توجه: توضیحات این فایل شامل یک بخش مقدمه و سپس یک سوال است.
بخش ” مقدمه ” در تمام مجموعه قسمت های ” پیدا کردن الگوهای تکرار شونده ” یکسان است اما در انتهای این توضیحات، در هر قسمت یک ” سوال متفاوت ” پرسیده می شود. (یعنی هر قسمت از این مجموعه، مقدمه یکسان اما سوال متفاوتی دارد)
لازمه درک سوال و پاسخ به آن این است که مقدمه را حتما بشنوید. هرچند در هر قسمت که دوباره مقدمه را می شنویم، از زاویه ی دیگری آن را درک می کنید که در نهایت به درک کلی ما از این اصل کمک می کند و می توانیم پاسخ های دقیق تری برای سوالات پیدا کنیم.
و اما سوال این قسمت از مجموعه ی ” پیدا کردن الگوهای تکرار شونده “
سوال:
چه ترس هایی دارید که هنوز نتوانسته اید بر آنها غلبه کنید و همچنان از مواجه شدن با آنها فرار می کنید؟
بعنوان مثال ممکن است پاسخ فرد این باشد که:
- من از طرد شدن در رابطه می ترسم
- من از شکست خوردن می ترسم.
- من از ناشناخته ها می ترسم
- من از تنها ماندن می ترسم
- من از انتقاد شنیدن می ترسم
- من از تغییر می ترسم
- و…
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل: دوره کشف قوانین زندگی
اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در بروزرسانی اخیر این دوره و نحوه خرید را از اینجا مطالعه کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 8182MB22 دقیقه
- فایل صوتی پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 821MB22 دقیقه
سلام و دورود خدمت استاد نازنینم ومریم شایسته عزیز و دوستان خوبم
من هنگامی تازه با شما استاد عزیز واین سایت بهشتی آشنا شدم ترس های زیادی داشتم که تو چکاب فرکانسی جلسه اول، قدم اول دوازده قدم همه شون رو تو دفترم نوشتم. و الان که حدودا 2 سال هست که عضوی از این خانواده ی صمیمی هستم و تو این 2 سال بعضی از ترمزهای مخفی ذهنم رو پیدا کردم و درک بهتری نسبت به قانون دارم و باورهام نسبت به قبل بهتر شده با استفاده از آموزه های شما استاد عزیز و کامنت های فوق العاده زیبا وتاثیر گذار دوستان عزیزم بعضی از ترس هایی که داشتم مثل ترس از دست دادن پدر ومادر وهمسر و..، ترس تنها ماندن در خانه ، ترس از اینکه هنگام خواب مار و..من رو نیش بزنند و.. برطرف شد البته منشاءبعضی از ترس هام به خاطر شرک وبی ایمانی که به خدا داشتم بود من قبل از آشنایی با آموزههای شما استاد عزیز، خودم فکر می کردم به خدا ایمان وتوکل دارم ومشرک هم نیستم در حالی که مشرک بودم ونمی دونستم و همیشه قدرت رو از خدا می گرفتم وبه غیر خدا ( دولت، خانواده و…) می دادم ودلیل بعضی از ترس هام این بود که ایمان واقعی به خدا نداشتم وهمش در حرف بود نه عمل چون اگه ایمانم واقعی بود جسارت به خرج می دادم ویک کاری شروع می کردم ومنتظر کسی یا چیزی نمی بودم وفقط روی خدا خودم حساب می کردم به جای حساب کردن روی دیگران، ودیگران رو تو زندگی خودمم بزرگ نمی کردم و خوشبختی و آرامش خودم رو وابسته به دیگران نمی دونستم و هیچ ترسی از اینکه روزی کنارم نباشن نداشتم وهمچنین هیچ ترسی از اینکه که اگه فلانی کاری که ازش خواستم رو برام انجام نده چی میشه نداشتم و اگه این باور رو می داشتم که خانواده ودیگران دستی از دستان خداوند هستند و خداوند از طریق این افراد به من آرامش و خوشبختی می بخشد و بهم کمک می کندو خداوند از طریق بی نهایت دست بهم کمک می کنه بعضی از ترس ها رو نداشتم
واما سوال این قسمت :چه ترس هایی دارید که هنوز نتوانسته اید بر آنها غلبه کنید و همچنان از مواجهه شدن با آنها فراری هستید؟
ازاین میترسم که تو جمعی که افراد زیادی هستند از من انتقاد بشه به خصوص اینکه تو اون جمع اون افراد، غریبه ویا فامیل باشند البته اگه جمع خانوادگی باشه از اینکه ازم انتقاد بشه زیاد نمی ترسم.
من از ناشناخته ها می ترسم مثلا برخورد با موقعیت جدیدی که باید باافراد جدید برخورد کنم. ویا کار یا چیزی که تا حالا انجامش ندادم و اطلاعاتی در موردش ندارم البته از اینکه تو مسافرت جای جدیدی برم نمی ترسم ولذت هم می برم
من از تغیر می ترسم
از شکست خوردن می ترسم و بعضی وقت ها وقتی دارم برای هدفی تلاش می کنم که قبلا هم شکست خودم باز ته دلم دوباره میترسم و میگم اگه این بار هم شکست بخورم چیی ولی دارم سعی می کنم این ترس رو از بین ببرم چون می دونم تا وقتی این ترس رو داشته باشم بازم ممکنه شکست بخورم اون هم به خاطر ترسم
باید تو این موارد بیشتر روی خودم کار کنم تا روز به روز ترس هام رنگ تر بشوند تا اینکه تمام شوند.
شاد و پر انرژی باشید فعلا خدا نگهدار.
سلام به عارفه جان واقعا سپاس گذارم بابت کامت بی نظیر شرایط الان شما تقریبا مثل الان من هست و چه هم زمانی کامنت شما با درخواست من از خداوند برای هدایت کردنم در مورد چادر سر کردنم چند روزپیش در این مورد داشتم با خدای خودم صحبت می کردم واز خدای خودم هدایت خواستم و واقعا خدا هدایتم کرد برای خواندن کامنت شما به طور معجزه واری که مبهوت شدم منی که الان قصد کامنت خوندن نداشتم و فقط آمدم یک سر بزنم و بعد یک دقیقه برم و بخوابم
امروز که داشتم کامنت می نوشتم که چه ترس هایی دارم کلا یادم رفت این ترسی که مثل شما دارم رو بنویسم فکنم به خاطر این بود که من چون 3 بار در حالی که کامنت می نوشتم کامنتم کلا پاک شد ویکم ناراحت شدم حواسم پرد شد ویادم نبود که بنویسم
من از سن حدودا 12 سالگی چادر سرم می کردم البته خانواده مجبورم نکرده بودند وخودم انتخاب کرده بودم که چادر سرم کنم چون چادر رو خیلی دوست داشتم والان هم هنوز دوسش دارم و تو مدرسه و بعد مدرسه من تنها کسی بودم که بین دوستان واطرافیان همیشه چادر سرم می کردم
راستش چند روز پیش داشتم به این فکر می کردم یک جاهایی که دارم کاری رو انجام میدم به خاطر اینکه چادر تو دست و پام نباشه واذیت نشم و بهتر بتونم کارم رو انجام بدم چادر سرم نکنم مثلا وقتی که مهمان برام می یاد و باید کلی کار انجام بدم چادر سرم نکنم و.. ولی ترسیدم از اینکه بیقه در مورد من چی فکر می کنند نمیگن اینکه 9 سال چادر سرش می کرده ومحجبه بوده و الان چرا این قدر عوض شده و.. ترسیدم از اینکه کسی بهم حرف نامربوط بزنه ترسیدم از اینکه اطرافیان رفتار شون نسبت بهم تغیر کنه چون همیشه همه بهم می گفتن چون چادری هستی این قدر همه با شما خوب بر خورد می کنند وشما رو دوست دارند و همیشه به خاطر چادری بودنت این همه بهت احترام می گذارن وهمه جا محبوب هستی و هر جا میری همه باهات خیلی خوب رفتار می کنند من هم به خاطر ترسی هایی که دارم هنوز نتونستم تو شرایطی که دارم کاری رو انجام می دم و برام سخت هست که با چادر این کار رو انجام بدم چادرم رو بزارم کنار. وحرف بقیه ونگاه بقیه برام مهم نباشه.
بازم از شما دوست عزیزم تشکر می کنم بابت کامنت زیبا وتاثیر گزارتون که کمک زیادی بهم کرد.
براتون از خداوند بهترین ها رو آرزو می کنم وبهتون تبریک می گم برای قبول شدن تو آزمون نظام مهندسی شاد سعادتمند باشید در دنیا وآخرت