پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 6 - صفحه 18
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/07/abasmanesh-8.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-07-17 06:13:342024-08-04 11:30:31پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 6شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
پیداکردن الگوهای تکرارشونده قسمت 6.
در روابط خود با دیگران چنقشی رو بازی میکنید؟
البته یه کامنت دیگه در رابطه با روابط عاطفی نوشته بودم دلم خاست یکی دیگه درمورد روابط بادیگران ونقشهایی که با اونا داریم بنویسم.
استاد احساس میکنم ازطرح این سوال ، باتوجه به پاسخهایی که دوستان میدن ، شمایه هدفی دارید؟
مطالعه ی کامنتها ونظرات دوستان همه وهمه نشون میده که قضاوت یاتایید دیگران برامون خیلی مهمه که نقش بازی میکنیم.
همه ی اینها ازعدم اعتماد به نفس وعزت نفس مامیاد.
یکی تو رابطش دنبال کمال گراییه.
دیگری نقش فرد مظلوم روبازی میکنه.در حالیکه پشت این نقاب به هیچ وجه فرد مظلومی نیس.
همیشه فکر میکردیم فرد مظلوم کسیه که ازمهربونی زیاد ،با وجود دیدن ظلم ،کوتاه میاد.درحالیکه میتونه این باشه که این فرد مظلوم ،به دلیل عدم اعتماد به نفس ،قدرت وشهامت دفاع ازخودشو نداره.وترجیحا سکوت میکنه تا مظلوم دیده بشه.
در صورتی که اگه شهامت حرف زدن داشت ،اگه شهامت دفاع ازخودشو داشت ،سکوت نمیکرد.
خودم یه زمانی البته خیلی سالهای دور ،ب نظر مظلوم بودم.
اولا ازاینکه اون موقع اگه کسی بهم میگفت مظلوم خیلی خوشم میومد.
چون فکر میکردم دیگران به افرادی که خوب و مهربونن ،میگن مظلوم.
در ثانی یادمه خیلی جاها وقتی ازکسی رنجیده خاطر میشدم یاکسی ازم سواستفاده میکرد.
یاکسی بهم زیاد امرو نهی میکرد،دلم میخاست خفش کنم.
وچنان کینه ونفرتی ازش تووجودمشکل میگرفت که تمام ذهنم درگیر انتقام ازش میشد.منتهی دوس داشتم مظلوم نمایی کنم. ینی ظاهراً نشون میدادم که مظلومم ولی جایی که فرصت گیر میووردم ،ازش انتقام میگرفتم بدون اینکه طرف متوجه بشه.
شایدم ظاهراً اطاعت امر میکردم اما نمیزاشتم چیزی تو دلم بمونه ..
ممکن بود سریع انتقام خودمو بگیرم و ممکن بود مدتها شایدم سالها طول بکشه .اما بالاخره کارخودمو میکردم.
البته که با حفظ نقش مظلوم بودن ،افکارم متشنج بود .
خیلی جاها طرف داره توصورتمون نگاه میکنه ولی تو دلمون در تمام اون لحظات ،داریم به اون فرد فحش و ناسزا میگیم یانفرینش میکنیم.
اون موقع ازقانون سر در نمیووردمکه بخام کنترل ذهن داشته باشم.
یااینکه تمرکزمو ببرم جای دیگه.
یا اینکه باکلامم چیزی نگم که بعد خودم خلقش کنم.
واقعن به چیزی توجه نمیکردیم.
فقط ظاهرن ،به نظر زنده بودیم وزندگی میکردیم.
نمیخام بگم کسی مقصر بوده همونموقشم هر بلایی سرمون میومد ،عاملش خودمون بودیم.
یه نقش دیگه ای رو خوب بازی میکردم .اینکه همیشه احترام به افراد بزارم.
نقش آدمهای ترسو وبزدل رو خوب بازی میکردم چون بودم .اینجا هم یه آدم ترسویی بودم که از سر ترس، به دیگران احترام میزاشتم که از عدم اعتماد به نفس وعزت نفسم بود.
میترسیدم اگه احترام نزارم ،اونا اجازه هر رفتاری به خودشون نسبت به من بدن .پس ازروی ترسم ناچار اگه تمایلی هم نداشتم اگه نیازی هم نبود احترام میزاشتم.
یه جاهایی میترسیدم کسی کارایی که من میخام انجام نده ،پس از روی ترس باز احترام میکردم.
یه جاهایی به خاطر رعایت نکردن حریم خصوصی خودم وبازگو کردن هرآنچه دردرونم بود،مجبور میشدم نقش بازی کنم واحترام کنم که مبادا اون طرف ،منو لو نده وعابروی منو نبره.
که از اعتماد بی موردم نشات میگرفت.
یه وقتایی از بعضی از افراد، بت ساخته بودم .
انقد اعتماد به نفسم پایین بود که فکر میکردم بقیه خیلی از من بهترن پس باید به همه بدون دلیل احترام بزارم.
در مورد بزرگتر هامثل پدر ومادر هامونم ب نظرم خودمون زیادی احترام کردیم که سبب تشدید رفتارهای نا مناسب وناجالبشون شدیم.فقط به خاطر این باور که اونا چون پدرومادرم هستن هرچی بگن وهرکاری بکنن شما نباید چیزی بگید که اگه بگید بی احترامی کردید وخداوندحتمن مواخذتون میکنه.
دیگه بی حرمتی به پدر ومادرو کسی نمیبخشه.
حالا بی احترامی ما چی بود؟اینکه وقتی میگن فلان کارو بکن بگیم ببخشید نمیتونیم.
میخام بگم میدونم تو قرآن نیکی به پدر ومادر اومده ولی گفته نشده که پدر و مادرت هر بلایی که بسرت اووردن تو نباید چیزی بگی چون پدر و مادرن!.
باور کنید همین یه باور غلطمون به چقدر از پدرومادرها خسارت زده وباعث شده که اونا به همون شکل در عیب ونقص های خودشون غوطه ور باشن.
حتی بیان احساس رو ازما گرفته بودن که مبادا اونا ازدستمونبرنجن.
برای پدر ومادرمون خیلی نقش بازی کردم .خیلی وقتا دلم میخاسته فریاد بزنم ودادبزنم،تمام حال خرابیهامو که به اونا ربط داشته بگم ،اما کی جرات اینکاروداره؟!
برای مامان باباهامونم باید چاپلوسی بکنیم که اونا ازما راضی باشن.
اینجا باز اونا مهمتر ازما بودن و هستن.
همیشه نگران این هستیم که مبادا از دست ما ناراحت بشن.!
پس باید نقش بازی کنیم.
همیشه نقش فرزندخوب وادای آدم خوبا رو باید دربیاریم که اونا بهمون افتخار کنن.
یه جاهایی هم ازترسم نقش بازی کردم که کسی تنهام نزاره.
میدونید در کل هرکسی که نقش بازی کرده حتی نقشهای مثبت ب نظرم شخصیت دورویی داشته .
کسی که بانقاب با دیگران رفتار کرده حالا به هر علتی.
علتش مهم نیس وتوجیه وبهانه ی درستی نیست.
این مهم بوده که ما نقش بازی کردیم وازخود واقعیمون دور بودیم .
بین درون وبیرون ما فرسنگها فاصله بود .
با هر کسی به یه دلیلی به یه نحوی نقش بازی میکردیم.
این آدما همیشه از خود ما مهمتر بودن .
مهمتر بودن که نقش بازی میکردیم.
یه نگاه به اکثر آدمها بکنید میبینید که هیچکی خودش نیست.
جایی باید حرف بزنیم نقش سکوت رو بازی میکنیم.
جایی که باید سکوت کنیم ادای آدم پر حرفا رو در میاریم.
جایی که حسادت میکنیم نقش آدم بی تفاوت رو بازی میکنیم.
جایی که بی تفاوت باید باشیم نقش مداخله گرو بازی میکنیم.
جایی که باید آروم باشیم ،عصبانی میشیم .
جایی که بایدخشم خودمونو بروز بدیم ،نقش آدم آروم وموجه رو بازی میکنیم.
جایی که نباید نقش آدم خود خواه رو بازی میکنیم .
جایی که باید صبور باشیم نقش آدم عجولو بازی میکنیم.
جایی که باید رها کنیم وکاری نکنیم ،میاییم نقش آدم ناجی رو در میاریم .
جایی که باید کاری کنیم وحرکتی بزنیم ،عین خیالمونم نمیشه.
اینجا هیچ نقشی بازی نمیکنیم.
جایی که باید بپذیریم نقش آدمای قاطی رو بازی میکنیم.
جایی که باید آرامش داشته باشیم نقش آدمای استرسی روبازی میکنیم .
جایی که باید راز دار باشیم نقش بازی میکنیم که هستیم در حالی که نیستیم.
جایی که نباید فرار کنیم ،نقش آدمای فرار رو بازی میکنیم.
جایی که باید احساس بگیم،نقش آدمایی که انگار هیچشون نیست رو بازی میکنیم .
در یک کلام ما آدما همش در حال نقش بازی کردن هستیم .
باخودمون هم ناصداقتی میکنیم.
هر کدوم علت وتوجیهات و توضیحات خودمونو داریم.
هرکس یه جور قانعت میکنه که کاری که کرده ،رفتاری که داشته درست بوده.
حالا ما چه جور هستیم ؟!
مایی که ادعا میکنیم که تو مسیر درست هستیم آیا همه جا وباهمه کس ،خودمون هستیم.
ینی هیچ جا نقش بازی نمیکنیم.
البته که در تکامل تغییراتمون هستیم.
وهنوز اونی که باید بشیم نشدیم.
ولی باتوجه به قوانینی که یاد گرفتیم بخصوص نگه داشتن احساس خوب در خودت .خیلی ازرفتار هاو اعمال ما صادقانه شده .
قانون طوری مچتو میگیره که تو راه فراری نداری وناگزیری که اطاعت امر کنی واگر نه اونی که آسیب میخوره توهستی.
چیزی که من دریافت کردم اینه که برای هرکس وهرچی نقش بازی کردیم ،ولی برای قوانین جهان وبرای خدانمیتونیم نقش بازی کنیم.
باتوجه به هر عملی، عکس العملش رو زود میبینیم.
پس باقانون ازاین شوخیا نداریم.
خوب باشی خوبی میبینی .
بد باشی بدی میبینی.
بپیچونی ،میپیچونتت.
خلاصه اینکه باید صادق صادق باشی.
اینجا دیگه نمیتونیم کسیو فریب بدیم یا کسیو تو آب پیاز نگه داریم.
باید مثل کف دستت صاف ومثل آب زلال زلال باشی.
جهان مثل آینه باهات برخورد میکنه .جهان همونی رو نشونت میده که تو داری میبینی.
پس جای فراری نیست.
چاره ای نداری که خوب باشی.
چارهای نداری که یاد بگیری خوب باشی.
وازخودت درست مراقبت کنی.
خودت باشی بدون اینکه به عواقب کار فکر کنی.
دلیل تراشی ،ممنوع !
حاشیه تراشی ،ممنوع!
دوست داری چطور باشی ؟
دوست داری چکار کنی ؟
هرچی که دوست داری و هرکاری که باوجودت هماهنگی داره همون کارو انجام بده بدون ترس از قضاوت کسی!
بدون نقش بازی!
بدون ترس وواهمه از کسی!
حالا که امروز به نقش بازی کردنهامون دقت کردیم .بیاییم از همین امروز تصمیم بگیریم که هرجا حس کردیم میخایم وارد نقشی بشیم ،خود داری کنیم.
بدون اینکه به نتیجش فکر کنیم ،هرآنچه درسته انجام بدیم.
امیدوارم که بتونیم.
ب نظرم استاد اکثر جاها خودشه.
همیشه این حس رو ازش دریافت کردم که خود واقعیشه.
خودشیرینی بازی وچاپلوسی واین حرفا رو هم جالب ندونید وفکر نکنید اینا نقشهای خوبی هستن.
اینا هم ازکمبود عزت نفس میاد.
استاد جونم عاشقتم .
ممنون که ذهن ما رو انقد خوب باز کردید تا بیشتر به عملکردهامون فکر کنیم.
این مردم هیچی نیستن .همه ی ما موقتی تو این دنیا هستیم بیایید باخود واقعیمون بودن اززندگی لذت ببریم.
اگه خوبیم واقعن خوب باشیم.
نه ما به کسی برتری داریم نه کسی به ما.
ازچیزی نترسیم.
خودمون باشیم.
بنام خدای هدایتگرم
خداروشکر میکنم هزاران بار ک بازم تو مسیر هدایتش هستم و فرصت شنیدن فایلهای ارزشمند دارم
ممنون این فایلها رو با این عنوان واضح ادامه دادید ک سبب شد تو همین مسیر خودشناسی خودمونو بشناسیم
حقیقتا این عنوان الگوهای تکرار شونده یه دوره س
تا یه سری فایلهای رایگان دانلود.
و من پاس قدرانی بیشتر قصد دارم یه دفتر جداگانه به اسم خودشناسی بزارم با استفاده از همین سری فایل الگوها
و سوالاتو بنویسم
و یه عالمه جا برا جواب باقی بزارم
چون با کار کردنم میتونم یه مقدار حق مطلب ادا کنم و ایجور سپاسگزار وجودت باشم
من متوجه شدم هر سری با فایل جدیدتر من کنکاش بیشتری از خودم میکنم
استاد راجب سوالات این فایل باید بگم ک دقیقا منو عنوان کردید, مث یه مشاور ک مدتها کیس میشناسید
اومدید تمام پاشنه آشیل منو از کودکی به شکل سوال ازم پرسیدید
من همیشه نقش مراقب بازی کردم و همچنان ،
من هیشه ناجی بقیه م
من همیشه در صلح با بقیه م
من اینهمه تعامل و توانایی در حل مسائل دیگران رو یه ویژگی میدونسم
قطعا یه توانایی خوبیه اما نه وقتی بعدش حس قربانی شدن بهم دست میده
و نهایتا حس بی ارزشی
بی عزت نفسی
قطعا این دوره کشف قوانین لازمه منه
اما میدونم براش باید یه تکاملی طی کنم
اول یه دورهایی بگدرونم تا بهش برسم
من برای اینکه برسم به نشانه واضح و مطمئن شم کدوم دوره مقدمه منه ،هر دفعه از متن های باارزشی ک خانم شایسته برا هر دوره گزاشتن و بارها میخونم و در طول روز دنبال نشانه ش میگردم
یه دوره ی ک فک میکنم هم شما و هم بچها موافق و منتظریم
و نیازمند مث پیش نیاز دورها
دوره احساس لیاقت هس
و من اینو از خداوندم درخواست کردم و قلبم میگه خبری در راه است به زودی
برای همموم آرزوی زیبایی های بیشتر دارم
به نام الله یکتای هدایت گر دانا و توانا
سلام به استاد عزیزم وهمه دوستان سایت که دنبال موفقیت هستند تا جهان هستی خود را خلق کنند
چند روز هست که این فایل روی سایت هست وبه یک شکلی پیش میاد که نبینم وگوش نکنم
درسته به قول استاد ما داریم با افکارمون زندگی خودمان را خلق میکنیم
الگو های تکرار شونده
من با خودم در فکر بودم که همه آن کسانی که ثروت فراوان دارند یا زندگی عالی را دارند را چطور واز چه فرکانسی سپری کردند
در فایل های استاد فراوان پیدا کردم که چه چیز باعث ایجاد زندگی عالی هست
واین که چطور خلق کنم زندگی خودم را
ولی باید این اعطراف را بکنم که هنوز الگوهایی دارم که یک سری اتفاقات زندگی ام هست که من با آنان اذیت میشوم
امروز تو خواسته ام از خدا این بود مسیری نشانم بده برای پیدا کردن مسیر بهتر تو زندگی ام واینک این شد که تو این فایل هدایت شدم
الگوهای تکراری که استاد گفت ذهنم هزاران جا رفت که چه اتفاقاتی داره منو خوشحال میکنه چه ناراحت واینک توجه کردم به خوشحال ها واز اتفاقات ناراحت کننده گذر کردم و به من ربطی نداره
سوال؟
داخل ارتباطات با دیگران چه نقشی را دارم بازی میکنم؟؟
من باید اعتراف کنم که یک جاهایی البته که متفاوت هست بین افراد بین افراد خودمونی فرق داره بین افراد غریبه طور دیگه هست رفتارام
من معمول در مورد دیگران هیچ اهمیت نمیدهم که چه اتفاقاتی ودر چه جایگاهایی هستند واین که به من ربطی ندارد واین که هر کس در هر جایی هست در سر جایه خودش قرار دارد نه ظلمی به کسی میشود نه کسی اشتباهی جایی هست همه هر آنچه که برایشان پیش میاد به خودشان ربط، دارد
واین که در مورد خودمونی ها توجه میکنم کمی ناراحت میشم در مورد اتفاقات ناراحت کننده آنان
ولی تمرین دارم میکنم که راهکار به آنان ندهم
واین که باز همان جواب قبلی هر چه پیش بیاد مقصر خودش هست
واین که من در مورد کارم با دیگران رفتاری دارم که من مدیر عالی هستم
مخصوصا با گارگرانم این که سخت نمیگیرم چون میدونم که هر کس هر گلی میزند داره به سر خودش میزند
گاهی ناراحت میشم در مورد کارهاشون ولی خودم را اذیت نمیکنم
واین که چون مدیر،خوبی هستم سپرده ام به خدا
ودر مورد مردمانی که مشتری من هستند
هیچ گاه در مورد کاری که درخواست، میکنند کم نمیارم
هر آنچه که باشد از پس کار آن بر میام وانجام میدهم
خداراشکر که ذهنم درگیر الگوهای تکراری شد
وخداراشکر که من خالق زندگی خودمم
وخداراشکر که من انسانی با شخصیت که چه زود هدایت شدم به خواسته امروزم که مسیر بهتر را پیدا کنم
خداراشکر دارم رد پا میگذارم برای خودم که محک بزنم خودم را تا در چه جایی قرار دارم
خداراشکر که الگوهای من بیشتر به مسیر خدایی هست وهر آنچه که میبینم حق هر کس هست نه کم نه زیاد فقط خود آن فرد هست که به اندازه افکارش زندگی میکند
منم اول این کامنت رو نوشتم بعد میرم کامنت دوستانم را بخونم تا ببینم چه تفاوتی پیدا میکنم
ممنونم از همکاری عزیزان در بحث کامنت
واین که دارم به چه توجه میکنم آن هم دنبال علت نیستم دنبال هدایت هستم هرچه را خدا هدایت کند خود اصل آن هست
خداجون مچکرم
دوستاد در پناه الله یکتا سالم و سلامت باشین
سلام خدمت دوستان عزیز
من ب سختی می نویسم، همیشه انشا هامو مامانم می نوشت.. تا اینکه برای پایان نامه دفاعم 6 ماه طول کشید چون نمی تونستم بنویسم جمله بندی… برام سخته ولی دارم تلاش میکنم ک بنویسم
من دارم روی دوره عشق و مودت کار میکنم
و عزت نفس هم خریدم هنوز شروعش نکردم
بطور کلی حالم خیلی خوبه
وای ی الگوی تکراری دارم توی روابط ک خودم موندم چرا تکرار مبشه
البته من خیلی موصوعات داشتم تونستم حلشون کنم چجوری وفتی بی خیال اون موصوع شدم یعنی دیگه برام مهم نبود
و از طرف دیگه خودمو خیلی با ارزش تر دیدم ک اون موصوع حل شد
حالا ب را م سر تکرار
بچه ها من همسرم با خانوادم نا خوبه
و خودش مدام ب خانوادش سرویس میده
واقعا سرویس میده حسابی و اصلا هم برای من مهم نیست یعنی ناراحت نمیشم
ولی. وقتی من برم خونه مامانم سر بزنم یا مهمونی برم ادا در میاره و…..
ولی من توی ذهنم میگم این ادا داره از خداش هم هست ک با خانواده من در آ تباط باشه
ولی. بچه ها گاهی ا. قات استرسی میشم
و فرکانس ترس می فرستم
دارم روی خودم کار میکنم ک آزاده این حق طبیعیه تو ووووو ب خودت ب قبول ن
بکن تو مغزت
خانووم
تو حق داری با بچه هات هر وقت بخای ا آزادانه بری مگه شوهرت نمیره مگه خدمت نمی کنه
تو چراااا نری و نتونی همش میگهم خدایا این شرک از من دور کن و آزادی رو مثل اسمم ب من بده
بچه ها من عاشق ا آدی زمانی مکانی و مالی هستم
خودم الان دیگه از آقا نا احت نمیشم میگم دختر خودت فرکانس فرستادی حالا خودت اصلاحش کننن
حقته
این الگوی تکراری منه
من می خواهم توحید عملی را اجرا کنم و ترس نداشته باشم
آزاد ازاد باشم
مرسی از دوستان عزیزم
«وَإِن تَعُدُّوا نِعْمَهَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا إِنَّ اللَّهَ لَغَفُورٌ رَّحِیمٌ»
ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﻴﺪ ﻧﻌﻤﺘﻬﺎﻯ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺷﻤﺎﺭ ﻛﻨﻴﺪ، ﺷﻤﺎﺭ ﻛﺮﺩﻥ ﻧﺘﻮﺍﻧﻴﺪ. ﺧﺪﺍ ﺁﻣﺮﺯﻧﺪﻩ ﻭ بخشایشگر ﺍﺳﺖ.
(نحل 18)
ای پروردگار آمرزنده و عفو کننده، ای پوشاننده خطای بندگان، مرا ببخش و کمکم کن بتوانم خودم را ببخشم و به صراط مستقیم تو هدایت شوم. صراط مستقیمی که پیش از هدایت یافتن من، آن را از نعمتها مملو کردی و از من خواستی تا به آنجا رسم برای دریافت نعماتت به راحتی و عزتمندانه.
«إِنَّ اللَّهَ لَغَفُورٌ رَّحِیمٌ»
عرض سلام و ادب و احترام به استاد عباس منش و استاد شایسته و همینطور دوستان نازنینم. از درگاه خداوند متعال بینهایت نعمت و ثروت و شادی و آرامش براتون و برای خودم درخواست میکنم.
خب بازم یه تمرین دیگه و بازم پاشنه های آشیلی که یکی یکی دارن شناسایی میشن، پاشنه هایی که به لطف سوالات «استاد عشق» داره اکتشاف میشه. قبل از هر چیز باید بگم این نعمت و استعداد استاد عباس منش واقعاً شگفت انگیزه ، باور کنید من وقتی از خودم سوالی میپرسم معمولاً جوابی براحتی براش پیدا نمیکنم چون اساساً سوال خوبی نپرسیدم ولی استاد عباس منش یه سوال میپرسه بسیار دقیق.که وقتی به پاسخش فکر میکنی میبینی چقدر علف هرز گوشه ذهنمون بوده که هنوز هرس نشده. این توانایی خوب سوال پرسیدن خودش از یه درک و مدار بالا و آگاهی توحیدی میاد.
خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر نعمت این چنین استاد بینظیری.
خدایا ازت شاکر و سپاسگزارم برای داشتن دوستان توحیدی و ارزشمند در این سایت.
خب خیلی هدایتی هدایت شدم به آیه 18 سوره نحل. خود خداوند داره میگه اگه بخوای نعمتهای خداوند رو بشماری نمیشود. یکی از غیر ممکن ها. ولی حداقلش اینه که آگاهانه ذهنمون رو میذاریم روی وفور و فراوانی نعمات. اگه یه کاغذ و قلم برداریم و بخوایم نداشته هامون رو بنویسیم، چیزایی که نداشتنشون مایه بهم خوردن آرامش خاطر ما میشه و حالمون رو بد میکنه بعید میدونم بیشتر از 10-15 مورد بشه اصلا نهایتاً بیشتر از 100 تا مورد بشه. ولی اگه بخوایم داشته هامون رو بنویسیم اونقدری نعمت هست که شمارش همه شون و احاطه داشتن بر اونها غیر ممکنه. کسی هست که از فعالیت های داخل سلولهای بدنش خبر داشته باشه و بتونه کنترل کنه چه موقع چه موادی وارد و خارج بشه از سلول، فعالیت های هورمونی رو کنترل کنه، تنفس خودش رو مدیریت کنه. ضربان قلب، احساسات و عواطف ، قدرت ذهن ، دو تا کلیه به اندازه دو تا دونه کیوی که همه مواد زائد رو از خون پاکسازی میکنه معادل روزی چند هزار لیتر خون ازش عبور میکنه. همین که کلیه تشخیص بده چیا مفید و چیا مضره. یا کارکرد کبد و ریه و معده و گوارش …
ببینید من چند خط نوشتم ولی هنوز نتونستم تمام اجزای نعمت سلامتی جسمم رو بررسی کنم. این فقط نعمت سلامتی بود. (سبحان الله)
یکی از ویژگی های سلامتی ما ، فعالیت سالم ذهن ماست که عین یه فرستنده قوی دائما درحال فرستادن امواجه. من بارها به این موضوع فکر کردم، اصلا هم نمیدونم درسته یا غلط. ولی حس میکنم ذهن انسان سریعترین حالت انرژی رو داشته باشه. که همون قدرت افکار باشن. یه عددی تعریف شده برای سرعت نور و میگن بعنوان مثال 8 دقیقه طول میکشه نور از سطح خورشید به زمین برسه …
از اینجا تا سطح خورشید 8 دقیقه با سرعت نور. ولی به سرعت خوندن همین جمله ذهن شما رسید به سطح خورشید. افکار شما تداعی شد، تصاویر ساخته و پردازش شد، و امواج ذهن ما ردپایی در پهنه بی نهایت جهان هستی از خودش بجا گذاشت… هنوز 7:30 دیگه مونده تا نور برسه. پس این ذهن قدرتمند یکی از نعمتهای خداست. جعبه ابزار موفقیت ما. جعبه ابزار در دست یه استاد ماهر یعنی خلق یه نتیجه ارزشمند. ولی ما دست استاد ماهر رو بستیم و منتظریم جعبه ابزار خودش برامون نتیجه خلق کنه.
یکی از جاهایی که من دست خداوند رو بستم توی رابطه زندگی مشترکم بود. زندگی مشترک … خود ریشه کلمه اش از شرک میاد. چقدر باید حواسمون باشه اصالت و قدرت رو بدیم دست خدا و نخوایم نقش خدا رو توی زندگی آدمها بازی کنیم.
تمام مثالهایی که استاد عباسمنش زدن من اکثرش رو تجربه کردم. یه زمانی فکر میکردم چرا بر خلاف اینکه من بهترین خودمو ارائه میدم ولی اون احترامی که باید بهم گذاشته نمیشه یا همیشه مجبورم از خودم و از تمرکزم بزنم تا دیگری رو راضی نگه دارم ولی نه تنها رضایتی جلب نمیشه بلکه 180درجه برعکس ، یه روزی که یه شرایطی داری و نمیتونی کاری انجام بدی همون روز شما متهم میشی به ….
مقصر این وضعیت خودم بودم. من شرک ورزیدم و بقول استاد توی جلسه نهم دوره عزت نفس خودم با دست خودم نعمتهای خداوند رو از بین میبردم. ببینید من زیاد شرک ورزیدم و روی قول آدمها حساب باز کردم و از همون ها ناامید شدم، کارم به جایی رسید که نون برای خوردن نداشتم. زمانیکه همکاران من، با همون مقدار حقوق ماهیانه در حال ساخت و ساز خونه برای خودشون بودن من تو تهیه مایحتاج زندگی مشکل داشتم. و این ریشه اش توی شرک بود. بارها سعی کردم حمایت کنم، دلسوزی و ترحم کنم و با این کار، خودم رو از نعمتهای خداوند دور کردم و از طرفی همسرم رو تبدیل کردم به یک آدم وابسته و مضطرب که نه تنها از مسائل کوچیک برنمیاد، بلکه زحمت و کار خودم هم مضاعف شده و از طرفی عدم رضایت از من ، از طرفی محدود شدن آزادی زمانی و مکانی، چون باید از ورزشم بزنم ، از کار کردن بزنم، از تفریح و تمرکزم روی سایت و آموزش بزنم.
مسئول این شرایط خودم بودم. از اونجایی که تصمیم گرفتم یه کمی روی عزت نفسم کار کنم و این خط قرمز رو تعیین کردم و پاش ایستادم که من هر روز عصر باید برم ورزش و پیاده روی ، میدونید چی شد… همسرم بدون مقاومت دیگه اون تایم روز خودش به کارهاش میرسه، و من راحت میرم دو سه ساعت ورزش و پیاده روی و فایل گوش دادن. یا وقتی بخاطر تمرکز بیشتر روی سایت بجای 14 روز توی خونه موندن 10-12 روز توی خونه میمونم و زودتر میام سر کار (که همه همکاران و حتی همسرم فکر میکنه بخاطر پول اضافه کاریه ولی در واقع بخاطر داشتن تمرکز روی آموزشهاست) کاری که اتفاق میافته اینه که جهان اتفاقات رو جوری رقم میزنه که من بتونم راحت بیام و برم. بدون مقاومت. از طرفی توی خونه هم هستم تمرکزم کماکان مثبت باقی میمونه.
بیاد میارم این صحبت استاد در دوره دوازده قدم که میگه ما پیش از تولد روح های مجردی بودیم که این روابط بخشی از حیات مادی جسم ماست، و بعد از مرگ باز هم این روابط به اتمام میرسه. هر کسی نتایج اعمال خودش رو دریافت میکنه. چه ما بخوایم کسی رو نجات بدیم چه بخوایم کسی رو بدبخت کنیم نمیتوانیم. ما فقط روی زندگی خودمون میتونیم کنترل داشته باشیم.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
بنام خداوند بخشنده ومهربان
سلام به حمید عزیز
هنوز دارم به کلمه به کلمه کامنتت فکر میکنم واقعا بدن انسان چقدر شگفت انگیزه یادمه یکبار یه کلیپ 3تا4 دقیقه از اینترنت دانلود کردم شگفتیهای بدن انسان یعنی آن لحظه گفتم سبحان الله چه تعداد سلول چه تعداد عصب ورگ ومویرگ وحتی صفرا واسید معده واقعا با تفکر در این نعمتها پی میبریم عجب خالق توانایی داریم والحق وانصاف که سزاوار پرستیدن است واز همه مهمتر ما هیچ گونه دخالت وکنترلی نداریم تمام اینا برنامه ریزی شده مردمک چشم که در نور زیاد تنگ بشه ودر نور کم گشاد همه این چیزا آدم رو به تأمل وا میداره
حمید عزیز سپاسگزار وجودتم ممنون که با کامنتت یادآوری کردی داشته هایمان را قبل از اینکه بیام سایت داشتم دعای مشلول میخوندم یعنی صوتی پخش میشد ومن معانی کلمه به کلمه را میخوندم گفتم خدایا چی بگم من چی میتونم بگم حالم دگرگون شد داشتم خواسته هام رومیگفتم وتو حال خودم بودم میدونم حالم رو درک میکنی ساعتی که یکسال پیش همسرم روز ولنتاین برام کادو گرفته بود فقط یکبار انداختم پشت دستم دیگه گم شد همه جای خونه هرجا فکرش بکنید دنبالش گشتیم نبود دیگه بیخیالش شدیم یدفعه الان که من در حال راز ونیاز بودم با معبودم وداشتم اسما خداوند را برا خودم هجی مکردم خواهر همسرم گفت فهیمه این همون ساعتی نیست که گم کردی یعنی آن موقعه اگر دنیا را بهم میدادند اینقدر خوشحال نمیشدم چون اینو نشونه ای دیدم که به زودی زود خواسته ام محقق میشه پیدا شدن این ساعت رو پاسخ خدا دیدم به خواسته ام نمیدونم حسی گفت این حال واحساسم را با اولین کامنتی که میخونم به اشتراک بزارم
خدایا سپاسگزارم که هر لحظه صدام را میشنوی وهوام رو داری
حمید عزیز پیشرفت وموفقیت روز افزونت را از خدا خواستارم
در پناه حق شاد وسلامت وثروتمند وسعادتمند باشید در دنیا وآخرت
بنام یگانه خدای هستی
سلام گرم و صمیمانه به استاد و همه دوستان بهشتی
در روابط خودت با دیگران – خصوصا روابط عاطفی – شما چه نقشی را بازی می کنید؟
برای جواب به این سوال من باید در مورد روندی رو به رشد در خودم که الان نزدیک دو سال هست که بصورت روزانه و آهسته و پیوسته بکمک سایت بهشتی و دوره ی عزت نفس دارم طی میکنم وس بهتره از نقطه ی صفر روند شروع کنم تا برسم به الانه روند
من قبلنا آدم مسئولیت پذیر به نظر خودم بودم و تمام مسائل مربوط به تمام اطرافیان با من بود مادر شوهرم مریض میشد مسئولیت دکتر و آزمایشگاه و پرستاری با من تا خوب بشه خونش بهم ریخته و کثیف باشه من مسئول تمیزکاریاش و در مورد مادرم و خواهرم و خاله ها و خیلی ها خودم بودم در کنار همه ی این مسئولیتها وظیفه مراقبت و مدیریت خانه و دو بچه با منه و اگر نقصی بود و شوهرم ناراحت میشد باز من خودمو شماتت میکردم که بی عرضه باز که اشتباه کردی
در مقابل شوهرم اگر حالش بد شد من باید هرطور شده خوشحال ش کنم
مسافرت میرفتیم وظیفه ی منه که به همه خوشبگذره و اگر من کمی خسته بشم بخاطر دیگران هیچ اشکالی نداره مهم اینه که همسفرهام بهشون خوش بگذره و از کنار من بودن لذت ببرن
با شنیدن فایلهای رایگان شروع کردم به کار کردن روی خودم البته سال 1400 دوره ی عزت نفس اقای عرشیانفر را خریدم تا رسیدم به مدار این سایت مقدس و لیاقت استفاده از اگاهی های استاد عزیزم را پیدا کردم
سال 1401 دوره عزت نفس را در سایت خریداری کردم و فهمیدم که من فقط باید توجه کنم به تواناییهای خودم و وقت و زمانم را صرف کنم برای رشد خودم تازه یه مدته کوتاهیه که فهمیدم حال خوش داشتن درونیه و من خودمو تیکه پاره کنم بندازم جلوی مادرم تا خودش حال خودشو خوب نکنه فایده نداره پس حالا دیگه تلاش نمیکنم که حال مادرمو خوب کنم . خیییییلی کارها بود که برای به دست آوردن دل شوهرم انجام میدادم که فقط انرژیمو ازم میگرفت که دیگه اون انرژی هارو فقط صرف خودم میکنم و جالب اینجاست که ارج و قربم پیش همکاران ،شوهرم ،خانواده ی خودم و شوهرم بالا رفته و همه با احترام با من رفتار میکنن و افرادی که انرژی خوار بودن تو زندگیم محو شدن
الان خیلی وقتم ازاد شده که همه رو میزارم روی اموزش دیدن در دوره های این سایت و خیلی احساس شادی و خوشبختی در زندگیم دارن الان مشغول انجام دادن تمرینات دوره ی دوازده قدم هستم و قدم به قدم اموزش های استاد عزیزم در حال رشدم . از بچگی خواسته ای داشتم و شرم داشتم از داشتن این خواسته اما با شوهرم در میان گذاشتم و شوهر عزیزم در کمال متانت همه ی توانش را گذاشت تا من به خواسته ام همین دیروز رسیدم و چقدر از خداوند تشکر کردم و چقدر ایمانم قویتر شد و البته که اموزش های بینظیر استادم باعث این همه احساس خوشبختی شد.
چی بگم از رابطه های بهبود یافته ام که خیلی طولانی میشه اما دوست دارم بهتون دوباره بگم که روابطم بین همکاران دوستان فرزندان و فامیل و زناشویی هیچ ربطی به سه سال پیشم نداره
اما هنوز باید کاربشه چون گاها با دقت که به روابطم توجه میکنم احساس قربانی شدن ،مظلوم نمایی کردن و تقبل مسئولیت حال خوش دادن به دیگران در من رنگ داره و خودشونو نشون میدن . و حالا با یقین کامل میپذیرم گفته ی استادم را که میگوین ما همیشه باید روی خودمون کار کنیم و این مسیریست بی انتها…
در پناه خداوند یکتا شاد و سربلند باشید
به نام خدا
سلام استادعباسمنش عزیز
سلام خانم شایسته مهربان
سلام به همگی دوستان
خدا رو شکر میکنم که بلاخره تونستم بر نجواهای ذهنم غلبه کنم و برای اولین بار شروع به نوشتن کنم
مدت هاست که با شما استاد عزیز اشنا هستم و از فایل ها تون استفاده میکنم
خیلی وقته که بیشتر اوقات بیکاریم رو کامنت های بچه ها رو میخونم
و الان نزدیک به پانزده ماهه که با خانومم عضو سایت بی نظیر شما شدیم و داریم رو خودمون کار میکنیم
خدارو صد هزار مرتبه شکر خیلی خیلی زندگی مون اروم و قشنگ شده وبا کمک شما تونستیم خیلی از ایراد هامون رو پیدا کنیم و روش کار کنیم
از عید امسال خداوند توفیق داد که به راحتی بتونیم دوره دوازده قدم رو تهیه کنیم و از مواهب این دوره بهره مند بشیم
استاد عزیز من تحصیلات بالایی ندارم و کلا تا دوم راهنمایی بیشتر نخوندم و هرگز هیچ استادی نداشتم
از بچگی همیشه بیزینس خودم رو داشتم و سعی کردم رو پای خودم وایستم و بیشتر تو کارهای خدماتی فعالیت داشتم
الگوی تکرار شونده ای که هر چند وقت یک بار تکرار میشه تو زندگی من و باعث شده که من از لحاظ مالی هیچ پیشرفتی نداشته باشم ( تغییر شغل ) هستش و من تو این کار استاد شدم دیگه و تقریبا هر کسی که من رو میشناسه این رو تایید میکنه در حدی که اگه یکی از دوستام شیش ماه یا یک سال منو ندیده باشه اولین سوالی که میپرسه میگه مشغول به چی کاری هستی یا میگه هنوز شغلتو عوض نکردی یا میگه برنامه بعدیت چیه میخای چه شغلی راه بندازی
خیلی استعداد دارم تو یاد گرفتن یک کار جدید و اگر برای اولین بار باشه که با اون بیزینس اشنا میشم ظرف مدت سه ماه بهترین میشم تو همون حوزه و خیلی خوب انجامش میدم و همه تعجب میکنن از این همه توانایی من
ولی خوب قبل از اینکه به سود دهی برسه من خیلی زود نا امید میشم و کلا مغازه و لوازم و همه چیز و که با هزار بدبختی و وام و قرض و قسط جور کرده بودم واگزار میکنم بره
و خیلی سریع باز دوباره یه بیزینس جدید یاد میگیرم و راه اندازی میکنم و باز دوباره همین سیکل تکرار میشه
تو هر کاری که هستم خیلی سعی میکنم کارم رو درست انجام بدم و خیلی زحمت میکشم
این ویژگی مو هم دوستانم هم مشتری ها بهم میگن
بارها و بارها تصمیم گرفتم که دیگه تغییر شغل ندم
ولی نمیشه و این الگو تکرار میشه
تشکر میکنم از شما استاد عزیز بابت این فایل های ارزشمندتون
امیدوارم هر کجا هستید شاد، سالم ، ثروتمند و سعادت مند در دنیا و اخرت باشید
با سلام خدمت استاد قدرتمند و عزیزم
وقتی این فایل های الگوهای تکراری میبینم یا اینکه 19 دقیقه اول هس تکرار میشه ولی واقعا احساس خوبی بهم میده که هر دفعه متوجه چیز جدید میشم و وقتی به سوالات فکر میکنم خیلی ترمزها شناسایی میشه که هنوز هست و قبلاً نمیدونستم چکار باید بکنم و فقط با اصل احساس خوب سعی میکردم در مقابل این ترمزها احساس خوب داشته باشم ولی الان درک کردم چکار کنم که ریشه ای ترمزها را تبدیل به باور قدرتمند کننده کنم
در رابطه با این فایل که نقش من در روابط به چه طور است میخوام در زمینه ها مختلف بررسی کنم:
روابط بیزینس:
من تو روابط بیزینس همیشه وقتی به چالش میخوردیم همیشه سعی میکردم تنهایی همه کار انجام بدم و فکر میکردم فقط خودمم که از پسش برمیام و بعد از مدتی واقعا کلافه و خسته میشدم و دیدم همیشه پشت هم چالش میاد و من تمرکزی دیگه برام نمونده بود و از کار کلافه شده بودم و وقتی اموزشات شروع کردم سعی کردم درک کنم که چرا کارم با لذت انجام نمیدهم دیدم مشکل اینجاست که من میخوام یک تنه کاری بکنم و همیشه میگفتم تا کی میخواد این روند ادامه پیدا کنه و از اون به بعد یاد گرفتم کار تقسیم کنم و خودم حواسم باشه و الان تازه درک کردم عجب ترمزی بوده و هنوزم هست چون ریشه ای حل نشده
من شخصیت کمالگرایی دارم البته کمتر شده ولی هنوز کمی هست که همیشه دوست داشتم یک پلن مارکت برای اقدام و روابط بیزینس با مشتریان داشته باشم مثلا ایده میاد اول صفر تا صد بررسی کنم بعد انجام بدم که هیچ ایده ای هم محقق نشد چون همیشه ذهنیتم این بود که اول باید ببینم چه خبره مسیر و بعد حرکت کنم تا اینکه وقتی دوره کسب و کار شروع کردم که دینگ گنده ای تو سرم اومد که تکامل تکامل تکامل و شروع کردم به حرکت و همه ایده ها ریختم کنار فقط قدم برداشتم و قدم قدم باعث شد درامد الانم نسبت به پارسال همین موقع 14 برابر بشه چون من فقط قدم برداشتم و احساس خوب ایجاد کردم خود خدا هدایت کرده به ایده ها به مشتریان و الان ارتباط بسیار دوستانه و عالی یا مشتریان که بهشون خدمات و محصولات میدم، دارم که اصلا با هیچ منطق من در پارسال یکی نیست و خداروشکر خیلی در ارتباط با کمالگرایی بهتر شدم
موضوع بعدی در بیزینس و رابطه های با همکاران این بود که من از همه ایراد میگرفتم و بدون اینکه خودم اصلاح کنم و کاری که خودم له بودم توش از بقیه توقع داشتم تا اینکه یکبار از استاد شنیدم ادمهایی که فقط حرف میزنم نتیجه ندارن به اصطلاح خودم اینکه لب و دهن نباشم بلند شدم گفتم بسه بابا پاشو اینقدر از همه ایراد میگیری خودت چی هستی و همین ایراد گرفتن باعث شده بود هدایت میشدم به سمت افراد بیشتر با همون ایرادات و دیدم مشکل از خودمه و وقتی توجه کردم به نکات مثبت ارتباط باعث شد جهان هدایتم کنه به افرادی که واقعا مثبت های زیادی دارن و اطراف بیزنس من پر شد از همکاران و مشتریان که به راحتی و با لذت کنارشون کار میکنم و همین موضوع باعث شد منم قویتر بشم و نکات مثبت بیشتری درون خودم پیدا کنم البته هنوزم از دستم در میره ولی با اصل احساس خوب اتفاق خوب خودم میارم تو مسیر
چندتا موضوع خوبم دارم اینه که همیشه خوشحال بودم و هستم همیشه خنده رو لبم تو دل کار بوده و هست چه زمانی که درامد پایین داشتم چه الان که به لطف الله و اموزشات استاد روز به روز دارم بهتر میشم
روابط با اطرافیان و اجتماع:
اینکه فکر میکنم همیشه باید حامی همه باشم و این خیلی خیلی ضعف دارم و کلی هم لطمه خوردم ولی بازم ادامه میدم و هر دفعه میگم دیگه تکرار نمیشه ولی بازم تو شرایط میشه
در ارتباط با خانواده و اطرافیان خیلی بهتر شده قبلاً زیاد بود که فکر میکردم منجی منم ولی همیشه با مخ میرفتم تو دیوار که بعدها فهمیدم عزت نفس پایینی دارم که برای اینکه جلب توجه بگیرم نقش حامی میگیرم و الکی خودم فدا میکنم با اینکه خودم از فرکانس میارم پایین و الان خیلی بهتر شدم ولی میتونم بگم بازم خیلی دارم نمیدونم چرا با اینکه میدونم شرک کامل که نگران کسی باشم ولی بازم اینکار تکرار میکنم و خیلی جالبه الان یهو تو دل این حامی بازی ها و اینکه میخوام همرو کمک کنم تغییر بدم یادم میفته که نکنم ولی در ارتباط با همسرم بزرگترین پاشنه اشیل من هست و هی تصمیم میگیرم و ده دقیقه بعد شروع میکنم و انگار نمیتونم بی خیال بشم و دلیلش فهمیدم که میخوام با همسرم دوش به دوش هم رشد کنیم و چون دوستش دارم همیشه میگم من نرم تو فرکانس بالاتر و جهان جدامون کنه و این همیشه ترس من شده و باید درک کنم که ما روح های مجردی هستیم که مجرد از دنیا اومدیم مجرد از دنیا میریم ولی نتونستم تا الان و ممنون میشم راجع به این موضوع کمکی کنید که چکار کنم که بپذیرم همه چی توحید است
ممنون استاد عزیزم
سلام خدمت استاد عباسمنش و خانم شایسته و دوستان عزیز
من از زمانی که یادم میاد توی بچگی همیشه توی بازی ها نقش توپ جمع کن رو داشتم یعنی اگه توپ میرفت داخل آب یا باغی یا هر جای دیگه همه منو تشویق میکردن که برم توپ رو بیارم با اینکه توی دهنم میگفتم دفعه ی بعد دیگه بهشون میگم که آقا من نمیرم یه نفر دیگه بره بیاره و هر بار این الگو تکرار میشد
چرا؟چون میخاستم اونا رو راضی نگه دارم و فکر کنن که من آدم خوبیم و منو تشویق کنند چون برای خودم ارزش قائل نبودم و برای اینکه بقیه خوش باشن خودمو فدا میکردم
و همین گذشت و گذشت توی خوابگاه دانشگاه هرشب بلا استثنا من چای میذاشتم یا لیوانی. اگه کثیف بود من میشستم و همه از من دیگه انتظار این کار رو داشتن و اگه یه شب من این کار رو انجام نمیدادم یه جور دیگه به من نگاه میکردن انگار که وظیفه منه و من برای اینکه آدم خوبه باشم و اونا رو راضی نگه دارم باز هم اینکار رو میکردم با اینکه ته دلم.ر اضی نبودم چون فکرم این بود که بلاخره هم اتاقی هستیم دیگه و برای راحتی اونا خودمو فدا میکردم برای کسایی که الان هیچ رابطه ای با هم نداریم
یا تو جاهایی که کار کردم از بچگی تا الان هر کس که با من همکار بود از زیر کار در میرفت و من باید علاوه بر اینکه کار خودم رو انجام بدم کار اون رو هم انجام میدادم چرا؟چون که صاحبکار بیاد و من براش تعریف کنم که فلانی کارشو انجام نداد و من دهنم سرویس شد همه کار ها رو انجام دادم و صاحبکار هم ازم
تعریف و تمجید میکرد و به بقیه میگفت که از مرتضی یاد بگیرین چه قدر بچه ی کاری هست چه قدر کارشو خوب انجام میده
چون فکرم این بود که اگه کار عقب بیفته صاحبکار مارو میندازه بیرون و باید چکار کنم شرک داشتم در واقع
دقیقا توی خونه هم همین اتفاق میفته
من دو تا برادر دیگه هم دارم که سنشون به سن کار رسیده ولی موقع کار کشاورزی که میشه بیشتر کار میاد به دوش من و باید کار اونارو هم انجام بدم چرا؟تا پدر. مادرم یا فامیل ببینن که چقدر من بچه ی خوبی واسه پدر مادرم هستم نمیدارم کارشون عقب بمونه واز من جلوی بقیه
تعریف کنند و دو فردای دیگه اگر کمک مالی خواستم از پدرم بهم جواب رد نده و نگه که تو کاری نکردی
یه نقش دیگه ای که من همیشه دوست داشتم بازی کنم نقش جدا کننده طرفین دعوا رو داشتم و هر بار یه دعوایی میشد بدو بدو میرفتم وسط که جدا کنم با اینکه چند نفر دیگه هم اونجا هستن ولی نزدیک نمیشن
چرا؟این چراش الان یادم اومد من قبلن فکر میکردم که چون طرفدار صلح و سازش هستم و از دعوا و کتک کاری خوشم نمیاد میرفتم جدا میکردم ولی الان که دارم فکر میکنم به این نتیجه رسیدم که اینجا هم دوست داشتم جدا کنم که بعدا طرفین دعوا پیش بقیه از من تعریف و تمجید کنند و بگن دمت گرم که اومدی نزدیک و نذاشتی کار به جاهای باریک برسه
یه مثال دیگه هر وقت که کسی کمکی بخاد یا کار داشته باشه به من زنگ میزنن یعنی روش نمیشه به بقیه بگه به من میگه که فلان کار رو واسم انجام بده من هم خوشحال و خندان که احسنت دارم به فامیلم یا همسایه ام کمک میکنم که یه وقت ناراحتت نشه هااا که اگه من کاری داشته باشم روم بشه ازش درخواست کمک کنم
یا یه مثال دیگه اگه با خانواده یا فامیلامون باشم و. یه دختر ی از کنار مون رد بشه من بهش نگاه نمیکنم یا سرم پایینه یا یه جای دیگه رو نگاه میکنم چرا؟که یه وقت اون طرفی که با من هست ته دلش بگه چه آدم خوبیه به نامحرم نگاه نمیکنه وازم تعریف و تمجید کنه که همین باعث شده تا الان نتونستم با هیچ دختری رابطه داشته باشم
خدایا چه قدر پاشنه آشیل دارم که اصن بهشون فکر نکرده بودم
اصن این نقش آدم خوب رو بازی کردن ید طولایی داره که تموم نمیشه ومثالاش زیاده و چقدر جالبه که اون نقشی که توی بچگی داشتم هنوز هم بعد 18 19 سال همراهم هست از دوستان میخام اگر راه حلی دارن برام کامنت بذارن ممنون میشم
استاد جان ازت سپاسگذارم که این سوال رو پرسیدی تا من این چیزا رو بیاد خودم بیارم وخودمو بیشتر بشناسم که همین پاشنه آشیل باعث شد چقدر به جسمم فشار بیارم برای هیچی برای اینکه. بقیه رو راضی نگه دارم خدایا شکرت که بیادم آوردی این مثال هارو
در پناه حق
مرتضی عزیز سلام
راه حلی که بنظر من میرسه اینه که روی عزت نفستون باید حسابی کار کنید، ویژگی های مثبت خودتونو بنویسید، تمامی کارها و توانایی هاتونو بیاد بیارین و حسابی از خودتون تعریف و تحسین کنید تا جایی که این حس نیاز به تعریف و تمجید و توجه دیگران رو تو خودتون به حد صفر برسونید.
مرتب از خودتون تعریف کنید، برای هر کار خوبی ک برای راحتی و لذت خودتونو انجام میدید کلی تمجید و تحسین کنید.
بنظر من بعد پیدا کردن پاشنه آشیل هامون باید تو اون ضعف خودمونو به بی نیازی برسونیم.
ممنون بخاطر کامنتت که منم بفکر فرو برد.الگویی که احساس میکنم خودمم تا حدودی دارم.
سلام بر شما یگانه خانم عزیز
سپاسگذارم ازت به خاطر راهنمایی که بهم کردی و خوشحالم که تونستم این الگوها رو در خودم پیدا کنم
برات از خداوند بزرگ بهترین ها رو آرزو میکنم هر کجای این جهان هستی شاد سالم پیروز ثروتمند و سعادتمند باشی
سلام دو صد سلام برهمه دوستان عزیز و استاد عزیز و خانم شایسته عزیز و زیبا
نقش من در ارتباطات و روابط چیست؟
سوالی که ذهنم رو این روزا تصرف کرده این بود دقیقا من چکار میکنم توی روابط من کی هستم توی روابط
اونی که نجات میده یا اونی که زود عصبانی میشه
من روابط عاشقانه تا حالا که نداشتم ولی روابط خانوادگیمون واقعا عالیه و خیلی لذت میبرم از این روابط
در بحس ها من کسی هستم که تا اخر حرف تمامی افراد رو میشنوم یعنی نظر هاشون ها
در مورد درد دل اصن حال نمیکنم و به لطف خدا تا حالا خیلی خیلی کم بوده که بیان جای من از درد دل هاشون صحبت کنن نمیدونم چرا!!!
ولی توی بحس های مثل ایده ها من تا تهش میشنوم حرف هاشون و هیچی چیزی نمیگم تا تموم بشه اگر طرف فرد اشنا باشه و صمیمی باشه نظرمو بهش میگم باگ های کارش و خوبی های کارش
و توی خانواده یکجواریی ایده هارو قعطی میکنیم و اینم به این دلیله که با منتطق بررسی میکنم و اگر از طرف خودم باشه و الهی باشه که منتطق حالیم نمیشه ولی اگر منتطق باشه و احساس بد بده انجامش نمیدم تا بتونم
توی روابط دوستانه از من نظر میخوان و فردی هستم که مهر تائیدی کارو میدم و اگر من رضایت بدم انجام میشه وندم انجام نمیشه
توی بحس ها همیشه ساکتم توی بحس اقتصادی حرفی ندارم تا موقعی که بخوان اجرا کنن و اون موقع حرف میزنم
نمیدونم شخصیتم چیه توی روابط
توی جمع خانوادگی همه دوست دارن با من حرف بزنن و صحبت کنن و بازی کنن
و جمع دوستان بیرون از خانواده دوستان مدرسه اگر چیزی بود که به نفعم بود انجام میدادم نبود انجام نمیدادم
همیشه جایگاه خودم رو داشتم توی مدرسه فردی ساکت و اروم بودم و کاری به افراد نداشتم و بیشتر نگاه میکردم
ولی دوستان خودم رو داشتم که باهاشون بیرون میرفتم درکل از تنهایی بیشتر خوشم میاد ولی شهرت رو دوست دارم
اینکه برند من رو بشناسن فردی معروف باشم
و عکس العمل من توی روابط فردی خونسرد هستم به غیر از خانواده خودمون اتفاق های دیگه برام مهم نیست
همینا چیزی که یادم اومد و تونستم بنویسم همینا بود خیلی ممنونم
با افتخار معین کوه پیما تا درودی دیگر بدورد