توجه: توضیحات این فایل شامل یک بخش مقدمه و سپس یک سوال است.
بخش ” مقدمه ” در تمام مجموعه قسمت های ” پیدا کردن الگوهای تکرار شونده ” یکسان است اما در انتهای این توضیحات، در هر قسمت یک ” سوال متفاوت ” پرسیده می شود. (یعنی هر قسمت از این مجموعه، مقدمه یکسان اما سوال متفاوتی دارد)
لازمه درک سوال و پاسخ به آن این است که مقدمه را حتما بشنوید. هرچند در هر قسمت که دوباره مقدمه را می شنویم، از زاویه ی دیگری آن را درک می کنید که در نهایت به درک کلی ما از این اصل کمک می کند و می توانیم پاسخ های دقیق تری برای سوالات پیدا کنیم.
و اما سوال این قسمت از مجموعه ی ” پیدا کردن الگوهای تکرار شونده “
سوال:
چه ترس هایی دارید که هنوز نتوانسته اید بر آنها غلبه کنید و همچنان از مواجه شدن با آنها فرار می کنید؟
بعنوان مثال ممکن است پاسخ فرد این باشد که:
- من از طرد شدن در رابطه می ترسم
- من از شکست خوردن می ترسم.
- من از ناشناخته ها می ترسم
- من از تنها ماندن می ترسم
- من از انتقاد شنیدن می ترسم
- من از تغییر می ترسم
- و…
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل: دوره کشف قوانین زندگی
اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در بروزرسانی اخیر این دوره و نحوه خرید را از اینجا مطالعه کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 8182MB22 دقیقه
- فایل صوتی پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 821MB22 دقیقه
بنام الله یکتاویگانه
سلام ب استادان عزیزم
ودوستان همفرکانسی
مدتیه که شروع کردم به دیدن فایل های زندگی دربهشت که هدایت شدم به دیدن این همه زیبایی ها
والان که رسیدم قسمت26زندگی دربهشت استادبه این بچه داره میگه برن باتیوپ زیرخونه ببینن واونا
به حرف استادگوش کردن ورفتن زیرخونه پرادایس ودیدن وترسشون ریخت ومتوجه شدن چیزی نیست وهمه اش یه ترسه وهرروزمیرن داخل آب شنامیکنن وکلی باهمدیگه لذت میبرن وشادی میکنن وترسی ندارن
واومدم سایت والگوهای تکرارشونده ترس
ترس لازمه ی ایمانه مثل دماسنج میمونه که جیوه داخلش نشون میده دمای هوارو
ترسهانشون میدن ماچقدرایمان داریم وایمان مون نشون میدیم
من خودم ازبچگی خیلی توخانواده ای بودم که میترسوندن منووچون خواهردیگه نداشتم وهمه فرزندان خونه پسربودن مدام اینوبهم میگفتن که پسراشیرن مثل شمشیرن دختراموشن مثل خرگوشن ویه باوراشتباه به صورت شعردایم توگوش من میخوندن شبهاتوتاریکی میترسوندن چون توالت توی حیاط اون ته حیاط بودحیاط روستایی هم که بزرگ ودرخت داره وازهرچیزی ماروترسوندن ویه آدم کاملاترسوازدریامیترسم ینی کلاازآب ازتاریکی ازمرگ ازبعضی حیوانات ازجنس مخالف که نکنه دختری بهت چیزی بگن مردقوی تره ازداداشهای بزرگم که توروفلان میکنن فقط بایدبگی چشم وتامدت هااین ترس ها پررنگ بودتاباسایت استادعباس منش آشناشدم وهرچی روی خودم کارکردم کمرنگ ترشده وهنوزم هرروزبایدروی خودم کارکنم وخیلی ازاین ترسهارورفتم توی دلش مثلاچندشب پیش توی روستابودم کلی ازخانه پدریم پیاده رفتم تاخونه برادرم ودیدم اصلانترسیدم وخیلی بهترشده ترس ازتاریکیم چون خونه های روستاهم توبیابون وباغ اطرافش وسکوت هست وبااین ترس هاکه داشتم چندسال پیش گواهینامه گرفتم والان ده ساله گذشته هرموقع باهمسرم ماشین سوارشدم عالی رفتم اماهنوزبااین ترس روبرونشدم ماشین بردارم وخودم تنهایی رانندگی کنم وپابزارم روی ترسم وخیلی هم عشق رانندگی دارم
خدایاهزاران مرتبه شکرت که تاآمدم نوشتم چون چندروزه فایل اومده نتونستم بیام بنویسم ازترسهام والان هدایت شدم به نوشتن
استادسپاسگزارشماهستم بابت این فایلهای بینظیر
درپناه الله یکتاشادباشیدوسربلند