پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 9 - صفحه 4 (به ترتیب امتیاز)

551 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مریم آقامیرزایی گفته:
    مدت عضویت: 2545 روز

    سلام خدمت استاد عزیز و همه دوستان

    استاد می‌نویسم ، حسم گفت بنویس تا بعد که به موفقیت رسیدی یادت باشد از چه چیزهای مزخرفی میترسیدی ونمیگذاشت برای اهدافت حرکت کنی

    استاد من حوزه فعالیتم تدریس ریاضی و شیمی و فیزیک وعربی وزبان دبیرستان است

    استاد من با تمام عمق وجودم درس را دوست دارم

    یعنی اگر به من بگویند تمام دنیا را به تو میدهیم درس و تدریس را رها کن هرگز

    درصورتی که وارد هر حوزه ای شوم آن کار را سریع یاد میگیرم

    آن جایی که شما در آموزش هاتون از قوانین فیزیک و شیمی میگویید من واقعا لذت میبرم

    هدف هر سال من این است که آموزش هام را به سمت آنلاین ببرم و سایت بزنم

    خودم میدانم توانایی اش را دارم

    اما هر بار بهانه هایی دارم تا اینکه مسافرت به شمال 1هفته پیش دیدم هیچ ورودی مالی ندارم ( تضاد)

    گفتم بله مریم خانم الان کو شاگردان

    پاشو تا جهان چک ولگد هاش را بیشتر نکرده به خودت بیا واقدام کن

    جمعه 3 ساعت نان استاپ اهرم رنج ولذت را نوشتم

    استاد البته من 3 سال پیش که مدارس در ایران آنلاین شد,در آمد آنلاین داشتم ، ایده آمد گروه زدم برای شاگردانم وفیلم های آموزشی ام را فروختم

    همان 3 سال پیش من ماهی 600 هزار درآمد داشتم

    وحتی سایت زدم اما چون هیچ تخصصی در سایت نداشتم و اعتماد به نفس کافی نداشتم از سایت کسب درآمدی نداشتم

    چون قانون تکامل را درک نکرده بودم

    اما الان هرچه ذهنم بگوید من براش جواب دارم

    مگر خود استاد اولین بار یک سایت دیگر نداشت بعد یک سایت دیگر زد ( البته استاد این را در فایل های خودتان شنیدم)

    مگر استاد تخصصی در سایت داشت اما ادامه داد وعشق و علاقه داشت .موفق شد

    چقدر بچه های سایت استاد عباس منش سایت زدند و موفق شدند

    آقای رضا عطار روشن, آقای سید علی خوشدل , خانم مرضیه پری پور، خانم لیلا شب خیز ، خانم آزاده ، استاد عرشیانفر و…

    مریم جان عزیزم توهم میتونی ، بهت ایمان دارم

    همه شاگردان از طریق آنلاین درس را بهتر یاد میگیرند

    استاد من از حرف مردم میترسیدم و جلوی پیشرفت من را میگیرد

    اینکه بگویند دختر فلانی ( پدرم سرشناس است) فیلم هاش را ببین

    البته پدرم با این قضیه مشکلی ندارد خود ذهن من این مسایل را میسازد

    اما برای خودم منطقی کردم، تازه می‌کند به به. به این پدر که چه دختری تحویل جامعه داده

    حرف مردم پشیزی در زندگی من تاثیر ندارد

    استاد من از مسخره شدن ، اشتباه کردن میترسم ، جلوی دوربین یه کلمه را اشتباه بگویم اما بارها در فیلم های شما دیدم کلمه ای را اشتباه گفتید ودرستش را همان موقع گفتید ، حتی کات نکردید ، حتی عطسه ها را کات نکردید

    استاد من از گاهی به خودم می‌گویم این همه استاد قدرتمندتر از من هستند که درس دهند در فضای مجازی

    اما سریع به خودم میگم مریم جان مگر این همه استاد قدرتمند تر از تو نبودند در فضای حضوری ولی چرا همیشه این قدر سرت شلوغه

    تابستان و زمستان وعید و….

    تو اصلا تعطیلی حالیت نیست

    جمعه و شنبه و تاسوعا وعاشورا حالیت نیست

    مریم جان وقتی کارت را به بهترین نحو انجام دهی ، هرروز مشتری های سایتت زیادتر میشوند

    مریم جان خدا برات مشتری آنلاین می‌فرسته همان طور که مشتری حضوری فرستاد

    تو کاری نداشته باش از کجا وچه طوری

    تو فقط به الهاماتت عمل کن

    تو هرروز سطح علمت را با مطالعه کردن بالاتر ببر

    همه استاد ها در حد تو هستند

    وقتی مریم جان تو بازیکن بهتری شوی جهان لاجرم تو را انتخاب میکند

    استاد من تمام درس های فیزیک و شیمی و ریاضی وزبان ‌ عربی را به بهترین نحو تدریس میکنم

    البته فقط کتاب های درسی نه تست کنکور

    گفتم خدا نمی دانم در کدام حوزه فعالیت کنم

    چون بارها شنیده بودم در یک زمینه متخصص شو

    ایده آمد که از ریاضی نهم شروع کن

    مگر استاد هم در زمینه های مختلف دوره ندارد

    دوره قانون سلامتی استاد چه ربطی به بقیه محصولاتش دارد؟ هیچی

    دوره تند خوانی استاد چه ربطی به بقیه محصولاتش داشته

    استاد طبق الهامتش عمل کرده

    مریم جان فقط. قدم بردار وطبق الهاماتت جلو برود

    در طول مسیر اگر به تضادی برخوردی حق سرزنش خودت را نداری و باید به خودت افتخار کنی چون تسلیم خدا بودی

    مریم جان بریز دور بهانه ها را که بگویند همه کاره وهیچ کاره

    استاد هم طبق الهامتش هر بار محصولات متنوع تولید کرده

    استاد شما خودتان نمی دانید چقدر به پیشرفت من کمک کردید .

    خیلی دوست دارم برنامه کلاپ هاوس را دوباره برگزار کنید واین بار من صحبت کنم و ازنتایجی که در زندگی من داشتید بگویم

    استاد آنجایی که برای اولین بار لایو می‌گرفتید ومیگفتید من از این فضاها چیزی بلد نیستم

    با حتی لایو 2 نفره

    یاحتی در کلاپ هاوس می‌گفتید من بلد نیستم حتی اسمش را هم یاد نگرفتم کلاپ هاوس است یا هاوس کلاپ است

    استاد همه تابو ها را شکوندید که مریم جان ببین استاد چقدر راحت صحبت میکند و میگوید من این ها را بلد نیستم و تمام تمرکز روی سایتش است

    مریم جان لازم نیست تو همه چیز را بلد باشی واقدام کنی

    تو فقط به الهاماتت عمل کن مثل استاد

    من فکر میکردم یک استاد باید کامل وبی نقص باشد ولی شما همیشه میگویید من همیشه در حال بهبود هستم وهیچ وقت کامل نیستم

    استاد من آزادی زمانی و مکانی و

    مالی میخواهم

    استاد من حتی با دیدن رفتارهای خانم شایسته تمام باورهام در مورد زن و مرد شکست

    چون یه سری کارها را مردانه می‌دانستم با وجودی که انجام میدادم ولی از ته دل راضی نبودم مثل ماشین شستن ، مثل دست به اچارشدن

    اما استاد همه تابوها را شکوندید ، استاد ابراهیم من شدید، استاد زندگی کردن بهم اموختید

    استاد من عشق ورزیدن بی قید و شرط

    را باشما آموختم

    استاد من هرروز در کنار فایل های محصولات فایل های سفر به دور آمریکا را نگاه میکنم تا زندگی کردن را یاد بگیرم

    چون من موفقیت را فقط پول در حساب ، ملک ، ماشین ، و استاد شدن ومهندس شدن ودکتر شدن می‌دانستم

    استاد من رهایی و وابسته نبودن را از شما آموختم

    استاد من واقعا از شما و خانم شایسته وار تمام دوستان با کامنت های زیبایشان سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای:
  2. -
    ندابشارتی گفته:
    مدت عضویت: 1383 روز

    باسلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته ی زیبا

    در رابطه با این سوال و نرسیدن به اهداف،

    من هدفم باشگاه زدن بوده

    و با الهام گرفتن از همین سری فایلهای ناب الگوهای تکرار شونده،متوجه شدم باید از کار قبلم،که مربی گری در یک باشگاه به مدت سه سال بود و مواجه شدن با الگوی تکرار شونده ی دیرکرد در پرداخت ،شجاعت به خرج دادم و تصمیم گرفتم یکجا بایستم و با خودم رو برو بشم که چرا دارم این وضعیتو تحمل میکنم

    در نهایت ،درخواسته پرداخته به موقع دادم و نشانه پشت نشانه،الهام پشت الهام،که ازین‌مجموعه باید بیای بیرون

    برای هدفم ،قدم اولو برداشتم و در کمال احترام و حال خوب از کارمو تقریبا 80 90 تا شاگرد خدافظی کردم

    رفتم دنبال باشگاه و جا

    چون هدفم استقلال و کار برای خودم بوده

    این روزها ،نسبت به روزهای اول ک از باشگاه اومدم بیرون،کنترل کردنه نجواها برام سخت تر شده

    البته خیلی کمتر از سالهاوماههای قبله زندگیه من قبل از اشنایی با استاد

    راستش،احساس میکنم من از منظر توحیدی عمل کردن،به شدت ضعیف هستم

    خیلی تلاش کردم رو حساب‌شاگردای قدیمم که ساکن یک منطقه هستن،دنبال جا و باشگاه نگردم

    و با خودم این باورو تکرار میکردم که خدای من،هرجای دنیا باشم،ادمهارو به سمت من هدایت میکنه

    ولی در عمل ،همش دنبال ملکی هستم که خیلی دور نباشه به اونها!

    هروز با انبوهی از پیامهای شاکردام،مواجه میشم که پس کی باشگاه میزنی ما بیایم منتظر خبرت هستیم

    ولی من این روزها ،در همین پروسه دارم تلاش میکنم اموزه هامو،زندگی کنم

    هربار با هر تصمیم،میسنجم که ببینم کدوم باور،داره هدایتم میکنه

    چه از روز اول که بمن گفتن باید بست بشینی توی املاکی تا فایل خوب برات پیدا کنن چه این روزها که یک فایل مناسب خدا برام فرستاده که البته بازهم نمیدونم رو‌حساب کدوم ترمز،هنوز این فایل صد در صد نشده!

    و مشکل برق داره!

    که توی همین مورد هم،متوجه شدم من دارم قدرتو میدم به برق و‌میگم‌ باید صبر کنم تا اداره برق کنتور جدا بده تا من در این باشگاه مشغول بشم!

    در صورتی که باید ببینم من چقدر خدارو قبول دارم که در لحظه میتونه برای من کارهارو اکی کنه

    انقد این شرک و توحید،با توجه به این سی سال زندگی،در من جابه جا نهادینه شده ،که این روزها،با فایل های استاد و همزمانیها در فایلهای توحیدی و سفرنامه،و تکرارشون ،دارم تلاش میکنم این هدف،برام مثل روز اول تازه باشه و ذوقو شوقمو از دست ندم

    چون به اندازه ی مشرف بودن به خودم،متوجه شدم که همین باور پیچیدگی و سختیه چگونگیها و ایمانه نصفه نیمه به قدرته خدا،تا به امروز منو از اهدافم دور و در نهایت رهاشون کردم

    اینکه،همش به راهای مغزم اعتماد داشتم و به اولین مانع که میخوردم فکر میکردم خب دیگه !پس تموم

    اما این روزها،میگم نه!خدا من نمیدونم چجوری

    فقط بهم الهام کن اولین قدمو،و درجا عمل و قدمه بعدی بهم گفته میشه

    یا پروسه ی مجوز گرفتن و پلمپ نشدن!

    همش معیارم این شده که جاییو بگیرم که با استاندارهای قانون باشگاه زدن اکی باشه

    بعد ازینور میگم،چرا داری پیچیدش میکنی

    قانون اون چیزیه که تو باورش داری

    اگه فکر میکنی پلمپ میشه،پس تو ایده ال ترین جارم بگیری پلمپ میشی

    پس یه جارو بگیر که کارتو شروع کنی نمیخواد،به چیزهایی فکر کنی که هنوز اصلا اتفاق نیفتاده

    در واقع بازم شرک!

    قدرت دادم دست قانونه اداره ورزش!!

    به نظرم اینکه 95درصد جامعه،مثل هم زندگی میکنن ،اینه که اصلا دنبال اینکه چرا دارن یه کارایی میکنن ،نیستن و از اول برده ی شرایط و قوانین و بیرون از وجود خودشون هستن

    اما توی این سایت،من دارم یاد میگیرم که چقدر ندا ، عامله

    هدف از خلقته‌من،چی بوده

    این نبوده که بیام گوسفند بار،چند صباحی زندگی کنمو برم

    هر بار که متوجه ریشه ی رفتارام و افکارام میشم،انگار یه چیزه جدید کشف کردم و زنگ میزنم به ابجی لیلا(لیلا بشارتی) با ذوق براش تعریف میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
  3. -
    محمد کرمی گفته:
    مدت عضویت: 1218 روز

    بنام الله یکتا

    سوال

    الگوهای تکرهر شونده ،هدف

    سلام به استاد عزیزم و تمامی دوستان و همرهان مسیر خودشناسی

    من تا سن 37 سالگی کل روزهای زندگیمو برگی در باد بودم به جز در یک سری روزها که بعضی کارها اینقدر مهم بود برام که هیچ چیزی جلودارم نبود الا رسیدن به اون اهداف

    از بچگی باورهای کمبود چنان در وجود من ریشه زده بود که هر سال بزرگتر میشدم این منطق منو بیشتر در غل و زنجیر خودش فرو میبرد

    یادم میاد 14 سالم بود که با دیدن ماشین اسلاح تو دست دایی کوچیکم چنان شوقی بهم دست داد که تصمیم گرفتم یک آرایشگر بشم ،و همینطورم شدم اصلا تو اون سن برای این کار مقاومت نداشتم و از همون فرداش شروع کردم به تمرین برای یادگیری

    8 سال این کارو برای دل خودم انجام دادم و طوری شده بود که فک میکردم باید از طریق کارگری یا فنی کاری پول بسازم و آرایشگری به عنوان یک سرگرمی و لذت بردن برای دل خودم انجام میدادم

    در سن 23 سالگی اینقدر بهم فشار مالی اومد و اینقدر خسته شده بودم از کارهای که هیچ علاقه ای بهشون نداشتم که اشتیاقی در درونم شکل گرفت که با عشق خودم پول بسازم و دانشگاه رو ول کردم از همونجا با دست خالی و با مخالفت بسیار زیاد خانوادم کارمو شروع کردم

    همه چی جور شد و با کمترین امکانات اما با شوق و امید و توکل بسیار استارت کارم زده شد

    چنان توکل داشتم که به هیچ چیز جز موفقیت توی کارم فکر نمیکردم ،تا اون سال هیچ چیز به اون اندازه نخواسته بودم و با اینکه اصلا مهارت زیادی هم توی کارم نداشتم ولی اشتیاقم چنان بود که تمام تمرکزم شده بود بهتر شدن در آرایشگری

    توی 6 ماه اول به جز روزهای اولی که انگار خدا چنان چیده بود که کل بدهی های من صاف بشه تقریبا روزی یه مشتری داشتم و از صب تا شب ساعت 11 یه صندلی میزاشتم جلوی در و فقط به کله کسایی که از جلو آرایشگام رد میشدن نگاه میکردم به مدلهاشون دقت میکردم و تجسم میکردم که همه اینا یه روز مشتری من میشن

    اون روزا از قانون تجسم در یک سی دی مربوط به راز ،چیزای شنیده بودم و با اینکه همه میگفتن توهم ولی من مقاومت نداشتم قبولش داشتم

    همیشه به خدا میگفتم یعنی میشه یه روز من صب بیام در آرایشگاه و تا شب حتی غروب خورشید نبینم بسکه مشتری دارم ..

    طولی نکشید که این اتفاق برام افتاد و تقریبا 9ماه بود از کارم گذشته بود هر روز مشتریای من بیشتر میشد و منم شده بودم اولین کسی که توی شهر خودم ایدهای نو توی کارم میاوردم و خیلی معروف شدم اینقدر معروف که از درو دیوار مشتری میومد ،ایدهای خیلی خیلی ساده

    طوری شد که بعد از دو سال اینقدر مشتری داشتم که سالنی که اسمشو نمیشد بزاری سالن، آخه خیلی کوچیک بود قرداداش تمام شد و صاحب مغازه گفت باید تخلیه کنم ،اولیش خیلی بهم ریختم ،اخه تازه همه چی اوکی شده بود مشتریا زیاد ،تازه ماشین خریدم ،خونه میخواستم بخرم خلاصه کلی برنامه داشتم

    اما اتفاقی که افتاد و اون روزا درکش نمیکردم همین بود که من ظرفم بزرگتر شده بود و قرار بود خدا منو به جای ببره که مناسب ظرفم باشه ،توی یک هفته سالن خودمو عوض کردم و رفتم یه جای بزرگتر ،درآمدم بیتشر ،مشتریا بیشتر ،آدمهای باکیفیتر

    و همه اینا پلنهای بود که من درخواست کرده بودم و خداوند برام انجامش داد

    این روزا خیلی بهش فک کردم منی که هیچ نداشتم جز یک هدف و انگیزه و شور شوق چطور توی کمتر از دو سال به نهایت خواستهای اون موقم رسیدم ،یعنی کار خوب و مورد علاقم ،ماشین ،خونه و دوستای خوب

    اما اتفاقی که افتاد این بود بعد از رسیدن به خواستهام و داشتنشون بشدت احساس پوچی کردم

    انگار دیگه هیچ از خدا نمیخواستم و زندگی برام خیلی تکراری شد ،انگار یه کشتی سرگردان بودم روی دریا

    هر بادی میومد منو با خودش میبرد به چپ راست

    همینطور پیش رفتم هر روز زندگی برام سختر و بی معنی تر بود تا 10 سال بعد که با قوانین آشنا شدم و دلیل اتفاقات زندگیمو فهمیدم

    دلیل اینکه چرا بعد از رسیدن به اهدافم دیگه نتونستم به اهداف بالاتر برسم ،اوایل آشنایی با استاد و شهامت پیدا کردنم دست به تغیرات زیادی توی زندگیم زدم

    از روابطم گرفته تا تغییر شغل و پا گذاشتن روی ترسهام

    اعتراف میکنم هیچ وقت اینقدر از زندگی لذت نبرده بودم به اندازه ای که توی این دو سال چالشهامو باهاش مواجه شدم و سعی میکردم هر روز بهبود بدم خودمو

    الان که دقت میکنم این دوسال که پر از تغییر بود برام سراسر شور و شوق و توکل بود که در مقابل تمام ترسها و شرکهای که توی دوران زندگیم در وجودم ریشه زده بود قد علم کرد و همین توکل باعث ایجاد شوق و شجاعت شد و باعث شد یه آدم دیگه بشم و به خودم افتخار میکنم بابت شخصیت جدیدی که دارم

    هنوزم ترسها هستن ،هنوزم شرکها هستن ولی انگار دیگه ذهنم کمتر منو به دام خودش میندازه و رام تر شده ،قشنگ اینو میفهمم که زورش کم شده نسبت به سال قبلم

    کلی هدفهای جدید خلق کردم برای خودم و بهشون رسیدم و گذر کردم و الان خواستها و هدفهای بیشتری دارم و سعی میکنم فرمول گذشته خودمو به یاد بیارم و همونطور عمل کنم برم جلو و ایمان داشته باشم من هر خواسته ای که دارم همون لحظه بهش رسیدم فقط باید حال خوب خودمو حفظ کنم و هر کاری که لازمه رو برای رشد خودم انجام بدم و مطمئن باشم به وقتش اتفاق میافته ..چون وعده خداوند حقه

    سپاسگزارم از شما استاد عزیزم که نعمت بی نهایت بزرگی بودین برای من و تمامی دوستان در این مسیر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
  4. -
    سونا شریف نژاد گفته:
    مدت عضویت: 1509 روز

    اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتَابًا مُتَشَابِهًا مَثَانِیَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِینُ جُلُودُهُمْ وَقُلُوبُهُمْ إِلَىٰ ذِکْرِ اللَّهِ ۚ ذَٰلِکَ هُدَى اللَّهِ یَهْدِی بِهِ مَنْ یَشَاءُ ۚ وَمَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ

    خداوند بهترین سخن را نازل کرده، کتابی که آیاتش (در لطف و زیبایی و عمق و محتوا) همانند یکدیگر است؛ آیاتی مکرّر دارد (با تکراری شوق‌انگیز) که از شنیدن آیاتش لرزه بر اندام کسانی که از پروردگارشان می‌ترسند می‌افتد؛ سپس برون و درونشان نرم و متوجّه ذکر خدا می‌شود؛ این هدایت الهی است که هر کس را بخواهد با آن راهنمایی می‌کند؛ و هر کس را خداوند گمراه سازد، راهنمایی برای او نخواهد بود!

    بنام خداوندی که بهترین سخنان را در قرآن برایم نوشت و همه ی کلمات و جملاتش زیباست و آیاتش تکرار دارد و تکرار چون خدای مهربان میدونه که من فراموش میکنم و هی باید قوانینش را برام تکرار کنه و من اگر از او راهنمایی بخواهم او هدایتگرم میشود راهنمایی قابل اعتماد و قدرتمند.

    سلام به استاد قشنگم و مریم جون نازنین

    سلام به دوستان گرانقدرم

    سوال : درباره هدف هایی که هر بار به عنوان هدف سالانه یا هدف کوتاه مدت انتخاب می کنید اما به آنها نمی رسید، فکر می کنید چه دلایلی باعث می شود که شما باز هم به آن اهداف تعیین شده، نرسید؟

    من از سال 95 با دیدن شرایط زندگیم که از لحاظ روحی و روانی در استرس و نگرانی بودم و هیچ چیزی منو از درون شاد نمیکرد و آرامشی نداشتم و با دیدن اتفاقات بد به خودم اومدم و یادم اومد که من قبل از ازدواجم خیلی کتابهای موفقیت میخوندم و انسان فوق العاده فعالی بودم که هدفهایی خوبی هم همیشه داشتم و بهشون میرسیدم اما بعد از ازدواجم همه را فراموش کردم و فکر میکردم که من باید خانه ام تمیز باشد و بچه ها مرتب و مودب باشند و خودم هیچ . نمره ی اعتماد بنفسم کم عزتنفسم زیر صفر و تا دلتون بخواد توسری خور شوهر یعنی رابطه یی کااااااملا ضعیف و بی ارزش که هر روز در حال تخریب شدن و تحقیر شدن از شوهر.

    شبها خواب نداشتم و روزها گیج و منگ . یک روز یه خودم اومدم و گفتم تا کی این همه خورد شدن ها و تحقیرها از جانب شوهر و فامیل شوهر ……

    یک روز صبح زود بیدار شدم و تصمیم گرفتم از منطقه ی امنم خارج بشم و همون روز هدف را تعیین کردم و پای در راه نهادم و هیچ نپرسیدم . هر چی خدا گفت انجام دادم البته نه مثل الانم آگاهانه اما شروع کرده بودم و خدا داشت کمکم میکرد به هدفی که دو ساله بود رسیدم اما اضطرابها و استرس هنوز بود . سال 98 را سال آرامش گذاشتم و در رسییدن به آرامش تلاش کردم

    سال 99 را سال عزت نفس گذاشتم و شروع کردم و هنوز باید ادامه بدم چون خیلی جاها فهمیدم که این چیزی نیست که یاد بگیری و بزاری کنار و استادم خیلی به این مورد اشاره کردند.

    سال 1400 سال قدرت بود و خیلی بهترم احساس قربانی بودن و این حرفها رو گذاشتم کنار و مسئولیت زندگیمو تمام و کمال به عهده گرفتم

    سال 1401 سلامتی بود و به لطف دوره ی قانون سامتی فهمیدم معنی واقعی سلامتی چیه البته به اندازه یی که طبق دوره عمل کردم نتیجه بدست اوردم

    و امسال را هدف قدرت مالی و ثروت تعیین کردم . این مورد هنوز برام سخته از اول فروردین در مورد اینکه من در چه حوزه یی علاقه میتونم داشته باشم که وقتی دارم تلاش میکنم برام لذت بخش باشه فکر میکردم علاقمندیم در حوزه ی روانشناسی باشه و آموزشهایی در این مورد دیدم اما همین هفته ی پیش به تضادی برخوردم که ادامه ی این مسیر شغلی بنابر آموزشهای سایت و قوانین کااااااملا غلط هست و الان به کل گذاشتم کنار و اما همون روزی که به تضاد خوردم که خیلی درگیرش شدم و من هنوز در اون مورد ضعیف بودم و نیاز به قوی شدن دارم. همین که تصمیم گرفتم که هدفم باید تغییر کنه سریع ایده و هدف شغلی دیگه الهام شد که واقعا قبل از ازدواجم که در حال کار روی برنامه نویسی و یادگیریش بودم یادم رفته که چقدر با علاقه میرفتم مسئله های برنامه نویسی را حل میکردم و در دانشگاه همیشه نمرات بالایی در واحدهای برنامه نویسی میگرفتم و عاشقانه کتابهای مرتبط را مطالعه میکردم.

    حالا میدونم هدفم چیه اما با گذشت یک هفته هنوز فقط دو تا فایل آموزشی در این مورد دیدم و هنوز دستخوش احساسات بد تضاد هفته ی پیشم و هنوز به کنترل ذهن نرسیدم که عوامل و باورهای زیر اذیتم میکنه

    1- سنی ازمن گذشته و حالا مثل اون موقه هام نمیتونم مطالعه کنم

    2- انگیزه ی کافی ، لازم دارم و هنوز اون انگیزه در من ایجاد نشده

    3- تو باید از بچه هات و همسرت بزنی و این در حق اونها نامردیه

    4- حالا وقت زیاده و آهسته پیش میریم و به خودت سخت نگیر و خوش بگذرون

    .

    .

    اما وااااااقعا اینو میدونم که هدفم قدرت مالی هست و استقلال مالی اما از راهی که بهش علاقه دارم

    تعهد دادم بخودم که تا آخر سال 1402 به درآمد سه برابر برسم که الان بعد از گذشت 5 ماه تازه میبینم راهی که رفتم اشتباهه و باید از صفر شروع کنم

    استاد عزیزم من با پاسخ به سوالات این فایلها دارم زندگیمو شخم میزنم و تضاد هفته ی پیش فکر کردن به الگوهای تکرار شونده بود که بطور اساسی روند زندگیمو یک مدار بالاتر برده و رشد کردم

    چقدر خوبه که شما استاد ما هستید و من اینجام و به بودنم در این سایت قدرتمند افتخار میکنم . از اینکه استاد همیشه در حال یادآوری قوانین هستند و مارو فراموش نمیکنند خیلی زیباست .

    دوستتون دارم . ممنون از توجه به نوشته هام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
  5. -
    ناهید رحیمی تبار گفته:
    مدت عضویت: 1144 روز

    پیدا کردن الگوهای تکرار شونده قسمت 9.

    سلام به استاد عزیزونازنینم.

    بازم سپاس به خاطر مطرح کردن سوال دیگه.

    چ هدف‌هایی شما انتخاب میکنید که بش نمیرسید؟

    وچ عواملی باعث میشه شما به هدفتون نرسید؟

    اول از همه بگم که من هدف زیاد انتخاب میکنم .زندگی بدون هدف رو اصلا نمیپذیرم.چون وجود این هدف‌ها تو زندگی منو به سمت جلو می‌بره ،انگیزه وذوق وهیجانمو تحریک می‌کنه ودر یک کلام این هدف‌ها هستن که باعث ایجاد حرکت وتغییر در من میشون .

    بزرگترین وپیگیر ترین هدفم که سالهای طولانی در گیرشم، تغییراتمه بخصوص تو زمینه ی رفع نواقص وافکاروباورهام .

    یه روزی تصمیم گرفتم که عیب ونقصهامو رفع کنم چون صادقانه تووجود خودم عیب ونقص زیادی ‌دیدم.

    اینکارو‌ باعشق شروع کردم که بعد از گذشت 20سال هنوز دنبال تغییراتم هستم ودست از این موضوع برنداشتم .

    حالا که با استاد هستم که خیلی خیلی بیشتر راغبم افکارو باورهامو تغییر بدم تا عملکردهای درستی داشته باشم.

    خب طبیعتاً مرحله به مرحله پیش رفتم وتابه اینجا رسیدم.

    الان اهدافم وسیع تر شدن ،چون خواسته هام بیشتر شده .تو هر زمینه اهداف خاص خودشو دارم.

    بله سلامتی ،روابط خوب بادیگران،روابط خوبه عاطفی،

    ارتباط معنوی با خدای خودم،پیشرفت در زمینه ی مالی وثروتمند شدن .

    دیگه دونه دونه تمرکزمو روی هر کدوم نمیزارم .انقدی بزرگ شدم که حواسم به تک تکشون باشه .

    درگذشته تمرکزم فقط روی نواقصم بودوبه هیچ چیز دیگه فکر نمی‌کردم.اما حالا که توقعام از جهان بیشتر شده ،به همه چی تو هر زمینه ای فکر میکنم وبرای خودم اهدافی در نظر میگیرم.

    اینکه استاد پرسیدن چ عواملی باعث نرسیدم به خواستمون شده؟

    باید بگم تو زمینه ی مالی قطعن افکاروباورهام دخیل هستن.

    هنوز نتونستم همه جا ودر همه ی شرایط باور کنم که فراوانی هست ومن باور داشته باشم نعمت وثروت زیاده.

    در کلام راحت میپذیرم ومشکلی باهاش ندارم .اما در عمل حتمن خیلی جاها نتونستم باورمو تو ذهنم منطقی کنم که بعد از گذشت 2سال به اون چیزایی که میخام نرسیدم .

    البته موفقیت‌های مالی خوبی داشتم اما اینکه به اون چیزی که مد نظرمه ،برسم نه هنوز نرسیدم.

    باورم به فراوانی بایقین صددرصد نیس .شک وتردید یه جاهایی دامنمو میگیره.

    باتوجه به دیدن الگوهای زیادی مثل استاد باز یه جاهایی این تردید سراغم میاد که مانع یه سری خرجها میشه.

    یه وقتایی ادای کسانی که ایمان به فراوانی دارن ،رو در میارم که خودش خیلی کمکم کرده ودست ودلمو باز کرده .

    تقلید از کسانی که مثل پولدارا خرج میکنن هم کمکم کرده.

    ولی می‌دونم اصل اینه که تو درونم به این باور برسم .منم این تمرینات رو انجام دادم که عادتهای قبلمو عوض کنم ونگاهم به نعمت وثروت جهان تغییر بکنه .

    که تاثیرات مثبتی داشته.

    البته اینم بگم هر سال بهتر از سال قبل میشم اینو بدون اغراق میگم .

    یه جاهایی که ترس میاد سراغم ،عبارتهای تاکیدی مال وثروت دوره ی 12قدم رو به خودم یاد آوری میکنم وبعد آرامش میگیرم.به خصوص زمانهایی که داد و ستد با دیگران داریم.

    تو حوضه ی سلامتی تقریبا خوب عمل میکنم ومشکل خاصی ندارم که بگم مانعی هست!

    همیشه باورهای خوبی داشتم ومقاومتهای خوبی در برابر بیماری از خودم نشون میدم .

    تو حوضه ی روابط با دیگران ،باید بگم هدفم ایجاد روابط خوب همیشگی با اطرافیانم هستش.

    اینکه بدون دنبال تغییرشون ، راحت بپذیرمشون .

    بتونم درکشون کنم ،درک متقابل داشته باشم.

    توقعامو نسبت بهشون کم کنم.

    بی دلیل دوسشون داشته باشم.ینی دنبال دلیل برای دوست داشتنشون نگردم.

    روح خدایی رو‌ تو وجودشون ببینم برام کافی باشه.

    در کل سر جنگ ویا کنترلی روی افراد نداشته باشم.

    طوری باشم که هر کدوم کنارم بودن باهاشون خوش بگذرونم.

    اینکه من کیم اونا کین ؟!به این چیزا فکر نکنم وتمرکزمو‌ برای سنجیدن کسی نزارم.

    عواملی که تو این زمینه مانع رسیدن به هدفم شده این بوده که گاهی خود خواهی واینکه من عاقل تر ازاونا هستم یا اینکه من بهتر از اونا میفهمم سراغم میاد.

    هروقت همچین فکری تو ذهنم میاد،درست عمل نمیکنم وهمه چیو خراب میکنم .

    هروقت که متواضع میشم وخدا رو تو وجودم بیشتر لمس میکنم .همه ی آدما برام عزیزودوست داشتنی میشن .خیلی راحت به همه احترام میزارم بدون اینکه توقعی ازشون داشته باشم.

    وقتایی که خوب عمل نمیکنم خوب میفهمم که ایراد کار از منه.

    دیگه مثل گذشته نمیرم تراز اونا رو بگیرم که چرا وبه چ دلیل اونا فلان برخوردو با من داشتن.

    خوب نبودن روابط رو فقط تووجود خودم دنبالش میگردم وبه دیگران کاری ندارم.

    واما در مورد روابط عاطفی با همسرم باید بگم مثل اکثر آدما ،هدفم ایجاد روابط خوب وآرومی بین خودمو وهمسرمه.

    رابطه ای که هر کدوم از کنار هم بودن ،لذت ببریم.

    عوامل زیادی برای تخریب زندگیم داشتم که اجازه نداده بود تا امسال من به این هدفم برسم.

    خودخواه بودنم ینی فقط خودمو دیدن.

    متوقع بودنم ینی از همسرم تقاضای برآورده کردن خواسته هام را داشتم.

    ترسهام در کنار شرکی که به خدا داشتم.چون رنگ خدا رو نمیدیدم فقط نگاهم به این بود که همسرم تمام نیازهای منو برآورده کنه.

    کنترل نکردن خشمام.

    با کینه ورنجش زندگی کردن.

    دنبال انتقام وتلافی کردن.

    دخالت‌های بیجا وبیموردم در مورد مسائلی که هیچ ربطی به من نداشت به خصوص تو زمینه کسب در آمدش.

    ندیدن داشته هام.

    ناسپاس بودنم .

    تمرکز و توجه به نداشته های زندگیم.

    دنبال کمبودها بودن وکمبودها رو دیدن.

    فراموش کردن خدا تو زندگی.

    تمرکز کردن به عیب‌ها ونواقص همسرم.

    نادیده گرفتن مثبت‌هاش.

    وخیلی از عوامل دیگه اجازه ی ایجاد یک رابطه ی خوب رو نمیداد.

    تا اینکه خودم از این وضعیت خسته شدم ودلم به حال خودم سوخت که چرا دارم همچین رابطه ای رو ادامه میدم.واز اونجایی که به استاد وراه وروشش ایمان دارم قبل از تصمیم جدی برای جدایی ،اومدم اونا رو تو زندگیم پیاده کردم وبعد دیدم اکثر مشکلاتم حل شد.

    وجالب اینجاست که با هرتغییر من ،همسرمم تغییر می‌کرد.اینو گفتم به دلیل اینکه اکثر به هم ریختگی روابطمون از سمت خودم بود .ولی باز بااین وجود ایشون بهتر از قبل هم شدن.

    ارع خودم خواستم رفتم سمت رفع این عواملی که باعث به هم ریختگی زندگیم شده بود.

    واما در مورد ارتباط با خدا ،عاملی که باعث ایجاد یه ارتباط خوب بین منو وخدا نمیشد این بود که احساس میکردم خیلی زورگوعه.

    نشسته اون بالا فقط عورد میده .

    اینو بکن ،اونو نکن .

    از دستورات وامر ونهی های تحمیلیش خوشم نمیومد.

    از اینکه احساس میکردم مثل چماق بالا سرم وایستاده تا ببینه من چکار میکنم خوشم نمیومد.

    دوسش نداشتم چون فکر میکردم خیلی مجازاتگره.

    با هر خطا واشتباهی ،منتظر مجازاتش میشدم .

    کلا تصورم از خدا ،سختگیریهاش بود .

    هیچ چیز مثبتی ازش دریافت نمی‌کردم مگر اینکه تو چاله چوله های زندگیم اونم از سر اجبار میرفتم سمتش ودرخاست کمک میکردم.

    بااین تفاسیر از روی ترسم خیلی از دستوراتشو انجام میدادم ،چکار کنم میترسیدم انجام ندم عصبانی بشه ،تلافیشو سرم در بیاره.

    خیلی کارای ظاهراً خوبی انجام دادم که هیچ کدوم دلی نبودش .

    یه حسی ازش داشتم که انگار یه جورایی مزاحمم بود که نمیزاشت اون طور که دلم میخاد زندگی کنم .

    حالا که دقت میکنم میبینم چ ارتباط وحشتناکی بینمون بوده .راسش اون موقع ها من خودمو جزعه افراد مذهبی میدونستم .

    چون هم حجابم عالی بود.نماز و روزه هام سرجاش بود.خیلی از کارای مستحبی رو انجام میدادم خیلی زیاد.ولی هیچ کدومو دوست نداشتم .هر کدومو برای رفع یه نیازی انجام میدادم متاسفانه به خاطر عشق به خدا نبود.

    با وجود اینکه میدونستم خدا از همه چی وجود ما باخبره ،نمیدونم چرا سرش کلاه میزاشتم .

    البته الان فهمیدم که سر خودم کلاه میزاشتم واین من بودم که چوب این کارا وافکار وباورهای مسخرمو ،خوردم.

    خب همه این عواملها تاوقتی بود که فکر میکردم دیگران یا همسرم، یا حتی خدا تاثیرات منفی در اتفاقات زندگی من دارن .

    در حالیکه خودم عامل مهم واصلی رسیدن به اهدافم بودم .من باانتخابهای درستم وبا ارسال فرکانسهای مثبت میتونم همه ی چیزهایی که دلم میخوادو داشته باشم.

    هم خدا رو ،هم ثروتو، هم روابط خوب وعالی بادیگران و همسرم را.

    ریشه ی اصلی تمامی رفتارهای اشتباهم «ترس»بوده .

    ترسهابه هر دلیلی، چنان وجودمو احاطه میکردن که اجازه ی افکار درست یا باوری درست یا رفتاری درست رابه من نمیدادن.

    جایی که ترس باشه نمیتونم هیچ مدیریت درستی روی افکاروباورهام داشته باشم.

    ترس اجازه ی حرکت در مسیر درست رو به من نمی‌ده.

    ترس موانع زیادی روبرام ایجاد می‌کنه .

    به خاطر ترسهام دلایلهای غیر قابل قبول و استدلالهای من درآوردی برای خودم می‌ساختم.

    خودمو طوری مجاب میکردم که حتمن هرکاری که انجام میدم درسته!

    در صورتی که کاملا اشتباس.

    ترس که باشه خدایی وجود نداره.

    ومن بنده ی هوی ونفس خودم بودم.

    حالا اینو میدونیم که بدون هماهنگی منو وخدا،کارا درست پیش نمیره.

    جایی که خدا کنارمه وازم مراقبت می‌کنه من به جاهای بهتره هدایت میشم .

    کی این اتفاق میفته ؟زمانی که من بخام وخدا روتو وجود خودم راه بدم.

    خدا که باشه هر مانعی که پیش بیاد حل شدنی میشه.ترسها ونگرانی ها ازبین میره.

    جرات وشهامتت زیاد میشه.

    صبورترمیشی وامیدوارتر.

    اکثر دردهای ما ،دقدقه های ما از بی خدایی شروع میشه.

    خدا که باشه رسیدن به اهدافت زودتر وبهترانجام میشه .

    موانع ها با آرامش رفع میشن.

    خلاصه اینکه همه چیز به خیر وخوشی میگذره.

    برنامه ریزی هم کمک مهمی میتونه در ایجاد رسیدن به اهداف باشه.

    خود برنامه ریزی ،موانع زیادی رو از سر راه برمیداره.

    چون تمرکزت بیشتر سمت بوجود اووردن اتفاقات خوب هستش .برنامه میچینیم که کارامون بهتر پیش بره.کارا که خوب پیش بره ،کمتر با تضادها روبرو میشیم.

    پس« برنامه ریزی »عامل مهمی هستش برای برداشتن موانع .

    داشتن «انگیزه» هم می‌تونه باعث ریشه کن کردن مانعها بشه.

    استاد من کسی نبودم که خواسته های بزرگی که دست یافتنی نیستن بخام .

    بعدش با عاملهایی که باعث، نرسیدن بهش میشه اذیت بشم.

    همیشه اندازه ای که می‌دونم میشه بش دست رسی پیدا کرد، تو لیست هدفام بردم.

    به همین جهت با عاملهای وحشتناکی مواجه نشدم.

    البته اینا بعد از کارکردم با این قوانینه.

    چیزهایی نخاستم که به نظر بزرگ ودست نیافتنی باشه

    پس با انگیزه ی بالا و برنامه ریزی درست وبودن در این مسیر،پیش میرم تا به خواسته هام دست پیدا کنم.

    حالا می‌دونم اگه هر چیزیو که میخام ولی بدسش نمیارم چ عواملی می‌تونه همراش باشه که مانع رسیدن من به خواستم میشه.پس سعی میکنم اون عوامل رو از سر راهم بردارم.

    دیگه خوب عیب ونقص های خودمو میفهمم .

    دیگه مثل قدیم قود و یه دنه نیستم که از هر نقصی به راحتی بگذرم .

    هیچ کدوم از نقصهامو دوست ندارم .خوشم نمیاد ازشون که برای من مانع درست کنن پس باید بهشون غلبه کنم.

    همین که میفهمم شخص خودم عامل پیشرفت یا عدم پیشرفتم هستم خودش خیلی منو به جلو میبره.

    عوامل درونی مخرب و داغون کنندن.

    اگه جایی ایراد کار دیدیم دنبال عوامل بیرونی نباشیم اینو بدونیم همه چی تو درون خود ماس.

    استاد جونم مرسی از طراحی سوالات قشنگت .

    مرسی که هستی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای:
    • -
      وحید گلباف گفته:
      مدت عضویت: 2273 روز

      سلام وارادت

      به ابجی و هم فرکانسی عزیز

      وقتی داشتم کامنت شما را میخوندم انگار داشتم تا حدودی نوشته ای در مورد خودم را میخوندم خیلی زیبا خودتون را تحلیل کرده بودید وچه زیبا تر خودتون و ذهن وافکارتون را ترمیم کردید،، اون قسمتی که ور مورد رابطه تون توضیح دادید و با تغییر خودتون همسرتون تغییر کردن این نشون میده که جهان مثل اینه عمل میکنه و وجود ما در ظاهر دیگران نشون میده و جالب اینکه ما میتونیم با تغییر در دیدگاه و افکارمون چقدر راحت میتونیم از دنیایی که مسخر ما شده بهترین بهره را ببریم و با تعیین هدفهای کوچک به ارزوهای بزرگ مون برسیم

      واقعا از استاد و خانم شایسه بابت این فایل ها نهایت تشکر را دارم

      بهترین ها را براتون ارزو دارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      محمدرضا روحی گفته:
      مدت عضویت: 1314 روز

      به نام هدایت الله

      سلام به ناهید دوست داشتنی

      خیلی ممنون و سپاسگزارم کامنتهای شما بسیار مورد توجه ودوست داشتنی وسرشار از آگاهی وتجربه ای بود که من خیلی لذت بردم

      تبریک بهت میگم خودت رو خیلی خوب شناختی چقدر قشنگ با شهامت وبا ایمان ضعفهای شخصیتی را شناسایی کردی بسیار شفاف واضح

      چه جمله خوب وطلایی گفتی

      (جایی که ترس باشه نمیتونم هیچ مدیریت درستی روی افکاروباورهام داشته باشم.)

      من هم سعی میکنم در زندگی مثل شما پا روی ترسهایم بزارم برای مسیرهای درست زندگی

      امیدوارم بدرخشید در تمام جنبه های زندگی

      خدای مهربان نگهدارتون باشه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    زهرا گفته:
    مدت عضویت: 1421 روز

    به نام خدای مهربونم

    سلام به استاد خوش تیپم خانم شایسته نازنینم و تمام دوستان عزیز و گرامی

    استاد جان امروز فایل “آیا من خوش شانس هستم”رو داشتم گوش میدادم که بی ارتباط به موضوع این فایل هم نبود شما گفتید دوستام بهم یه جوری میگفتن چطور موفق شدی، که انگار من شانس اوردم یا خدا بهم نگاه ویژه ای داشته ولی من اون زمان که همه دنبال حاشیه بودن اومدم تمام درامدم رو هزینه خرید کتاب و کار کردن روی خودم کردم،

    حالا کی؟؟

    اون زمان که هیچکس دنبال کتاب و این چیزا نبود و خب سطح فرهنگ خیلی پایین تر از الان بود اینترنتی در کار نبود به اون صورت و چقدر تحسینتون کردم شما واقعا براندازه اسم “استاد” هستید بی نظیرید

    خب من قبلا به خیلی از اهدافی که میخواستم رسیده بودم ولی همیشه نگاهم این بود که به این هدف برسم و بگم آخیش تموم شد یعنی فکر میکردم که وقتی به هدفم برسم دیگه تمااام میتونم زندگی کنم و لذت ببرم و به قولی راحت بشم ولی از یه جایی به بعد که حالا داستانش طولانیه قشنگ خدا گوشم رو پیچوند

    استادجان من دلیل اینکه بعد از آشنایی باشما بازم دچار کج فهمی بودم این بود که دنبال یه ایده خفن بودم یعنی هرروز فکر میکردم چه کاریه خیلی خیلی علاقه دارم و هیچوقت ازش سیر نمیشم یعنی از اونور بوم افتادم و خب چندتا کارو شروع کردم کلی هزینه کردم ولی همه ناتمام موند و خیلی حس بدی داشت برام که اینهمه دارم روی باورهام کار میکنم ولی قبلا که کار نکرده بودم حداقل به هدفهام رسیده بودم ….!

    تا اینکه به خودم اومدم و گفتم ببین هدف خاصی درکار نیست تو دوباره داری مثل قبل ولی به خیال خودت با نگاه جدید پیش میری که؟؟

    بیا همین الان یه سر بچرخون ببین چه چیزهایی رو میتونی بهتر کنی در همین شغل فعلیت و جایگاهی که داری درسهاش رو یادبگیر به وقتش میرسی به علاقت خب خداروشکر من تو شغل فعلیم ارتباطات با آدما خیلی مهمه و یه جورایی خیلی از چیزهایی که یادگرفتم رو میتونم پیاده کنم و از طرفی دیدم کلی جای رشد دارم تو همین جایی که هستم و دیگه تمرکزم رو از ایده های خاص و علاقه و فلان برداشتم و شروع کردم به درست کردن چیزهایی که الان با شرایط فعلیم باید انجام میشد

    مثلا من همش دنبال درآمد بالا بودم بعد گفتم ببین تو از درآمد الانت داری در چه مسیری استفاده میکنی؟ چقدر میتونی پس انداز داشته باشی؟ چقدر سوراخ های ظرفت رو بستی؟؟

    بخدا که استاد از بعد این تصمیم با همون حقوق قبلی انقدر پس انداز کردم که به هرکی بگم باورش نمیشه تازه با کلی هزینه های دیگه مثلا من هیچوقت از خرید لباس و خوراک کم نمیذارم برای خودم و حتی بخششم میکنم یه بخشی رو خیلی حس عالیه برام یعنی قبلا من پولم محو میشد الان حس میکنم دارم مدیریت هزینه رو یادمیگیرم

    و استاد واقعا دارم تازه میفهمم لذت بردن از مسیر یعنی چی؟؟ الان تازه میفهمم رشد کردن یعنی چی؟؟ پیشرفت یعنی چی؟؟ یعنی حس میکنم دونه دونه دارم آجر میذارم و برای ساختن چیزهایی که میخوام شاید نتایج بیرونی هنوز به شکلی که میخوام رشد نکرده ولی خودم میفهمم که درونم چقدر بذرجوونه زده و دارم ریشه هام رو قوی میکنم

    استاد جان یه صحبتی کردید خیلی برام الهام بخش بود گفتید یه درخت نیاز به مراقبت و آبیاری داره تا محصولش بشه میوه مگه میشه همینطوری یه میوه برداریم بچسبونیم به درخت؟؟

    ایده خفن نیاز نیست خیلی ساده تر از این حرفهاست البته بازم عجله میاد سراغم که بدو عقب نمونی و میخوام تکامل رو دور بزنم و ناامید میشم اما همین کنترل ذهن و صحبت کردن با خودم چقدر بهم کمک میکنه تا اسیر نجواها نشم البته یه دامی هم هست که نخواهیم به اسم تکامل هی به تعویق بندازیم کارهامون رو اینم خیلی زیرکانه ذهن میاد میگه اشکال نداره باید تکاملت طی بشه درواقع یه حد تعادلی باید حفظ بشه مثلا من خودم خیلی جاها دیدم تو رفتارم میگم تکاملم طی نشده در صورتی که یه بار به خودم نهیب زدم که اینم از اون حرفاست و وقتی اقدام کردم دیدم که این خودش فریب ذهنم بوده در واقع مبخوام بگم نه عجله نه خیلی بیخیال و باری به هرجهت!

    بخدا که الان تازه میفهمم که وقتی میگید من اصلا وقت ندارم شبکه های اجتماعی برم یعنی چی؟؟

    بزرگترین لطفی که خدا بهم کرد فیلتر شدن شبکه های اجتماعی بود و به چشم دیدم که بعدش چقدر من تمرکزم افزایش پیدا کرد الان من انقدر مشغول کارهام و بهبودهای روزانه ام هستم بخدا که وقت کم میارم و دیشب داشتم فکر میکردم من واقعا قبلا کجا بودم ؟؟ داشتم با دستای خودم چه بلایی سر خودم میاوردم ؟؟ یعنی یک سری عادتها تا وقتی کنار گذاشته نشن آدم واقعا نمیفهمه تو چه منجلابی بوده بدون اینکه خودش بدونه و داشتم فکر میکردم که ببین چه عادت هایی رو الان دارم که برام بدیهی هست و چندسال بعد میگم من واقعا این کارو چرا انجام میدادم؟؟؟

    استادجان ازتون بی نهایت سپاسگزارم این مجموعه فایل ها و کامنتهایی که دوستان میذارن عالین چقدر کمک کننده است برای پیدا کردن باگهای پنهانی که الان فکر میکنیم طبیعیه! خدایاشکرت برای بودن در این مسیر پر ازنور

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای:
    • -
      رضوان یوسفی گفته:
      مدت عضویت: 2224 روز

      به نام خدایی که در این نزدیکی ایست

      سلام به زهرا عزیز و توحیدی

      نکته جالبی رو اینجا عنوان کردی، بلد می کنم تا بهتر دیده بشه.

      ایده خفن نیاز نیست خیلی ساده تر از این حرفهاست البته بازم عجله میاد سراغم که بدو عقب نمونی و میخوام تکامل رو دور بزنم و ناامید میشم اما همین کنترل ذهن و صحبت کردن با خودم چقدر بهم کمک میکنه تا اسیر نجواها نشم البته یه دامی هم هست که نخواهیم به اسم تکامل هی به تعویق بندازیم کارهامون رو اینم خیلی زیرکانه ذهن میاد میگه اشکال نداره باید تکاملت طی بشه درواقع یه حد تعادلی باید حفظ بشه مثلا من خودم خیلی جاها دیدم تو رفتارم میگم تکاملم طی نشده در صورتی که یه بار به خودم نهیب زدم که اینم از اون حرفاست و وقتی اقدام کردم دیدم که این خودش فریب ذهنم بوده در واقع مبخوام بگم نه عجله نه خیلی بیخیال و باری به هرجهت!

      (به بهانه طی تکامل عمل کردن رو به عقب بیندازیم)

      سپاس گذارم عزیزم در پناه حق روز به روز توحیدی تر و ثروتمند تر و شادتر و موفق تر باشی مهربان بانو.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      محمدرضا روحی گفته:
      مدت عضویت: 1314 روز

      به نام هدایت الله

      سلام زهراخواهر خوبم

      خداروشکر میکنم امروز دوستان خوبی مثل شما دارم که تجربه های خوب تون رو در راستای موفقیت برای ما میزارند تا ماهم آگاه تر وبهتر بتوانیم مسیر درست زندگی را پیدا وروی خودمان کار کنیم

      از شما کمال تشکر را دارم

      عالی وارزشمند بود قلم خوبتون

      خداوند نگهدارتان باشد انشالله

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      علی بردبار گفته:
      مدت عضویت: 1859 روز

      سلام دوست عزیزم

      چه کامنت خوبی بود!

      چقدر همه جانبه و دقیق به موضوع نشتی های انرژی و پول اشاره کردید!

      بهتان تبریک میگم که مدیریت هزینه را یاد گرفتید و عملی کردید، آفرین به شما.

      این لذت بردن از مسیر، شاه کلید حل مشکل بسیاری از ماست. در کتاب منطق الطیر، به استمرار و لذت بردن از مسیر در وادی اول اشاره شده و…بهبود شخصیتی بدون حال خوب در مسیر، از قدیم وجود نداشته.

      خوشبخت و خوش شانس و پولدار باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    Fatima گفته:
    مدت عضویت: 812 روز

    به نام خدا

    ردپای 94

    سلام به استاد عزیز و دوستای خوبم

    خب اگه مهم ترین دلیل برای خودم بخوام بگم!

    ●عدم تکامل !

    انتخاب چند هدف بزرگ که هر کدوم به تنهایی هم سخته!

    در حالی که اگه تکاملی پیش برم اول هدف انتخاب باید بکنم ،اون به عادت تبدیلش کنم ،جوری که برفم از آسمون بباره انجامش بدم و بعد اضافه کردن هدف بعدی

    تازه نه هر هدفی ،هدف هم راستا

    مثلا هدف تغییر ساعت خواب ،تغذیه ،ورزش،یوگا و مدیتیشن و…

    قابلیت وصل شدن دارن و خیلی راحت میشه سیکل درست ساخت ،اما من نوعی یهو صبح از خواب پا میشم فکر میکنم همه رو میتونم شروع کنم!

    بعد شکست میخورم و بعد سرخورده میشم و بعد فکر میکنم بی اراده ام

    ●دلیل دیگه کوچیک نکردن هدف تو هزاران قدمه !اولش که ذوق داری شاید به اندازه سه روز کار کنی رو هدف ولی یه دفعه بفهمی یک درصد هم پیشرفت نداشتی با اون همه زحمت!و به کل انگیزه از دست بدی

    اما اگه هر روز چند قدم تو چند بازه زمانی مختلف انجام بدی ، سختی زیادی متحمل نمیشی چون کم کم عادتت میشه و گوله برفی خودبه خود بزرگتر میشه

    ●دلیل دیگه ادامه دادن به شرط نتیجه!خودمونم میدونیم اشتباهه ولی انجامش میدیم!مثلا 30 سال طول کشیده تا ما بشیم 100 کیلو ولی توقع داریم هفته اول کلی تغییر کنیم!

    ●دلیل بعدی ترس از نگاه مردم، مثلا من نوعی با ذوق گفتم من از فردا 5 بیدار میشم ،اما دو بار خواب بمونم ،تصور می‌کنم همه از درون دارن می‌خندن!

    با بد تر مثلا هدف شروع کسب و کار ولی اولش خوب پیش نمیره ،اونوقت هر کی گوشه چشمشم بهت بخوره فکر میکنیداره راجب تو چه فکری میکنه

    ●دلیل بعدی نپذیرفتن انسان بودنه!تو به عنوان یک انسان شاید شرایط جوری برای خودت رقم بزنی که یکم افت کنی ،اینجا به جای جا زدن باید بیشتر هوای خودت داشته باشی

    خب عیبی نداره امروز خوب پیش نرفت ،یا عیبی نداره مهمان ناخوانده آمد یا هر علت و بهانه ای

    من می‌پذیرم بعضی روزا خسته بشم یا بی حوصله باشم !اما خستگی اون روز ربطی به این نداره که ناامید بشم از خودم و دیگه ادامه ندم،چون اینکار اوضاع بدتر میکنه!

    ●دلیل دیگه ناامیدی ،درک من از این حس اینکه ذهن و جسممون خودشو به هزار آب و آتیش میزنه و ما عین خیالمون نیس!چرا هر روز از خودمون تشکر نمی‌کنیم

    خب معلومه از یه جایی به بعد دیگه در اختیارمون نیس !

    به خودم میگم!لطفاااا از خودت تشکر کن ،لطفا از تک تک اعضایی که سخاوتمندانه برات شبانه روزی زحمت میکشن تشکر کن

    لطفا بنویس که چه قدم هایی برداشتی و بابتش شکر گزار باش

    من اگه بابت کارهام پاداشی دریافت نکنم ،حمایت خودم از خودم از دست میدم

    اونوقت از جنس ناامیدی ،خستگی ،بیماری یا هر حس دیگه ای جسم و روحم دنبال توجه جلب کردن از خودمه

    که حواست بهم هست؟

    ممنون استادم بابت فایل هایی که تا این اندازه باعث کاوش در درونمون میشه

    خداروشکر

    درپناه خدا باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای:
    • -
      سید عظیم بساطیان گفته:
      مدت عضویت: 814 روز

      بنام خداوند بخشنده ی مهربان

      سلام دارم خدمت فاطمه ی خوش سخن و گرامی

      مرسی دختر بی نهایت

      که اینقدر کامنت هاتون زیبا ست و هر کی بخونه حس و حالش عوض میشه …

      خیلی با دقت و ظرافت گفتید و ما انسانیم و خدا بهترین ها رو برای ما میخاد.

      پس باید بهترین بود .

      بهترین مال کسیکه بهترین باشه.

      هدف باید مشخص و واضح باشه.

      و برای هدف مصمم بود .و باید اگر هدف داشت.و اهداف بزرگ

      باید از یک سری مسائل گذشت و قربانی اون هدف کنیم .

      مرسی بر شما .

      کمال تشکر رو دارم ازتون فاطمه دوست داشتنی و ارزشمند

      منتظر ردپا های خوب و نوشته های بی نظیرت هستیم .

      دوستون داریم و

      بی نهایت عشقتونیم.

      ای فرشته ی

      عاشق.

      من همیشه اینارو رو با خودم زمزمه میکنم .

      مرد میدانی بسم الله

      جیگر شو داری بسم الله

      بهانه قبول نیست. (کره زمین برعکس شد .موشک افتاد تو خونمون، )

      به هیچ عنوان

      جهان حرف مفت نمیخاد .

      ایمان در هر لحظه رو میخاد.

      جسارت میخاد … یا علی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    محسن فصاحت گفته:
    مدت عضویت: 856 روز

    به نام رب جلیل

    من شکرگزار لحظه به لحظه ای هستم که در این سایت زیبا هستم و از این اقیانوس بی کران عشق زیبایی و هدایت و بی نهایت نعمت و برکت و رحمت دریافت می کنم.خدایا شکرت

    ممنون هستم از استاد گرانقدر و دوست داشتنی که همه ما را دیوانه وار عاشق خویش و خدای مهربان کرده است و به ما نگرشی نو از توحید و هدایت داده است.

    ممنون از سرکار خانم مریم شایسته فرشته نازنین که با عشق آموزه های مرد خدا را با ما در میان می گذارد

    ممنون از گروه عالی سایت بی نظیر عباسمنش خدا قوت

    ممنون از همه اعضای این سایت که با همراهی و قلمشان و عمل به دانسته ها جهان و این سایت زیبا را جای بهتری برای زیستن کردند.

    الگوهای تکرار شونده

    1 برانگیختن شدیدترین احساسات

    2 روابط

    3 خواب

    4 چالش

    5 فرار

    6 نقش

    7 تکرار اشتباه

    8ترس

    9 هدف

    با اینکه تقریبا 18 دقیقه از این فایلها یکسان است ولی سراسر درس و تجربه و مدرسه عشق است و آن چند دقیقه آخر انفجاری در روح هر کدام از ما به وجود می آورد

    اجازه بدین از تجربه خودم براتون بگم

    انگار تمام این 9 مورد مانند زنجیر به هم متصل هست

    و اگر بخواهم یک راه حل یکسان از تجربه خودم بگم این هست که یک روز نمی خواستم از خواب بیدار شوم و تقریبا حوصله هیچ کاری نداشتم هم بی هدف بودم و هم ترس داشتم و از تکرار اشتباه و نقش قربانی یا ناجی دیگران و فرار از خودم و روبرو شدن با چالش‌های زندگی و خوابهایی که می دیدم و روابط با خودم و دیگران و خلاصه شدیدترین احساسات به سراغم آمده بود

    ناگاه در لابلای این هیاهو موبایلم را در دستم دیدم و در گوگل سرچ کردم شکرگزاری صبحگاهی

    آرام آرام احساس من با شنیدن ندای شکرگزاری بهتر و بهتر شد

    و صدای آرامی که می گفت سپاسگزاری را از تمام وجودتان احساس کنید و این صدای استاد بود در حالی که من وارد سایت نشده بودم انگار خداوند با من صحبت می کرد و نیز فایلی بود از خانم مینا علیزاده که روزم را ساخت

    انگار در رگهای من انرژی در جریان افتاد

    خدایا شکر به خاطر انرژی صبحگاهی و آرامش شبانگاهی

    خدایا سپاس به خاطر هدیه زندگی

    خدایا سپاس به خاطر این لحظه زیبا

    و همزمان تصاویری از طبیعت کوه و گل و دریا و پرنده پخش می شد و قلب من را مانند تارهای گیتار کوک می کرد

    آرامشی از جنس اصل بر روح و روانم برقرار شد

    هم زمانی ها بود که یکی یکی خودش را نشان داد از تماس مشتریها که جنس می خواستند و واریزی پول تا کارهای روزمره و تعمیر منزل و کارهای برقی که مدتها بود درگیرش بودم به طور معجزه آسایی آن روز به بهترین روز من تبدیل شد حتی اشتباهاتم به موهبتهایی شگفت انگیز رسید البته روز 26 کتاب شکرگزاری را همان روز به طور هدایتی گوش می کردم که چگونه اشتباهات خود را به موهبت تبدیل کنیم از آ ن روز من لحظه ای از شکرگزاری غافل نشدم و معجزات را با چشمان خویش دیدم به عنوان مثال من چسب لوله پولیکا میخواستم دیر وقت بود وقتی وارد مغازه شدم چراغها خاموش بود مغازه دار گفت انگار من ماموریت داشتم بمانم تا شما بیایید چون چند دفعه قصد بستن مغازه داشتم و هر بار پیشامدی می شد تا من در مغازه بمانم.

    از خانم شایسته عزیز و استاد گرانقدر و اعضای گروه تحقیقاتی عباسمنش درخواست دارم و پیشنهاد می کنم به خاطر اهمیت سپاسگزاری و قدردانی در گروه دانلودها یک بخش ویژه به سپاسگزاری اختصاص دهند و یک محصول ویژه سپاسگزاری در سایت قرار گیرد قطعا که مانند انفجار نور این دوره زیبا در جهان شگفتیهای خاص خودش را خواهد داشت.

    همگی شما را به خدایی می سپارم که خودش سپاسگزارترین سپاسگزاران است.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 27 رای:
  9. -
    فهیمه ومحمد گفته:
    مدت عضویت: 2134 روز

    سلام استاد جان و خانم شایسته گل و دوستان توحیدی من

    استاد من بعد گوش دادن به فایل و خوندن متن فایل ,این موارد اومد تو ذهنم

    دلایل نرسیدن به هدفی که چندین ساله میخوامش از ته قلبم 1:با یه اتفاق ناراحت کننده زود ناراحت و ناامید میشم 2:انگیزه هامو ازدست میدم زود3:چون چیزی که میخوام در مورد روابطه تا یه موردی پیش میاد که باب دلم نیست سریع ذهنم شروع میکنه به بزرگ نمیایی ,و نجواهای ذهنی منفی و احساسم رو بد میکنه4:احساس ترس 5:احساس گناه داشتن

    6:احساس عدم لیاقت ,7:نداشتن اعتماد به نفس ,8:شکر گذار نبودن داشته هام 9:ندیدن نکات مثبت 10:پرو بال دادن افکار منفی و اتفاقات ناراحت کننده 11:تسلیم خدا نبودن 12:توکل ایمان نداشتن 13:چسبیدن به خواسته و رها نبودن 14:اهمیت دادن به حرف مردم که اگه من اینکار رو بکنم و به این هدفم برسم چی میگن مردم بهم

    احساس ترس و ناامیدی ,عدم لیاقت ,افکار منفی خیلی خیلی بیشتر از موارد دیگه پاشنه اشیلمه

    استاد من همیشه ادمایی رو دیدم چه از نظر قیافه ,چه از نظر تحصیلات ,چه از نظر خانواده و وضعیت مالی ,,چه از لحاظ روابط اجتماعی خیلی پایین تر از من بودن اما به خواسته های من خیلی راحت رسیدن ,همیشه از خودم میپرسیدم اخه چرا این ادم با این شرایط راحت رسید من نه هنوز

    ,از وقتی که شما این سلسله فایلارو گذاشتین ,من خیلی دارم بهتر قوانین و خودم رو و دلیل اتفاقات زندگیم ,دلیل اتفاقاتی که تو رابطه ام میوفته رو میفهمم ,

    استاد نازنینم نمیدونید چقدر علاقم روز به روز به شما بیشتر و بیشتر میشه ,اگه یه روز نیام تو سایت انگار اون روزم یه چیزی کم دارم

    استاد قشنگم ,خانم شایسته گلم ,,دوستان نازنینم در پناه الله یکتا شاد ثروتمند و موفق و پیروز باشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 27 رای:
  10. -
    روح اله محمدی گفته:
    مدت عضویت: 1100 روز

    سلام عرض میکنم خدمت استاد وهمه دوستان

    علت نرسیدن به اهداف

    عوامل زیادی هست که من به اهدافم نمیرسم

    1.اینکه چندین هدف روانتخاب میکنم ومیخام همزمان به همشون برسم وتمرکزی روی یک هدف خاص کارنمیکنم واینم فکر کنم بخاطر کمالگرایی عجله ومقایسه کردن خودم بادیگران باشه.

    2.دومین عاملی که به تازگی پیداش کردم وبه نظرم عامل خیلی مهمیه عدم پذیرش 100درصدی قانون توسط ذهنمه که هنوزبه طور کامل نپذیرفته که ما با افکارمون داریم اتفاقات زندگی خودمون روبوجود میاریم وبخاطر اینکه هنوز توی وجودم این پذیرش به طور 100درصد ایجاد نشده اون تعهد هم شکل نمیگیره که بتونم باتمام توان روباورهام کار کنم وهمیشه همراه با شک وتردید اهدافم رومینویسم وروباورها کارمیکنم وبه نظرم قبل اینکه هدفگذاری کنیم باید این اصل اول تو وجودمون تثبیت بشه وگرنه به نتیجه مورد نظر نمیرسیم.

    درپایان بازتشکرمیکنم ازدوستان باکامنتهای خوبی که میزارن وهممون دراین دانشگاه توحیدی استفاده میکنیم ورشد میکنیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 29 رای:
    • -
      سعيده حسینی اقبال گفته:
      مدت عضویت: 1127 روز

      سلام دوست عزیز

      من ازت ممنونم که این کامنت را با ما به اشتراک گذاشتی. خداوند از بی نهایت راه ما رو هدایت میکنه و امروز از طریق کامنت شما من رو هدایت کرد.

      یکی از علت هایی که من هم به هدفم که ایجاد یک درآمد مالی هست نمیرسم دقیقا همین موضوع هست که تمرکزم رو روی چند چیز میذارم و اینجوری نشتی انرژی برای خودم ایجاد میکنم.

      میخوام یک هدف رو انتخاب کنم و در راستای اون به صورت مستمر حرکت کنم و هدایت های خداوند رو اجابت کنم تا به نتیجه دلخواهم برسم.

      در پناه خداوند سالم و شاد و سعادتمند و ثروتمند در دنیا و اخرت باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: