پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 9 - صفحه 26
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/08/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-08-01 06:29:012024-08-04 11:28:57پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 9شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خداوند مهربان وهدایتگر
سلام به استاد عباسمنش و خانم شایسته مهربان
سلام به همه دوستان ثروتمندم دراین سایت توحیدی
موضوع؛ انتخاب هدف و دلایل نرسیدن به آن
من معمولا در آغاز هر سال هدف خودم را می نویسم و تلاش خودم را انجام میدم ولی می بینیم که نرسیدم .
هدف من ثروتمند شدن هست . در دفتر مخصوص خودم بارها نوشتم و جانانه تلاش کردم و هر فکری که به ذهنم رسید انجام دادم ولی چیزی را نیت داشتم اتفاق نیفتاد و پس از مدتی ناامید می شم و ادامه نمی دم.
اما دلایلی که فکر می کنم به هدف ثروتمند شدنم نمی رسم اینکه شاید هنوز کاری که عاشقش هستم پیدا نکردم ، هنوز نمی دونم رسالت من چیه ؟ نمی دونم چه کاری هست که واقعا انجام دادنش منو عمیقا شاد می کنه .
گاهی فکر می کنم باید زیاد کار بکنم ولی می بینم جواب نمیده، تنها چیزی به من امید میده اینکه احساس خوب خودم را همیشه داشته باشم و شغل فعلی خودم را ادامه بدم و روی باورهای ثروت کار بکنم ، حتما و حتما خداوند وهاب و هدایتگر منو به من الهام خواهد کرد که چه کاری انجام بدم ، این در ذهنم بولد هست و بهش ایمان دارم ، و کماکان منتظر وعده و هدایت الله هستم .
خدایا شکرت
علیرضا یکتای مقدم مشهد مقدس
پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 9
هدف گذاری
این فایل های آموزشی مباحثی است که در دوره ی کشف قوانین زندگی. استاد عزیزمون آموزش داده اند
درود و وقت بخیر خدمت استادان عزیزم و تمام ساکنین این سایت بهشتی
پترن هایی که استاد در زمینه ی هدف به آنها اشاره کردن را کاملا گوش دادم و بهشون خیلی فکر کردم..
سوال:سوال،اینکه چرا من هر سال یک هدفی رو تعیین میکنم ولی به اون هدف نمیرسم تا اخرسال؟
وقتی کامنت پاکیزه جان را در قسمت
بخشی از نتایج دانشجویان از 3 جلسه اول دوره «هم جهت با جریان خداوند را
خواندم یک چیزی رو بیادم آورد … اینکه خواسته اش یک مبایل پرومکس آیفون سیزده بود رو خلق کرد . خیلی خوشحال شدم و تحسینش کردم مبارکش باشه و بخوبی و خوشی ازش استفاده کنه. و خیلی هم خودش خوشحال بودند ولی برایش عادی شده بود .. این داستان یهویی یک چیزی رو به یادم آورد !!! اینکه. وقتی تجسم سازی واقعی میکنی وقتی در ذهنت آن خواسته رو بدست آورده میبینی و احساست خوب و عالی میشه و در همان لحظه یک شور و شعف خاصی را در تمام وجودت حس میکنی لذت واقعی رو درک میکنی یعنی قبل از وقوع در دنیای واقعی اون شیرینی و لذت بدست آوردن اون خواسته رو احساس کردی !!! دقیقا همین نکته ی مهم ماجراست که ما از آن قافل هستیم !!!! البته اون دنیا و فضای تجسم و تصویر سازی هم یک دنیای واقعی است ولی چون در بُعد فیزیکی نیست و قابل لمس مادی ندارد احساس میکنیم واقعی نیست !!!! ولی آن تصورات یعنی دنیای کوانتومی !!!! یعنی قبلش در آن بُعد اتفاق میافتد !!! پس لذت واقعی رو ما از قبل حس کردیم و جهان در همون لحظه اون احساس رو دریافت میکنه و تبدیل به واقعیت در ابعاد مادی این جهان میشه و از بُعد متافیزیکی به فیزیکی وارد میشه این موضوع بارها و بارها برای من اتفاق افتاد .. یعنی بارها شده که من در یک مسیری پیاده روی میکردم و آنقدر غرق خواسته ام شده بودم که اصلا نفهمیدم من کی به انتهای آن مسیر رسیدم!!؟ واقعا انگار در حالت آلفا و یا در یک فضا و بُعد دیگری داشتم سیر میکردم و فقط جسمم در این جهان مادی حرکت میکرد.. و بعدش فهمیدم برای رسیدن به هدفم باید مومنتوم خواسته ام را با همین تمرکز حرکت بدم و بعدش سرعت ببخشم .. در واقع با همین تمرکز و توجه و تجسم و تصویر سازی میتونم مومنتوم خواسته ام رو بحرکت در بیارم اولش کمی سخت هست یعنی تمرکز گذاشتن و توجه کردن و بطور مداوم نوشتن و تمرکز کردن به یک هدف مشخص اولش کمی سخت بنظر میرسه و نجواهای ذهنی هم از این سختی سوء استفاده میکنند و به ذهن حمله میکنند و هزاران سوالات منفی وارد افکارمون میکنن اگه نشه چی؟؟؟… اگه خراب بشه چی ؟؟! هیچوقت برعکس نمیگه که اگه بشه چی. !!؟؟؟. اگه بشه چی میشه !!!!!!! رو اصلا نمیگه ..
چون ما خیلی خواسته های دیگه هم داریم که ذهن ما بسمت اون خواسته ها همراه و پراکنده میشه ولی باید سعی کنیم مدام ذهنمون رو جمع و جور کنیم و بهش یادآوری کنیم که با توجه به قانون تکامل و تقسیم کردن هدفمون به هدف های کوچک کوچیکه میتونیم به هدف های بزرگتری هم برسیم .. یعنی فقط یک هدف رو در نظر بگیرم .. یعنی تک هدفی باشیم !!! من که دارم از همین مسیر حرکت میکنم . یعنی هدفهامو تقسیم کردم و ریز ریز دارم به هر یک از هدف کوچیک هام تمرکز میکنم خیلی هم راضی هستم . حالم هم خیلی خوبه و احساس فشار و مقاومت ندارم و خودمو با خود قبلی و گذشته ام مقایسه میکنم میبینم من خیلی رشد کردم پس باید ادامه بدم !!!؛
البته میدانم هر یک از ماها هزاران هدف و آرزو داریم که میخواهیم به همه شون برسیم !!! ولی بقول معروف با یک دست نمیشه چندتا هندوانه بلند کنیم !!!! وقتی داشتم به این ضرب المثل تمرکز میکردم تازه فهمیدم که معنای واقعی این ضرب المثل چی هست !!! یعنی من میدانم که باید این چند تا هندوانه را بلند کنم بخصوص اگر بزرگ باشد همانند هدفمون . ولی باید دانه به دانه آنرا بردارم و ببرم به مقصد برسانم تا آسیبی به آن هندوانه ها نرسد ..
وقتی فایل جدید استاد دوره ی هم جهت با جریان خداوند بر روی سایت قرار گرفت خیلی دوست داشتم این دوره رو لااقل خریداری میکردم ولی انگار هنوز لایق وارد شدن به چنین دوره ی ارزشمندی را نداشتم ولی منم بیکار ننشستم بلکه تمام کامنت های دوستان را در این قسمت و هم در قسمت نتایج دانشجویان دوره رو خواندم و تقریبا تا حدودی متوجه شدم که من قبلنا استمرار مداوم تا بثمر رسیدن خواسته ام را بطور مداوم نداشتم و یا حتی بعد از چند روز این خواسته مو رها میکردم ( معنای رها کردن رو به اشتباه فهمیده بودم) .. و میرفتم سراغ یک خواسته و هدف دیگر و بعدش همین کار رو دوباره تکرار و تکرار و تکرار میکردم بدون اینکه به نتیجه ی کامل برسم و بعدش تعجب میکردم که چرا به خواسته ام نرسیدم ؟؟؟ پس چرا من اینقدر روی خودم کار کردم به بعضی از خواسته هام نرسیدم ؟؟؟؟ بعدش فکر میکردم که برم روی یک موضوع دیگه کار کنم و اون هدف خوشکله رو بدون اینکه بثمر برسونمش رهاش میکردم و بعدش دلسرد میشدم و انگیزه ام رو از دست میدادم … و بقول قرآن
انّ سعیکم لشتی….
اما سعی شما پراکنده است …. پراکندگی یعنی پراکنده عمل کردن و تنها به هدایت اون یک نیرو عمل نکردن
پس فهمیدم که من هی از این شاخه به یک شاخه ی دیگر میپرم !!!
من یک دفتر خیلی خوشکل تهیه کردم که بیشتر شبیه یک کتاب جلد ضخیم هست که خیلی دوستش میدارم !!!! مدتها بود که مدام از خداوند هدایت میطلبیدم که این دفتر رو چطوری و به چه شکلی بنویسم که برام ماندگار باشد و مثل یک کتاب مرجع برام باشه .. بعدش هدآیت شدم به اینکه دفتر اهداف و باورها و کلمات تاکیدی مربوط به آن قسمت رو درونش بنویسم و همچنین اتفاقات مربوط به آن خواسته ام رو در همون قسمت بنویسم تا همیشه یادم بمونه که من چطوری به اون خواسته ام رسیدم و تاریخ رسیدن به آن خواسته ام رو ثبت کنم
!!! یک لیستی از اهداف و خواسته هام رو توش تیتر وار نوشتم چون من در تمام جنبه های زندگیم هدف ها و آرزوها دارم که باید رشد و پیشرفت کنم تا آسیبهایی که قبلنا داشتم رو ترمیم و بهبود ببخشم و بعدش رشد و پیشرفت کنم و آنها رو نوشتم .. و بعدش بخودم گفتم : رویا جان اول ببین کدامیک از خواسته آت در حال حاضر میتونی به آن تمرکز داشته باشی ؟؟؟
پس از فکر کردن و لیست خواسته نوشتن ها در دفتر سپاسگذاری فهمیدم که من در حال حاظر میخوام یک سری لوازم و اجناسمو بفروش برسانم حتی تعدادی پاپوش و کلاه بافتنی که بافتم رو بطور شگفت انگیزی فروش رفت !!!! که خدا رو شکر بسرعت فروش رفت !!!! ولی اجناس و لوازمی رو که برای فروش گذاشته بودم کمی سنگین حرکت میکنه یعنی مشتری و خریدار دست بنقدی که بیاد تمام این اجناس رو خریداری کنه و بفروش برسانم هنوز کامل نشده .. پس از دیدن آن فایل جدید استاد هم جهت با جریان خداوند و همچنین در قسمت گام به گام مهاجرت به مدار بالاتر در فایل مصاحبه با استاد اگر تمرکز نصف شود، نتیجه نصف نمی شود بلکه تقریبا صفر می شود))
فهمیدم فقط و فقط روی همین یک موضوع خاص فروشندگی اجناسم و همچنین خریداران درست و مناسب دست بنقدی مانور بدم و تمرکز کنم که به این لوازم و اجناس من نیاز دارند و بابت این وسایل پول پرداخت میکنند و همچنین روی این موضوع که این وسایل ارزشمند هست و باورسازی و کلمات تاکیدی و تجسم سازی کارکنم و قدر شناسی کنم و آنقدر تمرکز و نوشتن ها در مورد همین یک هدفم داشته باشم که بثمر برسه و بعدش برم روی یک خواسته و یک هدف بعدی!!!
بقول استاد اگر من در مدار درست و مناسب باشم آدم درست و مناسب وآماده بسمت من هدایت میشود
یک اعتقاد دیگری که در مبحث فروش اجناسم دارم این است که حتما افرادی هستند به همین وسایل و اجناسم نیاز دارند و حاضرند بابت شأن پولی پرداخت کنند پس من میخواهم فقط همان خریداران درست و مناسب و آماده بسمت من هدایت شوند ..
استاد در یک فایل گفتند تمرین فانوس دریایی رو انجام بدیم
.. یعنی اول یک هدفی رو مشخص کنیم و بعدش از خودمون سوال کنیم که روزانه چه کارهایی برای اینکه به هدفمون برسیم را انجام بدیم؟؟ ..
روزی چند صفحه کتاب بخونیم و یا روی باورهامون بطور مداوم کار کنیم .. در هر صورت هر روز روی هدفمون تمرکز داشته باشیم..
اگر روی یک موضوعی و یا هدفی داریم تمرکز می کنیم توی آن موضوع پیشرفت می کنیم پس من باید یک هدف و موضوعی را برای خودم تعیین کنم و این خیلی نکته ی مهمی هست
البته اجناس من هم کاملا نو هستند و هم بعضی از آنها دست دوم نو هستند و من استفاده نکردم چون دوست دارم به کسانی این اجناس رو بفروشم که استفاده کننده ی واقعی باشند و حتی بعضی از آنها رو بنوعی ببخشم … مثلا چند وقت پیش خواهرم و دختر خواهرم آومدن پیشم !!! وسایل فروشیمو بهشون نشون دادم .. به دختر خواهرم کیف و کفش های مجلسی که برای فروش گذاشته بودم رو نشون دادم .. صندل نقره ای نگین درشت مجلسی و کیف مجلسی شیک شاید یکبار و یا دو بار بیشتر استفاده نکرده باشم .. یک صندل پاشنه کنفی خوشکل که خیلی دوسش میداشتم ولی دیگه به هیچ عنوان نمیتونم پاشنه بلند و حتی کوتاه بپوشم حتی توی مجالس هم خیلی باید اسپورت و راحتی بپوشم .. خلاصه بتعداد چهار تا کفش و صندل مجلسی و کیف مجلسی برداشت و خیلی هم ذوق کرد . در مورد اینکه دوست داشتم این لوازمم را به کسی ببخشم که مورد استفاده اش باشه و خدا رو شکر دختر خواهرم که جوان و قبراق هست پسندید و برداشت .. حالا خودشون که خیلی اصرار میکردند که قیمت بهشون بدم ولی از آنجایی که قصد بخشش داشتم قیمتی بهشون نگفتم ولی شاید خودشون پولی بحسابم بریزند چون خودشون خیلی اصرار داشتند . و من هم دیگه چیزی نگفتم اگر دوست داشتند پولی پرداخت کنند مقاومتی نمیکنم و خدا رو شکر میکنم و اگر هم پرداخت نکردند باز هم مهم نیست و خدا رو شکر میکنم !!! چون من قصد و نیتم بخشش بود .. البته خواهرم چیزهایی رو که برداشته بود پولش رو بحسابم ریخت بقول خواهرم چندین بار بهم گفت تو فروشنده ی خیلی خوبی هستی!!! گفتم یعنی چی!!!؟؟
گفت : راجب آن جنس اطلاعات خوبی داری و کارآیی اون جنس رو بشکل قشنگی توضیح میدی !! بقول خودش سر زبون داری !!!
مثلا یک پایه جدا کننده ی فلزی قرمز رنگ ظروف فنجان و نعلبکی داشتم !! به دختر خواهرم گفتم برای کار هنری که انجام میدی این پایه فلزی برات خیلی کارآیی داره!!! دختر خواهرم با یکی از دوستاش شریکی کارای سفالی تزیینی فنجان های دو نفره و چهار نفره میسازند و بعدش لعاب و نقاشی روش انجام میده.. بهش گفتم میتونی برای خشک شدن آن ظروف استفاده کنی !!؟ دختر خواهرم گفت . آره اتفاقا چند وقت پیش دنبال همچین چیزی میگشتم و بلاخره پیداش کردم و خریدم .. بهش گفتم این دوتا جا ظرفی فلزی جدا کننده ی قرمز خوشکل رو هم ببر استفاده کن .. گفت : آره اتفاقا لازم هم دارم!!! اینجا بود که یهویی خواهرم با شوخی و مزاح گفت تو خیلی فروشنده ی خوبی هستی هاااآا نمیدونم این حرفش متلک بود و یا تعریف و تمجید !!!! ولی من به نیت تعریف و تمجید به این حرف توجه کردم و برای خودم این حرفو بولد کردم و مدام بخودم میگفتم واقعا من فروشنده ی خوبی هستم یعنی کاملا باورم شده که من میتونم فروشنده ی فوق العاده ی ماهری باشم چون پیشینه ی خوبی هم در این مورد داشتم و خواهرم بارها و بارها این فروش های منو دیده بود بخصوص در مورد عتیقه جاتی که داشتم و یا تابلوهای دستبافت قدیمی که داشتم و با هم برده بودیم منطقه ی فروش اجناس قدیمی و سکه سمت میدان فردوسی و بفروش رساندم آنجا بود که همیشه خواهرم بهم میگفت تو فروشنده ی خوبی هستی .. انگار بهترین مشتری ها و خریداران درست و مناسب دست بنقد بسمت من هدایت می شوند خدارو شکر!!!
مثلا.. به اندازه سیزده متر پارچه ی پشت پرده ای از یک توپ پارچه دارم که استفاده نمیکنم و برای فروش گذاشتم . خلاصه تصمیم جدی گرفتم که کلا تمام وسایل و لوازم خانه رو بفروشم و انگار یک جورایی هر چی هم میفروشم بازم هنوز اجناس ریز و درشتی دارم که میخوام بفروشمشون .. و یکجورایی انگار من قادر هستم هر چیزی رو به پول تبدیل کنم. من خودممم انگار باورم شده که هر جنسی ارزشمنده و مشتری مخصوص و خاص خودشو میطلبه !!! حتی اگر یک پیچ و مهره ای بظاهر بدرد نخوره ولی ممکنه یک ساعت ساز بدردش بخوره و یا بکار یک هنرمند بخوره !!!
پس من همیشه به این موضوع فکر میکنم که من جذب کننده ی مشتری ها و خریداران درست و مناسب و دست بنقدی هستم که منو براحتی پیدا میکنند و از من اجناس مورد نیازشان رو خریداری میکنند چون من یک فروشنده ی فوق العاده ماهری هستم
و جالبیش اینه که تمام کارام با تلفن انجام میشه و از اینکه آزادی زمانی و مکانی دارم خدا رو شکرگذارم
خدایااا شکرت که با رهنمودهای واضح و مشخص هدایتم میکنی تا بفهمم چه باید بکنم
خدایاا شکرت من در برابر خیر و صلاحم بیدار و هشیارم و هرگز هیچ فرصت خوب و مناسبی رو از دست نمیدهم
خدایا تمام جنبه های زندگی من نیاز به ترمیم و بهبودی کامل و با کیفیت و معجزه های الهی تو را دارد پس با معجزاتت بی نیازم کن و من را در جهت رسیدن به خواسته ها و آرزوها و رویاهایم هدایتم کن
خدایااا کمکم کن که بتونم بیشتر از همیشه در این قسمت فعالیت و تلاش ذهنی داشته باشم تا بتونم الگوهای تکرار شونده ی منفی و مخربی که سالیان سال با من همراه بوده را شناسایی و در ادامه ی مسیرم بنفع خودم تغییرشون بدم الهی آمین
خدایاااا تنها فقط و فقط ترا می پرستم
و تنها فقط و فقط از تو یاری و هدایت و آگاهی و انرژی و سلامتی و پول و ثروت و تداوم و پایداری و تمرکز. و نعمت و برکت می خواهم
IN GOD WE TRUST
ما به خداوند اعتماد داریم
IN GOD WE TRUST
به نام خداوند روزی دهنده
سلام به همه
من از چندین سال پیش دو تا هدف برای خودم داشتم یکی مهاجرت و دیگری موفقیت مالی
و بحث مهاجرت به امریکا هدف نوجوانی من بوده و زمانی که راهنمایی بودم این خواسته را داشتم و زمانی بوده که استاد این خواسته رو نداشته اما من داشتم اما استاد به راحتی مهاجرت کرده و من هنوز همینجا هستم و بررسی کردم که چرا واقعا من به این ارزوهام نرسیدم.
در واقع اگر ریز بررسی کنم مثل اینه که بیام زیر وزنه 500 کیلویی در حالی که هیچی نمیدونم و اماده نیستم
1- بزرگترین مانع من عدم خودباوری به خودم هست که در درونم میگم نمیتونم این کار رو انجام بدم و ترس سراغم میاد اما واقعا به خودم باور نداشتم و ترس های من بزرگتر از من هستن و منو در بر میگیرن و مثل پوست گندم هستن که موقع به باد کشیدن باد میبرتشون و چیزی نمیمونه.
نمونش من اولین بار که لاغر شدم و بعد سالها چند کیلو اضافه شدم و باور داشتم که به راحتی لاغر میشم و به راحتی لاغر شدم اما در مورد اون خواسته های مالی و مهاجرت من نتنها باور نداشتم بلکه ترمز بزرگ دارم و یه جورایی احساس لیاقت داشتنش رو نداشتم
2- در بحث مالی وقتی به خودم نگاه میکنم من تا همین یک ماه پیش اصلا نمیدونستم علاقه ام چیه و برای صدها نفر کار کردم و هی از این شاخه به اون شاخه پریدم و دستاوردی پولی نداشتم ولی دوستام یه شغل رو ادامه دادن و با همون به خونه و ماشین رسیدن ولی من صدتا کار عوض کردم و صدبرابر اونا کار کردم. قانون رو بلد بودم و سرم توی موفقیت بوده و یک دهم اونا از لحاظ مالی پیشرفت نکردم در نهایت ناامید شدم و انگیزه هام رو از دست دادم
3- قدرت دادن به عوامل بیرونی : همش شرایط هدف رو به دولت .به خانواده و به مردم ربط دادم و در واقع گدایی میکردم که وقتی اونا درست بشن کار منم درست میشه و خب دیدم که اینقدر چشم به راه عامل بودم اخرش هم هیچی به هیچی شد و حتا بدترم شد و باعث شد احساس قربانی بودن بکنم و شرایط بازم بدتر بشه و در واقع من مسئولیت خودم رو به عهده نگرفتم و همش از زیر مسئولیتم شانه خالی کردم
4- وقتی به دلیل دیگه نگاه میکنم میبینم که من برای خودم هیچ اجباری نذاشتم که حتما باید به هدفم برسه و یا مرگ یا زندگی باشه و شاید چون شرایط محیا بوده راضی به همین راحتی و موندن توی دایره امنیت بودم و خب بالطبع تمرکزی هم روی خواسته هام نداشتم و بگیر نگیر داشته و مثل یو یو بودم یعنی ادامه دار نبوده
5- هیچ وقت در زندگیم خدا رو دخالت ندادم و میدونستم هست ولی ازش کمک نگرفته بودم یعنی من هیچ رابطه و شناختی ازش نداشتم که ازش بخوام هدایتم کنه و راهم را نشان بده
6- وابستگی ها و ترس ها که باعث شده به یکجا بچسبم و نخوام همین شرایطی که دارم رو از دست بدم که دیگه ممکنه نداشته باشمش و هرکدوم رو بررسی میکنم بازم به خوباوری و عدم لیاقت درونی میرسم
خداروشکر
بنام خدایی ک همیشه به من نزدیکه و درحال اجابت کردن خواسته هام هست
سلام به همگی، استاد و مریم عزیز
سلام به محمدرضا عزیز، ک به لطف خدا تونسته تا اینجا بیاد و الان میخاد از خودش ردپای بزاره ک یادش نره کجا بوده و به کجا خواهد رسید
من بزرگترین و مهم ترین خواسته ای ک همیشه داشتم استقلال مالی بود و وقتی با مباحث جذب آشنا شدم دچار کج فهمی شدید شدم، از اون کج فهمی هایی ک بدون اینکه تلاش کنم و تخصص داشته باشم، تو خونه میشینم و خدا ی کیسه پول از آسمون برام میندازه
از سال 96 تا 1402 همیشه اول سال من تارگت میزاشتم ک امسال دیگه پولدار میشم و مثلا زمانی ک درآمد زیر 10م بود توهم اینو داشتم بدون هیچ اقدامی یک میلیارد بدست میارم
امان از جهالت انسان ک اگر یک لحظه خداوند ما را هدایت نکنه قطعا جز گمراهان خواهیم بود
و همیشه سال به پایان میرسید و من وضعیتم بدتر از سال قبل میشد چرا؟؟؟
عدم باور فراوانی، عدم اعتماد به نفس و احساس لیاقت، عدم تکامل، پاشنه آشیل اینکه اگر ثروتمند بشم از خدا دور میشم و ثروتمندان انسان های گناه کاری هستند و همه از دزدی به این ثروت رسیدن
الگو های تکرار شونده زیادی داشتم و دارم اما ریشه اغلب اونها به موارد بالا برمیگرده مخصوصا اعتماد به نفس و احساس لیاقت و فراوانی
امسال دیگه تسلیم شدم یا حداقل فکر میکنم تسلیم شدم و به میزانی ک به ناتوانی خودم اعتراف کردم و به خدا اعتماد کردم خدا کارها را به آسانی برام انجام داد
امروز این فایل به عنوان نشانه من بود اولش فکر کردم چ ربطی به من داره بعد دیدم ن بابا، اصل ایراد همین جاست، من چون دوبار دوره عزت نفس گوش کردم فکر کردم و توهم برم داشته ک دیگه اعتماد به نفس دارم درصورتی ک یکی از پاشنه آشیل هایی ک مدام دارم تکرار میکنم این هست ک
کارهام به تعویق میندازم و دقیقه نودی میشه
مدام من در مدار بدهی هستم و هزینه هام بیشتر از ورودی هام هست ( به لطف خدا از اول سال تا الان تقریبا درآمدم 20 برابر شده) ولی هنوز باید بیشتر روی خودم کار کنم تا بتونم تسلیم تر باشم تا خدا کمکم کنه تا بتونم مسائل حل کنم
خدا باید کمکم کنه تا کمتر خودم سرزنش کنم، تا کمتر احساس گناه داشته باشم، نخوام فرشته نجات دیگران باشم،
خدایا من به هر خیری از سمت تو فقیرم، فقط پناهم تویی
سلام بر پروردگار عالمیان که هر چه دارم از اوست.
سلام به استاد عزیزتر از جانم،استادی که نزدیک یکسال باهاش آشنا شدم،با اینکه هنوز به چیزهایی که میخوام نرسیدم ولی حالم باهاش خوبه،ساعتها تو سایت میچرخم فایل گوش میدم،سریالها رو میبینم آروم میشم،احساسم خوب میشه استرسم کم میشه نگرانیم کمتر میشه،و کم کم دارم از طریق دوره ها تو مسیر هدفهام گام برمیدارم.
سوال،اینکه چرا من هر سال یک هدفی رو تعیین میکنم ولی به اون هدف نمیرسم تا اخرسال؟
خیلی سوال خوبی بود چون من همه جوره درگیر این مشگل میشم هربار
ا=احساس میکنم به قدر کافی به خدا ایمان و اعتماد ندارم،و باید روی باورهای توحیدیم خیلی کار کنم تا بتونم بدون ترس و نگرانی همه چیز رو بسپارم بخدا و بهش اعتماد کنم که برام به بهترین شکل ممکن رقم میزنه
2=اینکه دائم شرک میورزم و منتظرم افراد دیگری برای رسیدن من به اهدافم باید بهم کمک کنن،بجای اینکه از خدا بخوام،آدمارو بولد میکنم بجای خدا،و میگم فلان شخص باید باشه فلان کمک بهم بکنه تا موفق شم،رسیدن به اون خواستم فقط با وجود این شخص و کمک اون میتونه اتفاق بیفته
3=دائم کاری که به ذهنم رسیده یا ایده ای را به تعویق میندازم،هی امروز و فردا میکنم بشدت احمال کاری و تنبلی میکنم،مقاومتهای ذهنیم بیش از حد اذیتم میکنه همش میگه حالا فردا انجامش میدی،حالا پس فردا ،حالا فرصت زیاد،حالا الان بخواب حالا اینکارو بکن اون کارت بعدا انجام میدی،انگار یه نیرویی دستو پام زنجیر کرده و اجازه نمیده بهم تا حرکت کنم.
4=اینکه گاهی یه ایده خوب یه فکر خوب به سراغم میاد یک دو روز بشدت ذوق و انگیزه دارم اهرم رنج و لذت به ذهنم میارم میگم میخوام دیگه انجامش بدم،ولی دو روز بعدش باز نجواهای ذهنیم شرو میشه،از کجا معلوم این همون کار مورد علاقت باشه،از کجا معلوم بتونی موفق بشی،از کجا معلوم شکست نخوری،تو نمیتونی از پس این کار بر بیای سخت این کار کار تو نیست،نمیتونی ازش پول در بیاری باید زمانهای زیادی براش وقت بذاری به درد نمیخوره
5=بشدت عجلوم دوست دارم سریع تو کاری که شرو کردم موفق شم با اینکه میدونم باید تکاملم طی کنم،ولی باز زندگی خودمو مقایسه میکنم با افراد موفق میگم منم باید زودتر برسم به اون زندگی دلخواهم،بعد میام اون کار تو ذهنم کوچیک میکنم میگم با اینکار اصن نمیشه زودتر به در امدهای بیشتری رسید،به سختی های مسیر توجه میکنم زود نا امید میشم انگیزم از بین میره،بجای اینکه به آخر داستان به موفقیتی که اگر ادامه بدم مسیرو بهش میرسم توجه نمیکنم،همش میگم یکاری بشه زودتر بهم نتیجه بده آسون و راحت باشه،زود منو به ثروت برسونه
6=اینکه وقتی یکاری میاد تو ذهنم خیلی مطمئن نیستم آیا این کار همونی که قراره منو به هدفهام برسونه،به ثروت برسونه،میگم از کجا مطمئن شم این همون کار یا ایده الهامی از طرف خداست،تو دوراهی میمونم،بعد هی به تعویق میندازم میگم شاید دوباره یکار یا ایده بهتر به ذهنم بیاد،بعد خودم بهم میریزم که هر بار اون کار یا ایده رو به تعویق میندازم و منتظرم یکار بهتری به سراغم بیاد،و میبینم همینطور داره زمان میگذره و من هیچکاری نمیکنم حسم بد میشه
اینا تمام مواردی که هر بار جلوی حرکت منو میگیرن،نمیذارن اقدام کنم،ولی من دارم روی تک تک این باورها و ترمزها کار میکنم و تا حدودی بهتر شدم با استفاده از دوره ها و آموزشهای استاد.
اول سال 403 هدفم این بود دوست داشتم ماشین خوب برای خودم بخرم من معلم هستم دوست داشتم با ماشین خودم هر روز برم سرکار،ولی خب هنوز این هدف تیک نخورده نمیدونم شاید تو همین تایم کمی که مونده به سال جدید اتفاق بیفته بخرم،و دوتا هدف دیگم بود که خب اتفاق نیفتادن،مطمئنن همه اینا بخاطر باورهای نادرست خودم بود.اما دیگه خسته شدم میخوام دیگه روی باورهام با جدیت تمام کار کنم
دوره های عزت نفس و دو قدم اول دوازده قدم تهیه کردم میخوام براشون وقت بذارم با استفاده از ستاره قطبی و اهرم رنج و لذت به تک تک خواسته هام برسم.
یک نیرویی از ته دلم بهم میگه سحر تو میتونی فقط کافیه حرکت کنی،ذهنت کنترل کنی،به نکات مثبت توجه کنی و اقدام کنی،قدم های بعدی بهت گفته میشه،همونطوری که تونستی از بین اونهمه آدم استخدامی قبولشی همون یک نفر استان تو شدی،همونطور که تونستی گواهی نامه راننده گی بگیری،همونطور که تونستی بخوبی دانشگاهت به سرانجام برسونی با تمام چالش هایی که مواجه شدی تو مسیر ولی عبور کردی،و کلی اتفاقات دیگری که تونستی از پسشون بر بیایی،به این هدفهاتم میرسی که مهم ترینش ثروت و سلامتی.ایمانم قوی تر میکنم مطمئنم الله یکتا کنار من خواهد بود و من بزودی نتایج خوبی میگیرم،میام با خوشحالی برای دوستان هم فرکانسی و استاد عزیزم مینویسم.
در پناه الله یکتا شاد و سلامت و ثروتمند باشین.
دوستدار شما=سحر رستمی
به نام خدای هدایتگر
سلام به استاد عزیزم و بانو شایسته مهربان و
دوستان خوبم
الگوهای تکرار شونده جلسه نهم موضوع هدف
چه هدف و یا هدفهایی انتخاب کردیم و به آنها
نرسیدیم
هدف اول ـسالهاست که دوست دارم رانندگی کنم
ولی به خاطر ترس از تصادف ،ترس از مسخره
شدن ،ترس از اینکه خسارتی به ماشین وارد کنم و
همسرم منو دعوا کنه ،و یا اینکه در خیابون نتونم
ماشین رو کنترل کنم و برای بقیه دردسر درست کنم
در صورتی که با چند روز رانندگی من عالی رانندگی
میکنم ولی به خاطر ترسهایی که ریشش خلأ عزت
نفس هست به هدفم نرسیدم و تصمیم گرفتم
زمانیکه بتونم با پول خودم ماشین بخرم رانندگی
کنم
هدف دوم ـخیلی دوست داشتم شغلی داشته باشم
ولی کار عملی انجام ندادم چون باور اینو داشتم من
تحصیلات دانشگاهی ندارم و اینکه شرک داشتم
همسرم همیشه میگه من نمی خواهم همسرم هزار
تومان درآمد داشته باشه چون اونم ترس از دست
دادن داره و میخواد که از لحاظ مالی به خودش
وابسته باشم
توی این مدتی که در سایت فعال بودم یه سری
باورهام در مورد ثروت درست شده چون فقط با
چند ماه بودن توی بورس کلی از دورهای سایت رو
خریدم و الان در زمینه علاقم دارم فعالیت
میکنم خیلی امیدوار م ادامه میدم تا به نتیجه
برسم
هدف سوم ـ داشتن رابطه عاطفی عالی که بهش
نرسیدم به خاطر همین الگوهای تکرار شونده که
ریشش نداشتن احساس ارزشمندیه ،و اینکه تلاش
کردم یه نفر دیگه رو تغییر بدم
هدف چهارم ـ داشتن سلامتی که بهش نرسیدم بازم
ریشش عدم احساس ارزشمندی و بودن در
احساس قربانی بودن هست چون من توهم بیمار
شدن دارم و چند سال پیش که با یه روانشناس
صحبت کردم معلوم شد من طرحواره آسیب پذیری
دارم و طبق باورهای که استاد در این جلسات
گفتن احتمالا باورم اینه که من انسان ضعیفی
هستم بدن من ضعیفه چون در زمان کودکی یکی
دو ماه من در بیمارستان بستری بودم به خاطر
ضعف جسمی و این شده باور که من جسمم
ضعیف هست
یکی دیگه از باورامو در دوره روانشناسی ثروت پیدا
کردم و یا زمانیکه خواسته هامو تجسم میکنم به
کلی موفقیت رسیدم سکانس آخر بعد از رسیدن به
آرزوهام من متوجه میشم که جسمم به شدت
بیماره و چند وقت دیگه میمیرم ترس از موفق
شدن دارم
و به خاطر احساس عدم لیاقت حتی وقتی به پولی
میرسم و یا چیزی میخرم احساس گناه دارم و اگه
کادویی بگیرم حسم بد میشه چون سریع فک
میکنم باید جبران کنم و خودمو از نعمتها دور میکنم
استاد توی این دوره الگوهای تکرار شونده من خیلی
خودمو و شخصیت مو گشتم و گشتم و ریشه
تمامی مساعل و مشکلاتم در زمینه مالی در زمینه
سلامتی در زمینه روابط فقط و فقط نداشتن عزت
نفس و احساس ارزشمندی است الان دیگه مثل روز
برام روشن شده با وجود اینهمه تلاش نتیجه ای که
منو راضی کنه نگرفتم چیه باید مثل آقای ابراهیم
خسروی برادر خوبم که کامنتاشو پیگیری میکنم باید
در هر نفسم تا روزی که زنده هستم روی احساس
ارزشمندیم کار کنم دلیل خیلی از رفتارام رو توی این
دو هفته برام واضح شده و هر لحظه یه چیزی برام
روشن میشه به خودم میگم آره این مشکلم هم به
خاطر عدم لیاقته فقط جلسه دهم الگوهای تکرار
شونده بازخورد مونده که اونم کار میکنم و به امید
خدا دوباره حرف به حرف از اول روی عزت نفس کار
میکنم بعد دوباره احساس لیاقت رو شروع میکنم
استاد اونقدر احساس لیاقت روکار کردم که همه رو
حفظ کردم یه کم بهتر شدم چون همسرم میگه تو
خیلی تغییر کردی مغرور شدی فقط به فکر خودتی
میگم خوب پس یه کوچولو تغییر کردم عزت نفسم
از منفی صد به ده رسیده ولی هنوز اول راهم باید
تکاملم رو طی کنم این رد پاها رو در این دوره
الگوهای تکرار شونده گذاشتم که پیشرفته رو در
آینده بهتر متوجه بشم
از خدا وند سپاسگزارم به خاطر هدایتم به این
سایت استاد دست مریزاد سلامت و برقرار باشید
سلام استاد وقتتون بخیر ، بسیار سپاسگزارم از شما بابت این سایت و مطالب آن
من فکر میکنم هدف های بزرگ برای خودم تعیین میکنم که با شرایط الانم غیر قابل دستیابی میشه ، یه مدت که میگذره دیگه احساسم هم بد میشه و ادامه نمیدم ، هر زمانی ایده ای در رابطه با کاری به ذهنم میاد، با خودم میگم از کجا معلوم این رسالت من باشه ، همش منتظر اینم که به من کاری الهام بشه که رسالت من در این دنیا باشه، همین منو ناامید میکنه از ادامه دادن ، من معلم هستم ، ولی اینو رسالت خودمو نمیدونم چون علاقه ای بهش ندارم ، همش منتظرم که اون کاری که بهش علاقه دارم و رسالت من باشه بهم گفته بشه ، 3 ساله که منتظرم
به نام الله هدایتگر
خدایاهرانچه که دارم ازان توست وازتوبه من رسیده است
خدایااعتباراین کامنت ازان توست وتوبگوچی بنویسم
سلام دوستان خوبم
این فایل نشانه من بود
تمام اتفاقات زندگی مابه خاطرافکاروانچه که دادیم بهش توجه میکنیم واردزندگی مامیشه وهرچی بیشتربهش توجه کنیم نشانه هاش بیشترتوزندگی مادیده میشه وتبدیل به جزئی اززندگی مامیشه
مهم این هست که داریم به چی توجه میکنیم
سوال:درباره هدف هایی که هرباربه عنوان هدف سالانه یاکوتاه مدت انتخاب میکنیدامابه انهانمیرسیدفکرمیکنیدچه دلایلی باعث میشودکه شمابازهم به ان اهداف تعیین شده نرسید؟؟
یک ازاهداف اصلی امسالم شروع کسبوکارپردرامدبودکه
به خاطربی ایمانی وترس ازشروع وکمالگرایی وترس ازاشتباه نکردن بود
من یک کاری رومیخوام شروع کنم امامیترسن اشتباه کنم وبه چگونگی رسیدن به اون هدف فکرمیکنم امابایدرسیدن به هدف روبه خدابسپارم وازمسیرلذت ببرم
ازشکست خوردن میترسم میترسم که موفق نشم
یکی دیگه به تعویق انداختن اهدافم هست که امروزوفردامیکنم واهمال کاری میکنم
چون انگیزموازدست میدم ومیبینم که هدفم مشخص نیست
ناامیدمیشم چون هدفم باشرایط الانم یکی نیست
یکی دیگه ازعلت هاگوش کردن به افرادبیتجربه هست که باعث مشکلات من شدن ومهم این هست که ماداریم به چه کسی گوش میدیم
توکل نکردن
بی ایمانی
نشناختن خودم وعلایقم
ومهم ترازهمه شرک وروی خداحساب نکردنه
عجله کردن
مقایسه کردن خودم بادیگران
هدف بعدیم سحرخیزیه:
چون دلیل خاصی ندارم زودبیدارنمیشم واهرم لذت توذهنم برای سحرخیزی درست نکردم
رفتن به باشگاه بدن سازی
دلیل:میگم هزینش بالاست یاتنبلی میکنم یاانگیزه درستی ندارم برای رفتن به باشگاه
کلاس خوش خطی هدف دیگم
دلیل:چون هدف مهم تردارم برای خودم که افزایش درامدهست واین هدف روبه تعویق میندازم وامروزوفردامیکنم
درکل ترس هاوشرک وعدم توکل باعث حرکت نکردنه
به قول استاد
توخودپای درراه بنه وهیچ مپرس
خودراه بگویددکه چون بایدکرد
شادوموفف باشید
سلام به استاد عباسمنش عزیزم شکر وجودتون
الگوی تکرار شونده من که باعث میشه به هدفم نرسم این که:
من اولش هدفم رو خیلی با شوق و ذوق مینویسم و برنامه ریزی میکنم اما خیلی خیلی زود دلسرد و ناامید میشم چون عجول هستم و یا میگم هدفم شاید درست نباشه اگه رسیدم و راضی نبودم چی
و سریع حسم بد میشه و دیگه ادامه نمیدم و متوقف میشم و ول میکنم و یا دنبال زمان مناسب میگردم ک هدفم رو شروع کنم یا دلیل اصلی من انگیزه نداشتن من هست انگیزه ای نمیدارم و نا امید میشم .
اما با توکل به خدا و ایمان به خدا که هدایتگرمه امید دارم که هدایت میشم و پیشرفت میکنم هر روز یک قدم به سمت هدفم بر میدارم
خداوند یارو نگهدارتون باشه
سلام بر استاد عزیز و دوست داشتنی
استاد عزیز قبل از هر چیز واقعا از خدای خودم تشکر میکنم وسپاسگزار هستم که در این دنیای پر هیاهو و پر حاشیه من رو به این راه و این استاد عزیز و این دوستان خوب هدایت کرده است و موجبات این را برایم فراهم نموده که در کنار این جمع به آرامش درونی برسم
پر رنگترین الگوی تکرار شونده در زندگی من اینه که من همیشه بدهکار هستم حتی با وجود اینکه اوضاع مالیم هم بد نیست ولی باز هم همیشه بدهکار هستم انگار که بدهکار بودن جزو افتخاراتی هست که من به آن خیلی خیلی می نازم و یا اینکه من باید همیشه در رنج و سختی باشم تا لیاقت ثروت را داشته باشم و این بدهکاری برای من بسیار رنج آور و نیز همچنان مایه افتخار شده است
الگوی تکرار شونده دیگر هم که الگوی خوبی نیست اینه که من هر چیزی را بخواهم معامله بکنم هم گران میخرم و هم ارزان میفروشم که در اکثر مواقع ضرر هم میکنم یا اینکه به سختی میتوانم آن را بفروشم
یکی از مواردی که بسیار بسیار مانع دستیابی من به خواسته هایم شده این است که بر روی خواسته هایم اصرار نمی کنم و خیلی زود از آنها دست میکشم و استمرار زیادی بر روی خواسته هایم ندارم و یا اینکه به محض اینکه یه مقدار نتیجه میگیرم راضی میشوم و دیگر ادامه نمی دهم