پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 5 - صفحه 27 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/07/abasmanesh-4.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-07-11 06:05:362024-02-14 06:15:57پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 5شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
باسلام چند موردی در من وجود داره یکی از خیاطی کردن فراریم و حتی ی قسمت کوچیک از لباسم نیاز ب دوخت و دوز داشته باشه حاضر نیستم تن ب خیاطی کردن بدم
مورد بعدی قرار گرفتن در بعضی از افراد خاص خانواده ی همسرم هست و انتقادهای بیمورد همسرم از من در مقابل اون شخص
و مورد یعد هم ارتباط با افرادی ک منفی باف هستند و هدر دادن وقتم حتی اگه یک دقیقه باشه و بیزارم از اینکه حتی یک دقیقه بخوام در مقابل درد و دل و مشکلات کسی بشنوم و ب قول خودشان سنگ صبورشون باشم و سعی میکنم برای وقتم ارزش قائل باشم
با سلام خدمت استاد و دوستان خودم
مثل اکثر کامنتها منم
با حضور در یک جمع و ارتباط گرفتن با جمعی که غریبه هستن و صحبت کردن توی اون جمع به شدت فراری هستم
قرار گرفتن در جمعی که از خودم بالاترن یا رتبه ی بالاتری دارن یا پولدار ترن به شدت فراری هستم
از قرار گرفتن در یک موقعیت جدید به خصوص شغلی و ارتقا و به روز شدن شغلم و یادگرفتن مطالب جدید فراری هستم
سلام به استاد و همه دوستان
من درمانگاه دندانپزشکی هستم و راستش ترس دارم بخاطر یه سری مسایل ...برای اینکه ارامش داشته باشم خواستم صدای استاد گوش بدم و این فایل باز شد و وقتی خوندمش دیدم که چقد زمانش و مکانش مناسب بود برای من
این ترس یه الگوی تکرازشوندست در واقع فرار میکنم غز اینکه برم دندونپزشکی .دکتر و….دلیل بوحود اومدنش میدونم اما بنظرتون چجوری باورهارو پیدا کنم یا اینکه چرا کنم که بتونم حلش کنم .خوشحال میشم کسی از دوستان میتونه راهنمایی کنه
ولی قراره برم سراغش وبر این ترس غلبه کنم،
سلام و عرض ادب
من همیشه از انجام دادن کار هایی که توی روتیین زندگیم نیست فراری ام کلا انجام دادن کار های جدید و رفتن به جاهای جدید اذیتم میکنه مثلا الان میخوام کار جدید خودمو شروع کنم اما همش به یک بهونه ای عقب میندازمش و اینکه از بحث های جدی خانوادگی هم خیلی ترس دارم
سلام به استاد عزیزم و خانم شاسته عزیزم وسلام به عزیزای دلم تو این سایت فعال
خدارو شاکرم که عضو این سایتم و هر روزم را به خواندن این کامنتا ی پر معنا و مفهوم سپری میکنم و دیگه وقتم را با کارهای بیهوده تلف نمیکنم
در رابطه با این سوال میخواستم بگم من از هم صحبتی با همسرم فرار میکنم
هر موقع میخوام راجب یه موضوعی حرف بزنم زود جبهه میگیره و حرف خودشو میزنه چه درست باشه چه نباشه میدونه من با اگاهی و دلیل و مدرک حرف میزنم ولی حرف خودش سنده و من نمیتونم به بقیه حرفام ادامه بدم و ترجیح میدم ادامه ندم چون وقتم رو تلف میکنم و ادمی نیستم با کسی درد و دل کنم بیشتر تو تنهایی خودم با خدا صحبت میکنم یعنی کار دیگه ای نمیتونم انجام بدم امید دارم با خوندن این کامنتا و گوش دادم به فایلهای استاد عزیزم بیشتر روی خودم و عزت نفسم و باورهام کار کنم تا بتونم راهی رو برای رسیدن به ارامش و خوشبختی باز کنم از ته دل ارزوی سلامتی برای تک تک شما عزیزان دارم همگی شما رو دوست دارم یا حق
قبل از این که جواب سوال ها رو بدم
چقد جالب بود برام استاد من اتفاقا امروز هدایت میخواستم از خدا و طبق روالی که برای خودم تو این ماه گذاشتم که هر روز یه فایل الگو های تکرار شونده رو ببینم امروز انگار یکی از جواب هامو گرفتم با اینکه من هر روز میبینم ولی امروز قشنگ تر بود
شاید چون دارم به درک این مفهوم میرسم شاید دارم با جون و دل میفهممش
اول صبح که بیدار شدم به خودم گفتم خدایا بغلم کن … دستمو بگیر …بیا تا این فایل رو بهتر درک کنیم…خدایا این فهم رو به من بده تا بفهمم این قانون رو این مسیر رو
و حتی این مسیر رو برام ساده ترش کن ️ تویی که عالمی تویی که از همه چیز خبر داری
آگاهم کن
این روزا تنها خواسته من فقط و فقط هدایته… فقط نزدیک شدن به خداعه چون الان میدونم نزدیکی به خدا یعنی چی:))
جواب سوالتون …
1.من وقتایی که میخوام کار خونه انجام بدم … فرار میکنم خودمو مشغول به یه کاری میکنم مخصوصا ظرف شستن که کلا حوصله منو سر میبره و همیشه حتی یادمه از بچگی از این کار فراری بودم…
2.من الان که تو مدرسه شروع کردم به کار ! همش از این فراریم که خودمو تو موقعیتی قرار ندم که سوال ازم بپرسن و من نتونم جواب بدم و همیشه از موضوع فرار میکنم
3.وقتایی که رانندگی میکنم فقط همون مسیری که بلدم و میرم و میام اصلا راه ها خیابون ها و مسیر های جدید رو امتحان نمیکنم و همیشه از این موضوع فراریم
4.من وقتایی که مریض میشم( سالی 1 بار تا 2 بار) کلا سعی میکنم دکتر نرم و خودم با باور های ذهنیم اینو حلش کنم حالا نمیدونم این فرار کردن از دکتره یا نه ! ولی کلا دکتر نمیرم و نرفتم و همیشه خودم خوب شدم
5.یه سری جاها هستن که یه آدمای خاصی اونجان و من از اونجا حس بدی میگیرم … مثلا آدمایی که یه حالت خاصی لباس میپوشن یا همش پاد دستشونه یا سیگار و قلیون میکشن و… کلا از جمع اینا دوری میکنم چون حس میکنم فرکانسم میاد پایین
6.من تو یک سری جمع های خونوادگی چون میدونم همه فاز منفی و این جور چیزا دارن دوری میکنم چون میدونم چقد انرژی شون خیلی پایینه و کلا سعی میکنم تو تنهایی خودم باشم و فایل گوش بدم …
7.من همیشه سر کلاس یکی از استاد ها سعی میکنم دستمو بالا نگیرم جواب یه سری سوالا رو ندم و همیشه از این که اون استاد هست و اینا فرار میکنم چون همیشه یه حس استزس بهم میده
البته گذشته از خیلی چیزا دیگه فرار میکردم از اینکه تو روابطم مشکلی پیش بیاد و باید حلش کنم فراری بودم از اینکه موجودی کارتم و ببینم فراری بودم ولی الان با تغییر باور هام این موضوع برام ناچیز شده…
به نام الله یکتا
سلام خدمت استاد عباس و خانم شایسته گرامی و همه دوستان عزیز سایت
هر چیزی که من بهش واکنش نشون بدم از همون جنس بیشتر تو زندگی من میاد خلاصه کلام اینکه به هر چیزی عمیق فکر کنم از همون ماجراها بیشتر تو زندگی من میاد و تمرکزمو رو هر چیزی بزارم چه خوب چه بد همون اتفاقات برای من میافته و این باعث الگوهای تکرار شونده یا خلق زندگی من میشه پس من باید خودم سعی کنم اگر از هر نوع چالش یا اتفاق بد در زندگی من به وجود میاد باید سعی کنم تا سرنوشت خودم تغییر بدم و روی افکار بنیادی خودم کار کنم
اگر برای من مسئلهای پیش میاد اگر از نوع خوب باشه بابت شکرگزار باشم و تمرکزم رو روی اون چیز قشنگ بذارم مثل سفارشهایی که از مشتری میگیرم یا غذای خوبی که مامانم برام درست میکنه یا وقتی همکارم از کار من به شدت راضیه
اما روی اتفاقات بد نباید تمرکز کنم و این نقطه ضعف من و ترمز و پاشنه آشیل منه یعنی سر هر اتفاق بد سریع گریم میگیره و تمرکزم و کنترل ذهن و آرامشم از دستم در میره به خصوص که اگر راجع به درس و تحصیلم باشه یادمه چند روز پیش که فهمیدم قانون برای شرط معدل عوض شده و من باید یا همین یک ماه دیگه یعنی خرداد امتحان بدم یا باید از نو شروع کنم دبیرستانو بخونم اعصابم به شدت به هم ریخت و همش گریه میکردم جوری شد که وقتی زنگ زدم به معلم و مشاور تحصیلی گفت تو خوب تو الان گریه کنی غصه بخوری درست میشه اگر یه بار دیگه اینجوری کنی من دیگه جوابتو نمیدم تو میگی داری از کارت کار میکنی ولی تغییر خاصی نکردی اگر تغییر کرده بودی اینجوری آرامشت به هم نمیریخت من همیشه از این فراری بودم که امتحان رو بدم و نتیجه دلخواهمو نگیرم این از وقتی شروع شد که من توی دبیرستان درسم به شدت افت کردم و به خاطر استرس امتحان دائماً مریض بودم با شروع شدن امتحانات کابوسهای من شروع میشد نه آرامشی داشتم نه خواب راحت
که دو روز پیش با خودم گفتم ولش کن فوقش میری دانشگاه آزاد فائزه دیپلمتو میگیری میری دانشگاه آزاد مدرک دانشگاهی که لیاقت تو نیست یا فوقش تو این سه سال کنار درس دانشگاهت برای کنکور و تاثیر معدلم میخونی و به جای یک رشته دو تا رشته یاد میگیری اکثر دوستای کتابخونهات همین کارو میکنه یک حسی بهم گفت بیام توی سایت نشانه منو بزنم ببینم استاد چی میگه جالب اینجا بود قسمت 96 زندگی در بهشت بود که به من یه جورایی یاد داد رها کنم زیاد به خواستم نچسبم و همین رو با مشاور تحصیل در جریان گذاشتم و ایشونم موافقت کرد
و از اون روز تصمیم گرفتم جدیتر روی افکارم کار کنم چون واقعاً فایلهای استاد هدایتگر برای زندگی راحتتر و رسیدن به خواستههای ما هستند ما با فایلهای به دنیای قشنگ و پر از برسی اگر نگاهمونو عوض کنیم
خدا را شاکرم که به این سایت آشنا شدم و به این فایل هدایت شدم
اول از خدا بعد از شما ممنونم استاد بابت این فایل قشنگ ممنون از شما که من رو هدایت کردید و به من کمک کردی که هدفمو راهمو پیدا کنم
وقتی کامنت دوستای توحیدیم رو میخونم انگار متور من روشن میشه شروع می کنم با خودم راجب قانون و صحت و صحبت دوستان صحبت کردن با خودم.
من زمانی که با استاد آشنا شدم با فایل های هدیه بود و چنان زوق و شوقی در وجودم بود که شروع کردم به خواندن قرآن که هیچی ازش نمیفهنیدم
چنان ایمانی در من به وجود آمده بود که شب ها با اشک ذوق و با کلی افکار خوب میخوابیدم
چنان قدرتی در قلبم بیدار شده بود که از هیچ پول به سمتم حرکت می کرد
در حالی که هیچیزی از قانون به درستی نفهمیده بودم
فقط ی چیز رو خوب درکش کردم
وقتی توکلت به ارباب باشههمه چیز حله
چنان باور توحیدی در من ایجاد شده بود که هر روز به آسمان نگاه می کردم اشک میریختم در بیشترین زمان پر از عشق بودم
یادم هست انقدر غرق خدا شده بودم دست خواهرم رو گرفتم کتارم نشست گفتم نیلو بیا باهم دعا کنیم
خواهرم متولد 70 هست 8 سال کوچک تر از من هست و گفت باشه دستش تو دستم بود که چشمام رو بستم به میکرو ثایه نرسید اشک من سرازیر شد از شدت عشق به الله وقتی چشمام رو باز کردم دیدم خواهرم داره نگاهم می کنه و جمله ای که گفت رو خوب یادم هست
گفت خوش به حالت تو کجای
من یک شخصیتی داشتم جزء اون 97 . 98 درصد جامع بودم که واکنش گرا هستن مثل آینه که با اتفاق خوب حالشون خوبه با اتفاق بد حالشون بد میشه
به جای رسیده بودم که از زمین بلند شدم با ایمان و تنها با 3 الی 4 میلیون مهاجرت کردم و دو سال فقط پیشرفت و رشد کردم.
اما الان که فکر می کردم با خودم بعد از خواندن کامنت دوستام متوجه شدم من به جای اینکه بعد از توانای خرید دوره های استاد که آرزم بود بیشتر بتونم قانون رو درک کنم و چیزی که استاد فریادش میزنه و قرآن بارها و بارها تکرارش کرده
کسانی که به خدا ایمان دارند نه ترسی بر آن هاست و نه غمی
اما من خودم رو میگم بعد از حضورم توی دوره ها انگار خودم رو وسط ی مسابقه دیدم بدو بدو پسر دیر شد زدن جلو
به کجا چنین شتابان
و اصل رو فراموش کردم و بعد میام هی می گم خدایا چرا از این مقدار بیشتر پس رشد مالی ندارم
پدر من برادر من تو داری یک عمره اشتباه میزنی فراموش کردی که تمام این احساس خوب بودن هات تو رو رسونده به این نقطه و وقتی نگرانی احساس خوب نداری حتی ترس داری ی مسافرت بری و بارها به خودت می گی نکنه برم سفر جا بمونماز قافله نکنه مهاحرتی که نشانه هاش هر روز داره فریاد میزنه برو برو من میگم چشم ولی فرداش میگم میترسم برم اونجا کسی رو ندارم چی کار کنم
بعد یاد دو سال پیشم افتاد که با چه ایمانی آمدم به خدا به یک هفته نشد همه چی بهم داد جوری که باورم نشد جوری که غرور گرفتم جوری که دیگه تفکر و تمرکز روی زیبای ها و چیزهای که باید با کانون توجه ام به لذت میرسیدم الان فرار می کنم ازش
آره فرار می کنم از چند دقیقه مدیتیشن چون ذهنم نا ارامه کنترل روشندارم و با فرار کردنم میخوام بپوشونمش بگه نه من اوکی هستم
فرار می کنم از نوشتم فرار می کنم از حرکت کردن چون نمیخوام بیاد بیارم ایمانم ضعیف شده باید توکلم رو بیشتر کنم باید توحید رو بفهمم نه ذکر کنم .
خلاصه مهدی داداش گلم ترس با مرگ فرقی نداره
ماندن و با مردن یکیه
کفر با ایمان یک جا جای ندارن کنار هم
تمام این مکت رسیدن به احساس خوب هست
قانون جذب یعنی احساس خوب و دیدن موفقیت ها دیدن پیروزی ها
تحسین آنها به هر شکلی و به هر شیوه ای که به دست آمده موفقیته و باید احترام گداشت و تحسین کرد.
چه موافق اش باشی چه مخالف روش اش
احساس خوب خودش مراقبه است
احساس خوب خودش صلو کردنه
احساس خوب خودش رضایت از رزق رزاقِ
احساس خوب سپاسگرازی از هدایت پروردگاره
احساس خوب یعنی من تسلیمتو هستم و فرمون دست خودتِ
احساس خوب یعنی هر اتفاقی افتاد یعنی به نفع منِ این چرخش روزگار
عاشقانه خوشحالم که دانشجو این مکتب هستم و کنار چنین جمع با صفا و توحیدی
سلام بر استاد جان جانان و مریم بانو که به حق شاگرد اول این مسیر الهی أست
سلام به همه دوستان عزیز که از خوندن تجربیات و نظراتشون لذت می برم و راهگشای مسیر أست و هزاران نکته برای یادگیری نشان می دهد .
با این سوالاتی که اینجا مطرح میی شود و با جلسه دوم دوره کشف قوانین انگار تازه دارم متوجه می شوم چقدر این ذهن پیچیده أست با بهتر بگم در این کره خاکی با الگوها ی غلط پیچیده شده ، چقدر این لوح سفید و روح پاک الهی خطی خطی شده و به جای یک طرح زیبا با یک طرح سیاه خطی خطی مثل کلاف در هم پیچیده پر شده حالا ما باید پاک کننده مناسب پیدا کنیم و نقطه به نقطه ان را تمیز کنیم گاهی باید به اون سر جوهر پاک کن به جان این خطی خطی ها بیفتیم .
در مورد موضوعی که ازش فرار می کنم مهمترین و اصلی ترین موضوع فکر کردن یا صحبت کردن در مورد از دست دادن أست ، نه مال دنیا بلکه از دست دادن عزیزان أست این موضوع روابط از هر طرف و در هر بحثی بزرگترین پاشنه اشیل من أست.در حدی که از فکر کردن به ان هم استرس میگیرم و همین سبب شده در جلسه دوم حل مسائل گیر کنم .
دیروز در تمرین کد نویسی از خدا خواستم باهام حرف بزنه ، ایه روز این اومد که
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلى حَرْفٍ فَإِنْ أَصابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَهٌ انْقَلَبَ عَلى وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَهَ ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِینُ(حج ١١)
برخی مردم فقط خدا را از روی حرف میپرستند {برای پرستش خدا، از علم و عمل و معرفت و صفت و نفسانیت و اسم خویش برون آی! از حرف و محتوای حرف به در آی! عبارت را پشت خویش افکن و معنا را از پس عبارت …. همه را فرو انداز و تنها سوی خدا آی تا فقط او را بینی!}. اینگونه آدمها هر وقت خیری به آنها رسد نسبت به او آرامش و اطمینان پیدا میکنند و هرگاه بلایی دامنگیرشان شود از او روی برمیگردانند. اینچنین کسان، هم در دنیا و هم در آخرت زیان میبینند، زیانی که کاملاً آشکار است!
این درست ترین حرف خدا بود به من ، راست گفت هنوز به زبان دارم میگم به تو توکل دارم ، هنوز قدرتش را باور نکردم یعنی در ذهنم اصلا نمی گنجه که چقدر قدرت داره ، ثروت داره ، هنوز باور نکردم من خودم خالقم هنوز همه چی زبونی هست تا یک جا گیر می کنم ته ته ذهنم دارم از خدا گله می کنم میگم داشتیم !!!! تا جایی گیر می کنم میگم من که خوبم رئیس و شوهر و هم کار بده هنوز خیلی کار دارم من به این ایمان درب و داغون چه جوری توقع دارم خدا به من بیخشه من را به مدار مجاور خودش راه بده ، خدا گفت دیگه تو من را اجابت نکردی ، چرا باید گله کنم ازش چرا بهترین ها را به من نمی ده ، هنوز همه چی رو زیان هست ، هنوز وارد قلب نشه ،صبح ها ساعت کوک کردم برای نماز ولی بلند نمی شم یاد حرف استاد می افتم گفتاری و کلماتی که فقط الکی تکرار نمی شه به چه درد می خوره خدا میگه این نماز به درد ……. میخوره ، همون جا سر جام با خدا حرف می زنم و اول از همه هم ازش می خوام کمک کنه بیشتر بشناسمش و بهش هر روز یک کوچولو نزدیک تر بشم .
موارد دیگه ازش فراری ام :
– رفتن به جمع های کوچک و بزرگ و صحبت در مورد مسائل بیخود که حسابی وقت و روزم را تلف می کنه کلا تنهایی را ترجیح میدم
– از صحبت کردن کلا فراری ام در طی روز هم جوری در محل کار میرم و میام که کمترین صحبت را با دیگران داشته باشم ( این ضعف بزرگی هست که باید رفع کنم ) البته صحبتی که از گلایه و شکایت باشه بهتره که نباشه
– در مورد شروع کار جدید خیلی تنبلی می کنم ولی اگر شروع کنم انجام میدم ( هندل اول سخته )
– از مراجعه به دکتر و مصرف دارو هم فراری هستم من این باور را دارم که در مورد ناخوشی و بیماری صحبت نکنم اصلا و سلولهای بدن خودش ، خودش را ترمیم می کنه .
– در مورد ورزش کردن هم تنبل و فراری هستم ولی حاضرم به جای ان ساعتها راه برم
با جلسه دوم کشف قوانین و روش باور سازی متوجه شدم هنوز خیلی باید کار کنم هنوز زمان می بره بیان تازه به صفر برسم . خدا را هزاران هزار بار شکر برای این فایل و دوره ها و این بیان شیوای شما که اینقدر زیبا مطالب را باز می کنید ، توضیحات مریم جان هم که دیکه حجت را بر همه تمام کرده ، خدا در دنیا و اخرت پشت و پناه و یار و یاورتان باشد .
به نام تنها رب حهان
سلامی ب گرمی خورشید خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان
سلام و دورود به تمام هم فرکانسی های عزیز
چه فایل عالی و خوبیه
تا الان به این موضوع اصلا توجه نکردم
زمانی ک داشتم فایل رو نگاه میکردم متوجه شدم منم از بدهکاری و یا اونهایی ک ب من بدهکارن فرار میکنم
شغل من لاستیک فروشیه
بعداز فایل های جناب عطار روشن منم تصمیم گرفتم ک فقط نقد کار کنم ولی کم کم به سمت نقد فروشی میرم
هر دفعه میخوام تو سیستم نگاه کنم چه کسایی بدهکارن یا چقدر بدهکارن از این موضوع سعی میکنم فرار کنم
یه باور نادرستی ک دارم
میگم به هر کی نسیه میدم آخرش باید با دعوا ازش پول بگیرم
یک الگوی تکراری
واقعا هم همینطوره ک به هر کی پول قرض میدادم یا نسیه میدادم آخرش با دعوا و فحش کاری و شکایت کاری باید پول میگرفتم
هم باید باور هامو عوض کنم و هم دیگ نسیه و این داستانها رو بذارم کنار
خودم هم اگر قرار باشه برای کسی پول بزنم یا مثلا کرایه بار بخوام بدم انگار نمیتونم همون موقع براش پول بزنم باید چند ساعت بگذره یا فرداش بزنم ( پول تو حسابم هست )
انگار احساس میکنم پول کم میشه (باور کمبود )
سپاسگذار خدا هستم ک تونستم تو سایت شما باشم و این موضوعات رو بفهمم
استاد از شما و مریم خانم هم تشکر میکنم
در پناه الله مهربان شاد ثروتمند و سعادتمند باشید