پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 4 - صفحه 30

574 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    Serveh گفته:
    مدت عضویت: 941 روز

    به نام الله

    سلام

    وقتی با شرایط استرس زا یا چالش برانگیز مواجه می شوی، معمولا چه واکنشی نشان می دهی؟

    من در کل آدم آرومی هستم و زیاد توی این شرایط نمیفتم ولی خب وقتی تو شرایط استرس زا باشم که اغلب وقتی هست که روی خودم کار نمیکنم چون وقتتیی که رو خودم کار میکنم و تسلط دارم میتونم کنترل کنم و میگم خدا بزرگه ته تهش همه ما میمیریم و مرگ هم یعنی وصل شدن به بینهایت و خدا و این اوج خوشبختیه و میتونم کنترلش کنم ولی بعضی وقتا که برام کنترل نمیشه مثل وقتایی که مسئولیت کاریو گردن گرفتم مخصوصا توی کار و موعد تحویلش داره میرسه و مثلا یه مشکلی برام پیش میاد قلبم تند تند میزنه و سرگیجه و یه کم بی حال میشم و سعی میکنم کارو هر جور شده جمع و جور کنم ولی وقتی شرایط برام خیلی سخته بشدت عصبی میشم و به همه گیر میدم آخر سر هم وقتی مسئله رفع میشه و من میفهمم چه فشاری بهم اومده و چقدر به خودم ظلم کردم حالت دلسوزی برای خودم دارم و از ته دل گریه میکنم و سبک میشم و بعدشم سعی میکنم به مسیر برگردم

    و بعدش به خودم میگم چون این کارو دوست ندارم حل کردن چالش هاش برام سخته و دیگه همچین کارهایی قبول نمیکنم اخرین باری که توی این موقعیت خودمو قرار دادم چند ماه پیش بود که دوستم یه کلرفرما معرفی کرد که کار طراحیشو انجام بدم من معمولا نصف هزینه رو قبل کار میگیرم ولی اون گفت فعلا نمیتونم کارو شروع کن منم به دوستم گفتم گفتش خیاللت راااحت باشه ادم مطمینی هست منم همون موقع یه حسی بهم گفت این کارو قبول نکن و خودتو تو این دردسر ننداز و … ولی گوش نکردم و انجام دادم و من تو چه شرایط سختی نشستم کارو انجام دادم انقدر به سیستمم فشار اوردم ویندوزش پرید و یه هزینه هم کردم بردم بیرون دوباره نصبش کردن و کارو هرجور شد تموم کردم از خوشی خودم گذشتم چند روز و شبمو گذاشتم وقتی تموم کردم و عکسشو برا کارفرما فرستادم گفت برای خودم نبوده و من واسطه هستم و باید به کارفرمای اصلی بگم هزینه رو واریز کنه اونم هیچوقت واریز نکرد و گفت کلا اون کار رو نمیخواد انجام بده و اینطوری شد کل زحمت من هدر رفت و من فهمیدم چه اشتباهی کردم و معنی ظلم به خود رو واقعا فهمیدم چون داشتم رو فایلهای استاد کار میکردم فهمیدم مقصر خودم بودم و یه ماه بعدش که یه کار ریگه برام اومد و میدونستم به روحیاتم نمیخوره سریع رد کردم باورتون نمیشه همون لحظه یه سفر خونوادگی برام جور شد و رفتیم و کلیییی بهم خوش گذشت تو سفر دائم میگفتم ببین این پاداش خداست چون نخواستی خودتو تحت فشار قرار بدی چون برلی خودت ارزش قائل بودی و کلی لذت بردم ….

    و اما ادامه سوال …. من وقتایی که تو شرایطی قرار میگیرم که مجبورم تصمیم مهمی بگیرم و تردید دارم استرس منو میگیره و بهم میریزم اصلا نمیتونم با خانواده م مشورت کنم بیشتر عصبی میشم و دوست دارم با یه ناشناس بیشتر حرف بزنم تا آشناها ….

    گاهی وقتا هم در مقابل بعضی شرایط مثل تصادف و دعوا و… من سکوت میکنم و خیلی گوشه گیر میشم و فقط دوست دارم زود زمان بگذره و اون شرایط رفع بشه….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    لیلا سنگونی گفته:
    مدت عضویت: 1830 روز

    سلام به استادان عزیزم

    وسلام به همه ی شما عزیزان دوست داشتنی خانواده‌ام .

    ممنونم استاد با مطرح کردن این سوال بی نظیر و عالی که باعث شد من یه برگشت به عقب داشته باشم و خودم و زندگیم رو طی این چند سال مرور کنم و بازهم قانون رو برای خودم تایید و تحسین کنم و به خودم افتخار کنم که در این مسیر الهی بدون هیچ مقاومتی پا گذاشتم و مصرانه ادامه دادم.

    سوال اینه وقتی در شرایط استرس را قرار میگیرید چه واکنشی دارین ؟

    باید بگم من شاید حدود دوسال یا بیشتر میشه که اصلا تو موقعیت استرس زای شدید قرار نگرفتم به پاس این مسیر الهی ‌‌

    البته این.بگم قبلا هر مسعله ی کوچیکی رو برای خودم بزرگ میکردم و کلی واکنش های عجیب و غریب داشتم .ولی الان دیگه نه. دیگه خیلی وقته از اون استرس های روابط هیچ خبری نیست تو خونه ارامش کامل داریم چون خانوادگی در این مسیر الهی هستیم .از استرس های مالی هم خلاص شدم از اون قرض و بدهی و چک و وام و اینجور چیزها .که خدارو هزاران هزاران هزار بار سپاسگزارم .در حال حاضر هر زمان استرس یا چالشی برام پیش میاد شاید چند لحظه ی اول یکم با صدای بلند حرف بزنم و یکم غر بزنم که بستگی به چالش داره وگرنه سکوت میکنم وهیچ حرفی نمی‌زنم ودر هردو حالت یه صدای بلند بهم میگه مقصر خودتی خودت جذبش کردی ببین کجای مسیرت اشتباهه .ببین این تضاد چی واست داره وخیلی سریع با یه آهنگی که دوسش دارم یا خوندن متن و نوشتن حالم رو به خوب تغییر میدم .زمانی که نجواهای شیطانی مربوط به کارم و هر مسعله ی دیگه خیلی زیاد میشه کافیه با یه نفر راجب توحید صحبت کنم که معمولا اون شخص همسرم یا فرزندانمه .که مثل ابیه که روی آتیش میریزی کلا همه چیز یادم میره و فول انرژی میشم .الان خیلی رهاتر شدم خیلی بهتر میتونم ذهنم رو کنترل کنم و به موضوع چالش فکر نکنم یا میسپارم به خدا که حلش کنه که حل میشه وزمانی هم که باید خودم کاری انجام بدم از خدا هدایت میخام و خدا تو حلش بهم کمک می‌کنه .وقتی خودم این همه تغییر رو میبینم شگفت زده میشم میلیونهابار خدارو سپاس میگم برای وجود استادانم و این مسیر الهی و دعوتم به این مسیر .

    خدایا شکرت که مرا جزو‌هدایت شدگان قراردادی و هرروز در همه ی مساعل منو حمایت و هدایت میکنی .

    سپاسگزارم استاد سپاسگزارم استاد شایسته که بی نظیری و همیشه مورد تحسینم .ارزومیکنم خداوند شما رو در والاترین و بالاترین جایگاه ها قرار بده عاشقتونم و دوستون دارم پیامبران الهی من

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    سمانه بیک زاده گفته:
    مدت عضویت: 1141 روز

    سلام به استاد عزیزم ومریم گلم

    وهمه هم فرکانسی های خوبم

    واقعا چقدر خوبه که قانون دنیا رو فرا گرفتیم ودر حال اجرا کردن و فرستادن فرکانس های مثبت به جهان کیهانی هستیم

    استاد عزیزم همیشه از خداوند سپاسگذارم که من رو هدایت کرد به سمت شما تا بتوانم خودم رو،ذهنم

    رو، افکارم رو،رفتارم رو… کاملا بشناسم و بتوانم به صورت بنیادین تغییر دهم

    در مورد سوال استرس

    یه چند سالی بود من به یه تضاد خیلی سختی برخورده بودم با همسرم

    و در بیش تر مواقع استرس داشتم

    اوایلی که این تضاد یا مسعله در زندگیم نقش گرفت واسم مهم نبود یعنی زیاد بهش فکر نمیکردم

    ولی وقتی یه چیزهایی واسم رو شد اینقدر در روحیه من تاثیر بدی گذاشت که حتی نمیتونستم یه قطره آب بخورم

    رفتم دکتر اعصاب و قرص های آرام بخش استفاده کردم

    من با خوردن اون قرص ها حال خوبی پیدا نکردم فقط معتاد اونا شدم و هروز بدتر از دیروز میشدم

    اینقدر چهره ام بهم ریخته شده بود که چند نفر بهم گفتند شبیه معتاد ها شدی

    فقط فکرم و ذهنم روی این بود که قرص بخورم وبخوابم تا روزهای پر استرس وبدم بگذرد

    الان میفهمم که چقدر نا آگاهانه این عمل رو انجام میدادم

    تو اون روزهای سخت

    خیلی اتفاقی هدایت شدم به سمت کار در شرکت نیوشا و کلا از اون فضا کنده شدم

    از همون روزهای اول شروع به کار

    حرف های زیبایی زده میشد هروز بهتر از دیروز میشدم

    دوباره زنده شدم وخودم رو پیدا کردم

    خیلی نا باورانه بود آدمی که اینقدر ارام بخش استفاده میکرد

    قرص ها و حال بدش رو گذاشت کنار

    خیلی خوشحال بودم که اینقدر تغییر در من ایجاد شد

    الان وقتی فکر میکنم متوجه میشم که خودم خواستم حالم بد باشه وبد شد

    وفهمیدم که باید حالم خوب باشه و عالی شد

    والان متوجه شدم که دنبال هر اتفاق بدی رو بگیری هروز پرنگ تر و تازه تر و کنترل ناپذیرتر ودردناک تر میشود

    اما وقتی که رها کردم وسپردم به دست فرمانروای جهان هستی رها شدم از هر آنچه حال بد بود

    خدایا تو را سپاس بی نهایت که قدرت خلق تمام جنبهای زندگی ام را از کوچک تا بزرگ در اختیار خودم گذاشته ای.

    استاد عزیزم ومریم گلم هروز سلامت تر از دیروز باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    سمانه بیک زاده گفته:
    مدت عضویت: 1141 روز

    سلام به استاد عزیزم ومریم گلم

    وهمه هم فرکانسی های خوبم

    واقعا چقدر خوبه که قانون دنیا رو فرا گرفتیم ودر حال اجرا کردن و فرستادن فرکانس های مثبت به جهان کیهانی هستیم

    استاد عزیزم همیشه از خداوند سپاسگذارم که من رو هدایت کرد به سمت شما تا بتوانم خودم رو،ذهنم

    رو، افکارم رو،رفتارم رو کاملا بشناسم تا تغییر کنم

    در مورد سوال استرس

    یه چند سالی بود من به یه تضاد خیلی سختی برخورده بودم با همسرم

    اوایلی که این تضاد یا مسعله در زندگیم نقش گرفت واسم مهم نبود یعنی زیاد بهش فکر نمیکردم

    ولی وقتی یه چیزهایی واسم رو شد اینقدر در روحیه من تاثیر بدی گذاشت که آب از گلوم پایین نمیرفت انگار گلومو دوخته بودند

    رفتم دکتر اعصاب و قرص های آرام بخش استفاده کردم

    من با خوردن اون قرص ها حال خوبی پیدا نکردم فقط معتاد اونا شدم

    یادم نمیره هیچ وقت یه روز حال خیلی بدی داشتم سه بسته از اون قرص هارو خوردم ولی هیچ تاثیری روی حال من نداشت و هروز بدتر از دیروز میشدم

    اینقدر چهره ام بهم ریخته شده بود که چند نفر بهم گفتند شبیه معتاد ها شدی

    الان میفهمم که چقدر نا آگاهانه این عمل رو انجام میدادم

    تو اون روزهای سخت

    خیلی اتفاقی هدایت شدم به سمت کار در شرکت نیوشا و کلا از اون فضا کنده شدم

    از همون روزهای اول شروع به کار

    حرف های زیبایی زده میشد هروز بهتر از دیروز میشدم

    خیلی به خدا نزدیک تر شده بودم

    خیلی غیر نا باورانه بود آدمی که اینقدر ارام بخش استفاده میکرد

    قرص ها و حال بدش رو گذاشت کنار

    خیلی خوشحال بودم که اینقدر تغییر در من ایجاد شد

    الان وقتی فکر میکنم متوجه میشم که خودم خواستم که حالم بد باشه وبد شد

    وفهمیدم که خواستم حالم خوب باشه و عالی شد

    والان متوجه میشم که دنبال هر اتفاق بدی رو بگیری هروز پرنگ تر و تازه تر میشه

    اما وقتی که رها کردم وسپردم به دست فرمانروای جهان هستی رها شدم از هر آنچه حال بد بود

    خدایا تو را سپاس بی نهایت که قدرت خلق تمام جنبهای زندگی ام را از کوچک تا بزرگ در اختیار خودم گذاشته ای.

    استاد عزیزم ومریم گلم هروز سلامت تر از دیروز باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    مصطفی مجیدی گفته:
    مدت عضویت: 2319 روز

    به نام تنها خالق زیبایی‌های بی‌پایان

    سلام به استاد گل و مریم بانوی عزیز و تک تک اعضای خانواده من

    +وقتی با شرایط استرس‌زا یا چالش برانگیز مواجه می‌شوم معمولاً چه واکنش‌هایی نشان می‌دهم؟؟

    1. میرم تو خودم ساکت می‌شم و از خدا می‌خوام خودش هدایتم کنه به مسیری که بتونم شرایط رو عوض کنم

    2. دلم می‌گیره و خیلی احساس تنهایی می‌کنم و گاهی اشک هم می‌ریزم

    3. دنبال راهکار و شرایطی می‌گردند که بتونم خودم را از اون موقعیت خارج کنم

    4. دنبال رد پای کارهای اشتباه خودم می‌گردم تا بفهمم کجای قانون رو خوب درک نکردم و نتونستم خوب بهش عمل کنم

    سپاسگزارم استاد بابت فرصتی که قرار دادید تا ما بتونیم با آگاهی‌های فایل‌های شما شناخت کامل تری از خودمون و شخصیتمون به دست بیاریم امیدوارم هر کجا هستید در پناه الله یکتا شاد پیروز ثروتمند و سعادتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    سید علی رضا موسوی گفته:
    مدت عضویت: 1003 روز

    سلام به استاد عزیز و دوستان پر انرژی

    واقعیتش از وقتی با استاد اشنا شدم همچین موقعیت هایی برام خیلی کمتر شده ولی اغلب اگه استرس زیاد باشه و موضوع خارج از کنترلم ی جای خلوت که هیچکسی نباشه پیدا میکنم یکم گریه میکنم با خدای خودم حرف میزنم بعدش خیلی اروم تر میشم و میام و حرف میزنم اگه بحثی باشه منطقی و اروم حرف میزنم اگه لازم باشه عزر خواهی میکنم و از دل طرف مقابل در میارم اگر هم حق با من باشه به طرف مقابل دلداری میدم که فداسرت و اشکال نداره و تمومش میکنیم

    ممنون که این متن تا اخر خوندید

    بهترین هارو براتون ارزو میکنم در پناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    ملیحه امامی گفته:
    مدت عضویت: 852 روز

    سلام و عرض ادب به استاد نازنینم و بچه های گل توسایت

    واکنش من نسبت به این سوال اینه که در چه شرایطی اون استرس تا چه اندازه باید باشه مثلا :

    اولا زنی هستم که اصلا تحت هیچ شرایطی عصبانی نمیشم حتی در بدترین شرایط سعی میکنم تمرکزم رو بذارم روی صحبتهای طرف مقابلم ببینم اون چی از دهانش میاد بیرون میخواد دوستم باشه یا همسرم یا بچه هام باشن فرقی نمیکنه یه نگاه تو چشم طرف میندازم و سرم رو یه تکونی میدم یعنی که برات متاسفم و از اون مکان میرم ولی اگه اون استرس خیلی زیاد باشه یعنی با داد و بیداد طرف باشه میرم تو اتاق وبا خودم حرف میزنم و گریه میکنم ولی دیگه تا چند روز حرف نمیزنم تو وجود خودم میجوشم ودنبال راه حل میگردم و سعی میکنم افکارم رو روی چیزهای خوب متمرکز کنم تا از اسیب روحی دور شم درپناه ایزد یکتا شادو سلامت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    الهام گفته:
    مدت عضویت: 2499 روز

    به نام خالق زیباییها

    واکنش من به شرایط استرس زا چیه؟

    من وقتی شرایط و فضا خیلی سنگین و استرس زا میشه برام ترجیج میدم

    1.از فضا دور شم و چندساعتی برم بیرون پیاده روی، جاییکه آسمونو ببینم و نفس عمیق بکشم و با خودم خلوت کنم…

    2. یا اینکه دوست دارم بخوابم.یعنی دکمه off ذهنم رو بزنم که ذهنم خاموش شه و از اون شرایط استرس زا فرار میکنم با خوابیدنم،به این امید که وقتی بیدار میشم اوضاع خیلی بهتر شده

    و در کل با کمک آموزشهای خوب استاد ،خداروشکر با نگاه توحیدی و کنترلی که روی ذهنم و احساساتم دارم خیلی خوب میتونم این شرایط رو مدیریت کنم.

    با این نگاه که

    در هر شری خیری نهفته است و اینکه

    هیچ برگی بی اذن خدا روی زمین نمی افته.

    و اگر احساسم رو خوب نگه ندارم اتفاقات بدتری رو تجربه میکنم.

    و این باورها واقعا عکس العمل من رو در شرایط استرس زا خیلی نسبت به بقیه متفاوت کرده.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    فاطیما❤ گفته:
    مدت عضویت: 2000 روز

    سلام و درود به استاد عزیزم

    در پاسخ به سوال پرسیده شده در این فایل باید پاسخ بدم که

    وقتی من با شرایط استرس زا روبرو میشم کنترل خودمو از دست میدم و بسیار تا بسیااار عصبانی میشم و امکان داره هر حرفی بزنم که باعث ناراحتی دیگران بشه

    و یا قضاوت های ناحق کنم که البته الان با آموزش های استاد و کار کردن روی خودم خیلی بهتر شدم و هر اتفاقی که میوفته اول و اول انگشت اشاره سمت خودمه و خودمو مسبب ناراحتی و مشکل پیش اومده میدونم و سعی کردم این باور در خودم نهادینه کنم که هر آنچه سمت من می آید بخاطر فرکانس های ارسالی من هست.و این باور جلوی قضاوت ها و مقصر دونستن دیگران رو گرفته.

    اما این اواخر حالتی که به من دست میده تپش قلب و لرزش دست‌هایم هست و شاید بخاطر این بوده که پارسال بدلیل مشکلی که برای خانواده ام پیش آمده بود و در یک بازه ی زمانی طولانی مدت تحت فشار و استرس زیاد بودم

    و البته گاهی مسائلی پیش میاد که شخصیه و بخاطر اینکه بعدا مورد شماتت قرار نگیرم سعی میکنم به دیگران چیزی نگم و در این موارد و ناراحتی ها حوصله حرف زدن با هیچکس ندارم دوست دارم تو اتاقم ویا خونه بمونم و اینکه پرخوری میکنم چون اصلا احساس سیری به من دست نمیده.البته الان که حدود 12 کیلو وزن کم کردم و اندامم خیلی خیلی بهتر شده سعی میکنم این حرکت کنترل کنم و پرخوری نکنم.اما خوابم بیشتر میشه و دوست دارم ساعات کمتری بیدار بمونم تا به مشکلم کمتر فکر کنم و انگار ماهیچه های بدنم فلج میشن و توان انجام هیچ کاری ندارم مثل کارهای خونه مثل آشپزی و یا شستن ظرف یا مرتب کردن خانه.گاهی هم شده حرصمو سر همسرم با بهونه گرفتن های الکی ازش خالی میکنم با وجود اینکه میدونم کارم درست نیست.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    مهدی بهجتی گفته:
    مدت عضویت: 1914 روز

    سلام

    من الان هم که به چالش مالی میخورم و یا اونجوری که باید باشم نیستم مثلاً درآمد در سطحی بالا قرار نداره وقتی میبینم که با 24سال سن نتونستم یک رابطه عاطفی چه خوب چه بد حتی رابطه عاطفی یک روزه را تجربه کنم به شدت به هم میریزم و مثل بچه های 2ساله گریه میکنم و در زمینه برخورد با این مشکل را دارم

    میگم نه تو تا الان باید می‌تونستی یه رابطه عاطفی تجربه میکردی باید از عهده این مشکل بر می اومدی نتونستی پس ادم احمق بی عرضه آیی هستی

    یا مریضی من چند باری به شدت مریض شدم

    ولی به خودم میگفتم ای احمق بیشعور کثافت چرا قبل از خدمت آت کار نکردی که الان لنگ پول برای بیماری و غذات نباشی

    و اینا قدرت ادامه زندگی را ازم گرفته تو چالش بیشتر با خودم درگیر میشوم و گریه میکنم و چون بعضی وقت ها واقعا راه حلی نمی بینم یا حل شدن این مشکل را در اینده میبینم با خدا درگیر میشوم چون خودم خودم سازگار نیستم با وجود این مشکل بعدش با خدا درگیر میشوم که چی میشد چرا دختر برای رابطه عاطفی من جور نمی کنی

    چرا چهار تا فالور تو یوتیوب به من نمی دی

    چرا دوتا پروژه نقشه برداری بهم نمی دی که من بتونم حداقل ازدواج کنم بعد با خانواده ام درگیر میشوم با این که هر روز دارم برام زحمت میکشند

    و چون راه حلی برای مسائل ندارم اونها را گردن نمی گیرم برای مریضی ام بیمارستان نمیرم چون پول ندارم برای پیشرفت کاری ام سرکار نمیرم میگم چون درآمد برای من ندارد مگر روزی چند در میارم و همینجوری افکاری را دارم تو این چالش زندگی که از پس نجوا های ذهن بر نمی آیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      سید علی رضا موسوی گفته:
      مدت عضویت: 1003 روز

      سلام اقای بهجتی امیدوارم حالت عالی باشه کامنت زیباتون رو خوندم و ی چیزی خیلی نظرم جلب کرد شما روی ناخواسته هاتون دارید تمرکز میکنید به نظرم و هرچی پیش میره بیشتر دارید ناخواسته تجربه میکنید به نظرم روی خواسته ها و زیبایی ها تمرکز کنید تا توی زندگیتون بیشتر بشن

      انشاالله که تونسته باشم یکم کمکتون کنم

      یاعلی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      لیلا سنگونی گفته:
      مدت عضویت: 1830 روز

      سلام آقای بهجتی انشالله در بهترین حال ممکن باشی. تحسینت میکنم که شجاعت داشتی و صادقانه احساسات رو نوشتی .درسته تمام این چالش ها و تو زندگیت داری ولی قانون اینه .خال خوب =اتفاق خوب .

      شما باید از زاویه ای به این چالش نگاه کنید که بتونی. به احساس خوب برسید و از اون عذاب وجدان و احساس بی لیاقتی در بیایین وقتی به ارامش رسیدین میتونین تمرکز کنید روی مساعلتون و باورهای اشتباه تون رو پیدا کنید .

      به عنوان مثال .برای ارتباط برقرار نکردن با جنس مخالف .میتونی از زاویه نگاه کنی که تنها بودن بهتر از ادم با اشتباه بودنه .میتونی بگی خدا تا الان منو از این ارتباط های اشتباه درامان نگه داشته تا من بتونم روی باور های خودم کار کنم و اولین ارتباطم رو با لذت و عالی وبا عشق شروع کنم وقتی اینطور به ماحرانگاه کنی دیگه اون حس بی عرضگی از بین می‌ره وحتی بابتش سپاسکزار میشی .وقتی به این احساس خوب رسیدی میتونی باورهای درست بسازی و شک نکن که بهترین ها به سمتتون میاد .استاد همیشه گفتن از زاویه ی به ماجراها و اتفاقات نگاه کنید که به شما حس خوب بده و بعد اگر مسعله ی بود حلش کنید .

      موفق باشی دوست توانمندو شجاعم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: