پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 5 - صفحه 25 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/07/abasmanesh-4.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-07-11 06:05:362024-02-14 06:15:57پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 5شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام خدمت همه شما،داشتم فایل رو میدیدم یهو نصفه و نیمه رفتم تو کامنتها بعد به چیزای جالبی بر خورد کردم که خیلیاش منم بود الان رفتم قهوه خوردم یه لحظه گفتم چی کامنت بذارم واسه فرار که به ذهنم اومد من از جمعی که وسطش باشم و پر حرف باشند فراریم از اینکه جایی باشم که حس کنم یه نفر هست و من باید حواسم بهش باشه مثلاً یه حرفی نزنه که من گیر کنم چی جوابش بدم یا کاری نکنه خلاف میل من،البته این چیزایی که میگم واسم پیش اومده که بعدش پشیمون شدم که چرا فلان رفتار رو کردم چرا فلان حرف رو زدم ولی بعضی و قتها بازم تکرار میکنم،یه کامنت جالبی گذاشته بود یکی از بچه ها نوشته بود سرعت کم دقت زیاد فکر کنم واسه من جواب بده تو این شرایط،وچیز دیگه بی که ازش فراری هستم بدون مقدمه صحبت کردن یعنی یهو ازم سوال بپرسن،البته که نمیدونم چی بگم واسه همین از این چندتا چیز فراریم یکم فراموش کارم هستم مثلاً تمرکز ندارم بعضی چیزا تکلیفم باهاشون روشن نیست کلا از جمع فراریم، از تنهایی هم فراریم از صحبت کردن و روشن کردن یه مسئله فراریم از ایمانی که بهش عمل کنم فراریم،بابام یه حرف خیلی خوبی میزد میگفت همه چیزو که نباید بهت بگن بعضی چیزا ایمانه قلبیه باید خودت پیداش کنی …فعلا همین چیزا رو دوست داشتم بگم مرسی از همتون
درود و احترام
من الگوی شکست دارم تو اکثر زمینه ها مثل رابطه با جنس مخالف حتی جدیدن با جنس موافق و دوستانم هم دچار مشکل شدم و تو مسائل مالی هم همینطوره متاسفانه
میدونم ایراد از منه و یچیزی درونمه ولی نمیدونم چرا نمیتونم حلش کنم
انجام کارهای اداری برام سخته ولی خب انجامشون میدم و وقتی انجام میدم حالم خوب میشه،میدونم اگه تو بقیه زمینه ها هم الگوهامو پیدا کنم و حلشون کنم حالم خیلی بهتر میشه و رشد میکنم امیدوارم این مهم انجام بشه و منم بیام اینجا بنویسم من انجام دادم و شد،شما هم انجام بدین که حتما میشه
به نام خداوند غفور و رحیم
درود بر همگی
من از رفت و امد و گشتن یا برخورد با افرادی که در مورد بحث سر مسائل الکی و بی خود و بی سر و ته صحبت میکنن بسیار فراری هستم و اگر صحبت درباره این مسائل که از نظرم بی فایده باشد از انجا به بهانه ای دور میشوم و مشغول کاری میشوم و از این حرکات به شدت حس بد میگیرم
و همینطور اصلا ترجیح نمیدم که با خانواده به دید و بازدیدی یا مسافرتی بروم و همراهی اشان کنم و به بهانه ای خودم را عقب میکشم و با ان ها همراه نمیشوم
با تشکر
به نام خدایی که مارا به آسان ترین شکل ممکن به مسیر خواسته هایمان هدایت میکند
به نام عشق
1- واکنشهای من باعث میشه یک اتفاق در زندگی من بیشتر بشه و یا کمتر
2-توجه من باعث میشه یک اتفاق در زندگی من بیشتر بشه یا کمتر
3-من با فرستادن افکار و فرکانسهای خودم باعث ایجاد یه سری اتفاقات میشم و این افکار و فرکانس ها به خاطر باورهای بنیادین من هست
4-پذیرفتن و طبیعی دونستن اتفاقات غیر طبیعی باعث ایجاد اون اتفاقات در زندگی من میشه
وقتی به موقعیت هایی که ازشون فرار میکنیم فکر کردم دیدم از بچگی این قضیه توی من کم بوده یعنی وظایفی که به محول میشده رو خیلی خوب انجام میدادم ولی چیزی که ازش همیشه فرار میکردم صحبت کردن در جمع خانواده بود
انگار وقتی میخواستم حرف بزنم یه حسی جلوم رو میگرفت و نمیتونستم درست صحبت کنم یا از حقم دفاع کنم
متوجه شدم به توانایی نه گفتن هم برمیگشت که من توش خیلی مشکل داشتم ولی تمرین آگهی تبلیغاتی و مواردی که خودم رو به بقیه ترجیح دادم و اولویت اولم خودم بودم باعث شد که بتونم بهتر صحبت کنم
گاهی وقتا احساس میکنم بخاطر اینکه از قضاوت دیگران میترسم خیلی موقعا ممکنه نتونم اونطور که باید، طبق شیوه ای که خودم دوست دارم زندگی کنم
مواقعی که با یک فردی بحثم میشه از صحبت کردن با اون فرد فرار میکنم و دلم میخواد دور باشم
مواقعی که حال جسمیم خوب نیست از اینکه بخوام با بقیه صحبت کنم فاصله میگیرم
مواقعی که میخوام باورهای ثروت ساز رو کار کنم از بحث پس انداز فرار میکنم و متوجه شدم بخاطر الگویی هست که همیشه دیدم و خودم هم انگار بحث پس انداز کردن برام سخت شده
زمان هایی که تصمیم جدی برای اجرای یک ایده دارم زمانی که در ذهنم مراحل کار سخت باشه احساس فرار بهم دست میده یا زمانی که یک روندی خیلی برام یکنواخت بشه
در بحث خودشناسی احساس میکنم زمان هایی که میخوام خودمو کامل تر بشناسم و باورهای مخربم رو برطرف کنم احساس فرار بهم دست میده و در ذهنم انگار انقدر تعدادشون زیاده که احساس میکنم نمیتونم از پسشون بربیام
زمانی که کارهامو لیست میکنم و زیاد میشن احساس فرار بهم دست میده و احساس میکنم نمیتونم همشو انجام بدم
البته با توجه به بهبودهای روزانه تونستم تا حد بسیار خوبی در حل مسائلم بهتر بشم
مثلا زمان هایی که احساس میکنم حالم مثبت نیست روی فایلهای استاد کار میکنم
در بحث پس انداز کردن اول سعی کردم درآمدم رو با هزینه هام یکی کنم و کم کم پس انداز کردن رو از مبالغ کم شروع کنم
درمورد صحبت کردن تمرین آگهی تبلیغاتی خیلی بهم کمک کرد و سعی کردم از صحبت ها و موقعیت های کوچک شروع کنم و رفته رفته توانایی ام بهتر شد
درمورد لیست کارها و زمان هایی که انجام کارها برام سخت میشه به خودم میگم همین یک قدم رو بردار و قدم به قدم نتیجه خلق میشه و واقعا بسیار بهم کمک میکنه تا کم کم پیش برم وناامید نشم
بهبودهای روزانه و اینکه در نظر داشته باشیم تغییر یک روند تدریجی هست و نخوایم که یک شبه نتیجه بگیریم خیلی موثر هست و واقعا باعث میشه هیچ وقت خودم رو کامل ندونم و همیشه بگم جای بهتر شدن وجود داره
درپناه معبود یکتا باشید
سلام و درود
از رویارویی با افرادی که زیاد از من و شرایطشون گلایه میگنن بشدت هراس دارم
اگر حس کنم کسی را دوست دارم و او به من توجهی ندارد بشدت ترس دارم که سمت اش بروم
بشدت از اینکه بخواهم منت کسی را بکشم ترس و ابا دارم
مواردی که تا اینجا به ذهنم می آمد
سلام
من از جواب گوشی دادن فراری هستم .
من از نظرات مخالف خودم فراری هستم و اصلا تحمل شنیدنش رو ندارم مخصوصا اگه در مورد سیاست باشه.
من از کارهای اداره ی فراری هستم تقریبا چهار ساله نرفتم مدرک ارشدم رو بگیرم فقط برا امضا گرفتن یک قرارداد ساده برا پایان نامه.
من از محیط کار جدید فراری هستم با اینکه میتونم موقعیت کاری خیلی بهتری داشته باشم.
من فراری هستم از دوستی با افراد جدید.
من فراری هستم از هر اعتقاد مذهبی و دیدگاه سیاسی مخالف خودم.حتی با شنیدنش عصبی میشم.
به نام خدا
سلام به استاد و همه دوستان
فایل الگو های تکرار شونده رو من قبلا هم گوش داده بودم ولی فقط گوش دادمو سعی نکردم بشینم الگو های خودمو دقیق پیدا کنم
دقت که کردم دیدم من خیلی چیزا تو زندگیم دقیقا تکرار میشه هر چند وقت یک بار انگار تو یه لوپ افتاده باشم
مثلا هر 2ماه یکبار مریض میشم و یک هفته از کارام میوفتم خب دلیلش واقعا چیه چرا بقیه نمیشن من خودم با افکارم بیماریو جذب میکنم شاید دلیلش اینه باور کردم باید هر 2ماه یکبار مریض شم یکم با دقت تر نگاه کردم دیدم از بچگی هر وقت دعوام میکردن پدر مادر یا مدرسه نمیخواستم برم خودمو میزدم به مریضی و بعدشم واقعا مریض میشدم چون وقتی مریض میشدم میدیدم میتونم خونه بمونم تا هر وقت بخوام بخوابم مدرسه نمیرفتم مامانم بیشتر توجه میکرد بهم واسم هر چی دوست داشتمو درست میکرد شاید یکی از دلایلش اینه من باور کردم که مریض شدن وایه بدنم واسه استراحتم لازمه مغز من شاید باور کرده هر وقت از کار خسته میشه خودسو به مریضی بزنه که من بهش توجه کنمو بهش استراحت بدم
از الگو های تکرار شونده دیگم بخوام بگم درمورد فرار کردن رانندگی
من هر کاری میکنم پشت فرمون نشینم چون مغز من ذهن من باور کرده که من راننده خوبی نیستم و این بر میگرده به عدم احساس لیاقت و اعتماد به نفسم که باید روی موضوع اعتماد به نفسم بیشتر کار کنم
فرار از ورزش و کار هم دقیقا همینطور یا اینکه خودم میخوام انجامش بدم ولی انقدر ذهنم مقاومت داره با اینکه کارمو واقعا دوست دارم و فیت شدن بدنمم خیلی دوست دارم اصلا بعد ورزش حالم خوبه ولی بازم فراریم و مغزم باز هر سری یا منو مریض میکنه سرما میخورم یا یه چیز میشه یا یک اتفاقی میوفته که بهونه میشه واسم واسه انجام ندادنش
روتین داشتنم هر سری من برنامه ریزی درستی چیدم که قدم های دوازده قدمو منظم گوش بدم روتین پوستی و ورزشی و صبح و شب منظمی داشته باشم کلا زندگیمو هر وقت خواستم رو برنامه کنم کارمو منظم کنم یه اتفاق بهانه ای شده که مغز من ذهن من منو از منظم بودن دور کنه که بیشتر همون مریض کردنمه انگار یه جورایی ترس دارم توی ذهنم که نکنه خوب انجامش ندم بعد انقدر توی ذهنم این موضوع میچرخه که ذهنم تصمیم میگیره بره سراغ همون مریض شدنه که اون کارو انجام ندم چون ذهن از کارای سخت فراریه دوست داره همیشه تو موقعیتی باشه که راحته
پس باید چیکار کنم باید باورمو درمورد مریضی تغییر بدم مثلا به این باور برسم که با مریض شدن از خدا دور میشم مثلا یا باور هایی که کمکم کنه ذهنمو قانع کنم مریضی راه درستی نیست واسه فرار از کار ها مثلا هر وقت مریض بشم باید به خودم سختی بدم و ذهنم باور کنه مریضی مساویه توجه و استراحت و غذای خوب خوردن نیست
ممنون استاد از این آگاهیی که دادید من سعی کردم هر چی که در لحظه وارد ذهنم درمورد باور های اشتباه خودم میشه رو بنویسم و یک رد پا برای خودم بذارم که در آینده به امید خدا از بین رفته باشه این الگو
سلام به استاد عزیز و مهربان بانوی عزیزم،من تو شرایط خیلی بد از زندگی آشنا شدم با استاد عزیزم خدا شاهده روز های سخت و دلگیرمو با نگاه کردن فایل های دانلودی رایگان میگذرونم چون شرایط خرید محصولات ندارم خیلی دوست دارم روزی برسه که جواب بگیرم ،استاد عزیزم شما نقطه ی امید من توی این روز های تاریک زندگیمی واقعا خدارو صدهزار مرتبه شکر که شمارو جلوی راه من قرار داد .
سلام استاد عزیز و مریم بانوی دوست داشتنی، من همیشه از رفتن به سالن مدرسه و بازی کردن با همکلاسیام ترس دارم و از این میترسم که چون نمیتونم توی سالن درست بازی کنم، منو توی تیم خودشون نکشن، با اینکه توی زمین چمن دروازه بانم و به شدت هم قدرتمندم در پست خودم ولی توی سالن نمیتونم بازی کنم، و دقیقا هم این اتفاق میوفته و منو کسی نمیکشه و تیم ها دعوا میکنن سر اینکه به زور منو بندازن به یه تیم دیگه، با از تنهایی فرار میکنم که وسوسه هام مجبورم نکنن که فیلم های مسجتهن و کارهای حرام انجام بدم دنبال یه راهکار هایی هستم تا ازش فرار کنم، و دقیقا وقتی تنها میشم وسوسه بر من غلبه میکنه و من مجبور میشم با اینکه دوست ندارم از لحاظ جنسی خودمو تخلیه کنم و این الگو هر دفعه داره اتفاق میوفته یا توی تیم فوتبال خودم که حرفه ای هست دوست دارم همیشه بعد از دیگران برم توی دروازه، حتما اول یکی بره بعد منو تعویض کنه، یعنی ترس از گل خوردن که اول یکی گل بخوره بعد من برم وایسم توی گل تا باخت تیم گردن من نیوفته
با سلام
من احساس میکنم که
از لحظه حال فراریم و دوست دارم برم جلو و آینده
و موفق بشم برا همین از لحظه حال لذت نمی برم
از اینکه مسائل درست و ریشه ای حل نشدن فراریم. مخصوصا مسایل در رابطه
از اینکه بقیه کمکم کنین فراریم ولی الان بهتر شدم
چون اونا رو دستی از خدا حساب میکنم
از فکر کردن به گذشته به شدت فراریم
از باورهای گذشتم به شدت فراریم
از وابستگی در روابط فراریم
از روابط که در اون حس آزادی نداشته باشم فراریم
از قانون مداری زیاد و طبق قانون زیاد رفتار کردن فراریم
از اینکه دیگران برام تصمیم بگیرن فراریم
از اینکه برای دیگران کارامو دلیل کارامو توضیح بدم فراریم
از سوال پرسیدن زیاد از خودم فراریم
از اینکه بقیه بخوان که من مسائلشون رو حل کنم فراریم
از شروع کردن از اول فراریم. مثلاً کتاب رو اول از وسطاش شروع میکنم
از جایی که همه اشنان و زیاد تحت کنترل باشی برا مدت طولانی فراریم
از اینکه کسی نصیحتم کنه به شدت فراریم
خدا رو شکر
خدایا برای تمام لحظات که بدون تو زندگی کردم متاسفم