توجه: توضیحات این فایل شامل یک بخش مقدمه و سپس یک سوال است.
بخش ” مقدمه ” در تمام مجموعه قسمت های ” پیدا کردن الگوهای تکرار شونده ” یکسان است اما در انتهای این توضیحات، در هر قسمت یک ” سوال متفاوت ” پرسیده می شود. (یعنی هر قسمت از این مجموعه، مقدمه یکسان اما سوال متفاوتی دارد)
لازمه درک سوال و پاسخ به آن این است که مقدمه را حتما بشنوید. هرچند در هر قسمت که دوباره مقدمه را می شنویم، از زاویه ی دیگری آن را درک می کنید که در نهایت به درک کلی ما از این اصل کمک می کند و می توانیم پاسخ های دقیق تری برای سوالات پیدا کنیم.
و اما سوال این قسمت از مجموعه ی ” پیدا کردن الگوهای تکرار شونده “
سوال:
چه ترس هایی دارید که هنوز نتوانسته اید بر آنها غلبه کنید و همچنان از مواجه شدن با آنها فرار می کنید؟
بعنوان مثال ممکن است پاسخ فرد این باشد که:
- من از طرد شدن در رابطه می ترسم
- من از شکست خوردن می ترسم.
- من از ناشناخته ها می ترسم
- من از تنها ماندن می ترسم
- من از انتقاد شنیدن می ترسم
- من از تغییر می ترسم
- و…
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل: دوره کشف قوانین زندگی
اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در بروزرسانی اخیر این دوره و نحوه خرید را از اینجا مطالعه کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 8182MB22 دقیقه
- فایل صوتی پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 821MB22 دقیقه
بنام الله مهربان
سلام خدمت استاد عزیز خودم
دنیای بیرون ما حاصل افکار درون ماست ،ما هر چه را در بیرون تجربه میکنیم حاصل باورها و افکاری هستش که بارها با خودمون تکرار کردیم ،دیدیم و در موردشون مطالعه کردیم
به همان اندازه که این افکار در وجود ما قدرت دارن به همون اندازه هم تغییرش سختره و استمرار بیشتری میخواد
ولی قدم اول پیدا کردن این افکار و باورهاست ،راه حلشم با تجربه اتفاقات بیرونی ماست ،یعنی به واسطه الگوهای تکراری که در طول شبانه روز باهاشون برخورد میکنیم میتونیم این باورها رو شناسایی کنیم و تغییرشون بدیم
به شخصه خودم من اویل آشنایی با استاد خیلی سخت بود برام در این موضوع و اصلا نمیدونستم باور چیه ..
خیلی مشتاق بودم و کلی تحقیق کردم ،بعضی وقتا الهاماتی بهم میشد یه ذره درک آگاهیمو بیشتر میکرد و حتی نتیجه میگرفتم ولی خیلی زود فراموشم میشد طوری که اصلا یاد میرفت باور چیه ..به ظاهر داشتم رو خودم کار میکردم ولی اصلا ذهنم اجازه نمیداد بفهمم و درک کنم
خیلی اذیت شدم و گاهی اینقدر کلافه میشدم که هیچ راهی جز پناه بردن به خدا نداشتم و اونجا بود که انگار پرده از جلو چشمام میرفت کنار و باز دروی از باور توی مغزم شکل میگرفت که کارو برام آسون میکرد
یادم میاد اویل آشنایی با استاد و گوش دادن فایلهای رایگان ایشون یه جرآتی توی دلم شکل گرفت که فقط در اویل نوجونیم اون جرآت داشتم و هر چی بزرگتر میشدم جرآتم کمتر میشد
من کلا آدم بی وله ای بودم توی کارام ،هر کاری میخواستم بکنم با این جمله بریم تو دل کار خدا خودش ردیفش میکنه با کله میرفتم برای انجامش و بی نهایت مثال دارم براش
از بیزینسم گرفته که یادمه با 10 هزار تومن استرارتشو زدم و آدم و عالم میگفتن نمیشه من میگفتم حتما میشه و شهامتشو خدا به دلم انداخت وشد و خیلی هم موفق شدم داخلش
از ورزشهای رزمی گرفته که توی 29 سالگی که همه داشتن یه جورای توی این ورزش خودشونو بازنشسته میکردن من فقط توی 6 ماه قهرمان کشور شدم
از کارهای ریسکی مثل بازیهای که خیلی ترسناک بودن و خیلی از رفیقام حتی جرآت انجامشو نداشتن و من مثل آب خوردن داوطلب میشدم براش و بی نهلیت مثال دیگه
کلا از هر چی میترسیدم سعی میکردم روبرو شم باهاش و اغلب مواقع موفق بودم توش
اما از یه چیز همیشه میترسیدم اونم روبرو شدن با طلبکار بود
بارها توی زندگیم به دلیل باورهای نامناسبی که داشتم بصورت جزئی بدهکار میشدم و خیلی زود تسویش میکردم ولی اگه یه مدت طول میکشید و طلبکار میدیدم انگار ازائیل دیدم اینقدر ترس داشتم ازش
نه از خود فرو انگار از قضاوت شدن ،از انتقاد شنیدن ،از اینکه بهم بگن تو بی ارزه ای که نمیتونی پول پس بدی
اینقدر این ترس من تکرار شد توی زندگیم که پله پله بدهکاریم بیشتر شد تا جای که الان با حجم زیادی از طلبکارا رو برو هستم ..شرایط خیلی سختی دارم و الان به لطف خدا دارم مدیریتش میکنم اما اوایل کار خیلی وحشتناک بود
از هیچی به اندازه بدهکاری وحشت ندارم ،تصمیمهای زیادی گرفتم برای جبرانش و هر بار ایدهای بهم گفته میشه که بتونم این موضوع مدیریت کنم اجرا میکنم ولی اعتراف میکنم تا الان موفق نبودم در کنترل این شرایط بصورتی که راضی کننده باشه برام
اویل بدهکاری چون ترس داشتم بگم که نمیتونم پولتونو پس بدم مدام قول و قرار سر خرمن میدادم بهشون
بعدش تصمیم گرفتم که باهاشون روبرو شم و شرایط توضیح بدم و ازشون مهلت بگیرم اما بدلیل ترسهای زیادی که داشتم بازم قولهای بهشون دادم که برخلاف واقعیت بود و باز مشکل ساز شد برام
اما دیروز با یکیشون برخورد کردم که با وجود اینکه بشدت شاکی بود ازم بخاطر بدقولی ولی درسهای بهم داد و شهامتی بهم داد که از امروز عین واقعیت بهشون بگم و از چیزی نترسم ..ترس من بیشتر بخاطر خانوادم بود که اذیت نشن
مگه ترس توهم نیست مگه بارها شرایطی برام پیش اومد که قضیه مرگ زندگی بود ولی ته دل من قرص بود که خدا یارو یاور منه و همه چی عالی پیش رفت
پس اینم باید همینطور بگذرونم ..یه مسیر بیشتر وجود نداره اونم بسمت نور بسمت خداوند ،پس با دلی قرص خودمو میسپارم به جریان هدایت ،اون همه چی درست میکنه .اینا فقط چالشهای زندگی منن که باسد پاس بشن بزرگ بشم برم مرحله بعد
نقشه خداوند بزرگتر از درخواستهای منه ..
سپاسگزارم از شما استاد عزیزم