پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 8 - صفحه 28

534 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    رهاخانم گفته:
    مدت عضویت: 2160 روز

    من از همه چی می ترسیدم

    از یه بچه

    از آدمها

    از راه رفتن

    از خودم ؟؟؟!!!!

    حالا چرا از خودم چون خودمو خوب نمی‌شناختم چون می دونستم کمبود و کمبودهایی دارم که نمی تونم اونها را رفع شون کنم

    خدایا شکرت

    از دوره های استاد خداوند بهم یاد داد که خداوند به شجاعان پاسخ می دهد

    من این شجاعت را باهاش زندگی کردم

    شب تاریک تاریک در خونه تنها موندم

    تا یه گربه یا یه سگ دیدم سریع رفتم سمتش و دیدم اون حیوان از من می ترسه بعد یاد حرف اسناد افتادم که گفت : وقتی به سمت ترسها می روی می بینی که ترسها خودشون محو می شوند

    إلهی شکر الهی شکر الهی شکر

    من ترس از بنگاه رفتن داشتم

    یعنی می ترسیدم بروم بنگاه و بگویم

    آقا ببخشید خونه می خواهم

    و اون قدر به صورت اول متافیزیکی بعد هم به صورت واقعی و حقیقت رفتم تو دلش

    با بنگاه دارها صحبت کردم

    باهاشون رفتم خونه دیدم

    می گفتم

    می خندیدم

    واقعا اگر خداوند در هر لحظه از زندگی باشه

    و قانون بدون تغییرش چه حرکت هایی که انجام شود

    الله اکبر

    ….

    من داشتم می پذیرفتم که دیگه خونه برای من نیست

    دیگه اصلا من هیچوقت خونه دار نمی‌شوم

    ولی باز هم خدا و دستان بی نظیرش اسناد جان عزیزم

    من قبول کردم که دیگه نیست

    تموم شد

    یا برای از ما بهترون است

    یا برای ثروتمندان است

    اینها را باید عین حقیقت قبول کرد وگرنه جواب بی جواب

    چون در حد یه حال خوبه

    در حد به نوشته است

    پس کو نتایج ؟

    من باید الگو داشته باشم تا ذهنم باور پذیر شود براش

    دختر خاله ام در همین سن جوانی در همین اوضاعی که ذهن من آره بهتره بگم ذهن من میگه نمیشه خواسته ی من را داره

    جاری بزرگم

    جاری دومی ام

    خانم حضرتی دوستم

    آقای زارع همسایه مون

    وووو

    یا یه باگ اینکه من در ذهنم این بود باید یه چیزی را از دست بدهم تا به چیزی را صاحب شوم

    یا یه چیزی را بالا بفروشم تا صاحب چیز دیگه ای شوم

    و الحمدلله رب العالمین الان خیلی بهتر شده ام و اصلا به از دست دادن فکر نمی کنم

    یه خانم و آقایی هستند از دوستان همسرم و خودم این دونفر پایه اصلی کوهنوردی هستند یعنی به هیچ عنوان نه خسته می‌شوند از این کار نه گوش به حرف کسی می دهند

    این دو نفر زن و شوهر الگوی من سده اند برای خیلی از کارهام که باید اینقدر پیگیر باشم

    خستگی معنایی نداشته باشه برام

    راهی را که انتخاب کرده ام ادامه بدهم

    فارغ از نگاه دیگران

    سرزنش دیگران

    وووو

    خدا را شکر برای وجودشان

    ….

    من وقتی وارد برنامه های استاد شدم اوضاع هر روز بهتر و بهتر شد به صورت معجزه وار الهی شکر

    اما این باعث شد من شوم حال خوب من همسرم یعنی من باید تمام صحبت های استاد را البته در حد خودم همه و همه را برای همسرم می گفتم تا اون هم به حال خوب برسد تا اون هم مثل من از قانون بدونه

    ولی باز هم خدا دستمو گرفت و از صحبت های استاد فهمیدم که اصلا وظیفه ی من نیست که حال یکی دیگه را خوب کنم

    و کم کم این را ترک کردم اولش با سرزنش ها و تحقیرهای شوهرم روبرو شدم ولی جهان بهم کمک کرد و پای حرفم وایستادم

    الان نمی‌گم در همه ی موارد ولی در بعضی از موارد هنوز هم همون کارها و مسیرها را طی می کنه.

    ولی من خدا را شکر خیلی تغییر کردم برای خودم

    خدا را شکر

    خدا را شکر

    خدا را شکر

    من از اشتباهات دیگران درسهایش را می گیرم و برای خودم و زندگیم به کار می برم

    هم دوره و هم این فایل همه با هم کمکم کننده است

    قدرت تحسین کردن دیگران من سعی کردم در ذهنم حک کنم چون میدونم چه قدرتمند است و کارساز

    …..‌

    باور:

    من در کجا سرمایه گذاری کنم رشد می کنم

    من در هر کجا ملک دارم

    من ملک های فراوانی دارم که خدا را صد هزار مرتبه شکر هر روز داره رشد بیشتری می کنه

    من معجزه وار ملک های زیادی را دریافت کردم و دریافت می کنم و دریافت خواهم کرد

    خدا را شکر خدا هوایم را در هر لحظه دارد

    من با داشتن ملک اعتماد به نفسم بالاتر می‌رود

    هر روز بر تعداد ملک هام اضافه میشه

    «قانون از دست دادنی وجود ندارد» . خدا همچین قانونی ندارد . من با افکارم این باور را در ذهنم درست کردم و خود خدا هم کمکم می کنه تا ابن ترمز را رفع کنم و باور درست و صحیحش را بسازم و صعود کنم

    همه ی ملک های من تصاعدی رشد می کنند

    …..‌‌…………

    ………………….

    ………………………..

    الهی شکر

    الهی شکر

    الهی شکر

    من با یه دوستی رفتیم بیرون بعد به یه پارک فوق العاده عالی هدایت شدیم ایشون خیلی مدارش پایینه و هیچ ملک و خونه ای ندارد

    من دیدم دائما داشت می گفت اینجا خیلی قشنگه خب این باور که خوبه

    بعد می گفت خوبه که آدم یه جایی مثل اینجا داشته باشه خب این هم که خوبه

    حالا بعد می گفت برای ما که نیست ….!!!!!

    برای از ما بهترون است ؟؟؟؟؟؟

    دیگه اون دنیا…..

    دیگه اون دنیا

    این دنیا که تموم شد

    این دنیا که نداد

    حداقل اون دنیا بده

    این همه ترمز و باور مخرب اون همه زیبایی را خراب کرد به همین راحتی

    به همین راحتی خودمون را محروم کردیم از نعمت ها از ثروت ها از خوشی ها

    با حسرت خوردن به اینکه برای ما که نیست

    برای اون دنیا

    حالا این به درسی بود برای من که وقتی در این دنیا بتونم در اون دنیا هم خداوند به من لطف می کنه

    حسرت نخوردن برای نداشته ها

    تحسین کردن برای آنهایی که دارند

    لذت بردن از لحظه حالم

    لذت بردن از داشته هام

    من که خودم خیلی باید مدام تکرار کنم تادر ذهنم حک شود.

    تا موندگارت شود در ذهنم

    تا یادم بمونه

    تا به عقب بر نگردم

    تا رشدهایم تصاعدی شود

    خدایا شکرت

    خدایا شکرت

    خدایا شکرت

    ……..

    من باید صاحب ملک شوم

    من باید صاحب خونه شوم

    من باید در خونه ی خودم زندگی کنم

    اینها بخشی از درخواست های من از خود خود خود خداوند است

    و می دونم من را هدایت می کنه.

    باید کار به کسی نداشته باشم

    دیگران را رها کنم

    خود خدا دستانش را به سمت من هدایت می کنه

    مسیر ادامه دارد …….

    قانون ادامه دارد…..

    درک کردن ادامه دارد…‌‌

    ساعت 21:21 به فال نیک می گیرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    نیلوفر قاسمی گفته:
    مدت عضویت: 1142 روز

    الگوهای تکرار‌ شونده قسمت 8 : ترس

    سوال : چه ترس هایی هست که هنوز نتونستین تو دلش برین؟؟؟؟

    1.ترس از موقیعت جدید :

    یکی از ترس هایی که هنوز تو دلش نرفتم دقیقا موقیعت های جدید هست

    از روابط بگیر تا خیلی چیزای دیگه

    اما واقعا میدونم این مشکل‌ رو شدیدااااا دارم و همین باعث میشه یکم بیشتر اینکارو کنم

    و جدیدا با تصمیم‌گرفتن در‌مورد دوره قانون سلامتی و شروع تغییر شیوه تغذیه ام شدیدا دارم‌ حمله‌میکنم به دل این ترس و خیلیم‌کیف میده :))))))

    2. ترس از هزینه :

    یکی از ترس هایی که واسه خیلی کارها اجازه حرکت به من نمیده همین‌ترسیدن از هزینه هاست که هزینه رو چیکار کنم و چقدر میشه و اینا….

    یا از‌اینکه پولام تموم‌بشه میترسم

    3‌.ترس از شکست :

    از‌اینکه‌یکاری رو شروع کنم‌و شکست بخورم‌مخصوصا از نظر مالی شدیدا میترسم

    4.ترس از ناراحت کردن‌دیگران :

    شدیدددددا از اینکه دیگران‌رو ناراحت کنم‌ و دلشون رو بشکونم‌ترس دارم‌همیشه

    5.‌ترس از رانندگی‌

    شناسایی ترمز ها :

    1.من‌مسئول حال خوب و زندگی‌دیگران‌ام

    2.باور‌کمبود

    3.تو موقیعت جدید اتفاقات بد و شکست هست !!!!!!!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    ناصر حمیداوی گفته:
    مدت عضویت: 2036 روز

    سلام به استاد عباس منش گرامی که همیشه فایلهایش جواب گوی سالهاست

    واما بعد جناب استاد عباس منش من از چند مورد

    در طول زندگی ترس دارم ومی خواهم آنها را به ترتیب نام ببرم

    من از بچگی از بالا رفتن ارتفاع بل اباخص دیوار بلند،مثلآ درخت نخل و وقتی مدرسها تعطیل میشد من بچه جنوب هستم وخودت گفتی که رودخانه کارون را از نزدیگ دیدی واب تنی کردی

    من تابستانها می رفتم رودخانه ولی تا کسی اول وارد آب نمی شد من می ترسیدم برم داخل چون حس میکنم چیزی در زیر مانند کوسه یا حیوانی دیگه من بگیره وحالا که 50 ساله هستم هم این ترس را دارم،

    ترس از مسافرت با ماشین یعنی خودم رانندگی کنم که این خیلی مشکل برام شده چون نه فقط به خودم ظلم می کنم بلکه به خانواده ام که آنها را سفر محروم کردم میترسم بیفتم با ماشین برم سفر شمال یا مناطق تفریحی کلآ حوادث تصادف ویا اتفاقهای بد همه جلوی چشمم ظاهر می شوند وشروع به باور می کنم که این اتفاقات برایم می افتد یعنی صحنه‌ای بد را تجسم می کنم واین ترسها همیشه برای من تکراری هست وفعلا راهی برای خروج از این کابوس پیدا نکردم وهم چنان از این نعمت سفر کردن محروم ماندم حتی اگر بهترین ماشین زیر پایم داشته باشم ولی این تفکر مرا از پای در آورده امید وارم پیشنهادهای شما من را از این کابوس خارج کنه،من این 3ساله دیدگاه نفرستادم چی تکراری سیستم شما خطآ ثبت می‌کنه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    سعید پاشایی گفته:
    مدت عضویت: 1367 روز

    به نام خداوند یکتا

    درود بر شما استاد گرامی و خانم شایسته و دوستان عزیز در این خانواده صمیمی و ارزشمند

    من در این قسمت در یک موقعیت که خیلی با هم جفت شده بود این فایلو دیدم در قسمت نشانه ها ،و به این سوال میخوام جواب بدم که از چه چیزی ترس دارید ،من از ناشناخته ها ترس دارم و دوست دارم هرچیز جدیدی که میخواد اتفاق بیفته قشنگ بررسی کنم ببینم چجوریه ،مثلا اگه یه پیشنهاد کاری داشته باشم ترس دارم که وارد اون کار شم و یا با یک نفر آشنا شوم و…در این مواقع کلا همه چیزو بررسی میکنم و اغلب مواقع هم چون ترس دارم که اون کارو انجام دهم بر ضررم تمام میشود یعنی اگه اون کارو انجام میدادم اتفاق بهتری میفتاد .

    امروز یک پیشنهاد کاری داشتم و ترس دارم که قبولش کنم و غروب تا حالا دارم فایل هارو میبینم و دقیق تر گوش میدم و نکته برداری میکنم و الان این کلیپو دیدم و تصمیم گرفتم که بر این ترس غلبه کنم

    و این کارم در تمرین ستاره قطبی نوشتم و امروز خبرشو گرفتم و بقیه کار هم در دست اقدامه که انشالله درست میشه .

    شب خوب و آرامی داشته باشید

    بدرود

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    فاطمه رستاخیز گفته:
    مدت عضویت: 1375 روز

    به نام خدایی که مارا به آسان ترین شکل ممکن به مسیر خواسته هایمان هدایت میکند

    به نام عشق

    این جهان مدام در حال پاسخ دادن به خواسته های منه

    هر اتفاقی که میفته هر کسی که وارد زندگی من میشه همه و همه به خاطر پاسخ به خواسته های منه

    عامل ترس به خودی خود مهم نیست واکنش ما نسبت به ترس اهمیت داره

    من همیشه ازبچگی احساس میکردم از همه چیز میترسم اما کنارش باور هم داشتم که میتونم موفق بشم اما دقیقا مثل علف های هرز یک درخت ترس ها من رو احاطه میکرد

    خیلی از ترس هامو با اگاهی از قوانین کنار گزاشتم مثلا:

    ترس از تاریکی: با درمحیط تاریک خوابیدن به صورت آگاهانه و چندین بار

    ترس از نه گفتن: چندین بار درموقعیت هایی که مطابق میلم نبود نه گفتم

    ترس از حذف کردن افراد: با یاداوری کردن الگوهای مخرب این افراد به خودم تعهد دادم تا کاملا حذفشون کنم

    ترس از پرهیز کردن و ارزش قائل شدن برای خودم: با قدم های کوچک شروع کردم و اول مواردی که برام راحت تر بودن رو حذف کردم و بعد قدم های بزرگتر رو برداشتم

    ترس از انجام دادن کارمورد علاقه ام و حرف بقیه: با خواندن منابع هنری مورد علاقه ام و انجام تمرین های روزانه کم کم شروع کردم تا تونستم وقت های بیشتری رو به کار مورد علاقه ام اختصاص بدم

    ترس از پس انداز کردن: اولین قدمم قرض نگرفتن و هزینه ها و درآمدم رو یکی کردن بود و به خودم تعهد دادم تا قدم های بیشتری رو با توجه به تکاملم طی کنم

    ترس از پرداخت کردن بدهی: این مورد بخاطر زیاد بودن مبلغ بدهی ام بود که برای برداشتن اولین قدمم خیلی نتایج آقا رضا عطار برام الگوی مناسبی شد و از مبالغ کم تر و بخش بندی کردن بدهیم شروع کردم و اولین قدم رو با تعهد برداشتم

    ترس از موقعیت های ناشناخته: با موقعیت های کوچکتر و ساده تر شروع کردم تا کم کم بتونم ترسم رو کمتر کنم و خیلی نتیجه خوبی داشت و هربار اعتماد بنفسم بهتر میشد

    ترس از تنها ماندن: با کارکردن روی فایلهای استاد و پیدا کردن الگوهای مناسب و اختصاص دادن وقت بیشتری برای خودم

    کارهایی که مورد علاقه ام بود رو خودم با خودم انجام بدم باعث شد واقعا این ترس خیلی برام کمرنگ تر بشه

    ترس هایی که هنوز باهاشون مقابله نکردم و نیاز به تکامل دارم:

    ترس از مهاجرت کردن

    ترس از موفق نشدن در کار مورد علاقه ام

    ترس از مستقل زندگی کردن

    ترس از قضاوت شدن

    ترس از حل مسائل و چالش هایی که درحال حاظر برام بزرگ هستند

    ترس از رابطه پایدار داشتن

    نوشتن باورهاوترس هام باعث شد انگار حل کردن قضایای زندگیم برام ساده تر بشه و واضح تر بتونم تشخیص بدم از چی میترسم

    از شما استاد عزیزم و مریم بانو بخاطر این پرسش های بسیار عالی سپاسگزارم

    درپناه معبود یکتا باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    اکبر محمدی گفته:
    مدت عضویت: 1267 روز

    سلام خدمت استاد عزیز و دوستان

    من الگویی که دارم اینه که هر کاری میکنم کار مردم رو سر تاریخ و تایمی که گفتم تحویل بدم نمیشه با تأخیر تحویل میدم و هر بار هم به بهانه هایی متفاوت یک بار تراشکار کار دیر تحویل میده یک بار لوازم فروش لوازم رو دیر میفرسته یا فراموش میکنه بفرسته یا موتوری دیر میاره یا بار اشتباهی تحویل داده می‌شد یا یه کاری برا خودم پیش میاد خلاصه هر بار دلیله عوض می‌شه و این اتفاق میوفته

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    فاطمه بهرامیان گفته:
    مدت عضویت: 755 روز

    به نام خدایی که به تنهایی کافیست‌

    سلام به استاد عزیز.

    کلید: توانایی به نام خودشناسی.

    فایل:الگوهای تکرار شونده 8.

    استاد طی کردن تکامل خیلی مهمه من دارم الگوهای تکرار شونده رو از اول گوش می دم وسوال فایل رو جواب می دم وهر دفعه بهتر می فهممش الان که رسیدم به قسمت 8 دیدم قبل از عید برای این فایل کامنت گذاشتم ومثل اینکه اصلا به سوال توجه نکردم و بیشتر در مورد الگوهایی که تکرار شده نوشتم و دیدم چقدر خوبه هر چیزی رو از ابتدا گوش بدی وتکاملت طی بشه الان سوالات رو بهتر درک می کنم

    .

    اما سوال ترس

    ترس از رانندگی که تا حالا فکر می کنم بیشترین موردی که توی سوالهای الگوهای تکرار شونده بهش اشاره کردم همینه پس باید خیلی جدی دنبال حل این مشکل باشم.

    ترس از سکوت وتنهایی وقتی روز تعطیل هست وخیابونها ساکت از تنها موندن توی خونه حس بدی می گیرم وحشت می کنم البته حالا که سایت رو دارم با گوش دادن به فایلها آروم می شم.

    وقتی شوهرم جایی میره که مدتی طول می کشه ونیست می ترسم وفکرهای بد می کنم واین رو هم سعی می کنم با گوش دادن به فایلها حواسم پرت بشه بهش فکر نکنم.

    ترس از رفتن به یه شهر دیگه تنهایی می ترسم جایی که می خوام برم پیدا نکنم بلد نباشم.

    سوار شدن به ماشین وتاکسی توی شهر غریب تنهایی فکر می کنم این هم به خاطر حرفهای ناجوری هست که می شنیدم در مورد راننده ها که مسافرها رو می بردندو…

    ترس از تنها کار کردن تو مغازه بدون شوهرم.

    ترس از اینده پسرم البته اینم کمی بهتر شدم فایلهای توحید در عمل خیلی کمکم کرده.

    ترس از حشرات وحیوانها که خیلی زیاده حتی ترس از زنبور ومگس.

    ترس از بچه دار شدن دوباره برای حرف مردم وترس از مشکل.

    ترس از مصاحبه ازمونی که ثبت نام کردم .

    خدایا شکرت.

    استاد متشکرم.

    در پناه خدا.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    نفیسه کرمی گفته:
    مدت عضویت: 582 روز

    با سلام

    الگوی تکرار شونده من دقیقا در مورد خرید طلا و زمین است هر وقت ما می‌خریم گران و می‌فروشیم ارزان و بعد از فروختن قیمت بالا می‌رود والان که فکر میکنم همیشه این جمله را شنیدم که ما تو زمین و طلا و ملک شانس نداریم به ما نیومده داشتن اینها ، ولی فلانی شانس داره توی بیابان هم زمین بخره چند برابر سود میکنه

    ترسهای من ترس از رانندگی همش فکر میکنم اگه پشت فرمان بشینم هول میشم نمیتونم تمرکز کنم وکار سختیه هم زمان حواست به همه طرف باشه ،کلی موتور سواری که اصلا قانون را رعایت نمی‌کنند ریخته تو خیابون ،منم درست رانندگی کنم بی ملاحظه زیاده

    ترس دیگه من هنوز دوره آموزش حسابداری من تموم نشده فکر میکنم نمیتونم و بلد نیستم حسابداری کنم و خیلی کار سختیه و فقط به خاطر اینکه شنیدم کار پر در آمدیه رفتم سراغش یا اینکه همش احساس میکنم دوستش ندارم

    ثروتمند و سعادتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    فاطمه بهرامیان گفته:
    مدت عضویت: 755 روز

    به نام خدایی که به تنهایی کافیست.

    سلام به استاد عزیزم ومریم جان.

    کلید:توانایی به نام خودشناسی.

    فایل:پیدا کردن الگوهای تکرار شونده قسمت 8.

    زندگی ما به وسیله باورهای ما ساخته می شه هر اتفاقی که توی زندگیمون رخ می ده نتیجه باورها وفرکانسهایی هست که ارسال کردیم.

    اگر یه اتفاقی مرتب تکرار می شه(اتفاقات تکرار شونده)علتش باورهای من هست.

    من مرتب کلیدم رو گم می کنم.

    من چندین وچند بار گیره روسری خریدم وبه فاصله سه چهار روز گمش کردم.

    با اینکه دستپختم خوبه همیشه قورمه سبزیم بد می شه.

    یه بیماری دارم هر دوره دارو مصرف می وکنم وخوب می شم 4یا 5ماه بعد دوباره برمی گرده.

    هر وقت می رم می شینم پشت ماشین می ترسم فکر بد می کنم.

    و…….

    علت همه ی این تکرارها باورهایی هست که ساختم وهی مدام گفتم من اینجوری هستم.

    یه زمانی بیماریم سخت شده بود ومن با این وجود همه کارهام رو می کردم واز کسی کمک نمی خواستم وبعد اینو وقتی کسی بیمار می شد وهی می نالید تعریف می کردم وهمین باورم باعث جذب بیماری های دیگه برام می شد ومن خوشم می یومد که تعریف کنم از تواناییم در موقع بیماری.

    وقتی خواهرم برای بچه دارشدن همش می خواست دیگران کاراش کنن وبقیه هم کمک می کردن من از سقطها و زایمانم می گفتم که هیچ کس نبود وخودم خودم رو اداره کردم همین حرفها باعث شد سال قبل دوباره بچم سقط بشه وهیچکس حتی یه احوال ازم نگیره.

    واگه این حرفها رو نمی زدم واین باورها رو نمی ساختم وباور درست در مورد سلامت بودنم اینکه من هرگز مشکل وبیماری پیدا نمی کنم که احتیاج به کمک داشته باشم هرگز بچم رو از دست نمی دادم ومی تونستم به سلامتی دنیاش بیارم.

    یا وقتی از گریه های بی وقفه پسرم وقتی کوچیک بود حرف می زدم واز شب بیداریهام برای دیگران این گریه ونا آرامی بیشتر می شد ومن رنج بیشتر می کشبدم وباز می رفتم وصحبت می کردم.

    وقتی کلیدم رو گم می کردم برای خواهرام از اینکه دیگه حواس برام نمونده حرف می زدم از اینکه سختی کشیدنها من رو به این بی حواسی رسونده واز همدردیشون لذت می بردم واینا حالا می فهم به خاطر حس قربانی شدن هست از اینکه دوست داشتم برام دل بسوزونن وهمدردی کنن وبه خاطر حس عدم لیاقت اگه برای خودم ارزش قائل بودم خودم رو محتاج همدردی نمی دیدم من خدای بزرگی دارم که می تونم بهترینها رو ازش بخوام پس چه احتیاج به همدردی دیگران .

    اصلا چرا باید اوضاعم بد باشه تا بقیه دل بسوزونن چرا خوب زندگی نکنم تا از زندگی عالیم حرف بزنن.

    همین باورهای اشتباه باعث شده اتفاقات بد تکرار وتکرار بشن.

    همین ترسها وصحبت کردن ازشون برای دیگران از اتفاق بد رانندگیم وهی گفتنش برای دیگران باعث شد دیگه نتونم پام رو روی گاز بزارم.

    همین که هی بهم گفتن کم رو وخجالتی هستی از بچگی هی گفتن چه دختر آرومی هست نمی تونه تو جمع حرف بزنه.

    اما من دیگه اون فاطمه نیستم من همه باورهای اشتباهم رو با هم دور می ریزم اینقدر کار می کنم تا به باورهای خوب قدرت بدم.

    من بنده خدای قدرتمند هستم خدایی که هر لحظه با منه خدایی که پر از مهر وبخشندگی هست من باید خوب زندگی کنم سالم خوشبخت شاد ثروتمند من چیزی کم ندارم قبل از دنیا اومدنم همه چیز رو داشتم خودم با باورهام اونا رو از خودم گرفتم من قادر به انجام هر کاری برای رسیدن به خواسته هام هستم.

    من به راحتی با مشتریهای شوهرم حرف می زنم کارهاشون رو انجام می دم.

    من امسال سلامتی بیشتری داشتم بدن من قادرهست خودش رو باسازی کنه.

    من نیازی به همدردی ندارم برای من فقط اتفاقات خوب می افته ومن فقط از خوشی ها حرف می زنم پس دلسوزی لازم ندارم .

    وخیلی باورهای دیگه ومسیر تکاملم که با سایت وآگاهیهایی که استاد میدن ودر راس همه توکل به خدا طی می کنم.

    خدایا متشکرم که هدایتم می کنی هر لحظه.

    استاد متشکرم.

    در پناه خدا.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  10. -
    آسمان گفته:
    مدت عضویت: 1567 روز

    به نام خدای مهربانم

    سلام به همه عزیزانم

    این جهان مدام در حال پاسخ دادن به خواسته های منه

    هر اتفاقی که میفته هر کسی که وارد زندگی من میشه همه و همه به خاطر پاسخ به خواسته های منه .

    وقتی مدام افرادی وارد زندگی من میشن که نیاز به ترحم دارن من باید به این فکر کنم که شاید من دوست دارم که مشکلات و مسائل دیگران رو حل کنم و همین باعث میشه افرادی رو جذب کنم که مدام نیاز به کمک کردن و دردل کردن و ترحم هستن

    امروز متوجه شدم هر کسی که وارد زندگی من میشه پاسخی هست به افکار و باورهای من .و شاید خودم ندونم اما خودم باعث به وجود آوردن اتفاقات و ورود افراد به زندگیم هستم

    خیلی خوبه که چیزی که وارد زندگی من میشه من بهش فکر کنم به دلیل بودنش و این باعث میشه من بفههم که چه چیزی در درون من باعث شد تا این فرد وارد زندگیم بشه یا این اتفاق بیفته

    به تازگی با خانم در ایتا آشنا شدم که درآمد عالی و مشتری زیاد داره و کلی راضی و خوشحاله از کارش و اینقدر کارش گرفته به لطف خدا که تمام افراد خانواده و فامیل در این مسیر همراهیش میکن و اونم از شمع سازی خیلی برام جالب بود که یک دختر جوان با کاری به این راحتی که گاهی خیلی از ماها هیچی حسابش نمی‌کنیم به این حد از موفقیت رسیده و صد البته که مهارت زیادی توی کارش داره و به خیلیها داره کمک میکنه تا اونها هم موفق شن

    چرا خداوند این فرد رو در مسیرم قرار داد؟؟؟

    چند دلیل داره

    1-همیشه از خداوند میخواستم با شغل دیگه ای درآمد داشته باشم که راحتر و سریعتر باشه

    2-فکر میکنم شاید دلیل دیگه اش این باشه با هر شغلی و هنری میشه درآمد عالی داشت و پر مشتری و پر سفارش باشی

    3-تلاش و خواستن باعث موفقیته

    4-کافیه بدونی جی میخوایم خداوند هم به همون سمت هدایتت میکنه البته با کمی تلاش و خواستن واقعی چون اون خانم میگفت دوست داشته در آمد داشته باشم اما کنار خانواده هم باشم و توی خونه کار کنه

    5-با تو خونه بودن در خانه کار کردن هم میشه موفق شد نیاز به کارگاه و محل جدا نیست هر جایی و به هر روشی میتونی درآمد داشته باشیم اونم عالی و راحت

    حالا باید بدونم کدوم خواسته در من اینقدر زیاد بوده که باعث ورود این فرد در مسیر من شده

    ترسها

    1-ترس اینکه کارم برای فرزندم خوب نباشه

    2-ترس از اینکه کار کنم و به درآمد برسم‌و برای فرزندم مشکلی پیش بیاد و من مقصر باشم که (میشه توجه به حرف دیگران)

    و اینها باعث شده وقتی در اوج بودم به خاطر فرزندانم کنار کشیدم و یک مدت کنارشون بودن و بعد دوباره از اول شروع کردم

    استاد گفتین من خیلی ترسها داشتم اما باهاشون مقابله کردم حمله کردم و بزرگتر شدن

    استاد مگر نمیگیم با چیزی نجنگید چون اون رو پایدارتر میکنه پس حمله کردن رو چطور باید انجام بدم ؟؟که جنگیدن نباشه؟؟

    این موضوع کار و درامد داشتن و آرامش فرزندانم در کنار درآمد داشتن من برای من یکی از بزرگترین مسله هاست

    روی دسته بندی خودشناسی اومدم و هر بار این فایلها رو گوش میدم و نت برداری میکنم و افکارم رو مینویسم تا دلیل اصلی این مشکل رو پیدا و رفع کنم

    من میدونم من مسوول فرزندانم نیستم اونها خدای خودشون رو دارن و خودش مراقب و محافظشون هست و منم مسول خواستها و زندگی خودم

    داشتن این دو مورد کنار هم برام کمی سخت و چالشی بزرگیه

    و هر بار که مشکلی پیش اومد من از کارم کنار کشیدم و سعی کردم مادر بودن رو در حق فرزندم کامل کنم و وقتی همه چی خوب و عالی شد من شروع کردم و باز دوباره ودوباره و دوباره

    من بایدداین باور رو از بین ببرم که من مسول تمام زندکی و سلامتی فرزندم هستم

    خدایی که اجابت خواستهای من رو میکنه یعنی اجابت هر خواسته من رو میکنه

    من داشتن درآمد رو آرزو دارم و به اوج رسیدن و پیشرفت مداوم و در کنارش سلامتی و شادابی فرزندم که هیچ کدومش برای خدا کار نداره

    اما همین ترس باعث شده خیلی کارهارو نکنن و هر بار کنارکشیدن و باز دوباره از اول شروع کردن و نقطه قبل رسیدم و باز از دوباره

    چطور میتونم بهش حمله کنم نه فرار

    خدایا در این مسیر کمکم کن من به هر خیری از تو محتاجم محتاجم

    الهی شکرت خدایا شکر الهی شکر

    خدایا مارا هدایت کن به راه راست راه کسانی که به آنان نعمت داده ای آمین یا رب العالمین

    در پناه خدای مهربانم باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      آسمان گفته:
      مدت عضویت: 1567 روز

      به نام خدای زیباییها خدایی که به شدت کافیست خدایی که قدرت همه چیز در دستان پرقدرت اوست و لاغیر

      سلام به همه عزیزانم

      اومدم برای پاسخ به سوال خودم .اومدم بنویسم تا باز اگر این سوال برام پیش اومد بخونم و بفهم .اومدم برای خودم بنویسم تا درک کنم و عمیقن بفهممش.

      دیروز قرار بود کاری برای مامانم انجام بدم و چون هر بار تنها میرفتم و زود برمیگشتم اینبار مامانم اصرار داشت همراه بچه ها برم و برای افطار بمونم به خاطر شرایط دوست نداشتم که همراه بچه ها برم و میخواستم زود برگردم چون اینبار هم موضوع همان پاشنه آشیل من بود یعنی سلامتی فرزندم

      پسرم چون متوجه شده بود که قرار برم خونه مامانم اصرار به آمدن داشت و با هیچ وعده ای حاضر به موندن نشد

      بالاخره تسلیم شدم و همراه فرزندانم رفتم اما کمی متفاوت

      یعنی ترسی داشتم و میخواستم تنها برم اما با توکل به خدا و صحبت با خداوند و اینکه با توکل و ایمان به خودت میرم و اینکه چون تو خودت گفتی به پدرومادر خود نیکی کنید پس منم تسلیم و حرکت میکنم و میرم فقط به خاطر عمل به کلامت

      استاد میگن من خیلی ترسها داشتم اما بهشون حمله کردم .گرفتم استاد…

      وقتی با توکل و ایمان به خداوند حمله کنی و حرکت کنی همه چی برای تو جور میشه اونطوری که تو میخوای پیش میره

      اما کی؟! وقتی که خداوند ایمانت رو ببینه

      یک مثال برای درک بهتر خودم

      من میخوام برم بیرون اما هوا به شدت سرده و من میترسم که فرزندم رو همراه خودم ببرم تا مبادا سرما اذیتش کنه با خودم میگفتم حمله به این ترس دیوانگی کاملا مشخصه هوا سرده و فرزندم اذیت میشه پس اینجا چطوری حمله کنم نتیجه که کاملا مشخصه و نمیشه حمله کرد.(تمان این گفتگوهای ذهنی که از ذهن میاد با دلیل منطق و گوش دادن به نجوای شیطان. پس خدا کجاست؟!ایمانت کو؟؟)

      اما میشه وقتی با ایمان و توکل واقعی وقتی با امید به خداوند حرکت کنی بلافاصله با خارج شدن تو از خونه یک ماشین جلوی راهت می ایسته تا تورو به مقصد برسونه کاملا رایگان و راحت وقتی بخوای برگردی باز هم‌ماشینی سر راهت میاد که تورو برسونه کاملا رایگان و عالی و با احترام ،باد در اون لحظه ورود تو به کوچه قطع میشه و با ورودت به ماشین شروع تمام اینها نشان از اینه که وقتی تو ترس رو که نجوای شیطان قسم خورده است رو کنار برگزاری خداوند پاداش این حمله به دل ترسهات رو میده وقتی گوش به حرف شیطان ندی خدا دستانش رو میفرسته تا تو درک کنی که چه کار بزرگی کردی و همه چی در سلطه خداست و تنها قدرت مطلق اوست

      دیروز برای رفتم وقتی تصمیم قطعی برای کمک به مامانم گرفتم دستهای خداوند پدیدار شد

      1- تاکسی که یک راننده بسیار بسیار با محبت داشت و مسیرو کاملا بلد بود

      2-بیشتر از هزینه ای که پرداخت کردم برای رفتن به من برگردونده شد

      3-فقط با دو هزار تومان به راحتی و آسانی به خاطر نه برگشتم

      4- خوش گذشتن به فرزندانم و لذت بردنشون

      5-حال و احساس خوب خودم که همه و همه لطف بی انتهای خداست فقط من باید ایمانم رو بهش نشون بدم و خداوند خودش گفته اجابتتون میکنم به شرط اجابت شما خداوند پاسخ میده به هر خواسته ای که داریم فقط باید ایمانمان رو نشون بدیم

      در مورد درامد داشتنم که خیلی دوست دارم خودم برای خودم درآمدی داشته باشم و واقعا چسبیدم به یک شغلی که شاید اون راه من نباشه اما به قدری خودم رو میخکوب کردم روی همون یک کار که دیگه راه دیگه ای رو نمیبینم

      من دوست دارم درآمد داشته باشم بینهایت راه هست من باید دستان خداوند رو باز بگذارم بدون تعصب روی کار خاصی و در آرامش حرکت کنم تا راه نمایان بشه من با تمام نشانه هایی که در راه بود باز هم چسبیدم و ولش نکردم و راهای دیگه رو نمیدیدم

      من الان رها کردم و با رها کردنم الان حتی بدون داشتن شغل فقط یک میلیون و …پول نقد توی کیفم هست و این اولین بار که من اینقدر فقط پول نقد دارم وقتی رها کنی نترسی ایمان داشته باشی توکل داشته باشی کافیه، راهها خودش نمایان میشه کارها خودش انجام میشه به شرط ایمان به الله قدرتمند

      این مهمه که من همیشه در ترسهام میگم نتیجه که کاملا مشخصه و اگر من اینکار رو انجام بدم این اتفاق میفته و این دیدن نتیجه ذهنی ،من رو از انجام دادن کار و رفتن به دل ترسها باز میداره .

      اما خانمی عزیز دلم این نتیجه مغز و ذهن مادیه توهست تو که باور به غیب داری پس ایمانت رو نشان بده، نشون بده که تو به خدا ایمان داری خدارو باور داری و خدای تو جز خیر نیست انجام بده با شجاعت و ایمان و خیرش رو ببین ، ببین که ذهنیت تو و نتیجه ای که برای خودت ساختی چطور گرد میشه و میره هوا و اثری ازش نمیمونه جز حس خوب و عالی به خاطر نشون دادن ایمانت به خداوند و پاداش‌ها در راه ست

      الحمدالله رب العالمین

      خدایا شکر

      الهی شکرت

      خدایا بینهایت سپاسگزار مهرت و هدایتت و حمایت‌های بی دریغت هستم

      خدایا ما را هدایت کن به راه راست راه کسانی که به آنان نعمت داده ای آمین یا رب العالمین

      در پناه خدای مهربانم باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: