توجه: توضیحات این فایل شامل یک بخش مقدمه و سپس یک سوال است.
بخش ” مقدمه ” در تمام مجموعه قسمت های ” پیدا کردن الگوهای تکرار شونده ” یکسان است اما در انتهای این توضیحات، در هر قسمت یک ” سوال متفاوت ” پرسیده می شود. (یعنی هر قسمت از این مجموعه، مقدمه یکسان اما سوال متفاوتی دارد)
لازمه درک سوال و پاسخ به آن این است که مقدمه را حتما بشنوید. هرچند در هر قسمت که دوباره مقدمه را می شنویم، از زاویه ی دیگری آن را درک می کنید که در نهایت به درک کلی ما از این اصل کمک می کند و می توانیم پاسخ های دقیق تری برای سوالات پیدا کنیم.
و اما سوال این قسمت از مجموعه ی ” پیدا کردن الگوهای تکرار شونده “
سوال:
درباره هدف هایی که هر بار به عنوان هدف سالانه یا هدف کوتاه مدت انتخاب می کنید اما به آنها نمی رسید، فکر می کنید چه دلایلی باعث می شود که شما باز هم به آن اهداف تعیین شده، نرسید؟
اهدافی مثل: رسیدن به وزن دلخواه؛ رسیدن به وضعیت مالی دلخواه و …
بعنوان مثال ممکن است پاسخ فرد این باشد که:
- فکر می کنم به خاطر اینکه مرتبا قدم هایی که باید برای هدفم بردارم را به تعویق می اندازم
- چون من در شروع کار، انگیزه دارم اما خیلی زود انگیزه هایم را از دست می دهم
- چون من هدف هایم را خیلی بزرگ و غیر واقع بینانه انتخاب می کنم
- چون من از شکست خوردن می ترسم به همین دلیل خیلی پیگیر هدف هایی که انتخاب می کنم نیستم
- چون من خیلی زود با برخورد با اولین مانع ناامید می شوم
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل: دوره کشف قوانین زندگی
اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در بروزرسانی اخیر این دوره و نحوه خرید را از اینجا مطالعه کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 9172MB21 دقیقه
- فایل صوتی پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 920MB21 دقیقه
خدایا شکرت که همیشه حواست به من هست
استاد عزیزم سلام
میخوام امروز از تجربه هدف گذاری این روزام بگم و نتیجه ای که برام داشت
من حدود دو سه هفته پیش تصمیم گرفتم یک ماه از کارم فاصله بگیرم هدفم این بود که کمردردی که مدت ها اذیتم میکردو برای همیشه خوب کنم
با اینکه میدونستم من ادم خونه نشستن نیستم ولی گفتم این حتما تصمیم درستیه بهم الهام شده
بعد از کلی سختی رفتم با مدیرم برای اولین بار صحبت کردم که البته کلی بعدش به خودم افتخار کردم
و روزی رسید که شروع شد یک ماه مرخصی
من قانون سلامتی شروع کردم
هر روز ورزش میکردم و یک روز درمیون استخر میرفتم
از اونجایی که یه مدتی به این فکر میکردم که روی پای خودم وایستم و کاری که به واسطه پدرم دارم ازش بیام بیرون
دیگه تو این مرخصی تصمیم گرفتم از کارم استعفا بدم کاری که همه چیش خوب بود ولی میگفتم میخوام روی پای خودم وایستم و به جای خیلی بهتر هدایت بشم
بعد یهو گفتم حالا که دارم از کار میام بیرون پس مهاجرت کنم کسی که تا الان اصلا به مهاجرت فکر نکرده بود نشست برنامه چید که تا یک ماه دیگه مهاجرت کنه به استانبول
منی که نه زبان ترکی بلدم نه مدرک زبان انگلیسی دارم نه هدفی دارم برم اونجا چیکار کنم فقط میگفتم من میخوام برم و میگفتم برم اونجا هدایت میشم
تو همین مدت کم هم کلی ادم شناختم و ازشون مشورت گرفتم که ترکیه زندگی میکردن
خیلی جدی دنبال خونه بودم اونجا ،رفتم کلاس زبان ترکی استانبولی ثبت نام کردم گفتم تا یک ماه آینده دو تا کلمه یاد بگیرم و همه اینا کمتر از ده روز اتفاق افتاد
و همیشه و هر لحظه به خدا میگفتم خدایا تو کمکم کن تو مسیر درست بهم نشون بده و داشتم به خودم افتخار میکردم که همچین تصمیم فوق العاده ای گرفتم و دارم فقط روی خدا حساب میکنم
و اما اتفاقی که افتاد
منی که تو قانون سلامتی بودم منی که حدود یک سال بود یه قرص سرماخوردگی نخورده بودم به شکل سختی سرماخوردم
یعنی اون روز به زمین و زمان گله میکردم کلی با خدا بحث کردم گفتم باباااا منکه گفتم به تو میسپارم منکه وابسته دستانت نشدم منکه فقط از تو کمک خواستم چرا باید اینجوری شم اونم وقتی که این همه هدف برای خودم چیدم
امان از دست ما شاگردهای که به قانون درست عمل نمیکنیم مخصوصا قانون تکامل
اگه فقط روی خدا حساب کردن بود استاد موقعی که کسی بهش پیشنهاد میده ببرتش امریکا باید قبول میکرد میگفت میرم و خدا هدایتم میکنه ولی استاد به صورت عالی قانون تکامل میدونستن که باید تکاملشونو اینجا طی کنن اینجا به شرایط عالی برسن و بعد خودشون مهاجرت کنن
خلاصه بعد از یه روز عصبانیت به خودم اومدم گفتم آیدا ببین کجای کارت اشتباه بوده که اینجوری شدی تویی که یکسال بود سرمانخورده بودی این یه نشانه است برای اینکه داری مسیر اشتباه میری
دیدم میخوام مهاجرت کنم ولی بدون هیچ هدفی فقط میگفتم روی پای خودم وایستم و البته که روی پای خودم وایستادن نبود بازم چون روی پدرم حساب کرده بودم که برام خونه میگیره
میخواستم از شرکت استعفا بدم به این دلیل که میخواستم روی پای خودم وایستم و البته میخواستم تو محیط خیلی بهتر با ادم های بهتر باشم
در صورتی که میدونم برای اینکه
ادم به جای بهتری هدایت بشه باید حسشو همونجایی که هست خوب کنه تا خدا هدایتش کنه به سمت اون محیط دلخواه
باز با خودم حرف زدم با خودم صادق بودم و دیدم یکی از دلایل اصلیش هم این بوده که داشتم از شرکت فرار میکردم چون با فردی اونجا دوست بودم و وقتی همه چی بهم خورد میخواستم برم که نبینمش برم که دیگه حتی اسمشو از دهن کسی نشنوم که ذهنم بهم بریزه من داشتم فرار میکردم
فهمیدم که باید باورمو درست کنم تا برسم به اهدافم باید تکاملمو طی کنم تا بخوام مهاجرت کنم
اینکه به صورت فیزیکی بشینم خونه که همه چیو درست کنم دیدم نشد چون من خودمو همراه خودم دارم اون آیدای همیشگی
اینو استاد همیشه میگفتن تغییر فیزیکی نتیجه ای نداره تو باید همونجایی که هستی حستو باوراتو درست کنی تا هدایت شی به جای بهتر
چون اگه با همین باورا بخوای از شرکتی که دوست نداری دربیای بازم تو محیطی میری مثل قبلی یا حتی از رابطه ای که خوشت نمیاد به صورت فیزیکی دربیای باز میری تو رابطه ای با همون ویژگی های قبلی چون تو خودتو داری با خودت میبری
از این تجربه راضی ام هرچند شاید نتیجه اش چیز جالبی نبود به ظاهر ولی برای من نتیجه درستی داشت
اینکه باید جایی که هستم حسمو خوب کنم تا به یه محیط عالی دیگه هدایت بشم
اینکه نباید هیچوقت از چیزی و کسی فرار کنم و بترسم هر کسی و هر اتفاقی تو زندگی یه تجربه است و باید فقط از این دید نگاه کنم
اینکه زبان انگلیسمو تموم کنم چیزی که هیچوقت براش هدفی نداشتم و نیازی تو زندگیم نمیدیدم ولی وقتی دیدم خیلی دوست دارم مهاجرت کنم فهمیدم چقدر زبان میتونه کمکم کنه
اینکه من باید تکاملمو طی کنم
اینکه همیشه بشینم هدف کار هایی که میخوام بکنم ببینم دقیقا چیه آیا دلیلش ترسه آیا دلیلش اینه که بقیه منو تایید کنن آیا دلیلش فرار کردنه آیا دلیلش فقط اینکه به بقیه ثابت کنم من دختر قوی هستم
میتونم با دلایل اشتباه خودمو گول بزنم ولی جهان و قوانینو نه
من میگفتم دیگران تو زندگی من تاثیری ندارن ولی دیدم نخیر باورهام چیز دیگری است
همین مدت همش تصور میکردم وقتی دارم میرم به همکارام میگم دارم مهاجرت میکنم همه چقدر منو تحسین میکنن و اون فرد مورد نظر هم میشنوه و حسرت میخوره از اینکه چرا رابطمون اینجوری شد اینکه به دور و بریام میگم و همه میگن آیدا چه دختر مستقلیه عجب تصمیم خفنی
خدایا بهت غر زدم که چرا اینجوری شد ولی الان میدونم تو منو همیشه هدایت میکنی به مسیر درست وقتی از زبان مادر پدرم بهم میگفتی این تصمیم درست نیست باید هدف داشته باشی باید تکامل طی کنی و من مقاومت میکردم خودت یه نشونه فرستادی که به خودم بیام
خدایا من آیدا خیلی خیلیییییی دوستتتتت دارم مرسی که کنارم هستی و منو هدایت میکنه حتی وقتی میرم به بی راهه دستمو میگیری میاری تو مسیر
همیشه همیشه در کنارم باش
استاد عزیزم سپاس گزارم به خاطر آموزش های فوق العادتون از اینکه حتی وقتی اشتباه میریم متوجه میشیم داستان چیه و چرا اینجوری شد
بی نهایت ازتون ممنونم و به امید روزی که از مسیر درست با طی کردن تکاملم بیام و از نزدیک ازتون تشکر کنم
آقای خوشدل عزیز سلام
چقدر عالی نوشتین مثل همیشه
واقعا اگه هدف برای خودمون بزاریم بدون اینکه بخوایم رقابت داشته باشیم با فرد دیگه ای چقدر آرامش و احساس خوب در کنارش خواهد بود و چقدر راحت هدایت میشیم به هدفمون
من خودم اواخر هدف گذاشته بودم فلان کار میکنم برای اینکه به بقیه ثابت کنم من چقدر تغییر کردم من چقدر قوی هستم و همش خودمو مقایسه میکردم با فلانی و نتیجه اش چیزی نبود جز احساس بد
موقعی که این قوی بودن این توحید این عزت نفس درونی باشه واقعا دیگه با بقیه کاری نداریم کی چیکار کرد کی چیکار نکرد بگیم ای وای من جا موندم اون پیشرفت کرد
اونوقته که با اون احساس عالی درونی فقط روی هدف و خواسته های خودمون تمرکز میزاریم و به بقیه که کجان و چیکار میکنن کاری نداریم و اونوقته که خداوند نعمت های
بی اندازه و دستان فوق العادشو تو مسیر زندگی ما میزاره
به امید الله مهربان هممون برسیم به اون توحید و عزت نفس درونی و فقط تمرکزمون باشه روی زندگی خودمون
همیشه شاد و سلامت باشین