توجه: توضیحات این فایل شامل یک بخش مقدمه و سپس یک سوال است.
بخش ” مقدمه ” در تمام مجموعه قسمت های ” پیدا کردن الگوهای تکرار شونده ” یکسان است اما در انتهای این توضیحات، در هر قسمت یک ” سوال متفاوت ” پرسیده می شود. (یعنی هر قسمت از این مجموعه، مقدمه یکسان اما سوال متفاوتی دارد)
لازمه درک سوال و پاسخ به آن این است که مقدمه را حتما بشنوید. هرچند در هر قسمت که دوباره مقدمه را می شنویم، از زاویه ی دیگری آن را درک می کنید که در نهایت به درک کلی ما از این اصل کمک می کند و می توانیم پاسخ های دقیق تری برای سوالات پیدا کنیم.
و اما سوال این قسمت از مجموعه ی ” پیدا کردن الگوهای تکرار شونده “
سوال:
چه ترس هایی دارید که هنوز نتوانسته اید بر آنها غلبه کنید و همچنان از مواجه شدن با آنها فرار می کنید؟
بعنوان مثال ممکن است پاسخ فرد این باشد که:
- من از طرد شدن در رابطه می ترسم
- من از شکست خوردن می ترسم.
- من از ناشناخته ها می ترسم
- من از تنها ماندن می ترسم
- من از انتقاد شنیدن می ترسم
- من از تغییر می ترسم
- و…
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل: دوره کشف قوانین زندگی
اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در بروزرسانی اخیر این دوره و نحوه خرید را از اینجا مطالعه کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 8182MB22 دقیقه
- فایل صوتی پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 821MB22 دقیقه
ترس چیه؟
ترس راهنمای احساسی یعنی فکری که توی همین لحظه داریم با نظر منبع و خدا همراستا نیست و اصلا و ابدا معنیش این نیست که همین الان اتفاق وحشتناکی میوفته همین. برداشت من ازاین موقعیت اشتباه و این برداشت اشتباه باعث شده از اتصال با بعد غیر فیزیکی خودم محروم بشم. خیلی باید مراقب این حسه اورژانسی که مارو مجبور می کنه اقدام کنیم باشیم . از نظر فیزیولوژیک وقتی ما احساس ترس میکنیم سیستم خودمختار بدن به سرعت میره توی حالت فرار، دفاع یا حمله که در مواردی مثل حمله یک حیوان کارکردی عالی داره و این آبشاری از کورتیزول و آدرنالین باعث میشه ما نیروی زیادی داشته باشیم تا اقدام کنیم. توی ترس روانی برداشت ما از یک وضعیت تهدید کنند است اما دقیقا باعث ایجاد همون تنش فیزیکی میشه پس ما در مواجه با ترس های روانی هم حس اورژانسی فرار، دفاع و حمله رو داریم .
تو ترس روانی ما میخوایم این خلا فرکانسی رو بین جایی که الان هستیم و خواسته هامون با یک اکشن پرکنیم. اگر به زندگی اینطوری نگاه کنیم که ما هرکاری رو فقط به این دلیل انجام میدیم که فکر میکنیم نتیجش قرار به ما شادی و رضایت بده (یعنی تمام آمال و آرزوی ما رضایت نه اون عمل اصل و اساس رضایته نه نفس اون عمل) اگه متعهد به این نگاه باشیم دیگه خودمون رو مجبور نمیکنیم که حتما این راه خاصه که به من شادی و رضایت میده و خیلی از مسائل غلبه به ترس رفع میشه چون منبع مارو به مسیر کمترین مقاومتمون هدایت میکنه و اصلا لازم نیست به پنج هزارتا ترس غلبه کنیم یعنی من میخوام برم اونجا و میخوام مسیر انقدر بهم شادی و رضایت بده که اصلا یادم بره هدف چی بود.
بعدش دیگه خودمون رو بدبخت نمیکنیم به یک انتخاب و یک جور عمل کردن و یک جور دیدن اوضاع(حالت فرار، دفاع و حمله). چقدر قشنگ توی یه فایل گفته بودید اینکه آدم مجبور باشه یک گزینه رو انتخاب کنه احساس بدبختی میکنه اما اگر توی فراوانی بازم همون انتخاب رو انجام بده خوشحاله(مثالش نخود آب پز خوردن توی فقر در بندرعباس و نخود آب پز خوردن تو فراوانی و رضایت در فلوریدا بود).
وقتی ما از یه چیزی میترسیم و اقدام میکنیم اون چیز فعاله توی فرکانسمون و بلا سرمون میاد.مثل من که همیشه از زودپز میترسیدم چون مامانم قوانین فشار و دما رو رعایت نمیکرد و این باور رو برام شکل داده بود این وسیله بمبه. منم همش میخواستم غلبه کنم و با ترس با دیده محدود وارد میشدم و به این فکر نمیکردم شاید یه مشکل فنی هست فقط یک انتخاب ترس و غلبه به ترس…همیشه انتظار داشتم خوب کار نکنه و معمولا همینجوری میشد فرکانس ترس فعال بود و من عمل میکردم. چند روز پیش غذا گذاشتم توی زودپز با همون ترس و دیدم باز صدا داد و بخار از بغلش زد بیرون. اگر من اون آدم قبلی بودم زودپز رو باز میکردم سوپاپش رو تمیز میکردم باز میخواستم غلبه کنم به ترسم، اما خودم رو بدبخت یک انتخاب نکردم میدونستم مسیر کم ترین مقاومت من این نیست. با خودم فکر کردم خوب میتونم باربیکیوش کنم، تو قابلامه بپذمش، توی فر بذارم، تو ماکروویو بذارم، سرخش کنم… همین که حس داشتن چند تا انتخاب رو ایجاد کردم قدرتم رو از حسه قربانی پس گرفتم. پس فرداش بازم دوست داشتم از زودپز استفاده کنم اما گفتم من کلی انتخاب دارم غذا رو گذاشتم تو فر اما یه حسی بهم گفت برو ببین تو کابینت بالا کره بادوم زمینی گذاشتی یا نه من میدونستم نذاشتم اما حسه انقدر قوی بود که نتونستم مقاومت کنم. دنباله کره که بودم دیدم یه لاستیک نو زودپز اونجاست. جک پات! این مسیر کمترین مقاومت من بود…. منبع میدونست مشکل چیه، میدونست راه حل چیه و میدونست من دنبال کره بادوم زمینی همه جا میبره حتی زیرفرش…. لاستیک نو رو با کهنه مقایسه کردم دیدم بنده خدا حق داره اما من چون ترس داشتم نمیتونستم راه حل رو ببینم. لاستیک رو گذاشتم و به به چقدر سپاسگزار این وسیله ی عالی بودم که عالی کار میکنه.
توی فرکانس ترس روانی ما دسترسی به بهترین جواب نداریم … داریم سوالها و درخواست هارو پرتاب میکنیم پس توی زمان ترس فقط فرار، دفاع و حمله رو ارائه میدیم. از بین اینا برای بیرون اومدن از حالت ترس، حمله بهترینه چون ترس رو به خشم تبدیل میکنه و فرکانس بالاتری از حسه قربانی بودن (در ادامه توضیح میدیم ترتیبی که واسه من جواب داده از ترس به شکرگزاری).
علت ترس مهم نیست چیه نظر خدا بشدت با اون مخالفه و خیلی بهتره باهاش نرم برخورد بشه شاید یه جایی تو زندگی ما این ترس به ما خدمت کرده اما الان دیگه کارکردی نداره. مثلا من وقتی بچه بودم مامانم بهم میگفت توی جای خلوت دیدی یه غریبه داره میاد سمتت فرار کن. این ترس شاید به یک بچه ی کوچک که قدرت زیادی نداره خدمت کنه اما الان دیگه واسه بزرگسال کارکردی نداره.(مثل اون مادربزرگی که ماهیتابش کوچک بود و سرو ته ماهی رو میزد همه نسلهای بعدم کور همون کارو میکردن)
ترس از انتقاد همیشه دست و پام رو میلرزوند و الان با افتخار میتونم بگم به ندرت اتفاق می افته و اگرم باشه اصلا اذیت نمیکنه. برای نرم کردنش اینطوری بهش نگاه کردم. توی بچگی من نسبت به بزرگتر ها احساس حقارت میکردم و این فرکانس رو ارسال میکردم اونا هم از روی محبتشون سعی میکردن به من نکاتی رو بگن که فکر میکردن منو ارتقا میده و آدم بهتری میکنه. پس از اونجایی که به منبع قدرت بزرگتر ها اعتماد داشتم اجازه میدادم ازم انتقاد کنن و گیرنده مناسب این فرکانس ارسالی خودم بودم. اما الان من میتونم به بخش غیرفیزیکی خودم که دانش کل رو داره وصل شم و خودم رو ارتقا بدم پس این میل به انتقاد گرفتن از دیگران دیگه بهم خدمت نمی کنه میتونم با خیال راحت رهاش کنم میتونم توی آرامش از نظر بقیه که فقط از روی محبتشون میخوان منو ارتقا بدن سپاسگزار باشم و نادیده بگیرمشون. چون وقتی به منبع وصلم از میلیون ها نفر قوی ترم. این راه حل برای من جواب داد.
توی حالت کلی هم وقتی از یه چیزی میترسم سریع به خودم میگم الان تو تحت تاثیر چه فرکانسی بودی نظر منبع یا نظر مامانت، بابات، معلمت؟ این همون اون برنامه ی انتقادگر از گذشته الان داره اجرا میشه. آفرین که فهمیدی برنامه داره اجرا میشه یعنی تو مشاهده کنندش شدی. هیچ چیزه جدی در کار نیست این احساس افتضاحی که الان دارم توی اوج دردناکیش نشونه ی خوب بودن منه یعنی من اتصالم رو قطع کردم چون منبع من داره خیلی بلند صدا میزنه جلوی جریان رو گرفتی انگار بالش گرفتی جلو تنفست این فکر که همین الان داریش بهت شخصیت جدیدت و اهداف جدیدت و دنیای جدیدی که خلق کردی خدمت نمیکنه.
من خیلی آسون میگیرم به خودم وقتی میترسم چون این میل واسه همه ی ما هست که بخوایم از ترس سریع برگردیم به شکرگزاری این محاله. ترس رو میبرم به انتقام، انتقام و به خشم، خشم رو میبرم به سرزنش، سرزنش رو میبرم به ناامیدی، ناامیدی رو میبرم به توبه، توبه که پذیرفته شده رو میبرم به امید، امید دیگه نقطه ی بالا برنده ست، خودش میره به سمت شکرگزاری.