پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 8 - صفحه 32 (به ترتیب امتیاز)

534 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    زهرا الف گفته:
    مدت عضویت: 1729 روز

    بنام خداوند زیبا

    سلام به همه ی عزیزان

    در رابطه با این فایل باید بگم که چند وقتی هست که مهاجرت و تغییر محل زندگی بهم الهام شده اما هربار بخاطر قسط و هزینه و کار نداشتن تو محل جدید و …بیخیالش شدیم البته من کمتر درگیر این مسایل هستم همسرم بیشتر ،

    امروز که این فایل دیدم یک نشانه بود البته دیروز هم یکی از نزدیکان کاری شبیه به این انجام داد و خیلی شجاعتش تحسین کردم که دست خالی دنبال اهدافش

    نشانه این فایل اینه که بابا چجوری اینجا که زندگی کردی خونه خریدی،ماشبن خریدی،زمین خریدی

    خدا اینجا با اونجا فرقی نداره همون خداست

    تو قدم بزار قدم بعدی بهت گفته میشه که چکار کنی …

    جهان به آدمهای شجاع پاداش میده

    درسته من اینجا جا افتادم شاگرد خصوصی دارم مدیر مدرسه هستم درآمد خوبی دارم راه و چاه یاد گرفتم اما من همون زهرام که از صفر ساخته پس اونجا هم میسازه با توکل بخدا و هدایتش

    من دوست دارم محل زندگیم تغییر بدم چون می‌دونم اونجا هوای بهتری داره احساس بهتری دارم از دیدن نعمتهای بینظیر خداوند، دوست دارم تجربه های جدید داشته باشم ،دوست دارم پول بسازم ویلا،گردش ،در یک کلام آزادی مالی،زمانی و مکانی

    ترسهام هم گفتم خیلی گیر نیستم باید همسرم تصمیم بگیره

    هرچند می‌دونم من زندگی خودم خلق میکنم و همسرم هم راضی میشه️

    خیلی عالی بود این فایل

    ممنون استاد جووونم

    در پناه خداوند یکتا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    ناصر رضازاده گفته:
    مدت عضویت: 603 روز

    سلام استادعزیزم

    استادعباسمنش عزیزوخانم شایسته

    من هدایتی این فایل رودیدم

    که یک اتفاق چندباربرای من افتاده ومن درسش رونگرفتم

    واین فایل بهم کمک کردتاازاین الگوهای تکرارشونده

    ومن یک سری باورهای اشتباه دارم ومن بایدروی خودم هنوزهم کارکنم تابهتربشم

    ومن سعی میکنم تابیشترباترس هام روبروشوم وپیشرفت کنم

    استادمن یک درسی که ازاموزش های شماگرفتم

    به نازیبایی هاتوجه نکنم وتوجه کنم به زیبایی هاخیلی دوست دارم عباسمنش عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    محمدحسین سعیدپناه گفته:
    مدت عضویت: 544 روز

    سلام بر استاد عباسمنش و تمام کسانی که در این ساید زحمت میکشند

    واقعا فایل ها استاد ادمو آگاه میکنه و به سمت در های درست هدایت میشه

    من مشکلی که دارم ترس ازین که کار و کسب درستی نتونم برای رقم بزنم و چیزیم که مدام داره تو زندگیم تکرار میشه اینه سر هر کاری میرم یا پیش هر کسی میرم زیاد دوام نمیارم و اون کار رو هم به آخر نمیرسونم یاد نمی گیرم من از بچگی دارم کار میکنم تا الان که 23 سالمه این الگو ها مدام داره تکرار میشه و این بزرگترین ترس زندگیمه نمدونم چکار کنم خواهش میکنم اگر کسی این مشکل رو داره یا راه حلی براش داره پاسخ این کامنت منو بده

    ممنون از شما خدانگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    هدا حیدری گفته:
    مدت عضویت: 780 روز

    بنام خدا

    سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیز و دوستان گل

    ترس ها:

    از وقتی که با قانون آشنا شدم وفهمیدم که هیچ کس بر زندگی من تسلط نداره جز خودم و افکارم سعی کردم ترسهامو هم اینجوری کمتر کنم خداروشکر خیلی از ترسهام کم کمتر شد ولی هنو بعضی ترسها هستند که حتی جرات نمیکنم برم سمتشون

    ترس از حیوانات دارم بشدت دوسشون دارم ولی به همون اندازه ازشون میترسم مغزم از کار میفته وقتی حیوونی نزدیکم باشه فرار میکنم یا یه جای پناه میارم هربار سعی کردم بگم نه با خودم کلنجار رفتم ولی نشده

    ترس دیگه که دارم که الان خیلی خیلی خیلی بهتر شدم ولی هنوز باید رو خودم کار کنم ترس از پدر مادرم هست این ترس رو خیلی وقته شناختم با انجام تمرین و ستایش کردن رفتار های خوب پدر مادرم با من و شکر گذاری و اینکه هروقت این زمزمه ها بیاد پسشون میزنم خیلی بهتر شدم با پدر مادرم صمیمی تر شدم خیلی رابطمون دوستانه تر شده ولی بازهم نجوای شیطان هست که باید همیشه کنترل کنم

    ترس دیگه که دارم از ناشناخته ها میترسم بااین حال بارها امتحان کردم برم تو دل ناشناخته ها با وجود ترسهای که دارم اما این موضوع درمورد کار صدق نمیکنه از اینکه کاری که شناختی ندارم نمیرم سمتش که این بنظرم از عدم اعتماد بنفس میاد باید بیشتر کار کنم روی عزت نفسم که این الگو رو به حداقل برسونم .

    در پناه الله شاد سلامت تندرست باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    مرتضی مختاری گفته:
    مدت عضویت: 2821 روز

    بنام فرمانروای جهانیان

    درود فراوان خدمت استاد عزیزم عباس منش و خانم شایسته گرامی و دوستان گلم

    خدایا الان قسمت هشت الگوهای تکرار شونده هستم و وقتی فکر میکنم می بینم چقدرالگوهایی دارم که همنیطور بدون دلیل دارم تکرارشون میکنم

    خدای بزرگ ای امپراطور جهان ازت متشکرم که منو هدایت کردی تا بتوانم بهتر خودم را بشناسم

    ترسهایی که هنوز نتوانستم بر آنها غلبه کنم

    ترس از دست دادن عشقم

    ترس از اینکه نتوانم زندگی عشقولانه داشته باشم

    ترس از ناراحت کردن بقیه بخصوص عشقم و فرزندانم

    ترس از اینکه نتوانم ثروتمند بشوم و به خواسته هام برسم

    ترس از دست دادن پول هام و صفر شدن حسابهام

    ترس از قضاوت شدن توسط دیگران

    ترس از اشتباه کردن و زیر سوال رفتن

    ترس از اینکه نتوانم مسئولیتم را در قبال عشقم و فرزندانم انجام دهم در این مواقع احساس گناه هم دارم

    ترس از به اجرا گذاشتن مهریه و به زندان رفتن

    خدایا به تو پناه میبرم

    خدایا لطفا مرا به راه راست هدایت کن راه کسانی که به آنها نعمت داده ای

    دوستتون دارم

    درپناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    الهام باخرد گفته:
    مدت عضویت: 338 روز

    سلام استاد جان فایل رو گوش دادم‌کاملا متوجه منظورتون شدم و عالی بود فقط ذهن من چند روزه درگیره که الگو هارو پیدا کردم ولی باور غلطشو چه جوری پیدا کنم ربط بینشون و ارتباط و وجه مشترکشونو چه جوری درک کنم

    مثلا من هر چند وقت یکبار با همسرم دعوای شدید داریم یا خودم عصبی و افسرده میشم حالا باورم کدومه که اینجوری میشم ؟؟؟؟

    یا اینکه من هر چند وقت یکبارچند روزی حسابام‌صفر میشه کلا با اینکه خودم شاغلم

    اخه چه جوری متوجه باوری که اینو ساخته بشم ؟؟؟

    لطفا منو از این ابهام خارج کنید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    حسین موحد گفته:
    مدت عضویت: 1014 روز

    سلام به استاد عزیزم

    در مورد ترس بخوام بنویسم باید از ترسی شروع کنم به نوشتن، که بیشتر درگیرشم و در ادامه اش پیدا میکنم ترس های بعدیم را

    اولین ترسم مربوط میشه به ترد شدن یا بی توجهی دیدن، مثلا جوریه که من به هیچکس پیام نمیدم یا زنگ نمیزنم که نکنه جواب ندن مثلا اگر به دختری پیام بدم و اون جواب نده من ترس دارم یه به رفیقم زنگ بزنم و جواب نده من حس بدی بهم دست میده

    دومین ترسم این است که من از انبار میترسم چه روز باشه چه شب و مخصوصا شبا بیشتر میترسم و انباری که وسایل بزرگ زیاد توش باشه همش فکر میکنم چیزی پشتشون است

    سومین ترسم، ترس از موفق نشدنه ولی این هفته برای اولین بار، پا توی ترسام گذاشتم و توکل بخدا یه هفته کاری که دوست داشتم را انجام دادم واقعا لذت بخش بود

    چهارمین ترسم تو جنگل تنهایی خوابیدنه و گرنه من تا وسطای جنگل که ردپا هم نبود به تنهایی رفته ام اما شب مانی را نمیتونم ولی امتحانش میکنم

    آخرین ترسم که تونستم پیدا کنم، ترس از مورد پسند نبودن دیگران است بخاطر همون سعی میکنم سانسور کنم خودمو و خواسته هامو و یا پیشرفت هایی که میکنم را و البته خیلی روی این کار کرده ام و بهبود هایی بوده اما باز جای کار زیاده

    ممنون استاد جان با سوالات بی نظیر

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    محمد عبداللهی گفته:
    مدت عضویت: 1589 روز

    به نام خدای مهربان. سلام به همه عزیزان.

    راستش من کم پیش میاد که کامنت بنویسم.

    نمیدونم باید از کجا شروع کنم ولی درخصوص این تمرین حس کردم که باید دست به قلم بشم. درحین گوش دادن فایل خیلی از ترسام اومدن جلوی چشمام.

    من میترسم از اینکه فامیل تفکراتم و عقایدمو بدونن. خیلی میترسم. من الان 18 سالمه و تفکرم در رابطه با زندگی مشترک دقیقا یه زندگی شبیه به استاده که با دوستت زندگی کنی و لذت ببری و بدون تعهد شناسنامه ای( عقد محضری ) باشه. ولی به شدت می ترسم که نباید کسی از فامیل این عقیده منو بفهمه.

    نمیدونم هم چرا اینقدر از این میترسم اما خیلی ترسناکه برام. یا اینکه مثلا برگردن بگن محمد رو با دوست دخترش فلان جا دیدیم …

    شاید همین ریشه این هست که من تاحالا رابطه عاطفی واقعی رو تجربه نکردم و هرچی بوده مجازی بوده…

    نمیدونم ممکنه از این باشه.

    ولی حتی فکر کردن بهش هم منو میترسونه.

    فامیل پدریم مذهبین و خیلی فامیل بزرگ و صمیمی ای هستن و این تفکرات من اصلا منطقی نیست براشون.

    خیلی هم با خودم کلنجار میرم که محمد بالاخره که چی. ترس نداره که . تو وقتی رابطت شکل بگیره میفهمن دیگه …

    اما رابطه !

    ترس دیگم در رابطه با ارتباط با دخترای همسن و سالمه به شکل حضوری.

    تو دنیای مجازی خیلی خوب و اوکیم ولی حضوری که میشه بازی فرق میکنه برام.

    نمیدونم چرا ولی خیلی میترسم از اینکه برم جلو با یه نفر صحبت کنم و سعی کنم کانکشن بزنم باهاش و بیشتر ترسم از اینه که نکنه اون منو ریجکت کنه.

    هرچند که اینم بگم من چند بار شده که رفتم و صحبت کردم و تونستم ارتباط برقرار کنم با دخترا به شکل حضوری و شماره بگیرم و رفیق شم.

    اما باز هم میترسم.

    از طرفی خیلی هم دوست دارم یه رابطه عاطفی داشته باشم مثل همسن و سالام. اما باز انگار یه سری ترمز ها درونمه که نمیذاره این آرزو اتفاق بیفته.

    این ترس از ریجکت شدنه انگار نمیذاره قدمی بردارم.

    ته ذهنم میگم تو مدارش باشی رابطه برات پیش میاد اما نمیتونم بفهمم چجوری باید برم تو مدارش. نمیتونم درکش کنم. حس میکنم دارم خودمو بازی میدم که پا رو ترسم نذارم.

    ولی خب نکته ای که خیلی واسم تعجب داره اینه که من چندبار رفتم جلو حضوری با دخترا ارتباط گرفتم و اوکی بوده اما باز هم این ترسه نریخته…

    نمیدونم واقن…

    خیلی جاها ترسیدم و عمل کردم اما باز هم از خودم گله میکنم.

    نمیدونم واقعا باید چیکار کنم.

    حتی از این هم میترسم که نکنه ینفر از اشناها این کامنت منو بخونه

    درد داره واقعا.

    دوستون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    فاطمه علیزاده گفته:
    مدت عضویت: 2722 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز ودوستان گرامی

    امروز پا روی ترسم گذاشتم بعداز مدت ها تاچندخط در مورد ترسهام بنویسم

    ترس از کامنت نوشتن

    ترس از رانندگی

    ترس از ارتفاع

    ترس از مردن

    ترس از شب‌ اول قبر

    ترس از عذاب بعد از مرگ

    ترس از حسرت خوردن در آخرت

    ترس از مرگ عزیزان

    ترس از موفق نشدن

    ترس از اینکه اگر روزی باغ داشته باشم از جانوران موذی مثل مار وعقرب ورتیل وغیره آسیب ببینم یا خانواده ام آسیب ببیند

    وشاید ترسهای دیگه که به خودم گفتم این یکبار بیا در مورد ترسهات کامنت بگذار شاید امروزت بهتر از دیروز باشی به امید بهبودی حال خوب خودم وخانواده ام وهمه عزیزان این سایت باز هم سپاسگذارم از استاد عزیزم وشایسته جان وخداوند بزرگ وبی نهایت که این موقعیت رو برای ما گذاشتن تا بتونیم کامنت بذاریم وبهبود پیدا کنیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    زینب گفته:
    مدت عضویت: 2170 روز

    به نام خدای مهربانم

    سلام استادجانم

    جواب هشتم

    ترس:

    1.ترس از ناراحت و رنج عشقم از من

    2.ترس تموم شدن رابطم نه اینکه از تنهایی بترسم اما عشقمو خیلی دوست دارم و میترسم از دستش بدم و بره

    3.ترس دوست داشتنی نبودن برای عشقم

    4.ترس عقب موندن از بقیه هم سنو سالام و میشرفت نکردن مخصوصا مالی و جایگاهی

    5.ترس شروع کاری که ارزش نداشته باشه و پول کم بهم بدن و من توش خوب نباشم

    6.ترس اینکه اگر تو رابطه کافی نباشم چی

    7.ترس از اینده و اتفاقاتش

    8.ترس از غرق شدن تو اب

    9.ترس از دعوا و بحث حالا تو هر رابطه ای که دارم بیشتر با عشقم

    10.ترس از تاثیر گذشته تو زندگی حال و ایندم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: