توجه: توضیحات این فایل شامل یک بخش مقدمه و سپس یک سوال است.
بخش ” مقدمه ” در تمام مجموعه قسمت های ” پیدا کردن الگوهای تکرار شونده ” یکسان است اما در انتهای این توضیحات، در هر قسمت یک ” سوال متفاوت ” پرسیده می شود. (یعنی هر قسمت از این مجموعه، مقدمه یکسان اما سوال متفاوتی دارد)
لازمه درک سوال و پاسخ به آن این است که مقدمه را حتما بشنوید. هرچند در هر قسمت که دوباره مقدمه را می شنویم، از زاویه ی دیگری آن را درک می کنید که در نهایت به درک کلی ما از این اصل کمک می کند و می توانیم پاسخ های دقیق تری برای سوالات پیدا کنیم.
و اما سوال این قسمت از مجموعه ی ” پیدا کردن الگوهای تکرار شونده “
سوال: چه الگوهای تکرار شونده ای در بازخوردهایی که افراد از رفتار و عملکرد تان به شما می دهند، می توانید پیدا کنید؟
بعنوان مثال ممکن است پاسخ فرد این باشد که:
افراد معمولا به من می گویند:
- آدم خوبی هستی اما خیلی بدقول هستی و نمی توان روی حرف و قول شما حساب کرد؛
- آدم خوبی هستی اما نامنظم هستی یا به بهداشت فردی خود اهمیت نمی دهی؛
- آدم خوبی هستی اما در مراوده با دیگران، دوست داری فقط درباره خودت صحبت کنی و مجالی به دیگران برای صحبت کردن نمی دهی؛
- آدم خوبی هستی اما هر بار کارهایی که باید انجام دهی را فراموش می کنی و می گویی: “یادم رفت”
- و…
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل: دوره کشف قوانین زندگی
اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در بروزرسانی اخیر این دوره و نحوه خرید را از اینجا مطالعه کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 10181MB22 دقیقه
- فایل صوتی پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 1021MB22 دقیقه
به نام رب هدایتگرم
سلام استاد عزیز و دوستان خوبم.
من از دوستانم،خانواده،فامیل بازخوردهای متفاوتی داشتم.
…دیروز خواهرم گفت چرا تو همه چیز دخالت میکنی!! این در حالی بود که موکت پهن میکرد یجای موکت اضافه اومد و میخاست قیچی کنه گفتم از اون طرف اگه بندازی نیازی به قیچی کردن نیست ابعاد موکت بهم نمیخوره پس قیچی نکن و فلان، ولی این فقط ی ایده بود که کارشو راحتتر میکرد ولی نمیدونم چرا اون ناراحت شد منم هیچی نگفتم فقط با خودم فکر کردم .
(از دیروز که دارم اتفاقات مختلفو به یادم میارم ببینم واقعا تو همه چیز دخالت میکنم یا نه؟ متوجه شدم که نه اینطور نیس ولی وقتی راهکاری داشته باشم بدون اینکه نظرمو بپرسند ،مطرحش میکنم فکر میکنم کارم درسته و چقدر مهربونم! و به حالت پیشنهادی نمیگم یجوری بافعل امر صحبت میکنم و همین موضوع باعث میشه بقیه حس خوبی نداشته باشند.مثلا دیروز میتونستم بگم: اگه میخوای موکتو قیچی نکنی میتونی از طرف دیگه پهنش کنی ولی من خیلی محکم گفتم موکتو قیچی نکن ازاونطرف پهن کن!!
و همین دستوری صحبت کردنم باعث شد خواهرم ناراحت بشه و باوجود اینکه پیشنهادم معقول بود و درنهایت همونو انجام داد ولی بهم بگه چرا تو همه چیز دخالت میکنی!!
بله فکرکردن باعث شد بفهمم تو اکثر مواقع همینه یعنی پیشنهادمو نمیتونم خوب مطرحش کنم و همین باعث سو تفاهم میشه و اکثرا درمورد خانواده و افراد نزدیک اینجوریه تو محیط کاری یا دوستانه این اتفاق نمیوفته .
برای واضح شدن موضوع اومدم نقشهارو جابجا کردم یعنی اگر کسی با حالت دستوری پیشنهادشو بهم بگه حتی در مواقع مهم بله درسته حسم بد میشه و میگم چرا دخالت میکنی هروقت نظری خاستم اونوقت پیشنهادتو بده حتی شاید بدتر جواب بدم!! بارها و بارها مامانم تو موضوعی نظرشو گفته و حسم بد شده !!
پس اینکه من دلم میخواد به همه کمک کنم جالب نیست هرکسی حق تجربه کردن و اشتباه داره و اونچه تو ذهنشه عملی کنه اگر کمک بخواد نظرمو میپرسه اگرم نخواد من حق ندارم دهن باز کنم ، اتفاق ساده دیروز خیلی مفید بود چون بهش فکر کردم و نتیجه گیری خوبی ازش داشتم اینکه دایه مهربونتر از مادر برای کسی نباشم و کم کم خودمو بهبود بدم)
…دوستام و همکلاسیهام نظرشون این بود که من آدم خیلی مغروری ام ، میگفتن فقط با دوستای صمیمیت مغرور نیستی و برای بقیه غرور داری و خودتو صمیمی نمیگیری.
…تو روابط با جنس مخالف هم میگفتن مغروری و حرف حرفه خودته!
(هیچوقت قبول نداشتم که مغرور هستم،وقتی عمیقا به شخصیتم نگاه کردم متوجه شدم بخاطر عزت نفس پایینم ،هیچوقت شروع کننده ارتباط نبودم هیچوقت با کسی همکلام نمیشدم و اصولا از شروع رابطه میترسیدم یعنی پیش قدم نمیشدم و همین اخلاقم باعث شده دوستام بگن مغرور ،اما خودم میدونم درونم چه خبره! اتفاقا خیلیم دوست داشتم با آدمهای زیادی ارتباط داشته باشم اما اونها رو در ذهنم بت کرده بودم و میترسیدم نکنه ضایع بشم یا……..
با دوره عزت نفس تغییراتی داشتم و دیدم اع این که اصلا سخت نبود اع چقدر حسم بهتره ، مثلا وقتی نصف شب تو اتوبوس بودم و راه طولانی بود حوصلم سررفته بود با وجود اینکه خجالت میکشیدم یکمی هم ترس داشتم اما رفتم جلوی اتوبوس و صندلی نزدیک راننده نشستم چنددقیقه که ساکت بودم اما یهو خودم بحثو شروع کردم انصافا خیلی سختم بود ولی اون مرد مهربون دوسه ساعت از شغلش از رانندگی و خاطراتش تعریف کرد چقدرم انسان خوب و مودبی بود و همچنین چندتا ارتباط دیگه کهخودم پیش قدم شدم مخصوصا با افرادی که یکم سخت بود ،میخاستم ثابت کنم همه چیز شدنیه مثلا با رئیسم که همیشه ازش حساب میبردم و فکر میکردم نباید وقتشو بگیرم همیشه از کار و مسائل کاری حرف میزدم ولی یبار از تجربیات زندگیش و چیزای دیگه پرسیدم و دیدم چقدر احساسم به کار بهتر شد و اصلا تصوراتم درموردش درست نبود، باورم نمیشه ارتباط برقرار کردن اینقدر راحت باشه، هنوزم به حد دلخواهم نرسیدم ولی همین ک فهمیدم غروری که بقیه میگن بخاطر عزت نفس پایینمه عالیه چون در تلاشم بهبودش بدم و تمرینی که خیلی بهم کمک میکنه ارتباط گرفتن حتی کوتاه دوسه دقیقه ای با افرادیه که تو ذهنم سخته و خیلی بت کردم مثلا مسئولین ادارات یا ثروتمندان حتی الان که مدتیه توی روستا هستم با دوسه نفر که جز بزرگان روستا هستند عمدا سرصحبت باز کردم و اصلا ی بحثی کردم که بهش مربوط نبوده ولی دیدم چقدر با حوصله اطلاعتشونو مطرح میکنن)
…مامانم و یکی دونفر از فامیلا بهم گفتن آره خوب هستی ولی بداخلاقی! گفتن تو مهربونی و کاری از دستت بربیاد انجام میدی ولی با بداخلاقی اثر این کار خوبتو ازبین میبری!
(برای این مورد هنوز حرف خاصی ندارم چون واضح نفهمیدمش ولی احتمال میدم بخاطر این باشه که خیلی حوصله توضیح دادن ندارم و تو موضوعی اگر سوالاتی ازم بپرسن که خیلی مسخره باشه یا خودم فکر کنم بابا این که خیلی ساده س ی بچه دوساله هم میدونه خیلی داغ میکنم و واکنشی عمل میکنم !!!!)
…چندوقت پیش مامانم به من و برادرزادم میگفت چرا مدام تو حرف بقیه میپرین و حرفشونو قطع میکنین؟ اینو توجه کردم دیدم آره وقتی راجبه موضوعی حرف میزنن که برام جذابه منم میخوام حرفی زده باشم یهو هیجان زده میشم و وارد بحث میشم و باعث میشه طرف سکوت کنه ….
(دلیلش به نظرم جلب توجه و نیاز به تحسین شدنه )
خیلی خوب بود این سوال ممنونم استادجان