توجه: توضیحات این فایل شامل یک بخش مقدمه و سپس یک سوال است.
بخش ” مقدمه ” در تمام مجموعه قسمت های ” پیدا کردن الگوهای تکرار شونده ” یکسان است اما در انتهای این توضیحات، در هر قسمت یک ” سوال متفاوت ” پرسیده می شود. (یعنی هر قسمت از این مجموعه، مقدمه یکسان اما سوال متفاوتی دارد)
لازمه درک سوال و پاسخ به آن این است که مقدمه را حتما بشنوید. هرچند در هر قسمت که دوباره مقدمه را می شنویم، از زاویه ی دیگری آن را درک می کنید که در نهایت به درک کلی ما از این اصل کمک می کند و می توانیم پاسخ های دقیق تری برای سوالات پیدا کنیم.
و اما سوال این قسمت از مجموعه ی ” پیدا کردن الگوهای تکرار شونده “
سوال:
چه ترس هایی دارید که هنوز نتوانسته اید بر آنها غلبه کنید و همچنان از مواجه شدن با آنها فرار می کنید؟
بعنوان مثال ممکن است پاسخ فرد این باشد که:
- من از طرد شدن در رابطه می ترسم
- من از شکست خوردن می ترسم.
- من از ناشناخته ها می ترسم
- من از تنها ماندن می ترسم
- من از انتقاد شنیدن می ترسم
- من از تغییر می ترسم
- و…
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل: دوره کشف قوانین زندگی
اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در بروزرسانی اخیر این دوره و نحوه خرید را از اینجا مطالعه کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 8182MB22 دقیقه
- فایل صوتی پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 821MB22 دقیقه
سلام استاد وقت بخیر
یکی از بزرگترین ترس های من ، در مورد روابط هست چون من خیلی اروپایی فکر میکنم و خانوادم برعکس خیلی محرم نامحرم و این داستانهای مذهبی دارن ! و من وقتی با دوستی صحبت میکنم بیرون میرم یا تو ماشینم دوستی هست که اتفاقا دوست پسرمم نیست اما بازم ترس زیادی دارم
یعنی آنقدر ترس دارم که انگار کسی بفهمه با کی دوستم ، مساوی با مرگم هست !!
چه تو محیط کار چه خانوادم
نمیدونم چطور برش غلبه کنم خب الان من 32 سالمه و جدا شدم دیگه تا کی و تا کجا این ترس مسخره مثل زنجیر به پامه و راهمو بسته
خودم دوست دارم مهمانی بگیرم دوستام ازادنه بیان خونم با هرکس که خوبیم با هم …
شاید من زیاد اروپایی فکر میکنم نمیدونم !
یعنی استاد یکی مثلا همکار مردم رو میخوام برسونم یا کاری دارم یا دوستمه انقد ترس دارم که مدام تو سرم یه توجیهی میچرخه که اگر داداشم دید یا کسی فهمید چه جوابی بدم و این واقعا داره منو میکشه !!
این باعث شده حتی به دوستان حتی به همسر ، زیادی توضیح بدم و خودمو توجیه کنم که من موجهم به خدا من کاری نمیکنم ولم کنین !!! انگار دارم همه جا اینو فریاد میزنم و چقدر بی منطق و مسخره هست !!
دلیلش رفتارهای خونوادمه که بسیار سختگیرانه هست و به محض اینکه لباس میپوشم برم بیرون میپرسن کجا ! عین پادگان هست ده نفر میپرسه کجا !!
یعنی من اینهمه آرزوهای بزرگ دارم که بیخیالشون هم نمیشم اما فقط تو سرمه تکون نمیتونم بخورم در حدی که از سرکار میام یراست خونه و بجز لباس کار حتی تا بازار نمیرم !!
حتی پیش دوستهای دخترم هم نمیرم خونشون نمیرم و هیچ مهمانی نمیرم اصلا نرفتم گاهی ! از بس پدرم از تمام عالم ناراضی بودن و بدبین !! ….
دیدن مدام این رفتارها باعث شد تو خودم برم بیشتر و تنها بمونم ، عاشق مسافرتم اما از ترس خانوادم هیچ جا نمیرم حتی وقتی تو خونه همسر بودم و آزاد بودم بازم جایی نمیرفتم و ریشه دوانده بود این افکار تو من!!
خیلی دوست دارم قرار دوستانه با دوستهای پسرم برم یا با همکاران ، به روابط اجتماعی علاقه دارم اما از ترس !! ترس خیلی زیاد همه چیز پنهانی هست خیلی دوست دارم باهاشون برم مسافرت اما نمیتونم ! جرات ندارم و این بزرگترین نشتی انرژی من هست
و خیلی میترسم
و انقد که بهم گیر دادن ، خودم هم به خودم گیر میدم خودم به خودم شک دارم از خودم مطمئن نیستم !
اگر از بزرگترین نشتی انرژی ذهنیم بخوام یاد کنم همین مورد هست !!
که از سختگیری بسیار زیاد خانواده به اینجا رسیدم نمیخوام تقصیر رو بندازم گردنشون و خودم شونه خالی کنم اما میدونم از کجا داره آب میخوره ریشه ش کجاست !!
برعکس هم من ارتباط با آدمها رو اصلا عیب نمیدونم و کلا مثل تو فیلمهای خارج یا شما آمریکا هستین میدونین روابط ازادنه افراد باهم ، یا بیرون رفتنشون یا مسافرت هاشون
حتی شاید ایران هم همینطور خانواده هایی و افرادی باشن که عیب ندونن سختگیر نباشن و آزاد باشن چون به نظر من از نظر خدا اصلا هم اشکال نداره و کلی هم خوبی توش هست مگه همه عالم و آدم قراره ازت سواستفاده کنن؟!!!!!
ترس بعدی من شروع کسب و کار خودم و قنادی هست بااینکه چهار ساله دارم کلاس میرم حضوری و آنلاین کلی آموزش دیدم براش زیاد هزینه کردم وسایلش تهیه کردم امتحان کردم و نتیجه قنادی هام هم راضی کننده بود اما بازم به خودم این اعتماد رو ندارم که بعنوان شغل بهش نگاه کنم حتی همین الان هم کلی از دوستان و همکاران میگن تو شیرینی درست کن ما میخریم ازت
باوجود اینکه پیج زدم جعبه شیرینی و لیبل سفارش دادم اما ترس از شکست یا… نمیدونم چی … یا اهرم رنج و لذت نمیذاره کارم رو شروع کنم !!
یا شاید هم کمالگرایی
این در حالی هست که آنقدر بهش علاقه دارم که چهار ساله کاملا رو مخمه ولی بیخیالش نمیشم و اینهمه باور رو کار کردم اینهمه حمایت خدا رو میبینم اما باز نمیدونم چرا سر جامم؟!!!
ترس از طرد شدن داشتم و باعث شده بود ضعیف عمل کنم اما الان خیلی بهتر شدم
تقریبا نظر دیگران برام مهم نیست و دنبال تاییدشون نیستم و میگم هرکس روحیه واقعی منو شناخت خودش تو زندگیم میمونه باوجود اینکه خیلی یکرنگ و صادق و مهربونم
البته ساده بودم و هستم و گاهی زود باوریم کار دستم میده !!! که البته الان با تجارب ناجالبی که داشتم بهتر شدم !!
دیگه انتقاد زیاد برام مهم نیست چون یجورایی گوشم پره و هرجوری هم زندگی میکردم ازم ایراد میگیرن خانواده و دیگه برام انتقاد عادی شده چون 90 درصدش غرض ورزی بود !!!