پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 5 - صفحه 30 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/07/abasmanesh-4.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-07-11 06:05:362024-02-14 06:15:57پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 5شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام پرودگار هدایتگر به سمت آسانی ها
سلام به استاد عزیزم
مریم بانوی شایسته
و همراهان این خانواده عزیز
خداروشکر میکنم برای تک تک موضوعات این آگاهی و آگاهی های اخیر چقدر خوبه که با یک سری سوالات بچه ها رو به تفکر و چالش دعوت میکنید چقدر خوبه که مارو به خود محوری سوق میدید
همه چی درون خودمونه و با کندوکاو میتونیم به بهترین سوال و جوابها برسیم و ترمز ها و باورهامونو شخم بزنیمو پیدا کنیم
از چی فرار میکنیم ینی از چی میترسیمممم
نکنه اسیر ترسهایی شدیم که خودمون خبر نداریم …
من از چی فرار میکنم از چی میترسم ؟؟
از صحبت کردن در جمع ناشناس
خداروشکر با دوره عالی عزت نفس خیلی پیشرفت کردم ولی با آگاهی های این فایل بیشتر فکر کردم دیدم بازم یه جاهایی نتونستم اونطور که باید باشم
باید بیشتر کار کنم که خداروشکر یک هفته ای هست مجدد دوره عزت نفس رو شروع کردم ..
با پای خود رفتیمو هی گفتیم تقدیر
در گل نشستیمو به خود بستیم زنجیر
تقویم ها گفتند و ما باور نکردیم
یک عمر در پروازمان کردیم تاخیر
تا راحت وجدانمان بر هم نریزد
هر درد را با حکمتی کردیم تفسیر
از ماست هر ظلمی که در هر لحظه برماست
اینست رمز نهضت و آغاز تغییر
خداوند رو سپاسگزارم که در این مسیر نور و آگاهی هستم که نتیجه اش آرامش است و لذت
مگر نه اینکه تمام دویدن ها برای رسیدن به همین دو اصل مهم است ؟؟
خدایا ای بخشنده و مهربان
ای پروردگار جهانیان
سپاس مخصوص توست
چون تو مالک و صاحب این جهانی
تنها تو را میپرستم تنهای تنها
و تنها از تو یاری میخواهم تنهای تنها
من را به راه راست هدایت کن
راه کسانی که به آنان نعمت داده ای
((سلامتی _ فراوانی مالی، زمانی ،مکانی
روابط عالی آرامش لذت) استاد عباسمنش عزیز و همراهان متعهدش)
نه کسانی که به آنها غضب کرده ای و نه گمراهان
( اکثریت جامعه)
در پناه الله هدایتگر
سلام ودرود خدمت استاد و دوستان عزیزم
استاد خیلی ممنونم بابت این فایل ها ،
من ودوستان قطعا با درک اگاهی های این فایل ها ،خیلی درون خودمون رو بهتر شناختیم
چه شرایطی هست که من از روبرو شدن باهاش فراریم؟؟
اولین کاری که من مدام قبلا ازش فرار می کردم ،صحبت کردن بادیگران و قرار گرفتن در جمع فامیل ودوستان بود ،الان خیلی بهتر شدم ،تو بچگی خیلی خجالتی بودم و بااینکه خیلی زیبا و بهتر از همه بودم اما هیچوقت نمی تونستم ،حرف بزنم و نظرات وخواسته ها مو بیان کنم ،
تو خانواده ی ما ،چون مادرم خیلی بداخلاق و دیکتاتور بود هیچ وقت به ما اجازه ی بیان نظر ،رو نمیداد ومارو ترسو وخجالتی بار اورده بود وچون مادرم طبق عقاید خودش ،پسر دوست داشت و ما هم 7تا دختر بودیم ،خیلی باما بد برخورد میکرد و باعث شده احساس لیاقت و ارزشمندی نداشته باشیم و هنوزم نمی تونم تو جمع وبحث وگفتگوی ،حتی دوستانه ،شرکت کنم
مورد دیگه اینه که نمی تونم براحتی باهمسرم صحبت کنم و البته خیلی بهتر شدم ،اما هنوز هم بیان واقعی احساساتم برام سخته
البته ،بخشی ازش هم بر میگرده ،به اینکه ،چون ازدواج من طبق انتخاب مادرم بود وچون تعداد بچه ها زیاد بود ،چاره ای جز شوهر دادنشون ،اونم تو سن کم نداشت ،این بود که بااولین خواستگار ،با اصرار خودش ،دخترا رو شوهر میداد و منم چون زیاد علاقه ای به همسرم ندارم با خودش وخانواده ش تفاهمی ندارم ،از قرار گرفتن تو جمعشون فراریم ،همیشه به خودم میگم ،خودت بودی که کوتاه اومدی و نباید قبول می کردی و مادرت مقصر نیست
مورد بعدی ،که ازش فرار میکنم ،انحام کارای مورد علاقه مه ،به علت باور عدم فراوانی
مثلا دوست دارم یه لباس جدید بخرم ،حتی اگه پولشو داشته باشم ،نجواهای ذهنم اجازه نمیده
مورد بعدی که خیلی از انجامش فراریم ،رانندگی کردنه ،چون خیلی باور غلط درمورد زن بودن تو ذهنمه ،وریشه ش هم بر میگرده به دوران کودکیم ،مادرم خیلی مارو تحقیر میکرد و مدام میگفت دختر بده ،زن فلانه ،بهمانه ،منم باور دارم که زن بی ارزشه
مرد برتره
زن باید بشینه توخونه وکاری کنه که مرد راضی باشه
البته بگم ،دارم بشدت رو باورام کار می کنم
مورد بعدی ،اینه انجام یه سری کارها واجبه ، ولی من مرتب پشت گوش میندازم
مثل مثلا اتوکردن لباسای خودم
یا مثلا خرید یه عطر برا خودم
یا خرید لباس برا خودم
بازم بر میگرده به همون باور عدم احساس لیاقت وارزشمندی که ریشه در تحقیر شدن بخاطر اینکه دختر بودم ،داره
همیشه برام سوال بود که چرا یه سری کارارو بااینکه میدونم انجامش ضروریه،ولی نمی تونم انجام بدم
یعنی اشتیاق زیادی داشتم ،اما انگار یه چیزی یه ترمزی درونمه و نمیزاره برم سمتش
وبه لطف خدای مهربان واستاد عزیزم ،بااین فایل ها متوجه شدم ،ریشه ش باور های منه
باور عدم لیاقت وارزشمندی
باور عدم فراوانی
که میشه گفت ریشه ی تمام این باورها شرکه
من از تغییر باورام فراریم وبنظرم کار سختی و با دیدن این فایل خای اخیر ،متوجه شدم کوهی از باورای شرک الود درونمه ،که تا اونها رو تغییر ندم ،وه به ارامش وایمان نرسم از زندگی دلخواهم خبری نیست
باید بپذیرم که تغییر باورها و ثروتمند شدن و راه حل های الهی ساده و دردسترس واسانند و همین رو بپذیرم.،همه چی حل میشه
خداروشکر میکنم بابت این سایت الهی و استاد بی نظیرش واعضای باتقواش
درپناه حق
سلام به دوستانم
سلام استاد عزیزم
خیلی نکته جالبی بود ، بسیار بسیار کلیدی بود در من فرار از انجام یک سری کارها و گفتن یک سری از حرف ها ک سریعا بهش عمل نمیکردم و اجازه میدادم ک من در پس ذهنم جنگ ، درگیری ، نشتی انرژی و تخریب خودم را داشته باشم ، و یکی از ویژگی های ک ب شدت در من تغییر کرد بر اساس عمل ب آگاهی ها و گوش دادن بهش این ویژگی بود ، من از بیان نظر خودم در اکثر جاها ترس داشتم و نظر همه رو مهمتر از نظر خودم میدونستم ، من بیشتر مواقع حرف ، سوال و خواسته امو نمیپرسیدم وخودم را از شرایط دور میکردم ، اگر کاری را ب اشتباه انجام میدادم در محیط کار ب شدت تعلل و فرار در صدر راهکارهام بود و فشار روانی 1000برابری را برای خودم ایجاد میکردم ، تا جایی که تضادها ، چالش ها بزرگ شدن و سمتم اومدن ، در جایگاهی قرار گرفتم ک باید پاسخگو می بودم و چون ذاتا آدم دروغگویی نبودم این چالش بسیار سخت شد و شروع کردم ب تحلیل خودم ، بهبود کارم ، کارهای قبل را درست کردم و با خودم عهد بستم در هر شرایطی هر چیزی ک حس فرار ، تعلل در ذهنم انداخت را در همون لحظه یا اولین فرصت حل کنم ، سخت بود ، سریع تغییر نکردم اما شد و از اون زمان ببعد هر کاری با این حس در لیست الویت های منه و واقعا منو رشد داد این تغییر و وارد مدار درستی ، صداقت و عملگرایی بیشتر کرد ، و کلا ب ی لول بالاتر و متفاوت رسیدم ک بسیار حس خوب برام داره به راحتی حرف خودم را خواسته ام را بیان میکنم در عین راحتی ،اعتماد بنفس و پذیرفته میشود و فرار در ذهنم نسبت به هیچ چیز پذیرفته شده نیست تا جایی ک سر هیچ موضوعی هیچ موضوع هرچند جزیی جز راست نگم و کار درست را انجام دهم ، و ب جهان پایداری و صداقتم رو نشون ندهم .
به نام خدا
سلام استاد جانم
الگوی تکرار شونده من
_فرار از رفتن توی جمع های جدید یا جمع هایی که زیاد صمیمی نیستم باهاشون
_فرار از رفت و آمد با خانواده همسر
_سعی میکنم توی عکس های دست جمعی نباشم
_فراری از مهمون ، دعوت کردن و موندن بیش از یه روز مهمون
_فراری از بحث و جدل
_از رفتن به دکتر فراری ام
_فراری از خونه مادرم بعد از یه روز به خونه خودم
سلام به دوستان عزیزم
من هم تو زندگیم از چیز هایی فرار میکردم که بعضی هاشون بهتر شدن بعضی هاشون اصلا نه باید خیلی روشون کار کنم
قبلا از رفتار های بدی که داشتم و باید اونا رو تغییر میدادم فرار میکردم .از دیگران میشنیدم که میگفتن این رفتار رو داری و برای اینکه نخام تغییر کنم باهاشون مقابله میکردم و میکفتم نه من این رفتار رو ندارم که به لطف فایلهای استاد خیلی بهتر شدم
مورد بعدی که ازش فرار میکنم صحبت کردن توی جمعهای زیاده که اصلا نمیتونم که باید روی فایلهای عزن نفس کار کنم
از کار کردن روی شغل مورد علاقم و حرف مردم میترسیدم و همیشه به تعویق میانداختم که الان دارم روی شغل خودم کار میکنم
همیشه از دکتر رفتن فراری بودم نه اینکه بترسم میگفتم دکتر رفتن الکیه و ما خودمون خوب میشیم
همیشه از حرف زدن به جنس مخالف فراری بودم خیلی دوست داشتم با یه دختری هم کلام بشم اما به خاطر ترسهام و بی توجهی بهم اصلا با کسی اشنا نشدم و تا موقع ازواجم حتی با یک دختر نه حرف زدم نه دوست شدم اینم از کمبود عزت نفس و ترس میاد
خلاصه همه فرارها و ترسها از عزت نفس میاد که کمبود داشتم و الان خیلی بهتر شدم اما خیلی جای کار دارم دوست دارم روزی بیاد که در مورد عزت نفس کمبود نداشته باشم هر کاری یا هر رفتاری که بخام توی جمع انجام بدم از حرف دیگران نترسم
در پناه الله یکتا شادو ثروتمند باشید
بنام خالق ثروت افرین
سلام به یادآوران نعمات زندگیمان و سلام به دوستان خوبم دراین مسیرالهی
خدایا مرابه راه راست به راه کسانی که به انها نعمت داده ای هدایت کن
خدایا مرابه سمت بهترین افراد و بهترین افراد به سمت من هدایت کن
خدایا اسان کن برمن اسانی هارو
جاداره مجدد از استاد عزیزم برا این چنین فایل ها تشکرکنم که باعث شناخت بهترودقیق خودمون میشه
وتشکرمیکنم از دوستان عزیزم برا تمام کامنت هایی بینظیرشون
سوال:
چه شرایط یا موقعیت هایی هست که شما از مواجه شدن با آنها فراری هستید و سعی می کنید تا حد امکان با آنها برخورد نکنید؟
من از شلوغی بینظمی کثیفی فراریم
من از روابط بچگانه بی احترامی فراریم
من از موفق نشدن فراریم
من از اینکه به گذشته برگردم یااینکه مثل گذشته عمل کنم یا مثل گذشته زندگی کنم فراریم
من از تنش ها حاشیه ها فراریم
من از افراد ناسالم و ضعیف فراریم
من از جمع خانوادگی و صحبت هایی بی فایده و بی محتوا فراریم
من از حرکت نکردن فراریم
من از احساس بد فراریم
من از افرادی که فقط حرف میزنن و عمل نمیکنن فراریم
خدایا هدایتم کن
خدایا کمکم کن تا بتونم تصمیمات درست ومتوالی بگیرم
خدایا بهترین افرادوبه سمت من و منوبه سمت بهترین افراد هدایت کن
خدایا اسان کن برمن اسانی هارو
شاد باشید که شادبودن اصل قانونه
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام ب دوستان و استاد عزیزم امیدوارم ک پاینده وپایداررباشید در مسیر حق
من از خیلی چیز ها فراری بودم همیشه
1_از شروع کردن فراری بودم مثلا میخواستم درس بخونم شروعش برام سخت بود یا میخواستم برگردم ب آموزش هاشروعش سخته و تا بیفتم رو غلتط یکم طول میکشید
2_من از صحبت کردن با پدرم فراری بودم و کلا سخت بود حرف زدن باهاش برام ک خداروشکر خیلی کمتر شده
3_من از تلفن زدن ب شدت فراری بودم مخصوصا تلفن ب آدمی ک شناختی ندارم ازش یا تلفن کاری دوست داشتم بیشتر پیام بدم تا تلفن بزنم
4_از اینک تو جمع نظرم رو بگم فراری بودم اصلا سعی میکردم تو موقعیت نباشم ک باز بخوام تو جمع کاری کنم یا حرفی بزنم
5_از رانندگی کردن تا ی مدت فراری بودم و میترسیدم برم سراغش
6_همیشه وقتی سر ی کلاسی یا کارگاهی بودیم ازاینک اسمم رو صدا کنند و من برم حرف بزنم فراری بودم و خیلی خوشحال میشدم ک میگفتن داوطلب بیاد ک من نرم روی صحنه جلوی آدم ها حرف بزنم یا کاری ک خواسته رو انجام بدم
7_قبلااز صحبت کردن با جنس مخالف ب شدت فراری بودم در عین حالی ک دوست داشتم حرف بزنم نمیتونستم صحبت کنم اما الان خداروشکر خیلی بهتر شدم
فعلا همین ها یادم اومد
تشکر از استاد عزیز ک با سوال های خوبشون مارو نسبت ب خودمون آگاه تر میکنند.
بنام خدای مهربان
درود به بهترین استاد دنیا و مریم خانوم نازنین
سوال
چه شرایط یا موقعیت هایی هست که شما از مواجه شدن با آنها فراری هستید و سعی می کنید تا حد امکان با آنها برخورد نکنید؟
1- صحبت کردن در جمع….به شدت مضطرب میشم و اصلا یادم میره چی میخواستم بگم …
خیلی حس بدیه .اتفاقا چند روز پیش برای افتتاحیه یه مکانی جمع شده بودیم و از من هم خواسته شد که صحبت کنم اما نپذیرفتم .و حتی متاسفانه نتونستم کارمو معرفی کنم ….
از اول مراسم از بس تو فکر این قضیه بودم که کسانی هم که صحبت میکردن درست گوش نمیدادم که چی میگن ….
2- از مدیریت مسائل مالی هم فراری ام
3-از مراجعه به دکتر و آزمایشگاه بیزارم.(از بس که وقتی برای یه مشکلی به دکتر مراجعه میکنیم دکترا میگن خب این سری آزمایشها و نمونه برداری و سونوگرافی و عکسبرداری و …رو انجام بده بعد جوابش رو بیار….
من همیشه سوالم اینه؛مگه قدیما (تقریبا 20 الی 30 سال پیش) این دم و دستگاهها بود تا میرفتی دکتر تشخیص میدادن که مریضیت چیه ؟دارو میدادن ،خوب هم میشدی….(احساسم اینه که یه تجارتی شده برای اکثر دکترا) و خیلی از این کارها الکیه ……….
البته هنوز هم پزشک های با وجدان داریم … و نمیخوام جسارت کنم به قشر پزشکان .
این دیدگاه منه …
امیدوارم با نوشتن این موارد بتونم به خودم کمک کنم …..
ممنونم ازتون استاد عباسمنش عزیز
که با وجود شما خیلی حال دلم بهتر از قبله
سالم و شاد باشید …
سلام استاد
ممنون از همه زحمات شما.واقعا سپاس گزارم
چه راهکاری رو برای مدیریت کردن این خودشناسی ها و ترمز هایی که در خودمون پیدا میکنیم هست؟
گاهی ذهنم اینقدر درگیر ترمز ها میشه و نجوا میکنه که یا عمل گرایی رو میگیره ازم یا بر کیفیت عملکردم تاثیر منفی میذاره.
مدت ها بخاطر داشتن و خودشناسی درباره ترمز های روابط وارد رابطه نشدم.
بخاطر خودشناسی و ترمز های ثروتی که میدونستم عملکرد خوبی از خودم نشون ندادم تمرکز کافی نداشتم چون تا همین که میخواستم کاری کنم همش تو ذهنم میپیچید که باورهام کامل نیست. یا فلان ترمز ذهنم میساخت با اینکه شاید اصلا وجود نداشت. بعد من بهش قدرت میدادم. دنبال کشف ریشه هاش بودم. نه ریشش مشخص میشد و گاهی هم با پیدا شدنش که نمیدونم ساختگی ذهنم بود یا توهم بود.(اخه ذهنم گاهی جوابهایی میده تا فقط دفترم پر کنه. شاید اصلا اون نقص به این شکل در من نباشه)
نمیتونستم تعییرش بدم
نمیدونم سوالم رو خوب پرسیدم یا نه. ولی احساس میکنم در مدیریت باورها و تغییرشون میتونستم و میتونم خیلی بهتر عمل کنم.
شما خودتون چطور عمل کردید؟
چطور همزمان هم یه عالمه باور و نقص رو تو ذهنتون گنجاندین به طوری که درگیری ذهنی نگرفتید. تمرکزتون از دست ندادید؟
چطور همه اونا یادتون موند. چه سیستم یادآوری داشتید؟چطور برنامه ریزی کردید
الان من کلی باور نوشتم که باید تغییر کنه
ماشالا چندین و چند ترمز تو روابط
چندین و چند تا توی ثروت
توی عزت نفس
و….
دوست دارم جواب شما رو بشنوم
و آیا شما اصلا به همچین مشکلی خوردید قبلا؟
آیا نیازه به همه ترمز ها به یک اندازه بها بدیم
اگه این سوال رو جواب بدید لطف خیلی بزرگی در حق من و بقیه دوستانم کردید
دوستون دارم
به نام خداوند بخشنده ی مهربان ..
سلام به عزیزترین مرد زندگی من استاد عزیزم وخانم شایسته دوست داشتنی
ودوستان خوبم …
استاد ازت سپاسگذارم که باطرح این سوالات ذهن من رو مجبور میکنی تا خودم را کنکاش کنم ،
وبتونم خودمرو بهتر بشناسم ..
میخوام بدونید خیلی زیاد دوستتون دارم وازتون سپاسگذارم ….
سوال ………
چه شرایط یا موقعیت های هست که شما از مواجه شدن با آنها فراری هستید،.
وسعی میکنید تا حدامکان باانهابرخورد نکنید؟
1….. من از بی نظمی وکثیفی فراریم …..
2…..از روابط پرتنش وبی احترامی فراریم….
3….من از اینکه مهمون زیاد خونمون بمونه فراریم حالا هرکی باشه حتی نزدیکانم…
4…..من از بخشیدن آدمها فراریم……
5…..من از حرفهای بی فایده فراریم…..
6….از اینکه به گذشته برگردم ،مثل گذشته زندگی کنم فراریم……
7……ازموفق نشدنم فراریم…..
8…..ازحاشیه ها درمورد هرچیزی فراریم …..
9….ازادمهای ناسالم فراریم….
10…..از داشتن احساس بد فراریم ……
11…..ازتوجمعهای زیاد صحبت کردن فراریم ……
12…..از داشتن دوست صمیمی فراریم …..
13……از اینکه بخوام به خاطر شرایطم برمپاپیش بزارم واسه جدایی فراریم ……
14……از حرفهای بقیه ونظر بقیه درمورد زندگیم فراریم…..
15….از روبه رو شدن با ادمهای گذشته فراریم…..
16……اینکه درمورد زندگیم بپرسن وبخوام توضیح بدم فراریم …..
17……ازبانک رفتن وکارهای اداری فراریم……
18…..از جای شلوغ فراریم…..
19…..از از اینکه کسی بهم بگه چیکارکنم فراریم……
20…..ازبی پولی فراریم …….
21…..ازبیکاری فراریم……
23…..از زیاد بیرون رفتن فراریم …..
24….ازادمهایی که ازم انتظار دارن فراریم…..
25…..ازتلفن جواب دادن فراریم.همیشه گوشیم روی بیصداست ….
26…..ازعیادت مریض رفتن فراریم…..
27….از مراسمات بزرگ مثل عزا ،ختم ،عروسی فراریم
28…..ازدلسوزی فراریم……
29…..از کتاب خواندن فراریم ..ولی عاشق کتابهای صوتی هستم چون تازه متوجه شدم من باشنیدن بهتر مطالب رو میفهمم ودرک میکنم بعداین همه سال زندگی تازه متوجه شدم چرا تودرسهام ضعیف بودم .وتازه راه یادگیری رومتوجه شدم ….
30…..از اینکه تودید بقیه باشم فراریم…….
وشاید خیلی چیزهای دیگه …
اما سعی کردم هرچی که ازش فراری هستم رو بگم .
خودمم موندم اینهمه چیز نوشتم ..
اولش گفتم چیز زیادی نیست .
ولی بعد گفتم نه اگر چیزی نباشه من اینقدر توخودم مشکل ندارم حتما هست ..
خدارو شکر به لطفش نوشتم .ووقتی نوشتم دیدم تمام رفتارم وباورهام ریشه داره توهمه ی این فرار کردنم …
استاد جان سپاس فراوان ازشما به خاطر این فایل بینظیر تون …
در پناه یگانه خالق هستی …دوستتون دارم