پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 8

توجه: توضیحات این فایل شامل یک بخش مقدمه و سپس یک سوال است. 

بخش ” مقدمه ” در تمام مجموعه قسمت های ” پیدا کردن الگوهای تکرار شونده ” یکسان است اما در انتهای این توضیحات، در هر قسمت یک ” سوال متفاوت ” پرسیده می شود. (یعنی هر قسمت از این مجموعه، مقدمه یکسان اما سوال متفاوتی دارد)

لازمه درک سوال و پاسخ به آن این است که مقدمه را حتما بشنوید. هرچند در هر قسمت که دوباره مقدمه را می شنویم، از زاویه ی دیگری آن را درک می کنید که در نهایت به درک کلی ما از این اصل کمک می کند و می توانیم پاسخ های دقیق تری برای سوالات پیدا کنیم.


و اما سوال این قسمت از مجموعه ی ” پیدا کردن الگوهای تکرار شونده “

سوال:

چه ترس هایی دارید که هنوز نتوانسته اید بر آنها غلبه کنید و همچنان از مواجه شدن با آنها فرار می کنید؟

بعنوان مثال ممکن است پاسخ فرد این باشد که:

  • من از طرد شدن در رابطه می ترسم
  • من از شکست خوردن می ترسم.
  • من از ناشناخته ها می ترسم
  • من از تنها ماندن می ترسم
  • من از انتقاد شنیدن می ترسم
  • من از تغییر می ترسم
  • و…
نکته: در فایل صوتی و تصویری، مثالهای بیشتر با جزئیات توضیح داده شده تا مفهوم سوال را بهتر درک کنید و پاسخ‌های دقیق‌تری برای این سوال بنویسید
توضیحات استاد عباس منش پیرامون این سوال را در فایل صوتی یا تصویری بشنوید. سپس پاسخ خود به این سوال را در بخش نظرات این قسمت بنویسید.

منابع بیشتر درباره محتوای این فایل: دوره کشف قوانین زندگی

اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در بروزرسانی اخیر این دوره و نحوه خرید را از اینجا مطالعه کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 8
    182MB
    22 دقیقه
  • فایل صوتی پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 8
    21MB
    22 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

534 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «فهیمه زارع» در این صفحه: 3
  1. -
    فهیمه زارع گفته:
    مدت عضویت: 2973 روز

    بنام خداوند دانا وحکیم

    سلام به استاد ارجمندم وبانو شایسته عزیز ودوستان الهی ام در این سایت الهی

    قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ (1)

    مِن شَرِّ مَا خَلَقَ (2)

    وَمِن شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ (3)

    وَمِن شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِی الْعُقَدِ (4)

    وَمِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ (5)

    بگو: پناه مى برم به پروردگار سپیده دم.

    از شرّ آفریده هایش.

    و از شرّ تاریکى شب، آنگاه که همه جا را فراگیرد.

    و از شرّ افسون گرانى که در گره ها مى دمند.

    و از شرّ هر حسود آنگاه که حسد ورزد.

    سپاسگزارم استاد بابت فایلهای ارزشمندتون که چه به موقعه هم روی سایت قرار میگیره

    من قبلا از بلندی میترسیدم الان هم ولی خیلی کمتر شده وسعی کردم یکی دوبار باهمسرم برم کوه ویکی دوبار از چهارپایه بالا برم به همین دلیل هردفعه سعی کردم با ترسام روبه رو بشم

    استاد طبق الگوهایی که شما فرمودید، من از تغییر از اینکه نکته امنم را ترک کنم میترسیدم 15 سال با اینکه میدونستم من تو شرایط بهتر وحقوق بالاتری میتونم کار کنم چون از تغییر میترسیدم وباور کمبود داشتم از محل کارم بیرون نیومدم وهر روز مسئولیت‌های بیشتر وبیشتر برعهده من گذاشته شد تا اینکه بعد از این سری فایلها وفایلهای توحیدی دیگه تقلایی نکردم، دیگه برام مهم نبود تو شرکت اوضاع چه جوریه وحتی به همسرم گفتم استعفا میدم میام بیرون چون‌طبق آموزهای شما باور کردم تغییر ورویارویی باترسها مرا بزرگتر میکنه به همین خاطر به مدیرم گفتم نیروی جایگذین برا من بگیرید واز آن روز چقدر رها شدم

    یه نکته دیگه که فکر میکردم در من کم رنگ شده یا حتی از بین رفته ترس از قضاوت دیگران بود وقتی دیشب با همسرم رفتیم دم حسینیه با دوستم کار داشتم گفت بیا تو حسینیه گفتم نه پوششم مناسب نیست دوستم گفت نه بعد با خودم فکر کردم چرا نرفتم درصورتی که من همیشه با شالم فقط مانتو م یخورده اندامی تر بود مچش گرفتم گفتم پس من هنوز از قضاوت دیگران میترسم

    ازتنها موندن وتنها خوابیدن میترسیدم ولی به لطف آموزه های شما وباور به اینکه خداوند در همه حال مراقب من هست وکنار منه این ترس در من از بین رفت

    وترسهایی که هنوز با من هست استاد من بشدت از مارمولک میترسم

    از سگ میترسم

    امید که بر این دو ترس هم غلبه کنم

    سپاسگزار وجودت استاد ممنون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  2. -
    فهیمه زارع گفته:
    مدت عضویت: 2973 روز

    بنام خدا

    سلام اسداله عزیز دوست ارزشمندم

    خداروشکر که بعداز دوروز وچند بار خواندن کامنتت تونستم برات بنویسم چقدر تحسینت کردم احسنت وآفرین به شما ترس از عدم تائید توسط دیگران؛ ترس از پاسخ منفی شنیدن؛ ترس از سوال کردن؛ ترس از مطالبه کردن؛ ترس از ابراز نظر و عقیده ؛ترس از مخالفت با دیگران؛ ترس از درخواست کردن؛ ترس از تحمل نکردن … اسداله دوست عزیز همه ما به گونه ای این ترسها را داشتیم که به مرور زمان و کار کردن روی عزت نفس وارزش ولیاقتمون تونستیم خیلی از این ترسها را در وجود خود کم رنگ کنیم اگر بطور مداوم رو خودمون کار کنیم(خودم رو میگم)شاید بتونیم بعداز مدتها ریشه این ترسها رو شناسایی وبا جایگذین کردن باورهای مناسب نه تنها این ترسها رو درخودمون حل کنیم بلکه اجازه ندیم این ترسها به شکل واسم دیگه در وجود ما رخنه کنه ازت سپاسگزارم بخاطر وجودت، از اینکه هستی ونوشتی

    اسداله عزیز یه تجربه امروز داشتم خواستم برم توفایل توحید عملی 9 بنویسم چون مربوط به آن فایل بود ولی حسی گفت اینجا بنویسم

    امروز عصر نوبت چکاپ ماهیانه ام بود با همسرم رفتیم مطب خانم دکتر بعد خداروشکر تمام موارد خوب بود فقط یه مورد از آزمایشاتم که مربوط به هورمونهای بدنم بود مقداری بالا بود خانم دکتر به همسرم گفت من در این زمینه تخصصی ندارم و چیز مهمی نیست ولی برااینکه خیالتون راحت باشه بامتخصص غدد یا زنان یه مشورتی بگیرید یعنی شاید باورت نشه عین حالی که خانم دکتر داشت با همسرم صحبت می‌کرد داشت تو ذهن من این فکر می چرخید که به همسرم بگم از خانم دکتر خواهش کنه خودش فردا آزمایش را به همکارانش نشون بده بعد یدفعه دیدم خانم دکتر گفت اصلا بزار من عکس بگیرم خودم آزمایش رو فردا بیمارستان به همکاران نشان بدم بعد من یه لحظه به خود آمدم گفتم خانم دکتر دونسخه هست یه نسخه پیش شما بمونه آمدیم بیرون تو ماشین نشستیم داشتم به همسرم میگفتم من میخواستم این پیشنهاد را به خانم دکتر بدم ولی خدا قبل از من به فکر خانم دکتر انداخت قبل از اینکه من درخواستم به زبان بیارم‌خداوند اجابت کرد ومن همان لحظه گفتم خدایا ازت ممنونم این کار رو تو کردی هزار مرتبه شکر

    اسداله عزیز در پناه حق شاد وموفق وتوحیدی باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  3. -
    فهیمه زارع گفته:
    مدت عضویت: 2973 روز

    سلام به روی ماهت سعیده عزیز

    سپاسگزار خداوند هستم که مرا به کامنت پراز آگاهیت هدایت کرد

    این قسمت کامنتت که گفتی تودیوونه شدی ،گوشه گیر شدی،دچار افراط شدی،زندگی نمیکنی،توی جمع نمیای،همش تو خودتی،این چه وضعیه،برای چی فلان مهمونی رو نیومدی،برای چی همش داری مینویسی،برای چی همش داری گوش میدی،این چه وضع غذاخوردنه، چرا سریال‌ها رو دنبال نمیکنی ،فلان سریال را ببین چقدر باحاله ،چرا تنهایی تو خونه حوصله ات سر نمیره ،اینهمه دفتر چیه کنارت،

    چقدر برام آشناست قبلا خیلی بهم بر میخورد وگاهی وقت‌ها بحث هم پیش میومد ولی الان دیگه برام مهم نیست ،مهم اینه که بر خلاف نظر آنها من از تنهایی ام دارم لذت میبرم هرلحظه آنطور که دوست دارم با معبودم حرف میزنم میدونی سعیده جان آن‌وقت‌ها که ما رو از خدا می‌میترسوندند که خدا میندازه تو را جهنم اگر اینو بگی اینکار رو بکنی وتو عالم فکر میکردم اگر حرفی بزنم خدا ناراحت میشه خیلی مواظب حرف زدنم بودم تا روزی که نمیدونم دوران دبیرستان بود یا راهنمایی داستان موسی وآن شبانی که داشت به زبان خودش با خدا مناجات میکرد که موسی بهش نهیب زد این چه فکر باطل است وبقیه داستان …یعنی شاید آن لحظه آن روز بهترین لحظه برام بود حال آدمی داشتم که سبک شده ولی آن روزها بلد نبودیم که میتونیم خواسته هامون رو از خودش بخواهیم فکر می‌کردیم فقط بگیم خدایا توکل بر تو کافیه عملی در کار نبود ولی الان به لطف آموزهای استاد واین سایت الهی وهدایت های الله مهربان تازه (خودم رو میگم) یاد میگیریم چطوری زندگی کنیم داریم یاد میگیریم ماها که خدا خلیفه خودش قرار داده چه قدرتی داریم چون ماهم تکه ای از وجود خالقیم

    صمیمانه سپاسگزار وجودت هستم مرسی که هستی ونوشتی تا منم یاد بگیرم

    در پناه الله مهربان شاد وسلامت وثروتمند وسعادتمند باشید در دنیا وآخرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: