پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 9 - صفحه 15

551 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    mahin ahmadi گفته:
    مدت عضویت: 952 روز

    به نام او که می ماند

    سلامت به استاد عزیزم و مریم بانوی عزیزم و هم دوستان عزیزی که که مسیر تغییر به سوی بهتر شدن رو انتخاب کردند

    استاد جان من این سوال رو اتفاقا دیروز به ذهنم رسید از خودم پرسیدم اینکه چرا با اینکه مدتها و سالها بود به دنبال تغییر خودم بودم از وقتی رفتار بقیه رو می دیدم و رفتار خانواده ها یا حتی وقتی از رفتاری یا نتیجه ای راضی نبودم برای خودم خواسته هامو می نوشتم و همیشه دفتر داشتم مانه دفتر هدفگذاری بلکه دفتر ارزو بود بیشتر اما بزرگترین دلیل شکستم اینکه

    1)در مورد راههای رسیدن به خواسته ام تحقیق زیادی نمی کردم و چون راهشو بلد نبودم خیلی زود بی انگیزه میشدم

    2) هدفهام به نسبت توانایی ها و قدرت و شرایط فعلی اتخاب نمی کردم و چون خیلی کمال گرا بودم هدفهام بزرگ بودن

    3) با کوچکترین مانع و یا سختی و زحمت که توی ذهنم سختر میشد و اصلا تحمل کمی فشار یا سختی رو نداشتم و فک میکردم من ادمش نیستم و این راحت طلبی باعث میشد بی انکیزه میشدم و خودمو می باختم و خیلی دهن بین بودم تا نظر دیگران رو بدونم

    4) به دنبال تایید یا تشویق دیگران هدف تعیین می کردم تا خودمو و توانایی هامو ثابت کنم و وقتی دیگران هم منو باور نمی کردن من هم جا میزدم

    5)فراموشی هدف یا خواسته هام بعد از مدت کوتاه

    6) به دلیل پاداش های و تشویق های که فقط به دنبال جایزه درس می خوندیم یا کار مثبتی می کردیم وقتی از شرایط مدرسه و یا خانواده پدری دور شدم چون کسی نبود تا تشویقم کنه به خاطر رفتار درستم بعد از مدتی ناامید میشدم در حالی خودم باید مشوق خودم میشدم و اون نتیجه ای که توی درونم تاثیر می گذاشت رو مدنظر قرار نمی دادم

    اینها دلایلی بود به ذهنم می رسید و نرسیدن به هدفها و خواسته ها بزرگترین دلیل عدم خود باوریه و همون طور که خود باوری شما رو به خواسته می رسونه و مثل یک چرخه می مونه پس بهترین هدفها رو با قدم های کوچکتر به نسبت توانایی هام بردارم و از مقایسه خودم و مسیرم با افراد موفق دست بردارم و تمرکز روی خودم بذارم استاد عزیزم من خیلی به گذاشتن پیام توی سایت مقاومت داشتم اما تصیم گرفتم کم کم روی خودم کار کنم و مقاومتهام بشکنم چون فکر می کردم من هنوز به خیلی نتایج بزرگی نرسیدم بخوام در مورد چی صحبت کنم اما با خوندن چکاب فرکانسی ام تو زمان اشنایی با شما فهمیدم من خیلی بهتر شدم و چند بار بهم الهام شد مگه همیشه دنبال معلمی نبودم که مسیر بهم یاد بده و با شاگرد شایسته بودن مزد زحماتشو بدم و ازتون بسیار ممنون و سپاس گزارم امیدوارم با کار کردن روی خودم نتایجم بزرگتر بشن و جواب اموزش معلم عزیزم که شما باشید رو بدم خدا حافظ شما و سایر دوستان هم مسیرمون باشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      زیبا گفته:
      مدت عضویت: 2499 روز

      سلام و درود

      چقدر خوب نوشتی

      تک تک موردهای که گفتی میتونه به تنهایی برای خیلی ها باشه

      گزینه دوم موردی هست که خود من بهش رسیدم و دیدم یکی از دلایل موفق نشدنم است

      ممنون بابت نوشته هات

      و اینکه ما فراموش میکنیم از کجا به کجا رسیدیم

      و جواب فرکانسی غوغا میکند

      بهترینها رو در مسیر پیشرفت و آسان ترین ها رو برایت میخواهم

      شاد و موفق و ثروتمند باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    فرهاد غلامی گفته:
    مدت عضویت: 892 روز

    بنام خدا بخشنده و مهربان سلام به استاد عزیز و خانم شایسته و همه دوستان عزیز این سایت بی‌نظیر و. فایل های بی‌نظیر استاد عزیز که بی‌نهایت درس. داره برای ما دست میزاره رو نقطه اساس زندگی ما استاد عزیز ازتون بسیار ممنونم و سپاسگزارم که وقت میزاریم برای ما و این فایل ها رو آماده می‌کنیم بازم ازتون. قدردانی می‌کنم و اگر چی

    این‌ها برای خودتون است و خیل ممنونم

    برای ماهم به اشتراک می‌گذاریم

    بریم سراغ سوال های که پرسیدیم و چه ترس‌هایی است که هنوز نتوانستم بر اونا غلبه کنیم من ترس از رفتن توی ادارات دولتی

    حالا کلانتری باشه دادگاه باشه یا کاری باشه که

    به ادارات دولتی ربط داشته باشه و خدا را شکر

    روی خودم دارم کار می‌کنم و خیلی بهتر شدم

    ولی همچنان سر کارم با ادارات دولتی که برام

    اتفاق می افته یکم ترس بر من غلبه می‌کنه

    و خدا را شکر آگاهانه بر ترسم غلبه می‌کنم

    و نقاط ضعف مو پیدا می‌کنم تا حد ممکن و با یاری الله

    میرم تو دل ترس‌هام و کار برام راحت‌تر میشه

    و با خودم افتخار می‌کنم و همیشه اینو تو ذهنم

    به یاد می‌سپارم اونجایی که به نترسید م

    آگاهانه عمل کردم کارها برای من آسان شد و

    بزرگتر از ترس هام شدم و خدا را شکر که

    دارم دلیل ترس‌هام یکی یکی پیدا می‌کنم

    و هروقت که قدرت رو به عامل بیرونی

    دادم کار برام بسیار سخت شد یعنی

    روی فردی حساب کردم کار رو برام انجام بده

    یا قدرت رو به فردی قدرتمند یا آدم با نفوذی

    توی دولت دنبالش گشتم یا روی آدم پولداری

    یا روی فردی آشنایی حساب کردم یعنی

    به غیر از خداوند که اگر فردی یا شخصی

    کمکم کنه ازش تشکر کنم ولی به یاد

    داشته باشم که خداوند این فرد یا

    این شخص رو برام فرستاده نه کسی دیگری

    بازم ازتون سپاسگزارم و ممنونم استاد عزیز

    و همه دوستان عزیز این سایت بی‌نظیر و با

    کامنت‌های بی نظیر شو ن ممنونم دوستان.

    سپاسگزار خدای متعال هستم

    که منو تو این مسیر هدایت می‌کنه

    در پناه الله یکتا و متعال شاد سربلند

    موفق و ثروتمند و سلامت باشید فعلاً خدانگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  3. -
    Sheyda amani گفته:
    مدت عضویت: 1406 روز

    سلام به استاد و مریم شایسته ی عزیز و تمام دوستانی که با کامنت هاشون خیلی از مسائلی که دارم و ازشون اطلاع ندارم رو متوجه میشم

    و از شما استاد و خانم شایسته و تمام دوستان بسیار سپاس گزارم

    وقتی به سوالتون فکر کردم جواب های بسیار زیادی به ذهنم رسید و نوشتم و یک سری ها هم از کامنت دوستان متوجه شدم و تک تک براتون مینویسم تا رد پایی بشه برام تا بعد ها که برمیگردم میخونم ذهن منطقیم رو ساکت کنم

    همه کار هارو میخوام با هم انجام بدم

    چندین کتاب و دوره از شما استاد عزیز دارم و به جای این که تمرکز بزارم و یکی رو تمام کنم و بعد برم سراغ بعدی میخوام همه رو گوش بدم و انجام بدم و متاسفانه هیچ کدوم هم انجام نمیدم چون تمرکزم پراکنده است

    میترسم روی خودم کار کنم و مدارم عوض بشه و کسایی که دوستشون دارم ازم دور بشن

    از موفق شدن میترسم

    از تغییر کردن و رفتن تو دل چالش ها میترسم

    خیلی زود انگیزه ام رو از دست میدم و نا امید میشم که من نمیتونم

    حس میکنم دارم با تکامل خودم رو گول میزنم مثلا اگر الان باید از کارم نتیجه ی بهتری گرفته باشم و نگرفتم میندازم گردن تکامل که نه احتمالا تکاملم طی نشده

    عزت نفس ندارم و میگم من که توانایی ندارم مهارتی ندارم رزومه ای ندارم مدرک تحصیلی ندارم

    نمیدونم به چه چیزی علاقه دارم

    همش به دنبال اینم که کاری انجام بدم نه این که باور و ذهنیتم رو تغییر بدم

    همش تبلی میکنم و میگم فردا یه ساعت دیگه حالا این فیلم رو ببینم حالا این کلیپ ها رو نگا کنم یکم فضای مجازی رو چک کنم

    از چالش ها فراری ام و میترسم شکست بخورم

    فکر میکنم هنوز ایمان و باور ندارم که میتونم با تغییر باور هام زندگیم رو عوض کنم

    به خدا ایمان کافی ندارم و پر از شرک هستم

    وابسته ام به دست های خدا و همش میگم خدا چجوری میخواد به من کمک کنه من که دایره ارتباطی خیلی کوچیکی دارم اصلا کسی منو نمیشناسه و یا این که خوب من اگر پول داشته باشم با فلانی فلان کارو میکنم و موفق و ثروت مند میشم

    کارهایی که میدونم باید انجام بدم رو پشت گوش میندازم

    از این که شکست بخورم و بگن دیدی نتونستی و قضاوت کنن میترسم

    همین ها رو فعلا نوشته بودم و توی همین موارد کلی پاشنه ی اشیل و چیزهایی که توی لایه های عمیق ذهنم بود رو فعلا فقط متوجه شدم

    از خدا میخوام هدایتم کنه به توحید به راه درست به راه کسایی که نعمت داد از خدا میخوام توحید رو توی دلم جاری کنه از خدا میخوام بهم یاد بده وابسته ی اون باشم از خدا میخوام توکل رو یادم بده

    ممنونم از شما استاد عزیزم

    خداروشکر میکنم که توی سایت هستم و هر چند خیلی اروم حرکت میکنم اما همین که ساکن نیستم خداروشکر اما تغییر میدم این حرکت و میزان تمرکز رو

    در پناه الله باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  4. -
    سنا سلیمانی گفته:
    مدت عضویت: 1900 روز

    باسلام به استاد عزیز ومریم بانو

    وسلام به دوستان همفرکانسی

    در رابطه باالگوهای تکرارشونده توزندگیم

    هر دوره اززندگیم بنابرشرایط اون دوره با تکرار شونده های زیادی مواجه میشدم

    البته به وقتش نمی‌دونستم که این باور وفرکانسهای منه که باعث جذب چنین الگوهایی درزندگیم میشه

    وبرام طبیعی بود چون برای 90درصد انسانهای دورونزدیکم اتفاق میفتاد

    دیگه یک امر بدیهی بود وخودم رو همرنگ جماعت میدیدم

    تاحدی که حتی این امر درافرادی که برای خواستگاریم میومدن تقریبا همون شرایط باقالب آدمای جدیدکه دیگه برام ی باورشده بود که اقا دیگه خبر از اون خواستگارای پولدار مهندس که خارج کشور بودن نیست اون دوره ای سنی اوج جوانی بود و رفت وقانع شدم وازدواج کردم که این تکرارها درزندگی قبلی خیلی پررنگ بود

    اما دردوره بعدازازدواج که هزاران بارسپاس ازخداوندمنان واستاد بزرگوار تونستم از خیلی پستی بلندیها بطور امن وامان ردبشم وبه لطف آموزه‌های استاد به بهشتی از عشق وسلامتی وزیبایی درکنار عزیزدلم برسم وتونستم بسیاری بلکه 99درصد اختلاف نظرها واحتکاکهای باورهای غلطی که عزیزدلم داشت را به لطف خداازمیان بردارم که همه این دستاوردها رامدیون استاد عزیز ومریم بانوواین سایت بهشتی وکامنتهاوتجارب دوستان که به قلم میارن میدانم

    وامااهدفی که داشتم وبه آن نرسیدم

    مثلا عوض کردن تاکسی سمندمون وخرید خودروی شخصی

    ویادگرفتن رانندگی که خیلی دوست دارم حتی بمدتی باشوهرم میرفتیم براتمرین وخوب یادگرفتن

    ی خواسته دیگه خرید خانه ویلایی در بهترین منطقه

    واما خواسته ی مهارت دوخت وخلقه مدلهائی زیبا از یک پارچه بیجان…

    من ازبچگی عاشق این بودم که از هیچ چیزی خلق کنم مثلا یادمه 7سالم بوددخترخالم خیاط بود حالا من مثل یگربه ای که منتظرموش ازلونش دربیات بپره بگیردش

    منم کافی یتکه برش پارچه بیفته پشت چرخ میگرفتم روهم میزاشتم براعروسکام میدوختم

    حتی رشته علوم تجربی خوندم بعدرفتم تطبیق دادم به طراحی لباس عروس چون در طراحی استادم بدون اینکه دوره ای شرکت کنم چون ضمن علایقم بود

    بگذریم سالها رد شد ومن اول دوخت عبا انجام میدادم ازسن 14سالگی شروع کردم وخیلی مشتری داشتم وهمه دست به نقد

    بعد ازدواجم رواوردم به دوخت لباس مجلسی باسنگکاری ودوخت عبامجلسی

    خلیجی باطرحهای سنگکاری که خودم می‌کشیدم روپارچه وکارمیکردم

    به شکلی که بعدازاتمام کار یک اثر هنری بسیار زبباتحویل مشتری میدادم

    بعدش به دلم افتادمزونم را را آه اندازی کنم

    ویکی دونفر استخدام کنم ویکی از خواسته هام بود در طی دوسال گذشته

    اماهرچی بابتش نوشتم شکرگزاری کردم

    قدم برداشتم نشد حتی رفتم توکن خریدم برامزایده ستادی که بتونم مغازه مدنظرم که دوبلکس ونزدیک محل سکونتم هست روبخرم باز نشد وهنوز به سایت نیومده اما همچنان اصرار ی ازجنس ایمان دارم که میشود چون آرزویم راباوردارم ومقدمه هارورفتم وفقط قدمهای کوچکی مانده تارسیدن به وصال

    واما سبب اینکه هنوز نتونستم ایده ام را اجرائی کنم……

    بنظرم عشقم به مادرشدن ورسیدن به این احساس زیبا وطعم به آغوش کشیدن دوقلوهایم که همیشه وهرلحظه منتظر این اتفاق زیبا هستم که حتما میشود چون برای خدا هیچ ناممکنی نیست

    (وإذاأرادشئ أن یقول له کن فیکون)

    چون خدا قادروتوانا است کافی باورکنیم وپاازروی ترمز برداریم

    وهمین ارزوم روتمام رویاهام سایه انداخته ونمیزاره میکروسکوپی روخواسته هام

    زوم کنم وبعضی وقتا باعث میشه به ازمسیر خارج بشم

    اما این فایلهای توحیدی چه به وقتش اومد خدایا چقدرتوعشقی که همیشه هوای بنده هاتوداری تا رفتن توفاز منفی زوددست بکار میشی ی تلنگری بشون میدی تا بخودشون بیان اونم بازیباترین روش به دست زیباترین موفقترین وانسانی توحیدی که استاد نابمان استاد عباس منش باشه

    خدایاشکرت خدایا شکرت خدایاشکرت

    برای همه آرزوی زیبایی سلامتی وعشق را ازخدادارم عاشقتون هستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  5. -
    سام احمدی گفته:
    مدت عضویت: 1139 روز

    به نام الله .سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته ی عزیز.

    چه چیزی ما رو از هدف دور میکند؟؟

    من وقتی اوایل با سایت آشنا شدم بدهکار بودم و تو ته دره .شکر الله با سایت اشنا شدم و سلول ب سلول بدنم دیگه تغییرو میخاست ینی میگفتم یا تغییر میکنم یا میمیرم ب قول استاد.تعهدی عالی دادم و نتایج شروع شدو من تویه مغازه ی که داشتم 90درصدجنسهاش بدهی بود بهمن 1401من اون تعهدو دادم 100 تومن بدهکار بودم و الان شکر خدا یه ذره ش مونده اونم میدم توکل ب الله با تعهد و ایمان وحس خوب کارهام عالی پیش میرفت چرخ دنده ی زندگیم روان شده بود از شغل مغازه هدایت شدم ب شغل گچ کاری که استاد کار بودم و بخاطر باورهای غلط و کمبودی ازش زده شده بودم ولی این بار انگیزه ی زیادی داشتم توکل داشتم و باور داشتم هدایت میشم من در هر لحظه .شروع کردم ب کار و میگفتم باید تکاملو طی کنم لذت میبردم خداشاهده ساختمون های زنگ میزدن واسم به قول قران از جایی که فکرشو نمیکنی بهت میرسه .من 80 درصد مردم بیکار بودن من کار داشتم با افراد خوب و نقد .و بدهی هامو صاف میکردم محصولات رو میخریدم وسایل کار رو خریدم وسایل برای منزلمون گرفتم بخدا پولم اینقدر برکت داشت ب قول استاد ظرفمم بزرگتر شده بود .تا یه کار گرفتم مثلا اون دوماه چقدر کار کرده بودم این کار خودش دست مزدم از اون دوماه بیشتر بود اون کار ابزار وگچ بری میخاست من طبق فرمایش استاد توانایی هامو بیشتر کردم با اموزش و عمل کردن و کار رو شروع کردم هدف من تموم کردن اون کار بوود تو دلم خیلی رو پولش حساب میکردم ینی روزی یه بار میگفتم این پول میدم به فلان وسیله یا اونو میخرم ولی نشونه ی میگفت از این کار دل بکن ما بهترشو میدیم ولی من بخاطر شرک کی که داشتم و عدم باور فراوانی اون کار اواسط تعطیل شد و صاحب خونه دیگه نمیتونست پول بده منم به قول استاد جهان گوشمو پیچوونود و ضربات ویرانگر شرک و احساس عدم لیاقت منو از اون هدف دور کرد و مسئولیت همش تقصیر خودم بود چون همه چیز خودمونیم با افکار ماست بخدا وقتی طرف پول نمیداد من نجواا ها بیشتر شد تو افکارم طرف دعوام میشه دقیقا هم اتفاق افتاد .و این تضاد و درس منو بیشتر به این اگاهیی ها سوق داد که بیشتر مواظب باشم به نظرم فقط این باورهاس که مارو از هدف دور میکنه .استاد جانم خیلی دوست دارم و از همه دوستان عزیز که کامنتهاشون درسه واسه من تشکر میکنم .الله یار و یاور همگی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  6. -
    مرضیه ایزدی گفته:
    مدت عضویت: 1515 روز

    سلام به استاد عزیزم

    ممنون بابت این فایل های آگاهی دهنده و خدا را بسیار شاکرم که با استفاده از این فایلها به یک خودشناسی عمیق می رسیم

    سوال:

    درباره هدف هایی که هر بار به عنوان هدف سالانه یا هدف کوتاه مدت انتخاب می کنید اما به آنها نمی رسید، فکر می کنید چه دلایلی باعث می شود که شما باز هم به آن اهداف تعیین شده، نرسید؟

    من وقتی به این سوال فکر کردم سعی کردم به رفتارهای روزانه خودم دقت کنم و از میان این رفتارها دلیل این اینکه به خیلی از هدفهام نمی رسم را پیدا کنم

    یکی از این دلایل را با مثال بیان می کنم

    1-ما یک الگوی رفتاری در خرید کردن داریم مثلا می خواهیم بریم ماست بخریم از سوپر مارکت وقتی بر می گردیم کلی خرید کردیم که اصلا بابت آنها به سوپرمارکت نرفته بودیم یعنی وقتی چشممون به مواد غذایی و … در سوپر مارکت می افته احساس نیاز می کنیم و می خریم و بعد با خودمان می گیم ای بابا من رفتم یک ماست بخرم چقدر الکی خرید کردم چون ما هیچ وقت لیست نیازهای بابت خرید نداریم و اگر داریم همیشه وقتی چشممان به چیزی می افتد بی دلیل حس خرید کردن پیدا می کنیم و می خریم یا می گیم اینو هم می خواستم حواسم نبود حالا اینو هم بردارم نیاز می شه و …

    در مورد هدف برای من این الگو تکرار می شه

    مثلا هدفم در اول سال یاد گرفتن وردپرس بود و تا یک جایی خوب پیش رفتم ولی وقتی داشتم طراحی سایت یاد می گرفتم هی با خودم می گفتم خوب باید خودم را در زبان هم قوی تر کنم حالا باید پریمیر را هم یاد بگیرم و هی از این شاخه به اون شاخه پریدن باعث می شد که تمرکزم از همون یک هدف برداشته بشه و ناخواسته با یک دست چند تا هندوانه بردارم و برای اینکه نتونستم تا آخر برم خسته شدم و کنار گذاشتم در حالیکه خیلی خوب پیش رفته بودم

    مثلا دارم درسهای دانشگاه را می خوانم یک نکته ای هست می رم سرچ می کنم و شروع می کنم به دیدن ویدیو در مورد اون موضوع بعد می بینم زمانی که باید می زاشتم برای اون درس بیشتر شده و هنوز تمام نشده و دلزده می شوم

    من طبق الگوهای تکرار شونده در خودم دیدم که مشکل من عدم تمرکز است مثلا امروز فقط نمی توانم روی یک فایل کار کنم حتما باید متنوع باشد اصلا نمی تونم یک روز تمام بر روی یک موضوع تمرکز کنم و هر موضوعی می شنوم و علاقمند می شوم دوست دارم یاد بگیرم مثل اینکه می ری سوپر مارکت هی کالاهای مختلف می بینی و برمی داری و می گی لازم می شه و آخر با خودت درگیری که اینهمه خرید چرا انجام دادی بی دلیل

    2-یکی از موارد دیگه من هدفهام را به سرانجام نمی رسونم اینه که بسیار عجول هستم اول که شروع می کنم به سرعت دوست دارم برم جلو و اصلا قانون تکامل را رعایت نمی کنم و بعد از یک مدت خسته می شوم چون نمی تونم انرژی ام را تقسیم کنم

    و الان من کلی اطلاعات دارم ولی همشون با عمق کم و دوست دارم فقط در یک زمینه تخصص داشته باشم ولی انگار اینو دلم نمی خواد می خوام همش بیشتر بدونم بیشتر یاد بگیرم

    3-مورد سوم اینه که هدفهایی که انتخاب می کنم یک دفعه تصمیم می گیرم و همون لحظه اجرا می کنم یک دفعه می رم کلاس شنا و تا آخر ادامه می دم یک دفعه می رم کلاس زبان و پیگیر می شم تا زبانم را عالی کنم و چون بدون برنامه و یک دفعه می رم سراغ این کار انگار یک جورایی برنامه های دیگرم را مختل می کند و به خودم می گم چرا اگر واقعا این هدف را داری برای خودت نمی نویسی زمان نمی دی دوست داری یک دفعه به نتیجه برسی

    4-مورد چهارم اینه که من برای رسیدن به هدف تلاش می کنم ولی لذت نمی برم فقط به پایان هدف و نتیجه فکر می کنم و می گم همین که به این هدف برسم اکی است انگار فقط می خوام یک نتیجه دستم بیاد و از گرفتن نتیجه حالم خوب می شه

    مثلا من خیلی از شنا کردن می ترسیدم خوب یک دفعه یک روز تفریحی رفتم شنا در همون لحظه تصمیم گرفتم برم کلاس شنا

    هر چند خیلی با هدایت خداوند مربی بسیار عالی انتخاب کردم و همه چیز برام عالی شد ولی جوری شد که دیگه همه پنج شنبه جمعه هام درگیر شنام چون مربی من فقط اون روزها هست

    حالا تو همون زمان امتحان دانشگاه داشتم پسرم هم امتحان داشت و من به خودم تعهد داده بودم که باید برم خلاصه به خاطر بعضی از امتحانها مجبور شدم کلاسهام را کنسل کنم

    خوب نتیجه این است که چون یک دفعه تصمیم گیری کردم زمان مناسب را انتخاب نکردم و زمانبندی ام بهم می ریزد و نتیجه مقبول به دست نمی آید

    قبلا خیلی برام مهم بود که اهدافی که انتخاب می کنم مورد تایید بقیه هم باشد و دیگران بابت آن تحسینم کنند ولی الان کمتر شده ولی هنوز هست و همیشه قبل از انتخاب هدف از خودم می پرسم برای چی این هدف را می خوای انتخاب کنی و اگر یکی از دلایلش اینه که نیاز جامعه است و یا تایید دیگران سریع هدفم را تغییر می دهم

    5-یک مورد دیگر در مورد هدف این است که من وقتی هدفی را انتخاب می کنم مصرانه انجامش می دهم ولی بعد از یک مدت پیگیری نمی کنم و مثل اول ادامه نمی دهم برای همین نتایج کمرنگ می شود و بعد کلا از بین می رود انگار که تو اصلا این مسیر را نرفتی چون برگشتی به اول مسیر مثالش همین قانون سلامتی است که تا به تضاد خوردم دوباره به مسیر قبلی برگشتم در حالی که نتیجه خوبی گرفته بودم.

    حالا که این الگوها را در خودم پیدا کردم انگار راحت تر می تونم در هدفهای بعدی مواظبت کنم که این الگوها تکرار نشوند البته مطمئنا هر چه عمیق تر بشوم نکات دیگری هم پیدا می کنم

    ولی اصلی ترین الگوها

    1- عدم تمرکز کامل بر یک هدف

    2- عجله برای رسیدن به نتیجه

    3- عدم زمانبندی درست و به موقع

    4- شروع هدف در زمان نامناسب

    5- دلزده شدن از انجام هدف بعد از رسیدن به نتیجه و عدم پیگیری مداوم هدف

    البته الان یادم اومد که همین عجول بودن باعث شدن عضله تصمیم گیری ام قوی بشه چون وقتی تصمیم می گیرم که خانه بخریم یا ماشین بخریم سریع اول نیازهام را می نویسم اطلاعات جمع می کنم و سریع دنبال خانه یا ماشین و … می روم و در موقع خرید هم همیشه هدایت می شم به بهترینها شاید این نکته مثبت انتخاب هدف و تصمیم سریع باشه که شاید من طی دو هفته خانه مورد نظرم را انتخاب می کنم و کلا تا رسیدن به نتیجه خیلی پیگیر هستم

    من کلا هدف گذاری را خیلی دوست دارم و زندگی با هدف همیشه برای من اصل بوده حتی زمانهایی که می تونستم در راحتی زندگی کنم و هدفی نداشته باشم و کاملا تامین بودم بی هدفی را دوست نداشتم و اینقدر برای خودم چالش درست می کردم که همیشه در حرکت باشم شاید این خصوصیت من باعث تعجب دیگران بشود ولی من خودم دوست دارم تا آخرین لحظه زندگی با هدف و شور و شوق زندگی کنم و الان که به زندگی ام نگاه می کنم می بینم که خیلی از اهدافی که در زندگی ام به آن رسیدم برای همین نیاز بوده که من با وجود داشتن هدف در زندگی لذت می برم و برای همین هم هست که همیشه شما را تحسین می کنم چون می بینم هر لحظه برای خودتون برنامه دارید که خودتون را بهتر کنید و همین به ما هم انگیزه می دهد که در عین موفق بودن باید راکد نباشیم و هر لحظه خودمون را بهبود بدهیم.

    با تشکر از شما استاد عزیز

    امیدوارم بتوانیم با راهکارهای درست برای رسیدن به اهداف درست انتخاب کنیم و نتایج جدید و صحیح خلق کنیم

    همیشه سلامت و شاد باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  7. -
    صدف احمدی گفته:
    مدت عضویت: 2385 روز

    سلام و درود به همه ی خانواده عزیزم ،

    خانواده ای که داره پایه های زندگیشو آهسته و پیوسته میچینه و رو به جلو میره ، خیلی دوستون دارم ،خیلی خوشحالم که هستید و ما داریم بهره میبریم از وجودتون ،از کامنت های زیباتون و انگیزه بخشتون ،کلی سپاسگذار خدام که الگویی مثل شماها و بزرگ تر از همه استاد عزیزم دارم که میتونم در طول روز ساعت ها سپاسگذارش باشم و بهش فکر کنم و درخواست کنم که بتونم بیشتر در این فرکانس زیبا و حال خوب بینظیر در کنار شما بچه های دوست داشتنی قرار بگیرم ،از صمیم قلبم سپاسگذار خداوندم که ما رو هدایت میکنه و سپاسگذار همیشگی این قانون زیبا و بی حد و حصر ، خیلی خیلی دوستون دارم ،خیلی خیلی دارم ازتون چیز یاد میگیرم ،خیلی خیلی سپاسگذار همتونم و الهی این انرژی خوبم که نسبت بهتون دارم که چیزیه که از خودتون گرفتم بهتون برگرده ،خلاصه خیلی مخلصیم ,,خیلی دمتون گرم که الگویید ،،تشکرو نمیدونم چجوری بکنم دیگهههههه فقط بدونید وجودم پر از سپاسه از خداوند بزرگ و استاد عزیزو گرانقدرو زیبام و شما دوستان با ارزشم ….

    خب ! بریم سراغ اهداف نرسیده ،هدفی که من همیشه مینوشتمش بهش فکر میکردم راجع بهش تصمیم میگرفتم و در اخر هیچ نصیبم نمیشد کار بود ، صدفی که همیشه تصمیم میگرفت کار کنه اما یا کاری نبود یا اگه بود صدف باهاش اوکی نبود یا اگه اوکی بود درآمدش مناسب نبود خلاصه همیشه ی جای کار میلنگید ،تا زمانی که من متعهد شدم که کار پیدا کنم ،چرا؟چون باور کردم که “میشود” !

    و این شروع داستان ما بود ….

    عاقا ما باور کردیم که باور ما مشکل داره باور کردیم خدا تواناست و مارو هدایت میکنه به سمت خوبی ها به سمت خواسته هامون و درخواست کردیم ازش و نشونه خواستیم ازش که دیگه بعد 28 سال سن بهمون بگو چجوری شروع کنیم که خدارو خوش بیاد؟چیکار کنیم که همه جوره بصرفه و هم به نفع ما باشه هم به نفع دنیا و هم کمالگراییمون توش دخل و تصرف نداشته باشه ،خلاصه خدا در صدم ثانیه منو هدایت کرد به سمت درخواستم ، من توی دیواری که همیشه توش سرچ میکنم کار توی شهرمو و هیچوقت به خواستم هدایت نمیشم با باوررر 100 در صد رفتم و گفتم تا کار پیدا نشه بیرون نمیام و تصمیم داشتم اگه توی دماوند کار نبود من دنبال کار توی تهران باشم و هر جور شده فقط کار کنم ..خلاصه به صورت غیر قابل باوری وقتی دماوند رو سرچ کردم کاری که خودمو براش آماده کرده بودم که انجامش بدم جلوم سبز شد ” فروش ” با یک درآمد خوب و بسیار راضی کننده برای قدم های اول و من هم با خوشحالی به سمتش قدم برداشتم و برای اولین بار در عمرم سر کاری رفتم که دوسش دارم و حتی خودمو مجاب کردم قرارداد 6 ماهه رو امضا کنم و با چالش های این کار و در کل چالش های کار کردن رو برو شم و بلاخره تصمیم گرفتم و عمل کردم و چند قدم اول و برداشتم ،هفته ی اول کارم خیلی برام سنگین بود و طبیعی ام بود که بعد این همه سال بیکاری و دور بودن از دنیای کار شروع سختی داشته باشم ولی کلی به خودم امیدو انگیزه دادم و برای خودم اهرم و رنج و لذت و و پله های بعدو که انگیزه ی بالایی برام هستن مرور کردم و متعهد شدم که همیشه اینکارو انجام بدم ، وقتی با تضاد ها رو برو میشم از خودم میپرسم این تضاد میخواد منو به کدوم سمت ببره ،میخواد چه هدفیو برای من ایجاد کنه ؟میخواد باعث کدوم پیشرفت من بشه و جواب در لحظه به من گفته میشه دوست دارم بیشتر از اتفاقات این چند وقت براتون بنویسم و تجربه های خوبمو از عمل به قانون و نتیجه هاشو بگم که حتما این کارو آرام آرام خواهم کرد، و در کل زین پس سعی میکنم با نتایجم حرف بزنم همینطور که تا الان همینطور بوده و در کل تنها چیزی که آدمو عمیقا به حرف میاره نتیجس، و چقدر این نتیجه پاتو محکم میکنه دلتو قرص و حالتو خوب ،و چقدر احساس ارزشمندیتو بالا میبره و اصلا یک شخصیت جدید از تو میسازه و یک انسان ارزشمند یک انسان با تجربه و با اعتماد بنفس یک انسان ماهر تر ….

    دوستون دارم ،ممنون که کامنتمو خوندید ،خیلی سپاسگذارتونم ،خیلی سپاس گذار این خداوند زیبا و مهربانم ،دم همتون گرم

    یا علی

    فعلا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  8. -
    یگانه بانو گفته:
    مدت عضویت: 772 روز

    سلام به همه دوستای همفرکانسی و این جمع گرم و صمیمی، به استاد فوق العاده عالی و دوست داشتنی

    از نرسیدن ها گفتیم…..

    دوست دارم یه تجربه ای و تعریف کنم که یادآوریش همیشه برای خودم انگیزه بوده شاید برای دوستان هم جالب باشه……

    یه تایمی دنبال این بودیم خونه مونو عوض کنیم، واقعا ازش به ستوه اومده بودم تمرکزم رو نکات منفیش بود، اون موقع ماشین نداشتم فاصله خونه تا ایستگاه تاکسی زیاد بود و مسیرش تاکسی خور هم نبود، توی گرما توی سرما این مسیر پیاده روی برام عذاب آور بود.این یکی از نکات منفیش بود.

    کلی دلیل و برهان و انگیزه داشتیم برای عوض کردن خونه « حس اشتیاق و انگیزه»

    اقدام کردیم و پیگیر پیدا کردن خونه مدنظرمون شدیم.از این بنگاه املاکی به اون بنگاه پولمون باندازه کافی نبود و نیاز داشتیم که حتما خونمون فروش بره یا اگه بشه معاوضه کنیم، تازه خونه جدیده وام مسکن هم روش باشه تا بتونیم خونه ای که حداقل معایب خونه قبلی رو نداشته باشه بگیریم.« اقدام کردن»

    هر چی می‌گشتیم ناامیدتر و ناامیدتر می‌شدیم.

    من و مامان دیگه خسته شده بودیم.دیگه تصمیم گرفتیم از فکر خونه خریدن بیایم بیرون تا زمانی که پول مورد نیاز و فراهم کنیم تا نیازی ب فروش خونه و یا وام گرفتن نباشه یا خدا خودش یه دری و برامون باز کنه چون ما همه تلاشمونو کردیم و نشد.« دل بریدن از غیر خدا»

    بعد اینکه کاملا خسته شدیم و ناامید و خوردیم به در بسته، برای اینکه خونه ای که توش زندگی میکردیم برام قابل تحمل بشه و انقدر با روح و روان من بازی نکنه.تصمیم گرفتم بهش حس خوب بدم،دوسش داشته باشم، به نکات مثبتش توجه کنم، به خاطرات خوبی که توش برامون رقم خورده و درو دیوارش شاهد این اتفاقات بودن توجه کنم.بچه ها این حسه انقدر‌‌‌ خوب بود که بعضی وقتا اشکمم درمی اومد.دست به درو دیوارش می‌کشیدم و میگفتم دوست دارم منو ببخش که آنقدر ازت بدم می اومدم.انقدر خوبی داری که سختی هاشو به جون میخرم.« شکرگزاری و حس خوب از نعمت قبلی»

    یه چیزایی از تجسم شنیده بودم.نمیدونستم جواب میده یا نه، فقط و فقط محض اینکه حالمو خوب کنم اومدم شبا قبل خواب یه سناریو ساختم و تجسم کردم.اینکه از بنگاهی تماس میگیرن و میگن که یه مورد پیدا شده که به پول و شرایط شما میخوره و تو همون تجسم از ته دل شکرگزاری میکردم.سعی میکردم همون حسی و داشته باشم که اگه واقعی این خبرو میشنیدم بروز میدادم.« تجسم رسیدن به خواسته»

    انقدر‌‌‌ این کارا حس خوب بهم میداد که دیگه گیر نتیجه نبودم، اگه میرسیدم خیلی خوشحال میشدم اگه هم نکه حسمو خوب کرده بودم و اذیت نمی‌شدم« وابسته به نتیجه نبودن»

    بچه ها فک کنم به یک هفته نرسید یه مورد با شرایطی که می‌خواستیم برامون جور شد، موردی که حاضر بود خونه رو معاوضه کنیم حتی روی خونه وام هم داشت، چند قدم با ایستگاه تاکسی فاصله داشت، تو همون منطقه ای که میخواستیم، با اون چیزایی که دوس داشتیم داخل خونه داشته باشه.

    بخدا اگه میدونستم آنقدر قشنگ جواب میده با جزئیات بیشتری درخواست میدادم.

    تازه من این موارد و ننوشته بودم فقط یه موارد کلی تو ذهنمون بود.

    رسیدن به هدف می‌تونه به همین راحتی و قشنگی باشه، میشه سختش نکنیم، میشه باور کنیم که میشه

    مسیرو درست برو مگه میشه که نشه…..

    خودم خیلی از این تجربه لذت میبرم و حتی برای خرید ماشین هم ازش استفاده کردم و نتیجه گرفتم.اصلا وقتی ب یه هدفی می‌رسی خود اون انگیزه ای میشه برای گام ها و هدف های بعدی….

    شاد و پیروز و رستگار باشید……

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 208 رای:
    • -
      محمد سمیعی گفته:
      مدت عضویت: 1738 روز

      سلام به یگانه خانم و همه دوستان

      چقدر قشنگ نوشتی ؛ چقدر خوب قانون رو ازش استفاده کردی ؛ اقدام و توکل و شکرگزاری و تجسم و احساس خوب ؛ تمام مسیر همینه ؛ ولی خیلی وقتها دنبال چیز دیگه میگردیم ؛ واقعا عالی بود ؛ ممنون

      ایشاله که همیشه همینطوری به همه خواسته هات برسی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      علی بردبار گفته:
      مدت عضویت: 1859 روز

      آفرین به یگانه بانو!

      دست مریزاد، عجب خاطره کاربردی قشنگی!

      کاش زودتر اینا رو شنیده بودم!

      از یازده سال پیش که خونه مون رو فروختم تا امروز که اجاره نشین هستم، همیشه داستانهای عجیب اون زمان رو دلیل این شکست‌های پی در پی می‌دیدم ، حالا شما که اینو نوشتی , دیدم ای دل غافل!!

      به صورت واضحی خودم خونه مون ، خونه ی بعدی، خونه ی بعدی و در آخر باغ شهری ویلا دارمون رو دادم رفت، یه نق نق حسابی هم روش!!

      خب،یه ده باری باید این خاطره شما رو بخونم، جدی میگم!

      قدر زر، زرگر شناسد، قدر کامنت شما رو آدم مستاجر مثل من!

      خوشبخت و خوش شانس و پولدار باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
      • -
        یگانه بانو گفته:
        مدت عضویت: 772 روز

        آقای بردبار عزیز

        بی صبرانه منتظر شنیدن خبر خونه دار شدن و رسیدن به اهداف والای زندگیتون هستم.

        امیدوارم روزی بشه توی همین سایت کامنت نتیجه ی شمارو بخونیم و لذت ببریم.

        قانون برای همه یکیه

        باندازه باور و ایمانمون بهمون داده میشه……

        چوب های که از طریق باورهای قبلیتون خوردین و فراموش کنین، همین لحظه آینده ی شمارو میسازه……

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      سیدحبیب حافظان گفته:
      مدت عضویت: 2064 روز

      سلام بر یگانه بانوی عزیز

      چقدر از خوندن کامنتت لذت بردم

      مثل اسمت زیبایی و سرشار از زیبایی و صفات زیبا

      چقدر خوب قوانین رو شناختی و بکار گرفتی

      چقدر بهم انگیزه دادی تا هدف هامو با دقت به تصویر بکشم

      چقدر مهمه که از آنچه که داری راضی و شاکر باشی

      هر مرحله رو مشخص کردی تا بقیه دوستان هم یاد بگیرن و ازش استفاده کنند

      درود برشما دختر هدفمند و مصمم

      برات آرزوی رسیدن به تمام اهدافتو دارم

      منتظر خبرهای خوب بعدیتم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      الهام رمضانی گفته:
      مدت عضویت: 1461 روز

      وااو

      یگانه بانوی عزیزم

      چقدر درک شما از قانون بالا هستش

      اخر هر پاراگراف نوشتی که خب این کارم از نظر قانون یعنی چی

      اقا دمت گرم

      استاد میگن همه موفقیت ها یه فورمول داره

      شما از قانون برای رسیدن به خونه استفاده کردی

      برای ماشینم جواب داده

      پس برای رابطه عاشقانه

      معنویت

      ازادی مالی

      مهاجرت

      و هررررررررررر چی که دلتان بخواهد جواب میده

      مرسی یگانه بانوی عزیزم

      در پناه الله یکتا شاد و موفق و سلامت و ثروتمند و سعادتمند باشی دوست موفق من

      که نتایج عالی توی دستش داره عشقی خواهری

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
      • -
        یگانه بانو گفته:
        مدت عضویت: 772 روز

        سلام الهام عزیزم

        قانون جواب میده بی برو برگرد

        وقتی برای هدفی ازش نتیجه میگیری واقعا کلی انرژی و انگیزه میگیری

        من اون حس خوب و قشنگی که درک کردم و برای تک تکتون آرزومندم.

        بله که جواب میده اصلا اگه جواب نده باید شک کنی

        من برای شغلمم حتی ازش استفاده کردم.توی فایل لایو 21 استاد داستانشو نوشتم.

        این که ما به یه سری اهداف نمی‌رسیم دلیل بر مشکل دار بودن قوانین نیست، ما یه جای کارو اشتباه رفتیم باید بگردیم و اون چاله رو پیدا کنیم.

        توی پاسخ دیدگاه شما از این فرصت استفاده میکنم تا از تک تک دوستانی که لطف داشتن و زمان گذاشتن خاطره مو خوندن و توی خوشحالی من سهیم شدن کمال تشکر و قدردانی رو میکنم.

        دوستون دارم……..

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
        • -
          سمانه جان صوفی گفته:
          مدت عضویت: 1904 روز

          سلام مجدد یگانه جانم.

          خیلی لذت میبرم که هدایت میشم تا این نکات مهم رو تو کامنتهات، ببینم، بخونم، بولدشون کنم برای خودم تا یادآوری شه برام:

          این که ما به یه سری اهداف نمی‌رسیم دلیل بر مشکل دار بودن قوانین نیست، ما یه جای کارو اشتباه رفتیم باید بگردیم و اون چاله رو پیدا کنیم.

          الحق و الانصاف که کامنتها یکی از گنجینه های سایت هستن، چقدر تو دلِ کامنتها نکات مهم بیرون کشیدم برای خودم.

          سپاس گزارم از تک تک دوستانی که محبت میکنن و کامنت مینویسن.

          یگانه جانم، ماچ به روی همچون ماهت، در پناهِ خدا باشی همیشه.

          خدایا شکرت برای این هدیه که از کامنت یگانه جانم دریافتش کردم.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      فاطمه قصابیان گفته:
      مدت عضویت: 825 روز

      سلام یگانه بانو جان… چقدر قشنگ نوشتی! الان چند مدتیه که دقیقا من تو وضعیت شما قرار دارم. و ظرفیتم از خونه م پر شده و دارم سعی میکنم ذهنم رو از نکات منفی پاک کنم. این پیام شما برام ی نشونه بود امیدوارم منم به زودی نتیجه بگیرم. مرسی ازت ️

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      جواد صنمی گفته:
      مدت عضویت: 1944 روز

      به نام الله

      سلام بانو یگانه

      به به

      به به

      لذت بردم بخدا

      چقدر با حس خوب نوشتی

      و چقدر این لحظه ها شیرین هستند

      و چقدر وقتی که به اون خواسته میرسی لذت‌بخش تر میشه وقتی که بهش فکر کردی و تجسم کردی و خلقش کردی

      منم موقعی که میخواستم خونم رو عوض کنم (خونه اجاره بود)

      و برم توی یک خونه دیگه از این خونم کلی تشکر کردم و کلی باهاش صحبت کردم و کلی حالم بهتر شد و دیدم که خدا یک خونه دیگه بهم داد خیلی بهتر و قشنگ تر

      خدا شاهده باورتون شاید نشه اما از وقتی که رفتم توی اون خونه حس میکردم کال خودم هست اینقدر احساسم خوب بود و اینقدر به خودم نزدیک میدیدمش

      ممنونم که این کامنت رو با ما به اشتراک گذاشتی

      موفق باشی بانو

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      ساناز رستمی گفته:
      مدت عضویت: 1462 روز

      سلام خانم یگانه

      منم الان تقریبا مشکل شما رو دارم

      8 ماه هست نتونستم آپارتمانم رو اجاره بدم همش یا بنگاهی نا مناسب مستاجرهای نامناسب نصیبم میشد یا کلا پسند نمیشد یا اگر پسند مستاجر میشد یه‌جوری بهم میخورد و میخوره

      از عید که فایل عزت نفس رو گوش کردم و استاد گفتن ببینید چه تصمیاتی هست که مدام به تعویق می اندازید انجامش بدید

      این اجاره دادن آپارتمانم کلا اینقدر اذیتم کرده بود که با اینکه خیلی احتیاج به پولش داشتم رهاش کرده بودم

      مجدد اومدم روش کار کردم گفتم من چه باورهایی دارم که نمیتونم اجاره بدم

      1 ترس از بنگاه بد ترس. از مستاجر مزاحم ترس از صدمه مجدد به خونه ام

      روی خودم کار کردم با ترسهام… باز نشد

      آخر این بار هم دیروز بود که تو بنگاه موردی اومده بود که دیدم مناسب نیست و خودم منصرف شدم

      فکر کردم دیدم من برای آپارتمانم ارزش قایل نیستم و همش دارم به ایراداتش فکر میکنم با اینکه تمیزه نقاشی شده است و خیلی نورگیره خوش نقشه است اما ذهنم میره به سمت امکاناتی که نداره و واقعا دوستش ندارم …

      حتی نصف قیمت هم گذاشتم برای اجاره

      دیروز که باز با مستاجر نامناسب برخورد کردم گفتم من برای آپارتمانم ارزش قائل نیستم بعد چطور انتظار دارم مستاجر خوب و با شخصیت براش ارزش قائل باشه بپسنده

      تصمیم گرفتم یکم رو خودم کار کنم

      و یهو کامنت شما رو خوندم

      ممنون بابت یادآوری قوانین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
      • -
        یگانه بانو گفته:
        مدت عضویت: 772 روز

        سلام ساناز قشنگم

        بهت قول میدم تا زمانی که نتونی به آپارتمانت حس خوب داشته باشی و عشقتو بهش ساطع نکنی، از اتفاقات خوب خبری نخواهد بود.

        وقتی ما به نعمتی که داریم حس خوب نداشته باشیم ارزش قائل نباشیم چطور میتونیم انتظار داشته باشیم که دیگران حس خوبی به اون داشته باشن و افراد مناسبی به سمتش کشیده بشن؟؟؟؟

        هر تجربه ای دو بار اتفاق میفته یک بار در درون یک بار در بیرون

        از درون اون حس خوبه رو بهش القا کن واقعی و از ته دل، بیرون اتفاق های قشنگی به وقوع می‌پیونده.

        این قانونه……

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
        • -
          سمانه جان صوفی گفته:
          مدت عضویت: 1904 روز

          سلام یگانه جانم.

          چقدر قشنگ:

          هر تجربه ای دو بار اتفاق میفته یک بار در درون یک بار در بیرون.

          از درون اون حس خوبه رو بهش القا کن واقعی و از ته دل، بیرون اتفاق های قشنگی به وقوع می‌پیونده.

          یه لحظه تحلیلش کردم روی خونه ی خودمون، دیدم کاملا درسته، دقیقا از وقتیکه حسم از داخل و به صورت حقیقی و قلبی، به سمت لذت بردن و خوشحالی کردن با خونه مون و محوطه ی خونه مون رفت، از بیرون هم اضافه میشد به این شادی و هیجانِ من.

          مرسی عزیزم برای یادآوریِ این نکته ی زیبا و کاربردی.

          از داخل خودم شروع کنم به بهتر کردنِ حسم و نظرم در رابطه با یه موضوع، تا در عمل و عالمِ بیرونی هم اون چیز زیبا بشه.

          خدایا شکرت برای آگاهی هایی که هدایتم میکنی به سمتشون، برای این آگاهی که با دستِ یگانه جان باهاش روبه رو شدم.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      سمانه جان صوفی گفته:
      مدت عضویت: 1904 روز

      سلام یگانه جانِ قشنگم.

      یگانه ی زیبای خدا که هم زیبایی صورت داری و هم باطن.

      چه کردی با من با این کامنت…

      به به

      احسنت به تو که درک کردی قدرت خلق توسط خودت رو، و به بهترین شکل استفاده کردی.

      مبارکتون باشه هم منزل، هم ماشین، همه همه ی خلق هایی که به لطف و فضل خدا انجام دادی یگانه جانم، نوشِ جانت.

      از ابعاد مختلف تحسینت میکنم:

      ایمانت.

      عمل به ایمان.

      توحیدی اقدام کردنت.

      توجه به زیبایی ها.

      سپاس گزاری و …

      عجب مثالِ بی نظیری نوشتی.

      همینطور که میخوندم هی لذت میبردم، کنجکاو و مشتاق تا پایانِ کامنت.

      یه چیزی که خیلی خوشم اومد از کامنتت اینه هر مرحله هر عملی که انجام دادی عنوانش رو آخرش توی پرانتز نوشتی، اینطوری تمرکز روی اون قسمت بالاتر رفت برام.

      خوشحالم و سپاس گزار خدا که تو مدارت قرار گرفتم و دسترسی پیدا کردم به این کامنتِ عالی.

      علاقه ی من به مدارها بیشتر و بیشتر میشه.

      الان، داشتم تو دفترم سپاس گزاری مینوشتم و آهنگ ملکا رو گوش میدادم، تو ذهنم میگفتم اگه با دوستم بهاره (از دوستانِ جانِ جانانم در اوریگامی) هم مدار شیم اینجا همو پیدا میکنیم، چون پیشنهاد داده بودم بهش برای ادامه ی گفتگوهامون بیاد اینجا، قبلا تو تلگرام گپ میزدیم در مورد مسیر رشد و بهبود و چون تلگرام رو پاک کردم، ایده اومد اینجا ادامه پیدا کنه رابطه مون.

      دیروز پیام داد منو تو سایت پیدا نمیکنه، گفتم سرچ کنه و مختصر توضیح.

      الان یهو آگاه شدم، دخترِ خوب، از قانون کمک بگیر، قانون میگه: هم مدار که بشید اتفاق میوفته، همو پیدا میکنین، خیلی آسان و ساده و شیرین.

      چقدر این جهان و هستی نظم داره و همه چیزش سر جای درست خودشه.

      این نظم، از قوانین میاد و اجرای بدون هیچگونه تغییر این قوانین.

      این برای منِ انسان، خیلی حُسنه، چون با اطمینانِ بیشتری میتونم به قوانین گوش بدم، انجامشون بدم و مطمئن باشم نتیجه ی درست و مورد نظرم حاصل میشه.

      اگه نشه، یعنی من یه جای قانون رو خوب درک نکردم، وگرنه مو لایِ درزِ قانون نمیره…

      خوبیش اینه، قانون، پارتی پازی هم نداره…

      شاید تو قوانینِ جامعه و کشورها، پارتی بازی، ورود کنه، اما در قوانینِ خدا هیچگونه پارتی بازی در کار نیست…

      این عینِ عینِ عدالته.

      یعنی اگه منم طبق قوانین و درست عمل کنم، میتونم همون نتیجه ای رو بگیرم که انسان های موفق و برجسته (از همه لحاظ) بهش رسیدن…

      اگه نگرفتم یا نمیگیرم، یه چیزی در درونِ من درست اجرا نمیشه…

      الان مثالی تو ذهنم عبور کرد که تا طبقِ قانون عمل کردم، جوابِ عالی یا حتی فوقِ عالی داد، وقتی از رعایتِ قانون خارج شدم جواب هم قطع شد.

      مثالم در مورد قانونِ سلامتی بود…

      یه چیزی حس کردم دقایقی پیش:

      سمانه جان: در مرحله اول ببین و خوب درک کن و متوجه شو واکنش هات چی هستن، چه زمانی این واکنشهارو بروز میدی، اول به شناخت برس، تا به شناخت از خودت نرسی نمیتونی واردِ مدارِ درمان شی…

      نمیشه که تو همون پله ی اول، قبل از شناخت، بری سراغِ درمان…

      مثل دکتری که هنوز ویزیت نکرده بخواد دارو بنویسه…

      شاید بتونه نسخه بنویسه، حتی داروها رو از هم داروخانه بگیریم، یا حتی چند بار مصرف بشن، اما نتیجه ندارن…

      چون پشتِ مصرف دارو (درمانِ ضعف ها) باید علتش مشخص بشه.

      دقیقا سری فایلهای الگوهای تکرارشونده ای که استاد گذاشتن روی سایت، برای من حکمِ تشخیصِ بیماری هامو داره…

      سوالات استاد، میرن تو ناخودآگاهم و اونجا گپ و گفتی صورت میگیره که معلوم شه جواب چیه؟

      آرام باش، رها باش، اجازه بده آگاهی ها چیکه چیکه تَه نشین شن تو وجودت، بقیه اش درست میشه، جلو میره، این میشه همون لذت بردن از زندگی و مسیر، اینطوری به نتیجه هم میرسی بعدش…

      داشتم فکر میکردم من جواب ندادم به دو سوال آخر استاد (ترس، هدف) تو کامنت به صورتِ مفصل، اما یادم افتاد: بله شاید مفصل ننوشتی اما تو پاسخ به دوستان، داری از خودت مینویسی و این همونه، پاسخ به سوالات استاد که شاخ و دم نداره سمانه جان.

      تو داری به سَبک خودت پاسخ میدی، این عالیه، باریکلا دختر. تو داری به جای پاسخ گویی به سبکِ کمال گرایی، به سبکِ بهبودگرایی عمل میکنی، آفرین آفرین، خوشحالم برات.

      الهی شکر

      تمام کارهایی که من میرم به سمتشون تا انجام بدم (با هر انگیزه ای) ، هدف های من محسوب میشن. که تقسیم میشن به بلند مدت و کوتاه مدت‌.

      پس سمانه جون اول اون معنیِ هدف که تو از قدیم تو ذهنت بود رو اصلاح کن:

      اینکه اهداف انقدر بزرگن که دسترسی بهشون سخته.

      همین یه باور رو درست کن، بقیه ش هم درست به مرور زمان آگاهی میاد درست میشه.

      یعنی ترمزها رو از هدفهات بگیر:

      یعنی بزرگ بودن، دور از دسترس بودن رو اول از هدفهای بگیر.

      یعنی اهدافت کوچولو کوچولو میشن و بهشون میرسی، ساده هم میرسی بهشون، با راحتی هم میرسی بهشون.

      بعد راه حل رسیدن به این اهداف برات آشکار میشه، تو فقط صبور باش و عنصرِ شتاب رو از افکارت دور و دور و دورتر کن، چون با شتاب نزدیک نمیشی، اتفاقا دور میشی.

      الهی شکر برای آگاهی

      خدایا مرسی که باهام صحبت میکنی همیشه و الان.

      شاید درک نکنم گاهی، ولی همه چیز سر جای درست خودشه تو این جهانِ پهناور…

      نمونه اش همین کامنت و امروز که از صبح اهداف کوتاه مدتی رو انجام دادم که به شدت راضی هستم ازشون.

      یگانه جانم ممنونم که با کامنتِ خوب و جذابت بهم انگیزه دادی برات کامنت بنویسم و در ادامه اش به تحلیلِ خودم بپردازم.

      الهی شکر بارها و بارها و بارها، بی نهایت بار

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
      • -
        یگانه بانو گفته:
        مدت عضویت: 772 روز

        سلام سمانه جان

        امیدوارم حال دلت عالی باشه

        یکی از اهدافی که بهش رسیدم و مثال زدم که بگم گاهی دلیل نرسیدن هامون شاید یکی از همین مراحلی باشه که باید برای رسیدن به هدف طی بشه

        بنظرم هر کدوم که انجام نشه یا بدرستی عمل نشه، رشته رو پاره می‌کنه و مارو ناکام میکنه تو رسیدن به هدف

        دوست دارم دوست هم مسیرم….

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
        • -
          سمانه جان صوفی گفته:
          مدت عضویت: 1904 روز

          سلام نازنینم.

          سلام به روی ماه و آرامش بخشت.

          دریافتِ نقطه آبی ازت، خوشحالم کرد.

          اومدم برای این کامنتت پاسخ بنویسم و سپاس گزاری کنم از هدیه ات (پاسخ برای من)، که هدایت شدم به خوندنِ پاسخ هات برای بقیه ی بچه ها…

          و تو دلِ اون پاسخ ها هم نکات مثبت بود برای من و با نوشتن پاسخ واسشون، به عمد، برای خودم بولدشون کردم.

          مرسی عزیزم که به هدایت گوش دادی و این تجربه ی ارزشمند و گرانبها رو اینجا نوشتی تا همگی با این مثالِ عالی، ایمانمون به خدا قوی تر شه.

          دوست داشتم برای پر رنگ شدن کامنتِ خوبت، مراحلِ ساختنِ این خواسته ات رو (خرید منزل یا در کل هر خواسته یا هدفی)، تیتر وار بیارم اینجا:

          1- حس اشتیاق و انگیزه

          2- اقدام کردن

          3- دل بریدن از غیر خدا

          4- شکرگزاری و حس خوب از نعمت قبلی

          5- تجسم رسیدن به خواسته

          6- وابسته به نتیجه نبودن

          و این جمله ی عالی:

          بخدا اگه میدونستم آنقدر قشنگ جواب میده با جزئیات بیشتری درخواست میدادم.

          به قولِ خودت که تو یکی از پاسخ هات برای بچه ها نوشتی و من روی هوا زدمش:

          قانون برای همه یکیه

          به اندازه باور و ایمانمون بهمون داده میشه……

          توی مواردی که نوشتی و من تیتر وار اوردمشون اینجا، متوجه یه نکته ی خیلی خیلی خیلی مهم در مورد خودم شدم:

          سمانه وقتی به یه خواسته ی خیلی مهمت رسیدی تشکر و سپاس گزاری کردی؟

          نکنه عادت کردنت به اون موفقیت، باعث شد از دستش بدی؟؟؟؟

          این داستان ادامه داره…

          الهی شکرت برای گنجینه ی کامنتهای این سایتِ توحیدی، که به قولِ سعیده جان و بقیه بچه ها خودت مدیریتش میکنی.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      فرحناز کریمی گفته:
      مدت عضویت: 1077 روز

      سلام بر دوست عزیز ونازنینم یگانه خانم خیلی خوش حالم که حال دلتون عالی وخدا را شکر که با ذهن توانمند خود آفرید ید وخلق کردید

      ما خالق لحظه های خودمون هستیم به شرط اینکه باور ویقین خودمان را بالا ببریم

      امیدوارم همیشه موفق باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      فرهاد غلامی گفته:
      مدت عضویت: 892 روز

      سلام دوست عزیز ازتون ممنونم

      و سپاسگزارم بابت کامنت زیبایی

      تون کلی برام درس داشت و

      چه خوبه که وقتی تسلیم خداوند

      میشی اون موقع هست که

      خداوند درها رو باز می کنه

      یکی از هدف‌های منم در همین راسته است و از کامنت قشنگتون

      خیلی الهام گرفتم از شما دوست عزیز سپاسگزارم آرزوی موفقیت و شادی براتون دارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      رامین پرنیا گفته:
      مدت عضویت: 3196 روز

      سلام بسیارعالی .ازاینکه به هدفتون رسیدید مایه خوشحالیه واینکه خوب وشیوابیان نمودید.مثلا برای ماشین چجورتمرین کردی یکم توضیح بیشتربده..ضمن تشکرازشمامنتظر پاسختون هستم…جزییات بیشتری روبیان کنید ازهدف ماشینتون که چطورخلقش کردیداز اول تا نتیجه گیریتون..

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        یگانه بانو گفته:
        مدت عضویت: 772 روز

        سلام دوست عزیز

        برای ماشین از همین جریان رسیدن به خونه ایده گرفتم و عمل کردم.

        اول از همه مشخصات ماشینی که میخواستم و با جزئیات نوشتم.برای تعیین کردن هدف هامون باید قانون تکامل و در نظر داشته باشیم، نخواهیم یه شبه ره صدساله بریم.

        بعدش تمام و کمال سپردم بخدا، خودمو درگیر چجوری و از کجا و زمان رسیدنش نکردم.

        تو مرحله بعدی باید اقدام میکردم که نشون بدم آماده ی دریافتش هستم.پیگیر شدم هم حضوری هم تو سایت ها.

        تو همین حین سعی میکردم همینجوری حتی با نداشتن ماشین هم از زندگی لذت ببرم.برای وجود تاکسی و اسنپی ها، برای راننده های مهربونی که بهشون بر میخوردم، حتی به مسافرهای توی تاکسی که گاها انرژی مثبت بودن، از زیبایی های مسیرهایی که اگه با ماشین بودم نمیتونستم خیلی دقیق و ریز بهشون توجه کنم.حتی با دیدن ماشین موردنظرم ذوق میکردم و سعی میکردم حس خوبی داشته باشم.

        از قدرت تجسم هم غافل نشدم شبا قبل خواب با سناریوی قشنگم لذت می‌بردم و باور داشتم که نتیجه میگیرم.نکته مهمی که توی تجسم باید رعایت بشه تا نتیجه مطلوب و دریافت کنید اینه که بعد تجسم هم باید اون حس خوبه رو حفظش کنیم و محدود نکنیم فقط به همون تایم تجسم کردن.

        مرحله آخر هم که رها کردن و گیر ندادن به نتیجه بود که سعی میکردم با لذت بردن از لحظه حال و شکرگزاری برای داشته هام اجراش کنم.

        من به ماشینی حتی چند مدل بالاتر از اون چیزی که نوشته بودم رسیدم.به راحتی و با لذت

        باور کنید چه تو خرید خونه چه تو خرید ماشین پول من کامل نبود، داشتم یه مقداری ولی در حد چیزی ک درخواست داده بودم نبود، و در هر دو مورد باقی پول به طرز شگفت انگیزو راحتی جور شد.

        وقتی به خدا مسپری و با قدرت و ایمان بهش قدم برمی‌داری خودش راهو هموار می‌کنه.

        امیدوارم توضیحاتم کامل بوده باشه.

        موفق و سربلند باشین…….

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  9. -
    فاطمه یوسفی وشنویی گفته:
    مدت عضویت: 1453 روز

    به نام رب

    سلام استادم و بانو شایسته و همسفرانم

    با توجه به شناختی که از خودم و قوانین جهان افرینش بر اساس اموزشهای استاد جان یاد گرفتم و دارم

    1 نداشتن اشتیاق سوزان برای رسیدن به هدف

    2نداشتن برنامه ریزی و نظم در اجرای برنامه ها

    3ترسیدن از اقدام و حرکت در راستای هدف

    4نا امیدی و مایوس شدن دز ادامه راه که اونم ناشی از عجله میباشد.

    5 فاصله ذهنی من از رسیدن به هدفم که دلیل دیر رسیدنم میشه.

    6 عدم توجه کافی به اموزشها و اجرای تمرینات

    والبته دلایل زیاد دیگه ای هم هست که به محض یاداوری در کامنت بعدی خدمت عزیزانم خواهم گفت.

    براتون ارزوی سلامتی

    سعادت

    ارامش

    ثروت میکنم.

    دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 32 رای:
    • -
      سمانه جان صوفی گفته:
      مدت عضویت: 1904 روز

      سلام فاطمه جان

      ممنونم از دسته بندی عواملِ نرسیدن به هدف، به این زیبایی، جامعی و شفافی.

      مرسی عزیزم، عالی بود، عااااالی.

      خوشحالم که هدایت شدم به پیامت.

      بهترینها برای تو.

      تحسینت میکنم برای این شناخت از خودت.

      مورد چهار که انتهاش عجله رو نوشته بودی، چشمک زد بهم…

      این قسمت در موردِ من صدق میکنه، شتاب منو دور میکنه، از رسیدن، از لذت بردن…

      تازه کشف کردم:

      اگه میخوام بهتر حس کنم، بهتر لذت ببرم، باید با صبر و تامل بیشتری هر کاری رو انجام بدم.

      این یه باور کلیدی هست برای من، چون دست میذاره رو پاشنه آشیل ام یعنی شتاب.

      مورد دومت هم برای من میشه: عدم تعهد، یا قطع کردن تعهدهام، که منجر به قطعِ نتیجه میشه.

      مورد سومت رو هم دارم، مورد پنجمت هم برای من اینطوریه که نمیتونم بلد نیستم تجسم کنم هنوز…

      الهی شکرت برای آگاهی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        فاطمه یوسفی وشنویی گفته:
        مدت عضویت: 1453 روز

        سلام عزیزم

        اول که چقدر زیبا فرکانس برام فرستادی. کلی لذت بردم. بعد اینکه ممنون بخاطر کامنت گذاشتنت دوست جانم.

        ودراخر اینکه مهم اینه که ما موفق میشیم، چون داریم تلاش می‌کنیم.

        همیشه با یه دوست هم فرکانسیمون که در مورد قوانین صحبت میکنیم میگم، فاطمه جان مهم خداست که شاهد بر تلاشمونه، که میخوایم یاد بگیریم، که میخوایم تغییر کنیم، که میخوایم هدایت بشیم، که میخوایم به رشد جهان در حد وسعمون کمک کنیم.

        اون خدای مهربون که من شناختم، می بینه، هدایت میکنه، کمک میکنه، جواب میده.

        از روزی که 12قدم رو شروع کردم، حداقل یک روز در میون اشک می ریزم. وبا خدا حرف میزنم.

        مشتری های کافه در مسیر سبز هدایت هستن،

        خیلیهاشون ثروتمند و کارخونه دار…. هستن.

        واقعا مدارم عوض شده. همونطور که استاد جان گفتن.

        خدا بهمون خیلی لطف کرده که با استاد عباس منش اشنا شدیم. چون بقول خودشون ما یه الگوی موفق تمام عیار داریم. واین خیلی به ما کمک میکنه.

        خصوصا که هم وطن، هم کیش، هم فرهنگ، و کاملا ملموس با زندگی ماهستن. خیلی خوب درکمون میکنن وعالی میتونن بهمون درس بدن.

        من از افراد دیگه ای مثل کووین ترودو دوره گوش کردم، بنظرم اونا نمیتونه در این حد مفی باشه.

        دورن از ما، فرهنگ ما، خانواده های ما، اموزه های دریت و غلط دینی ما.

        ولی استاد جان از بطن این جامعه ومشکلاتش هستن.

        من هدایتم به این سایت رو هدیه خدا میدونم.

        برای همه دوستان سلامتی، ارامش، ثروت، سعادت در دنیا و اخرت رو ازخدا می طلبم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    فاطمه یوسفی وشنویی گفته:
    مدت عضویت: 1453 روز

    به نام رب

    سلام استادم و بانو شایسته و همسفرانم

    با توجه به شناختی که از خودم و قوانین جهان افرینش بر اساس اموزشهای استاد جان یاد گرفتم و دارم

    1 نداشتن اشتیاق سوزان برای رسیدن به هدف

    2نداشتن برنامه ریزی و نظم در اجرای برنامه ها

    3ترسیدن از اقدام و حرکت در راستای هدف

    4نا امیدی و مایوس شدن دز ادامه راه که اونم ناشی از عجله میباشد.

    5 فاصله ذهنی من از رسیدن به هدفم که دلیل دیر رسیدنم میشه.

    6 عدم توجه کافی به اموزشها و اجرای تمرینات

    والبته دلایل زیاد دیگه ای هم هست که به محض یاداوری در کامنت بعدی خدمت عزیزانم خواهم گفت.

    براتونذارزوی سلامتی

    سعادت

    ثروت میکنم.

    دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای: