پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 6

توجه: توضیحات این فایل شامل یک بخش مقدمه و سپس یک سوال است. 

بخش ” مقدمه ” در تمام مجموعه قسمت های ” پیدا کردن الگوهای تکرار شونده ” یکسان است اما در انتهای این توضیحات، در هر قسمت یک ” سوال متفاوت ” پرسیده می شود. (یعنی هر قسمت از این مجموعه، مقدمه یکسان اما سوال متفاوتی دارد)

لازمه درک سوال و پاسخ به آن این است که مقدمه را حتما بشنوید. هرچند در هر قسمت که دوباره مقدمه را می شنویم، از زاویه ی دیگری آن را درک می کنید که در نهایت به درک کلی ما از این اصل کمک می کند و می توانیم پاسخ های دقیق تری برای سوالات پیدا کنیم.

و اما سوال این قسمت از مجموعه ی ” پیدا کردن الگوهای تکرار شونده “

سوال:

در روابط خودت با دیگران – خصوصا روابط عاطفی – شما چه نقشی را بازی می کنید؟

بعنوان مثال ممکن است پاسخ فرد این باشد که:

  • من نقش مراقب را بازی می کنم. مثلا من همیشه مراقب هستم تا فرد به دردسر  نیفتد؛
  • من در روابط همیشه دنبال صلح هستم و اگر بحثی پیش بیاید، من راهی پیدا می کنم برای تمام کردن بحث و صلح دوباره؛
  • من در رواوبطم نقش قربانی را دارم و احساس می کنم به من ظلم می شود؛
  • من در روابطم ناجی هستم و همیشه سعی می کنم اگر فرد مشکلی دارد به او کمک کنم تا مشکل خود را حل کند

و…

نکته: توضیحات استاد عباس منش پیرامون این سوال را در فایل صوتی یا تصویری بشنوید تا بتوانید درک بهتری از این مفهوم پیدا کنید.

سپس پاسخ خود به این سوال را در بخش نظرات این قسمت بنویسید.


منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:

همانطور که می دانید، دوره کشف قوانین زندگی به صورت کامل بروزرسانی شده است. یک شیوه اساسی برای افزایش مهارت در شناسایی و حذف ترمزهای مخفی در برابر خواسته ها، دوره کشف قوانین زندگی است.

در بروزرسانی جدید، تمریناتی تخصصی به دوره اضافه شده است. این تمرینات در یک فرایند تکاملی، به دانشجو یاد می دهد تا درباره هر خواسته ای که با وجود تلاش به آن نرسیده است:

  • اولاً: ترمزهای مخفی یا باورهای برعلیه آن خواسته را در ذهن خود بشناسد؛
  • ثانیاً: با ابزار منطق،آن ترمزهای ذهنی را از ریشه حذف کند و به این شکل، طبق قانون، خواسته اش را دریافت کند؛

نتیجه عمل به آگاهی ها و انجام  تمرینات این دوره، این است که:

فرد از همان نقطه اول، در مسیر هم جهت با خواسته اش قرار می گیرد  و با ایده ها، راهکارها و فرصت هایی برخورد می کند که با آن خواسته هم فرکانس است و اجرای آنها نتیجه بخش است.

در نتیجه آن خواسته به صورت طبیعی وارد زندگی اش می شود. ضمن اینکه از مسیر خلق خواسته، لذت می برد.

اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در این بروزرسانی و نحوه خرید دوره را از اینجا مطالعه کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 6
    205MB
    22 دقیقه
  • فایل صوتی پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 6
    21MB
    22 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

524 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «فاطمه(نرگس) علی پور» در این صفحه: 3
  1. -
    فاطمه(نرگس) علی پور گفته:
    مدت عضویت: 1312 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم.

    سلام و درود به نشانه روزانه ام….

    نشانه ایی که مرا دگرگون ساخت.تا بدونم چه چیزی مرا وارد مسیر نادرست ،میکند….

    اره!…من طی یه مدت.فاصله دار…یسری کارهایی انجام میدادم..و خیلی برام بولد نبود..بهمین خاطر این فایل از نشانه ام…و لطف خدادند باعث شد تا بیشتر الگوهای تکرار شوندمو ..درک کنم…

    واقعا زندگی خوب..داشتن روابط عالی و الهی…با تغییر درونی شکل میگیره..تا رفتار من تعقییر نکنه…هیچ چیزی در دنیای بیرونی من بوجود نمیاد..اگه هم بیاد پایه اش ضعیف و بعد از مدتی فروپاش میشه!…

    هر خاسته ایی!چه بحث روابط چه بحث ثروت.چه بحث هر چیزی…نیاز به پایه ایی قوی داره..که این پایه..از شخصیت درونی ما سرچشمه میگیره…

    شخصیتی که خودشناسی رو به خودشناسی تبدیل میکنه…

    خداوند همیشه در حال اجابت ما هست..و از رگ گردن به ما نزدیکه..ولی اونچیزی که در زندگی ما تفاوت ایجاد میکنه..دقیقا نداشتن،’بهبود شخصیت ماست…

    من اگه پایه ثروت …..روی مکانی ناامن.و یا مکانی ناصاف باشه هر چقدر من بلوکها رو بچینم..به یه جایی رسید ،’فروکش میکنه..

    من خودمو میگم!..ما انسانها خیلی عجولیم..شتاب زده هستیم..بقول خدا میگه شتابان از من مخواهید که هر چی داریید از دست می دید.عذاب من بهتون میرسه.گ..

    در ادامه….

    اینروزا خیلی باگها تو درونم پیدا میشه..واقعا اصلا فکرشو نمیکردم که اینقدر من پاشنه ام کارکردم توی کارم و رابطم خرابه….

    و همه رو لطف خدا می بینم….

    ……….

    بریم سراغ ..جواب به سوال!

    در.روابط عاطفی – شما چه نقشی را بازی می کنید؟

    دقیقا…

    جواب من..ناجی بودن برای افراد هست…

    جوری که خندم میگیره هر بار خودشو تو کوچکترین مورد نشون میده ولی من ،’خیلی بهش توجه نکرده بودم…و هدایت شدم تا بیشتر بدونم.این مسیر مسیر درستی نیست..

    حتی خداوندم قبل از اون اتفاق دقیقا اون صحنه رو بهم نشون داد…

    چند مدت پیش از طریق یفرد نزدیکم بهم…سر حرف برخوردهای من شد!!…

    بهم گفت هنوز با فلان اموزش داری پیش میری هنوز حرفهای استاد عباسمنشو گوش میدی…و یسری صحبتهایی شد….وای خدای من من اونجا احساس ناجی بودن بدستم اومد…

    که جوری با ایشون برخورد کردم…

    که تو هم بیا نجات پیدا کنی از این مسیری که اشتباهه…

    بخدا شب قبلش همون صحنه ایی که من داشتم دلسوزی میکردم..تو خواب دیده بودمش ..

    و بهم گفت اون گوشی که گذاشتی بده تا منم گوش کنم..ولی ایشون هیچ تاثیری که نگرفت هیچ….باعث تخریب منم شد…

    من فکر میکردم با گوش دادن اون فایل.ایشون نرم میشه..دیدم اینقدر باورهای محدود کننده اش قویه…اینقدر منطق داره که اصلا گوشش از اینحرفا پره…

    و من رهاش کردم..

    خیلی جالب همون موقع گفتم خدایا خودت همینجا تمومش کن..اینفرد برای اینراه نیست..و گفت حالا یه وقت دیگه بیشتر با هم صحبت میکنیم تو افسرده شدی…

    و این ماجرا رفت پای کارش..

    و درسی برام شد که هیچ با کسی که فضای فرکانسیش با این اموزشها ،’دوره.!….بحث نکنم و ناجی اون نشم…

    این مورد گذشت…قبلشم دقیقا همین موضوع با یفرد دیگه تکرار شده بود..که اونم خیلی کارم اشتباه بود…

    و این گذشت تا همین چند وقتی که با هدایت خدادداشتم کارهای شخصیتیمو توی بیزنسن انجام میدادم…

    وقتی بهش فکر میکنم خندم میگیره…من بازم میخاستم ناجی افراد..توی درخاستهایی که میشه بهم،’رو نادیده بگیرم.و بگم نمیخاد …

    مثالش این بود..رفتم طبق الهاماتم..توی یه مغازه چند نفر بودییم..ایشون تقاضای آب کرد…و با همون لیوانهای یکبار مصرف به اونها آب داد…ولی به من گفت میخای …همون لحظه..گفتم..اگه تقاضای اب کنم.ایشون بنده خدا هر چقدر پول داره باید بده لیوان و بطری اب ولش کن میرم خونه میخورم…

    همون لحظه این صحبت در کسری از ثانیه تو وجودم رد شد…گفتم چرا تو نخای؟..بازم ناجی دیگران شدی..که اگه تو نخوری از پول اون کاسته میشه…

    حالا من این مورد رو تو خیلی از رفتارهایم با دیگران انجام میدادم…

    بحث فقط لیوان یا یچیز پیش افتاده نیست..بحث اینه که من یه حساسیت فکری دارم..اینم اسمش ناجی دیگران..و دلسوزی کردنه….

    .

    الله اکبر..این پاشنه ها چجور خودشو نشون میده…

    حتی ناجی روابطم با فردی که همیشه کنارمه.

    و بازم این پاشنه این چند روز خودشو تو چند موارد انجام داد….و دیدم من مدام دارم ناجی اطرافیانم میشم…

    و همین ناجی بودن.حس دلسوزی هم دقیقا باهاش بود…و مدام به شکلهای مختلف از طریق افراد خودشو نشون میداد…

    ……….

    نکته بعد…

    من تونستم حس قربانی رو که سالها با شخصی نزدیک بهم داشتم …هفته گذشته خدادند بهم الهام کرد به بهترین شیوه به لطف خدا انجام شد…

    من یه مورد وام به این شخص داده بودم..همیشه چشم انتظار اون پول بودم که زمانی بدستم برسه باهاش اونچیزهای که لازمه رو بخرم….

    و لطف خدا شامل حالم شد..که بیام طبق الهاماتم پیش برم..و من این چند میلیون پول رو به ایشون ببخشم ..به این دلیل که من قربانی ایشون نشم…و این سود زهری بود برای پیشرفتم در اینده…

    ……

    قربانی دیگه..بازم سفر هدایتی من به شخصی که ایشون به من سفارش کار دادن..و یجورایی تو درونم این صحبت رد شد..که اگه برای ایشون کار کنم.این شخص پتاسیل خیلی خوبی داره و من میتونم به درامد خیلی خوبی برسم..

    دقیقا وقتی با ایشون هم کلام شدم یه صحبتی کردم که باعث شد..تا این وابسته بودن رو به ایشون بگم…دیدم من دارم به ایشون و موقعیت ایشون شرک میورزم و خودمو وابسته به اینفرد میبینم..

    ….

    میخام در نهایت بگم..شخصیت چیزیه تا من تعقییری نکنم..هر چیزی که ساختم و براش وقت گذاشتم….با این افکارم نسبت به خودم و دیگران کاملا از بیین میبرمش..

    دقیقا بیزنس گذشته ام پایه اش همین بود…من داشتم فقط کار میکردم..ولی بخاطر نشتیهام هر چیزیم که بدست میوردم از بیین میرفت یه ان تموم میشد…

    دقیقا مثل کش کردنه.اگه نشتیشو نبندی هر چقدر تلاش کنی از اون طرف وا میره….

    حالا من این وسط دلسوزیهایم به اشخاص و ناجی بودنم باعث شد..که من نشتیهامو تو تمام رفتارهایم ببینم..

    و از خداوند هدایت خاستم..و خدادند یکی یکی بهم نشون داد..اینجا اینرفتار رو داشتی…و تو این سفرم ..تمام این موارد ذهنیمو بهم نشون داد…

    و خیلی از کارکردم برای شخصیتم راضی هستم..خیلی راضیم چون هر بهبودی دری از بهشت رو برویم باز میکنه….

    و بیشتر خودمو میشناسم بیشتر خدای درونمو میشناسم…..

    استاد عزیزم بی نهایت سپاسگزارم که داریید با مطرح کردن این سوالها،’نشتیهامونو بهمون بازگو میکنید..

    ناگفته نمونه..من خیلی روند زندگی ام نرم و روان شده..نسبت به گذشته ام..و میدونم این روند باید در طی روز باید انجام بشه تا من کارکرد خیلی خوبی توی بیزنسم و روابطم بدست بیاد..

    زندگی با خداوند آرام و روان هست..به اندازه تعقییرات نگرش من….

    نگرش من رفتارمه…رفتاری که چیدمان اساس زندگیمو از بیین میبره….

    این ناجی بودن در اینده و طبق خاسته هام و الهاماتم..باعث میشد شرایط خیلی بدتر اون چیزی که میخاستم میشد…و سعی کردم…بیشتر روی خودم کار کنم و این عضله شخصیتمو قوی کنم…

    .

    یه مورد دیگه کمالگرا بودن در کارهای شخصیم باعث شده..نشتیهای زیادی در طی روز با من هم دار بشه…و اینو چند روز تمرین قوی بخودم بستم..دیدم اره هنوز زره هایی تو وجودم هست.که باید روی خودم کار کنم.و بیشتر بیخیالش باشم..و بدونم ما تغییر توان باورهای دیگران رو ندارییم.و نمیتونیم افکار فردی که سالیان سال چیدمان شده یه شبه تعقییرش بدم..

    این کمالگرایی بازم نقطعه ایی بود..که باعث شده بود.من به خیلی از کارهایم به این شخص گیر بدم.. و من این مورد رو در رفتار شما استاد عزیزم.و خانم شایسته دیدم..چقدر ایشون روی خودش کار کرده که در برابر اتفاقی که پیش میاد با احساس خوب ردش کنه…

    واقعا تمام زندگی روزانه ما پر از نکات مهم و کلیدی هست….

    چقدر همین نکات میتونه…در صلح بودنمونو ایجاب کنه…

    انشالله که بتونم این موردم روش کار کنم.و به ارامش بیشتری برسم…

    و نخام قربانی کارهای پوچ و بی ارزش زندگی دنیوی شوم…و از خدایی که از رگ گردنم نزدیکه دور بشم.و دنیا و اخرتمک به تباهی بکشونم.

    ………

    خدایا چنانکن سرانجام کار تو خوشنود باشی و ما رستگار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    فاطمه(نرگس) علی پور گفته:
    مدت عضویت: 1312 روز

    بنام خدا.

    سلام به اسدالله ایی که م’و.ررد…

    آخر پیامتون این بود کلی خندیدم…

    واقعا همینه!. آقای زرگوشی عزیز..قبل از پیامم.پروفایلتون بسیار زیباست…..

    دقیقا همینه وقتی شخصیتت تعقییر میکنه..و به گذشته خودت فکر میکنی میبینی چقدر عزت نفسمون نسبت ،’به خاسته هامون ..بی ارزش وقت تلف کردن بوده…

    .اتفاقا چند مدت پیش یکی از اشناهامون بهم گفت..بیا یکم مسخره کن بخندیم..همون لحظه بفکر رفتم…

    گفتم نگاه کن..الان میتونی اینچنین شخصیتی داشته باشی…

    گفتم نه!!!!!

    واقعا باید اسمش مردن،’ گذاشت…

    تشکر از شما دوست عزیز…چه باگهایی رو میشه تو نحوه برخوردت با خودت و دیگران،’برداشت کرد…

    هر چقدر میگذره بیشتر میدونم باید ،بیشتر روی خودم کار کنم.

    همین چند تا صحبت چه باگهایی از درونم و نحوه عملکردم در اینروزها،’داره پیدا میشه…..

    اسدالله عزیز…چقدر در صلح بودن.خوبه!…منم این مدت پیش،’ با لطف مرحمت خدا استارت دوره عزت نفسو زدم..چه باگهایی چه حرکتهایی زدم..هر کدومشون ،چه درها و جسارتهای’ شخصیتی رو برویم باز نمود….

    این صحبتتون عالی بود…

    (این آرامش و حال خوبم، این لذت درونی؛ این در صلح بودن با خودم و دیگران؛ این رها بودن و عجله نکردن و لذت بردن از مسیر و آسان شدن برای آسانی ها نتیجه استفاده از آموزش های استاد است )

    اره کل قانون و لطف الهی بر سر بندگانش همینه!!!!…

    که خودشو دوستداشته باشه..و نخاد ناجی دیگران باشه و از خودش بکنه بده به دیگران…

    چون ما هر کدوممون یسری باورها دارییم و نمیتونیم بهیچ کس خدمت کنیم!هر کسی نون باوراشو میخوره..حتی عزیزترینت که بچت باشه….

    مانند ابراهیم که بچشو در مقابل دریافت الهی قربانی کرد..اونجا ابراهیم خلیل الله شد..

    امروز نشانه ام!.. مژده فرزند به ابراهیم بود…

    که باور نداشت تو سن پیری بچه دار بشه…ولی خدادند بهش گفت…..هرگز ناامید نشو…فقط کافران هستند ،که از درگاه خدا ناامیدد هستند…

    ممنونم که تونستی با اعتماد بنفس بالا..گذشته خودت رو نابود کنی…

    ..اینو بگم!.تا آشغالهاتو بیرون نریزی.نمیشه نفس کشید.

    مثل سرماخوردگی میمونه.وقتی بینی و دهانت پر از کثافته .نمیتونی نفس بکشی…و قدرت صحبت کردنم ازت میگیره….

    دقیقا

    قانون الهی هم اینقدر بی نقص و بسیار عالی کار میکنه…

    وقتی پاک شدی قدم به قدم هدایت میشی به بهترینها و شرایط برات بخوبی رقم میخوره الهامات میاد…

    نمیشه کثیفی.و تمییزی هم نشینی خوبی بشن….

    فرکانس خوب و بد نمیتونه شرایط خوبی رو برای ما بوجود بیاره…

    فقط خوب خوب هست تمام شد و رفت…با تکامل..

    افرین به جسارتت ممنونم از پیام زیباتون..دوستدارم بازم با تمام وجودم بخونمش و مرور کنم…که یه شخصیت سالم نیاز به درونی زیبا داره..بجز این دیگه هیچ راهی نداره!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    فاطمه(نرگس) علی پور گفته:
    مدت عضویت: 1312 روز

    بنام خداوند بخشنده بخشایشگر

    سلام دوباره به آقای زرگوشی عزیز…

    ممنونم از شما!میدونی چیه..من از مدتی که با لطف الهی وارد این سایت شدم و این مدت زمان کار کردن روی شخصیتم…همیشه گذشته خودمو به همون خاک کردن خودم،’مدام تجسم میکنم.تا یادم بمونه از کجا به کجا رسیدم….

    واقعا شخصیت گذشته..اسم م..وررررد…اسم مستعارشه….

    میخام ،’هدایت خداوند رو بصورت خلاصه برای شما، بردار عزیزم بنویسم ….

    راجع به الهامات پروردگار در شب گذشته….

    دقیقا دم دمهای مغرب بود..داشتم فایل اول عزت نفسو برای چندمین بار گوش میدادم..

    بگو چیشد…!؟؟؟؟؟

    یه شخصی از اشناهامون.بعد از چند سال.بگم الان 4سال کم بیش هست.اصلا نیومده بود ،’خونمون..

    (این هدایتم برای راه اندازی بیزنسم بود…)

    خلاصه مطلب.دیدم دوان دوان.بسمت من اومد..منو با صدای بلند صدا زد..ایشون با اون صدای هس.هس….

    گفتم خدا کیه..یکم جلوی چشمم تار بود اومد نزدیک گفتم تویی!؟چیشده بارون زده اومدی…

    یه لحظه احساس کردم هدایت خداست..

    گفت، خیلی دلم براتون تنگ شده بود گفتم بیام اینجا!..الله اکبر.

    گفتم بیا بریم بشینیم..منتظر من وایساد.براش اب اوردم خورد..

    گفت چخبر خوبیین..گفتم ممنونم.کلی صحبت و خوشحالی..

    اسدالله عزیز ..یه حالت خوشحالی و شور و ذوقی اومد تو وجودم..

    گفتم خدایا خودمو بخودت سپردم.این یه نشانه هست..

    بعد از چند دقیقه..جوری بود که ایشون هم عجله داشت هم دوستداشت کنارمون باشه..

    گفت چکار میکنی هنوزم کار هنریتو انجام میدی گفتم اون کار قبلیم کاملا گذاشتم کارم تو این حیطه ..کلاه و دستکشای مجلسی کار میکنم….

    و ایشون گفت وای چه خوب برییم نگاه کنیم…

    اسدالله عزیز خداوند داشت باهام صحبت میکرد چه حرفهایی بینمون رد بدل شد…

    میدونی چی بهم گفت!؟بهم گفت اینکارت خیلی حجم کوچیکه ولی فروشت عالی میشه..چرا کار تبلیغاتتو از طریق پیچت انجام نمیدی…

    منم…..

    ..بخاطر یسری مشکلات دوستنداشتم پیچمو راه نندازم وبسیار مقاومت داشتم!..

    گفت راه بنداز گفت نه فعلا…گفت نه..باید انجام بدی ..

    خلاصه کلی امیدواری بهم داد…

    و ایشون با حال خوب و احساس خوب چون عجله هم داشت سوار ماشینش شد رفت….

    فقط ایشون تاکید میکرد باید انجام بدی…

    و من یکم قبل از خواب تو خلوتم ،’از خداوند هدایت خاستم…گفتم خدا ایشون بعد از چند سال بیاد اینم با ذوق شوق.به طرف من بدوه.صحنه خیلی جالبی بود.الان میگمش موهام سیخ میشه…

    و بعد اون صحبتها بینمون رد و بدل بشه و راه کار بهم داد.و منو خدا هدایت کرد..

    گفتم خدا بخاطر این شرایط من چکار کنم.

    اسدالله عزیز..دقیقا دم دمهای صبح.تقریبا بعد از مناجات بخدا و درخاست هدایت بیشتر..ازش هدایت خاستم.و من اون لحظه بخواب رفتم..

    خواب دیدم.دختر خانم شما پیچشو راه انداخته بود..

    و خانم شایسته عزیز..داشت میگفت اره دیشب لایو دختر زیباتون بوده..من نمیدونستم نگاش کنم ..هر موقع فرصت کردم میام کاراشو میبینم..

    ….

    آقا این تاییدی بود که من پیچمو راه بندازم….

    من خیلی مقاومت داشتم..

    چند تا اون اشخاص از خدا گفتم…

    خداگفت تو برو من هدایتت میکنم..

    .و ما به لطف خدا با ترس و برام سخت بود..چون قبلا نتیجه نگرفته بودم.و بخاطر یسری شرایطها مقاومتم زیاد بود..

    من و اون شخص تعمیراتی.دقیقا در زمان مناسب و در مکان مناسب با هم وارد مغازه شدیم.گفتم نگاه کن خدا داره باهام صحبت میکنه…

    اسدالله عزیز امروز مغازه این شخص برای یه مشتری هم نبود..فقط ،من بودم..

    با وجودیکه مشتریا میومدن.میگفت من دارم کار این خانمو انجام بدم..

    از صبح تا امشب ساعت 7خورده ایی کارای نصب و راه اندازی گوشی طول کشید..چون بخاطر فیلتر شکنها یکم مشکل بود..ولی لطف خدا باعث شد.من بتونم پیچمو راه بندازم…

    اینقدر نجوا میومد ولی قلبم آرام بود.با یه قیمت استثنایی .که بازم خودش داستان داره انجام شد……بازم به لطف کرم خودشه..اصلا باورم نمیشه.

    …فقط میخام بگم..

    خیلی خدا بزرگه اصلا نمیشه با زبان نوشت..ما خیلی بنده.هاش عجول و نادانیم…

    خیلی اصلا یچیزهایی امروز بهم نشون داد..انگار زمان برام ثابت شده..

    اصلا نمیدونم بیزنسم میخاد بکجا کشونده بشه..اصلا هیچی نمیدونم..

    چی بشه من روز گذشته پیام شما رو بخونم…

    بعد هدایت خدا با شما و دختر نازنینتون و خانم شایسته عزیز ادغام بشه .

    اصلا نمیدونم…

    از کار خدا نمیدونم ..فقط میدونم باید شاخکامو تیز کنم حرکت کنم…

    اسدالله عزیز گفتم بخونیش سرتا پام پر از اشکه…

    بخدا هیچ زندگی مثل زندگی رحمت خدا نمیشه..مخصوصا نشانه روزت با داستان هدایت استاد باشه الله اکبر…هدایت 1-2…

    .این فایل باعث شد تا من وارد مدار هدایت بشم….

    انشالله که بدونیم ..اگه سعادت دنیا و آخرت رو میخاییم..باید سرتا پامون تسلیم خدا باشه…همه چیز کنترلذهنه..خیلی مقاومت داشتم ولی لطف خدا شامل حالم شد.

    یجاهایی نجوا میومد وعده فقر میداد..چی بشه این بنده خدا رام خاسته من بشه اینم در چند ساعت کار کردن روی گوشی من..بعد قیمت تنظیماتش با پول من برابری کنه.الله اکبر.دیگه زبانم از اینهمه معجزه..کم میاره..

    خیلی دوستداشتم براتون بنویمش.یه حسی گفت بیام..بهتون بگم دیشب شما بازیگر هدایت من بودیید….

    در پناه خدا..دختر زیباتونم ،’ببوسید!بگو از طرف نرگس.ناگفته نمونه اسم شناسنامه اییم فاطمه هست..

    به امید الله روزی دهنده…

    که به مو میرسه ولی پاره نمیشه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای: