پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 5 - صفحه 23

501 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    Masihan گفته:
    مدت عضویت: 2134 روز

    سلام به همگی و استاد عزیزم

    درباره این سوالتون ک همیشه چی چیزهایی انقدر برامون سخته ک ما ترجیح میدیم فرار کنیم

    اول اینکه من از ادمهایی ک خیلی شوخی های خصوصی یا حالا کلا اینکه خیلی وارد حریم میشن ی سری ها من ترجیح میدم تو جمعشون نباشم فامیلهای مادری من خیلی اینجورین یعنی تو نمیتونی خیلی باهاشون گرم بگیری اگه خیلی صمیمی بشی عواقبش رو حتما میبینی یا شوخی های زننده فیزیکی میکنند یا ی چی میگن ک تو خودتم روت نمیشه ب خودت بگی.

    مورد بعدی من از کارهایی ک توش فروش محصولی انجام میشه یا بهتر بگم شغل فروشندگی رو من همیشه ازش فرار میکنم و تا حالا پیشنهادهای زیادی هم درباره این نوع کسب و کار داشتم ولی من همیشه ترجیحم روی کسبو کارهای خدماتی هست و از فروش محصول خوشم نمیاد.

    از جمعهایی ک بحث سیاسی میکنند و ی سری حرفهای تکراری اعتراضی از جامعه و دولت و …میزنند من اصلا وارد جمعشون نمیشم یا زود خارج میشم اگر هم اتفاقی اونجا باشم

    وقتی میخوام دنبال شغلی بگردمو درامد کسب کنم وقتی درباره تعهد اینکه تو باید تا فلان زمان اینجا باشی مثلا یکسال باید بمونی و کار کنی اصلا مغزم دیگه بقیه شرایطو نمیشنوه و من میرمو پشت سرم رو نگاه نمیکنم.اابته اینو بگم ک من هرجایی ک کار میکنم با تمام وجودم کار میکنم و ادم بپیچونی نیستم ولی ی سری از این کلمات مث تعهد یا اینکه تو حتما این ساعت باید بیای این ساعت بری ی جورایی کار وقتی فرم اداری پیدا میکنه و انگار باید مث رباط کار کنم انگار ازادیم داره گرفته میشه تنفسم سخت میشه.بیشتر دوس دارم کسبو کار خودمو داشته باشم با زمان و مکانی ک خودم تعیین میکنم

    من استایل ساده و اسپرتی دارم و لباسهام هم همیشه تیشرت و شلوار( خانم هستم )و هرجایی ک باید برای ورود بهش لباسم رو تغییر بدم رو بهش ورود نمیکنم هرچیزی ک راحتی منو ازم میگیره و ب صورت قانون مجبور میشم ک انجامش بدم رو ازش فرار میکنم

    کارهای خونه رو هم دوست ندارم انجام بدم البته مجبوری انجام میدم ولی ترجیحم اینه ک بپیچونم و انجام ندم .مخصوصا وقتی ب عنوان وظیفه بهش نگاه میکنم اصلا نمیخام انجامش بدم

    ازینکه اقا بالاسر داسته باشم یا یکی فک کنه ک میتونه از بالا ب من نگاه کنه و ارد بده یا منو مجبور ب کاری کنه ب خاطر همین کلا ن تو کارای دولتی میرم ن کارای شرکتی و اداری .من اصولا تو کارای ازاد خیلی راحت ترم ک شرایطش قابل مذاکرست و دستم باز تره

    فعلا همینا یادم بود

    ممنونم استاد بابت این خودشناسی ای دارم بهش میرسم بابت این سوالهای بجا و درستی ک میپرسید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    حمید توانا گفته:
    مدت عضویت: 1820 روز

    سلام و درود به شما استاد عباسمنش

    در مورد این الگوهای تکرار شونده من موردی به ذهنم رسید ک بهش توجه کردم در باره ی شما که بی ارتباط نیست با این سری فایل ها

    اونم اینکه در قسمت درس های زندگی از یک بازی ، وقتی جت های جنگی از رو سر شما پرواز کردن و برای بار اول باعث قطع صحبتای خانم شایسته شدن و بار دوم هم مانع شدن باز ، قبل اینکه دفعه سومی پیش بیاد شما پیشنهاد دادین که بقیه صحبتارو صوتی بگین و روی تصاویر بذارین بعدا که دیگه احتمال خراب شدن صدای شما از بین بره

    برای من این تیز هوشی و تشخیص سریع و ارائه پیشنهاد خیلی قابل تحسین بود

    چون توی این سری فایلا اشاره کردین نسبت به این موضوع حساسه مغزتون، الگوهای تکرار شونده یعنی، و گفتین دوبار کافیه سه بارم زیاده برای تشخیص الگوها…

    به ذهنم رسید که بیام این موضوع رو کامنت کنم

    ممنونم بابت این تمرینات عالی که مطرح کردین

    سپاس و خداقوت

    دوست دار شما حمید توانا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    معید ماندگار گفته:
    مدت عضویت: 866 روز

    اوه اوه

    من تقریبا هر روز سر یک چیز فراری ام. شاید که نه ولی قطعا این نوع الگو رو تو زندگیم از همه بیشتر دارم. خیییییییلیییی من فرار میکنم . قبلا که خیلی بیشتر بود تعدادشون و بعضی هاشو رفع کردم مثل فرار کردن از صحبت در جمع ولی میگم دلیل نمیشه که الان تعداد فرار هام کمتر شده باشه همین الانشم زیاده تعدادشون.

    – فرار از موقعیت و فضای جدید : همیشه نگران میشم سر فضاهای جدید . اگر امروز کتابخونه میرم و فردا بخوام برم کتابخونه یه منطقه دیگه مقاومت میکنم که البته روی این دارم خوب کار میکنم و تقریبا افسارش دستمه

    – فرار از درد و دل کردن و درد و دل شنیدن : که قاعدتا فرار خوبیه اما بنظرم مدیریت کردن و حواس پرت کردن افرادی که میخوان باهات درد و دل کنن ، بهتره. اینطوری حداقل بی احترامی پیش نمیاد

    – فرار از صمیمی شدن : این یکی از اون بزرگاس که من وقتی یک نفر بهم احساسشو زیادی ابراز میکنه و میگه از بودن با من چقدر لذت میبره یا همش بهم میچسبه و توجه زیادی بهم میکنه ، ناخودآگاه آلارمی تو ذهنم زده میشه که میگه backoff و الان این آلارم باعث شده اون دوستایی که بهم ابراز احساس کردن ، الان دیگه اونقدر صمیمی نیستیم و شاید در حد سلام و علیک.

    ولی میگم باز تو اینم ذره ای بهترش کردم . حالا قبلا که طرف یه ذره فقط یه ذره باهام صمیمی میشد ، این آلارم ذهنی میومد ولی خب الان ظرفش بزرگتر شده

    – فرار از تعریف شنیدن : این فرار مال قبلا بود و الان دیگه تقریبا نیست و قبلا از تعریف به شدت بدم میومد و به همه میگفتم از من تعریف نکنین و منو اینطوری شناختند ولی خداروشکر فهمیدم چه باور مخربی تو ذهنم بود و اون باور هم این بود که باور داشتم که دلم میسوخت اگه کسی از من جلو هم سن و سال خودم تعریف کنه ولی از اون تعریف نکنه که بعدش با شما آشنا شدم و فهمیدم که دلسوزی چه نتایج بدی داره و خداروشکر امروز اگه کسی تعریف کنه ازم خیلی هم خوشحال میشم

    – فرار از مفتخر شدن برای والدین : این هم از اون بزرگاس و هنوز نفهمیدم چه باوری تو ذهنم هست که همچین اخلاقی دارم. بزارید توضیح بدم : اگه والدینم متوجه بشن که دستاوردهایی دارم ، و بهم افتخار کنند ، احساس بدی بهم دست میده. برای باقی افراد همیشه برعکسه دوست دارن والدینشون بهشون افتخار کنن ولی من نه . مثلا من آدم به شدت منزوی ای بودم و تا حالا تو جمع محکم صحبت نکرده بودم اما تغییراتی کردم و به جایی رسیدم که تیم داشتم و هر روز تقریبا برای تیم سخنرانی های بزرگی میکردم و به جایی رسید که برای 100 نفر سخنرانی کردم و تمام تلاشمو میکردم که کسی این اعتماد به نفسو منو به والدینم خبر نده . موقع سخنرانی از من فیلم نگیره بفرسته برای والدینم که افتخار کنن که وای بچمون از منزوی دراومده.

    ولی خب بعضی ها اینکارو کردند و فیلم گرفتند و فرستادند برای والدینم خخخخخخ ولی خب چی بگم. امروز احساس میکنم سر این قضیه نرم تر شدم اما متوجه نمیشم که چه باور مخربی تو ذهنمه که همچین احساس بدی رو بهم میده

    – فرار از رقص مخصوصا با خانواده و فامیل : اصن وقتی ببینم خانواده یا فامیل به یک مناسبتی دارن میرقصن اصلا فررررررررررارررررررر چه برسه به اینکه من بیام باهاشون برقصم. قبلا سر رقص با افراد غریبه و یا دوستان هم مقاومت داشتم ولی خب الان رفع شده و هنوز این فراره که گفتم هست. براستی حاصل چه باوریه؟

    از خیلی چیزهای دیگه من فرار میکنم : فرار از حرف زدن با یک دوست قدیمی ( وقتی کسی بعد از مدت ها بهم زنگ میزنه جواب نمیدم فرار میکنم) ، فرار از پوشیدن لباس های چسب و تنگ برای بدن نمایی ، فرار از مواجه شدن با افراد آشنا ( فرد آشنا ببینم خودمو به نفهمی میزنم و ازش رد میشم. حوصله خوش و بش ندارم) ، فرار از دیده شدن

    بعضی از فرار هام هم خوبن مثل فرار از حاشیه ، فرار از بحث هایی که تهش هیچی نیست ( همیشه هر بحثی میشه اول میگم تهش که چی ؟ اگه تهش چیز مفیدی داشت ادامه میدم وگرنه فرار) ، فرار از وقت کشی ، فرار نکردن از یادگیری و…

    خلاصه استاد خیلی فرار میکنم ولی خب سر بعضیاش باورهاشو متوجه ام و روش کار میکنم واقعا واقعا اما خب اون فراری که باورشو پیدا نکردم ، هیچ ایده ای ندارم اما نگران نیستم چون به رب به الله ایمان دارم و اون منو هدایت میکنه وقتی چیزی رو بخوام و سعی میکنم جدی نگیرم اینارو و تمرکزم روی لذت بردن باشه و همه اینا خود به خود درست میشه. تا همین الانشم کلی از این فرارا درست شده، پس بقیه اش هم درست میشه :)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    مه سا گفته:
    مدت عضویت: 1943 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته و دوستان عزیزم

    من از صحبتهای عادی با پارتنر رابطه عاطفیم فراریم اصلا نمیدونم باید چی بگم همش حس میکنم خب راجع به روزمرگیا که حرف بزنم که لوسه راجع مسائل مهمتر حرف بزنم نکنه فکر کنه من دارم تو زندگیش تجسس میکنم زیادی قربون صدقش برم که توهم میزنه زیادی سرد برخورد کنم که کسل کننده میشم اصلا نمیدونم باید چیکار کنم فرار میکنم از این شرایط

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    یونس چاپاشی گفته:
    مدت عضویت: 1925 روز

    بنام خدای مهربان

    سلام به استاد عزیز ودوشتان گرانبهام

    واما سریع بریم سراغ سوال استاد که از چه چیزهایی فراری هستید

    از زنگ زدن به بدهکارا

    از پاگذاشتن به ترسهام

    از رفتن به جمعهای شلوغ

    ازرفتن به فروشگاههای بزرگ برای خرید کوچک

    ازرفتن به دل کارهای فیزیکی

    فرار ازکامنت نوشتن،تمریناتو انجام دادن(مثلا اهرم رنج و لذت برا ثروت ،برا خونه، برا شغل دلخواه،برا کارکردن بیشتر رو عزت نفس،برا مهاجرت،برا حذف دوستان سمی

    دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    مجید حاجیوند گفته:
    مدت عضویت: 1419 روز

    با سلام به استادای عزیز

    و دوستان گلم

    سریع بریم سر اصل مطلب از چه چیزایی که فرار میکنم؟

    از آموزش دیدن برای کارم

    از مواجه شدن با قانون در مواقعی که دارم با یسری از دوستان یا اقوام یا خانواده بحث میکنیم

    غیبت کردن و توجیح اینکه اینکه غیبت نیست بابا

    شنیدن حرفای سمی و توجیح خودم برای اینکه نه این یه بار چیزی نمیشه حالا مگه چی میخاد بشه کنار رفیقت زشته بلند شم ناراحت میشن

    کنار نزاشتن افراد سمی از زندگیم و فرار از قانون

    و کلی فرار دیگه ک خیلی باید رو خودم زوم کنم

    البته خیلی از فرار ها رو درست کردم خداروشکر و آروم شدم ولی نیازه که خیلییی بیشتر رو خودم کار کنم

    در پناه حق باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    مژگان گفته:
    مدت عضویت: 991 روز

    باسلام خدمت استاد آگاه وشیرین کلامم ومریم عزیزم

    استاد جان ممنونم بابت این فایل زیبا وسوال عالیتون.گفتین از چه چیزی فرار میکنیم دو مورد هست که خیلی آزارم میده اول اینکه من برخلاف اینکه خیلی علاقه داره برم بیرون وکارهای بیرون خونه مثل خرید کارهای اداری حتی تنها برم پارک یا کافه یا حتی پیاده روی یا نونوایی یا کارای مدرسه بچه هام را خودم انجام بدم ولی یه حس خیلی قوی تو وجودم که مانع میشه وبعضی وقتها حتی فکرشو میکنم مثلآ دوسه روز دیگه باید برم برا فلان کار حالم بد میشه وبا هزار بهانه یا کارو به همسروپسرم می‌سپارم یا باید با اونها برم که واقعا باعث میشه همیشه فکر کنم خیلی ضعیفم وتو خونه باشم واز اونورم همش حرص بخورم که من همش تو خونه هستم ودلم میگیره

    مورد دوم اینکه من سالهاست یه سر درد خیلی بدی دارم که باخوردن بعضی غذاها شروع میشه واین باعث شده خیلی از غذاها رو نخورم وهر چی هم میخورم بترسم نکنه سرم درد بگیره واز غذا لذت نبرم وبا بودن همه نوع خوراکی من همیشه ضعیف باشم وبا انجام کمی کار حالم بد بشه .واقعا نمیدونم چه باوری بسازم تا این مشکلو حل کنم با وجود اینکه از صبح که پا میشم وویس های استادو گوش میدم وسعی میکنم ذهنمو کنترل کنم ولی در این مورد درمونده شدم .امیدوارم بتونم به لطف خدا به جواب برسم وهم خودم هم خانواده ام که هربار با حال من کلی نگران میشن رو نجات بدم

    درپناه خداوند شادو سلامت باشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    شهلا صدوقی گفته:
    مدت عضویت: 1714 روز

    سلام به استاد عزیزم و همه دوستان عباس منشی واقعاً نمی‌دونم از شما استاد چگونه تشکر کنم امیدوارم خدا شما رو برای ما نگه دارد � نمی‌دونم چطوری از شما تشکر کنم با این چند قسمت فایل‌های �رن‌ها ذهن من داره شخم می‌خورد حدود دو شبانه روز � فقط در حال خواندن کامنت‌های پخش فرار و روابط هستم و چقدر � کامنت‌های دوستان به آگاهی رسیدم و تونستم تمام باورهای سیاهی که در این دو قسمت داشتم پیدا کنم خدا خیرتون بده استاد � ما رو از تاریکی به روشنایی هدایت می‌کنی من در جواب فایل فرار و سوالی که پرسیده بودید از چه چیزی شما فراری هستید �مام اون موقعیت‌هایی که فرمودید رو داشتم و علاوه بر آن تمام نکات ریزی که در کامنت‌ها گفته شده بود نیز به طور معجزه آسایی پی بردم که من هم از این موارد و باورهای سیاه دارم و از آنها فراری هستم یکیش فرار از لذت و فرار کردن به سمت آینده 2 فرار از از سادگی فرار از راحتی فرار از لاکچری بودن �ار از موقعیت‌های جدید آدم‌های جدید فرار از مسئولیت‌های جدید سکوت ترس از قهر و جدایی ترس از تنهایی ترس از تصمیم گرفتن ترس از سفر ترس از کمبود ترس از انتقاد ترس از �مل نشدن موفق نشدن از پول فرار می‌کنم از تغییر فرار می‌کنم � توی مسیر بودن دروغ برمی‌گردم ترس از ارتباط با جنس مخالف ترس از خرج کردن پول ترس از �‌احترامی ترس از شلوغی مهمانی‌های شلوغ فراری هستم از روبرو شدن با کسی که قهرم فراری هستم از گفتن نظرم در جمع فراری هستم از گفتگو و صحبت کردن فراری هستم از اطاعت کردن و مطیع بودن زیر دست قرار گرفتن فراری هستم � بدقولی دیگران می‌ترسم از مراقبه فرار می‌کنم � تغییر باورهایم ذهنم فرار می‌کند می‌ترسد به خاطر ترس از برآورده نشدن �خواست نمی‌کنم مثل اینکه از همسرم پول بخواهم و او بگوید ندارم متنفرم � درخواست نمی‌کنم از اینکه ثروتمند نشوم می‌ترسم از اینکه ماشین رویاهایم را نخرم می‌ترسم از اینکه عمارت خودم را نداشته باشم می‌ترسم از اینکه ویلای زیبایی در میان جنگل‌های انبوه با تمام امکانات رفاهی �اشته باشم و بمیرم می‌ترسم از کار جدید رسم از حساب کتاب کردن پول‌ها می‌ترسم از شروع دوباره فراری هستم از غذا پختن طفره میرم خوشم نمیاد از کنترل ذهن فراری هستم می‌خوام مثل همیشه مثل عادت‌های قدیمی انجام بدم تکرار کنم حرف بزنم و تمام نکاتی که خودتون استاد �اره کردید من از همه اون‌ها فراری هستم اول که فکر می‌کردم هیچ چیزی نیست که من ازش فراری باشم ولی با تمام تعجب �دم که این همه ترس و فراری در وجودم نهفته است و ذهن به پای روح من زنجیر بسته با این ترس‌ها خدا خیرتون بده که منو آگاه کردید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    محمد کوچکی گفته:
    مدت عضویت: 787 روز

    سلام به استاد عزیزم و مریم بانو عزیز تمام دوستان عزیزم.

    فرار از واقیعت من اینو خصوصیت رو داشتم و کمی هنوز دارم یعنی که مثلا من میخوام یه کاریو انجام بدم و من میدونم اون کار بهم ضربه میزنه ولی بخاطر خوشی لحظه ایی اون کارو انجام میدم.

    و یکی دیگه از این فرار ها فرار از یسری کارای روزمره که به رشد شخصی مربوط میباشد و من بخاطر راحتی از اون کارها فرار میکردم و خداروشکر روز به روز دارم درستشون میکنم.

    ممنونم از شما که کامنت منو خواندید:)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    صفورا کوشککی گفته:
    مدت عضویت: 1176 روز

    بنام یکتای هستی بخش…

    من از بیرون رفتن و انجام کارای بیرون از خونه فراری ام …حالا چه خرید کردن باشه چه انجام کارای بانکی و اداری…و مدام این موارد رو عقب میندازم …تا وقتی که دیگه خیلی مجبور میشم و همیشه هم سعی میکنم تمام کارهام رو توی همون یه روز انجام بدم تا مجبور نباشم دوباره برم بیرون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: