرامشمو از دست میدم و سعی میکنم همون لحظه یه نفر دیگه را مقصر کنم مثلا عزیزدلم را و همیشه بعد از یه مدت کوتاهی شاید کمتر از نیم ساعت پشیمون میشم.

    هرسری هم معذرت خواهی میکنم و قول میدم تکرار نکنم ولی بازم تکرار میشه اینقد تکرار شده که خستم کرده این الگو ولی هیچوقت فکر نمی‌کردم میشه با آموزشهای شما این رفتارها را اصلاح کرد.

    یه الگوی دیگه که همیشه تکرار میشه و همیشه دلیلش را نمیدونستم این هست که از بچگی با هرکسی آشنا میشدم خیلی عاشق من میشدن و خیلی باهام صمیمی میشدن و پیگیر من بودم ولی از همه اون افراد بدون استثناء دوری میکردم و اصلا خوشم نمیومد کسی اینقد باهام رفیق بشه و دوسم داشته باشه و با همه کات میکردم.

    از دوستان مدارس و دانشگاه بگیر تا رفیق های دوران خدمت و کارگری در شرکت.

    همه و همه عاشق من بودن و تا الآنم بهم زنگ میزنن ولی من اصلا علاقه ای به این رابطه ها نداشتم و این الگو از بچگی در من تکرار میشه.

    یک الگوی دیگه که همیشه در زندگیم تکرار میشه این هست که در هر کاری وارد میشم خیلی زود حرفه ای و کاربلد میشم به گونه ای که همه کار بنده را تحسین میکنن و همیشه این الگو درحال تکرار شدن هست.

    در پایان بگم این فایل هرچند ساده بود ولی خیلی چیزها را برام روشن کرد و خواسته جدیدی درمن شکل گرفت که باید این دوره را تهیه کنم.

    ممنونم از شما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  7. -
    مرتضی دارسرایی گفته:
    مدت عضویت: 763 روز

    سلام

    من طی زمانو شرایط مختلف واکنشای متفاوتی از خودم بروز میدم.مثلا قبلا دوسداشتم با طرف درگیر بشم که کتک کاری کنیمو مثلا تخلیه بشم،به مرور زمان واز 2سال پیش که دارم رو خودم کار میکنم این به فهش دادن،بعد به داد زدن بعدم جارو خالی کردن،در واقع ازون محیط دور شدن و در حال حاضر میگم من چیکار کردم که این موضوع وارد زندگیم شده و بیشتر به فکر فرو میرم که چیکار کردم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  8. -
    زهرا کرمی گفته:
    مدت عضویت: 2765 روز

    به نام خدای هدایتگرم

    سلام به استاد عزیز و خانم شایسته مهربان

    . و همه دوستان

    من قبل از آشنایی با شما یک جور دیگه ای بودم آن هم تو هر مقطع زمانی واکنش های مختلف نشان می دادم ولی الان فرق کرده درصد خیلی زیادی از مواقع سعی می کنم با خودم حرف بزنم ذهنم آروم کنم خداوند به یاد بیارم در موقعیتی با توجه به آن موقعیت باورهای توحیدی می گم یا توانایی هام لیاقت هام به خودم گوشزد می کنم این طوری نمی گذارم ذهنم نجوا کنه و سعی می کنم یک کار دیگه انجام بدهم تمرکزم روی آن کار باشه یک مثال می زنم همین دیروز سرکار من مسول یک قسمت هستم دو نفر آن جا کار می کنند یکی از همکاران می خواست زود بره به من گفت می خواهم زود بروم و سوپروایزر گفته به خانم کرمی بگو من هم بهش گفتم کار صبحت با همکارش جابه جا کنه که آن شخص بقیه کارها را ظهر انجام بده گفتم این قسمت کار را هم من انجام می دهم در صورتیکه من خودم یک قسمت دیگه کار دارم اولش من استرس گرفتم و سریع به خودم گفتم چرا این طوری شدم فهمیدم ذهنم داره الان می گه فلانی انجام نمی ده این هم بر می گرده چندین بار این رفتار از آن خانم دیدم ‌ومقاومت داره برای کار کردن داره و من می دونم خودم دارم باج می دهم چون هنوز می خواهم دیگران. راضی نگه دارم بعد به خودم گفتم اگه بگه نه به مسول آزمایشگاه می گم باز هم ذهن من استرس داد که ممکن بگه خودت آن کار انجام بده که موضوع کار نبود موضوع این بود که تو زمان کوتاه نمی شداین همه کار انجام داد و هم می خواهم ارزشمندی و لیاقتم حفظ کنم البته این ها همه فکر من بود از اون پیش فرضها سریع شروع کردم با خودم حرف زدن که فلانی انجام می ده همچین دختری نیست از آن طرف هم توانایی های خودم یاد آوری کردم از آن طرف قدرت خداوند و اینکه رزق خداوند می ده و آروم شدم هر آگاهی که این چند سال به دست آوردم می گم و رفتم سراغ کار خودم و اجازه ندادم ذهنم نجوا کنه و آن خانم هم کارش عالی انجام دادم و از من نظر خواست برای انجام کارها و آخر هم من ازش تشکر کردم با اینکه کار خودش من همیشه این کار می کنم و با اینکه از نظر مالی هیچ تفاوت خاصی با آن ها ندارم با این همه سابقه کار و توانایی و می دونم مشکل در اعتماد به نفس و خیلی هم روش کار می کنم آخر هم موقع رفتن سوپروایزر از من پرسید. چه کار کردی و گفتم تشکر کرد هر چند من از وقتی با استاد. آشنا شدم خیلی تمرکز بر نکات مثبت می کنم من هر مسئله ای پیش بیاد سعی می کنم نکته مثبت ببینم به خودم یادآوری کنم اگر جایی از دستم در بره نه اینکه نتونم انجام بدهم ولی نمی دونم چرا این قدر. این آگاهی ها از یادم میره با اینکه تمام فعالیت من تو این سایت است مثلا اگر یک برخوردی بدی ببینم سریع به خودم می گم این آدم فلان جا فلان کار ا انجام داده در هر شرایطی سعی می کنم خودم به جای آن آدم بذارم کلا من خیلی خیلی واکنش کم به بیرون نشان می دهم ولی درون شاید اذیت شوم که این راهکارها را انجام می دهم خیلی برام موثر بوده البته ا اول سال 98 این کار را انجام می دهم ولی یک جایی مسیر گم کردم از درون هم باید خودم آروم کنم تا باورهام درست بشه آن هم به خاطر کمال گرایی که می خواستم بدون اشتباه باشم و خدا را شکر خداوند کمکم کرد و هدایت شدم مسیر پیدا کردم من خشم خیلی خوب کنترل می کنم اصلا بحث نمی کنم نمی خواهم قانع کنم خیلی تغییر کردم مثلا نگرانی در مورد خانواده‌ام خدا را شکر ندارم چون خیلی روی باور که خداوندنگهدارنده است کار کردم و چون خیلی خوب نتیجه دیدم باورم قوی شده ولی چون روی مالی پیشرفت نداشتم و من می دونم باورهای خودم مشکل داره تو این طور موارد استرس می گیرم که شروع می کنم خدا را به یاد آوردن من اصلا دیگه به جرات می توانم بگم عوامل بیرونی را مقصر نمی دونم در مورد همین موضوع کار داشتم به خواهرم می گفتم که چطوری کنترل ذهن کردم خواهرم داشت می گفت وظیفه شون از این حرف ها که من گفتم این بندگان خدا تقصیر ندارند این ذهن من هست که داره برای خودش می بافه کلا استاد هیچ چیزی هیچ کسی جز شما تو 40 سال روی من آنقدر تاثیر نگذاشته که کلام شما و خواسته خودم ودر نهایت رب العالمین آنقدر من تغییر داد سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  9. -
    ابراهیم آقا Brj_auto_glass گفته:
    مدت عضویت: 2215 روز

    سلام خدمت استاد بی نظیر و مجموعه محترمشون و همه دوستان سایت

    سوال : تو مواجهه با چالش ها چه می‌کنید ؟

    اعصابمون خراب میشه

    آقا ابراهیم خیلی هنر می‌کنی ، خوب معلومه که تو برخورد با تضاد همه حالشون گرفته میشه ، پس فرق منی که دنبال رشدم با بقیه مردم چیه؟

    چرا اعصابم خراب میشه ریشه این اعصاب خرابی چیه ؟(چیزی که استاد با طرح این سوال دنبالشه اینه که من ایرادمو پیدا کنم و حلش کنم)

    دلیل اعصاب خرابی اینه که ، دنیا رو سخت گرفتم به خودم ، خودم رو تو این جهان تک و تنها میبینم ، موقعیتها رو محدود میبینم ، خودم رو مالک می‌دونم و …. تا زمانی که این ذهنیت رو دارم الگوهای تکراری مشابه میان و منو عصبی میکنند

    خوب این وسط خداوند باور خوب(برگه پاسخ سوالات رو داده بهمون که عمل کنیم تو مواقع ضروری) توکلت علی الله ، افوض و امری الی الله ، انالله و انا علیه راجعون ، علی بذکرالله تطمئن القلوب و… (تازه من سواد قرآنی آنچنانی ندارم وگرنه خیلی جاهای دیگه همچین باورهایی رو گفته) اینا رو گفته که به من بگه آقا ابراهیم ، نمی‌خواد دنبال باورهای عجیب قریب بگردی ، برو هروقت دلت گرفت برای خودت کلام خداوند رو تکرار کن تا آروم بشی(حرف استاد که تاکید می‌کنه باور توحیدی بساز چون ریشه ای مسئله رو حل میکنه)

    من وقتی تو شرایط سخت قرار میگیرفتم (الان خدا رو شکر دارم تلاش میکنم با آگاهی های ناب ، فایل پنج از قدم هشت دوره بینظیر دوازده قدم که موضوعش بی‌خیالی بود . خیلی میتونم خودم رو کنترل کنم و بگم با ناراحتی و بد و بیراه گفتن که چیزی درست نمیشه فقط اوضاع بدتر میشه و سعی میکنم بیخیال باشم و وقتی نجوا میاد بگم توکلت علی الله . یا دیگه اگه خیلی فشار سنگین باشه سعی میکنم سکوت کنم و لااقل باکسی دربارش حرف نزنم . هر چند که گاهی از پس زبونم برنمیام)

    قبلاً وقتی تو اون شرایط قرار می‌گرفتم ، غر میزدم و با این و اون در موردش حرف میزدم . اعصابم خراب بود (ولی خدارو شکر هیچوقت نرفتم سراغ دود و الکل که آروم بشم از بچگی این دوتا کار خط قرمز بوده برام) به همین دلیل درک نمیکنم چرا مردم پناه می‌برند به دود و الکل

    دلیل الگویی مثل اعصاب خرابیم هم این بوده که رو توان خودم برای حل اون مسئله نگاه میکردم و چون توانم محدود بود و عقلم به جایی نمی‌رسید فکر میکردم دنیا به آخر رسیده . الان خدارو شکر و با آموزه های استاد عزیز فهمیدم که یه انرژی نامحدودی هست که اگه از جلو دست و پاش برم اونور ، برام کارهام رو انجام میده(البته که خیلی جا داره که بشه جزعی از رفتارم)

    ببخشید پر حرفی کردم انشالله خداوند منو از عمل کنندگان به کلام الله قرار بدهد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  10. -
    حسن زنگنه گفته:
    مدت عضویت: 1404 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام استاد عزیزم سلام خاله مریم عزیز

    در جواب به این سوال شرایط استرس زا

    تو این شرایط دوست دارم تنها باشم تنهایی خیلی بهم کمک می‌کنه باعث میشه بهتر فکر کنم و خودم بهتر جمع جور کنم ولی وقتی تنها نیستم چهره من به نوعی حالت غم به خودش میگیره و دیگران این موضوع میفهمند و من هم شروع میکنم آره من این مشکل دارم این اتفاق رخ داد و دیگران ببین عزیزم دنیا دنیا بدی است و کلی حرف منفی ولی وقتی خودم تنها که هستم بهتر میتونم روی خودم تمرکز داشته باشم

    یا اینکه شروع میکنم با گوشی خودم بازی کردن یا فیلم های انگیزشی یا فایل گوش دادن الان که جدید یکسال میام تو سایت عقل کل جواب های پیدا میکنم که در مورد شرایط من است یا فایلهای که با دوستان آقای رضا عطار روش و دیگر دوستان نگاه میکنم خیلی بهم کمک می‌کنه خیای تو این شرایط باعث میشه اینکه ذهنم آرام کنم بعد دنبال این الگو ها که میرم مبینم قبلا این اشخاص هم مشابه من این مشکلات داشتن و شروع میکنم روی باورهای روی ترمز ها کار کردن و دلیل منطقی بیارم بابا من خودم قبلا این مشکل داشتم فعلان سال فعلان جریان دیدی چطوری درست شد

    بعدی این ک دوست دارم بندازم گردن مثلا شریکم یا دولت یا رژیم یا بگم ببین ما اگر تحریم نبودیم ما امر اگر اگر و اگر های دیگه تا از گردن خودم بندازم این مسولیت تا آرام تر بشم بگم من که مقصر نبودم این عوامل بودن که باعثش شدن

    یا اینکه دوست دارم یکی پیدا کنم آنقدر برای طرف تعریف کنم و با احساس ترحم و بعد طرف بگه طفلکی تو چقدر سختی کشیدی

    یا اینکه دوست دارم غر بزنم گله شکایت کنم زبانی

    یا بعضی از مواقع آهنگ های شاد بی کلام یا حماسی گوش کنم این بهم خیلی کمک می‌کنه

    قبلا که خیای عصبی میشدم خیلی یعنی اگر چیزی جلو دستم بود پرت میکردم سمت طرف یا دعوا فیزیکی پیش می‌آمد اما این دیگه ندارم بخاطر اینکه به یک تضاد خیلی بزرگی بر خوردم مالی و دلیل معده درد خودم تو اون هم سال فهمیدم و خیلی دلایل دیگه تو ارتباطم با دیگران خیلی روی این مسأله کار کردم و خدا رو شکر بعد از گذشت چهار سال دیگه خیلی خیلی کم عصبی میشم اصلا اپن واقعا یادم نمیاد تو چند سال شده باشم و الان هم از نظر سلامتی معده درد من اصلا کلا خوب شد رفت من قبلا آب می‌خوردم معده درد می‌گرفتم الان سنگ خارا هم بخورم انگاری دارم کیک میخورم

    بعدی خیلی تو گذشت میرم و فکر میکنم چه اشتباهاتی انجام دادم تا رسید نتیجه اش شده این

    بعدی استاد شما فایلهای که در پارادایس یا سفر به دوره آمریکا این فایلها هم خیلی بهم کمک می‌کنه یا توی فایلهای شما دنبال الگوهای میگردم که شما در مورد اون صحبت کردید و این هم بهم خیلی کمک می‌کنه

    اما شاهکار همه این ها زمانی که این شرایط پیش میاد میرم تو بالکن میشینم آسمان نگاه میکنم و شروع میکنم با خدا حرف زدن و آنقدر بهم آرامش میده آنقدر بهم حس خوب میده خیای مواقع شد چندین ساعت 20 ساعت نشستم آسمان نگاه کردم و هی با خدا حرف زدم این یمی از چیزهای است که خیای بهم کمک می‌کنه بعد یک موسیقی بی کلام کلاسیک هم میزارم و غرق در عشق بازی با خدا میشم و خیلی از ایده هارو هم اینجوری بهم میگه

    یا اینکه دوباره موسیقی میزارم شروع میکنم تجسم کردن به آینده که دوست دارم این اتفاقات این شرایط من این باشه این همه زمانی من این متوجه شدم و فهمیدم زمانی بود من یک بدهی سنگین چندین سال پیش داشتم خیلی عدد بزرگی بود برام بعد میرفتم کنار مغازه یک شکلی داشت کلی دار درخت بود فضای خوبی بود بعد موسیقی تو گوشم و به این فکر میکردم که تمام این شرایط تمام شده و من خندان خوشحال هستم و دقیقا عینی برام رخ داد از اونجا خیلی روی تجسم کردن بیشتر زوم میشم خیلی وقت هام صدای آب صدای باران گوش میدم این صدای آب هم خیلی روی من تاثیر میزاره

    استاد بعضی وقت این شرایط پیش میاد خیلی مصمم تر میشم متعهد تر میشم روی اینکه خودم کار کنم

    استاد تو همه شرایط یکسان نیست برای من واکنش های مختلفی نشان میدم انگاری به حال اون روز من بستگی داره

    استاد ممنونم

    در پناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: