پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 6 - صفحه 19
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/07/abasmanesh-8.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-07-17 06:13:342024-08-04 11:30:31پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 6شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
استاد عزیز. و مریم شایسته عزیز سلام.
حدود چهار ساله ک با شما آشنا هستم. دوره های زیادی از شما خریداری کردم. و واقعا آدم متفاوتی شده ام. سپاسگزارتر، توحیدی تر، شادتر آرام تر. و ازین بابت خدا رو سپاسگزارم. و از شما صمیمانه تشکر میکنم.
اما اینکه به شما پیوستم یک مساله برای فرزند آوری بود. ک هنوز هم حل نشده است. من خیلی روی خودم کار کردم. با دوره کشف قوانین، حل مسئله، 12 قدم،قانون سلامتی، اعتماد بنفس و… ازینکه واقعا دنیای من و همسرم عوض شده است شکی نیست.
اما چه کنم که یک ناخواسته هرماه داره برام تکرار میشه به مدت 7 سال. و من واقعا ازین بابت گاهی دلسرد و غمزده میشم. درسته که این روزها و این سالهای اخیر دیگه گریه هام از چند روز به یک دقیقه و یا حذف رسیده. در طول ماه. با اینکه در اکثر اوقات روز و ماه شاد و یا بسیار شاد و هیجانزده هستم. سپاسگزار نعمت هایی هستم ک توشون غرق شدم.
اما قطعا نرسیدن به این خواسته زیبا برام سخته. نمیدونم چکار باید بکنم. از خدا بارها و بارها خواستم، پرسیدم.. و هر راهی جلوم اومده رو انجام دادم … خیلی از باور های اشتباهمو پیدا کردم و حذف کردم. و اینها همش به لطف آموزه های شماست.
اما یک روتین هر ماهه ک هر ماه با هزار امید و توکل و … شروع بشه و باز به نتیجه نرسه هر آدم صبوری رو خسته میکنه
خواسته من مشخصه… کارهایی ک لازمه هم براش انجام میدم. همیشه سعی میکنم توجهم به خواسته ام باشه تا ناخواسته. سعی میکنم حال دلم خوش باشه. به کلی موفقیت های خوب هم رسیدم توی کسب و کار و… و در نهایت نمیدونم چکنم… و چرا نتیجه نمیگیرم.
بازهم سپاسگزارم از شما و از این فایل زیبا
سلام به استاد عزیزم ک همیشه در بهترین زمان با حرف هایش کمکم میکنه ب لطف خدا
و سلام ب همه ی دوستان خوبم در سایت
از اینک در کنار شما و همراه شما در این خانواده بزرگم بسیار سپاسگزارم خداوندم
استاد عزیزم از الگوهای تکرار شونده صحبت کردن و من وظیفه خودم دانستم که درباره الگوهای تکرار شونده خودم صحبت کنم.
من قبل در زندگی در کنار همسرم در موقعیتی بودم ک همیشه باید جور زندگی رو بدوش میکشیدم ،اجاره خونه میدادم ،خودم مهمان دعوت میکردم خودم خرید میکردم و……
البته قبل از ازدواج هم همیشه بار تمام خونه پدرم رو بدوش میکشیدم و بجای همه کار میکردم.
بجای مادرم آشپزی میکردم بجای خواهرهام خونه تکونی میکردم و فکر میکردم ک انسان قوی بودن یعنی همین….
و البته ک همیشه بد عالم بودم ک بعد از ازدواج هم همین طور شد.
خونه ی مادر همسرم قبل از روضه هاشون میرفتم و کل کارهاشونو انجام میدادم اما بعد سر یک داستان دعوا بپا میشد و…….
البته بهم یاد داده بودن ک دستتو خار کن خودتو عزیز کن
من با این مثل دستمو خار میکردم اما هم پای دستام خود هم خار میشدم.
ولی اینا تا قبل از اشنایی با خانواده عزیز عباس منش بود.
گرچه ک تا کم کم قوانین رو یاد گرفتم زمان بر بود اما همون زینب بودم با این تفاسیر ک اینقدر پیش پدر و مادر عزیز شدم ک بعضی وقت ها خودم تعجب می کنم از این همه عزت و احترام.
و جالب تر ک در خانواده همسرم هم همین اتفاق افتاد
من جدید با عزت شدم از وقتی فهمیدم من ارزشمندم ، من با کار کردن یا بدون کار کردن در هر حالت ارزشمندم
حالا همسرم خودش تمام خریدها رو میکنه
از اجاره بگیر تا خرید لباس های منو بچه ها و …….
اما بچه ها همیشه باید مواظب ورودی های ذهن بود و گول نخورید.
درسته من توی خیلی از مسائل خوب شدم اما ی زمانی عموهام میومدن خونه ی ما و دایم از دعواهای بین شون تعریف میکردن.
خونه ی پدر من شده بود دعوا خونه
از هر دو طرف دعوا میومدن و تعریف می کردن و ما بعد از رفتن اون ها ساعت ها در مورد کار درست یا غلط شون صحبت می کردیم.
تا من و مادرم ب این نتیجه رسیدیم ک بریم و شهادت بدیمو……
من با این کار ن تنها وارد داستان شدم بلکه دعواها رو بیشتر و بیشتر جذب خودم کردم.
بله این هم نتیجه الگوی تکرار شونده ی در زندگی ما ک بهش توجه کردیم و وارد زندگی اروم خودمون کردیم.
امیدوارم الان ک فهیدم این گونه الگوها رخ میدهند ب مسیر درست هدایت بشم.
اهدنا الصراط المستقیم الصراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و الضالین
از استاد عزیزم و این صحبت های ارزشمند سپاسگزارم.
در پناه حق باشید
سلام بر خداوند، سلام بر اساتید عزیزو دوستان همفرکانسم
استاد من میتونم اینجوری به این سوال جواب بدم که نقش من در روابطم با همسرم هر دوره ای به یه شکل بوده و به تازگی هم تغییر کرده
استاد اوایل زندگیم که اگاهی های الانو نداشتم نقش ناجی رو بازی میکردم مرتب دنبال راست و ریس کردن کارها و کمک رسوندن به همسرم بودم
بعدها سعی کردم رها کنم و نقش همراهو بازی کنم اما بازم رگه هایی از ناجی بودن رو داشتم
ناجی میشدم و وقتی به اهدافم نمیرسیدم قربانی بودم
گذشت و با رها کردن ها فهمیدم کسی به من نیازی نداره
بعدش که یاد گرفتم روی خودم متمرکز بشم به آرامش و موفقیت های بیشتری رسیدم
اما توقع داشتم طرف مقابل خواسته ها و آرزوهای من رو محقق کنه
اما مدتیه که دارم تلاش میکنم شریک زندگیمو تنها یک شریک و دوست ببینم و خودم هم همین نقشو ایفا کنم ، خودم برای خواسته هام قدم بردارم و به آرزوهام برسم و میدونم که شریک زندگیم همسرم هم از خوشحالیه من خوشحال میشه
در مورد فرزندم هم نقش یه مادر فداکار و ناجی را بازی کردم و میخام دیگه نقش یک مادر همراه و مهربان رو بازی کنم
در مورد ارتباط با همکاران و دوستانم همیشه سعی کردم نقش یه دوست و همکار خیلی خوب رو بازی کنم و این جاهایی بوده که بهم آسیب زده و بعدا یاد گرفتم که با عزت نفس در ارتباط با هر کسی رفتار کنم
ممنونم استاد ، بدرود
سلام به اساتید بزرگ جهان
اومدم کامنت درباره موضوع این جلسه بزارم گفتم بزار چندتا از کامنت بچه ها رو اول بخونم که الحق و والانصاف که کامنتهای زیبایی از سعیده شهریاری عزیز و آقای حمید امیری ودیگر دوستان این بهشت زیبا خوندم که برای دقایقی اصلا یادم رفت چی میخواستم بنویسم .
راستش تجربه زندگی من خیلی شباهت به سعیده جان داشت.
چند ماه پیش منم به یک چالش بزرگ خوردم و همون شب تصمیم گرفتم از همسرم جدا بشم و گفتم به هر کجا رسیده به تصمیمم عمل میکنم. تا ساعتها جر و بحث و کشمکش داشتیم توی خیابون و بالاخره رسیدیم خونه به همسرم گفتم لباسهاتو جمع کن و برو از اینجا چون خودم دارم اجاره خونه رو میدم گفتم نیازی به موندنت نیست فقط از جلوی چشمام دور شو . هر چی اصرار کردم قبول نکرد و گفت تو الان عصبی هستی فردا در این باره صحبت میکنیم و طبق معمول همیشه فردا هم با دلقک بازی و شوخی و خنده ماجرا رو تموم کرد و کلی قسم خورد که تو اشتباه کردی و من مقصر نبودم و سوء تفاهم پیش اومده .
من خیلی با خودم فکر کردم گفتم اگر واقعا من اشتباه کرده باشم چی؟
وبا خودم گفتم یه فرصت دیگه بهش میدم و سعی میکنم بیشتر روی خودم کار کنم .
و این موضوع حدودا مصادف شد با فایلهای الگوهای تکرار شونده . هر چی بیشتر فکر و توجه میکردم دیدم دقیقا توی زندگی گذشته من این الگوها تکرار شدن پس قطعا مقصر خودم هستم . به خودم قول دادم پیگیر این مسأله باشم و مشکل رو از پایه درست کنم .
شروع کردم کار کردن با فایلهای رایگان درباره روابط و از خدا کمک خواستم . هدایت شدم به دوره عزت نفس .با اینکه خیلی خریدش واسم ساده نبود اما گفتم ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است و چون هدایت الهی بود خریدمش و متعهد شدم که هر روز روی خودم و شخصیتم کار کنم . از نظر دست آورد که خیلی فوق العاده بود .من توی زندگی خیلی گذشت میکنم همیشه سعی میکنم قانع باشم تا فشاری روی طرف مقابل نیاد فقط به این خاطر که از بچگی یادم دادن فقط بگو چشم . همیشه حق با مرد هست و زن هیچ حق اظهار نظر نداره و تنها وظیفه ش قانع بودن و چشم گفتنه و از خود گذشتگی بابت خوشحال کردن همسرش . من سالن زیبایی داشتم و چندین سال سابقه کار بعد ازدواجم به درخواست همسرم کار رو گذاشتم کنار و خونه نشین شدم بخاطر جلب توجه بیشتر همسرم چادری شدم .سابق غرق آرایش بیرون میرفتم و توی لباس پوشیدن آزاد بودم . اما الان اجازه یک قلم آرایش کردن که هیچ حتی اجازه ندارم ادکلن بزنم وقتی میرم بیرون با حجاب کامل بدون آرایش و بدون ادکلن . اوایل چون همسرم از این رفتار راضی بود خودم خیلی دوست داشتم اما حالا که دوره عزت نفس رو گرفتم و دارم کار میکنم تازه متوجه شدم من با خودم چه کردم!
حتی با مادرم و اقوام اجازه رفت و آمد تنهایی ندارم همیشه باید همسرم با من باشه که بتونم برم .
میشد حدودا 15 روز پامو از خونه بیرون نمیراشتم که اگه همسرم فرصت داشت منو میبرد بیرون وگرنه این موضوع ادامه داشت .
اینا رو خودم به زندگیم جذب کرده بودم اصلا انگار خوشم میومد که همیشه از همسرم طلبکار باشم و بگم ببین چه زن خوب و از خود گذشته ای هستم . وبه همون نصبت توقعم بالا میرفت حالا که من اینقدر خوبم تو هم باید تمام حواست به من باشه .واسم کم نزاری همه وقتت با من باشه و کل مسائل دیگه .
اما حالا که دارم روی عزت نفسم کار میکنم چندین بار ازش درخواست کردم که بیرون برم و یا پول بهم بده وسایل بخرم و اجازه بده باشگاه برم و چندتا درخواست دیگه که فکر نمیکردم اصلا باهاش موافقت بشه . اما به راحتی و بدون هیچ مشکلی هر بار موافقت شد و گفت حتما برو عزیزم بهت خوش بگذره.
واقعاااا بعضی وقتا فکر میکنم دارم خواب میبینم .
درگیریهامون خیلی کمتر شده همیشه ترس از دست دادن داشتم اما حالا فکر میکنم اگه روزی از هم جدا بشیم قطعا یک آدم بهتر وارد زندگیم میشه .
همیشه شوخی میکرد که میخوام مهاجرت کنم تو اینجا بمون من هر چند ماه یکبار میام بهت سر میزنم .
اینبار بهش گفتم اتفاقا منم میخوام برم فلوریدا دوست داشتی بیا اونجا همو ببینیم
خلاصه که استاد با تمرکز سفت و سختی که روی آموزشهای شما گذاشتم به لطف الله زندگیم رویایی شده .
با دوره 12 قدم هم هر روز هر آنچه که میخوام مینویسم و شب موقع چک درخواستها میبینم حداقل 6 ،7 تاش به راحتی تیک خورده.
دیشب داشتم فایل آقا رضای عطار رو برای چندمین بار میدیدم با خودم گفتم همون 5 سال پیش که با استاد آشنا شدم و همون سال اول هر چیزی رو که خواستم به دست آوردم نباید استاد رو و آموزشهاشون رو ول میکردم وگرنه الان از آقای عطار بیشتر دستاورد داشتم .
حالا هم دیر نشده باز هم خدا رو هزار مرتبه شکر که دوباره خدا دستم رو گرفت و نزاشت غرق بشم یکبار دیگه هدایتم کرد الهی هزاران بار شکر بابت وجود این سایت و اینکه منو لایق دونستی که عضو این بهشتیان باشم .
استاد پاینده باشید و بهترینها سهم دل مهربونتون.
سلام به همه دوستای خودم
به سوال استاد که فکر میکنم میبینم دوتا مورد به صورت اغراق شده درون من هست که همیشه باعث ضربه خوردم شده و میشه
1)روابط عاطفی: خوب که دقت میکنم میبینم که من همیشه میخواستم حامی و ناجی طرف مقابلم باشم؛
اعتقاد من این بوده(و البته فکر میکنم هنوزم هست) که اساسا رفیق و دوست کسیه که بتونه باری رو از روی دوش طرف مقابل برداره
حالا اون بار میتونه مالی باشه ، احساسی باشه و…
تو این چند تا رابطه اخیرم(طی این 4 سال گذشته) همیشه شخصی به تورم خورده که پر از مشکلات بوده و همیشه نیاز به کمک یکی داشته که توی اون برهه از زمان طبیعتاً من بودم
من هم فکر میکردم کار درست اینه که تا جایی که میتونم کمکش کنم و مثلا از کار خودم بزنم و از استراحت خودم کم کنم و حتی مرخصی بگیرم از سرکار و برم دنبال کارای اون شخص تا مثلا رفاقت خودم رو ثابت کنم
و حتما حدس میزنید که آخر سر ، اون آدم بده داستان میشدم
همیشه متهم به این میشدم که تو برای من کاری نکردی و تو اصلا رفیق و دوست خوبی نبودی
2)روابط کاری: همیشه سعی میکنم که همه رو راضی کنم حالا اون طرف همکارم باشه ، شریکم باشه یا مشتری
بیش از حد خدمات میدم و بابتش پول بسیار کمی طلب میکنم
قولهایی میدم که انجام دادنش خیلی خیلی من رو به زحمت میندازه و آخرشم نه خودمو راضی میکنه و نه مشتری رو
امیدوارم با تعهدی که به خودم دادم بتونم عزت نفس خودم رو بیشتر کنم و روی این باورها کار کنم و وضعیت خودم رو بهبود بدم
خوشحال میشم که هر کدوم از دوستان که راهحلی دارن منو راهنمایی کنن
سلام به استاد نازنین ودوستان عزیزم
نقشی که من در روابطم بازی میکنم؟؟
یه جاهایی تو زندگیم خصوصا با خانواده همسرم که بودم نقش آدمای فدا کار ومثلا خوب رو بازی کرد یعنی بااینکه چند نفر بودیم اما من همش شام درست میکردم تودل خودم خیلی حالم بدمیشد حس قربانی شدن داشتم وحس اینکع داره ازم سواستفاده میشه اما بازشب بعدی خجالت میکشیدم کاری نکنم وباز اولین نفر داوطلب میشدم واسه پخت وپز البته بهتر شدم والان سعی میکنم به اندازه خودم کمک کنم باعشق اما از خودم نمیزنم که بقیه بگن چه عروس خوبی
درارتباط با همسرم نقش آدمی رو بازی میکنم که قربانی شده ودلیل یه سری مسائل جسمیم رو گردن همسرم انداختم تا بهش حس گناه بدم
تو ارتباط با همسرم همیشه بدم نمیومد یه بیماری مشکلی چیزی داشته باشم تا اون دلش برام بسوزه وارروی ترحم بهم کمک کنه محبت کنه و…(که دارم بااهرم رنج ولذت حلش میکنم به امید خدا),
سالهای سال سعی میکردم همرو درست کنم یعنی میرسیدم به مادرم میخواستم کاری کنم یه جوردیگه فکر کنه ،میرسیدم به دوستم میخواستم کاری کنم نماز بخونه ،کاری کنم همسرم اخلاقشو عوض کنه ،خواهرم یه جوردیگه رفتارکنه ،و…میخواستم همرو تغییر بدم وطبق استاندارد خودم دربیارم فکر میکردم از همه بیشتر میدونم وهیچ وقت خودمو جای اونها نمیذاشتم ویه وقتایی هم حس میکردم دارم خستشون میکنم بااین کارم
اما خداروشکر الان هزار درجه بهتر شدم عالی نشدم ولی بهترشدم ودارم همیشه هم بهترترمیشم
استاد ممنونم برای این سوالات ارزشمند که باورها ورفتارهای پنهان مارو میکشه بیرون
دوستون دارم استاد عزیزم
به نام خدای مهربان
سلام به استاد عزیز و سلام به خانم شایسته و همه دوستان
استاد تو این چند سال که با شما هستم خیلی نقش هایی که قبلاً داشتم تغییر دادم هر نقشی برای همه داشتم الا خودم خیلی خودم تغییر دادم داشتم فکر می کردم من الگو تکرار شونده ندارم ولی خوب که فکر کردم دیدم چرا هنوز دارم ولی خدارا شکر خیلی کمتر شده یکی از الگوهای تکرار شونده من هر چند وقت یکبار چه در سر کار چه خانه در رابطه با خواهرم پیش می یاد و باعث ناراحتی می شه من می خواهم دیگران راضی نگه دارم بر خلاف میل باطنیم کاری را در یک موقعیت که دوست ندارم انجام می دهم و چون حسم بد می شه بازخورد خوبی نمی گیرم چون به راحتی نه نمی تونم بگم و از همه مهمتر آن آدم ها انگار از خودم مهمتر هستند البته خیلی خیلی کم شده چون من خیلی روی عزت نفس کار می کنم ولی از تضادهایی که جهان برام می باره هر چند فاصله اش زیاد می فهمم هنوز این قسمت وجود من مشکل داره و یکی دیگه هم در مورد با خودم هست که به خودم سخت می گرفتم ولی الان خیلی بهتر شدم اگر اشتباهی کنم خیلی با خودم صحبت می کنم و خودم دلداری می دهم یک مورد هم تو کارم هست که بر می گرده به احساس لیاقتم و بسیاری از باورهای نادرست در مورد ثروت من خیلی این چند سال روی خودم کار کردم و کار فیزیکیم خدا را شکر کم شد و مسول هستم ولی کار دیگه ای هم انجام می دیدم یک روزهایی که کارم کم از آنجایی که من توانایی های که دارم نمی بینم و خیلی باورهای اشتباه دیگه در مورد ثروت دارم فرکانسی می فرستم که بازخوردش از دو نفری که من مسولشان هستم دریافت می کنم و خودم می دونم مشکل از باورهای خودم هست به قول یکی از دوستان تو این سایت من اگه هواپیما هم بسازم باز هم خودم نمی بینم استاد جان من خیلی روی باورهام کار می کنم خیلی با خودم حرف می زنم هر چند خیلی فرق کرده ولی هنوز خیلی کار دارم در ضمن استاد جان این چند سال که با شما هستم به اندازه انگشت های دستم نگفتم عوامل بیرونی مقصر هستند به قدری این باور که من خالق زندگیم هستم تو پوست و استخوانم نشسته که خدا بداند آنقدر انگشت اشاره به طرف خودم گرفتم که یک جاهایی خود عزیزم خیلی اذیت کردم ولی نتیجه اش این بوده که خودم مجبور به تغییر دادن کردم واقعا از خودم سپاسگزارم از شما هم سپاسگزارم
مخصوصا به خاطر دوره 12قدم که برای من مثل وارد شدن در یک دنیای دیگه بود این دوره واقعا یک شاهکاره من با تمام وجودم می گم من با تک تک این فایل ها صدای خداوند می فهمم استاد از شما ممنونم خداوند به شما ثروت شادی و سلامتی بده،
به نام خدای مهربان
سلام به استاد عزیزم و استاد شایسته زیبایم
سلام به همه دوستان عزیزم
در مرحله ای از زندگیم قرار گرفتم که فقط ارتباطم با سایت هست یعنی به قول سعیده عزیز غار حرای من
در کمتر از یکسال خیلی ها از زندگی ام به طور خیلی ساده حدف شدن من تقریبا دوساله که از تنهایی خودم لذت می برم و با خودم عشق میکنم و در چند ماه اخیر این تنهایی بیشتر شده و فقط با اعضای خانواده ام بیشتر در ارتباطم و دوستان و همکارانم به ندرت باهاشون در ارتباطم یعنی خداوند خیلی عالی داره زندگیم مدیریت میکنه بهم گفته الان فقط خودسازی ولاغیر فقط فایلها، تمرین ،کامنتها و نوشتن کامنت تو حتی حق نداری در زمانی محدود با خانواده صحبت کنی البته من اونجا هم دارم قوانین به صورت عملی اجرا میکنم توجه به قانون فراوانی توجه به نتایج افکارو باورهایی که پدر و مادرم و خواهرانم و بردارانم که داشته اند ..کار بر روی اعتماد بنفسم… و….
خداروشکر که می تونم قوانین هم گوش کنم و درک کنم و هم عملی کنم …
برم سراغ سوال استاد عزیز
روابط خودت با دیگران – خصوصا روابط عاطفی – شما چه نقشی را بازی می کنید؟
استاد روز اولی که فایل گوش کردم خیلی برام سخت بود جواب این سوال ولی الان که دارم این کامنت می نویسم بعد از قسمتی از تمرینات جلسه دوم دوره قوانین زندگی هست …
در جواب سه مرحله اول که در مورد روابط بود من خیلی خودم شناختم فهمیدم وااای چقدر ترمز در من بوده
من در روابطم همیشه نقش حمایتگر حس دلسوزی داشتم از همه لحاظ و دوست داشتم که به طرف مقابلم با تمام وجودم خدمتی کرده باشم و هر خواسته ای میخواست با هر زحمتی شده عملی کنم که بتونم راضی نگهش دارم نه تنها در رابطه عاطفی که در رابطه کاری هم همین بوده اونقدر که قبلا در دوجایی که کار میکردم با اینکه سالهاست اومدم بیرون دقیقا هر دو در فاصله زمانی چند ماه مجدد با من تماس گرفتن و گفتن که برم مجدد سر کار چون آدمی بودم که کارم با تمرکز بالا و در حد توان انجام میدادم و زمانهایی رو از خودم میزدم که کار اونا لنگ نمونه … و همین تکرار الگوی حمایتگر به مرور که می گذشت صاحب کار به این نتیجه می رسوند که خب وظیفه شه باید این کار انجام بده و یکسری بی تفاوتها و بی معرفتی ها در قبالم انجام میشد ولی من به خودم میگفتم صبور باش اشکال نداره حالا این دفعه رو نادیده بگیر خب اونا صابکارن یه چیزی میگن اگه بیکار بشی چی … و خودم قانع میکردم و ادامه میدادم یادمه یکی از اونها برای یه کار بسیار ساده که اونم سهل انگاری از طرف من نبود چنان دادی سر من کشید که تا نیم ساعت سر جای خودم خشک و مبهوت نشسته بودم و اشک از چشمانم میرفت … همون لحظه تماس گرفتم با یه دوستم و جریان گفتم تنها حرفی که زد گفت تو به این پول نیاز داری پس تحمل کن …. و من با هزار استرس و ترس مجدد رفتم سرکار باور می کنید انگار هر روز میرفتم سر جلسه امتحان … و این کارهای اونها باعث میشد من کم کم حس قربانی شدن در وجودم شکل بگیره و نجوا ها شروع شد تو مظلومی اینا ظالم هستن همه مردم دوست دارن فقط سؤ استفاده کنند و در این جامعه تو محکوم به این هستی که مظلوم باشی ،این شرایط چه در روابط کاری که در روابط عاطفی هم تحمل کنی و هرکسی بهت ظلمی کرد سریع گوشی برداری و به این و اون بگی که اونام در جواب ترحم کنند بگن وای وایی چقد تو مظلومی و اونا ظالم خدا چکارشون…کنه که تو رو مظلوم گیر آوردن
و بعد دوباره من منتظر یه ظلم دیگه اونقدر این ادامه داشت که در رابطه عاطفی ام عشقم خیلی ساده دقیقا همون افکاری که داشتم از احساس قربانی شدن انجام داد و رفت … و گفت من هیچ دفاعی از خودم ندارم بکنم ولی منتظر چوب جهان هستم
و من موندنم و یک دنیا چک و لگد جهان و سوزش و آتش درونی که از آثار این چک و لگد ها بود ….
خوب که امروز اومدم تمام جزئیات و خواسته ها و دلیل نرسیدن به خواستمو در رابطه ام نوشتم به این نتیجه رسیدم
من مشرک بودم چون فقط میگفتم باید اون باشه که من خوشحال باشم اگه بره من نابود میشم
من وابسته بودم خوشحالی اون خوشحالی من بود
من حس حمایتگری و دلسوزی بی جا و بیش از حد داشتم
من یک قربانی بودم و از اینکه احساس گناه به طرفم بدم لذت میبردم فک میکردم اینطوری میتونم نگهش دارم
من تلاش بیهوده میکردم برای نگهداشتن اصلا از پایه تلاش برای نگهداشتن اشتباه بود به هر چیزی بچسبی طبق قانون اون از تو دور میشه
من با هدیه و پوشش خوب و آرایش و … اونو میخواستم نگهدارم در صورتی که باید من شخصیت و افکار و باورهام تغییر میدادم
من احساس عدم لیاقت داشتم چون همش درحال مقایسه خودم با دیگران بودم و همچنین مقایسه خانواده خودم با خانواده طرف مقابلم مقایسه موقعیت اجتماعی مقایسه وضعیت مالی و…. که روز به روز من خودم کوچکتر میکردم
من که قبلا پر از عزت نفس و اعتماد بنفس بودم
حالا میفهمم که همه چیز برمیگرده به باورهای من باورهایی که از خانواده و جامعه بهم رسیده بود و هیچ پایه و اساسی نداشت و باعث شد این تضاد در زندگی ام بوجود بیاد و خدا روشکر که در کنار همه این مسائل من با قوانین کمی آشنا بودم و تنها جاییکه می دونستم خودم و زندگیم تغییر بدم همینجا بود درسته زمان برد ولی یه روز به خودم برگشتم گفتم تا کی میخوای ادامه بدی بسه هرچی به خودت ضربه زدی پاشو و یکی یکی همه زحمات مرحم بزار و رشد کن
استاد بخدا به خودم گفتم مریم تو چاره ای نداری که از قوانین استفاده کنی چون خودتم می دونی تنها و تنها راهت برای نجات خودت همینه پس گوش کن و عمل کن و ادامه بده …
من از 18 تیرتعهد دادم و شروع کردم تمرینات دوره کشف قوانین زندگی انجام دادن روز پنجم بود که از محل همون کار قبلیم با من تماس گرفتن برای اینکه تابستان من بیکار بودم در خواست همکاری کردن و حتی گفتن از مهر هم عصر ها بیاید و من با افتخار گفتم اطلاع میدم
تا جاییکه ،بخدا برام از اونجا عکس میگرفتن میگفتن کجا میزتون بزاریم و بازم من در جوابشون گفتم اطلاع میدم که میام یا نه باید فکر کنم و گفتن پس خودتون تشریف بیارین از نزدیک محل ببینید تا ما مکان براتون آماده کنیم رمانی که با من تماس گرفتن همون روز از قرآن هدایت خواستم و خدای عزیزم هدایت کرد به سوره زمر
أَلَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ ۖ وَیُخَوِّفُونَکَ بِالَّذِینَ مِنْ دُونِهِ ۚ وَمَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ ﴿٣6﴾
آیا خدا برای بنده اش [در همه امور] کافی نیست؟ و مشرکان [به پندار خود] تو را از کسانی که غیر خدا هستند، می ترسانند و هر که را خدا به کیفر [کفر و عناد] ش گمراه کند، او را هیچ هدایت کننده ای نخواهد بود؛ (36)
37
وَمَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ مُضِلٍّ ۗ أَلَیْسَ اللَّهُ بِعَزِیزٍ ذِی انْتِقَامٍ ﴿٣٧﴾
و هر که را خدا هدایت کند، او را هیچ گمراه کننده ای نخواهد بود. آیا خدا توانای شکست ناپذیر و صاحب انتقام نیست؟ (37)
38
وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ ۚ قُلْ أَفَرَأَیْتُمْ مَا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ أَرَادَنِیَ اللَّهُ بِضُرٍّ هَلْ هُنَّ کَاشِفَاتُ ضُرِّهِ أَوْ أَرَادَنِی بِرَحْمَهٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِکَاتُ رَحْمَتِهِ ۚ قُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ ۖ عَلَیْهِ یَتَوَکَّلُ الْمُتَوَکِّلُونَ ﴿٣٨﴾
اگر از آنان بپرسی: چه کسی آسمان ها و زمین را آفرید؟ بی تردید می گویند: خدا. بگو: پس مرا درباره معبودانی که به جای خدا می پرستید خبر دهید، که اگر خدا آسیبی را برای من بخواهد، آیا آنها می توانند آسیب او را از من برطرف کنند؟ یا اگر رحمتی را برای من بخواهد، آیا می توانند رحمتش را باز دارند؟ بگو: خدا مرا کافی است. توکل کنندگان فقط بر او توکل می کنند. (38)
عشق عزیزم خدای خوبم
گفت مریم نترس از کسانیکه تو را می ترسانند اونها گمراه شدگان هستند و خداوند هرکسی را هدایت کند گمراه نمی شود توکل کن خدا برای تو کافی هست
استاد بهم گفت بزار هرچقدر که میخان برات حیله داشته باشند بزار من خودم صاحب انتقام هستم هیچ کسی نمی تونه به تو آسیب بزنه من برای تو کافی هستم… و فقط به من توکل کن
با توکل گفتم خدایا من اقدامم میکنم و میرم تا از نزدیک هم ببینم و چیزی که قراره بدونم تو بهم نشون بده و رفتم وقتی که وارد اونجا شدم انرژی و حس خوبی نگرفتم در صورتی که من خودم زمان کاریم مشخص کردم من حقوقم مشخص کردم و حتی محل کارم ولی چیزهایی رو دیدم که منو به این تصمیم که مریم دیگه بسه اون همه تحقیر و نتایج نامطلوب … با افتخار این دفعه رو فقط و فقط به خاطر خودم نپذیرفتم که برم اونجا چون میرفتم بیشتر از دفعه قبل له و لورده از میومدم بیرون و ذره ذره آب میشدم انگار همه اینا بهم الهام شد و با اعتماد بنفس گفتم متشکرم از پیشنهاد کارتون و اعتمادتون من نمی تونم باهاتون همکاری کنم
گفتم خدا بهترینها رو برام محیا کرده و توکلم به خودشه ولاغیر و او برای من کافی هست .
خدایا خودت هر لحظه هدایتگرم باش ازت متشکرم بهم توان و قدرت و آگاهی دادی تا برای عزت نفسم قدمی بزرگ بردارم و تن به هرکاری ندهم .
خدایاشکرت به خاطر تمام آگاهی های امروزم خدایا متشکرم که امروز هم منو خیلی عالی و خوب به خودم شناساندنی ای قادر مطلق
خدایا من می پذیرم که هر اتفاقی در زندگیم افتاده به خاطر باورها و افکارم بوده منو ببخش که نا آگاهانه و آگاهانه آنها رو برای خودم رقم زدم و فقط به خودم ظلم کردم نه به دیگران
خدای مهربانم ازت سپاسگزارم که به همه ما فرصت جبران را دادی و دقیقا از همون لحظه که شروع میکنیم به تغییر و حرکت در راه مستقیم تو همه نیروهاتو میفرستی میگی برین این بنده من حرکت کرده کمکش کنید تا راحتتر بره و محکم قدم برداره
و تویی که هر لحظه به ما میگی برو عزیزدلم من باهاتم من فقط برات کافی هستم عزیزم چشمات فقط به راه مستقیم جلوت باشه حواست و دلتو به من بده من آسون راحت به مقصد می رسونمت تو از مسیر لذت ببر مقصدش با من
خدایا شکرت به خاطر این سایت که همه هدایتگرش تو هستی گفته هات از زبان استاد عزیزمان که صد البته لایق ترین هست به ما می رسونی
استاد نازنینم و خانم شایسته زیبایم از شما بی نهایت سپاسگزارم که سخاوتمندانه این آگاهی های ناب خدایی به ما هدیه می کنید
دلتون پر از عشق و نور الهی
دوستون دارم
Hello my master
استاد عزیزم دقیقا همه این چیزهایی که گفتید توی وجود من هم هست ولی الهی شکر بهتر از گذشته شدم و بلدترین اونا احساس بی لیاقتی و بی ارزشی و احساس قربانی شدن و فرشته نجات بودن هستش که خیلی خیلی ادم و از خودش دور میکنه و باعثمیشه کیفیت رابطه تنزل پیدا کنه و بعد از مدتی از اون شور و اشتیاق و کنجکاوی و لذت بردن با هم دنبال عیب و ایراد همدیگه باشیم و بخوایم همدیگه را تغیر بدیم .
با پارتنرم خیلی خوب بودم ولی این احساس که نکنه من و دوست نداشته باشه و از فلانی خوشش بیاد نکنه داره برا من فیلم بازی میکنه نکنه اصلا توی رابطه نزدیک داره به یه نفر دیگه فکر میکنه ( ببین چقدر این احساس بی لیاقتی و بدبینی میتونه ویرانگر باشه) باعث شد که من نتونم اینا را مستقیم بهش بگم ولی از جاهای دیگه میزد بیرون و سر کوچکترین مسائل باهاش بحث میکردم یا اصلا ترجیح میدادم حرف نزنم یا بدتر از اون میخواستم دوره های استاد و مخصوصا دوره قانون سلامتی را بکنم تو مغزش غافل از اینکه تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی / گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش .
خلاصه اینکه قانون مدارها ما را از هم جدا کرد ( اقرار میکنم که خوشحالتر از قبلم) و گفتم توی این فرصت باید خودم و بهتر بشناسم و یه فرصتی به خودم بدم که بشینم صادقانه با خودم صحبت کنم و اون ادمی و که میخوام اول توی وجود خودم بسازم تا دنیا مجبور بشه اون و با من همدار کنه و ما طبق قانون به هم برخورد میکنیم و همدیگه را پیدا میکنیم نه اینکه از این رابطه پر بیام و با دستپاچگی برم تو یه رتبطه دیگه که فقط صورت ها عوض بشن ولی نگرش ها سر جاشون باقی بمونن استاد عزیزم برای اولین باز است در زندگی که پنج ماه تنها هستم و از این تنهایی لذت میبرم و مثل گذشته افسوس نمیخورم اویزون نیستم به در و دیوار نمیزنم به هر کسی جواب مثبت نمیدم و این احساس وخیلی دوست دارم احساس ارزشمندی مستقل بودن نترس بودن شهامت داشتن هدفمند بودن امیدوار بودن و خیلی حس مثبت داشتن که یا راهی خواهم یافت یا راهی خواهم ساخت چون اون راه هایی که من میرفتم مقصدشون مشخص بود و تجربه را تجربه کردن خطاست ، میخوام با کمک شما و حق انتخابی که خالق بهم داده راه جدید و با شهامت و قدم به قدم برم و ایمان دارم که به سر منزل مقصود میرسم من فقط باید از این مسیر لذت ببرم استاد برای اولین باز است که خیالم راحته احساس ارامش دارم همش یه چیزی تو قلبم میگه تو فقط به من ایمان داشته باش و این نجواها وسوسه ها را نادیده بگیر و خودت و ثابت کن من تو را به خواسته ات میرسونم
با عشق منتظر ادامه الگوهای تکرار شونده هستم و ازشون استفاده میکنم
خدا تو را از من نگیرد
به نام تنها فرمانروای جهان و جهانیان
الهی به امید تو
سلام
من روی همه ی ترمزها و باورهای روابط کار کردم چون خیلی تضادها بود و خدا را شکر خیلی بهتر شده برام و باز هم به بهتر شدن و بهتر بودن باید تمرکز و توجه کنم
الهی صد هزار مرتبه شکر
من وقتی از استاد فهمیدم جهان آینه ی من هست دیگه گفتم تموم شد ، دیگه حل شد من خودم هستم دیگه و باید وقت بزارم و خودمو درست کنم از اول اول
حالا در دوره کشف قوانین فهمیدم /// هیچ وقت محتاج هیچی نباش/// خیلی بهش فکر کردم و دیدم اره من محتاج یه سلام کردن دیگران هستم ، من محتاج به جواب گرفتن سلام از طرف مقابلم هستم ، من محتاج به محبت کردن دیگران هستم ، من محتاج یه هدیه گرفتن از عزیزانم و هر کسی منظورم مادرم و پدرم ووو هستم و خیلی موارد دیگه
و اومدم روی این موضوع الان یه هفته ایی هست کار کردم و خدا را شکر و اونقدر نتایجم بهتره شده خدا را شکر
یعنی اومدم خودمو رها کردم
باید الگو پیدا کنم چون وقتی دیدی هستند کسانیکه برای خودشون هستند برای خودشون زندگی میکنند و کار به کار هیچ کسی ندارند
و باید در مسایلی که اصلا و ابدا به من مربوط نمیشه کنجکاوی نکنم حتی در مورد همسرم تا خودش بیاد و بگه و از من نظر بخواهد ، چون قبلا اونقدر انرژی ام را می گذاشتم تا مساله ی همسرم را حل کنم و آخرم هیچ فرقی نمیکرد
اومدم روی خودم و باورهام کار کردم و گفتم خب این کار جهانه تا به من پاسخی بده که مثبت هست و من راضی شوم
خدایا بی نهایت سپاسگزارم
الهی صد هزار مرتبه شکر
الان با صحبت های استاد عزیزم فهمیدم این هم تکرار می شود که به هیچ عنوان نمیشه که من در خونه ی خودم زندگی کنم و خونه برام جور نمیشه حالا چرا و برای چی حتما این نشونه است برام
خب دلایلش ؟؟
من خیلی به این خواسته ام چسبیده بودم مثل کنه و هیچ جوری یادم نمی رفت یعنی با لذت نبود، با عشق نبود، الان فهمیدم که باید با عشق و لذت با به یاد آوردن قانون رهایی و با سپردن به معبودم خواسته ام عملی شود
مثلا الان چند هفته ایی هست که فقط می خواهیم با همسرم بریم خونه باغ ببینیم ولی یه جورایی درست نمیشه حتما این هم به موضوع باورها و ترمزها بر می گرده و باید خداوند حل کنه برام
ما قبلا چند و چندین بار ملک خریدیم و برای باور های محدود کننده همه را فروختیم چون باورمون این بود که باید در یه کار دیگه بریم باید در بورس بزاریم تا سود کنیم
همیشه به فکر سود کردن بودیم تا لذت بردن و افزایش دادن ملک هامون
همیشه به فکر این بودیم که وقتی خریدیم باید زود بفروشیم
در فکرمون این بود که می خریم و زود می فروشیم چون می خواهیم با این کار سودهای زیاد و سودهای بیشتری کنیم
و الان فهمیدم که هر چی که دارم نباید به فکر فروش اون باشم هر چی که می خواهد باشه چه ملک چه طلا همه را باید نگهش دارم و از داشتنش لذت ببرم
الان در حال حاضر در ایران دوباره همه چی رو به کاهش است و قیمت ها همین طور مونده و فرق آنچنانی نکرده و الان دیگه باید هوش باشم الان دیگه نباید بگم خب الان که می خواهم ملک و خونه باغ بخرم باید همه ی چیزهایی که دارم را بفروشم تا ملک کنم بلکه باید به فراوانی خداوند ایمان محکم و قاطع داشته باشم و روی حرف خودم بایستم چون این باورهای محدود کننده است که میگه طلاهات را بفروش تا بتونی اون ملک اون خونه باغ را بخری
نه اصلا این طور نیست
و چقدر قبلا همه ی طلاهام را فروختم // البته نباید حسرت اموال گذشته ام را بخورم که الان اگه نگهشون می داشتم چند صد میلیون بود ///
یا اینکه با این باور که می خواهم خونه بخرم باید سختی بکشم باید خودمو در سختی بندازم تا خونه دار شوم
خونه باغ پولش خودش میاد
خودش در زمان مناسب خداوند پولش را جور میکنه
مگه من چقدر طلا دارم تا بفروشم که بتونم خونه باغ کنم وو
با این باور که من نباید به فکر فروش باشم
منطق کردن ذهن خودش ایمان می خواهد
منطق کردن ذهن باید ایجاد شود
خدایا بی نهایت سپاسگزارم که هر لحظه به من می فهمونی که این هم هست ها ، این هم هست ها
خدایا بی نهایت سپاسگزارم که هر لحظه من را به تمام خواسته هام نزدیک و نزدیک تر می کنی
خدایا بینهایت سپاسگزارم که همیشه تو خوبی من را می خواهی و بس