پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 5 - صفحه 20
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/07/abasmanesh-4.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-07-11 06:05:362024-02-14 06:15:57پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 5شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدا
سلام استاد جانم
الگوی تکرار شونده من
_فرار از رفتن توی جمع های جدید یا جمع هایی که زیاد صمیمی نیستم باهاشون
_فرار از رفت و آمد با خانواده همسر
_سعی میکنم توی عکس های دست جمعی نباشم
_فراری از مهمون ، دعوت کردن و موندن بیش از یه روز مهمون
_فراری از بحث و جدل
_از رفتن به دکتر فراری ام
_فراری از خونه مادرم بعد از یه روز به خونه خودم
به نام صاحب تبدیل شب و روز روز وشب
سلام به عاشقان و پیرو این عشق
یکی از الگوهای تکرار شونده من این بود البته هنوزم زیاد هست اینکه تمرینات در این فایل ها و دوره های و تمرینات تخصص خودم رو بین شون میفتادم و سرگردان میشدم تا اینکه مجدد از تمرینات دوره شیوه حل مسائل استفاده کردم بخصوص از جلسه چهارم که میگه اینقدر مسائل و کارها رو به قسمت های کوچکتر خرد کنیم که خیلی راحت تر بتونیم کارها رو انجام بدیم بعد همین حرکت ها و قدم های کوچک باعث میشه اون فشار روانی رو برامون کمتر کنه و من همین کار کردم از چندروز قبل شروع کردم به عملکردن به دوره شیوه حل مساله و باعث شد یکی از کتاب های تخصصم که چندوقت عقب افتاده بود امروز تموم کنم و رفتم سراغ کتاب بعدی و تمرینات بعدی
بعضی اوقات حل شدن مسائل زیاد مهم نیستند بلکه سبک شدن اون انبار ذهنی ست که مهمه باعث میشه یه سرب از پای ما کمتر بشه و ما رو سبک تر و آزادتر کنه برا حل مسائل بیشتر و مهمتر، این مهمه
چندروز قبل در محل کارم یه خانم که از همسایه هاست اومد یه حرف بی ربط به ما گفت و ما سکوت کردیم بعدش تا چنددقیقه داشتم خودمو سرزنش میکردم
اما گفتم چرا سرزنش من به این همه نکات و نعمتهای زیبا وجود داره تمرکز کنم و از این مهمتر چطور قبلا تونستم از یه عالمه مسائل خیلی بدتر از این احساس خودمو خوب کنم و نتایج دلخواهمو بسازم و بعداز چنددقیقه کامل ازش اومدم بیرون
دوباره دیروز اومد به تندی حرف بی ربط و بی منطق گفت،منم خیلی محترمانه و با استایل تمرینات « ان ال پی» بهش گفتم ببین خانم محترم اینجور که شما فکر میکنی اصلا نیست و ما اینقدر شخصیت داریم که حرف محترمانه و زیادی به شما نزدیم خیلی با جذبه و محکم بهش گفتم و اونم دیگه هیچی نگفت و رفت و همسرش اومد کلی ازمون عذرخواهی کرد و گفت میدونم کاملا اون مقصره نه شما گفتم خواهش میکنم نه بابا من اصلا مهم نیست
اما من خودم در نهایت خودمو مسئول اون اشتباه دونستم به خودم گفتم من به خوبی هواسم به کانون توجهم نبوده و اصلا یه ذره هم از دست اون خانم ناراحت نیستم
اینو واقعا میگم،،
چیزی که برام مهمه اینکه تونستم محترمانه و محکم بهش جواب بدم
و اینکه اصلا ازش ناراحت نشم و مسئولیت این مسائل و ایراد رو از خودم و بر عهده خودم بدونم
وقتی استاد شما میگی بعضی آدمها اینهمه اتفاقات مشابه و تکراری داره براشون رخ میده اما چطور هواسشون نیست و درس نمیگیرند از این چیزها یاد گذشته خودم افتادم که یسری بحث و جدل های تکراری در زندگی خودم یا زندگی دیگران میدیدم اما
واقعا همیشه دنبال حل و راهکارهاش بودم که خدایا چرا من باید اینقدر از این نوع اتفاقات نادلخواه رو جذب کنم تا اینکه بعداز بارها تکرار ناخواسته ها درخواست هام از طرف خداوند پاسخ داده شد و کم کم به مسیرها و آگاهی ها هدایت شدم
پس اینکه میگن فلانی از فلان موضوع پرته یعنی از مسیر درست پرته از همون جاده درست آسفالت جنگلی پرت شده به دره،جنگل ها،رودخانه و…توسط باورهاش
خود چندروزه که تونستم به آگاهی ها عملکرد واقعی داشته باشم و کاری کنم که یه خورده از پرت شدن هام و فشار روانی کاسته بشه شروع کردم به کارها و تمریناتی که اولپیت بیشتری برام دارند نوشتم و گفتم من باید الان بتونم در لحظه زندگی کنم و من الان فقط در این کارها و تمرینات باشم بقیه باشند برا بعد وقتی از قدم های کوچکتر شروع کردم به استارت های مجدد چقدر کارها لذتبخشتر،ساده تر و موثر تر انجام شدن*
چکار کردم که با احساس لذت بیشتری تونستم شروع شون کنم و انجامشون بدم وقتی نوشتمشون گفتم خب این تمرین امروز فقط اینقدر زمان طول میکشه وقتی اینقدر کم و راحته چرا انجامش ندم
انجامش دادم و حتی در طول مسیر انجام دادن احساس خوب تجربه میشد چه برسه به بعداز انجامش
ما باید قدر هرلحظه رو بدونیم و لذت و استفاده های مفید رو فراموش نکنیم
وقتی استفاده درست کنیم و سعی کنیم با احساس خوب حرکت کنیم دیگه از خودمون کمتر انتقاد و نارضایتی داریم و «بقول اون جمله میکه تا شب نشده گله از روز نکن»
وقتی ما وظیفه خودمونو انجام بدیم حتی اگه نتیجه دلخواهمون هم نگیریم بعداز اون احساسمون بهتره و از همون نتیجه نگرفتن هام کلی برامون درس ها و بازخورد داره چونکه من خودم قبلا در مسائل مختلف این تجربه هارو داشتم
خلاصه اینو بهتر متوجه میشیم که اینقدر ذهن متنوع و فعال داشته باشیم که به محض تکرر و تشابهات در اتفاقات زود متوجه ایرادهامون بشیم و بجاش تمرکز و سرمایه ارزشمند ذهنمون رو بذاریم رو مسائل مهمتر و سازنده تر
دوستون دارم در پناه تنها حق بر حق باشید.
سلام و درود بر استاد عزیزم، بانو مریم شایسته عزیز و همه دوستان خوبم در این خانواده صمیمی
من کامنت هایی رو از دوستان در پاسخ به سوالات استاد عزیزم در این فایل خوندم که متوجه شدم بعضی از دوستان، درست متوجه منظور استاد عزیز از کلمه “فرار” نشدند!!
“فرار” یا “اعراض”؟
دوستان به موارد زیادی اشاره کرده بودند که حکم ِ “اعراض” داشت نه “فرار” !!!
باید بگم طبق آگاهی هایی که از فایل ها و کلام استاد عزیزم در مورد “اعراض” یاد گرفتم؛
ما از روزی که روی خودمون کار میکنیم، خصوصا روی تغییر باورهامون و تصمیم به تغییر در این زمینه داریم، از اولین کارهایی که “باید” (تاکید شدید میکنم) “باااااااااااید” انجام بدیم اینه که از خیلی افراد، فضاها، مکان ها، و موقعیت ها و شرایط “اعراض” کنیم تا بتونیم توی کنترل ذهن و تغییر باورهای نامناسب و محدودکننده به باورهای مناسب و قدرتمندکننده قوی بشیم و در اون به ثبات فرکانسی و خودبخود به مدار درست برسیم
این راه و مسیر درست و رسیدن به اون، مستلزم ِ اعراض از ناخواسته هایی است که با اونها روبرو میشیم
و این موارد ناخواسته شامل ِ فرار نمیشه!!! (که دوستان زیادی ازش به عنوان موارد ِ فرار یاد کرده بودند!)
در حالی که “فرار”؛ طبق ِ اون چیزی که من از استاد عزیزم در دوره فوق العاده “عزت نفس” یاد گرفتم، از عدم عزت نفس و کمبود ِ اعتماد به نفس میاد!
کمبود و عدم ِ عزت نفس و اعتماد به نفس در زندگی، باعث ترس هایی در وجود ما میشه که اون ترس ها، باعث فرار ما از موقعیت ها و شرایط و حتی از انسان هایی میشه که به نفع ماست و به ما قدرت و اعتماد به نفس و عزت نفس میده
پس چاره و راهکاری که بتونیم روی ِ این “فرارها” کار کنیم و در زندگی مون حلشون کنیم اینه که روی عزت نفس مون کار کنیم و تقویتش کنیم
من خودم قبلا در زندگیم از بعضی چیزا فرار میکردم که ریشه در کمبود عزت نفسم داشت که مهم ترینش، صحبت در جمع های بزرگ بود که اونقدر روی خودم کار کردم و عزت نفسم رو تقویت کردم که به راحتی بعد از اون در جمع های 200 نفری و بعد هم 400 نفری صحبت کردم، اون هم جمع هایی که همه کلی انسان های تحصیل کرده و فرهیخته ای بودند.
نمیگم نترسیدم!! ترسیدم ولی اقدام کردم!
و بر این ترس ِ مهم زندگیم که باعث فرار من میشد غلبه کردم!
ترس ها و فرارهای دیگه هم داشتم که در مقابل این جرات و جسارتی که پیدا کردم، برام آسون شد
و الان میتونم بگم از کمتر چیزی توی زندگیم فرار میکنم! اتفاقا اگر بفهمم بوی فرار کردن از یه عملی توی زندگیم میاد فوری مچش رو میگیرم!
امیدوارم که همگی در این مسیر زیبای توحیدی، گام به گام و بدون عجله و با طی کردن تکامل مون پیش بریم و در صراط مستقیم، صراط و راه کسانی که خداوند به اونها نعمت عطا کرده قرار بگیریم
از استاد عزیزم و مریم جان عزیز هم سپاسگزارم که در این راه و مسیر، گام به گام همراهمون هستند و با آگاهی های نابشون، چراغ راهی برامون هستند
خدایا شکرت خدایا صدهزار مرتبه شکرت
به نام خداوند وهاب
سلام به استادجان و مریم خانم
سلام به همه دوستان توحیدی خودم
خدایا شکرت بابت این فایل بی نظیر
ممنون و سپاسگزارم از دوستان فعال سایت
که با کامنت های قشنگ شون آگاهی ها رو با ما به اشتراک میگذارند.
من از صحبت کردن در جمع فراریم البته کمی بهتر از قبل شدم ولی باید بیشتر روش کار کنم.
و من در این مواقع جسمم به شدت واکنش نشان میده .قرمز میشم و تعریق یعنی عرررررررقققق میکنم ها خیس میشم کلا
و همین موضوع باعث میشه که فرار کنم از اظهار نظر کردن در جمع.
و مورد دیگه اینکه بدونم تو این جمعی که قرار برم از دستاوردهای مالی صحبت میشه واحتمالا از من میپرسند که خونه داری یا ماشینت چیه و یا درآمدت چطوره؟
و من نمیتونم در مورد این میسر بگم و مثلا بگم دارم روی باورهام کار میکنم و یا همه چی فروان هست کار ،شغل،پول،خونه،ماشین و …….
و این من هستم که با توجه باورهام نتونستم اینها رو به صورت فیزیکی دریافت کنم.
و سعی میکنم در این مواقع فرار رو به قرار ترجیح بدم.
خدایا بابت همه چی سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم.
به نام خداوند بخشنده مهربان، خداوند هدایتگر من و همه دوستان به شرط باور قلبی به خودش
درود بر شما استاد عباسمنش عزیز️
درخصوص این فایل باید بگم که من از بحث کردن با هرکسی سعی میکنم فرار کنم، مخصوصا بحث کردن با آدمهایی که اصلا نمیخوان متوجه بشن که کارشون اشتباه ست یا باورهای داغون دارن، سعی میکنم همیشه از بحث کردن باهاشون دوری کنم، از اینکه بخوام متقاعدشونکنم اذیت میشم پس سعی میکنم این کارو نکنم
ممنونم از شما استاد عزیز، باهم این مسیرو میریم جلو
به نام رب
درود برشما استادجان و دوستان عزیزم
دوستان مهربون من کامنت هاتونو میخونم و لذت میبرم ، واقعا خیلی زیبا تعریف میکنید ، من شما راتحسین میکنم و بهتون تبریک عرض میکنم . از کامنت های شما درس میگیریم از تجربیاتتون . انشالله مسیر سبز زندگی بلندتون همیشه سبز و هموار باشد با کلی شادی و ذوق درونی .ممنون از سید علی و جواد دوستان موفق من
بچه ها خیلی ازتون ممنون میشم که منو راهنمایی کنید که بتونم با آرامش بتونم سه تار تمرین کنم و یا تمرین و مطالعه هایی رو که دوست دارم بتونم انجام بدم . سپاسگزارم ازتون
سلام
من این روزا خیلی بیشتر نشانه های قانون رو میبینم چون دائم با خودم مرور میکنم شرایط الانم دستخوش باورها و رفتارهای خودم هست و هیچ کسی جز من خالق زندگیم نیست و این قانون جهان هستی هست. تا اینکه دیشب نشانه روزانه رو باز کردم و دیدم نوشته شیوه صحیح الگو برداری از انسان های موفق و اونجا استاد داشتن میگفتن که اگر کسی موفق میشه فقط به دلیل باورهاش هست و به خاطر این نبوده که توی مدرسه خاص با مربی خاص بوده یا توی خانواده حامی داشته البته که این ها جرقه هستن اما اصل نیستن. اصل باورها و درون اون شخص هست. خلاصه همین جوری نشانه ها پشت سر هم واسم اومد که اگر موفق نمیشی یه چیزی در درونت مانع شده و از اونجایی که خداوند هادی و معلم من هست قدم به قدم با صبر و حوصله من رو رسوند به یک مرحله دیگه از خود شناسی خودم.
الگوی تکرار شونده من درباره فرار: من از قبول مسئولیت و حل کردن مسائل کوچیک و بزرگ زندگیم فراری هستم!
و همین موضوع باعث میشه تا کارهام خوب پیش میره تا یکم کسب و کارم رو دور میوفته یهو یه ترسی میاد سراغم نکنه از این به بعد باید جدی بشم و مسئولیت قبول کنم نکنه قراره کارها سخت بشه نکنه باید مسئولیت این تیم رو قبول کنم و اینجا میشه که خیلی ریز میکشم کنار و با یه عالمه بهونه دیگه کارها رو پیگیری نمیکنم و جهان هم کمک میکنه و خلاصه کاری پیش نمیره! و این لوپ تکرارشونده کسب و کار من شده!
بعد که بیشتر دقت کردم دیدم نه این موضوع گسترده تر شده از این حرفا و کجا متوجه اش شدم وقتی توی جلسه دوم ثروت یک استاد اشاره کردند به این موضوع اگر کاری رو انجام نمیدید یعنی نسبت به انجام ندادنش احساس لذت دارید و از انجام دادنش احساس رنج میکنید. بعد شروع میکنن به مثال زدن. همونجا یه لحظه ویس استاپ کردم به خودم گفتم من چرا این قدر کار عقب افتاده دارم؟ چرا همیشه کارهای به تعویق انداخته دارم حتی اگر انجامشون برام کاری نداره. گاها این موضوع توی نصفه و نیمه انجام دادن کارها هم خودش رو نشون میده یعنی کل یه کاری رو انجام دادم فقط مونده 5 دقیقه اخرش ولی یهو پامیشم که اون کاره تموم نشه و بره تو لیست کارهای نیمه تموم و به تعویق افتاده. اصلا این الگو منو بدجوری متعجب کرده که اینقدر گسترده هست و اینقدر تونسته زندگیم رو توی همه ابعاد نه تنها کسب و کار توی لوپ بندازه!
مثلا اینو حتی توی دوره های استاد هم دارم یا توی انجام دادن تمرین هام یا توی کار کردن روی باورهام؛ مثلا روی باورهای روابطم دارم کار میکنم نشانه ها هم میان یهو ولش میکنم انگار نمیخوام وارد رابطه جدی بشم و ترس از تعهد و قبول مسئولیت همه وجودم رو میگیره!
مثلا توی دوره دوازده قدم هستم یک سال هست توی قدم اول موندم با اینکه خدا شاهده هر وقت روش کار میکنم فوری نتایج به صورت انی میاد ولی بازم یه ترمزی توی درونم هست که خودم به وضوح دارم میبینمش که مقاومت شدیدی برای اتمام کارها و قبول مسئولیت داره!
تصمیم دارم جدی روش کار کنم، جون خدا هر وقت چیزی رو به این وضوح بهم میگه یعنی اینو حل کنی یه جهش مدار داری و اون بهتر از من میدونه الان و در این لحظه چی برای من مناسب هست و in god we trust.
اول از همه خداوند رو شاکرم که همیشه بهترین معلم زندگیم بوده و بعد از اون ازش میخوام به خاطر اگهی و پذیرشی که توی قبول این الگو دارم با هدایت و لطف و مرحمتش کمکم کنه که از این لوپ تکرارشونده بیام بیرون؛ چون این وعده خداوند است اگر برای تغییر جهاد کنیم و حرکت کنیم خدواند یرای تغییر باورها مون اقدام میکنه و من قدم اول رو برداشتم و کلام رب حق است.
در پناه خداوند باشید.
سلام استادعزیزم روز و روزگارتون شاد .
استاد عزیزم من از بچگی از درس خوندن فرار کردم ، وقتی سراغ دفتر و کتاب میرم دل شوره و استرس میاد سراغم و بی تاب میشم و نمیتونم یه جایی بشینم و آروم قرار بگیرم .نتونستم ساعات ها بشینم تمیرین کنم ،با اینکه درس خوندن و دانش رو خیلی دوست دارم و بخصوص چندسال اخیر علاقه ام به رشد و پیشرفت بیشتر شده و میدونم خیلی مفیده و از همه جهات بهم کمک میکنه . الان کلاس سه تار میرم ، همش از خدا میخوام اراده قوی و توانایی عالی بهم بده که بتونم روزی یکی دوساعت به صورت متداول تمرین کنم ، خدا خیرتون بده استادجان ، چقدر قشنگ دست میزارین روی پاشنه آشیل ما . چند باری به فکرم رسید برم قرص ریتالین استفاده کنم باز گفتم نه . خیلی دوست دارم با تمرکز با دلی راحت بشینم درس بخونم تمرین سه تار کنم . همه جوره از شما فرستاده الهی سپاسگزارم . براتون عمرباعزت و طولانی آرزو کردم .
همین باعث شده ترس از روبرو شدن با افراد با دانش و خوش صحبت ، ترس صحبت کردن تو جمع ، ارتباط با آدم های با دانش و خوش صحبت و دانستنیهای زیاد .
ازتون خیلی ممنون میشم راهنماییم کنید ، سپاسگزارم .
کارهای دیگه برام آسونه مثل پیاده روی کردن ، ورزش ، کارهای خونه ، خرید خونه ، کوهنوردی کردن ، کلاس های و درس های عملی رو خیلی بهتر یاد میگیرم ولی تئوری و تمرین سه تار که یکجا بشینمو نه ، با اینکه نوازیدن سه تار و خیلی دوست دارم.
مثلا چندتا کامنت بیشتر نمیتونم بخونم .
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان و همه دوستان هم فرکانسی
من سریع میرم سر اصل مطلب
من از مراجعه به پزشک و خوردن دارو حتی دمنوش های مختلف فراری ام چون میخوام اینو باور کنم که بدن خودش بهترین داروخونه است و ترمیم میکنه البته اگه مسئله ای پیش بیاد خودش حل میشه تمرکز میکنم روی اعضای سالم بدنم حتی از اینکه کسی رو هم پیش پزشک ببرم فراری ام چون اون مکان و حرف های دکتر از نظرم نامناسبه و چون آدم های بیمار بیشتری میبینم احساسم بد میشه و فکر میکنم توی فرکانس نامناسب قرار میگیرم
من از مهمونی رفتن یا حضور در جمع های شلوغ فراری ام چون حس میکنم جز ورودی های نامناسب ذهنم محسوب میشن
از انجام دادن کار در بیرون از خونه فراری ام مخصوصا اگه بخوام تنها برم یعنی اگه خرید و کار اداری برام پیش بیاد تا برم انجام بدم بیام انگار کوه جابه جا کردمو کلی از لحاظ روحی و جسمی خسته میشم
البته بیشتر از تنها رفتن فراری ام
من از ادمهایی که انتظار دارن و یا رفتار نامناسب دارن یا حرف نامناسب میزنن فراری ام
از صحبت های جدی و سنگین توی ارتباطات فراری ام ( البته اگه طرف منطقی نباشه) ولی اینو هم دارم تلاش میکنم بهش غلبه کنم و توی دلش برم
از فعالیت فیزیکی فراری ام مثل ورزش کردن و …
از ناشناخته ها فراری ام ولی خداروشکر الان پا میزارم شاید سخت باشه برام ولی توی دلش میرم
مثلا همین چند روز پیش دنبال کارای چاپ کتابم رفتم
هم پا به ناشناخته گذاشتم هم تنهایی رفتم هم کار بیرون از خونه بود بعدش برام عادی شد یکی دو بار بعدش هم راحت تر رفتم
این ها مواردی بود که به ذهنم رسید
دارم با خودم ریشه هاشو بررسی میکنم
واقعاااا سپاسگزارم استاد که دارین کمک میکنین به خودشناسی بهتر برسیم
سلام به دوستانم
سلام استاد عزیزم
خیلی نکته جالبی بود ، بسیار بسیار کلیدی بود در من فرار از انجام یک سری کارها و گفتن یک سری از حرف ها ک سریعا بهش عمل نمیکردم و اجازه میدادم ک من در پس ذهنم جنگ ، درگیری ، نشتی انرژی و تخریب خودم را داشته باشم ، و یکی از ویژگی های ک ب شدت در من تغییر کرد بر اساس عمل ب آگاهی ها و گوش دادن بهش این ویژگی بود ، من از بیان نظر خودم در اکثر جاها ترس داشتم و نظر همه رو مهمتر از نظر خودم میدونستم ، من بیشتر مواقع حرف ، سوال و خواسته امو نمیپرسیدم وخودم را از شرایط دور میکردم ، اگر کاری را ب اشتباه انجام میدادم در محیط کار ب شدت تعلل و فرار در صدر راهکارهام بود و فشار روانی 1000برابری را برای خودم ایجاد میکردم ، تا جایی که تضادها ، چالش ها بزرگ شدن و سمتم اومدن ، در جایگاهی قرار گرفتم ک باید پاسخگو می بودم و چون ذاتا آدم دروغگویی نبودم این چالش بسیار سخت شد و شروع کردم ب تحلیل خودم ، بهبود کارم ، کارهای قبل را درست کردم و با خودم عهد بستم در هر شرایطی هر چیزی ک حس فرار ، تعلل در ذهنم انداخت را در همون لحظه یا اولین فرصت حل کنم ، سخت بود ، سریع تغییر نکردم اما شد و از اون زمان ببعد هر کاری با این حس در لیست الویت های منه و واقعا منو رشد داد این تغییر و وارد مدار درستی ، صداقت و عملگرایی بیشتر کرد ، و کلا ب ی لول بالاتر و متفاوت رسیدم ک بسیار حس خوب برام داره به راحتی حرف خودم را خواسته ام را بیان میکنم در عین راحتی ،اعتماد بنفس و پذیرفته میشود و فرار در ذهنم نسبت به هیچ چیز پذیرفته شده نیست تا جایی ک سر هیچ موضوعی هیچ موضوع هرچند جزیی جز راست نگم و کار درست را انجام دهم ، و ب جهان پایداری و صداقتم رو نشون ندهم .