توجه: توضیحات این فایل شامل یک بخش مقدمه و سپس یک سوال است.
بخش ” مقدمه ” در تمام مجموعه قسمت های ” پیدا کردن الگوهای تکرار شونده ” یکسان است اما در انتهای این توضیحات، در هر قسمت یک ” سوال متفاوت ” پرسیده می شود. (یعنی هر قسمت از این مجموعه، مقدمه یکسان اما سوال متفاوتی دارد)
لازمه درک سوال و پاسخ به آن این است که مقدمه را حتما بشنوید. هرچند در هر قسمت که دوباره مقدمه را می شنویم، از زاویه ی دیگری آن را درک می کنید که در نهایت به درک کلی ما از این اصل کمک می کند و می توانیم پاسخ های دقیق تری برای سوالات پیدا کنیم.
و اما سوال این قسمت از مجموعه ی ” پیدا کردن الگوهای تکرار شونده “
سوال:
در روابط خودت با دیگران – خصوصا روابط عاطفی – شما چه نقشی را بازی می کنید؟
بعنوان مثال ممکن است پاسخ فرد این باشد که:
- من نقش مراقب را بازی می کنم. مثلا من همیشه مراقب هستم تا فرد به دردسر نیفتد؛
- من در روابط همیشه دنبال صلح هستم و اگر بحثی پیش بیاید، من راهی پیدا می کنم برای تمام کردن بحث و صلح دوباره؛
- من در رواوبطم نقش قربانی را دارم و احساس می کنم به من ظلم می شود؛
- من در روابطم ناجی هستم و همیشه سعی می کنم اگر فرد مشکلی دارد به او کمک کنم تا مشکل خود را حل کند
و…
نکته: توضیحات استاد عباس منش پیرامون این سوال را در فایل صوتی یا تصویری بشنوید تا بتوانید درک بهتری از این مفهوم پیدا کنید.
سپس پاسخ خود به این سوال را در بخش نظرات این قسمت بنویسید.
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:
همانطور که می دانید، دوره کشف قوانین زندگی به صورت کامل بروزرسانی شده است. یک شیوه اساسی برای افزایش مهارت در شناسایی و حذف ترمزهای مخفی در برابر خواسته ها، دوره کشف قوانین زندگی است.
در بروزرسانی جدید، تمریناتی تخصصی به دوره اضافه شده است. این تمرینات در یک فرایند تکاملی، به دانشجو یاد می دهد تا درباره هر خواسته ای که با وجود تلاش به آن نرسیده است:
- اولاً: ترمزهای مخفی یا باورهای برعلیه آن خواسته را در ذهن خود بشناسد؛
- ثانیاً: با ابزار منطق،آن ترمزهای ذهنی را از ریشه حذف کند و به این شکل، طبق قانون، خواسته اش را دریافت کند؛
نتیجه عمل به آگاهی ها و انجام تمرینات این دوره، این است که:
فرد از همان نقطه اول، در مسیر هم جهت با خواسته اش قرار می گیرد و با ایده ها، راهکارها و فرصت هایی برخورد می کند که با آن خواسته هم فرکانس است و اجرای آنها نتیجه بخش است.
در نتیجه آن خواسته به صورت طبیعی وارد زندگی اش می شود. ضمن اینکه از مسیر خلق خواسته، لذت می برد.
اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در این بروزرسانی و نحوه خرید دوره را از اینجا مطالعه کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 6205MB22 دقیقه
- فایل صوتی پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 621MB22 دقیقه
به نام خداوند بخشنده مهربان
درود به استاد عزیز و خانم شایسته مهربان
سلام به همه دوستان عزیز
این اولین کامنت بنده در قسمت فایل های دانلودی هستش…
طبق عادت همیشگی و روزانه..که هر روز با این سایت و کامنت ها زندگی میکنم و تقریبا دو ماه هست که این سایت منو متحول کرده..واقعا از خداوند بزرگ سپاس گذارم که منو لایق این مسیر و هدایت. الهی دونسته…چقدر آرامش دهندست ..
نمیدونم چی باید بنویسم اما الان هدایت شدم به این فایل و یه چیزی بهم گفت بنویس و شجاع باش…منم گفتم اولین رو من بزارم…
من چون سالهاست مشکل شنوایی دارم خودمم نمیدونم چطور از سن 10 سالگی این مشکل وارد زندگیم شد و همه زندگیم رو تحت تاثیر قرار داد…همه چیز!!!!
من بخاطر این مشکل با خدا قهر کردم …چون همه زندگیم رو مختل کرده بود….
درحال حاضر من نمیتونم با تلفن ارتباط بگیرم و ویس گوش بدم و از فایل های صوتی استفاده کنم..اما خدا میدونه چقدر چقدر کامنت های بچه ها تکونم داده…از همینجا درود میفرستم به همه عزیزان..عاشقانه دوستت تون دارم و از خداوند بزرگ برای همگی عشق الهی رو آرزومندم
اما خب دیروز بود داشتم فایل توحید عملی رو کامنت به کامنت میخوندم ….کامنت حمید حنیف نازنین و .. خیلی از بچه ها پر از بوی خدا بود…
امروز صبح که مثل همیشه اومدم دفترمو برداشتم هرچی به قلبم الهام شد رو نوشتم ..که خدایا من نمیدونم چطوری این قسمت از بدنم رو از خودت گرفتم…نمیدونم چطوری تویی که شنواترین هستی
و تو وجودم هستی کنار منی روح شنوای تو در کالبد منه … درهای گوش هام رو به روی تو بستم…گفتم خدا نمیدونم چطوری …اما میخوام آشتی کنم…من باور دارم که گوش هام سالمه …من باور دارم سالم هستن ..ازت میخوام به این قسمت وجودم برگردی….️️️
..اما من بخاطر همین مشکلم ..خیلی توی زندگیم احساس ضعف کردم…حس میکردم کم هستم مشکل دارم عیب دارم..با اینک دختر زیبا موفق باهوشی … هستم اما توی روابطم خیلی خودمو پایین کشیدم..گاهی ناجی شدم ..
البته هنوزم اینکارو میکنم هنوز احساس میکنم بخاطر مهربانی بخاطر خانواده و همون احساس بنی ادم اعضای یکدیگرند و الان من باید کنارشون باشم خودمو از جایی که دلم میخواد باشم محروم میکنم..احساس وظیفه میکنم..میگم خب خانوادم هست ناراحت میشه..من وقتی میتونم کمکش کنم خب انجام میدم..
البته من هنوز قوانین رو درست حسابی نمیدونم چون بشدت دنبال توحید هستم.چون سالها درگیر شرک و کفران بودم.این مدت دنبال توحید میگردم و چون با ویس ها نمیتونم ارتباط بگیرم نهایت تلاشم استفاده از کامنت دوستان عزیز در زمینه توحید هستش .با قرآن دوست شدم هر روز توی دفترم با خدا حرف میزنم ازش هدایت میخوام ..هر روز قرآن رو باز میکنم میگم خدایا با من حرف بزن..چقذر قشنگ جوابم رو میده الله یکتا
…فقط در مورد عزت نفس میدونم خیلی مشکل دارم…از وقتی که و بیش قوانین رو فهمیدم …دارم روی خودم کار میکنم …اینکه من فقط باید به خودم خدمت کنم و اگه به کسی خدمت کنم فقط از روی عشق هست…توی روابط عشقی…من اون اوایل خیلی خودمو قربانی کردم.هرچی بیشتر قربانی شدم…طرفم بیشتر قربانیم کرد..
اما بعداً فهمیدم نه اولویت خودم هستم…توی روابط بعدی دیگه قربانی نشدم…اما هنوز از نظر شنوایی خودم رو لایق یه رابطه ایده آل ندانستم….
همین چند روز پیش یکی از خواستگاران قدیمی برگشت و التماس میکرد که من دوستت دارم و….هرچی من گفتم بابا من علاقه ندارم بهت مگر دختر نیست ..گفت یا تو یا هیچکس!!!!!!!
من چون توی اولین رابطه ام ..با کسی بودم ک قشنگ توی چشمام نگاه کرد و گفت من دیگه نمیخوام ادامه بدم …و چون اونموقع خیلی وابسته بودم ..عذاب کشیدم…بخاطر همین به این بنده خدا..در کمال مهربانی جواب دادم…البته من با ایشون ارتباط زیادی نداشتم فقط در راستای ازدواح چند باری همو دیدیم..اما ایشون بشدت دلبسته شدن…من بخاطر اینکه آدم سنگدلی به حساب نیام اولش با هزار بهانه یه جوری بهش فهموندم که تمایل ندارم .هرچی من بیشتر بهش میگفتم آقا بخدا من علاقه ندارم نه به تو نه هیچ مردی
.بیشتر اصرار میکرد..گفت میخوام ببینمت..گفتم بابا اصلا خوزستان نیستم..من مسافرت هستم تا آخر تابستون..گفت آدرس بده بیام!!!!!!!!! تا آخر بهش گفتم بابا من توی رابطه هستم…فکر میکنم خیلی بهشون برخورد ..بهم گفتن تو آدم نیستی و برو گمشو!!!!!!
اصلا احساس عذاب وجدان ندارم…چون تازه فهمیدم خودم مهمتر هستم..تازه فهمیدم نباید دلم بسوزه ..تازه فهمیدم که من فقط وظیفه دارم خودمو خوشحال کنم …من فقط وظیفه دارم با آدما درست رفتار کنم !!!
خلاصه من به خواهرم که از طریق اون با اینجا آشنا شدم گفتم خواهر این خواستگار قدیمی گیر داده…میدونید چی بهم گفت ؟؟؟ گفتن فرزانه اگه مشکل تورو میدونه قبول کن .کمتر مردی حاضره با دختر مشکل شنوایی ازدواج کنه!!!!!!
منم قاطع بهش گفتم تو قوانین رو میدونی هنوز میگی مشکل؟؟؟؟ من هیچ مشکلی ندارم..این مشکل شماست!!!
و تصمیم گرفتم نزارم کسی برای من حرف بزنه تصمیم بگیره…چیزی که توی ذهنش هست رو تحویل ذهنم بده و منم کورکورانه حس قربانی بگیرم و بله قربان گو بشم..من خدارو باور کردم من لایق دست های خدا هستم من لایق دوستی با خدا هستم و.من کلام الله رو دارم به ریسمان خدا چنگ زدم. دیگه اجازه نمیدم کسی خدای مهربونم رو خالقم رو با این عظمت و بزرگی از دستم بیرون کنه..دیگه اجازه نمیدم به روح و جسم الهی خودم بدی کنم ..بی ارزش کنم…دیگه نه قربانی باور کسی بشم نه قربانی مشکلی که سالها اطرافیان توی ذهن من کردن!!!!!
من ارزشمندم من ارزشمندم من گوسفند نمیشم توی دستای کسی…من خلیفه ی خدا روی زمین هستم️️️
اینم بگم من مثل آدم های معمولی قادر به ارتباط هستم..حتی بدون سمعک…حتی بدون سمعک بهتر میفهمم…سالهاست سمعک دارم..هرچی بهم میگفتن باید سمعک بزنی تا گوشت ضبعف تر نشه ..اما نمیدونم نه قلبم هیچوقت حرفاشون رو باور نکردم..حتی خود همکارانم میگن بابا بخدا بدون سمعک بهتر میشنوی…
سالها سالها به من گفتن تو نمیفهمی…من دانش آموز ممتاز بودم ..توی تراز اول ترین دانشگاه ایران درس خوندم.چندین سال مهندس کنترل کیفی یک شرکت بودم …الان یک معلم نمونه هستم …
نمیخوام بگم قربانی شدم…چون باور دارم خودمو قربانی کردم
اما دیگه بسه!!!!!!
اما اما امان از باور ها!!!!!
تصمیم گرفتم دیگه روی کسی حساب نکنم.. تصمیم گرفتم با خدا رفیق بشم..تصمیم گرفتم وجود نازنینم رو که سالها از منبع از عشق الهی از ثروت الهی از سلامتی الهی محروم کردم به خدا وصل کنم ..تصمیم گرفتم که اره لا رفیق له من لا رفیق له..تصمیم گرفتم …با خودش فقط دوست باشم..تصمیم رفتم و روح و جسمم یکی بشه با خدا…تصمیم گرفتم اوست گرفته شهر دل من به کجا نظر کنم...فهمیذم من ارزشمندم من ارزشمندم من احسن الخالقین هستم..من آفریده نشدم برای قربانی شدن..من آفریده شدم که لذت زندگی رو ببرم…گفتم خدا ،خدای همه ست..
من حق ندارم برای کسی خدایی کنم...خدا برای همه کافیه️️️️️
الیس الله بکاف عبده؟؟!!!!
خدایا لحظه ای مارو به حال خودمون واگذار نکن
خدای من تو برای من بسی، خدایا من فقط فقط به تو اعتماد دارم …به تو ایمان آوردم …زندگیم رو پر کن از خودت خدا جونم قلبم رو لبریز کن از عشق الهی
خدایا من به دستای تو خیره شدم معجزه کردی ️️️
خدایا ریشه ایمان رو توی قلبم اونقدر قوی کن اونقدر تنومند کن که حتی ذره ای شک نکنم به عشق تو ب ایمان تو به وجود تو به بزرگی تو!!!!
دوستت دارم یگانه رفیقم
دمت گرم خدا جونم که هوامو داری
سپاس گزار این سایت الهی و وجود ارزشمند استاد عزیز و خانم شایسته زیبا هستم که این محیط الهی رو عاشقانه بوجود آوردن تا ما بنویسیم از هدایت از نور از زیبایی از خدااااااااا
مرا عهدیست با شادی که شادی آن من باشد
مرا قولیست با جانان که جانان جان من باشد
به خط خویشتن فرمان به دستم داد آن سلطان
که تا تختست و تا بختست او سلطان من باشد
اگر هشیار اگر مستم نگیرد غیر او دستم
وگر من دست خود خستم همو درمان من باشد
چه زَهره دارد اندیشه که گِرد شهر من گردد
که قصد مُلک من دارد چو او خاقان من باشد
نبیند روی من زردی به اقبال لب لعلش
بمیرد پیش من رُستم چو او دَستان من باشد
سپاسگزار همه عزیزانی هستم که صبورانه کامنت بنده رو میخونن و با نظرات شون چراغ راه من میشن ️️️
دوستتون دارم
در پناه الله یکتا سراسر از عشق الهی باشید
سلام احسان جان..
بدون هیچ تعارفی بدون هیچ غلویی کامنت شما پر از درس پر از توحید بود..
چقدر قلم تون روان و روشن هستش..
بله واقعا همین طوره..
ما چون توی فرهنگمون از بچگی بهمون یاد دادن همین تو کز محنت دیگران بی غمی نشاید که نامت نهند آدمی…اگر هم بخوایم بی تفاوت باشیم به دیگران ..باز بعدش میایم از وجدان درد مینالیم….ببین چقدر این باور ها توی وجودمون ریشه دواندن…
من راستش حتی از اینکه یه سوسک رو بکشم یک ساعت با خودم کلنجار میرم که خدایا من الان آدم بدی هستم
عصر رفتن دوش بگیرم ..نمیدونم یهو یه سوسک از کجا پیدا شد..
کلی سعی کردم بیخیال بشم ..ولی آقا این انگار رگ خواب منو فهمیده بود همش میپرید جلوم
من دیگه بیرحم شدم .. کشتمش
حتی جدیدا از اینکه خونه رو سمپاشی کنم ناراخت میشم حس میکنم دارم مخلوقات جهان رو میکشم..واقعا نمیدونم چیکار کنم این مواقع ..حس میکنم آدم بدی هستم…
در نهایت اینکه چقدر دونستن قوانین به آدم آرامش میده
از شما متشکرم بخاطر آگاهی های ناب و الهی که در اختیار ما قرار میدین.
دوستتون دارم
در پناه الله باشید
سلام سعیده نازنینم ، چقدر عکس قشنگت زیباست کنار خانواده ، چه لبخند دلنشین روی چهره قشنگت نشسته عزیزدلم️️️️
قبل از هرچیز از وجود بزرگت از شما مهربان بی نهایت سپاسگزارم که وقت گذاشتی و نوشته منو خوندی و با عشق نوشتی خواهر خوبم …قبل از اینکه کامنت شمارو جواب بدم وقتی چراغ آبی کنار اسمم بهم چشمک زد که دیگه میخواستم بخوابم..خدای من برای اولین بار که کامنت گذاشتم از طرف رفقای جان این بهشت الهی جواب گرفتم ..الهی شکرت خدای مهربان که منو لایق این بهشت این دوستان جان گذاشتی ..خدایا شکررررت
سعیده جان اونقدر با کامنتت پرواز کردم که هر خط که نوشتی رو چند بار خواندم و خدا میدونه با اولین خط اشکم در اومد …
دوست قشنگم دوست نازنینم سریع روی پروفایل شما زدم و اولین کاری که کردم عکس قشنگت رو نگاه کردم ..درود میفرستم به شما و خانواده قشنگتون الهی عشق خداوند لبریز بشه توی لحظه لحظه زندگیتون..عکس زیبای شما رو از روی گوشی بوسیدم و عشقی که بهم دادی رو بهت بخشیدم
دوست خوبم برای بار دوم که کامنتت رو خوندم …احساس کردم خدا داره باهام حرف میزنم …احساس کردم خدا جوابمو داده به خداوندی خودش قسم…اونجایی که نوشتین :
تو انتخاب کردی که به رب العالمین قدرت بدی و حرف لغو و ناشایست رو نپذیری پس آدرس رو درست اومدی.
«« تو قبول نکردی که مشکلی داری پس بدون سمعک بهتر می شنوی.
تو قبول نکردی کم شنوایی محدودیته و فرد موفقی از خودت ساختی و از خیلیها 10-0 جلوتری.
درست اومدی خواهر و خوش آمد جمع توحیدی عباسمنشی رو بپذیر.
از این لحظه به بعد بابت حضور در مدار توحید و ایمان به الله به خودت افتخار کن.
فرزانه عزیزم تو قلب آماده ای داری و شک ندارم تغییرات اساسی و رشد خیلی سریعی در بهبود شخصیت و خلق خواسته هات میکنی چون اینو در عمل اثبات کردی از قبل. تو تمام عمرت نپذیرفتی که کم شنوایی برات مقدر شده و گفتی میخوام با خدای سمیع یکی بشم. این حرف خیلی بزرگه»»»
تک تک کلماتی که نوشتین احساس کردم خدا داره باهام صحبت میکنه …یک ساعت پیش که داشتم با خدا صحبت میکردم و توی دفترم مینوشتم که خدایا باهام حرف بزن …بهم نشون بده توی مسیر درستی هستم …
همیشه قبل از خواب با کامنت های بچه ها مشغول میشم تا خوابم بگیره ..همینکه اومدم گوشی رو بزارم کنار صدای تیک اومد و چقدر خوشحال شدم ..خواب از سرم پرید …خدا با دستای نازنینش به واسطه سعیده بهشتی بهم گفت که کنارتم …
خدایا سعیده جان یه جوری نوشتی که باورم شده یه روزی بالاخره خدای سمیع به همه وجودم میشینه همه وجودم قلمرو خدای مهربون میشه …الهی شکرت خدای من..الهی شکرت که این چنین خدایی دارم و منو به قشنگ ترین راه هدایت کردی.
سجده شکر بجا میارم در پیشگاه خدایی که این چنین بندگان الهی رو در مسیر زندگی من قرار داده و الهامات رو به قلب و زندگی من روانه کرده …این کامنت الهی خیلی خیلی برام ارزشمنده سعیده نازنینم️️
سعیده نازنینم دوست خوبم …بی نهایت از شما سپاسگزارم که برای من نوشتی ..بی نهایت ممنونم که این کلمات الهی رو عاشقانه برام نوشتی … تحسین میکنم شمارو که اینقدر زیبا مینویسی ..
تحسینت میکنم عزیزدلم که دستی از دستان خدا شدی و این چنین زیبا مینویسی و روح خدا رو توی وجود بنده هاش نوازش میکنی
…عزیزم چقدر تو لطیفی …تحسینت میکنم که اینقدر زیبا هستی زیبا اندیش هستی و خوبی و زیبایی رو نشر میدی ..تحسینت میکنم عزیزدلم و از الان تا ابد فرزانه محاله فراموش کنه سعیده جان چقدر درست و به موقع براش نوشت و نمیدونی چقدر کمکم کردی تا این راه رو قوی تر برم ️️️. عاشقتم عزیزم ..دعای خیر من بدرقه راهت عزیزدلم
از خدای مهربون برات آرزو میکنم هر انچه که از خدا میخوای ️️️ با قلب فراوان
دوستت دارم عزیزدلم️️️
سلام محمود جان دوست عزیزم ، از اینکه خدای بزرگ منو هم مسیر انسانها توحیدی. و لطیف خودش ..چون شما قرار داده ، قبل از هرچیز به درگاه رب العالمین شاکرم و بعد هم به خودم افتخار میکنم که اونقدر فرکانسم بالا اومده که دارم با کسی صحبت میکنم که یک ستاره بیشتر از من داره و تقریبا یک سال توی این مسیر هست …
الهی شکرت خدای مهربانم
محمود عزیزم از شما هم بی نهایت متشکرم که وقت گذاشتین و کامنت بنده رو خوندین و چه بسا جواب دادین ..نمیدونید چقدر خوشحالم کردین ..
کامنت شمارو چند بار خواندم ..و لذت بردم و بخاطر تمجیدی که ازم کردین خودمم به خودم افتخار کردم
محمود جان شاید باورت نشه نمیدونم توی چه مرحله ای هستم…خدارو سالها گم کرده بودم ..بی نهایت شرک داشتم..منی که یه روز وقتی بین همکارانم صحبت از خدا بود در کمال ناامیدی وقتی مدیر داشت از خدا میگفت خیلی بی حال و بی رمق گفتم نه من خدارو حس نمیکنم ..من باورش ندارم!!!!
خدایا منو ببخش !!! الهی العفو
خدایا منو ببخش به بزرگی خودت
من بعد از چندماه که دنبال توحید میگردم …با قرآن دوست شدم ..با خدا حرف میزنم و اتفاقا خدا چقدر قشنگ جوابم رو میده …
نمونش کامنت سعیده جان بود که قشنگ خدا باهام حرف زد و چه سعادتی دارم…که اینجوری جوابم رو داده..خدایا شکرت خدای خوبم که منی که جلوی همه گفتم باورت ندارم به زمین نزدی و آغوشت رو به روم باز کردی..خدایا خیلی شرمنده م الان که اینا یادم میاد…
محمود جان گفتی آدم ها تفاوت شون توی میزان ایمان شون هست.
نمیدونم چقذر به خدا ایمان دارم .. اما متعهد شدم که همه وجودم چشم و گوش بشه و خدارو توی همه چیز ببینه و درک کنه..متعهد شدم منی که عقل و شعور دارم نشانه های وجود خدارو ببینم و کور و کر از دنیا نرم..
متعهد شدم هر روز کتاب الهی رو هرچند صفحه بخونم و روش فکر کنم …من انسانم من بیهوده آفریده نشدم که توی حبس تن بمونم هدف از خلقت ما به کمال رسیدنه!!!
محمود عزیزم به خودم قول دادم روی زبونم جز حرف نیکو نزنم…جز زیبایی توی وجود ادما و جهان نبینم و تحسین کنم این جهان رو..
به خودم قول دادم کاری با بندهای خدا نداشته باشم ..به خودم قول دادم هر روز خودمو بیشتر شبیه صفات خدا کنم ..نزدیک تر بشم بهش..
من ایمان رو اینجوری میبینم …
مقاومت ذهنم کمتر شده..
دیگه با هرچیزی بهم نمیزیزم ..
دیگه گوش میدم به الهامات خدا قبل از هر تصمیمی ..
دیگه حواسم هست که کجا دارم قدرت رو از خدا میگیرم میدم به بندهاش و مادیات
محمود عزیزم ممنونم که نوشتی برام ..ممنونم که هستی دوست خوبم..
خیلی متشکرم دوست نازنینم که اینقدر به من لطف و محبت دارین …من هم بیصبرانه منتظر درخشش شما هستم..
در پناه الله یکتا همیشه شاد و پر از عشق و ثروتمند باشی
دوستت دارم
سلام سعیده نازنینم ، تحسین میکنم شمارو که هر کامنتی خوندم ردپای صحبت های الهی شما رو دیدم و این چنین عاشقانه هدایت الهی رو به بنده های خدا بذر و بخشش میکنید
دوست خوبم لایق همه زیبایی هستین
در پناه خدا لبریز از ثروت و برکت و سلامتی و عشق باشین ️️️️️
دوستت دارم عزیزدلم