پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 6 - صفحه 20

524 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مهرداد یوسفی گفته:
    مدت عضویت: 983 روز

    سلام به استاد عزیزم که این سوالات رو برامون طرح میکنن و مارو به فکر وادار میکنه که خودمونو بشناسیم و بهتر بتونیم تغییر کنیم

    در جواب به این سوال من همیشه دوست داشتم توی روابط یا روابط عاشقانه یا خانواده یا با دیگران دنبال صلح بودم میخاستم همه باهم خوش رفتار و خوش برخورد باشن و حالشون خوب باشه دوست داشتم اونا هم مثل من از همه چی لذت ببرن و اینقدر درگیر زندگی نباشن

    اما از وقتی با این قوانین اشنا شدم دیدم و تاثیری در زندگی دیگران ندارم و نمیتونم حالشون رو خوب کنم هر کسی افکار و باورهای خودشو داره و خودش میتونه این افکار و باورهارو تغییر بده نه من

    اصلا اینکه من بخام حال دیگران رو خوب کنم یعنی شرک به خداوند که اون نمیتونه حالشو خوب کنه پس من اینجا شوم ناجی و برم حالشو خوب کنم

    هرکسی باید با خدای درونش ارتباط بر قرار کنه و از درون خودشو دوست داشته باشه نه از بیرون وقتی از درون حالت خوبه دیگه اتفاقای به ظاهر بد هم نمیتونن حالت رو بد کنن چون تو میدونی احساس بد مساوی اتفاقای بدتر پس دیگه دنبالش نمیری میزاری خداوند همه کارهارو انجام بده چون ما به تنهایی قادر با انجام تمام کارها نیستیم باید خودمون رو بسپاریم به جریان خیر رب العالمین و اونه که همه کارهارو عالی برامون انجام میده

    خداراشکر که امروز هم کامنت گذاشتم و بازم رد پا دارم تا براخودم چکاب فرکانسی باشه از مدار الانم و چند وقت دیگه این تغییر مدار رو درک کنم

    در پناه الله یکتا شادو ثروتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    فاطمه گفته:
    مدت عضویت: 2003 روز

    به نام پروردگار هدایتگرم

    استاد عزیزم سلام

    مریم عزیزم سلام

    سلام به همه بچه های صمیمی این جمع

    تو حالتی دارم کامنت میزارم که بدجور دارم چک و لگد میخورم از جهان و انگار استاپ شدم تو یک نقطه! این فایل رو امروز گوش کردم، و دیدم چقدر مربوط به تضاد منه! منی که این روزها کنترل و افسار ذهنم رها شده و دنبال افکار پوچ ذهنم سرگردانم. خدای من هربار پوچی فکرم، همون یک فکری که بهم حمله میکنه رو نشون میده و شیطان، هربار، از جایی رخنه میکنه، سر این فکر رو دوباره باز میکنه و ساعت ها حالمن رو بد میکنه و با تلاش های من برای در اومدن از اون وضع، خدای منمن رو لایق هدایتش میبینه و دوباره بهم میگه ک فکرت چقدر پوچه…. و من همینجا زیر همین فایل، حرف سعیده عزیز رو میزنم، خدایا، من در مقابل هر خیری که از تو برسه فقیرم. من در مقابل این فکر و کنترل ذهنم کم آوردن، تو هدایتم کن که چیکار کنم.

    خوندن کامنت سعیده، بعد ایییییییین همه مدت کامنت نخوندن، هدایت پروردگارم بود که بهم بگه جمع کن خودتو فاطمه، تمرکز کن، کارکن و تسلیم هدایت های من باش،آموزه هات رو لیزری کار کن و افسار ذهنتو دست خودت بگیر. کار کن، بیفت دوباره روی ریل.

    و من از هر خیری ک از تو برسه فقیرم و تنها چشمم به هدایت های توئه که الحمدلله الذی هدانا لهذا و ما کنّا نهتدی لو لا هدانا الله…

    من تو روابطم اون ناجی ام

    اون حال خوب کنه

    قربانی هم هستم چون فکر میکنم اونقدری ک من مایه میزارم عشق میدم و… همونقدر نمیبینم.

    فعلا تا همینجاش برام واضح شد…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  3. -
    محمد مفاخري گفته:
    مدت عضویت: 1380 روز

    حمد و سپاس خدایی را که تنها آفریننده آسمان ها و زمین است.

    سلاام ودرود خدمت استاد عزیزم و همفرکانسی های مهربون.

    .

    با هربار آپلود شدن فایلهای سریالی الگوهای تکرار شونده و تکرار در گوش کردن و تعمق در آگاهی‌ها بیشتر و بیشتر خودم رو میشناسم و اعماق وجودم رو کنکاش میکنم.

    .

    در مواجه با این فایل و سوالی که استاد پرسیدن در لحظه اول فکر کردم من در روابط با دوستان و خانواده و یا روابط عاطفی نقش بازی نمیکنم، یا حداقل کمتر نقش بازی می‌کنم.

    اما وقتی با تمرکز بیشتری به گذشته فکر کردم و اتفاقاتی که گاها باعث میشد بین دو نفر پادرمیانی ‌کنم متوجه شدم من این باگ و مشکل رو دارم وخیلی وقتها نقش بازی کردم و حتی مجبور شدم دروغ هم بگم تا نقش خودمو بهتر بازی کرده باشم.

    مثال میزنم تا برای خودم واضح بشه و دوستان عزیزی که محبت میکنن و این نوشته رو میخونن هم پی ببرن که در چه موقعیت هایی به شکل‌های مختلف نقش بازی کردند،

    .

    سال‌های گذشته برادرم و پسرخالم باهم رابطه خوبی نداشتن و گاهاً در غیاب همدیگه به همدیگه توهین میکردن و غیبت میکردن،من به این دلیل که نمیخواستم بینشون کدورتی پیش بیاد مثلا وقتایی که میرفتم پیش پسر خالم و اون از برادرم بد صحبت میکرد، و موقعی که برادرم از من سوال می‌کرد که فلانی چی گفت و چی نگفت من فقط و فقط به این دلیل که از همدیگه دلگیر نشن میگفتم هیچی نگفت و بلعکس وگاها دروغ هم میگفتم که سلام رسوند حتی،

    .

    در روابط عاطفی هم چند بار این اتفاق افتاد و من نقش بازی می‌کردم برای طرف مقابلم،من چند سال پیش با یک دختری در ارتباط بودم و خب طبیعتا دوستای زیادی هم داشتیم، خیلی اوقات پیش میومد که یسری از دوستان و پارتنر من باهم بحث میکردن و از هم دلخور میشدن و من به این خاطر که مثلا طرف مقابل‌م رو دوست دارم و نمیخوام از چیزی ناراحت بشه وقتی میگفت فلانی در مورد من حرف زده؟، میگفتم نه و….

    استاد یچیز دیگه هم الان یادم اومد،من هیچ وقت در هیچ شرایطی نخواستم کسی برای من دلسوزی کنه و یا نقش یک ادم مظلوم رو بازی کنم، نه در روابط کاری، نه در روابط عاطفی، نه در روابط دوستانه و حتی خانواده،

    این چند مورد که مثال زدم هم مربوط به گذشته نه‌چندان دوری میشه که با قوانین آشنایی نداشتم و فکر میکردم که میتونم با نقش بازی کردن روابط خودم و یا اطرافیان رو بهبود بدم، ولی از زمانی که با قوانین آشنا شدم این مورد رو خیلی خیلی خوب درک کردم که من قدرت این رو ندارم که به کسی آسیب برسونم و یا بخوام زندگی کسیو نجات بدم.

    حالا چه با نقش بازی کردن و یا هر عمل دیگه‌ای،

    اگر در شرایطی بودم و وجودم باعث دلگرمی کسی میشده خودم رو دریغ نکردم و کنار ادمهایی که واسم ارزشمند هستند بودم، بدون هیچ توقع و یا نقش بازی کردنی،

    .

    امیدوارم که نوشته های من باعث تفکر و تعمق در وجود دوستانی بشه که سعی دارن خودشون رو بهتر و عمیق‌تر بشناسن.

    .

    سپاس فراوان از استاد عباس منش عزیز بابت آگاهی‌های که با عشق به ما عرضه میکنند.

    سپاس از دوستان عزیزم در این خانواده ارزشمند خداگونه.

    در پناه الله یکتا، شاد، سالم، سعادتمند و ثروتمند در دنیا و آخرت باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  4. -
    فرشاد نصیری گفته:
    مدت عضویت: 1073 روز

    بنام حق

    دوستان عزیزم وقتتون بخیر و شادی

    من در روابط بیشتر دنبال صلح هستم و البته شخصیت ناجی بودت رو هم همیشه دارم ،البته الان این نجات دیگران رو خیلی اصلاح و کم کردم

    مخصوصا در روابط زناشویی، من بیزارم از جدل و ناراحتی، و همیشه سعی میکنم بدون گشتن دنبال مقصر،سریعا مسائل رو حل کنم و به برسیم

    البته خداروشکر من و همسرم آنقدر زیاد عاشق هم هستیم که خیلی خیلی خیلی به ندرت بحثی به وجود میاد،و آنقدر عاشقانه زندگی می‌کنیم که پس از حداقل 11 سال زندگی مشترک،انگار هنوز توی دوران نامزدی هستیم،اینقدر که لذت میبریم از کنار هم بودن

    اما معمولا چون درونم تمایل نداره به دیدن ناراحتی دیگران،همیشه در مواجه با این مسئله، اون شخصیت نجات دهنده ام سریع فعال میشه،

    و این نمونه واکنش بعضی مواقع من رو به دردسر میندازه،چون گاهی هم از وقتم،هم از هزینه هم از لحاظ روحی،هم از چیزای دیگه،هزینه بردار میشه برام

    و الان که فهمیدم مطلقا هر کس در جایگاه درستش قرار داره و هر شخص تمام اتفاقات خوب و یا بدش رو خودش جذب میکنه،دیگه آروم آروم از این شخصیت ناجی بودن فاصله گرفتم

    ولی هنوز صلح جو و آرامش پذیرم

    .عاشقتونم

    شاد و ثروتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  5. -
    الهام رمضانی گفته:
    مدت عضویت: 1462 روز

    سلام استاد عزیزم

    سلام خانم شایسته

    و سلام دوستای گلم

    می‌خوام از خودم بگم از نقش من در روابط نقش من در روابطی که تا حالا تجربه کردم دختر یک خانواده بودن نوه یک نفر بودن دوست یک نفر بودن و خواهر کسی بودن همه و همه حمایت کردن بوده

    من ناخودآگاه یا آگاهانه همه رو دوست دارم ساپرت کنم انگار لذت میبرم که توی ذهن ادما ادم مهمی باشم ادم تاثیر گذاری باشم

    خیلی پیش میومد قبلاً الان کمتر شده که مثلاً خانواده می‌خواستن برن یه جایی و بچه‌هاشونو پیش من می‌ذاشتن و از تمرکز من زده می‌شد و من بچه‌هاشو نگه می‌داشتم و احساس توقع و احساس خالی شدنم رو اونا هم پر نمی‌کردم و من متوقع بودم ازشون

    من توی روابط دوستام این بار سنگین رو روی دوش خودم حس می‌کردم که باید بین این دو گروه یا دو نفر توازن ایجاد کنم نه می‌تونستم خود واقعیم باشم نه می‌تونستم لذت ببرم اصلاً هیچی

    من همیشه خیلی خیلی به بقیه به کارهای بقیه اولویت می‌دم تا کارهای خودم

    مثلاً این کار خیلی روی مخمه و نمی‌تونم تمرکز کنم خودم اولویت آخرم کارهای خودم اولویت آخره مثلاً اگه یه کاری یه وظیفه‌ای بهم داده بشه حالا نمی‌دونم این خوبه یا بد ولی همه چیزو ول می‌کنم اون کارو عالی عالی بی‌نظیر انجام میدم می‌ذارمش کنار حالا میام به خودم می‌رسم یعنی اگه وسط یه پروژه مهم باشم و یه کاری بهم بگن من نمی‌تونم بگم نه شاید مثلاً توی 80 درصد مواقع برم 20 درصدشو بگم نه ولی اینو تو روابطم می‌تونم بگم دارم

    اینکه خیلی خیلی می‌خوام همه چی رو مراقبت کنم ازش می‌خوام

    سر و سامون بدم همه چی رو تا چه می‌دونم حساب کتابای کار پدرم فکر می‌کنم وظیفه‌منه که من حساب کتابای پدرمو انجام بدم وظیفمه که من حال مادرمو خوب کنم وظیفه‌منه که من کاری کنم که به خواهرم خوش بگذره وظیفه‌ام من کاری بکنم که جمع بخندن و شاد باشم

    وظیفه منه که کمک کنم این کارو بکنن و همیشه خودمو مسئول کار می‌بینم وقتی که توی جمع هستم یعنی من دقت کردم لذت نمی‌برم از اون محیط خیلی خیلی کم شده ولی خب بازم هست یک محیط زیبا یه جای خیلی خوبیه فضای خیلی خوب نمیتونم لذت ببرم می‌خوام کار انجام بدم می‌خوام کمک کنم من همیشه کمک کنندم توی همه چیز و این فکر می‌کنم پاشنه آشیلمه

    خیلی متشکرم استاد به خاطر این سوالا

    من خیلی با این سوالا مقاومت دارم خیلی خیلی

    ولی خب سعی می‌کنم بهشون جواب بدم و هرجور شده ذهنم رو قانع کنم تا بیام به این سوالا جواب بدم

    استاد ازتون درخواست می‌کنم درخواست کردن رو من از خود شما یاد گرفتم

    تا فایلی درست کنید در مورد اینکه

    ناجی و حمایتگر دیگران نباشیم

    تشکر

    خدانگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  6. -
    سحر خسروی گفته:
    مدت عضویت: 1465 روز

    سلام به دوستان و استاد عزیزم

    امروز من به دو تا تضاد برخورد کردم ،و‌الان که بهش فکر کردم دیدم این الگو ها شبیه همن و قبلاً هم بهشون برخورد کردم اینکه وقتی از کسی چیزی رو میخرم یا خریدم و قراره پولشو بهش بدم و می‌دونم اون چیزی که به من داده یا اون خدمتی که کرده اون چیزی نیست که خودش میگه و هزارتا دلیل دارم و بحث هم میکنم و نارضایتی خودم هم رو بهش میگم ولی در آخر میگم ول کن بزار طرف ناراحت نشه یا بد قضاوتم نکنه دیگه همون پولی که گفته رو بهش میدم مثلاً من از یه آشنایی میوه گرفتم و بعداً دیدم چیزی که به من داده ارزش اون پولی که میگه رو نداره و باهاش بحث کردم اونم گفت باشه هر چقدر خودت میتونی بریز به حساب ولی ذهن من تو این مواقع میگه اشکال نداره همون پول رو بریز کدورتی پیش نیاد یا نگه چقدر خسیسی

    و دوباره این جریان یه جور دیگه تو مغازه اسباب بازی فروشی پیش اومد و خدا رو شکر اونجا هم تونستم رو حرف خودم وابستم و تسلیم این فکر که بد قضاوت نشم ،نشدم و این الگو رو بارها تو زندگیم دیدم و آلان متوجهش شدم و چقدر به عزت نفس ربط داره هربار که با این مسله برخورد میکردم داغون میشدم ،میگفتم خدایا اون لحظه می‌دونم طرف داره ناحقی می‌کنه و حتی تو حرف خودش مونده ولی من بعد بحث و دعوا آخرش تسلیم اون میشدم که قضاوت بد نشه درموردم، نگن خسیسه ،من خسیس نیستم ولی از اینکه دیگران این فکر رو درموردم بکنن خیلی میترسم و می‌دونم این هم یک باگه و باید روش کار کنم امروز واسه این دوتا ماجرا ناراحت شدم و لی نمی‌دونستم مشکل از چه قراره ولی الان که می‌دونم، از قضاوت شدن نمیترسم از قاطعیت خودم نمی‌ترسم از اینکه در مورد من چیزی بگن نمی‌ترسم خیلی احساسم خوب شد حس کردم دارم رشد میکنم و خداوند رو شاکرم که این باگ رو به لطف آموزش های شما پیدا کنم

    سپاسگزارم استاد جان برای این فایل های بی نظیرتون وقتی از شما سپاسگزاری میکنم به حدی خالصانه از وجودم میاد که فورا اشک همراهش میاد ،همیشه سربلند و شاد باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  7. -
    Fatima گفته:
    مدت عضویت: 814 روز

    به نام خدا

    ردپای 80

    سلام استاد عزیزم و دوستان

    استاد دلم نمیاد هر دفعه این اتفاق تو ردپا ننویسم و ذوق نکنم راجبش

    این روزا مثل قهرمانان تو شاهنامه ،یکی پس از دیگری به موانع ترس ها ناشناخته ها چالش ها حمله میکنم :)

    خلاصه در حال اثبات به جهانیانم که از نوادگان رستم هستم

    ولی به دور از شوخی ،تازه میفهمم وقتی میگفتین تو دل مسائل رفتن و حل کردنشون چقدر باعث میشه با اعتماد به نفس بهتری سراغ مسائل دیگه بری یعنی چی

    مدام یاد کارهایی که تو پردایس کردید می‌افتم

    همه اون چالش ها و مسائل حل کردید تا کلی درس یادبگیرید کلی بهبود بدید و ماهیچه تصمیم گیری و نترس بودن در برابر ناشناخته هارو قوی کنید

    خیلی از تضاد گیر گردن تراکتور در گل ها درس یادگرفتم ،مهمترینش وقتی چیزی میخوای همه راه هارو امتحان کن ،شاید خیلی هاش نتیجه بخش نباشه اما تو ،توی این مسیر کلی چیز یادمیگیری که شاید تحت شرایط دیگه ،امکان یادگیری نبوده

    تو قوی میشی برای مسائل بعدی پله پله و تکاملی

    من هم به لطف شما استاد عزیز در این مسیر افتادم که هر روز بهبود پیدا کنم و یه چالش حل کنم

    خداروشکر

    امروز یه کار جدید کردم که خب به نسبت خود قبلم بزرگ بود

    اما اون چیزی که باعث شد در نهایت به خودم بگم بابا باریکلا فاطمه اونجا بود که 100٪مسئولیت انتخابم پذیرفته بودم و بسیار باهاش حالم خوب بود

    اصلا انگار واس اولین بار تو زندگیم، این استقلال خودم بودن تجربه کردم

    آقا همینه دیگه خوب و بدش زشت و زیباش هم به کسی ربطی نداره مهم خودمم که از تصمیمم مطمئنم

    این گام بزرگی برای من بود ،انگار دیگه منتظر تایید بیرونی نبودم،یه طوری که دیگه نظر بقیه قضاوتشون کنایه هاشون اهمیتی نداشت

    خوب خوشحالم چون یه لول دیگه رفتم بالا :)هر وقت یه چالش بزرگ درونی حل میکنم حسم میگه داری نزدیک میشی

    و من این نجوا رو با کمال میل می‌پذیرم

    ازتون ممنونم استاد عزیز

    در پناه خدا باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  8. -
    حسین زارع گفته:
    مدت عضویت: 1019 روز

    باسلام خدمت تمامی دوستان

    و

    استاد، با عملکرد

    و

    خانم شایسته با ایمان

    من احساس ها و افکاری که از اول زندگی نصبت به خودم رو داشتم همیشه تو روابطم میبینم

    جالب اینجاست که

    میدونم که احتیاج دارم به

    احساس لیاقت

    احساس ارزشمندی

    احساس دیده شدن

    تأیید شدن

    و

    بابت الگوی شماره 6. (نقش)

    توی روابطم بادیگران

    باهمسرم ،مراقب و ناجی و از حق خود بگذرم

    توی روابط شهری و اجتماع خودم را مورد بی انصافی و دیده نشدن بدون دلیل میدونم

    قبلا دوستداشتم دیگران را خوشحال کنم

    من توی روابطم پایدار نیستم و همیشه مردم از من دور شدن و فاصله گرفتن و من هم با باج دادن و هرکاری (با صداقت،رو راستی،سنگ تموم گذاشتن)بازهم بدون دلیل مثل همیشه من رو تنهاگذاشتن و به قطع رابطه رسید

    من توی روابطم جا داره روی خودم کار کنم که روابط بیشتر و سالمتری داشته باشم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  9. -
    یاسمن زمانی گفته:
    مدت عضویت: 2397 روز

    به نام خدایی که همین نزدیکی ست

    سلام به نازنین استادم، به زیبا رو و زیبا دل مریمم، و به همه ی دوستان حقیقت جو در این خانواده ی صمیمی!

    دیروز وقتی مشغول کارام بودم و دوباره یه لحظه یه احساس خفیف ترس و ناامیدی از ذهنم گذشت (ایموجی زدن روی پیشانی با دست) به خدا گفتم خدایا من بازم از تو نشانه میخوام، میخوام باهام حرف بزنی و دلم رو مطمئن کنی…مثل پیامبرت که بهت گفت رَبِّ اجْعَلْ لِی آیَهً…هی این آیه تو ذهنم تکرار میشد… رَبِّ اجْعَلْ لِی آیَهً… رَبِّ اجْعَلْ لِی آیَهً

    خلاصه گذشت و شب شد و قبل از خواب که نماز خوندم و بعدش یک صفحه قرآن، در حالیکه یادم نبود به اون درخواستی که کرده بودم، آخر صفحه رسیدم به آیه ی:

    وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَلْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ

    و غرق آرامش و شادی شدم با این گفتگویی که خدا باهام کرد! خدایا چقدر تو خوبی!! خدایا ببخش منو که نمیتونم اون جور که تو سزاوارش هستی همیشه توحیدی فکر کنم…به قول استاد:

    ما صفر و صد نمیتونیم نگاه کنیم، که بگیم یک نفر موحد کامله و یک نفر مشرک کامله، ما هممون یه چیزی بین اینا هستیم، همه ی ما قسمتی از توحید و قسمتی از شرک تو وجودمون هست، یه موقع هایی کمتر میشه یه موقع هایی بیشتر میشه، تلاش من این بوده که این باورهای توحیدی رو بیشتر کنم…

    خیلی به سوال این فایل فکر کردم…من توی روابطم خیلی دوست دارم طرف مقابل رو خوشحال کنم و خیلی مواقع پیش اومده کاری رو براش کردم که خیلی باب میل خودم نبوده و برای همین توقع برام ایجاد می شد و وقتی اون توقع برآورده نمیشد سَر خورده میشدم…الان خیلی بهتر شدم و سعی میکنم اول خوشحالی خودم رو در نظر بگیرم، خیلی وقت ها هم متهم شدم به خودخواهی، ولی سعی میکنم روم تآثیری نداشته باشه و به قول استاد توی جلسه ی 3 روابط، مهم ترین رابطه ی ما، رابطه ی ما با خودمونه! تمام رابطه های دیگه، رابطه با همسر، فرزند، پدر، مادر و … در اولویت های بعدی قرار دارن.

    استاد جان بازهم ممنونم به خاطر این فایل هایی که نمیشه براشون بها تعیین کرد…priceless

    توی دیکشنری معنی priceless اینه:

    So precious that its value cannot be determined.

    این یعنی خودِ خودِ فایل های شما! جلوش باید به نظرم بنویسه مثال: فایل های به اصطلاح رایگان سایت عباس منش دات کام!

    در پناه خدا باشید (قلب)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  10. -
    علی محققی گفته:
    مدت عضویت: 1155 روز

    بنام خداوند جان و خرد

    سلام بر استاد وسلطان قلبها و خانم شایسته دوست داشتنی

    قبل ازچیز از خداوند سپاسگزارم که این زمان و مکان را برام محیا کرده و هدایت شدم به این مکان مقدس

    من تو کامنت یکی از دوستان که میخوندم نوشته بودن که این مکان رو به غار حرا خودشون مثال زده بودند اولش درست متوجه نشدم ولی بعدش فهمیدم چه مثال به جا و درستی رو بکار بردن

    که یک جای بسیار آرام، مطمعن، دلنشین، مثبت ، استریلیزه شده ، فیلتر شده ،با فرکانس‌های عالی و هر چی بگم کم گفتم ….

    که هر کسی بخواد از این دنیای بیرونی خودشو جدا کنه و جدا از آدم‌های بیرون بیاد هر وقت خواست با خدا و خودش خلوت کنه و رو خودش کار کنه این مکان مقدس همیشه در دسترس هست

    خدایا شکرررررررررررررت

    استاد عباسمنش سپاسگزارم

    خانم شایسته عزیز ممنونم

    دوستان هم خانواده مرسی از همتون دم وجودتون گرم

    فقط کافیه بیای تو سایت دیگه برگشتنت دست خودت نیست نمیدونی زمان رو نمیفهمی مکان رو و غرق میشی تو امواج و فرکانس خوبیها

    فقط انرژی مثبت در یافت میکنی و خودت رو تو این فضا رها می‌کنی تا تو هم مثل دوستان بشی جزوی از این فرکانس و تأثیرش رو تو وجودت حس کنی که چقدر این محیط مقدس و پر انرژی هست

    اومده بودم کامنت در مورد سئوال این جلسه بنویسم اصلا نفهمیدم چطور هدایت شدم به این جمله ها و واقعا خودش همین جور از ذهنم میجوشید و اگر بیان نمیکردم الحق و والانصاف حالم بد میشد و تنونستم نگم حس درونی ام رو

    بابت سئوال که استاد پرسیدند که شما چه نقشی در روابط رو ایفا میکنید مخصوصا روابط عاطفی

    اولش اصلا متوجه نشدم و فکر کردم بعد برای درک بهتر سراغ کامنتهای دوستان رفتم دیدم که چقدر حرفه‌ای دوستان شبیه رفتارهای منه و این باو چقدر تو این وجودم ریشه زده که همش از کمبود عزت نفس سرچشمه میگیره

    وچقدر باورهای من ریشه قدیمی دارن که من درمقابل دیگرون هر چقدر نزدیکتر قربانی تر و فدایی تر

    اهمیت دادن به دیگران که از دوران دبستان تو کتاب‌ها نوشته بودن الجار ثم الدار = اول همسایه سپس خودت

    یعنی خودت مهم نیستی اول حال همسایه رو خوب کن حالا برای خودتم چیزی نموند مهم نیست عوضش پیش خدا عزیزی

    این کمبود عزت نفس چه ها میکنه

    الان یادم اومد تو این شبهای محرم که ودر پیش داریم از عزاداریها و نذریها و کمک‌ها و … چقدر توش رضای خدا هست و چقدر برای خودنمایی و جبران کمبودعزت نفس…

    من در رابطه با دیگرون خودم آخرم و دیگران اول

    اگل با کسی بیرون برم و قرار باشه چیزی بخریم من اصرار دارم که بهترین ها روبراش بخرم در صورتی کل اول خودم باشم اصلا اهمیت نمیدم و اصلا خریدی انجام نمیشه

    در مورد خونواده هم همیشه برای تک تک خانواده سنگ تموم میزارم ولی نوبت به خودم که میرسه میشم غنا عتکار و …..

    در مورد بحث و جدل‌ها من بیخیال میشم، و زود کوتاه میام تا همه چی ختم به خیر بشه

    میدونید الان با این اقرارها چی دستگیرم شد

    که اگر این رفتارها و من با کس دیگری انجام بدم حتی فرزندم باشه

    چه انتظاری دارم از اون فرد چه برداشتی میشه کرد که همش کوچیک جلوه دادن اهمیت ندادن و هزار کار منفی دیگه اونوقت انتظار دارم من با خودم بدرفتاری کنم ولی دیگرون این اجازه روندارن و باید احترام بزارن و اهمیت بدن مگه همچین چیزی داریم

    اینو فهمیدم ولی امیدوارم که اصلاح کنم طرز رفتار و فکرمو که هر جور من با خودم رفتار کنم دارم به دیگرون الگو میدم و خط میدم که آهای مردم با من همینجوریه که من رفتار میکنم شما هم عینا همین عمل رو انجام بدین دقیقا مثل من باشید در مورد خودم

    خدایا چرا پس من از زمین و زمان چیز دیگری میطلبم در صورتی که خودم رعایت حال خودم رو نمیکنم و همش از دیگرون انتظار دارم که درست باشن

    استاد ازت ممنونم بابت این سفر درونم که شما باعث شدین برم واز ناشناخته های خودم کشف کنم

    ممنون ازتون در پناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: