پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 5 - صفحه 25
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/07/abasmanesh-4.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-07-11 06:05:362024-02-14 06:15:57پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 5شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدای مهربان،سلام به همه
چه موقعیتهاوشراطی هست که ازش فراری هستید؟؟
ذهنم منطق بالای داره همش محاسبه میکنه ازچیزیای که بامنطق جوردرنمیادفراریم مثل الهام،
کتاب ،فایل کامنتهای که حجم زیادی دارن فراریم ترجیح میدم همه چی خلاصه باشه
ازصبرکردن فراریم ازآروم آروم پیش رفتن فکرمیکنم بایدهمه فایلهاروباهم گوش بدم که جانمونم البته نتیجه هم نمیده توماراتن باخودم گیرکردم،
ازرفتن به جمع متاهلافراریم فکرمیکنم همه میخوان بپرسن توچراتنهایی،البته خیلی وقتام میپرسن
ازنزدیک شدن به آدمای موفق فراریم چون حس میکنم ضعیفم
وقتی کتاب میخونم به یه بخش سخت که میرسم ازادامه دادن فرارمیکنم فکرمیکنم ازپسش برنمیام،خیلی فکرکردم به نظرم همشون برمیگردن به نداشتن باورلیاقت وفراوانی،
خیلی وقتهاشروع کردم برای تغییرولی انگارازادامه دادن فراریم صبرنکردم درست انجام ندادم نتیجه نگرفتم وولش کردم،ازنوشتن کامنتم فراری بودم امادیگه خسته شدم بادیدن این سری فایلهاتصمیم گرفتم یه بارواسه همیشه این موضوع روباخودم حل کنم به خودم گفتم اگه بقیه تونستن منم میتونم بعدش نوشتن کامنت اومدتوذهنم واینکه سرعتموکم کنم دقتموزیاد
سپاس ازفایلهای خوبتون استاد
بنام الله یکتا..سلام به استاد عزیزم ومریم جونم و همه ی دوستان گلم ..صبح همگی بخیر و شادی اول صبح که چشمام باز شد خدارو شکر کردم که الان خوب خوابیدم و میتونم بی خستگی بیام سایت و لذت ببرم…کامنت دوستان رو میخوندم سید علی خوشدل عزیز نوشته بودن که باید بیشتر عمل کرد وگرنه هر روز بیایم فایل های زیادی گوش بدیم وعمل نکنیم ما رو پیش نمیبره و اینکه نوشته بودن قوانین خیلی سادست اره درسته این دو تا واقعا برامن یه نفر لازم بود یاداوری بشه سادگی قوانین خدایا شکرت چقدر خوب هدایتم کردی به کامنت دوست عزیزم.من خیلی سخت گیر و حساسم همیشه دنبال چیز جدید و تزه ترم انگار ذهنم میگه تا دوره ای نخری نمیشه پیش بری و ارامش و لذت داشته باشی ولی نه من الان دارم به این ذهنم کاملا منطقی میگم تا لذت نبری و به ارامش نرسی باهمین فایل های سایت به دوره ای هم دست نخواهی یافت اگر هم برسی چیز جدیدی نیست فقط عمل میخواد که باید از همینجا شروع کنی تا خدا هدایتت کنه به دوره ها…خدایا شکرت که امکانش هست تو سایت کامنت دوستان رو بخونم و درسهام کاملتر بشن..
واما در مورد این فایل استاد عزیزم..من خودم از بودن تو جمع تا حدودی فراری ام ازینکه نظر بدم هم خیلی فراری ام همیشه ذهنم میگه نه حرف نزن الان اشتباه میکنی همه میخندن بهت…اره تنها دلیل این حال من کمبود عزت نفس هستش..همینکه تا اینجا درک کردم خیلی خدارو شکر میکنم..بیشتر مسایل من به علت عزت نفس پایینه که الان دارم با استفاده از فایل های استاد و نظر دوستان تو عقل کل رو خودم و باورهای عجیب و کهنه ام کار میکنم که به یاری خداوند پیش خواهم رفت تا به دوره عزت نفس برسم..خدایا شکرت ..استاد عزیزم ومریم گلم بالت وجود نازنینتون از خدا شاکرم…
بنام خداوند جان وخرد
سلام استاد عزیزتر از جانم خداروشکر بابت داشتن استاد توحیدی مثل شما
استاد عزیزم در مورد این فایل اولش هرچی فکر کردم چیزی یادم نیومد و فکر کردم من اصلا فرار نمی کنم (آره جون خودت) بعدش کامنتا رو خوندم فهمیدم منم از یه سری چیزا فراری هستم
من از آشنایی با افراد جدید یکم فراریم البته در صورتی فراری هستم که باید برم خونه شون برای یه مدت زمان خاصی حالا هر چقدر بیشتر ترسناک تر ههههههه ولی اگر قرار باشه فقط صحبت باشه اونم مکانهای عمومی مشکل ندارم پس کلا از رفتن خونه ی افراد جدید فراریم
دوم نشستن تو ماشین غریبه حتی تاکسی البته الان از بس روی توکلم کار کردم بدون استرس یا ترسی تا هرجایی بگی میرم ولی قبلا ترس داشتم
از بحث ها طولانی پر سروصدا دادوبیداد خیلی فراریم جوری که همیشه تجسم میکنم همسرم شخص خیلی آروم و بی حرفی است
استاد از رفتن به رستوران های معروف ویا مغازه های خیلی شیک قبلا فراری بودم البته الانم یکم ترمز دارم ولی خیلی خیلی بهتر شدم
استاد از تنها بود با یه شخص مذکر خیلی فراریم حتی ارتباط برقرار کردن تو این مورد آخر نسبت به همه بیشتر فراریم و هنوز هیچ بهبودی ندادم
بازم مرسی خدا قوت
در پناه حق
به نام الله یکتا
سلام و درود
سپاسگزارم که زنده و سلامتم و فرصت نوشتن کامنت در سایت پر از نور و آگاهی استاد عباسمنش رو دارم .
بعد از دیدن فایل و تمرکز بر سؤال متوجه شدم که من از صحبت در جمع غریبه فراری ام ،میرم یه گوشه که خیلی در مکالمات شرکت نکنم.
که قطعا ریشه در کمبود اعتماد به نفس داره ،چون ممکنه نظرم مخالف جمع باشه و میترسم بیان کنم و انتقاد بشنوم. خودم هم نمیتونم از دیگران انتقاد کنم که مبادا ناراحت بشن یا من و قانع کنن که من اشتباه میکنم و اونها درست میگن .
میترسم سؤالاتی بپرسن که دوست ندارم جواب بدم و نمیتونم “نه ” بگم یا که محترمانه جواب رو بپیچونم که بفهمن دوست ندارم این سؤال خصوصی رو جواب بدم.
البته الان چند ساله خیلی پیشرفت کردم و سعی میکنم توی جمع ها شرکت کنم و حرف خودمو بزنم و نظرم بدم حتی اگه مخالف جمع باشه ، ولی هنوز خیلییییی جای کار برای بهتر شدن دارم .و میدونم که در این زمینه ضعف دارم.
دومین فرار من از موقعیت های جدیده ،
دوست ندارم نقطه ی امن خودم رو تغییر بدم ، معمولا کارهای تکراری قبلی رو بیشتر میپسندم و از کار و حرفه ی جدید دوری میکنم که مبادا در این کار موفق نشم یا درآمد خوبی نتونم به دست بیارم یا از پس چالش های اون کار جدید بر نیام ، و پول و زمانی که صرف یادگیری و تجربه کسب کردن در این موقعیت جدید هزینه کردم رو هدر بدم. با اینکه اون کار جدید مورد علاقه ام هست و بیشتر دوستش دارم ، ولی نمیرم دنبالش. و احساس میکنم دارم در جا میزنم .
سوم: فرار از فعالیت فیزیکی ؛
این باور محدود کننده رو دارم که من از کودکی در فعالیت های ورزشی قوی نبودم ، بازنده ام ، بدنم ضعیفه ، قدرت کافی ندارم ،کم انرژی ام ،،،،
به بهانه ی علاقه نداشتن، دنبال ورزش یا شنا و… نمیرم در صورتی که خودم میدونم که همه شون بهانه های ذهن محدودم هست که تنبلی میکنم.
ممنون از استاد گرامی و مریم دوست داشتنی برای فایلهای ارزشمند
به نام خدا
سلام
از چه شرایطی دوری میکنیم…
*اره از گفت و گو در جمع دوری میکنم. تو ذهنم قبل از فلان برنامه خیلی بالا پایین میکنم که چی بگم و چه رفتاری داشته باشم اما بد تر ذهن فلج میشه وترس میسازه که ترجیحم این بشه که تو بحث جمعی شرکت نکم
*از صبح بلند شدن بسیار فراری هستم اگر کار مهم نداشته باشم بلند نمیشم اما خیلی دوست دارم ادم سحرخیزی باشم و قبل از طلوع افتاب بلند شم با قدرت برم سراغ علایق واهدافم
*از حل تکالیف دانشگاه فراری ام
*قبلا از رفتن مسیر ها وروش های جدید اعراض میکرم اماالان خوب رو خودم کار کردم ومیروم تو دل ناشناخته ها
*از مرور، استدلال وتعهد فراری ام اما سعی میکنم خودم را با اراده کنترل کنم وسعی میکنم نکته بگیرم و برنامه بچینم.
*از انجام دادن تدارکات فراری ام فقط نتیجه شیرین ولذت چیز ها را می خواهم که این خیلی نکته ی مهم وکلی هست، مثلا موتور سواری را خیلی دوست دارم اما شستن موتور ،تعویض روغن و مثلا روغن زدن به زنجیر موتور برای خیلی سخته انجامش، اصلا حوصلشا ندارم ووو مثال های دیگه
یعنی فقط کیف ونتیجه ولذتشا می خوام نه سختی ومسعولیتشا ؛من باید بفهمم چه جوری میشه این ویژگی را درست کنم
عین این میمونه که یه نفر فقط سر خربزه که قسمت شیرین ترش هستا بخوره وبقیه ی اون با اینکه بازم هم شیرین هستا بندازه دور
در کل این طوری که باشه ادم زیاد قدر دان نیست، لذت جو هست،دنبال چیز بزرگ نمیره، درست هدف گذاری نمیکنه ودر مسیر برنامه ها حرکت نمیکنه
موضوع کمالگرایی ،نتیجه گرایی وکلی نگری هست.
یک روانشاس میگفت دنبال پاداشت کوتاه مدت نباشید و همیشه به میانبر فکر نکنید وبه نظر من حرفش درست
بحث بحثِ حوصله هست،صبر وحوصله خیلی مهمه.
*از عدس چیدن فراری هستم وطفره میرم وحوصلشا ندارم چون سرعت دست می خواد اما از نخود چیدن نه شاید برای اینکه بیشتر زور می خواد تا سرعت دست
همچنین در کار کشاورزی ابیاری بیشتر دوست دارم تا اسپار زمین؛ فهمیدم کار های سرعتی را زیاد دوست ندارم اما بعضی اوقات هم می خواهم سرعتی عمل کنم. ولی درکل از کار های سخت وبا ارش که خیلی هم بهش علاقه ارم فراری نیستم حاضرم از 6 صبح تا ته شب تو ازمایشکاه مربوط به اب و خاک وانرژی کار کنم هم مفید وهم سخت وهم لذت بخش
الان در موارد بسیاری بهتر از قبل شدن ودارم در نقطه ی نزدیک متمرکز میشوم وسعی میکنم روبه جلو حرکت کنم.
ب نام تنها قدرت حاکم بر جهان
خودت کمکم کن
سوال : چه شرایط یا موقعیت هایی هست که شما از مواجه شدن با آنها فراری هستید و سعی می کنید تا حد امکان با آنها برخورد نکنید؟
1- از اونجایی ک از ارتباط با افراد جدید خصوصاً جنس مخالف فراریم، به مغازه هایی ام ک خیلی شیک و زیبا ( مغازه هایی ک از ظاهرشون مشخصه محصولاتشون قیمتش بالاست) –
مغازه هایی ک فروشندش خانم باشه ( اونم خانم یا دختری باشه ک موهاش رو بیرون ریخته باشه و خیلی زیبا باشه) نمیرم و فراریم
انگار ته وجودم خودم رو لایق رفتن حتی ب داخل مغازه نمیدونم
ترس دارم ک رفتم داخل و مثلا لباس تن زدم و خوشم نیومد چی بگم حالا… بگم نمیخوام :|
ترس دارم اگه محصولشون رو نخریدم باهام درست برخورد نشه
ترس دارم ک بلد نباشم چطوری با یه خانم حرف بزنم
و از همه ی اینا فراریم
2- از سخنرانی در جمع فراری هستم
چون عزت نفس ندارم
چون توانایی های خودم رو باور ندارم
چون خودم رو لایق نمیدونم :|
3- دارم خودم رو گول میزنم و از کار کردن روی خودم فراریم- اقا برای همه یه روز 24 ساعته، من نمیام تمرین های عزت نفس رو انجام بدم و فرار میکنم ب سمت فایل های دانلودی و خودم رو گول میزنم میگم آفرین داری روی خودت کار میکنی و اینقدر با تمرکز گوش میدم و مینویسم تا میبینم یه روز فقط یه فایل دانلودب رو گوش دادم و توی دفترم نوشتم
منم باید عین سید علی خوشدل عزیزم روزی 15 ساعت تمرکز بزارم روی فایل ها و تمرین ها
این یعنی میشه وقتی سید علی خوشدل تونسته پس شدنیه، اگه من نمیتونم باورام ایراد داره
4- از گرفتن تصمیم جدی توی زندگیم فراریم و راجبش فکر نمیکنم
چون فکر کردم و ب نتیجه ای رسیدم ولی مخالف اطرافیانمه چون نظرشون برام مهم بوده
چون از مسیر هیچی نمیدونستم
5 – قبل از آشنایی با استاد خیلی سرما میخوردم باید خیلی حالم خراب میشد تا دکتر میرفتم، یخچال رو باز میکردم دیگه میفهمیدم برای این علائم بیماری باید فلان قرص یا شربت رو بخورم، اگه نداشتم میرفتم میگرفتم ولی دکتر نمیرفتم
الحمد الله الان خیلی خیلی کم انصافا سرما خوردم
6- من از تجسم ب خواسته هامم فراریم
یه شب با عشق میام مینویسم تجسم میکنم، سه روز بعد تمایلم ب این کار کم میشه
فک کنم چون ایمانم کم میشه ک بهش برسم
7 – من از اینکه دوستام ک حدوا 2/5 ساعتی بامن فاصله دارن ترس دارم از این ک بگم بیا یبار شهر ما
درصورتی ک اون خیلی ریلکس هر موقع زنگ میزنه میگه یه سر بیا شهر ما(قشم)
8 – خجالت میکشم الان اینو میگم |:
من مارمولکی رو ببینم یه جوریم میشه فک کنم میشه بهش گفت ک میترسم
.
9 – از موقعیت جدید – از جمع های جدید – انجام کار جدید فراریم
10 – از اینکه لباس های قشنگم رو بپوشم فرار میکنم
پس این لباس ها رو برای کی گذاشتی رسول، میخوای برا نوت ب یادگار بذاری
برای خودت ارزش قائل باش و بهترین لباسات رو بپوش
انصافا وقتی لباس های خوبم رو میپوشم و تیپ میزنم اعتماد بنفسمم بالاتر میره
11- من فراریم از خوندن مطالبی ک در دفتر نوشتم، فراریم استرین شات هایی ک از بخش های کامنت دوستان عزیزم گرفتم : در کل فراریم مطالبی ک یبار ب گوشم خورده رو دوباره گوش کنم
ولی همه چیز تکراره
دوست دارم سریع فایل جدید میاد ببینم ولی تمایلم کمه نکاتی ک موقه دیدن فایل ها نوشتم رو بخونم
احتمالا فکر میکنم ک مثلا استاد توی این فایل جدید میخواد یه چیز عجیب و غریبی رو بگه
همین میشه ک میری دنبال استاد های دیگه
دوره ی عزت نفس استاد رو داری و توی جلسه اول استاد میگه تصمیم بگیرید و توی شک و تردید نمونید
ب خودت میگی همین، همین باعث میشه من اعتماد بنفس داشته باشم و جدیش نمیگیری و خیال میکنی برای اینکه ب لیلی برسی باید کوه بکنی
و میری دورات رو میزنی و میای
12 – از ظرف شستن فراریم
طبق تصمیمی ک گرفتم باید موقع هایی ظرف بشورم ولی از این کار فراریم
13. از آدم ها فراریم وقتی فهمیدم باید ورودیم رو کنترل کنم انگار از خیلیا دور شدم حتی خونوادم، کسی بهم زنگ میزنه جواب نمیدم چون درمورد مسائل چرت و پرت حرف میزنه و منم باید تایید کنم
14 – دارم از خونه کم کم فراری میشم
چون منو هی میخوان کنترل کنن
ک چطور خدام رو عبادت کنم
طبق گذشتگان عمل کنم
و کم کم از لحاظ عاطفی از اونا دور میشم
15 – از انجام کار های خونه فراریم
مثله ظرف شستن – تمیز کردن اتاق – آب کردن پارچ یخچال –
فک میکنم ک وقتم رو هدر میدم و بجای اینکار روی خودم کار کنم
غافل از اینکه همین کار ها کار کردین روی خوده
کنترل ذهنه، ذهنی ک میگه اینا وقت تلف کنیه
رو ایگنور کنی و بری انجام بدی اون کار ها رو
و بگی دیدی رئیس کیه
و اصل رو بیاد بیاری ک کنترل ذهن اصله
ن اینکه هی فایل گوش بدی و عما نکنی
خدایا سپاس گزارتم
استاد و خانم شایسته عزیزم دوستون دارم
سلام دوست عزیز
از خوندن کامنتتون بی نهایت لذت بردم
نکات خیلی خوبی رو نوشتید که در منم هست و حواسم بهشون نبود
مثل کارهای خونه که فکر میکنیم وقت تلف کردنه
یا گوش دادن به دوره ها خیلی جالب بود
بی نهایت سپاسگزارم وقت گذاشتی و کامنتی با این جزییاتنوشتی عالی بود
در پناه الله یکتا شاد ثروتمند و باحال خوب باشید
به نام جان جانان
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز و گرامی ممنون بابت تمام زحماتتون و آگاهی که نصیب من و خانواده گروه عباسمنش میکنید .
چه شرایط یا موقعیت هایی هست که شما از مواجه شدن با آنها فراری هستید و سعی می کنید تا حد امکان با آنها برخورد نکنید؟
من این فایل رو چند بار گوش کردم چون واقعا مثال های که استاد گفتن دقیقا همون مسائل و موردهایی بود که من از مواجه شدن باهاشون میترسیدم و فرار میکردم .
اولین مورد اینکه من از رفتن به جاهای جدید با آدمهای جدید میترسم و نگران میشم.. مورد بعدی اینکه من از تماس گرفتن با کسی دوری میکنم چون این کار را بیهوده و وقت تلف کردن میدونم .. مورد بعدی اینکه از خریدهای زیادی که توسط پدرم صورت میگیره فرار میکنم و ناراحت میشم چون کارهام رو زیاد میکنه و نمیزاره من به کارهای خودم رسیدگی کنم .. از غیبت و قضاوت و بحثهای بی مورد و اخبار و نصیحت های اطرافیانم و دردودل هاشون فرار میکنم و خیلی سخته برام چون وقتی در این جمع حضور دارم فقط باید سکوت کنم .. از ترید کردن و تحلیل کردن و پای چارت تمرین کردن وضرر کردن فرار میکنم و فکر میکنم هنوز درست بلد نیستم و خوب یاد نگرفتم .. از موقعیت های جدید و افراد و شرایط جدید فرار میکنم .. از دندانپزشکی رفتن فراری هستم چون از بچگی ترس داشتم و استرس میگیرم ..
با تشکر از استاد گرامی و دوستان عزیزم
به نام خداوند رزاق
خداوند را شاکرم که در این لحظه دارم در سایت دیدگاه می نویسم و بدین طریق دارم اتفاقات زیبایی را به سوی خودم جذب می کنم.
چه شرایط یا موقعیت هایی هست که شما از مواجه شدن با آنها فراری هستید و سعی می کنید تا حد امکان با آنها برخورد نکنید؟
یکی از اهدافم حرفه ای شدن در نرم افزار های مرتبط با رشته ام هست، ولی خب معمولا برای شروع کار بهانه می آورم، البته اگر بتوانم خودم را کنترل کنم و یادگیری را شروع کنم تا ساعت ها دست از کار کردن برنمی دارم و حتی شده است که تا نصف شب ادامه می یابد.
مسئله دیگری که برای من پیش می آید و مثل مورد قبل بحث فقط شروع کردن آن می باشد، تمیز کاری است، معمولا از مرتب کردن و تمیز کردن فراری ام چون حس می کنم وقت گیر است، ولی خب اگر 5 دقیقه بتوانم خودم را کنترل کنم و دست به عمل بزنم تا ساعت ها ادامه می دهم. این مسئله در مورد مرتب کردن فایل های روی سیستم هم صدق می کند.
و مسئله دیگر این است که اعتماد به نفس این را ندارم که هر از گاهی یه خورده از قوانین و خط قرمز های دیگران عبور کنم، مثلا اگر در صف نان عجله داشته باشم نمی توانم به دیگران بگویم که عجله دارم و اگر اجازه بدهند یک بار بدون نوبت نان بگیرم، البته حدود یکی دو سال است که در این مسئله پیشرفت داشته ام ولی خب هنوز با آن حدی که مورد نظرم است خیلی فاصله دارم.
یا مثلا موقع رانندگی همیشه دیگران را مقدم می دانم و خیلی سخت پیش می اید که زود تر از کس دیگری به یک مسیر وارد شوم.
خداوند را شاکرم که در مورد فایل 5 ام الگو های تکرار شونده دیدگاه نویستم و خودم را بهتر شناختم.
فردای آن روزی که این کامنت را نوشتم، دو بار کار اداری برایم پیش آمد و در هر دوی آن ها دیگران به من گفتند که دارم بدون نوبت به صف وارد می شوم، این در حالی است که من کاری نکرده بودم! این نشانه ای است که قانون را اثبات می کند، چون من در کامنت قبلی این صفحه درباره این مسئله حرف زده بودم، خداوند را هزاران بار شاکرم که با رخ دادن چنین اتفاقاتی قانون را برای من اثبات می کند.
به نام خدا
سلام
چه شرایط یا موقعیت هایی هست که شما از مواجه شدن با آنها فراری هستید و سعی می کنید تا حد امکان با آنها برخورد نکنید؟
تا جایی که یادم میاد من از روبرو شدن با آدمهای جدید و موقعیتهای جدید میترسیدم و فراری بودم خصوصا از تلفن کردن و حرف زدن تو تلفن نمیدونم چرا انقدر مقاومت داشتم و الانم تا حد امکان من گوشی خونه و ایفون رو جواب نمیدم مگر اینکه کسی نباشه … من همیشه ازینکه با موقعیتهای جدید و مسئولیتهای جدید و چیزهایی که تازه بودن و من بلدشون نبودم فراری بودم و میترسیدم … جوری که الان هم که دارم کار میکنم خیلی وقتا زورم میاد بخوام با کسی تماس بگیرم یا اگه جایی سوالی دارم مطرح کنم …. ازینکه تو جمعی برم که آدمای جدید اونجان هم بشدت مقاومت دارم و فراری ام و فقط دوست داشتم جاهایی برم که کسایی باشن باهاشون صمیمی ام جوری که اگه عروسی یا مهمونی میرفتم نزدیکانم اونجا نبودن بشدت برام استرس آور و حس بدی داشت
الان این قضیه رو کنترل میکنم میدونم همه اونا بخاطر عزت نفس پایین بوده و چون اگاهم پس با این شرایط کنار میام و تو دلشون میرم خیلی رشد کردم ولی خیلی جاها هم متوجه هستم ته وجودم هنوزم مقاومت دارم
من از تصمیم گرفتن هم خیلی فراری بودم الان بهترم ولی باز درونم ریشه داره یادمه برای انتخاب رشته با دوستم دوره افتاده بودیم از همه دوستای اون که یه سال زودتر انتخاب رشته کرده بودن پرس و جو میکردیم و خیلیییی من مردد بودم آخرشم رشته ای که انتخاب کردم تو شک و دو دلی الانم بهش علاقه ندارم …
تو تصمیم گیری برای انتخاب لباس از لباس گرفته تا تصمیم گرفتن برای وارد شدن به یک رابطه خیلی برام سخته و فراری ام ازش
من میدونم اینها بخاطر عدم شناخت خود و کمبود عزت نفس هست و باید روی این بخش کار کنم
سلام.
وقت بخیر
من فایل های صوتی سری الگوهای دانلود کردم همشون تکراری بود گفتم شاید صوتی اینجورین الان میبینم فایل تصویری تکراریه؟!!!
نظرات دوستان ک اینو نشون نمیده اما برای من فایل ها تکراریه.
لطفا بررسی کنید
ممنون
من دوره کشف قوانین رو دارم کار میکنم دوست داشتم محتوی این سری رو هم همزمان بشنوم
ممنون