پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 7 - صفحه 8

487 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فرانه پناهی گفته:
    مدت عضویت: 815 روز

    ب نام خداوند بخشنده مهربان

    میوه اش را ب اجازه پروردگارش در هر زمانی می‌دهد و خدا مثل ها را برای مردم می‌زند تا متذکر حقایق شوند

    سلام خدمت شما استاد بزرگوار

    با تشکر از شما با این فایل های الگو ها ی تکرار شونده باعث شده ما ب ذهنمون رجوع کنیم بیشتر از همیشه خودمونو بشناسیم و بتوانیم ترمز هایی ک سال ها در ذهنمون غالب شده بیرون بکشیم و ب خودمون بگیم آره این هم بود پس چرا من این الگو طبیعی میدیدم

    وقتی این مطلب میخونم حس خوبی بهم میده ,:

    ب خاطر توست ک این کره ی خاکی دور مدار خود می چرخد.

    جزر و مد اقیانوس ها ب خاطر توست .

    پرندگان برای تو آواز می خوانند.

    خورشید ب خاطر تو طلوع و غروب می‌کند .

    ستارگان ب خاطر تو چشمک می زنند.

    هرچیز زیبایی را ک می بینی ،

    هرچیز شگفت انگیزی را ک تجربه می کنی ،

    همه و همه ب خاطر وجود توست .

    ب اطرافت بنگر .

    بدون تو هیچ چیزی نمی تواند وجود داشته باشد.

    مهم نیست ک قبلا چ کسی بودی ،

    اکنون از هویت واقعی خودت آگاه هستی .

    تو وارث این سرزمین هستی .

    تو کمال مطلوب زندگی هستی

    پس چ خوبه خودرا ارزشمند بدونیم و ب خدای درونمون ایمان داشته باشیم

    این قافله عمر عجب می گذرد

    دریاب دمی ک با طرب می گذرد

    ساقی غم فردای حریفان چ خوری

    پیش آر پیاله را ک شب می‌گذرد

    سپاس فراوان از شما استاد عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  2. -
    ملورین گفته:
    مدت عضویت: 1822 روز

    به نام خداوند زنده و بیدار

    سلام به اساتید بزرگوارم

    چقدر قشنگه که هر روز بیدار بشی و از خداوند طلب هدایت کنی و خداوند هم هر روز هدایتش را تمام و کمال بر قلبی که جایگاه شهود هست و سراسر نور خداوند هست،جاری کند، و امروز هم مثل همیشه سخنان استادم برای من هدایتی بود تا با تفکر و تعمّق الگوها و باورها و کدهای مخرب ذهنم رو شناسایی کنم‌ و باورهای قدرتمند جایگزین کنم و با عمل به آن بهشتی جاودانه بسازم تا رقصان و دل در مشت جاودانگی کنم.

    استاد عزیزم ممنونم برای این سوال های چالش برانگیز که باعث میشه موشکافانه ذهنمون را زیر ذره بین بگیریم و بفهمیم که کجا بودیم و در حال حاضر در کدام قسمت مسیر ایستاده ایم و چقدر با استفاده از قانون قادر بودیم به شخصیتمان بهبود ببخشیم.

    چه اشتباهاتی را شما زیاد تکرار می‌کنید؟ یعنی با اینکه فهمیده‌اید این کار اشتباه است اما دوباره آن را انجام می‌دهید؟ 

    من بیشترین الگوهای تکرار شونده اشتباه را در زمینه روابط داشتم البته قبل از آشنایی با قانون.

    همیشه با هر شخصی چه هم جنس خودم و چه جنس مخالف خودم با این که خداوند به وضوح من رو راهنمایی می کرد و با وجود این که من اصلا بلد نبودم از خداوند هدایت بطلبم اما خدای مهربان همیشه همراهم بود اما گوش من نامحرم بود برای دریافت پیغام سروش و چشم و گوش و قلبم را پرده های ابهام پر کرده بود، چون تمام افراد با زبان خودشان، خودِ واقعیشان را نمایان میکردند یعنی واضح تر از این مگه داریم اما من بازهم به آن روابط ناجالب ادامه می دادم تا جایی که باز هم خداوند آن ها را به راحتی از زندگی من حذف می کرد اما من به اصرار ادامه می دادم و به شدت هم ضربه های روحی میخوردم و جالب این جاست که تازه از خداوند ناراحت و شاکی هم بودم که چرا فقط این اتفاقات برای من باید باشن، گاهی وقتی فکر میکنم از خودم میپرسم آخه چرا اینقدر اجازه میدادم که روحم خرد بشه و تنها پاسخی که دارم این هست که باور کرده بودم که آدم های خوب کم هستند و جهان هم با این اتفاقات به من ثابت می کرد که باور من دقیقا درست هست و الان درک میکنم که هر اتفاقی در جهان اطرافم هست دقیقا آیینه تمام نمای ذهن من و باورهای من و زاویه دید من هست.

    هر بار تصمیم می‌گرفتم که دیگر هرگز تسلیم ذهن نجواگر و عصیانگرم نباشم اما بازهم همان اشتباه قبلی تکرار میشد و من کاملا متوجه می‌شدم که این شخص چه نیتی در سر دارد اما همچنان تکرار و تکرار می شد و قدرت نه گفتن را نداشتم که یک وقت کسی از من رنجشی در دل نداشته باشد غافل از این که اتفاقا همیشه آدم بده داستان شخص خود من بودم.

    آنقدر خلأ داشتم و آنقدر بی خدا زندگی می کردم که حتی حاضر نبودم یک روز تنها باشم و تنهایی را ضعف شخصیتی می‌دانستم اصلا ارتباط خوبی با پروردگارم نداشتم، با خودم در صلح نبودم ، با خانوادم در صلح نبودم، خدا گریز و قرآن گریز شده بودم تا حدی که هر شخصی سایت های مختلف از قانون جذب رو به من معرفی می کرد میگفتم این ها همه حرف های خاله زنکی هست و واقعا هم وقتی از سایت ها بازدید می کردم بیشتر گریزان می شدم،اما واااااای از روزی که به طرز معجزه آسایی در کانال تلگرام آدرس سایت شما رو دیدم، البته در ابتدا ذهنم مقاومت می کرد و دلم نمی خواست وارد سایت بشم ولی خیلی اتفاقی یک فایل زیبا و میکس از صدای استاد عباس منش شنیدم که در باره خداوند بود و وقتی شنیدم ضربان قلبم اونقدر بالا رفته بود که فکر می کردم دارم خواب می بینم چون دیگه تسلیم سرنوشت شده بودم و فکر می کردم این سرنوشت من هست و من هیچ کاری ازم بر نمیاد و همین جا بود که در تاریکی مطلق نور را دیدم و فهمیدم میتوانم آنچه را که خراب کردم از نو بسازم و به خودم تعهد دادم که باید همانطور که خودم ویرانگر خود بودم حالا باید خودم ویرانی ها را به آبادانی تبدیل کنم.

    دیروز که در پروفایل شخصیم دیدم از حضورم در این سایت الهی سه سال می گذره و من در واقع با استاد عزیزم بزرگ شدم به خودم تبریک گفتم که در طی این سه حتی ذره ایی از قوانین خداوند شک به دلم راه ندادم با وجود این که هنوز تضاد و مسائل مختلفی دارم و گاهی از کنترل خارج میشم اما درک کردم که به جز مسیر توحید هیچ مسیر دیگری نیست، و طی این سه سال افراد زیادی به طرز معجزه آسایی از زندگی من خارج شدند و من تنها هستم البته در کنار خانواده عزیزم اما بسیار از این تنهایی که هر لحظه اش با یاد پرودگار و راز و نیاز با پروردگارم میگذره لذت می برم، با خواب های زیبایی که میبینم و هدایت هایی که در خواب و بیداری دریافت میکنم برای من دنیایی ارزش دارن به قدری که اگر در همین لحظه جانم گرفته شود هیچ حسرتی به دل ندارم چون خداوند برای من همه چیز شد.

    این که میتونم با اعتماد به نفس کامل و با اطمینان قلبی از خداوند هرآنچه را که میخواهم طلب کنم و به ذره ایی کمتر هم قانع نیستم، این که بهترین روابط رو با پروردگارم با خودم و خانوادم دارم و هر چه را که از خداوند طلب میکنم بدون این که من دخالتی داشته باشم خداوند آنقدر زیبا پازل ها را کنار هم چیدمان میکند و خواسته ام را محقق میکند که من فقط میتونم بگم خدایا تو چقدر بزرگی خیلی عاشقتم.

    اما هنوز هم مقاومت های ذهنی دارم و می‌دونم که با استمرار و تسلیم نشدن و توکل به خداوند و با گفتن عبارات تاکیدی و هر روز گوش کردن به فایل های بی نظیر استاد و درک قانون و عمل به قانون و ریز شدن در عمق شخصیتم، تا روزی که زنده هستم هر روز بهتر از روز قبل خواهم بود و این مسیری را که خود، آگاهانه آغاز کردم هیچ انتهایی ندارد همانطور که خداوند بی انتهاست.

    استاد عباس منش عزیزم خانم شایسته خوبم، بی نهایت سپاسگزار زحماتتون هستم، من قانون را فقط با زبان شیوا و شیرین شما آموختم و افتخار شاگردی شما را دارم تا ابدالاباد.

    امید دارم که به زودی آماده دریافت آگاهی های محصولات فوق العاده استاد توحیدی و عملگرامون باشم.

    دوستون دارم

    به امید دیدارتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
  3. -
    صدف احمدی گفته:
    مدت عضویت: 2390 روز

    سلام و صد سلام به استاد عزیزو بزرگوار ️🩷سلام ما از اینجا به آن سمت زیباییها🪻استاد عزیز چقدر من دوست دارم این مجموعه فایل های الگوهایی تکرار شونده رو و چقدر داره برای من راه و مشخص میکنه پیدا کردن این الگوها ،

    استاد من اولین چیزی که تو الگوها نظرمو جلب کرد بعد اولین فایلایی که شما گذاشتین و خیلی روش فکر کردم که چرا این اتفاق داره برای من تکرار میشه (ضربه توی رابطه عاطفیم بود)که همش از خودم میپرسیدم چرا این اتفاق داره برای من چند سال ی بار تکرار میشه به قول شما فک میکنیم طبیعیه که اینجوری باشه، ولی بعد این فایل ها همش تو ذهنم دنبال جواب بودم و به جواب هم رسیدم ، یک کلمه بود … وابستگی !!!!و منی که سالهاست دارم رو خودم کار میکنم این رو زمانی متوجه شدم که از خودم جسارت نشون دادم و به خودم گفتم من میخوام آزاد باشم برام فرقی نداره طرف باشه یا نباشه من میخوام حالم خوب باشه ،دلم برای روزایی که ازادو رها بودم و با توجه به فکر و نظر کسی تصمیم نمیگرفتم تنگ شده ، در عین حال ذهنم جوری بهم نشون داده بود که وابسته نیستم امااا قلبم هر ثانیه گواه بود…و من متوجه شدم نه تو رابطه عاطفی با جنس مخالف بلکه حتی این وابستگی رو تو روابط با دیگران هم دارم و نشستم از خودم پرسیدم چرا اخه باید اینجوری باشه چرا من خودم نیستم رها نیستم ؟

    و بعد زوم کردن روی حرفای شما تو فایلا و هدایت میشدم به فایل ها و کامنتایی که بیشتر نزدیک میشدم به جواب و متوجه شدم همه ی اینا از کمبود عزت نفس و باور به خودم و خدای خودمه ینی من نه اونقد که باید به خودم باور داشتم نه باور هامو در مورد خدا درست کرده بودم … اون اوایل ینی حدودا 5 سال پیش که اومده بودم توی سایت انقد تشنه ی این حرفا بودم که 2.3 سال پشت هم رو عزت نفس و باورهای توحیدیم کار کردم و ارتباطم با درونم و خدا خیلی قوی شده بود و به تبع ازادی بیشتر اعتماد به نفس بیشتر و روابط بهتری داشتم … ولی خب کم کم بجای اینکه تمرکزمو بزارم روی خودم تمرکزم رفت رو دیگران ینی محبت میکردم ولی توقع داشتم محبت ببینم …و تمرکز و انرژیمو جای اشتباهی خرج کردم و کمتر روی خودم کار کردم ، استاد الان دیگه سعی میکنم به خودم فشار نیارم و تکاملمو تو درک قوانین طی کنم و دوباره هر لحظه که میبینمتون از خدا ممنونم برای وجودتون برای حرفاتون برای این اراده ی عظیمی که دارید آفرین میگم بهتون..خوشا به سعادت ما زمانی که با شما و سایت زیباتون که راهگشای کسایی هست که از خداوند هدایت میخوان و به چه جای درستی هم هدایت میشن ،

    من اویل بخاطر باور های محدود کنندم (باور به این که ادم های تک و توکی رو زمین مخصوصا تو ایران هستن که قوانین و درک میکنن ،ی جورایی به فراوانی تو این زمینه باور نداشتم)کامنتای راهگشایی نسیبم نمیشد ولی حالا بعد هدایت هایی که از خدا میخوام همیشه به سمت کامنتایی تو سایت هدایت میشم که بعد خوندنش اشکم سرازیر میشه، تحسین میکنم این خانواده رو تحسین میکنم این همه انسانی که به دنبال سعادتن و دارن برای رسیدن بهش عمل میکنن…دم همتون گرم بزرگوارا…

    من حالا تمام تلاشم عمل گراییه و هدایت میشم بیشتر به سمت کامنت دوستانی که از کارایی که کردن مینویسن و چقد به قول استاد این فکت ها به باور ادم کمک میکنه و چقدر تو همین چند روزه که کامنتاتونو خوندم باورهامو به چالش کشیده ، خدایا شکرتتت

    خدارو شکر میکنم و از همتون و از خدایی که منو هدایت کرد به جای درست سپاسگذارم ….

    حالا اگه بخوایم بریم سراغ جواب سوالی که استاد توی فایل پرسیدن من به شخصه یه کتاب باید از اشتباهات گذشتم بنویسم و داستان موفقیت من در بیرون اومدن ازین اشتباهات ولی خب چندتا چیزو خلاصه بگم

    “اشتباهات تکراری من” من اشتباهات زیادی در گذشته داشتم و دقیقا همه ی اینایی که استاد گفتن جزو اشتباهاتم بودن…اکثر اوقات دیر میرسیدم به قرار هام و به کلاس هام ،همیشه دیقه نود کارهامو انجام میدادم امتحانامو میخوندم ….مخصوصا زمانایی که هدف مشخصی نداشتم ، و پیش میومد که وسیله ای رو گم کنم یا وسیله هام ازبین برن ولی تو این دو سه ساله خیلی سعی کردم اشتباهات خودمو درست کنم دقیقه نودی نباشم ،حواسمو بیشتر جمع کنم و مثلاهمین که تمرکزمو از ی سری چیزای غیر ضروری برداشتم باعث شد وسایلمو گم نکنم و حواسم خیلی سر جاش باشه …و یا مثلا الان اگه میخوام ی کاریو انجام بدم تمرکزم فقط روی همون کاره و خب همین باعث میشه که انقدر 6 دنگه حواست در زمانه حاله که قطعا چیزیم گم نخواهی کرد، و استادِ جان دقیقا یکی از ضربه هایی که همیشه تو زندگیم میخوردم از حرف نزدن بود که اونم اونقدر روش تمرین کردم که الان خیلییی خیلییی بهتر شدم ولی جا داره باز بهتر شم ….که اینهم همیشه با توکل به الله مهربان پیش رفتم و توکل کردم به خودش و بیشتر جاها متوجه شدم اگه حرفی که الان باید بزنم و نزنم همش ضرره و تجربه اینو بهم ثابت کرده که حرف نزدن هام و سکوتم چه تبعاتی داره …

    ولی خب بزرگترین اشتباه اخیرم که داره تکرار میشه رو اگه بخوام بگم این بوده که تمرکزمو گذاشتم روی ناخواسته ها و چیزهای ناجالب جوری که خودمم متوجه نبودم و الان در هر لحظه دارم سعی میکنم این قانون و که هر چه بکاری درو میکنیو بیشتر تو ذهنم تکرار کنم ،اینکه کانون توجه منه که داره زندگی منو میسازه و یواش یواش بیشتر و بیشتر بهش عمل کنم …

    دمتون گرم که هستین

    دمتون گرم که انرژیتون انقدر مثبته

    دمتون گرم که با قدم هاتون باورهای مارو میسازید،

    امیدوارم منم بتونم با کامنتایی که میزارم باعث تغییر افکار دوستانم بشم و نتایجم باعث بشه افراد باور کنند که میشود 🪻🩷

    ممنون از محبتتون که پیامم رو خوندین

    جمله رو کوتاه کنم…

    سرتون سلامت ،دلتون شاد ،لحظه هاتون پر از نعمت و فراوانی

    خدا پشت و پناه همتون دوستان عزیزم🩵️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  4. -
    سید عظیم بساطیان گفته:
    مدت عضویت: 820 روز

    بنام خداوند رحمان

    خدای رحیم. خداوند سبحان

    خداوند آب

    خداوند مردم، خداوند جان

    خداوندی که جان میدهد.

    مرا درک و فهمت کجا ، بایدش

    زبانی ببخشا که آن، آیدش.

    سلام بر استاد گرامی و خانم شایسته عزیز و همه دوستان فوق العاده ام

    استاد اشتباه تکراری زیاد داشتم ولی من به نظر خودم خوب پول میسازم ولی ، شمع اقتصادی خوبی ندارم و نمی تونم خوب ذخیره و پس انداز کنم و خودمم میدونم و اطرا فیانم هم میگن .

    دو مین اشتباه من همیشه که تکرار میشه یا اون لحظه حوصله ندارم و یا پشت گوش میندازم توی کار قرار داد نمی نویسم و میگم بابا این آدم خوبیه . ولی بازم با مشکل مواجه میشم و طرف یا پول نمیده ، یا اگر میده نصف و نیمه و خیلی تکرار میشه. به قول خودتون فقط شکل و قیافه آدمها تغییر کرده و آدمها همون آدمن… و وقتی پول نمگیری قطعا پولم خوب نمیدی ، و کلی برنامت به هم میریزه و به قول خانم شایسته توی فایل قبلی .

    وقتی یک باور اشتباه رو داری و آگه درست بشه.. در کنارش چند تا باورم در کنارش درست میشن …

    و بد قول میشی و … هزاران مشکل دیگه.

    انشاءالله بتونیم با باورهای درست . با فکر درست. با مکتوب کردن قراردادها و ارائه بهتری از خودمون، شاهد بهترینها باشیم . و به خود و دیگران کمک کنیم .

    با کمال تشکر فراوان از استاد عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  5. -
    رها آزادی گفته:
    مدت عضویت: 2218 روز

    سلام

    سید جان

    من کاملا یادمه 8 سالم بود دومبال دوست میگشتم همیشه همیشه یه گوشه تنها نشستم از بچگیی

    هیچکسی منو آدم هم حساب نمیکرد .

    وقتی توهین و تحقیر میشدم فقط سکوت میکردم یه سکوت طولانی …با هزاررتا دلیل مسخره که خدا حقتو میگیره خدا جواب کاراشونو میده خودمو توجیح میکردم …همیشه غم زده بودم بزرگ شدم

    همین حالاتها باهام بود

    خوشحالیمم غیر قابل کنترل بود به طرز وحشتناکی خوشحالی میکردم . نزدیکانم بهم میگم عادی باش

    تعادل داشته باش …

    من احساس گم شدن دارم هیجا جا ندارم

    روابط عاطفی که کلا افتضاحه

    همسرم همیشه قهره و هیچ آرامش و لذتی کنارش ندارم

    منی که سفر عشقمه سالهاست که سفر نرفتم

    هیچکس قبولم نداره حرفام وجودم هیچ اعمیتی نداره ..آرزوهام برای اطرافیانم محقق میشن

    وقتی قانون رو اولین بار یاد گرفتن گفتم دیگه تمومه …من راهشو یاد گرفتم …

    اما الان انقدر با خودم در جنگم انقدر از خودم و شخصیتم خسته شدم به قدری بی عزت نفس و بی اعتماد به نفس شدم که واقعا نمیدونم از کجا باید شروع کرد اصلا اگه الان من بخوام شروع کنم از کجا باید شروع کنم

    از بالا رفتن سنم عذاب میکشم خیلی آرزو ها دارم که بهشون نرسیدن خیلی جاها هست که هنوز نرفتم خیلی لذتها رو نچشیدم

    پر از حسرتم تمام من شده حسرته …

    فقط سید بهم بگو از کجا شروع کنم از کدوم دوره انقدر همه چی بهم ریختست که نمیدونم از کجا شروع کنم

    انقدر خودمو باختم که قدرت تشخیصم ضعیف شده حتی به قانون هم شک کردم به شرایطی که نمیتونم تغیرش بدم

    اما قانون میگه که میتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  6. -
    نجمه رضائی گفته:
    مدت عضویت: 1920 روز

    به نام رب هدایتگرم

    سلام استادعزیز و دوستان گرامی

    اون چه کاریه که میدونم اشتباهه ولی هنوز انجامش میدم؟؟

    مورد دوم

    من همیشه کارای مهمی که دارمو به تعویق میندازمو تا مجبور نشم انجامشون نمیدم.

    یسری کارای مهمو بعد از مدت طولانی که راکد باشم اگه بخوام انجام بدم با کاردک! هم حتی جمع و جور نمیشم و این چسبیدگیم به محیط قبلی،کارقبلی،شرایط قبلی اونقدر زیاده که از تصمیم تا عمل ،خودش ی پروسه خسته کننده و طولانیه.

    ی تایمی با دوره عزت نفس فاصله تصمیم تا عملم خیلی کم شده بود ولی این آگاهیا چون کاملا تو رفتارم تثبیت نشده و به عادت تبدیل نشده بود ،ی ذره که از مسیر اصلی منحرف شدم باعث شد دوباره برگردم به حالت قبلیم.( قانون اول نیوتن)

    مثلا برای تحویل دادن گواهی عدم سو پیشینه به شرکت که مسئله مهمی بود ،اونقدری لفتش دادم تا یکماه شد اعتبار این گواهی که فقط یکماهه ،تموم شد در صورتیکه گواهی آماده بود فقط باید به شرکت میبردم! و من مجبور شدم دوباره درخواست صدور بدم که اینکار مجدد هزینه داشت البته کم و چندروزی معطلی تا گواهی جدید صادر بشه.

    از این قبیل کارهای به تعویق انداخته زیاد داشتم قبلا بیشتر بود الان کمتره اما هنوزم هست،مهمتر اینکه تو رفتار ها و شخصیتمم رخنه کرده یعنی تا کارد به استخونم نرسه حرکت نمیکنم و این نمونه همون انسانیه که استاد میگه کتک خورش ملسه! و جهان حسابی چَک و لگدمالش میکنه!!

    مثلا من ی اخلاقی داشتم که برای خواهرزادم خیلی دلسوزی میکردم ،راهنماییش میکردم ، براش حرف میزدم البته خودش ازم درخواست کمک میکرد ولی متوجه شدم اصلا به حرفام اهمیتی نمیده، فقط برای اینکه با کسی حرفی زده باشه سمت من میاد ،هراز گاهی این قضیه تکرار میشد ولی من که فهمیده بودم بیخودی دارم انرژی هدر میدم و فقط با این حرفا حال خودم بدتر میشه و‌فکر کردن به مشکل یکی دیگه حس خیلی بدی برام داره ، بهش نمیگفتم کاریت دیگه ندارم یا دیگه سمت من نیا ، همچنان همون کارای قبلی رو انجام میدادم اینقدر این قضیه ناجالب تکرار شده بود که بلاخره پدرش گفت ای بابا ولش کن تو زندگیمون دخالت نکن! با لحنی گفت که ناراحت شدم ولی خب به خودم اومدم و باعث شد اونکارو قطع کنم.

    ی مورد دیگه اینکه مدت زیادی بیکار بودم و بعد که میخواستم تو شرکتی مشغول به کار بشم ،مدام امروز و فردا میکردم با اینکه کارم اوکی شده بود ، میگفتم بیخیال هنوز پول تو حسابم دارم فعلا اینو خرج کنم بعدا میرم سرکار!!! اونقدر کشش دادم تا از نظر مالی صفر شدم و مجبور شدم پول قرض کنم برای انجام یسری از کارام و بعد رفتم سرکار، یعنی واقعا کارد به استخونم رسید بعد حرکت کردم!

    ریشه این کارها چی میتونه باشه؟؟؟

    چرا کارامو به تعویق میندازم؟

    شاید از انجام دادن کارهای جدید میترسم!

    شاید رودروایسی دارم با بقیه ،مثلا در مورد خواهرزادم نتونستم جواب رد بهش بدم ! که همینم از کمبود عزت نفس میاد.

    شاید از اشتباه کردن در طول مسیر میترسم!

    شاید شجاعت حرکت کردن رو ندارم چون هنوز بطور کامل به نیروی هدایتگری خدا ایمان نیاوردم! یعنی هنوز ایمان ندارم!

    ریشه اصلی به تعویق انداختن کارهارو دقیقا نمیدونم چیه ولی فکر میکنم به عزت نفس خیلی مربوط باشه

    امیدوارم مثل بقیه موارد، جواب این معما رو خیلی زود پیدا کنم .

    در پناه الله باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  7. -
    فردین زمانی گفته:
    مدت عضویت: 1416 روز

    سلام دوستان یه الگو با اینکه تازه دارم دوره ثروت رو شروع کرده ام اینکه اصلا من دارم از این لذت میبرم که آقا هر چقدر من دارم زور میزنم برای پول اون هم داره دور تر میشه و این زجر و بدبختی که دارم همین طور عرق ریزان دنبال پول می‌دوم این آنقدر داره به من حال میده و این نقش قربانی بازی کردن از این که آقا من هرچه دارم می‌دوم وای به پول نمی‌رسم من این سیکل رو آنقدر دوست دارم و خوشحالم از این نقش قربانی بازی کردن مثلاً نمونه های رو بگم وقتی مادرم جلوی جمع میگه این فردین رو میبینی همیشه سرکار ولی هرچی که در میاره پول هاش میرمن جای قرض و بدهکاری و اصلا پس اندازی نداره همین یه لحظه برای من کافی و آنقدر از اعماق وجودم خوشحالم که آقا این فردین رو میبینی که العان جلو شما نشسته این بعداز پنج سال کار کردن شبانه روزی در مغازه اش تاره تونسته یه ماشین بخره همین ترحم که از دیگران میگیرم این پنج سال من رو جبران می‌کنه و من اصلا احتیاجی به پول ندارم و اون چیزی رو که دوست دارم و دنبالش بودم رو به دست آوردم.ریشه اش هم بر میگرده به خانواده یادم بابام همیشه خدا می‌گفت چه فایده ما با این همه زجر و بدبختی که کشیدم توی شهرهای مختلف همه کارگر هامون به نون و نوا رسیدن به جز خودمون و این باور آنقدر ریشه داره که من دقیقا دارم احراش میکنم و می‌دونم که چقدر ترمز میتونم در موردش پیدا کنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  8. -
    مه سا گفته:
    مدت عضویت: 1950 روز

    سلام به عزیزانم همراهان دوست داشتنی

    من کلا آدم برنامه ریز و منظمی هستم ولی تنها وقتی میخوام از خونه برم بیرون همش فکر میکنم که خب کاری ندارم که یه لباسه که میپوشم اهل آرایشم که خیلی نیستم ولی در نهایت همیشه با عجله از خونه میرم بیرون منتها یا سر تایم میرسم یا اگرم دیر برسم یه جورایی به ضررم نیست و حالا اون برنامه دیر شروع میشه یا چی یه جورایی مشکلی پیش نمیاد و این باعث شده این موضوع برام عالی جلوه کنه

    منم یه جاهایی برای صحبت کردن واقعا مسئله دارم جایی که باید حرف بزنم و در واقع درست حرف بزنم بلد نیستم و در عوض جایی که باید خودمو مدیریت کنم ممکنه خشم زیاد باعث عصبانیتم بشه و همه چی رو خرابتر کنه یه جورایی واکنش نشون میدم به اتفاقات و نمیتونم مدیریتش کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  9. -
    سهیلا سلیمی گفته:
    مدت عضویت: 951 روز

    سلام ودرود بر استاد عزیزم خانم شایسته ی گلم وهمفرکانسیهای نازنینم

    استاد سپاس از فایل بی نظیرتون در مورد سوالی که فرمودید باید بگم مثالهایی که شما زدید مطمئنا خیلی از ما داریم توی زندگیمون من خودم چیزی که میدونم اشتباه میکنم در اون مسئله ودوباره تکرارش میکنم اینه که معمولا خیلی زود با دیگران صمیمی میشم با افرادی که در کنارشون زندگی میکنم بیش از اندازه صمیمیت ایجاد میکنم واین صمیمبت زیادی باعث میشه رفتارهایی را از سمت اونها دریافت کنم که اصلا جالب نیست وحتی گاهی این صمیمی بودن باعث میشه مورد مسخره شدن مورد قضاوت وحتی تصمیم گرفتن در مورد امور زندگیم بشن وهمیشه پشیمان میشم باخودم عهد میبندم که دیگه حدوحدود را رعایت کنم اما دوباره تکرار ودوباره عکس العملهای مشابه حتی در مورد همسرم

    امارفتار اشتباه دیگم اینه که هر روز باخودم میگم یا توی دفترم مکتوب میکنم که امروز در خوردن رعایت کنم وهرگز زیاده روی نکنم وبه زیبایی اندامم اهمیت بدهم ولی دوباره یادم میره یا اشتباهم را اگاهانه تکرار میکنم وبعد سرزنش خودم واین هم تکرار وتکرار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  10. -
    میترا کاظمی گفته:
    مدت عضویت: 1959 روز

    سلام بر استاد بزرگوار و مریم بانوی عزیزم

    استاد فرار از تمام مواردی که دوستان نوشتن یک طرف، تکرار این الگوهای آزار دهنده طرف دیگر واقعا حالا که فرارها پیدا شده و الگوهای غلط شناسایی شده تغییر باورها تنها راهکار ماست و چه سخته اگه صبورانه منتظر نتیجه این تغییر ها نباشیم زیرا عجله داریم سریع نتیجه بده و مشکل ما از اونجایی شروع میشه که در زمان تغییر ذهن نجواگر شروع میکنه به گفتن اینکه شاید داری راه رو اشتباه میری اگه درسته چرا نتیجه نداد ، از کجا معلومه این باور جدید که داری میسازی درسته و خلاصه هزاران دلیل که باعث میشه ما دست از ادامه کار برداریم و یا نسبت به باور جدید بی‌تفاوت بشیم و رهاش کنیم من در موردشرایط مالی خیلی با مواردی که فرمودین موافق بودم و عینا برای من تکرار شد

    زمین خریدم ارزان شد بعد 7 سال پول شد و کمی سود داد

    طلا خریدم زمان نیاز فروختم ارزان شده بود و بعد گران شد و هرسال یه مبلغی پول دست و بالمون میاد و کار می‌کنیم و پول خوبی در مئ آید و باز بعد یک سال همون شرایط معمولی .

    واقعا این دیگه چه باوری پشت کار داره که ما باید روش کارکنیم ؟

    پول میاد اما نمی مونه چی باید به خودمون بگیم ؟ آیا باید خساست کرد و خرج نکرد تا این پول جمع بشه ؟ چه باوری باید تغییر کنه اگه بگیم پول در آوردن راحت ترین کار دنیاست باشه میگیم و باور میکنیم اما پول میاد پس چرا سریع میره اگه مشکل از ظرف ماست که شبیه آبکش میمونه ، چه باید کرد؟ من فکر میکنم علت همه این موارد من ترس از تمام شدن پول و برگشتن به شرایط قبل است که باز مارو به عقب میکشونه اگه دوستان در این مورد تجربه ای دارند سپاسگذار میشم که منو راهنمایی کنند که چه باوری در این مورد باید ایجاد کنم تا به عقب برنگردم ؟؟

    با سپاس فراوان از استاد و دوستان نازنینم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای: