پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 6

توجه: توضیحات این فایل شامل یک بخش مقدمه و سپس یک سوال است. 

بخش ” مقدمه ” در تمام مجموعه قسمت های ” پیدا کردن الگوهای تکرار شونده ” یکسان است اما در انتهای این توضیحات، در هر قسمت یک ” سوال متفاوت ” پرسیده می شود. (یعنی هر قسمت از این مجموعه، مقدمه یکسان اما سوال متفاوتی دارد)

لازمه درک سوال و پاسخ به آن این است که مقدمه را حتما بشنوید. هرچند در هر قسمت که دوباره مقدمه را می شنویم، از زاویه ی دیگری آن را درک می کنید که در نهایت به درک کلی ما از این اصل کمک می کند و می توانیم پاسخ های دقیق تری برای سوالات پیدا کنیم.

و اما سوال این قسمت از مجموعه ی ” پیدا کردن الگوهای تکرار شونده “

سوال:

در روابط خودت با دیگران – خصوصا روابط عاطفی – شما چه نقشی را بازی می کنید؟

بعنوان مثال ممکن است پاسخ فرد این باشد که:

  • من نقش مراقب را بازی می کنم. مثلا من همیشه مراقب هستم تا فرد به دردسر  نیفتد؛
  • من در روابط همیشه دنبال صلح هستم و اگر بحثی پیش بیاید، من راهی پیدا می کنم برای تمام کردن بحث و صلح دوباره؛
  • من در رواوبطم نقش قربانی را دارم و احساس می کنم به من ظلم می شود؛
  • من در روابطم ناجی هستم و همیشه سعی می کنم اگر فرد مشکلی دارد به او کمک کنم تا مشکل خود را حل کند

و…

نکته: توضیحات استاد عباس منش پیرامون این سوال را در فایل صوتی یا تصویری بشنوید تا بتوانید درک بهتری از این مفهوم پیدا کنید.

سپس پاسخ خود به این سوال را در بخش نظرات این قسمت بنویسید.


منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:

همانطور که می دانید، دوره کشف قوانین زندگی به صورت کامل بروزرسانی شده است. یک شیوه اساسی برای افزایش مهارت در شناسایی و حذف ترمزهای مخفی در برابر خواسته ها، دوره کشف قوانین زندگی است.

در بروزرسانی جدید، تمریناتی تخصصی به دوره اضافه شده است. این تمرینات در یک فرایند تکاملی، به دانشجو یاد می دهد تا درباره هر خواسته ای که با وجود تلاش به آن نرسیده است:

  • اولاً: ترمزهای مخفی یا باورهای برعلیه آن خواسته را در ذهن خود بشناسد؛
  • ثانیاً: با ابزار منطق،آن ترمزهای ذهنی را از ریشه حذف کند و به این شکل، طبق قانون، خواسته اش را دریافت کند؛

نتیجه عمل به آگاهی ها و انجام  تمرینات این دوره، این است که:

فرد از همان نقطه اول، در مسیر هم جهت با خواسته اش قرار می گیرد  و با ایده ها، راهکارها و فرصت هایی برخورد می کند که با آن خواسته هم فرکانس است و اجرای آنها نتیجه بخش است.

در نتیجه آن خواسته به صورت طبیعی وارد زندگی اش می شود. ضمن اینکه از مسیر خلق خواسته، لذت می برد.

اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در این بروزرسانی و نحوه خرید دوره را از اینجا مطالعه کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 6
    205MB
    22 دقیقه
  • فایل صوتی پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 6
    21MB
    22 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

524 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «Nafis» در این صفحه: 7
  1. -
    Nafis گفته:
    مدت عضویت: 1068 روز

    به نام خدای مهربانم تنها کسیکه واقعی همراه همیشگی منه

    خدایا شکرت تو این فضای فرکانسی منو آوردی که بیشتر مجبور به تعقل بشم همونطور که استاد گفتن ما در مورد دیگران راحت تر تشخیص میدهیم کی چه مشکلی داره اما به خودم که میرسه چون باید فکر کنم ذهن در می رود سختش است .

    برای همین هم حتما باید انجامش بدم .

    هر نقش که استاد گفتن ویا دوستان توی کامنت های عالی شون نوشته بودن را من داشتمو تا حدودی الان هم دارم

    چه نقشی را بازی کردی ، شاید خنده دار باشد ولی نقش هیچ ، در واقع من همیشه منفعل بودم تا اونجایی که یادمه .

    خودم را هیچ در نظر گرفتم وقتی دختر خانه پدرم بودم برای خودم هیچ حقی قایل نبودم ، در صورتیکه برادر کوچکترم همیشه بهترین غذا و مدرسه و امکانات را داشت حتی موقع ازدواجش به اون فرش ابریشم دادن اما من جهیزیه بردم با فرش معمولی ، یا همیشه نقش عروس بینظیر را برای خانواده شوهرم بازی کردم، خودم دوست داشتم همه ازم راضی باشن طوریکه هر غذایی جلویم می‌گذاشتند میخوردم چون یک موقع ناراحت نشن راجع به مسایل شرعی با اینکه خودم به خیلی هاش اعتقاد نداشتم اما رعایت میکردم که ناراحت نشن مثلا وسواس نجس و پاکی . برای من مهم نبود اما به ظاهر خیلی خوب رعایت میکردم.

    همیشه نگران حرف و نظر مردم بودم حتی موقعی که با همسرم بحثمون میشد و قهر بودیم جلوی بقیه نقش زن و شوهر خوب را بازی میکردبم که کسی نفهمه ، شوهرم هم مثل خودم بود ، طبیعی هم هست ،کبوتر با کبوتر باز با باز.

    من حتی برای زندگی ام نمی تونستم تصمیم بگیرم اگر می خواستیم وسیله ای بخریم مثلا مامانم بدون اینکه من ازش بپرسم نظر می داد .

    یا هیچ مهمانی را نمیتونستیم نرویم چون والدینمون و صاحب خانه ناراحت میشدند همیشه تو ختم ها و مراسم های سنگین ما پای ثابت کار بودیم اگر کسی مریض میشد ما اونجا بودیم این قضیه تا جایی پیشرفته بود که اگر پدریا مادرهامون وقت دکتر داشتن ما باید یک جوری وقت هامون را تنظیم می کردیم که ببریم و بیاریم حتی این اواخر خرید خانه والدین مان با ما بود .

    همه اینها در حین نوشتن داره یادم میاید

    تا اینکه ما چند موقعیت کاری خارجی را چون والینمون دوست نداشتند از دست دادیم و پشیمون شدیم .دیگر احساس میکردیم ,( منو همسرم ) خسته شدیم و این اسلام اومده تا ما برده پدر و مادرمون باشیم . واقعا نقش هیچ تو زندگی داشتن زجر اور است

    اما بعد اشنایی با قوانین کم کم یاد گرفتم به خودم اهمیت بدهم اولویت اصلی خودم باشم

    خیلی غذا ها را که دوست ندارم راحت می گم نمی خورم . هر جایی دوست داشته باشم میروم و از همه مهمتر محل زندگی ام را تغییر دادم به کمک دوره عزت نفس دارم رو خودم کار میکنم بهتر هم بشوم میدونم زمان بر است اما نکته های تو کامنت دوستان خیلی زیاد نفاط ضعف خودم را بهم نشون میدهد

    استاد ممنونم ازتون که با استقامت تو مسیر توحید راه جدیدی برای شناخت و زندگی بهتر خودتون و ماها باز کردید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    Nafis گفته:
    مدت عضویت: 1068 روز

    سلام زهرا جان

    چه خوب دست باور های غلط رو رو کردی

    چه خوب گفتی از ارزشمندی پول ،اینکه باید نزد من پول ارزشمند باشه چون همش تو ذهن من این است که زشته آدم پول و وسط رابطه بیاره در صورتیکه زشت این است که خودم را لایق ندونم. وقتی من برای خودم ارزش قایل باشم همسرم هم پول بیشتری برام خرج میکند . یک جمله بود که من هر وقت می‌شنیدم کهیر میزدم و بدم می آمد نگو آن چیزی که ذهنم فراری است ازش همون نقطه ضعفم است «زنی که خرج نداره ارج نداره» من همش می گفتم نه آدم نباید ارزشش را با پول مقایسه کند !!! ارزش آدم به صداقت است مهربانی است …. نگو این دقیق داره به من میگه درست چیه ها ، بله هر کدوم این صفات را باید داشت مثل خانه ای که باید هم سقف داشته باشد هم در هم دیوار هم پنجره .

    نگو من تو ذهنم می گفتم نه همین که سقف داره بسه دیگه دیوار نمی خواهد .

    من هنوز فایل استاد را گوش ندادم داشتم راهی پیدا می کردم عکس بگذارم برای پروفایلم اما نمیشه چند بار سعی کردم منو می‌بره سمت domain ساختن نمی‌دونم چکارش کنم حتماً خیری است توش نمی دونن. فقط یاد گرفتم کار باید راحت انجام بشه اگر زجر بکشی غلطه پس فعلا رهاش میکنم تا خدا چی پیش بیاورد .

    آره داشتم میگفتم دنبال عکس گذاشتن بودم که ایمیل اومد دوستان پیام جدید منتشر کردن فوری اومدم خوشبختانه این بار قبل از آگاهی های استاد یک پیش زمینه از دوستان بگیرم بعد برم سر فایل به امید خدا

    مثالی هم که زدی در مورد تشبیه درخت با آدم های پولدار زیبا بود

    من تو یک کامنت دیگر تشبیه زنبور عسل و آدم پولدار را دیده بودم اون هم خیلی به دلم نشست.

    غرق نور الهی راهت روشن روشن باشد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  3. -
    Nafis گفته:
    مدت عضویت: 1068 روز

    سلام زهرای عزیزم ممنون تز انرژی خوبی که از کلامت بهم دادی. ممنونم از راهنمایی ات و گفتن تجربه ات در مورد عکس پروفایل .

    یک متن بلند بالا از تلاش ها ی نا فرجامم برای گذاشتن عکس براتون نوشتم ولی همه اش را پاک کردم چون متوجه شدم نباید شما را درگیر نا دلخواه ها کنم

    بهتره تمرکزم را روی اصل بگذارم اگر موفق شدم که خوشحال میشم اگرهم نشد حتما خیری درش هست .

    بازم ممنون از محبتت که از قلب مهربانت نشأت می‌گیرد.

    دوست خوبم به دستان قدرتمند رب العالمین می سپارمت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    Nafis گفته:
    مدت عضویت: 1068 روز

    سلام سمانه جان صوفی ،(پرنده ی بهشتی ) برای اینکه پیامت مثل پرنده ای زیبا دیشبِ منو بهشتی کرد . نمیدونم کی نوشتی برام اما به قول سعیده شهریاری عزیز در بهترین زمان و بهترین مکان به دستم رسید .

    دیروز وقتی کامنت ها را می خوندم خیلی از احساس صمیمیتی که بین بچه ها است لذت بردم و گفتم خدایا میشه برام منم یکی کامنت بنویسه بعد گفتم نه نمیشه چون من خیلی وقته برای کسی چیزی ننوشتم که جواب بگیرم غافل از اینکه خدا بینهایت راه بلده برای رسوندن ما به خواستمون .

    و اخر شب نقطه آبی را کنار اسمم دیدم از ذوق لبام از خنده جمع نمیشد.

    منم برای پروفایلم موفق شدم عکس لود کردم اما نمی‌دانم چرا نشون نمی‌دهد. اون هم حتماً به موقع اش.

    همیشه از خواندن کامنت های دوستان بخصوص شما و زهرا جان لذت میبرم ممنون که از دلتون می نویسید که این قدر دل نشین میشوید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    Nafis گفته:
    مدت عضویت: 1068 روز

    سلام زهرا جانم

    چقدر سوال خوب پرسیدن مهمه، اینکه سارا جان از شما سوال خوبی پرسید و باعث شد یکبار دیگر شما با نوشته هاتون جان ما را آبیاری کنید .استاد می گویند دلیل رفتار هاتون را شناسایی کنید؟ خوب چطوری؟ با سوال خوب پرسیدن از خودمون . چرا من از کار کردن می ترسم ، (خودم را عرض می کنم ) چون احساس میکنم راحتی ام را از دست می دهم چون لذت دراز کشیدن و پا روی پا انداختن را بیشتر از کسب درآمد می دونم چون از کودکی با زندگی پرنسسی خو گرفتم و تو زنان اطرافم همین الگو رو دیدم و باور کردم و هیچوقت نخواستم شاه بانوی سرزمین خودم باشم و مسئولیت داشتن را رنج دونستم ، سعی نداشتم رهبری کنم حتی در بازی های کودکانه ام . خیلی سخته بپذیرم این مدت خودم را بازی دادم و از اقدام عملی برای رسیدن به اهدافم فرار کردم . اما با همه این احوال خداروشکر می کنم که فهمیدم چون قدم اول برای درمان ، تشخیص درست است . آنوقت است که پنجاه درصد راه رو رفتیم. دو ،سه روز است که این سه باور تقویت کننده را که شما ذکر کردید با خودم مرور کردم و امروز یک باور دیگر هم بهش اضافه کردم 4- اگر من ارزشمند هستم پس باید ارزشمند ترین زمانم را به خودم اختصاص بدهم .

    چون همیشه کارهای خانه الویت اصلی ام است اما این بار اومدم و با نوشتن کامنت خودم را به چالش دعوت کردم.

    بعد از کار کردن روی خودم آدم های اطرافم عوض شدند اما چرا من هنوز دوست ندارم خیلی باهاشون رفت و آمد داشته باشم ؟ اوایل این بهانه بود که می خواهم روی خودم کار کنم، وقت ندارم اما وقتی از خودم درست پرسیدم فهمیدم چون اون ها ملکه هستن و من خودم را در سطحشون نمی دونم. وقتی با خودم صادقانه صحبت کردم خدا هم از طریق کامنت جدیدت منو راهنمایی کرد تا این باور زیبا را «انسان‌های ثروتمند ارزشمندترین افراد روی زمین هستند و اگر تو احساس ارزشمندی می‌کنی، پس باید با ارزشمندترین‌ها نشست و برخاست کنی» را دوباره بهم گوشزد کند . خدا میگه حالا که این نعمت و فرصت را بهت دادم پس چرا پس می زنی؟ نا گفته نماند من اقدام عملی هم در موردش انجام دادم و هفته دیگر یک خانواده را دعوت کردم .

    از لابلای کلماتت که نوشتی شعف فواره میزد . معلوم بود که روحت بین کلمات وزیده و خوشحالی ات از بهشتی که خدا برات ساخته ، هویدا است . تبریک میگم بهت آسان شدن برای آسانی ها را عزیزم.

    حالا منم می خواهم بعد غر غر کردن هام یکم از اتفاقات خوبم بگم . اینجا باربیکیو خیلی مرسوم است یا جایگزین کوچکترش ایرفرایر ، اما من هیچ کدام را نداشتم و طبیعتاً غذاهای کبابی را نمی تونستم بپزم، برنامه ای هم برای خریدش نداشتم فقط دوست داشتم که داشته باشم هیج جا هم ننوشتم نه ستاره قطبی و نه شکر گزاری و غیره ! بعد یک روز یکی از همین آدم های ارزشمند که می گویم اومد خونمون با یک جعبه نسبتاً بزرگ ، هدیه برای ما. گفت این را برای ما کادو آوردن ولی ما مشابهش را داریم برای شما آوردم ،دوست دارم بچه ها رویش کباب بخورن! حالا این دستگاه چی بود ! باربیکیو برقی . در واقع سایز خونگی باربیکیو که خیلی راحت تر و کاربردی تر از باربیکیو و ایر فرایر هست . حالا فکر کن اگر من خودم می رفتم بازار را می گشتم با توجه به تجربه کمی که داشتم اصلا به همچین چیزی می‌رسیدم! اما خدا به راحتی و رایگان فقط بعد احساس نیاز و رها کردن بهم داد.بقیه چیزها چرا به همین راحتی محقق نمی‌شود ؟ خوب معلومه برای اینکه من دایم وسطش میپرسم هی، چجوری ؟چجوری، از کجا ،مگه میشه! را می آورم وسط بساط مهربانی خدا و جلوی دست و پای خدا می لولم:)

    این باور زندگی پرنسسی که از بچگی همراهم بوده همه جا هم بد نبوده مثلا باعث شده من همیشه خدا تو زمینه روابط ، روابط خوبی را از هر جهت تجربه کنم ، در واقع آدم های اطرافم به طرز شگرفی عالی اند . همین چند شب پیش باید یک دراور پنج طبقه چوبی را می آوردیم توی خانه. من و همسرم، ساعت ده و نیم شب تعطیلی، بعد یکهو دیدم یک جوان ریز اندام افریکن امریکن (اینجا نباید بگی سیاهپوست چون توهین نژادی محسوب می‌شود) از دوچرخه اش پیاده شد در واقع اصلا برای کمک به ما تغییر مسیر داد و گفت اومدم کمکتون کنم تا هر جایی بگویید براتون حملش می کنم . بعد دیدم ابزار کشیدن ماری جوانا تو دستش است ( کشیدن ماری جوانا تو کالیفرنیا آزاد است) ، در واقع قسمت من را حمل کرد و برای همسرم هم بهتر شد تا اگر من حمل می کردم! بعد بهمون گفت !!God bless you

    هم راهش را برای ما کج کرد هم کمک کرد هم دعای خیر برامون کرد!

    من گفتم: بابا ! اینجا معتاد هاش هم با شعورن ! دخترم گفت نه اینجا هم مثل همه جا هاست اما ما فقط با آدم های باشعور شون برخورد می کنیم. یا به قول شما زهرای عزیز اون لحظه وجه خوبشون را به ما نشون می دهند. این هم خیلی باور خوبی است که« ما فقط با وجهه خوب آدم ها برخورد می کنیم» ممنون از باور سازیت که با مثال هایت باور پذیر ترشون می کنی .

    ممنون که در مسیر پیشرفتی و با بزرگ شدن خودت به بزرگ شدن جهان هستی که ما هم شاملش می شویم کمک می کنی .

    در باغ زندگی بهشتی الهی که خدا برات ساخته پایدار متنعم باشی .676

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    Nafis گفته:
    مدت عضویت: 1068 روز

    سلام زهرا ی دوست داشتنی ام

    عکس پروفایل جدیدت مبارک

    بله عزیزم کاملا درست گفتید . شاهزاده های واقعی با قصه ها متفاوتند و سرگرم کارهای واقعی .

    استاد می گویند دلیل رفتار هاتون را شناسایی کنید.

    منم فهمیدم کار بیرون کردن تو ذهن من یعنی زجر و سختی .

    فهمیدم کلی آگاهی دارم که بهشون عمل نکردم .

    فهمیدم من ناتوان مطلقم حتی توان پلک زدنم و نفسم و آب دهان قورت دادنم هم با خداست .

    فهمیدم جز درخواست خالصانه که اون را هم خودش اجازه داده چیزی ندارم

    پس ازش خواستم خالی ام کند و از نور خودش برای خودش منو بسازد .

    مثل اونجایی که به حضرت موسی میگه وصطنعتک لنفسی .

    خیلی فکرم مشغول بود چطور می توانم خالی بشوم چطور می توانم عملگرا بشوم چطور می توانم….

    صبح خواب دیدم ، بهم گفتن کاری نداری خیلی راحت است هر چی همون لحظه حست بهت می گوید انجامش بده ،حتی اگر ذهن منطقیت با دودوتا چهارتا و حساب کتاب می خواهد جلویش وایسه .

    مثل همین ، گفت اینو حتما برای زهرا مکتوب کن هر چند ذهن می گه باید رو دوره ها کار کنی ،فایل جدید اومده ندیدی ، کارهات مونده از برنامه روزانه ات عقبی….

    یک چیز دیگر هم می خواستم بگم ، اینجا یک برنامه online game است به نام !Kahoot نمی دونم ایران کار میکند یانه ، ولی هر جایی تو ، دورهمی چیزی باشد با استفاده از این اپ ، مسابقه می‌دهند هم می‌تونه آموزشی باشد مثلا برای کلاس زبانم با کمک این اپ گرامر را به صورت فان آزمون پرسید، رتبه ات مشخص است ونفرات اول تا سوم هم مشخص می کند .

    من معمولاً نفر پنجم می‌شدم این دفعه به خدا گفتم من درسمو خوب بلدم می‌خوام نفر چهارم بشم کمکم کن. چون مثل بقیه مسابقات هم سرعت هم دقت همزمان اثر می‌کنند.

    نفر چهارم شدم بعد که دیدم می‌تونم به

    مقام چهارمی برسم، مقام سوم را خواستم. سوم شدم گفتم ا چه زود،سوال بعدی دوباره نفر چهارم شدم فهمیدم احساس لیاقتم اینجا گیر پیدا کرده به خودم گفتم نه ببین تو هم علمشو داری هم سرعتشو پس می‌تونی فقط باید باور داشته باشی و توکل همین و بس، آخرین سوال بود و من نفر سوم شدم.

    فرداش دوباره همین مسابقه برگزار شد این بار این اومد تو ذهنم که نه من تنش می گیرم وای نفر اول بشم از مقامم بیام پایین اگه نفر دوم بشم اگه هی مقامم بیاد پایین ، یا بالا و پایین بشه استرس می‌گیرم . بازم یک جورهایی ترس از خارج شدن از منطقه آسایش و نتیجه اش شد رتبه هفتم تو همون درس .

    اما نقطه قوت ماجرا اینجاست که تو شناسایی رفتارها م و گفتارهای ذهنی ام دقت می‌کنم و می‌دونم همه چیز تکامل می خواهد و امید تا درست بشود .

    خدا همیشه هست دستش را دراز کرده که ما را تو مسیر خوشبختی ببرد کافیه بهش بسپاریم.

    به تنها دست د

    پرقدرت عالم می سپارمت عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    Nafis گفته:
    مدت عضویت: 1068 روز

    سلام به روی گلت زهرا جان.

    در زمان درست در مکان درست هدایت های خدا می آید.

    منم با پیامت اشک ریختم از ته دل .

    فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر . آرزوی دو دنیای من است.

    .4th of July کلی بهم خوش گذشت طوری که به خدا گفتم این دنیایی که آفریدی را آنقدر دوست دارم که اصلا قصد ترک کردنش را حالا حالا ها ندارم از بس لذت بخش است بهشتی که تو برام ساختی .

    بعد امروز صبح یکی از مدارکم از نظرم به تناقض خورد اینجا هم مسئله صداقت فوق‌العاده مهم است براشون و اصلا کوتاه نمی آیند. حالا نه اتفاقی افتاده نه مشکلی نه حرفی این فقط تو ذهن من بود که اینجاش مشکل است.

    نمی دونی چقدر حالم بده بود حال آدمی که تو دادگاه محکوم شده.

    هر چی می موندم دلیل می آوردم چیزی نشده مگر زیر بار می رفت

    هرچی مثال از زندگی استاد و خودم می‌زدم می گفت اون ها فرق داشت . نمی تونستم ذهنم را جمع کنم انگار اون آدمی که دیروز آنقدر خوشحال بود که دنبال زندگی جاودانه بوده مرده بود.

    دیدم اصلاً نمی تونم کنترلش کنم ایده اومد بخواب ، گفتم کارهام مونده گفت آخه با این حال می خواهی بری دوره کار کنی اصل اول ، حال خوب را نداری، خلاصه طبق همونی که برات نوشتم تصمیم گرفتم هر ایده ای اومد فقط اجراش کنم ،

    بخوابم ، از خواب پاشدم یکم بهتر بودم اومد کامنت بخونم ایمیلت را دیدم با ذوق بازش کردم « عند ملیک مقتدر » چقدر آرام شدم ، جون دوباره گرفتم ،بیشتر کامنت خوندم تا اینکه یکهو به ذهنم رسید اینترنتی مدارکم را چک کنم ببینم موضوع از چه قرار است ، هنوز گریه ام می گیرد وقتی یادم می افته ، دیدم در بهترین زمان در بهترین موقع آپلود شدن

    .این فضل خداست این ملیک مقتدر زندگی من است .

    عین زندانی است که از اسارت آزاد شده حکم آزادی اش از زیر تیغ اومده از زیر خروارها تن فشار راحت شدم

    نمی دونستم چطوری شکر کنم چطوری قربون صدقه اش بروم که شایسته اش باشد .

    تو کجایی تا سوم من چاکرت چارقت دوزم کنم شانه سرت. ببوسمت بغلت کنم.

    زهرا جانم تبریک می گویم قدم اول را برداشتی حدس میزنم همون کاری باشد که توی یکی از کامنت ها ت اشاره کرده بودی راجع به کترینگ و غذا باشد .

    یک خاطره و تجربه خوب برات بگم از قدم اول را برداشتن انشالله انرژی خوبی ازش بگیری و با عشق ادامه بدهی.

    روزی که قرار شد اثاثیه منزل را بفروشم برای مهاجرت می خواستم تو دیوار بزنم و آگهی تو محل و .. یک بنده خدایی گفت خودتون یک گروه بزنید تو واتساپ و اجناسو خودتون بفروشین هر کی رو که هم می‌شناسید توی این گروه عضو کنید من اولش باورم نمی‌شد که این ایده کار کند فقط برای اینکه بگم من این کارو انجام دادم ولی نتیجه‌ای نگرفتم گروه رو تشکیل دادم و کسی رو هم که می‌شناختم توی گروه عضو کردم و ازشون خواستم که لینک گروه رو برای آشنایانشون بفرستن. چند تا از وسایل را هم گذاشتم توی گروه با قیمت‌های نازل. دیدم زنگ خور دارم و چند تا از وسایل ابتداییم فروش رفت امیدوار شدم ادامه دادم و در کمتر از یک ماه با همون گروه تمام وسایل خونه من رو خریدن با قیمت‌های خوب، که کسی باورش نمی‌شد.

    همه مشتری‌ها رو خدا می‌فرستاد کسایی ازم خرید می‌کردن که اصلاً خودم باورم نمی‌شد . یه طرف انقدر پولدار بود که می‌گفتم وسایل خونه منو می‌خواد چیکار، یا طوری بود که می‌گفتم این توان خرید قالیچه دستباف نداره . اما هر دو گروه میومدن و خریدهای خیلی زیادی انجام می‌دادند آخر سرم ته خونه رو جارو کشیدن و رفتن. تنها کاری که من کردم بود که قدم اولو برداشتم

    قبلش مشرک بودم می گفتم من نمیتونم همش تکیه‌ام به گروه‌های دیگه بود به اپلیکیشن‌های دیگه برای فروش به اینستاگرام یا دیوار ولی 99 درصد فروش من از همون گروهی بود که خودم توی واتساپ زدم.

    هر کاری که انجام میدهی عزیزم پر از برکت باشد مادی و معنوی .

    تنها راه رسیدن به خدا ثروتمند شدن است می‌دونی چرا چون خدا خودش تو فرکانس ثروت است

    خدا غنی است

    فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر باشی .

    301/700

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: