توجه: توضیحات این فایل شامل یک بخش مقدمه و سپس یک سوال است.
بخش ” مقدمه ” در تمام مجموعه قسمت های ” پیدا کردن الگوهای تکرار شونده ” یکسان است اما در انتهای این توضیحات، در هر قسمت یک ” سوال متفاوت ” پرسیده می شود. (یعنی هر قسمت از این مجموعه، مقدمه یکسان اما سوال متفاوتی دارد)
لازمه درک سوال و پاسخ به آن این است که مقدمه را حتما بشنوید. هرچند در هر قسمت که دوباره مقدمه را می شنویم، از زاویه ی دیگری آن را درک می کنید که در نهایت به درک کلی ما از این اصل کمک می کند و می توانیم پاسخ های دقیق تری برای سوالات پیدا کنیم.
و اما سوال این قسمت از مجموعه ی ” پیدا کردن الگوهای تکرار شونده “
سوال:
چه ترس هایی دارید که هنوز نتوانسته اید بر آنها غلبه کنید و همچنان از مواجه شدن با آنها فرار می کنید؟
بعنوان مثال ممکن است پاسخ فرد این باشد که:
- من از طرد شدن در رابطه می ترسم
- من از شکست خوردن می ترسم.
- من از ناشناخته ها می ترسم
- من از تنها ماندن می ترسم
- من از انتقاد شنیدن می ترسم
- من از تغییر می ترسم
- و…
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل: دوره کشف قوانین زندگی
اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در بروزرسانی اخیر این دوره و نحوه خرید را از اینجا مطالعه کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 8182MB22 دقیقه
- فایل صوتی پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 821MB22 دقیقه
بنام خدای مهربان
سلام استاد جان
نقطه مقابل ترس ها ایمان است و همون طور که در قرآن آمده کسانی که ایمان آورده اند عمل صالح دارند هر وقت که میترسم میدونم که خودم سکان زندگیم رو دست گرفتم و خدا هیچ نقشی نداره و از روی ترس واکنش های مسخره ای بروز میدم و یا بعضی وقتا از شدت ترس میخکوب میشم رو زمین و فقط خوابم میگیره یا بدنم سریع واکنش نشون میده
إِنَّ الَّذینَ آمَنوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ لَهُم أَجرٌ غَیرُ مَمنونٍ
امّا کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادند، پاداشی دائمی دارند
هر زمان توانستم بر ترس هایم غلبه کنم و ایمانم رو نشون دادم چقدر کار ها عالی پیش رفت و بقول خداوند پاداشت ایمانم رو گرفتم
این نیست که بگم از روی اختیار ایمانم رو نشون دادم نه به بنبست میرسیدم و چاره دیگه ای نداشتم و اینقدر فرار کرده بودم در نهایت باید با تر هام رو به رو میشدم و اونجا خودم رو میسپاردم به خدا و جوری درست میشد که افسوس میخوردم که چرا از اول به خودش نسپاردم دفعات بعد هم به همین شکل
ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است
تفاوت نتبجه ترس و ایمان در احساس کاملآ واضح است نتیجه ترها همیسه احساس بد به طروق مختلفِ و ایمان احساس خوبه فارق عمق فاجعه ای که ممکنه بوجود بیاد
اگه بگم ریشه تمام کارهایی که دوست داشتم انجام بدم ولی ندادم عمل نکردن ها و رشد هایی که میتونستم داشته باشم و ندارشتم ترس بوده و هست غلو نکردم
زنده بودم ولی زندگی نکردم خودم رو قانع میکردم به آنچه که بود و دلایل دروغین داشتم برای سر پوش گذاشتن بر روی ترس هام مصالحه میکردم خسارت میزدم به خودم و دیگران چون میترسیدم
ترس ها ریشه در باور های من داره باور ها هام بواسطه آنچه که بار ها و بار دیدم و شنیدم بوجود میاد
ترس ها پایه اساس ندارند توهمِ نجوای شیطان است
وقتی با ترسی مواجه میشم باید از خودم سوال کنم
چرا از این کار یا …. میترسم
آیا ترسیدن به من کمک میکنه یا باتلاقی برایم درست میکند
این ترس چه تاثیری در زندگی ام گذاشته رابطه ام با خودم رابطه ام با دیگران
اگر عکسالعمل از روی ترسم نشون بدم چه نتیجه ای برایم در بر خواهد داشتم
و اگر خدا را باور کنم و ایمانم را نشان بدهم چگونه خواهد شد
همیشه نتیجه ترس ها رضایت بخش بوده یا ایمان هایم
عمل کردن از روی کدام باعث رشد و پیشرفت من میشود
ترس های من
پذیرفتن اینکه من هستم خالق شرایط و اتفاقاتی که در زندگی تجربه میکنم میترسم که نتونم زندگی دلخواهم رو بسازم به آموزه های استاد در دوره ها عمل کنم همیشه برای کارهای اشتباهم مقصرها پیدا میکردم اما امروزه دارم روی این تمرکز میکنم که من خالق تمام اتفاقات دلخواه یا نادلخواه زندگی ام بودم و دیگر سنگری بنام دیگرانی ، مملکت،رئیس جمهور و… وجود نداره که برم پشتش انگار افتادم تو یه کویر ترسناک
ترس از قضاوت دیگران
که این خودش چند الگو تکرار شونده دیگه رو پوشش میده (مشکل به نه گفتن ، دروغ گویی، توجیه و بهانه ، نصفه و نیمه زندگی کردن، انجام دادن کارهایی برخلاف اعتقادات و عقاید شخصی ، باب میل دیگران رفتار کردن ، خسارت زدن به خودم و…)
ترس از شکست
هر کسب وکاری که میخواهم راه بیاندازیم باید یکی در کنارم باشه حتی اگر هیچی بلد نباشه هیچ پولی نداشته باشه یا اخلاقش با من سازگار نباشه همه جوره سازش میکنم تا فقط یک نفر یاشه و جالب اینجاست تمام اونها به شکست خاتمه یافت و از روزی که با تمام ترس هایی که داشتم شروع کردم به کار کردن در جدیدی به روم باز شد و از این رو به اون رو شدم میگفتم این همه سال من آدمها رو یدک کشیدم چون میترسیدم این که خییییلی بهتر و راحت ترم
تنها راه مقابله با ترس ها شناخت ریشه ای اونهاست و رفتن تو دلش پی بردن به بی پایه و اساس بودنشونه ایمان داشتن به خداوندی که در هر لحظه من رو هدایت میکنه و هیچ وقت من رو تنها نمیزاره هر وقت با همه ترسهایی که داشتم بهش سپردم کارها رو جوری برام درست کرد که خودم باورم نمیشد و در هایی برام باز میکرد اصلأ فکرشم نمیتونستم بکنم