توجه: توضیحات این فایل شامل یک بخش مقدمه و سپس یک سوال است.
بخش ” مقدمه ” در تمام مجموعه قسمت های ” پیدا کردن الگوهای تکرار شونده ” یکسان است اما در انتهای این توضیحات، در هر قسمت یک ” سوال متفاوت ” پرسیده می شود. (یعنی هر قسمت از این مجموعه، مقدمه یکسان اما سوال متفاوتی دارد)
لازمه درک سوال و پاسخ به آن این است که مقدمه را حتما بشنوید. هرچند در هر قسمت که دوباره مقدمه را می شنویم، از زاویه ی دیگری آن را درک می کنید که در نهایت به درک کلی ما از این اصل کمک می کند و می توانیم پاسخ های دقیق تری برای سوالات پیدا کنیم.
و اما سوال این قسمت از مجموعه ی ” پیدا کردن الگوهای تکرار شونده “
سوال:
چه ترس هایی دارید که هنوز نتوانسته اید بر آنها غلبه کنید و همچنان از مواجه شدن با آنها فرار می کنید؟
بعنوان مثال ممکن است پاسخ فرد این باشد که:
- من از طرد شدن در رابطه می ترسم
- من از شکست خوردن می ترسم.
- من از ناشناخته ها می ترسم
- من از تنها ماندن می ترسم
- من از انتقاد شنیدن می ترسم
- من از تغییر می ترسم
- و…
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل: دوره کشف قوانین زندگی
اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در بروزرسانی اخیر این دوره و نحوه خرید را از اینجا مطالعه کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 8182MB22 دقیقه
- فایل صوتی پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 821MB22 دقیقه
سلام ب روی ماه استاد عزیزم و بانو شایسته بزرگوار و دوستان خوبم
قبل از هرچیزی یه داستان کوتاه از اتفاقی ک امشب برام افتاد رو بگم خدمتتون امشب با یکی از دوستانمون قرار شد ک بریم برای شام بریم پارک و چون محرم هست و اون دوستمون و همسرشون مذهبی هستن من موقع آماده شدن و لباس پوشیدن ترس اومد سراغم ترس از اینکه باید لباس بلند بپوشم لباس مشکی بپوشم حجاب زیاد بگیرم تا اون دوستمون به من اخم نکنه یا حرفی درموردم نزنه و کلییی ترس دیگه… تو کل مدت زمانی ک بیرون بودیم داشتم ب این رفتارم فکر میکردم ک کاااملا از ترس بود ترس از فکر دیگران، ترس از طرد شدن، ترس از اینکه دیگران دوسم نداشته باشن، درموردم حرف بزنن و اینکه من باید اونهارو راضی نگه میداشتم.
ایییننن همهههه ترس در یک تصمیم اشتباه نهفته بود و من این تصمیم رو از سر ترسی ک از فکر دیگران نسبت ب خودم داشتم گرفتم ، و حالا این فقط یک نمونه ش بود الان داشتم با خودم میگفتم ببین چققققققققققدر تصمیم دیگه و رفتارهای دیگه هم در طول روز از خودت بروز میدی فقط و فقط ب خاطر ترس هات و این یعنی نبود ایمان و این یعنی به علت داشتن ترس چه تصمیم های احمقانه ای ک تو زندگیم میگیرم و چققققققققدر خنده دار…
و این شد ک الان ک ساعت نزدیک ب 4 صبح هست هدایت شدم ب شنیدن این فایل بینظیر از استاد با عنوان((ترس)) خدایا شکررررت شکرت ک تو این بنده ترسوت رو هدایت میکنی و دعوت میکنی ب(( ایمان)) به قوی بودن…
و امان از انسان فراموشکار ، امان از انسان ترسو …
ک هررررچی میکشم از همین ترس ها و نبود ایمانه
هرررچی میکشم از سر همین فراموشکار بودنم هست این ک ب رااااحتی یادم میره ایمان چیه… کجا باید شجاعتم رو نشون بدم و برم تو دل ترس هام
بخدااا ک تماام این حرف هارو دارم ب خودم میزنم و بس…
ب لطف خداوند مهربان و استاد عزیزدل اگر بخوام فکر کنم درمورد خودم و بگم درمورد ترس هام اول از همه تعددشون من رو متعجب میکنه و بعضا ترس های احمقانه و واهی ولی ب هر حال چیزیه ک من باهاشون درگیرم و باید باااااااید اصلاح بشن
اولین و بززززرگترییین ترس کل زندگیم حتی از سن کم این بود ک از داشتن یک رابطه صمیمی یا رابطه عاطفی ب شدددت ب شدددددت ترس دارم بهتره بگم وحشت دارم از اینکه شروع یک رابطه در ذهن من مساویه با شروع مورد سوء استفاده قرار گرفتن و اول زجر و گریه و ناراحتی و جدایی و انزوا و….
ترس از آدمهای جدید چون نمیشناسمشون پس ممکنه بهم آسیب برسونن برای همین تعداد دوست هام ب شدت کمه و رابطه خاصی با هیچ کسی ندارم
ترس از اینکه نکنه آدمهای اطراف من نامناسب باشن؟ پس باهاشون دوست نمیشم و رابطه ای رو شروع نمیکنم تا آسیبی بهم نرسه
ترس از مکانهای جدید و ناشناخته و ترس از گم شدن
ترس از افکار دیگران درمورد خودم ، اینکه بقیه چ فکری درموردم میکنن ؟نکنه از من خوششون نیاد؟ نکنه کسی دوستم نداشته باشه؟ نکنه نکنه نکنه…
نکنه بقیه فکر کنن من بد سلیقه هستم…
ترس از اینکه نکنه فلانی ازم ناراحت بشه نکنه دلش ازم بشکنه و ب خاطر همین موضوع من کلی جاها حرفی نمیزنم و سکوت میکنم در صورتی ک باااید حرف بزنم و از خودم دفاع کنم ولی…
امان از ترس ک اجازه نمیده و اون ب جای من تصمیم ب عمل میگیره
ترس از تجربه جدید ک نکنه خوب در نیاد ،نکنه ب ضرر من باشه، نکنه برام حرف درست بشه، نکنه منو ب مسیر اشتباه ببره فلان تجربه و…
ترس از تنهایی ،ای خدااا ترس از تنهاییی
این ترس خییلیییی روی زندگیم و کنترل ذهنم تاثیر های بدی گذاشته ،چون میترسم تنها بمونم پس مجبور میشم با افرادی وقت بگذرونم ک کاملا نامناسب هستن و کل فضای ذهن من با حرف های مضر اونها پر میشه و هرلحظه کنترل ذهن برای من سخت تر و ترس هام بیشتر و بیشتر میشه
ترس از آینده مالی ام ترس از اینکه قراره چه اتفاقاتی برای من و خانوادم بیوفته بیشتر ترسم برای خانوادم هست برای پدرم مادرم برادرم ،ترس از اینکه اگر من کنارشون نباشم چ اتفاقی قراره براشون بیوفته؟؟؟….
ترس از مسخره شدن ،و همین باعث میشه و اجازه نمیده ک من (( خودم باشم)) و داااااائم باید اَداد دربیارم تا مسخره نشم و از خودم دور تر و دورتر میشم.
ترس از داشتن صداقت و صافی با دیگران ، من ب این باور دارم ک ((اگر من با هر کسی صاف و صادق باشم روراست باشم ،قطع ب یقین و حتتماااا اون فرد با من دو روئه و ب من بد میکنه و جواب خوبی حتما بدی هست و خوبی های من همییییشهههه بی جواب میمونه و هییچ کس قدر خوبی های من قدر صداقت من رو نمیدونه و درنهایت باید ب من نامردی بشه)) و الگوی این باور سمی من پدرم هست ک ب تازگی متوجه ش شدم و ب همین دلیل با داشتن این باور من از داشتن صداقت با دیگران میترسم و سعی میکنم خیلی در روابطم صداقت ب خرج ندم
ترسِ از دست دادن هم خییییلیییی زیاد برای من بزرگه و هررررچیزی رو ک دارم دوروبرم ترس دارم وحشت دارم ک از دستشون ندم و جالبه ک حتی از بودنش و داشتنشون هم لذتی نمیبرم و این ترس ک یک روزی از دستش میدم ،لذت بودنشون رو هم از من گرفته
ترس از تاریکی، هنوز هم فکرهای عجیب غریب ب سرم میزنه وقتی تو تاریکی قرار میگیرم و موقع خواب دائم از خواب میپرم و میترسم
ترس از پول داشتن و پولدار شدن چون فکر میکنم دیگران مسخرم میکنن و هی میخوان بپرسن از کجا اوردی این پولارو؟؟؟
ترس از مردها و پسرها چون از بچگی مادرم بهم گفته زن ها موجودات ضعیفی هستن و کالای لذت رسوندن ب مردها هستن و مردها هم موجوداتی قوی و نافهم و سوء استفاده گر هستن و اگر گیرت بندازن بیچارت میکنن
(( البته با عرض عذرخواهی فراوون از تمام آقایون عزیزی ک کامنت بنده رو میخونن ، همگی عزیزدل من هستین، محترم و شریف و دوست داشتنی هستین برای من ، ولی چ کنم ک این باور من هست و دارم روش کار میکنم ک دیگه از شما مخلوقات مهربون و خوب خدا نترسم ک همگی فاااارغ از جنسیتمون تکه ای وجود پاک خداوند هستیم و همگی خوبیم))
ترس از اینکه هیییچ جنس مذکری از من خوشش نمیاد با بهتره بگم من هیییچ جذابیتی برای دیگران و ب خصوص جنس مخالف ندارم و این من رو میترسونه
ترس از یادگرفتن چیزهای جدید ک نکنه خوب یاد نگیرم، نکنه دیگران از من تو یادگیری فلان موضوع بهتر عمل کنن؟…
ترس از بودن دریک جمع مردونه و صحبت کردن با آدمها
من در زبان انگلیسی خیلی خوب هستم و ب شدت میترسم به دیگران آموزش زبان انگلیسی بدم چون فکر میکنم نمیتوتم خوب آموزش بدم، نمیتونم خوب و درست مطلب رو به فرد نقابل برسونم و این ترس میاد سراغم ک اگر خوب آموزش ندی مجبور ب بازگشت وجه میشی و مورد تمسخر دیگران قرار میگیری، ترس از اینکه کلیییی استاد و معلم زبان و آموزش دهنده های بهتری از من وجود دارن ، کی میاد از من زبان یاد بگیره؟؟ و همین باعث میشه بترسم و نتونم از این توانایی بینظیرم در جمعی تعریف کنم در صورتی ک اطرافم کلللللیییی آدم وجود دارن ک میدونم مشتاق یادگیری زبان هستن،ترس از اینکه کسی بابت آموزش های من پول نمیده و باید مجانی کار کنم و از طرفی هممادر من کلااا یاد گرفته و ویژگیش این هست ک نمیتونه کسی رو تشویق کنه و بعضی اوقات مسخره هم میکنه ، میترسم ک من رو هم مسخره بکنه ک هرچند امروز این کار رو هم کرد، چون قرار شد من به فردی زبان انگلیسی رو آموزش بدم ک چندین سال از من بزرگتر هست و مادرم سر همین موضوع من رو مسخره کرد ،چون فکر میکنه من علم کافی رو در زبان انگلیسی رو ندارم در صورتی ک من علم کافی برای آموزش دادن رو دارم و ب همین دلیل خیلییییی ناراحت شدم و ترسم هم بیشتر…
ترس از تنها گذاشتن خانوادم و مهاجرت کردن چون فکر میکنم ک باید کنار خانوادم باشم و اگر من نباشم یه سری کارها خوب پیش نمیره ،یه جورایی بهتر بگم نشستم جای خدا و دارم ب جای خدا برای خانوادم تصمیم میگیرم و اجازه نمیدم خداوند خداییشو بکنه…
ترس از آینده ، ترس از نکنه نشه ها…ترس از فردا…ترس دور شدن از خداوند و مسیر درست، ترس از اینکه نکنه نتونم تغییر کنم و زنوگیم رو تغییر بدم و بعد در همین حال بمیرم… ترس از اینکه نکنه مثل پدرم و گذشتگانم زندگی کنم
ترس از اینکه نکنه کسی دوستم نداشته باشه…
ترس از ازدواج ترسِ برنیومدن از هزینه های ازدواج و اینکه تو ایران کلا باب هست ک مادر شوهر و خواهر شوهر، عروس رو بیچاره میکنن و کرم میریزن ب عروس و زندگی مشترکش
از طرفی هم از داشتن رابطه هم میترسم اینه ک خیلیی جالبه برام…
از اینکه یک رابطه عاطفی داشته باشم ب شدت وحشت دارم چون با باورهای سمی و خطرناکی ک دارم فقط ویژگی های ناجالب و بد طرف مقابلم رو بیرون میکشم و ب راحتی اون فرد رو برای خودم یک شیطان میکنم و وجه شیطانی و پستش رو بیرون میکشم نسبت ب خودم و همیین باعث ترس و وحشت زیاد من شده ک باعث شده همیشه من تنها باشم و اگر هم وارد رابطه ای بشم داااائما ترس دارم و این ترس ها درنهایت باعث جداییمون میشه و این ب خاطر ویژگی خود من هست
ترس از اینکه حتتما کسی ک با من در رابطه عاطفی هست فرد کس دیگه ای رو هم ب غیر از من دارم و دقیقا همین فکر و همین ترس باعث میشه برام اتفاق بیوفته
ترس از اعتماد ب دیگران ک هرربار ب هر کسی اعتماد کنی بی اعتمادی میبینی و اصلا انگار این یک قانونه ک باااایددد به اعتمادم بی اعتمادی بشه، اگر نشه تعجب میکنم
اگر کسی با من خیلی مهربون باشه مثلا از دوستانم یا فامیل ، اونجاست ک این ترسم کار میکنه ک حتتمااا یه کاسه ای زیر نیم کاسش هست و میخواد یه پاپوشی یه حرفی برام دربیاره یا چیزی ازم میخواد ک باید براش انجام بدم یا حتتمااا آدم دورویی هست و الان داره نقش بازی میکنه واسه من
ای خداااا ک هرررچی بگم از ترس هام کم گفتم فقط باید بگم نبود ایمان ،ترس چ ها ک با آدم نمیکنه…
فقط از خداوند میخوام بهم قدرت بده بهم ایمان بده بهم کمک کنه ک بتونم تو دل این ترس هام برم ک بیشترینش هم ترس در روابط هست و بتونم روی شیرین زندگی رو ب خودم بچشونم و ببینم ک همه چیز انققدر ساااده بوده و فقط من بودم ک تو لاک ترس هام قایم شده بودم
از خداوند برای همههه دوستان عزیز هم هدایت و ایمان میخوام انشالله خداوند کمکمون بکنه ک با ایمان تو دل ترس هامون بریم و ریشه شون رو پیدا کنیم و رفعشون کنیم و جایگزینشون کنیم با ایمان با شجاعت با شهامت تا بتونیم لذت زندگی کردن با ایمان و آرامش رو تجربه کنیم الهی آمین
عاااااااااااااشقتونم استاد عزیزم خانم شایسته زیبارو و دوستان خوبم
بازهم تشکر فراااااوااااان از استاد خوبم بابت این فایل درجه یک و بینظیر ممنونم ک بازهم دری از درهای هدایت رو ب رومون باز کردین بهترین ها نصیبتون استاد عزیزم
همگییی درپناه الله یکتا شاد و سلامت و با ایمان و ثروتمند و خوشبخت و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید .
خدانگهدارتون