پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 7 - صفحه 4 (به ترتیب امتیاز)

487 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    نجمه رضائی گفته:
    مدت عضویت: 1916 روز

    به نام رب هدایتگرم

    سلام

    اون چه کاریه که میدونم اشتباهه ولی همچنان انجامش میدم؟

    کامنت سه

    اعتراف میکنم تو این سلسله فایلها هربار که شما گفتید تو دوره کشف قوانین ما بهتر داریم روی این موضوعات کار میکنیم،وسوسه میشم که دوره رو تهیه کنم و مثل خوره این صدای ذهن که میگه بخر بخر منو آزار میده، اما یاد قول و قرارم میوفتم و اینکارو نمیکنم.

    یکی از اشتباهات تکراری و بزرگم اینه که یک دوره ای از سایت میخرم تا نصفه جلو میرم تمرین میکنم و بعد رهاش میکنم.

    تنها دوره ای که به انتها رسوندمش قانون سلامتیه چون از ابتدای شروع خریدمش و جلسه به جلسه با استاد جلو رفتم ذوق و شوق زیادی تو اون دوره داشتم و نتیجه ها چون از روزهای اول ملموس بود خیلی بیشتر تمایل داشتم ادامه بدم.

    اما برای دوره های دیگه ای که دارم و جز بهترین سرمایه های زندگیم هستن مثل عزت نفس،مثل آفرینش مثل شیوه حل مسائل چون نتایج اولش خیلی کمرنگه و دیده نمیشه انگیزمو دست میدم و نصفه نیمه رهاش میکنم.

    از این اشتباهم خیلی ضربه خوردم چون در بیشتر وقایع و اتفاقات زندگی ،نقش عزت نفس و درک قوانین الهی رو به وضوح میبینم اما نمیتونم درستش کنم.

    امسال که حل مسئله رو خریدم خوشحال بودم که میتونم این ضعفم رو بهبود بدم اما جلوتر که رفتم مانع بزرگی به اسم کمالگرایی رو پیدا کردم که اجازه تمرین انجام دادن بهم نمیداد اجازه شنیدن جلسات پایانی حل مسئله رو نمیداد و نمیده،

    حتی اجازه نمیده از اول این دوره رو شروع کنم.

    بارها و بارها تصمیم گرفتم برای اخراج کمالگرایی اهرم رنج و لذت بنویسم ولی نشد !مانع نوشتن میشه!

    (به خودم قول دادم تا وقتی دوره هایی که دارمو تموم نکردم، تا وقتی آگاهیاشو درک نکردم، تا وقتی نتیجه نگرفتم، تا وقتی راضی نشدم ،سراغ خریدن دوره دیگه ای نرم چون میدونم خریدن همانا و احساس بد من همانا ،نمیخوام مثل قبل عمل کنم .)

    خداروشکر تا امروز سر این قولم موندم .برای خرید ثروت1 و‌کشف قوانین زندگی خیلی وسوسه میشدم و میشم،ولی دیگه مثل قبل عمل نکردم ،به خودم‌گفتم اصل و اساس تمام دوره ها یکیه وقتی بتونی از یکی از دوره هایی که داری نتیجه مطلوبت رو بگیری اونوقت بهت اجازه میدم برای بیشتر دونستن ، برای نتایج بزرگتر سراغ دوره دیگه بری ،اگه از دوره ای نتیجه نگیری از بقیه دوره ها هم نتیجه ای نمیگیری چون کار خودت مشکل داره نه دوره ها و قوانین خداوند، وقتی کتابهای استادو به قول دانشجو ها، جویدی و مطالبشو خوردی اونوقت بیا حرف از خرید جدید بزن ،تلنبار دوره ها هیچ فایده ای برات نداره، حداقل باید به اندازه چند برابر پولی که خرج تهیه دوره ها کردی درآمد کسب کنی ،تو زمینه های غیر مالی پیشرفت ملموسی داشته باشی تا اجازه خریدن برات صادر بشه با همین قطعیت در برابر کمالگرایی ایستادم.

    اما الان من تسلیمم از خداوند هدایت میخوام چون فقط خداست که میتونه با کمکهای بینظیرش راهی رو بهم الهام کنه که چطوری باید از پس این ذهن کمالگرا بر بیام و چطوری خودمو در برابرش تجهیز کنم.

    فکر میکنم کسی مثل من نیست یعنی تا اینحد درگیر کمالگرایی ! مگه میشه ؟

    کمالگرایی ذهنم بینهایته تو هر جنبه ای از زندگیم وجود داره و همه جا بوی گندش میاد و من میبینم که کم کم دارم متفاوت عمل میکنم ولی بازم زورش بهم میچربه.

    خدایا بهم قدرتی بده تا کمالگرایی رو ناچیز بدونم.

    الان خیلی بزرگه برام و میدونم که بهش خیلی قدرت دادم.

    خدایاشکرت که نوشتم و سبک شدم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  2. -
    آقای خاص گفته:
    مدت عضویت: 1872 روز

    به نام خدای مهربان سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان خوبم و خانم شایسته نازنین

    خدای من مگه میشه اینقدر دلیل مشکلات من جلوی چشمم بوده باشه و من هربار جاهلانه از کنارشون براحتی رد میشدم و آشغال ها رو میزاشتم زیر مبل و فکر میکردم با شستن مبل و تمیز کردن مبل میتونم از بوی نامطبوعی که آشغال ها تولید میکنن جلوگیری کنم اما این فقط یک مسیر اشتباه بود چقدر استاد در فایلهای دانلودی و در دوازده قدم و در روانشناسی ثروت توضیح داد و تکرار کرد که بچه ها همه چیز باوره دنبال هیچ چیز دیگه ای نباشید و من در مدار فهمیدن این اصل مهم و این جمله ارزشمند نبودم که نبودم که نبودم…

    فرض کن دکتر میخواد یه پای زخمی رو جراحی کنه اون اول میاد زخم رو‌ شستشو میده بعد با یک تیغ جراحی اون لایه های سیاه و نکروز و کثیف رو از روی زخم برمیداره و زخم‌رو به اصطلاح به خون میندازه تا خون تازه با گلبول های تازه نفس بیان و زخم رو درمان کنند بعد هم پماد های مخصوص رو روی زخم میزنه و در نهایت اون رو پانسمان می‌کنه و منتظر میمونه که بدن خودش خودش رو خوب کنه این روال رو من در مورد کارکردن روی خودم دقیقا برعکس انجام میدادم…

    یعنی یک خواسته ای در من شکل می‌گرفت(در مثال زخم دوست داشتم زخمم‌ خوب بشه)

    من به جای اینکه بیام ببینم چه باورهایی دارم درباره اون خواسته و به اصطلاح چه ترمزهایی دارم و پام روی چه ترمز هایی هست (مثال زخم به جای برداشتن لایه ها و بافت های مرده)

    از اول شروع میکردم به پماد مالیدن و برنداشتن اون لایه های مرده بعد هم میگفتم چرا زخمم‌ خوب نمیشه چرا من به خواستم نمی‌رسم ؟!؟!؟!

    من که هرروز سپاسگزاری میکنم

    من که هرروز تجسم میکنم

    من که هرروز روی خواسته هام تمرکز میکنم

    من که دارم عبارت های تاکیدی مربوط به خواسته ام رو انجام میدم پس چرا به خواسته ام نمیرسم؟

    چون یک اصل اساسی مهم رو فراموش کرده بودم اون هم این بود که عزیزم میخوای ماشین حرکت کنه خوب پات رو از روی ترمز بردار بابا موتور داره میاد پایین از بس داری گاز میدی و پات روی ترمزه به این دلیل من تا درآمد صد میلیونی هم رسیدم اما پایدار نبود چون ترمز ها کار خودشون رو داشتن انجام میدادن اون کارهام هم کاملا درست بودا

    سپاسگزاری کاملا درسته

    تجسم خیلی خوبه

    تمرکز روی خواسته خیلی خوبه

    عبارت های تاکیدی سوخت مسیر هست

    اما

    من یه چیزی رو فراموش کرده بودم اون هم اینکه من ترمزها رو فراموش کرده بودم اونقدر حواسم روی گاز دادن بود که کلا یادم رفته بود یه پام روی ترمزه…

    عجله و عجله و عجله به خدا این عجله سمه یه سم‌مهلک که می‌تونه انسان رو از پا دربیاره …

    من یه دختر 6 ساله دارم در واقع باید بگم یه استاد 6ساله دارم از اونجایی که روح بچه ها خیلی با اصلشون یعنی خداوند درارتباطه و هنوز لوح وجودشون با لکه های سیاه و باورهای نامناسب کثیف نشده میشه ردپای خیلی از قوانین رو در رفتار بچه ها مشاهده کرد به این دلیل من گاهی می‌شینم و کاملا به رفتارها و حرف ها و بازی های بچه ام بدون اینکه خودش متوجه بشه دقت میکنم و کلی درس یاد میگیرم مثلاً در مورد همین عجله دیشب یه رفتار جالب ازش دیدم و کلی درس گرفتم

    این شب ها هوا خیلی سرده طوری که وقتی دم و بازدم انجام میشه اون بخار نفس با غلظت بالا مشخصه دیشب همسر و دخترم خونه یکی از اقوام بودند و من با ماشین رفتم دنبالشون بخاری ماشین رو تا آخر روشن کرده بودم و همسرم هم چون هوا سرد بود سریع سوار شد اما دخترم فارغ از سرد بودن هوا و فارغ از اینکه ما منتظریم داشت با بخار دهنش بازی میکرد و کلی لذت میبرد و اصلا براش مهم نبود که یه ماشین با بخاری گرم منتظرشه و می‌تونه سریع سوار بشه و گرم بشه و لذت ببره اون داشت از همون سرما هم لذت میبرد یعنی لذت سرما و گرما براش فرقی نداره اون فقط لذت میبره حالا چه با سرما چه با گرما اما ما به اصطلاح و به سن آدم بزرگ ها برای همه چی اسم گذاشتیم و همه چی رو قضاوت میکنیم

    سرما بده و حال آدم رو میگیره

    گرما خوبه و به آدم حال میده

    الان پراید دارم این بده

    اگه بنز بخرم دیگه لذت میبرم

    الان خونه ام کوچیکه فایده نداره

    هروقت خونه 1000 متری خریدم اونوقت از زندگی لذت میبرم

    و هزارتا مثال از این قبیل که لذت بردن رو به تعویق میندازیم و هرروز فقط میدویم و میدویم و میدویم هرروز عبارت های تاکیدی رو تکرار کن هرروز تجسم کن بجنب دیر شد تو تا فلان تاریخ باید به فلان خواسته برسی بعد به خودت میای میبینی نه تنها به خواسته ات نرسیدی بلکه لذت زندگی کردن در لحظه لحظه زندگی ات رو هم از دست دادی لذت هاااا کردن توی سرما لذت بازی کردن با بچه ات لذت هم صحبتی با همسرت و هزاران هزار لذت دیگه بعد کم کم وارد مدار زشت ناسپاسی میشی بعد وارد مدار زشت عجله کردن میشی و اینطور گام به گام از دستورات شیطان پیروی می‌کنی و وقتی به خودت میای میبینی ای دل غافل من توی قعر جهنم زندگی میکنم و همه چیز از همون عجله کردن از همون در لحظه زندگی نکردن شروع شد از همون لذت نبردن از بخار دهن شروع شد ولی یادمون باشه خدا هم توی قرآن گفته از گام های شیطان پیروی نکنید

    یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ ۚ وَمَنْ یَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ فَإِنَّهُ یَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ ۚ وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَکَىٰ مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَدًا وَلَٰکِنَّ اللَّهَ یُزَکِّی مَنْ یَشَاءُ ۗ وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ

    ای مؤمنان! از گام های شیطان پیروی نکنید؛ و هر که از گام های شیطان پیروی کند [هلاک می شود] زیرا شیطان به کار بسیار زشت و عمل ناپسند فرمان می دهد؛ و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود، هرگز احدی از شما [از عقاید باطل و اعمال و اخلاق ناپسند] پاک نمی شد، ولی خدا هر که را بخواهد پاک می کند؛ و خدا شنوا و داناست.

    چون شیطان یکدفعه بهت نمیگه دزدی کن یا ناسپاسی کن بلکه کم کم تورو میکشونه وسط ماجرا میگه حالا گیرم که توی سرما هااا کردی که چی؟تو عبارت های تاکیدی ات رو تکرار نکردی بجنب سریع سر بچه داد بکش بگو بابا زود بیا سوار شو من کار دارم…اینجا تو دنباله رو شیطان شدی چون گولش رو خوردی و از لذت لحظه محروم شدی و گام اول پیروی رو برداشتی جالبه که پیش خودت هم میگی به به من چقدر به فکر رسیدن به خواسته هام هستم که دارم به بچه‌میگم سریع سوار شو من باید برم به رویاهام برسم …

    غافل از اینکه خدا در لحظه است در لحظه اکنون نه در گذشته و نه در آینده:

    أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ

    آگاه باشید که قطعاً دوستان خدا، نه ترسى دارند و نه اندوهگین مى‌شوند.

    ترس از کجا میاد؟

    از آینده

    غم از کجا میاد ؟

    از گذشته

    پس دوستان خدا کسانی هستند که در لحظه اکنون زندگی میکنند

    حالا می‌خوام این قضیه رو ربط بدم به داستان ترمزها:

    به نظرم کسی که روی ترمزهاش کار می‌کنه داره در لحظه زندگی می‌کنه پس دوست خداست پس مشمول رحمت الهی است چرا؟

    چون میگه من فلان خواسته رو دارم و می‌خوام به فلان خواسته برسم الان چه باورهایی نسبت به این خواسته دارم یعنی اول ترمزها رو پیدا می‌کنه بعد پاش رو از روی ترمز برمیداره حالا دیگه احساسش هم خوبه چون می‌دونه قطعا به خواسته اش میرسه چون خدا بهش قول داده چون می‌دونه خالق زندگیشه حالا دیگه چون ترمزی نداره با یه نیش گاز به مقصد میرسه حالا دیگه سپاسگزاری جواب میده حالا یه خدایا شکرت میگه سریع پاسخش میاد حالا یه تجسم می‌کنه و در کمترین زمان بهش میرسه این یعنی کارکردن روی خودت نه اون کارهایی که من انجام میدادم و یا نتیجه نمی‌داد یا نتیجه میداد اما مثل آب خوردن نتیجه نابود میشد…

    خدا بده برکت چه مقدمه ای شد به خدا من فقط نوشتم و هیچ ایده‌ای نداشتم خدا گفت بنویس و من فقط نوشتم…

    اما درباره سوال این قسمت:

    چه اشتباهاتی را شما زیاد تکرار می‌کنید؟ یعنی با اینکه فهمیده‌اید این کار اشتباه است اما دوباره آن را انجام می‌دهید؟؟؟

    من همیشه با تأخیر به محل کارم میرسم بارها شده مورد سرزنش رئیسم قرار گرفتم و جلوی جمع بهم توهین کرده بارها شده از حقوقم بابت تاخیرها کم شده و جریمه شدم اما بازهم این رفتار رو تکرار میکنم یه همکاری دارم همیشه بهم میگه من توی کارتو حیرون موندم تو به هرچی بخوای می‌رسی(نتیجه ام رو از قانون سلامتی و لاغری عالی ام رو دیدن)چطور نمیتونی این قضیه دیراومدنت رو درست کنی!!!

    همیشه با آدم های سطح پایین تر از خودم از هرجنبه ای ارتباط برقرار میکنم و بارها از این قضیه ضربه خوردم اما باز هم تکرار میکنم به قول معروف دوست دارم بزرگ جمع کوچیکا باشم تا کوچیک‌ جمع بزرگا

    همیشه وزن ایده آلم رو از دست میدم با اینکه خیلی خوب خودم رو لاغر میکنم و کلی زیباتر و پرانرژی تر میشم اما بازهم به پرخوری رو میارم و براحتی وزنم میره بالا و دوباره باید کلی تلاش کنم که وزنم رو پایین بیارم.

    همیشه در جایی که باید نظرم رو بیان کنم سکوت میکنم بعد ضربه میخورم و بعد خود خوری و سرزنش خودم شروع میشه.

    یه وسیله ای که داره آلارم میده (موتور یا ماشین یا وسایل خونه) و باید تعمیر بشه تا خراب نشه و از کار نیفته تعمیر نمیکنم و همیشه پشت گوش میندازم

    می‌دونم باید تغییر کنم می‌دونم باید متفاوت رفتار و عمل کنم اما باز هم همون رفتارها و کارهای قبلی رو انجام میدم و میخوام نتیجه متفاوت بگیرم!!!

    بارها شده یه تصمیم گرفتم مثلاً زبان یاد بگیرم یا سریال نبینم یک هفته خوبم اما باز هم برمی‌گردم به تنظیمات یک هفته قبل و درجا میزنم کلی هم ضربه خوردم اما بیدار نشدم

    می‌دونم کارنکردن روی باورها دلیل تمام نتیجه نگرفتن هامه اما باز هم این کار رو انجام نمیدم مشتری زیاد میشه بیخیال میشم مشتری کم میشه بدو بدو دنبال کارکردن روی باورهام میرم.

    با اینکه می‌دونم غیبت کردن چقدر کار بد و‌ زشتیه اما باز هم غیبت میکنم و ضربه میخورم

    می‌دونم قضاوت کردن آدم ها خیلی کار نادرستیه اما باز هم آدم ها رو قضاوت میکنم

    می‌دونم عجله کردن کار ناپسندی اما باز هم عجله میکنم باز هم دروغ میگم باز هم نمیرم توی دل ترس هام و ثابت میمونم و راکد هستم و این بزرگترین ایراد و پاشنه آشیل من هست

    یه جاهایی هست که کل درونم فریاد میزنه اینجا همون جایی که باید قوانینی که یاد گرفتی رو پیاده کنی اما بازهم میگم نه فعلا نه بزار برای بعد و باز هم طبق معمول چک و لگد جهان نصیبم میشه…

    خدایا شکرت همین که دارم میفهمم ایرادم چیه یه دنیا برام ارزش داره چون وقتی بفهمم مسیر چیه راحت تر میتونم حرکت کنم.

    ممنونم از استاد عزیزم بابت این فایل زیبا

    ممنون از بچه های سایت بابت کامنت های عالی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  3. -
    Shahsavari گفته:
    مدت عضویت: 2333 روز

    بنام خدای هدایتگرم

    سلام به استاد گرانقدرم و همه اعضای دوست داشتنی این سایت

    خدایا تنها تو را میپرستیم و تنها از تو یاری می جوییم

    (کانو لا یتناهون عن منکر فعلوه)

    آنها به هیچ وجه مسئولیت برای خود قائل نبودند و یکدیگر را از کار خلاف نهی نمیکردند)

    سپاسگذار خداوند هستم که یک فرصتی دیگر به من داد تا بتوانم خودم را بهبود ببخشم

    چه اشتباهاتی هست که شما زیاد تکرار میکنید؟

    اولین پاشنه اشیلی که از این فایل برام بیرون اومد اولین سخن استاد بود که عقب انداختن کارها رو گفتن

    امتحانICDL دارم و ذهنم همش بازی در میاره و منو دنبال کارهای دیگه میفرسته

    اینجا فهمیدم من باید تمرکز کنم روی هدفم و ووقتی به نحو احسن انجامش دادم به خودم جایزه بدم

    واااااااااای یکی بعدیش که استاد گفت :مدیریت مالی اینم لامصب یکی دیگه از پاشنه های اشیل منه که واقعا باید روش کار کنم واقعا یه سطل پر از سوراخ دارم که همش پولام رو خرج چیزهای الکی میکنم و ذهنم اصلا با پس انداز کردن مشکل داره

    و واقعا سر حفظ پولهام اشتباه میکنم یه نمونش اینه که موقع خرید کردن هیچ لیستی ندارم ووقتی میرم بازار خیلی چیزهای الکی میخرم و بعد یادم میاد که مثلا اون وسایل ضروری رو نخریدم

    درمورد غذا خوردن :که استاد گفتن تا حدودی خوبم و سعی میکنم بهترین غذا رو واسه خودم اماده کنم

    در مورد خواب :من ساعت مشخصی ندارم و هر وقت که خوابم بیاد میخوابم و خودم رو اذیت نمیکنم که حتما باید سر یه ساعت مشخص بخوابم و نمیدونم این درسته یا نه …

    در مورد صحبت کردن به موقع: من قبلا اصلا نمیتونستم در یک جمع اصلا صحبت کنم چه برسه به اینکه به موقع جواب چیزی رو بدم الان خدا رو صد هزار مرتبه شکر خیلی بهتر شدم و انجام تمرین آگهی بازرگانی خیلی کمک بزرگی به من میکنه و همش ناخوداگاه بعضی وقتا انجامش میدم و این خیلی خوبه ….

    مورد بعدی عصبانی شدن:باز هم من قبلا خیلی به شدت برای هر چیزی عصبانی میشدم حتی کوچکترین چیزهای پیش پا افتاده ولی خدا رو شکر با کمک فایلهای استاد الان خیلی آرومم و اصلا آخرین زمانی که عصبانی شدم رو یادم نمیاد

    در مورد سلامتی :این هم یکی دیگه از پاشنه ها هست که اصلا توجه نمیکردم ولی خدارو شکر با خرید دوره قانون سلامتی به امید خدا میخوام شروع کنم و با قانونش پیش برم

    در مورد قول دادن:من اصلا یادم نمیاد که بدقولی کرده باشم و خیلی برام مهمه که روی حرفم بمونم ولی تا جاایی که ممکنه اصلا هیچ قولی به کسی نمیدم .

    در مورد گذراندن وقت هم قبلا خیلی سرم توی تلگرام و تلویزیون بود به حدی که یه سریال مزخرف رو تکرارش رو هم میدیدم الان مدت چهار سال هست که نه تلگرام نه اینستا و نه تلویزیون البته فایلهای سفر به دور امریکا و زندگی در بهشت رو از تلویزیون میبینم که فضا رو بزرگتر نشون میده و این خیلی حال میده

    در مورد یادگیری :اینم توی گوشم زنگ خورد من خیلی علاقه به یادگیری چیزهای جدید دارم مثلا یادگیری هرچیزی که با کامپیوتر و لپتاپ باشه

    و قبلا ذهنم همش منو از یادگیری فراری میداد و اولین کاری که کردم رفتم کلاسهای کامپیوتر رو شرکت کردم و در حال انجام تمریناتش هستم

    دلت را بتکان اشتباهاتت وقتی افتاد روی زمین بگذار همانجا بمانند فقط از لا به لای اشتباه هایت یک تجربه را بیرون بکش

    قاب کن و بزن به دیوار دلت اشتباه کردن اشتباه نیست

    در اشتباه ماندن اشتباه است

    همگی در پناه یکتای بی همتا….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  4. -
    ساناز گفته:
    مدت عضویت: 1317 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام استاد عزیزم و مریم قشنگم

    استاد گلی خیلی ازتون ممنونم که این سلسله فایل های فوق العاده رو بهمون هدیه میدین

    استاد عزیزم واقعا برام سواله مگه شما در چه مدار و فرکانسی هستین که چنین هدیه های گرانبهایی بدون هیچ چشمداشتی به ما میدین؟؟؟

    اصلا مگه شما در چه جایگاهی از کمال هستین که حاضرین از گرانبهاترین داشته های خودتون راحت ببخشین؟؟

    گاها وقتی خیلی فکر میکنم اصلا نمیتونم درک کنم جایگاه و موقعیت شمارو

    و شاید خودتون یا خیلی ها ندانن این هدیه ها چه انقلابی در زندگی ماها به پا میکنه

    همین خود من نوعی .اصلا کار به دیگران ندارم

    خدایا هزاران بار شکرت که من در مداری هستم که لایق دریافت این هدایا هستم

    خدیا شکرت

    برای پیدا کردن چنین آگاهی و آموزش ها انصافا انسان هایی هستن تا لحظه آخر عمرشون سوخت میدن و هیچوقت هم نمیرسن

    اما استاد خود شما گفتین خدا در قران گفته ما همه رو هدایت میکنیم

    آیه طلایی 20 سوره اسرا

    «کلا نمد هولا و هولا»

    و من چون از خداوند هدایت خواستم به این مسیر هدایت شدم تا بتونم از این فرصت طلایی استفاده کنم و زندگیمو بسازم اونجوری که خودم دوست دارم و بادی به هر طرف نباشم که بخوام شرایط زندگیمو به عوامل بیرون ربط بدم

    حالا چه شرایط خوب زندگیم یا چه شرایط بد زندگیم

    و چون من خواستم خداوند منو هدایت کرد به مسیری که با گوشت و پوست و استخوان درک کنم که این باورهای منه که زندگی منو ساخته

    نه محیط

    نه جامعه

    نه خانواده

    نه دلار و اقتصاد

    استاد واقعا این مقوله توحید و توکل این مقوله عمل گرا بودن چرا اینقدر سخته و فراره؟؟

    چرا من میتونم اینقدر راحت همه چی رو گردن جامعه و خانواده بندازم اما نمیتونم بفهمم که بابا تو ی بارم بسپار به خدا ی بارم توکل کن ی بارم توحیدی عمل کن اگه نتیجه ندیدی اوکی بازم بسپار به جامعه

    تازه با این تفاسیر که در همین جامعه که من میگم مقصر اونه من پیشرفت نکردم هزاران نفر هستن دقیقا با همین شغل من سالانه ماشین عوض میکنن

    خونه میخرن

    کلی مسافرت میرن

    من خودمم عینا به چشم دیدم ی همکارم در یک روز فقط در یک روز 7 میلیارد تومان جنسش که هنوز هم به ایران نرسیده فروخت.

    اونم نه ی خونه یا ی ماشین

    اونم جنسی که قطعه های کوچیکه

    فرض بر اینکه ی تریلی جنس فروخته

    که مطمئنم حداقل یک میلیارد تومان سودشه .

    یعنی قیمت دارم که میگم نکه فرضی یا حدودی حرف میزنم.

    این عدد سود فقط برای یک فروش فقط برای یک روز فقط برای یک مشتری

    و اون شخص واسطه حداقل 100 میلیون تومان سود کرد.

    فقط از فروش یک بار

    فقط در یک روز

    فقط هم به یک مشتری

    من این الگو رو دقیقا 3 الی 4 روز پیش با چشمان خودم دیدم نکه شنیده باشم که بخوام بگم شاید راست نباشه

    من این الگو رو دیدم اما بازم این باور غلط و ریشه ای که تو عمق وجود من میگه اگه فروش نداری به خاطر شرایط جامعه و دلار ی ذره هم تکون نخورده

    حتی ی ذره

    واقعا اینجور مواقع خدا واکنشش چیه؟؟؟

    انصافا دوست دارم بدونم.

    یعنی خدا باید زبون دربیاره

    داد بزنه های فلانی

    توکه از سنگ سخت تر نیستی

    ی قطره هم مستمر به روی سنگ سخت هم بریزه بالاخره ی شکافی ایجاد میکنه

    مگه جنس باور تو چیه که چنان محکم و با اقتدار موندی؟؟؟

    عجب صبری خدا دارد….

    استاد این مثال فقط ی دونه مثال از فروش های گنده ای هست که من در این چند ماه اخیر دیدم

    بماند که جلو چشم خودم همکارم ی میلیارد پول گذاشت رو ماشینش و مدل بالاتر خرید

    بماند که جلو چشم خودم همکارم مهاجرت کرد و الان اونجا لامبورگینی خریده

    بماند که جلو چشم خودم همکارم هر ماه تعداد بالای حداقل 200 عدد جنسشو میفروشه

    اونم جنسی که حداقل هر عددش 50 میلیون پولشه

    یعنی این باور من چنان ریشه های عمیق داره که این فروش ها هم نتونستن تکونی بهش بدن

    این باور غلط «شرایط جامعه و دلار»

    اصلا دیگران بیخیال

    همین خود من توی دو ماه فروشم حداقل 8 برابر شد .حداقل 8 برابر

    و ماه چهارم سود فروش من دقیقا 25 برابر سود فروش ماه اول شد.

    اینکه دیگه خود منم

    دیگران که نیست .

    اما همینم خدشه ای به این باور لعنتی وارد نکرد.

    باورتون میشه انصافا!؟؟؟؟

    این ی باور غلط نیست که داره هی تکرار میشه

    این ی باوری هست که خدا میدونه ریشه هاش کجاست

    و جالب اینجاست که خود من میدونم و ایمان دارم که غلطه که زجر اوره که برای من ی فکر و باور ذلت باریه ولی چرا از بین نمیبرم خدا داند؟؟؟

    و بعضی مواقع با توجه به نتایجی که خودم دریافت کردم میگم این ی باور نیست این ی ناشکری و ناسپاسی محضه که مث بختک افتاده به زندگی من و جز ایمان و توحید خالص من هیچ چیزی توان مقابله با این باور رو نداره.

    برای خود من خیلی واضحه که چرا این باور اینقدر قوی هست چون به همین میزان ایمان و توکل من ضعیفه

    خیلی واضحه که من توحیدی پیش نمیرم که این باور چنان سر جاشه

    خیلی روشنه که من اگه ی ذره توکل می داشتم این باور نه تنها رشد ریشه ای نداشت بلکه باید کم کم شاخ و برگش خشک میشد

    و همون داستان تکراری عمل گرا نبودن من

    که اگه ایمان داشتم و ی ذره هم عمل گرا بودم الان من یکی از اون فروشنده ها بودم حداقل در سود کمتر در تعداد کمتر

    این همون داستان توحید و توکلی که برای من سخته و فراره

    و برای من خیلی شفاف سازی شده هر جا که باوری داره جولان میده دقیقا جایی هست که ایمانی نیست که توکلی نیست

    که قدرت دست همه هست الا خداوند.

    این دیگه برای من خیلی روشنه

    منی که این همه در سعی و تلاشم که ایمانم قوی شه هنوز اینقدرا قوی نشده که حداقل این باور رو از بین ببرم چه برسه به مسائل دیگه

    و انصافا خوشحالم که تونستم اینقدر قشنگ و ظریف باورمو شناسایی کنم.

    شرایط فرق کرده

    حداقل اندازه سر سوزن فرق کرده

    این باور دیگه قدرت 3 ماه پیشو نداره

    درسته که ایمانم اونقدرا قوی نشده ولی منم هر لحظه مشغول تیز کردن تبرم

    (به لطف الله و فایل های فوق العاده استاد عزیزم)

    منم بیخیال نشدم و بیکار ننشستم

    برنامه ها چیدم براش

    …..

    توکل بر خدا

    خدایا شکرت که بهم قدرت شناسایی این باور غلط رو دادی

    خدایا شکرت که موقع شروع کامنت نوشتن ی کلمه ای هم نداشتم اما کمک کردی بزرگترین باگ زندگیمو پیدا کنم

    خدایا بازم همون ایه طلایی

    که گفتی همه رو هدایت میکنیم چه راه خوب بخوان برن چه راه بد

    و چه لذتی بالاتر از این که من در این مسیر طلایی به هدایت تو ایمان محض دارم

    و به رسم معرفت و یادبود استاد عزیزم بی نهایت سپاس گذارم که با کلام رسای شما من ی کشف جدید از زندگیم پرداختم و شما بهتر از هرکسی میدانین با از بین بردن این باور چه درهایی از نعمت به روی من باز میشه.

    استاد قشنگم بالاخره تونستم تو کامنتم از آیه قرانی استفاده کنم و مثال بزنم

    این برای من ی دنیا پیشرفته.

    برای دختری که حتی ی کلمه قرآن هم بلد نیست

    خدایا شکرت

    خدایا شکرت

    خدایا شکرت.

    در پناه تنها قدرت محض جهانیان….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
  5. -
    میترا گفته:
    مدت عضویت: 2021 روز

    سلام استاد وقتتون بخیر

    و اما سوال تامل برانگیز این قسمت برای من :

    چه الگوهای تکرار شونده اشتباهی من دارم که بااینکه میدونم اشتباهه اما بازم انجامش میدم ؟!!!

    _من زیاد توجهم به نکات منفی زندگیم و مشکلاتم هست و متاسفانه عادت دارم در مورد مشکلاتم با خانواده و همسر ، با دیگران صحبت میکنم ریشه ش نمی‌دونم چیه ممکنه احساس قربانی بودن باشه ممکنه بخوام ترحم کسی رو داشته باشم که من چقدر خوبم و اما دیگران ، چه بدی هایی که با من نکردن! کلا خوب صحبت میکنم اما اصلا عملگرا نیستم و تیتروار و روزنامه وار فایلها رو گوش میدم اینهمه دوره از سایت خریدم یکیش رو هم تموم نکردم نهایتا تا قسمت 5 و 6 و دوباره برمی‌گردم عقب !!

    فایلهای رایگان و تمام !!

    _من به طرز عجیبی به کبوترها دونه میدم و دلسوزی خیلی خیلی بیجا در حق همه دارم طوریکه همیشه از این دلسوزیم ضربه میخورم همیشه مالم رو از دست میدم و دوباره از صفر و در واقع قدر نعمت‌هایی که خدا بهم داده رو نمی‌دونم !!

    _به دیگران زیاد خوبی میکنم و از خودم میکنم برا بقیه و خودمو وقت بقیه میکنم و این مشکلات توی رفتار من باعث میشه تو رابطه با دیگران و با همسرم به مشکل بخورم !!

    _تو اعتمادم به دیگران فکر میکنم همه مثل خودم هستن و به همه اعتماد بیجا میکنم و خوشبینی مسخره ای دارم که این باعث میشه همیشه ضربه بخورم !!

    _مدیریت مالی اصلا ندارم و بااینکه در رفاه بودم و خدا نعمتهاش رو بهم میرسوند اما من هیچی پس انداز نمی‌کردم !

    _تو روابط همیشه روابط اشتباهی دارم و تقریبا اولش همش بااینکه من چه دختر خوب و خاصی هستم شروع میشه ، بعد من وابسته میشم که در نهایت به شکل زشت و مسخره ای اون رابطه از هم می‌پاشه!!

    _خودم قدر خودم رو نمی‌دونم و برا خودم ارزش قائل نیستم پس جهان هم برام ارزش قائل نیست و آدمهای خوبی رو سرراهم نمیذاره مثلا همیشه من میگفتم من کسی ام که باید خرج کنم من کسی ام که باید زندگیم رو بسازم و این فکر بیخود باعث شد با کسی ازدواج کنم که از نظر مالی صفر بود و شروع مسیر ، و بعد هی خودم خرج کردم و خرج کردم و…. آخرم بدهکار ایشون شدم یه چیزی و لطف مکرر شد حق مسلم و باز هم با همسرم به مشکل خوردم و به جدایی رسید !!

    _ انگار تو گفتگوهای خودم بدم نمیومد بگم جدا شدم و تمام توجهم رفت سمت طلاق و هرجا نگاه میکردم تو تمام همکارام ، تقریبا رابطه قشنگی نمی‌دیدم و همه از ازدواج ناراضی بودن و آخر هم جدا شدم و واقعا میخواستم جدا بشم !!

    _ خیلی خوب حرف میزنم ولی عمل نمیکنم و کسب و کارم رو ، که علاقه به قنادی دارم 4 ساله دارم ریزریز برا خودمون درست میکنم اما بعنوان شغل ادامش نمیدم با وجود اینکه کلی علاقه دارم بهش !

    _در مورد حق و حقوقم با وجود اینکه خوب میتونم صحبت کنم اما هیچوقت صحبت نمی‌کنم و همش یچیزی درون وجودم میگه هییییس!! ولش کن این دیگه گذشت هیچی نگو بیخیالش شو !! ریشه این رو میدونم چیه !

    از بچگی مادرم مظلوم واقع شده بود و زن دوم خانواده بود و بهش ظلم میشد و خودش برا خودش ارزش قائل نبود و همه خانواده اذیتش میکردن و خودش به این باور رسیده بود که ارزشی نداره و زندگی در بهترین حالت همین سروکله زدن های دائمی با پدرم و بقیه افراد خانواده هست و یادمه همیشه به ما میگفت هییییس هیچی نگین تو گذشت کن تو چیزی نگو !! و من الان بعد 32 سال همیشه یچیزی درون وجودم میگه هیییس!! نه سرکار اعتراض و نظری دارم نه از خودم خوب دفاع میکنم !!

    این در حالی هست که درک خیلی بالایی دارم و کسی رو قضاوت نمیکنم و خوب صحبت میکنم !! اما در مورد خودم !!!! هییییس!!

    _فایلها رو گوش نمیدم و تعهد لازم رو ندارم !!

    _توی روابطم اصلا سیاست ندارم و خیلی زود خودمو رو میکنم و این باعث میشه خودم دوست امنی برای بقیه باشم اما جا برا سواستفاده هم فراوان !! باز میذارم !!

    من خودشناسی رو خیلی دوست دارم اینکه مغزم رو بریزم تو کاسه !! و ببینم توش چه خبره !!

    استاد ممنونم ازتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
  6. -
    ملورین گفته:
    مدت عضویت: 1818 روز

    به نام خداوند زنده و بیدار

    سلام به اساتید بزرگوارم

    چقدر قشنگه که هر روز بیدار بشی و از خداوند طلب هدایت کنی و خداوند هم هر روز هدایتش را تمام و کمال بر قلبی که جایگاه شهود هست و سراسر نور خداوند هست،جاری کند، و امروز هم مثل همیشه سخنان استادم برای من هدایتی بود تا با تفکر و تعمّق الگوها و باورها و کدهای مخرب ذهنم رو شناسایی کنم‌ و باورهای قدرتمند جایگزین کنم و با عمل به آن بهشتی جاودانه بسازم تا رقصان و دل در مشت جاودانگی کنم.

    استاد عزیزم ممنونم برای این سوال های چالش برانگیز که باعث میشه موشکافانه ذهنمون را زیر ذره بین بگیریم و بفهمیم که کجا بودیم و در حال حاضر در کدام قسمت مسیر ایستاده ایم و چقدر با استفاده از قانون قادر بودیم به شخصیتمان بهبود ببخشیم.

    چه اشتباهاتی را شما زیاد تکرار می‌کنید؟ یعنی با اینکه فهمیده‌اید این کار اشتباه است اما دوباره آن را انجام می‌دهید؟ 

    من بیشترین الگوهای تکرار شونده اشتباه را در زمینه روابط داشتم البته قبل از آشنایی با قانون.

    همیشه با هر شخصی چه هم جنس خودم و چه جنس مخالف خودم با این که خداوند به وضوح من رو راهنمایی می کرد و با وجود این که من اصلا بلد نبودم از خداوند هدایت بطلبم اما خدای مهربان همیشه همراهم بود اما گوش من نامحرم بود برای دریافت پیغام سروش و چشم و گوش و قلبم را پرده های ابهام پر کرده بود، چون تمام افراد با زبان خودشان، خودِ واقعیشان را نمایان میکردند یعنی واضح تر از این مگه داریم اما من بازهم به آن روابط ناجالب ادامه می دادم تا جایی که باز هم خداوند آن ها را به راحتی از زندگی من حذف می کرد اما من به اصرار ادامه می دادم و به شدت هم ضربه های روحی میخوردم و جالب این جاست که تازه از خداوند ناراحت و شاکی هم بودم که چرا فقط این اتفاقات برای من باید باشن، گاهی وقتی فکر میکنم از خودم میپرسم آخه چرا اینقدر اجازه میدادم که روحم خرد بشه و تنها پاسخی که دارم این هست که باور کرده بودم که آدم های خوب کم هستند و جهان هم با این اتفاقات به من ثابت می کرد که باور من دقیقا درست هست و الان درک میکنم که هر اتفاقی در جهان اطرافم هست دقیقا آیینه تمام نمای ذهن من و باورهای من و زاویه دید من هست.

    هر بار تصمیم می‌گرفتم که دیگر هرگز تسلیم ذهن نجواگر و عصیانگرم نباشم اما بازهم همان اشتباه قبلی تکرار میشد و من کاملا متوجه می‌شدم که این شخص چه نیتی در سر دارد اما همچنان تکرار و تکرار می شد و قدرت نه گفتن را نداشتم که یک وقت کسی از من رنجشی در دل نداشته باشد غافل از این که اتفاقا همیشه آدم بده داستان شخص خود من بودم.

    آنقدر خلأ داشتم و آنقدر بی خدا زندگی می کردم که حتی حاضر نبودم یک روز تنها باشم و تنهایی را ضعف شخصیتی می‌دانستم اصلا ارتباط خوبی با پروردگارم نداشتم، با خودم در صلح نبودم ، با خانوادم در صلح نبودم، خدا گریز و قرآن گریز شده بودم تا حدی که هر شخصی سایت های مختلف از قانون جذب رو به من معرفی می کرد میگفتم این ها همه حرف های خاله زنکی هست و واقعا هم وقتی از سایت ها بازدید می کردم بیشتر گریزان می شدم،اما واااااای از روزی که به طرز معجزه آسایی در کانال تلگرام آدرس سایت شما رو دیدم، البته در ابتدا ذهنم مقاومت می کرد و دلم نمی خواست وارد سایت بشم ولی خیلی اتفاقی یک فایل زیبا و میکس از صدای استاد عباس منش شنیدم که در باره خداوند بود و وقتی شنیدم ضربان قلبم اونقدر بالا رفته بود که فکر می کردم دارم خواب می بینم چون دیگه تسلیم سرنوشت شده بودم و فکر می کردم این سرنوشت من هست و من هیچ کاری ازم بر نمیاد و همین جا بود که در تاریکی مطلق نور را دیدم و فهمیدم میتوانم آنچه را که خراب کردم از نو بسازم و به خودم تعهد دادم که باید همانطور که خودم ویرانگر خود بودم حالا باید خودم ویرانی ها را به آبادانی تبدیل کنم.

    دیروز که در پروفایل شخصیم دیدم از حضورم در این سایت الهی سه سال می گذره و من در واقع با استاد عزیزم بزرگ شدم به خودم تبریک گفتم که در طی این سه حتی ذره ایی از قوانین خداوند شک به دلم راه ندادم با وجود این که هنوز تضاد و مسائل مختلفی دارم و گاهی از کنترل خارج میشم اما درک کردم که به جز مسیر توحید هیچ مسیر دیگری نیست، و طی این سه سال افراد زیادی به طرز معجزه آسایی از زندگی من خارج شدند و من تنها هستم البته در کنار خانواده عزیزم اما بسیار از این تنهایی که هر لحظه اش با یاد پرودگار و راز و نیاز با پروردگارم میگذره لذت می برم، با خواب های زیبایی که میبینم و هدایت هایی که در خواب و بیداری دریافت میکنم برای من دنیایی ارزش دارن به قدری که اگر در همین لحظه جانم گرفته شود هیچ حسرتی به دل ندارم چون خداوند برای من همه چیز شد.

    این که میتونم با اعتماد به نفس کامل و با اطمینان قلبی از خداوند هرآنچه را که میخواهم طلب کنم و به ذره ایی کمتر هم قانع نیستم، این که بهترین روابط رو با پروردگارم با خودم و خانوادم دارم و هر چه را که از خداوند طلب میکنم بدون این که من دخالتی داشته باشم خداوند آنقدر زیبا پازل ها را کنار هم چیدمان میکند و خواسته ام را محقق میکند که من فقط میتونم بگم خدایا تو چقدر بزرگی خیلی عاشقتم.

    اما هنوز هم مقاومت های ذهنی دارم و می‌دونم که با استمرار و تسلیم نشدن و توکل به خداوند و با گفتن عبارات تاکیدی و هر روز گوش کردن به فایل های بی نظیر استاد و درک قانون و عمل به قانون و ریز شدن در عمق شخصیتم، تا روزی که زنده هستم هر روز بهتر از روز قبل خواهم بود و این مسیری را که خود، آگاهانه آغاز کردم هیچ انتهایی ندارد همانطور که خداوند بی انتهاست.

    استاد عباس منش عزیزم خانم شایسته خوبم، بی نهایت سپاسگزار زحماتتون هستم، من قانون را فقط با زبان شیوا و شیرین شما آموختم و افتخار شاگردی شما را دارم تا ابدالاباد.

    امید دارم که به زودی آماده دریافت آگاهی های محصولات فوق العاده استاد توحیدی و عملگرامون باشم.

    دوستون دارم

    به امید دیدارتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
  7. -
    مریم گفته:
    مدت عضویت: 1452 روز

    سلام به استاد عزیزم وهمراه همیشگیش مریم جان

    استاد عزیزم من یکسری اشتباهات تکرارشونده دارم که می دانم اشتباه است ولی هربار تکرار میکنم وگاهی اوقات عذاب وجدان میگیرم وخودمو دعوا میکنم ولی باز هم تکرارمیکنم

    1.من همیشه دوست دارم مدیریت مالی خوبی داشته باشم ولی هر بار با خرید کردن لوازمی که ضروری نیستند ولی دوستشون دارم یا مغازه دار تبلیغات میکنه ولخرجی میکنم ووقتی میام بیرون ناراحت میشم وبه خودم میگم این لازم نمیشه چرا خریدی؟ جوابی براش ندارم

    البته همیشه اینطور نیست به قول شما هر ماه گاهی خواسته وگاهی نخواسته این اتفاق می افته و هر بار نمیشه من، خودم پس انداز کنم.

    البته یک باوری در ذهنم وجود داره که میگه تا برای پولت چاله نکنی نمی تونی پس انداز کنی… مثلا باید وام بگیری، قسطی یک چیزی که لازم داری بگیری…. تا بتونی مدیریت کنی وپس انداز داشته باشی وگرنه پول نقد از این دست میاد ازاین دست خرج میشه….

    بااینکه میدونم از کجا ضربه میخورم ولی براش هیچ کاری نکردم.

    2.من همیشه در تربیت فرزندانم بسیار سخت گیر هستم وبا کوچکترین اشتباه مخصوصا درجمع بسیار اعصابم بهم میریزه وگاهی اوقات درجمع آنها رو دعوا می کنم ولی هر بار به خودم میگم چرا شخصیت فرزندت رو پایین آوردی می تونستی از این اشتباه بگذری یا بعدا بهش تذکر بدی ولی هربار تکرار میکنم… البته با کمک شما بهتر شدم وکمتر گیر میدم ولی خیلی خیلی راه داره چون می دانم به خاطر اخلاق من است که اشتباهات فرزندانم گاهی اوقات زیادتر ویا بدتر می‌شوند چون در خانه این اشتباهات رو تکرار نمی کنند این اشتباهات رو درجمع هایی که دوست دارم خیلی مودب باشند تکرار می‌کنند جمع هایی که دوست دارم بدانند فرزندانم خیلی عالی ومودب هستند تکرار می شود… پس این موضوع رو من جذب می کنم ولی فرزندانم آسیب می بینند

    3.من همیشه دوست دارم که خیلی مودب باشم وکسی از من نرنجد سر همین موضوع هیچ وقت در برار دیگران نه از خودم دفاع میکنم ونه از فرزندانم…. می دانم اشتباه است ومی توانم خیلی مودبانه وقاطع جواب دیگران را بدهم ولی هربار گویی مهری برلبان زده شده وسکوت میکنم… البته گاهی اوقات آنقدر بهم میریزم که مغز م کارنمی کنه وازشدت ناراحتی فقط خودم رو کنترل میکنم وپاسخ درستی به حرفهای گاهی اوقات نامربوط اشتباهشان ندارم… من درخانوادای بزرگ شدم که احترام به دیگران بسیار اهمیت داشته حتی اگر حق با تو باشد واین در من نهادینه شده… حتی بااینکه خودم دارم ضربه میخورم، دارم فرزندانم را همینطوری تربیت می کنم و بهشون سخت میگیرم…وگاهی اوقات فرزند بزرگترم به خاطر من با بزرگتر ها دعوا می کند وبه من می گوید تو نمی تونی از خودت دفاع کنی ولی من چون تورو دوست دارم ازت دفاع میکنم ولی باز هم من اونو دعوا می کنم میگم بزرگترند اشکال نداره آدم باید گذشت داشته باشه….

    4.من همیشه برای درس خواندن وبعضی از کارهایی که دوستدارم انجام دهم وپیشرفت کنم کلی باذوق برنامه ریزی میکنم وچند روز انجام میدم ولی بعد به فراموشی سپرده میشه وتنها برایم یک افسوس،وسرزنش باقی میمونه که میگم بازم نتونستی یک کارو درست وتا آخر انجام بدی… بااینکه میدونم نباید پشت گوش بندازم ولی تکرار میکنم…

    من همشه دوست دارم خواسته هایم ونظراتم رو به همسرم بگویم ورو حرفم بمانم ولی هر بار که می‌گویم یا باحرف ویا دعوا و….. من حرف اورا قبول کردم بااینکه میدانم من راه درست روانتخاب کردم ولی سکوت میکنم ونظرم را تغییر میدهم…. البته میدانم چه باوری دارم.. من باور دارم که شاید من نمی‌فهمم چون من خانه دارم ومسائل رو درک نمی کنم، یا اون مرد نباید روی حرف همسرت حرف بزنی چون به اقتدارش خدشه وارد می‌شود، یامن زنم شاید از روی احساسات تصمیم میگیرم، حوصله بحث ودعوا رو ندارم باخودم میگم این موضوع کوچکتر ازاین حرفهاست که بخواهم رابطمون رو سرد وبه بحث ودعوا بکشون وباید گذشت داشته باشم،یا دوست ندارم مسولیت موضوع رو قبول کنم که اگه اشتباه بود بگن تقصیر تو بود، دوست ندارم حرفی که میگم اشتباه باشه برای همین میگم سکوت بهتره، دوست ندارم از دستم ناراحت بشه باهام قهر کنه چون تحمل قهر ودعوا رو ندارم وبیشتر خودم اذیت میشم چون خیلی شکننده هستم حتی گاهی اوقات وقتی بقیه مقصرند وآنها اشتباه کردند من برای آشتی ودوستی پیش قدم میشم میگم عذاب وجدان نداشته باشند ودلم براشون میسوزه ونمی زارم ازم عذر خواهی کنند

    5.هربار میگم دیگه باید همه چیزو نقد بخرم ولی هربار وسوسه میشم ونسیه میخرم واینم اشتباهه

    6.وقتی دیگران از غصه ها مشکلاتشون میگن منم باهاشون همدردی میکنم میگم آره منم مثل شمام وگاهی اوقات تضاد های زندگیمو بیان میکنم وهر بار به خودم میگم مگه قرار نبود کانون توجهت رو نکات مثبت باشه… البته باورش رو میدونم چیه، میگم زشته که مردم ناراحتن وغم هاشون میگن من بیام از خوشبختی هام تعریف کنم باید باهاشون همدری کنم وبگم آره منم مثل شمام یا بدتر از شمام

    همه‌ی اینهارو میدونم اشتباه، ولی بازم تکرار میکنم وبه خودم ضربه میزنم وهربار میگم ایندفعه نه ولی وقتی تو موقعیتش قرار میگیرم اصلا در توانم نیست و فکر می‌کنم بعضی هاشون برخلاف روحیات واعتقاداتم است

    البته بگم خیلی خیلی خوب شدم ودارم رو خودم کار میکنم واز اون مریم قدیم خیلی فاصله گرفتم ولی هنوز بعضی اوقات بعضی کار هارو تکرار میکنم…

    به قول استاد پاشنه های آشیل ازبین نمیرند ولی بهتر میشن

    مثلا رابطه ام با فرزندانم ازقدیم خیلی بهتر شده یا گاهی اوقات نظراتم رو بیان میکنم ، گاهی اوقات از خودم دفاع میکنم، گاهی اوقات پس انداز میکنم، گاهی اوقات جلوی خرید اضافی رو میگیرم، گاهی اوقات به برنامه هام پایبندم وتا آخر انجام میدم وبه خودم آفرین میگم. خیلی وقته دیگه برای هر چیزی گریه نمی کنم… بشتر اوقات حالم خوبه وبه نکات مثبت دیگران واطرافم دقیق میشم وحالم خیلی خیلی بهتر شده وهمه ی اینا رو مدیون اول خدا بعد استاد عزیزم هستم

    چون قبل از آشنایی با شما فکر میکردم تو یک قفس گیر کردم وبه کلی طناب وصل شدم وهر طنابی منو به یک طرف می‌کشه ومنو به خفگی و خفقان می برد اصلا اون روزا رو فراموش کردم ونمی دونم چطوری به این همه حسه خوب وعالی رسیدم وکلی با اون روزا فاصله گرفتم همیشه از خدا میخواستم منو نجات بده تا با شما استاد عزیزم آشنا شدم ونوری به دل گرفته ام تابید وکم کم روشن وروشن تر شد به همه دوستان توصیه میکنم سریال زندگی در بهشت وسفر به دور آمریکا صبح هانگاه کنند زندگیشون رو باشادی وحال خوب شروع کنند

    برای من که خیلی عالیه

    شاد وپیروز باشید وهر روزتان بهتر از دیروز باشد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  8. -
    نجمه رضائی گفته:
    مدت عضویت: 1916 روز

    به نام رب هدایتگرم

    سلام استادعزیز و دوستان گرامی

    اون چه کاریه که میدونم اشتباهه ولی هنوز انجامش میدم؟؟

    مورد دوم

    من همیشه کارای مهمی که دارمو به تعویق میندازمو تا مجبور نشم انجامشون نمیدم.

    یسری کارای مهمو بعد از مدت طولانی که راکد باشم اگه بخوام انجام بدم با کاردک! هم حتی جمع و جور نمیشم و این چسبیدگیم به محیط قبلی،کارقبلی،شرایط قبلی اونقدر زیاده که از تصمیم تا عمل ،خودش ی پروسه خسته کننده و طولانیه.

    ی تایمی با دوره عزت نفس فاصله تصمیم تا عملم خیلی کم شده بود ولی این آگاهیا چون کاملا تو رفتارم تثبیت نشده و به عادت تبدیل نشده بود ،ی ذره که از مسیر اصلی منحرف شدم باعث شد دوباره برگردم به حالت قبلیم.( قانون اول نیوتن)

    مثلا برای تحویل دادن گواهی عدم سو پیشینه به شرکت که مسئله مهمی بود ،اونقدری لفتش دادم تا یکماه شد اعتبار این گواهی که فقط یکماهه ،تموم شد در صورتیکه گواهی آماده بود فقط باید به شرکت میبردم! و من مجبور شدم دوباره درخواست صدور بدم که اینکار مجدد هزینه داشت البته کم و چندروزی معطلی تا گواهی جدید صادر بشه.

    از این قبیل کارهای به تعویق انداخته زیاد داشتم قبلا بیشتر بود الان کمتره اما هنوزم هست،مهمتر اینکه تو رفتار ها و شخصیتمم رخنه کرده یعنی تا کارد به استخونم نرسه حرکت نمیکنم و این نمونه همون انسانیه که استاد میگه کتک خورش ملسه! و جهان حسابی چَک و لگدمالش میکنه!!

    مثلا من ی اخلاقی داشتم که برای خواهرزادم خیلی دلسوزی میکردم ،راهنماییش میکردم ، براش حرف میزدم البته خودش ازم درخواست کمک میکرد ولی متوجه شدم اصلا به حرفام اهمیتی نمیده، فقط برای اینکه با کسی حرفی زده باشه سمت من میاد ،هراز گاهی این قضیه تکرار میشد ولی من که فهمیده بودم بیخودی دارم انرژی هدر میدم و فقط با این حرفا حال خودم بدتر میشه و‌فکر کردن به مشکل یکی دیگه حس خیلی بدی برام داره ، بهش نمیگفتم کاریت دیگه ندارم یا دیگه سمت من نیا ، همچنان همون کارای قبلی رو انجام میدادم اینقدر این قضیه ناجالب تکرار شده بود که بلاخره پدرش گفت ای بابا ولش کن تو زندگیمون دخالت نکن! با لحنی گفت که ناراحت شدم ولی خب به خودم اومدم و باعث شد اونکارو قطع کنم.

    ی مورد دیگه اینکه مدت زیادی بیکار بودم و بعد که میخواستم تو شرکتی مشغول به کار بشم ،مدام امروز و فردا میکردم با اینکه کارم اوکی شده بود ، میگفتم بیخیال هنوز پول تو حسابم دارم فعلا اینو خرج کنم بعدا میرم سرکار!!! اونقدر کشش دادم تا از نظر مالی صفر شدم و مجبور شدم پول قرض کنم برای انجام یسری از کارام و بعد رفتم سرکار، یعنی واقعا کارد به استخونم رسید بعد حرکت کردم!

    ریشه این کارها چی میتونه باشه؟؟؟

    چرا کارامو به تعویق میندازم؟

    شاید از انجام دادن کارهای جدید میترسم!

    شاید رودروایسی دارم با بقیه ،مثلا در مورد خواهرزادم نتونستم جواب رد بهش بدم ! که همینم از کمبود عزت نفس میاد.

    شاید از اشتباه کردن در طول مسیر میترسم!

    شاید شجاعت حرکت کردن رو ندارم چون هنوز بطور کامل به نیروی هدایتگری خدا ایمان نیاوردم! یعنی هنوز ایمان ندارم!

    ریشه اصلی به تعویق انداختن کارهارو دقیقا نمیدونم چیه ولی فکر میکنم به عزت نفس خیلی مربوط باشه

    امیدوارم مثل بقیه موارد، جواب این معما رو خیلی زود پیدا کنم .

    در پناه الله باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  9. -
    مسعود حسینی گفته:
    مدت عضویت: 1475 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام به همه دوستان عزیز

    اشتباهاتی را شما زیاد تکرار می‌کنید؟ یعنی با اینکه فهمیده‌اید این کار اشتباه است اما دوباره آن را انجام می‌دهید؟

    من کارگاه دارم و جنس نسیه فروختن است ک تصمیم دارم کلن نقدی بفروشم چون جنس ارزشمندی دارم

    الگوی دیگ فکر میکنم نیروی ک تمیز و متعهد باشه کمه

    الگوی دیگ ام کمبود منابع مالی

    الگوی دیگ ام طول کشیدن مسیر

    الگوی دیگ ام بحث تفریح سالم تو ایران ک همه ش فکر میکنم تفریحی نیس

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای:
  10. -
    امیرحسین روشنگر گفته:
    مدت عضویت: 1745 روز

    سلام به استادم واقعا افتخار میکنم شاگرد شمام من همین الان 7 قسمت الگوهارو از اول دوباره دیدم نوشتم و ترمزارو دراوردم که روانشناسی ثروت1 و دوره عشق مودت این باورهای قدرتمند کار کرده و من دقیقتر فهمیدم بیشتر کجا باید کار کنم و چقدر منو کمک کرد این فایل رایگان الگوهای تکرار شونده.

    1/وقتی من برخورد نامناسب پدر و مادرمو باهم میبینم به شده عصبانی میشم در صورتی که بمن ربطی نداره

    2/میخوام که دیگرانو کمک کنم ناجی باشم احساس مسولیت در برابر زندگی دیگران میکنم

    3/احساس گناه زیادی دارم از اینکه دیگران پول نداشته باشن و من داشته باشم

    4/کارو هارو نصف نیمه رها میکنم بدلیل اینکه یا به سختی برمیخورم یا خودمو مقایسه میکنم با دیگران

    5/این ترمز که تو هرکاری ثروتارو پولارو بردن من جای ندارم و برای من چیزی نیست همرو بردن

    6/احساس میکنم توی مهارتی نمیتونم مثل اون ادم موفق یا بهتر از اون بشم

    7/ادمهایی که باهاشون در ارتباطم همه خلا عاطفی دارن تنهان و خلا جنسی دارن

    8/با دخترهای که دوست بودم احساس گناه از رابطه جنسی میکردن یا بشت از خانواده کنترل میشدن و محدود بودن

    9/میخوام یکشبه به دستاوردهای دیگران یا اون مهارت خاص برسم و باعث ادامه ندادن و ناامیدیم میشد

    10/از اینکه هیچ تخصصی بلد نبود احساس بدردنخور بودن میکردم که برمیگشت به این که تو همه شغلا ثروتها و ایدهارو بردن

    11/از ناشناختها و یادگیری دوری میکردم و میترسیدم

    12/از جمع های زیاد و غریبه دوری میکردم

    13/اصول قانون سلامتیو رعایت نمیکردم به این دلیل که گول حرف مردم میخوردم میگفتن بخور ریبار چیزی نمیشه میوه نخوری ویتامین نمیگری با اینکه میدونستم قانون سلامتیو گول میخوردم و تقلب میکردم

    14/خیلی زود عصبانی میشم به خانوادم اما با همه مردم اخلاقم عالیه

    15/تو مباحث اخلاقی رابطه بد قولی میکردم

    استاد من ازتون سپاس گزارم ادم وقتی دقیق ایرادو پیدا میکنه دیگ با خیال راحت فقط تمرین میکنه ازتون سپاس گزارم برای اگاهی.

    خدایا شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت برای همهچیز…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای: