توجه: توضیحات این فایل شامل یک بخش مقدمه و سپس یک سوال است.
بخش ” مقدمه ” در تمام مجموعه قسمت های ” پیدا کردن الگوهای تکرار شونده ” یکسان است اما در انتهای این توضیحات، در هر قسمت یک ” سوال متفاوت ” پرسیده می شود. (یعنی هر قسمت از این مجموعه، مقدمه یکسان اما سوال متفاوتی دارد)
لازمه درک سوال و پاسخ به آن این است که مقدمه را حتما بشنوید. هرچند در هر قسمت که دوباره مقدمه را می شنویم، از زاویه ی دیگری آن را درک می کنید که در نهایت به درک کلی ما از این اصل کمک می کند و می توانیم پاسخ های دقیق تری برای سوالات پیدا کنیم.
و اما سوال این قسمت از مجموعه ی ” پیدا کردن الگوهای تکرار شونده “
سوال:
چه ترس هایی دارید که هنوز نتوانسته اید بر آنها غلبه کنید و همچنان از مواجه شدن با آنها فرار می کنید؟
بعنوان مثال ممکن است پاسخ فرد این باشد که:
- من از طرد شدن در رابطه می ترسم
- من از شکست خوردن می ترسم.
- من از ناشناخته ها می ترسم
- من از تنها ماندن می ترسم
- من از انتقاد شنیدن می ترسم
- من از تغییر می ترسم
- و…
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل: دوره کشف قوانین زندگی
اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در بروزرسانی اخیر این دوره و نحوه خرید را از اینجا مطالعه کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 8182MB22 دقیقه
- فایل صوتی پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 821MB22 دقیقه
بنام تنها فرمانروای آسمان ها و زمین
سلام به استاد عزیز و گرانقدرم و مریم شایسته مهربان و نازنینم
سلام به دوستان خوب و ارزشمندم در این سایت
تمام اتفاقات زندگی مون رو خودمون داریم به وجود ی آوریم.
تمام اتفاقات زندگی مون رو با افکار، باورها و کـانون تــوجه مون داریم به وجود می آوریم.
یعنـــی هر آن چه که در زندگی ما داره به وجود می آید چه خوب و چه بد،چه خواسته چه ناخواسته، داره توسط خوده ما به وجود می آید، نه هیچ عامل بیرونی دیگه ایی
یعنـــی هیچ عامل بیرونی نیست که زندگی شما رو تحت تاثیر قرار بده.
هر اتفاق، هر شرایی که به وجود میاد رو خــودمـــون داریم خـلـق می کنیم.
واکنـش های ما هم به اتفاقات و شرایط هـم باعث میشه که اون جنس اتفاقات بیشتر بشه یا کمتر…
حالا که داستان اینه و هممون تجربه کردیم کــه به هر آنچه که تــوجــه کنیم از جنس همون بیشتر و بیشتر وارد زندگی مون مـیشه.
در بحث پترن ها و الگوهای تکرار شونده این نشان دهنده اینه که اون افکار یا باورهای بنیادین شماست.
و یکـــی از راه های پیدا کردن باورهایم پیدا کردن این الگوهاست.
یــــــــکی از راه های رسیدن به خودشناسی هم پیدا کردن باورها و الگوهای تکرار شونده است.
_—————–
سوال: چه ترس هایی دارید که هنوز نتوانسته اید بر آنها غلبه کنید و همچنان از مواجه شدن با آنها فرار می کنید؟
من ترس از شکست و موفق نشدن دارم.
چقدر این جمله ایی که استاد گفتین آهسته برو آهسته بیا که گربه شاخت نزنه رو من زیاد شنیدم و زیاد خودم تکرار می کردم. نمیدونم از چه زمانی، اما میدونم این جمله تبدیل به یک باور و فکر غالب در من شده. تا شما این جمله رو گفتین گفتم اینه. این جمله درسته و هنوزم میگم درسته دیگه. همینطور مگه نیست آسته برو آسته بیا که گربـه شاخت نزنه.واقعا این جمله از کجا اومده. اصلا چرا با خودم تکرارش میکردم و چی میشد که میگفتم مهم نیست،مهم اینه که من پیداش کردم و میدونم که اصلا به من کمکی نمیکنه پــس یک باور مخرب و مخدودگننده است برای من. پس باورش نمیکنم و به جاش میگم آهسته برو و بیا و فقط لذت ببر و عشق کن و از دیدن گربه های با و بی شاخ کیف کن که همه اومدن تا به من خیر برسونن وهمه اینجان تا منو به خواسته هام برسونن.
جالبه من فکر میکردم از چیزی نمیترسم و خودمو خیلی شجاع و نترس میدونستم و خیلی هم بهم میگفتن و همین باعث شده بود از همون اوایل سایت که کلمه ترس و پیدا کردن ترس ها” رو شنیدم و اینکه باید بریــم تـــو دل تــرس هامــون. باعث بشه بهش فکر کنم و دنبالش بگردم و هر بار چیزی پیدا نکنم اما چند ماهی هست کشفــش کردم که من از موفق نشدن از شکست میترسم و چقدر این ترس مانع شده تا کاری رو به بهونه های مختلف تموم نکنم یا اصلا شروع نکنم یا الکی طفره برم و هیچ وقت خودم درک نکنم این کارا چیه،چرا اینقدر دور میزنم دور خودم.
_یک ترس دیگه هم پیدا کردم در خودم ترس از انتقاد شدن و از یک زاویه دیگه هم ترس از مسخره شدن دارم. فکر کنم در بچگیم خیلی مسخره شدم و از اینکه مسخره بشم میترسم و از اینکه انتقاد بشم و به شخصیت و کاری که میکنم ایراد و نقدی وارد بشه میترسم و خوشم نمیاد.(البته انصافا انتقاد پذیر نبودنم خیلی خیلی بهتر شده و یکجوری شدم که استقبال میکنم تا ازم انتقاد بشه تا نقاط ضعفم رو ببینم یا خودمو از زوایه نکاه بقیه ببینم.)
دیگه فعلا ترس دیگه ایی در خودم نمیبنم و انشالله خدا هدایتم کنه تا برم تو دل ترس هام، تا از ترس هام بزرگتر و قوی تر بشم.
بقول معروف هرآنچه مرا نکشد قوی ترم میکــند.
از ترس هام رد بشم و برگردم به چیزهایی که میترسیدم نگاهی بندازم و بخندم و بگم چقدر این ترس های واهی و کوچیکی بودن و روزی بــگــم خداروشکر من بزرگ شدم که الان اون ترس ها برام کوچیک شدن.
خداروشکر که هربار دارم لایه های وجود خودمو بیشتر کشف میکنم (عاشق این اکتشاف هام) و مثل استاد عزیزم دارم به خودشناسی بیشتر خودم و خود واقعی ام نزدیک و نزدیک تر میشم و جوری میشه که اصلا اینقدر خودمو میشناسم که میدونم دقیقا کی هستم و چی میخوام و هیچ نقطه گنگی در وجود و افکار و رفتارهام برام نمونده و خودم اونایی که میخوام رو تغییرمیدم و میشم خالق تمام و کمال زندگی و شرایط و اتفاقات زندگی ام. و کد میزنم و برنامه و طرح زندگی خودمو میسازم و میشم ماهرترین برنامه زندگی خودم اصلا زندگی برام میشه فقط رشد و صعود و بهبود و پیشرفت….
خدایا شکرت برای قلب هایی که به سمت خودت میگشایی تا شبیه خودت خالق بشیم.
خدایا شکرت برای این دُر و گوهر ها و آگاهی های ناب که میبینم و میشنوم.
خدایا شکرت برای این جهان و قوانین ثابتش
سلام به شما دوست ارزشمندم
سلام به شما عارفه محمودی عزیز
چقدر خوشحالم که ردپای زیبای شما رو دیدم و این باعث شد که برم چندتا کامنت های قبل و فعالیت هات رو توی سایت ببینم تا بیشتر باهات آشنا بشم. اول از همه تبریک برای قبول شدن در آزمون نظام مهندسی. واقعا آفرین دختر پرتلاش و با انگیزه. خانم مهندس با نگرش و خودساخته و توحیدی آینده تبریک برای موفقیت هات.
بعد تحسینت میکنم برای اینکه اینقدر خوب داری روی خودت کار میکنی و گفتگوهای درونی و ذهنت رو خوب میشنوی و دنبال میکنی.
تحسینت میکنم برای تمام تلاش هایی که برای بهبود و آزاده شدنت میکنی.
تحسینت میکنم برای صداقتت و اینکه داری دنیا رو دور از باورها و تحمیل هایی که از گذشتگان مون بهمون رسیده با عقل و اندیشه خودت میفهمی.واقعا تحسینت میکنم عارفه جان.
چقدر خوب اون مورچه سیاه کوچیک رو که روی سنگ سیاه در دل تاریکی شب داشت راه میرفت دیدی تا مسیر شرک رو ببندی و بری تو دل ترس هات و توحیدی عمل کنی.
وجودت ارزشمنده بدون هیچ عامل بیرونی و هیچ اضافه ایی، تو فقط کار درست رو انجام بده و با قدر برو توی دل ترس هات و بزرگتر و عمیق تر شو دوست من.
اینکه دوباره برگشتی تا زندگی کنی و جسمت رو دیدی پس بدون ما جسم مون نیستیم، ما روح های مجرد و آزادی هستیم که خداوند با تنوع رنگ و در اختلاف آفریده و این پوشش ها هم جزئی از این تنوع هستند و حاصل باور و فرهنگ و تعریف هایی که خودمون ایجاد کردیم. تشخیص اصل از فرع یک توانایی هست که باید یاد بگیریم و بدونیم اصل چیه و بهمون بچسبیم و تمام…ایمان دارم که توام میتونی در مسیر درست با هدایت های همیشگی الله یکتا بهترین تصمیم ها رو بگیری، بر ترس ها و شرک هات فائق بشی و به جاش پر بشی از توحید و توحیدی عمل کردن و عشق و سرمستی از خدا.
خدایی که به شدت کافیست همه چیز میشود همه کس را به شرط پاکی دل به شرط طهارت روح، به ظرط پرهیز از معامله با ابلیس…
واقعا کامنتت رو ونحوه بازگو کردن ریشه های ترست رو دوست داشتم و از همه قشنگتر این صداقتت رو که اینقدر خوب با خودت صادقانه در مسیر بهبود کار میکنی..
بازهم سپاس برای تمام وجودت، سپاسگزارم ازت برای این ردپای زیبایی که گذاشتی و سپاسگزار خداوندم که هدایتم کرد تا کامنت شما رو بخونم و با شما آشنا بشم.
برات از الله یکتا بهبودهای دائمی درونی و بیرونی رو خواهانم.
ارادتمند شما فهیمه پژوهنده
سلام به شما دوست ارزشمندم
سلام به شما جواد صنمی عزیز
چقدر مقدمه اول کامنتت منو برد به حال و هوای شمال. ممنون که تجربه ات رو نوشتی و از خودت این ردپای زیبا رو گذاشتی. تحسینت کردم برای جایی که هستی و چیزهایی که میبینی و در گرمای تابستان در بهترین هوا داری لذت میبری. تحسینت میکنم جواد عزیز از اینکه اینقدر خودتو خوب میشناسی و در حال بهبود ترس هات هستی که همانا این ترس هامون شکلی از شرک در وجودمون هست که باید اونا رو پاک کنیم و بریم تو دلش تا بزرگتر از ترس ها بشیم.اینقدر بزرگ که فقط توحیدی عمل کردن بشه تمام فکر و ذکرمون و اینکه چطور بازم بهتر از این میشه توحید رو در عمل به خدا نشون بدیم و اینطور بندگیشو بکنیم.
گفتم بیام بعد مدتی یک حال و احوالی بکنم و تشکر کنم برای تمام وجود ارزشمندت. واقعا سپاسگزارم از اینکه داری اینقدر عالی روی خودت کارمیکنی و برای رشد و بهبود خودت تلاش میکنی واقعا سپاسگزارم دوست عزیزم.
IN GOD WE TRUST
خدایا شکرت برای همه چیز
براتون از الله یکتا بهبودهای درونی و بیرونی رو خواهانم.
ارادتمند شما فهیمه پژوهنده
سلام به شما اسدالله عزیز و متعهد
چقدر خوشحالم بازم به سمت خوندن کامنتت هدایت شدم.واقعا دستمریزاد، بازم گل کاشتی پسر…
بنظرم میتونی خیلی خوب از قوه تفکر و الهاماتت بصورت توأمان در مسیر درست استفاده میکنی،برای این توانایی تحسینت میکنم. از خوندن کامنتت اینجوری حس کردم و این به ذهنم اومد.منظورم اینه تو مثل خوده من، یک آدم اهل فکر کردن و تجزیه تحلیل کردن به روش خودت هستی و از طرفی هم ما یاد گرفتیم خیلی روی مغز و عقل مون حساب نکنیم اما از طرفی هم یکساعت تفکر بهتر از سال ها عبادت گفته شده.بنظرم حالا تنها کاری که ما باید بکنیم عقل و قوه تعقل و فکر کردن رو باید در خدمت الهامات به کار بست و با منطق هایی که پیدا میکنیم مسائل رو بهتر درک کرد و باورها و کدهای جدید رو برای ذهن نوشت.
خیلی جالب بود اون سوال ها رو منم قبلا داشتم اینکه گفتین:
“چرا ما اصلآ باید بترسیم ؟ مگه غیر از اینه که ترس ریشه در شیطان داره؟ مگه با ترس میشه خدا رو دوست داشت؟”
یک جوری شبیه تو به جواب سوال هام رسیدم اما با نگرش جدیدی که دارم چندتا چیز میخوام به پاسخ الهامی و زیبات اضافه کنم.
اینکه ترس یک ابزاری هست شیطان با دوستاش ارتباط میتونه برقرار کنه و به اونا نفوذ کنه. حالا چرا نفوذ چون کارش اینه تا ایمان مون رو به یغما ببره پس از راه های مختلف میخواد این کار رو بکنه، چون قسم خورده. حالا جایی که ترس میاد ایمان کمرنگ میشه و میره. ایمان کی میاد وقتی قدرت رو فقط یکی بدونیم و به یگانگی رب عالمیان باور داشته باشیم وقتی توحید رو اصل قرار بدیم و توحیدی عمل کنیم نه ترسی میمونه نه غمی. چون اون شیطان با کی مثلا دوسته با کسی که مشرک بشه، کسی که شرک در دلش رخنه کنه و ایمانش بر باد بره و یک راه نفوذ پیدا میکنه تا نجواهاشو بگه.پس شرک میتونه به ترس ها خودشو نشون بده و اون مورچه سیاهه بیاد واسه خودش رژه بره. یادته که شرک در دل مومن به مانند مورچه سیاهی در دل تاریکی شب روی سنگ سیاهی میمونه که داره حرکت میکنه. یعنی اینقدر ریز، اینقدر مخفی، اینقدر بی آزار، اینقدر بی ربط، اینقدر میتونه دیده نشه ولی داره حرکت میکنه و هست. حالا این شیطان از طریق هر احساس غیر خوبی(مثل ترس و غم و…) میتونه شرک یعنی همون مورچه های سیاه ریزشو بندازه تو دل ما داره راه برن.
پس باید اینجوری هم به اون استدلال ها و آیه هایی که بهت چشمک زده میتونیم نگاه کنیم که خدا چرا گفته از من بترسید چون اگر خداترس باشیم یعنی فقط میدونیم اون قدرت داره، چون اون مالکه، چون قوانینش بدون خطا اجرا میشه گفت شرک رو نمیبخشم پس یعنی خدا از بنده اش فقط توحیدی عمل کردن میخواد. اگر مشرکش بشیم قوانینش پابرجاست و باید ترسید چون شوخی نداره چون پارتی بازی نمیکنه.پس اگر ما داریم شاگرد اولی میکنیم باید اصل ها رو بگیریم. اصل بنظرم اینه وقتی میگه “پس اگر مؤمنید از آنان(شیطان) مترسید و از من بترسید”
منظورش اینه شیطان چیکاره است که ازش بترسید اون قدرتی نداره، اون مالک نیست اون اصلا چیکاره باشه باید از من و قوانین من و جدیت من در اجرای قوانین بترسید.اصل اونه و دیگر هیچ. قوانین و اجرای قانون با اونه نه هیچکس دیگه. و جالبه اگر اصل مفهوم رو پیدا نکنیم مثل قبلا های من که کلی تو این موضوعات سوال داشتم چرا یکجا میگه بترسید از من، یکجا میگه “بر دوستان خدا نه بیمى است و نه آنان اندوهگین مى شوند” پس بالاخره بترسیم ازش، نترسیم ازش. ترس تو دل دوستان خدا نیست، اما خودش میگه از من بترسید…خلاصه وقتی مفهوم اصلی پشت هر ایه رو درک کنیم و به اصل ها توجه کنیم سوال ها خودبه خود جواب داده میشه.
امیدوارم تونسته باشم دیدگاه خودمو به منطق و مثال زیبایی که تو اوردی به درستی اضافه کرده باشم و مرور این موضوع با خوندن کامنتت و نوشتن برای کامنتت به خودم خیلی کمک کرد تا نگرش جدیدم رو تقویت کنم. همه چیــز اونــهبقول انیشتین همه چیز جزئیات هستند. من می خواهم افکار خدا را بشناسم
بقیه جزئیات صرف هستند.
خدایا کمک مون کن تا فکر خودتو درک کنیم که این اصله
خدایا کمک مون کن تا توانا بشیم در تشخیص اصل از فرع مثل استاد عزیزمون
سلام به شما اسدالله عزیز و متعهد
چقدر خوشحالم بازم به سمت خوندن کامنتت هدایت شدم.واقعا دستمریزاد، بازم گل کاشتی پسر…
بنظرم خیلی خوب از قوه تفکر و الهاماتت بصورت توأمان در مسیر درست استفاده میکنی،برای این توانایی تحسینت میکنم. از خوندن کامنتت اینجوری حس کردم و این به ذهنم اومد.
منظورم اینه تو مثل خوده من، یک آدم اهل فکر کردن و تجزیه تحلیل کردن به روش خودت هستی و از طرفی هم ما یادگرفتیم خیلی روی مغز و عقل مون حساب نکنیم اما از طرفی هم گفته شده یکساعت تفکر بهتر از سال ها عبادت هست.(من به این جمله باور دارم.)
بنظرم حالا تنها کاری که ما باید بکنیم و درسته ایــن عقل و قوه تعقل و فکر کردن رو باید در خدمت الهامات به کار ببندیم و از این موهبت الهی به درستی استفاده کنیم و با منطق هایی که پیدا میکنیم مسائل رو بهتر درک کنیم و باورها و کدهای جدید رو برای ذهن مون بنویسیم.
خیلی جالب بود اون سوال ها رو منم قبلا داشتم اینکه گفتین:
“چرا ما اصلآ باید بترسیم ؟ مگه غیر از اینه که ترس ریشه در شیطان داره؟ مگه با ترس میشه خدا رو دوست داشت؟”
یک جوری شبیه تو به جواب سوال هام رسیدم اما با نگرش جدیدی که دارم چندتا چیز میخوام به پاسخ الهامی و زیبات اضافه کنم.
اینکه تــرس یک ابزاری هست که با اون شیطان با دوستاش ارتباط میتونه برقرار میکنه و به اونا نفوذ میکنه. حالا چرا نفوذ؟!… چون کارش اینه تا ایمان مون رو به یغما ببره. پس از راه های مختلف و به شکل های مختلف میخواد این کار رو بکنه، چون قسم خورده. حالا جایی که ترس میاد ایمان کمرنگ میشه و میره. ایمان کی میاد وقتی قدرت رو فقط یکی بدونیم و به یگانگی رب عالمیان باور داشته باشیم وقتی توحید رو اصل قرار بدیم و توحیدی عمل کنیم نه ترسی میمونه نه غمی. چون اون شیطان با کی مثلا دوسته با کسی که مشرک بشه، کسی که شرک در دلش رخنه کنه و ایمانش بر باد بره و یک راه نفوذ پیدا میکنه تا نجواهاشو بگه.پس شرک میتونه به شکل ترس ها خودشو نشون بده و اون مورچه سیاهه بیاد واسه خودش رژه بره.
این جمله رو که یادمون نرفته که شرک در دل مومن به مانند مورچه سیاهی در دل تاریکی شب روی سنگ سیاهی میمونه که داره حرکت میکنه. یعنی اینقدر ریز، اینقدر مخفی، اینقدر بی آزار، اینقدر بی ربط، اینقدر میتونه دیده نشه ولی داره حرکت میکنه و هست. حالا این شیطان از طریق هر احساس بد و غیر خوبی(مثل ترس و غم و…) میتونه شرک یعنی همون مورچه های سیاه ریزشو به حرکت در بیاره و بندازه تو دل ما و اینجوری ریز و مخفی راه برن.
پس اینجوری هم به اون استدلال ها و آیه هایی که بهت چشمک زده میتونیم نگاه کنیم، که خدا چرا گفته از من بترسید چون اگر خداترس باشیم یعنی فقط میدونیم اون قدرت داره، چون اون مالکه، چون قوانینش بدون خطا اجرا میشه. چون گفته شرک رو نمیبخشم. پس یعنی خدا از بنده اش فقط توحیدی عمل کردن میخواد. اگر مشرکش بشیم قوانینش پابرجاست و باید ترسید چون شوخی نداره چون پارتی بازی نمیکنه.پس اگر ما داریم شاگرد اولی میکنیم و قراره بچه های هوشیار درس دنیا و زندگی و بندگی باشیم باید اصل مطلب درس ها رو متوجه بشیم اصل ها رو بگیریم. اصل بنظرم اینه وقتی میگه “پس اگر مؤمنید از آنان(شیطان) مترسید و از من بترسید”
منظورش اینه شیطان چیکاره است، که ازش بترسید اون قدرتی نداره، اون مالک نیست اون اصلا چیکاره باشه باید از من و قوانین من و جدیت من در اجرای قوانین بترسید.
اصــل اونـــه و دیــگر هیـــچ. قوانین و اجرای قانون با اونه نه هیچکس دیگه.
و جالبه اگر اصل مفهوم منظور خدا رو پیدا نکنیم مثل قبلا های من که کلی تو این موضوعات سوال داشتم چرا یکجا میگه بترسید از من، یکجا میگه “بر دوستان خدا نه بیمى است و نه آنان اندوهگین مى شوند” پس بالاخره بترسیم ازش، نترسیم ازش. یکجا دیگه میگه “ترس تو دل دوستان خدا نیست،” اما خودش میگه از من بترسید…خلاصه وقتی مفهوم اصلی پشت هر ایه و کلام و فکر خدا رو درک کنیم و به اصل ها توجه کنیم سوال ها خودبه خود جواب داده میشه.
امیدوارم تونسته باشم دیدگاه خودمو به منطق و مثال زیبایی که شما آوردین به درستی اضافه کرده باشم و مرور این موضوع با خوندن کامنتت و نوشتن برای کامنتت به خودم خیلی کمک کرد تا نگرش جدیدم رو تقویت کنم. خدایا شکرت
همه چیــز اونــه بقول انیشتین همه چیز جزئیات هستند. من می خواهم افکار خدا را بشناسم بقیه جزئیات صرف هستند.
خدایا کمک مون کن تا فکر خودتو درک کنیم که این اصله
خدایا کمک مون کن تا توانا بشیم در تشخیص اصل از فرع مثل استاد عزیزمون
خدایا کمک ممون کن تا تنها از تو بترسیم نه از هیچکس و هیچ چیز دیگه ایی و تنها و تنها از تو یاری میجوئیم…
سلام به شما دوست ارزشمندم
سلام به شما سهیلا مقدمی عزیز
چقدر خوشحال هشتم برای هدایت شدن به خوندن کامنت بینظیر شما.واقعا زیبا شروع کردی هم روزت رو، هم کامنتت رو، هم ورود به دل ترس ها و شناخت هر چه بیشتر خودت رو…واقعا سپاسگزارم ازت برای این ردپایی که گذاشتی. اصلا معرکه است خط به خطش زیباست. و چه قلم زیبایی داری مثل چهره زیبات.واقعا لذت بردم و کلی چیز یاد گرفتم.
خدا اینگونه با ما حرف میزنه، خدا اینطوری هر کسی رو هدایت میکنه. خدا اینطوری راه میگشاید جایی که راه نیست…واقعا تولد تحولت مبارک دوست ارزشمندم. سهیلا جان از اینکه باهات آشنا شدم و از خودت برامون نوشتی واقعا ممنونم.همه صحنه هایی که توصیف کردی، تمام نجواها و الهاماتی رو نوشتی، تمام صلاه و توجه ایی که رب عالمیان داشتی، تمام شعرها و آیه ها، تمام اشک ها و پاک شدن ها،تمام همزمانی ها و سبقت گرفتن هات تمامش رو تحسین میکنم و این سخاوتت رو سپاسگزار و قدردانم که تمام اون لحظاتت رو با ما به اشتراک گذاشتی.
نترس و غمگین مباش
ریسمان توحید تو دستاته
برات از الله یکتا بهبودهای دائمی درونی و بیرونی رو خواهانم.
ارادتمند شما فهیمه پژوهنده
سلام به شما دوست ارزشمندم
سلام به شما علی جابری عزیز
خوش آمد میگم حضورت رو به این بهترین جای دنیا که من توی لپ تاپم اسم سایت استاد رو اینطوری گذاشتم.واقعا لذت بردم با دیدن مدت عضویت95 روز اینجا دیدمت و همین که اولین کامنتت تون رو گذاشتین خواستم بیام جدا از تبریک، تحسین تون کنم. و بازم تحسین تون کنم برا کامنت اول صبحی که به عنوان اولین کامنت گذاشتین.واقعا آفرین علی جان…
میریم تو دل ترس هامون چون بقول معروف چیزی که مرا نکشد، قویترم میکند.
IN GOD W TRUST
براتون از الله یکتا بهبودهای دائمی درونی و بیرونی رو خواهانم.
ارادتمند شما فهیمه پژوهنده