توجه: توضیحات این فایل شامل یک بخش مقدمه و سپس یک سوال است.
بخش ” مقدمه ” در تمام مجموعه قسمت های ” پیدا کردن الگوهای تکرار شونده ” یکسان است اما در انتهای این توضیحات، در هر قسمت یک ” سوال متفاوت ” پرسیده می شود. (یعنی هر قسمت از این مجموعه، مقدمه یکسان اما سوال متفاوتی دارد)
لازمه درک سوال و پاسخ به آن این است که مقدمه را حتما بشنوید. هرچند در هر قسمت که دوباره مقدمه را می شنویم، از زاویه ی دیگری آن را درک می کنید که در نهایت به درک کلی ما از این اصل کمک می کند و می توانیم پاسخ های دقیق تری برای سوالات پیدا کنیم.
و اما سوال این قسمت از مجموعه ی ” پیدا کردن الگوهای تکرار شونده “
سوال:
چه ترس هایی دارید که هنوز نتوانسته اید بر آنها غلبه کنید و همچنان از مواجه شدن با آنها فرار می کنید؟
بعنوان مثال ممکن است پاسخ فرد این باشد که:
- من از طرد شدن در رابطه می ترسم
- من از شکست خوردن می ترسم.
- من از ناشناخته ها می ترسم
- من از تنها ماندن می ترسم
- من از انتقاد شنیدن می ترسم
- من از تغییر می ترسم
- و…
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل: دوره کشف قوانین زندگی
اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در بروزرسانی اخیر این دوره و نحوه خرید را از اینجا مطالعه کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 8182MB22 دقیقه
- فایل صوتی پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 821MB22 دقیقه
سلام استاد عباس منش عزیز
الگو های تکرار شونده
(ترس)
به نظرم بزرگترین باگ بشریت همین ترسه
تمام موفق های تاریخ کسانی بودن که از ترس هاشون عبور کردند
و موفقیت رو مال خودشون کردن
و تمام شکست خورده ها و معمولی ها
و ناکام های تاریخ کسانی بودن که جرات روبرویی با ترس ها شون رو نداشتند و اونور دیوار موندن
یه جمله ایی خوندم میگفت
شیرجه بزن درون عمیق ترین ترسهات
بعد از اون میبینی که ازادی یعنی چی
واقعا ما از ترس هامون برای خودمون زندان ساختیم
و به خودمون اجازه تجربه یک زندگی ازادانه اونجوری که دلمون میخواد رو نمیدیم.
فقط به این دلیل که به ما گفتن باید از از دست دادن پرهیز کنی
گذشته گان ما چون از قانون اگاه نبودن و به ناخاسته ها زیاد توجه میکردن و طبق قانون به سمت ناخاسته هاشون هدایت میشدن
پس نصیحتشون به ما این بود که جهان بی در و پیکره باید کلاه تو سفت بچسبی
چون هر لحظه ممکنه باد ببره
پس ما شرطی شدیم
و ذهنمون اینجوری شکل گرفت که بدست اوردن سخت و از دست دادن راحته
پول سخت بدست میاد و راحت مثل اب خوردن خرج میشه
و این باور انقدر قویه
انقدر مارو از شکست میترسونه که ناخداگاه اجازه حرکت رو به ما نمیده
یکی از دلایلی که ما همیشه ناخاسته جذب میکنیم همینه
این که مدام خودمون رو تصور میکنیم در روزی که از دست دادیم
یا شکست خوردیم
یا اسیب دیدیم
یا …
من یک درصد از زمان روزمون رو اگاهانه دارم روی خودم کار میکنم که مثبت باشم
و 99 درصد نا خداگاه منفی هستم
و این بر میگرده به گذشته
که بار ها به من گفتن سر ظهر نرو بیرون بچه دزد میاد میبرتت کلیه تو در میاره میفروشه
دوچرختو هر جا میبری قفل کن دزد میبره
مراقب باش پول هاتو گم نکنی
یا الکی خرج نکنی
چون بی پول
بی دوچرخه
بی کلیه و بی همه چیز میشی
یک بار محض رضای خدا به من نگفتن
آنکه با نمرود این احسان کند
کی ظلم با موسی عمران کند
یک بار نگفتن یه موجودی هست که مراقب تو و اموال تو هست
یک بار نگفتن خیالت تخت
خدا هرگز خوابش نمیبره
و من رو با این ترس ها شکل دادن
نمیخوام ناکامی ها رو بندازم گردن دیگران
میخوام ریشه ترس هام رو بگم که از کجا اب میخوردند و هنوز هم میخورن میخوام بگم الگو ها از کجا شکل گرفتن
چون ما به قول استاد در جامعه شرک زده زندگی میکنیم
تو اعتقاد اکثریت از جمله خودم
همه قدرت دارن بجز خدا
و وقتی با این افکار در حال بمباران هستی
باید خیلی رو کنترل ذهنت کار کنی
که از ترس هات یه پله جلو تر باشی
باید خدا رو جایگزین شیطان کنم
خدایی که از بچگی هوامو داشت
و من هرچی بزرگ تر شدم
و عقل منطقیم شکل گرفت کمتر بهش قدرت دادم و بیشتر به ترس هام بها دادم
گفتم منطقیه راس میگن باید حواسمو جمع کنم دارایی هام رو که به سختی بدست اوردم به راحتی به باد ندم
و یادم رفت اگه تسلیم خدا باشم و در مشعیت ش باشم
اون به گرگ دستور میده که تن خردش مدر
به دزد دستور میده که گلو بندش مبر
واقعا چرا به این چیزا فکر نمیکنم موقع ترسیدن هام؟
که اگه تسلیم باشم
برگی از درخت زندگیم بدون اذن الله
نمی افته
و اگرم بی افته حتما خیری درش هست؟
راه نجات من در باور کردن قانونه
باور کردن واقعی
عملی
نه فقط در حرف
باید خودم رو ذره ذره پاک کنم از ناصافی ها
خط خش ها
خودم رو که صیقل بدم
همه چیزای خوب میان سمتم
یجا خوندم نوشته بود پروانه هارو دنبال نکن باغچه تو مرتب کن پروانه ها خودشون میان
یه داستانی هم مولا میگه
در مورد دعوای چینی ها و رومی ها
که چینی ها میگفتن ما برتریم
رومی ها میگفتن ما
پادشاه گفت اوکی
مسابقه برگذار میکنیم
یه اتاق خیلی بزرگ رو در اختیار این دو گروه قرار داد
وسط اتاق یه پرده زد تا هر کدوم یه طرف اتاق هنر خودشون رو به نمایش بزارن
پادشاه گفت یک سال دیگه بر میگردم تا نتیجه رو ببینم
چینی ها از پادشاه درخواست رنگ کردن و گفتن ما به صد رنگ احتیاج داریم
و پادشاه هم در اختیارشون گذاشت
رومیان اما گفتن ما فعلا چیزی نمیخوایم میخوایم دیوار رو تمیز کنیم و فقط سمباده و دستمال و اینچیزا میخوایم
چینی ها هر روز روی دیواری که مربوط به خودشون بود طرح های بی نظیری رو پیش میبردن
و رومیان فقط تمیز میکردن
بعد از یک سال روز موعود پادشاه اومد و رفت سراغ نقاشی چینی ها و از حیرت دهنش باز مونده بود از اون همه هنر
بعد پرده رو از وسط کنار زدن و با آینه روبرو شد آینه ایی که هرچی اینور بود اونور نشون میداد
بدون هیچ زحمتی
رومیان فقط صیقل دادن
و مولانا میگه رومیان در علم واقف تر بودند.
چینیان گفتند ما نقاشتر
رومیان گفتند ما را کر و فر
گفت سلطان امتحان خواهم درین
کز شماها کیست در دعوی گزین
اهل چین و روم چون حاضر شدند
رومیان در علم واقفتر بدند
چینیان گفتند یک خانه به ما
خاص بسپارید و یک آن شما
بود دو خانه مقابل در بدر
زان یکی چینی ستد رومی دگر
چینیان صد رنگ از شه خواستند
پس خزینه باز کرد آن ارجمند
هر صباحی از خزینه رنگها
چینیان را راتبه بود از عطا
رومیان گفتند نه نقش و نه رنگ
در خور آید کار را جز دفع زنگ
در فرو بستند و صیقل میزدند
همچو گردون ساده و صافی شدند
از دو صد رنگی به بیرنگی رهیست
رنگ چون ابرست و بیرنگی مهیست
هرچه اندر ابر ضو بینی و تاب
آن ز اختر دان و ماه و آفتاب
چینیان چون از عمل فارغ شدند
از پی شادی دهلها میزدند
شه در آمد دید آنجا نقشها
میربود آن عقل را و فهم را
بعد از آن آمد به سوی رومیان
پرده را بالا کشیدند از میان
عکس آن تصویر و آن کردارها
زد برین صافی شده دیوارها
هر چه آنجا دید اینجا به نمود
دیده را از دیدهخانه میربود
رومیان آن صوفیانند ای پدر
بی ز تکرار و کتاب و بی هنر
لیک صیقل کردهاند آن سینهها
پاک از آز و حرص و بخل و کینهها
آن صفای آینه وصف دلست
صورت بی منتها را قابلست
صورت بیصورت بی حد غیب
ز آینهٔ دل تافت بر موسی ز جیب
گرچه آن صورت نگنجد در فلک
نه بعرش و فرش و دریا و سمک
زانک محدودست و معدودست آن
آینهٔ دل را نباشد حد بدان
عقل اینجا ساکت آمد یا مضل
زانک دل یا اوست یا خود اوست دل
عکس هر نقشی نتابد تا ابد
جز ز دل هم با عدد هم بی عدد
تا ابد هر نقش نو کاید برو
مینماید بی حجابی اندرو
اهل صیقل رستهاند از بوی و رنگ
هر دمی بینند خوبی بی درنگ
نقش و قشر علم را بگذاشتند
رایت عین الیقین افراشتند
رفت فکر و روشنایی یافتند
نحر و بحر آشنایی یافتند
مرگ کین جمله ازو در وحشتند
میکنند این قوم بر وی ریشخند
کس نیابد بر دل ایشان ظفر
بر صدف آید ضرر نه بر گهر
گرچه نحو و فقه را بگذاشتند
لیک محو فقر را بر داشتند
تا نقوش هشت جنت تافتست
لوح دلشان را پذیرا یافتست
برترند از عرش و کرسی و خلا
ساکنان مقعد صدق خدا..
اگه ما تبدیل به اینه ایی بشیم
بی خط و خش و ترس و ناصافی و سیاهی
اون وقت تمام نعمت ها زیبایی ها ثروت ها و سلامتی هایی که به صورت بدیهی و طبیعی همین الان در جهان موجود هست در ما هم وجود خواهد داشت
این چیز عجیب غریب و پیچیده و فلسفلی نیس
این فیزیکه
همون فیزیکی که بچه دو ساله هم میدونه که با دست زدن به بخاری میسوزه
و منم باید به اندازه درکم بفهمم که با رفتن سمت منفی ها تمام وجودم میسوزه
استاد ممنونم ازت برای فایل های یه روز در میون و هدیه های ارزشمندت به ما
به امید روزی که جبران کنیم این هدیه هارو
بدرود..