توجه: توضیحات این فایل شامل یک بخش مقدمه و سپس یک سوال است.
بخش ” مقدمه ” در تمام مجموعه قسمت های ” پیدا کردن الگوهای تکرار شونده ” یکسان است اما در انتهای این توضیحات، در هر قسمت یک ” سوال متفاوت ” پرسیده می شود. (یعنی هر قسمت از این مجموعه، مقدمه یکسان اما سوال متفاوتی دارد)
لازمه درک سوال و پاسخ به آن این است که مقدمه را حتما بشنوید. هرچند در هر قسمت که دوباره مقدمه را می شنویم، از زاویه ی دیگری آن را درک می کنید که در نهایت به درک کلی ما از این اصل کمک می کند و می توانیم پاسخ های دقیق تری برای سوالات پیدا کنیم.
و اما سوال این قسمت از مجموعه ی ” پیدا کردن الگوهای تکرار شونده “
سوال: چه الگوهای تکرار شونده ای در بازخوردهایی که افراد از رفتار و عملکرد تان به شما می دهند، می توانید پیدا کنید؟
بعنوان مثال ممکن است پاسخ فرد این باشد که:
افراد معمولا به من می گویند:
- آدم خوبی هستی اما خیلی بدقول هستی و نمی توان روی حرف و قول شما حساب کرد؛
- آدم خوبی هستی اما نامنظم هستی یا به بهداشت فردی خود اهمیت نمی دهی؛
- آدم خوبی هستی اما در مراوده با دیگران، دوست داری فقط درباره خودت صحبت کنی و مجالی به دیگران برای صحبت کردن نمی دهی؛
- آدم خوبی هستی اما هر بار کارهایی که باید انجام دهی را فراموش می کنی و می گویی: “یادم رفت”
- و…
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل: دوره کشف قوانین زندگی
اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در بروزرسانی اخیر این دوره و نحوه خرید را از اینجا مطالعه کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 10181MB22 دقیقه
- فایل صوتی پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 1021MB22 دقیقه
بنام یگانه هستی بخش جهان
سلام و درود الله یکتا به استاد عباسمنش عزیز و یار و همدم بی نظیرشون خانم شایسته زیبا…
سلام به همه دوستان عزیزم ..
موضوع فایل :
الگوی های تکرار شونده ، بازخورد…..
قبل اینکه بخوام بنویسم …هم اینکه یکم احساس میکنم نوشتن بازخوردهای منفی ، کلی قراره انرژی ازم بگیره و حسمو بد کنه!!
اما باید بپذیرمشون..اینا جزوی از فرزانه هستن!!!
چه این بازخوردها باشن چه نباشن،
من فرزانه مهربون، زیبا، جذاب، دوست داشتنی، قوی ، عاقل باهوش و…..خیلی دوستش دارم، عاشقشم، بهش قول میدم از این لحظه به بعد اجازه ندم هیچکس ، هیچ حرفی ، هیچ شرایطی وجود نازنینم رو نرنجونه!!!!
بهش قول میدم از فرزانه قشنگ توحیدی، مثل یه الماس با ارزش مراقبت کنم!!!
الان که دارم فکر میکنم بازخورد هایی که توی زندگیم گرفتم…دو بعد داره، یک بعد از طرف خانواده ، یک بعد خارج از خانواده ( دوستان، همکاران و….)
وقتی بازخوردهامو از طرف خانواده بررسی میکنم…میبینم تا همین یکی دوسال اخیر بازخوردهای خوبی نبودن…
البته همیشه نه!!!! اما در اکثر موارد بازخورد خوبی نداشتم
البته من خودمو خیلی دوست دارم..میدونم خیلی خوب هستم…
اما خب خانواده من جوری بودن که تبعیض زیاد میزاشتن، یعنی هیچوقت توی برخورد با بچه ها منصفانه و بدون غرض برخورد نمیکردن..من نمیخوام تقصیر رو کردن اونا بندازم… اما خب نمیشه هم بی ربط دونست!!!
بازخوردهایی که از خانواده میگرفتم عصبی ، پرخاشگر ، بدرد نخور «« بخاطر چی؟؟؟؟ بخاطر اینکه نه تنها من دانش آموز نمونه ای بودم، توی دانشگاه سطح اول کشور درس خوندم، سریعا جذب یه شرکت شدم بعد فارغ تحصیلی.. بدردنخور برای اینکه زود ازدواج نکردم و مقایسه با دخترای اطراف..و کلی تحقیر دیگه…فقط بخاطر اینکه من نمیخواستم ازدواحم مثل بقیه باشه..!!!!!!!»»
(( گفتن خیلی چیزایی که الان یادم میاد آسون نیست ، ذهنم به شدت داره مقاومت میکنه که دختر نگو، زشته یا چه فایده داری میگی))
وقتی این بازخوردها رو میگرفتم بشدت عصبی میشدم، چون بقدری این بازخوردها برام سنگین بود و روحم رو عذاب میداد که کنترل خودم خیلی سخت بود…آخرین بار بشدت عصبی شدم و دوبار گوشیم رو به دیوار کوبیدم و از خونه خارج شدم ، و خونه دوستم رفتم از اونجا هم به خونه خواهرم تهران رفتم..« اونموقع بیکار بودم و با اینکه دختر مغروری بودم اما برای اینکه حالمو خوب کنم توی یه کارگاه کوچیک شروع به کار کردن چندماه!!!! سعی کردم روح آسیب دیدمو ترمیم کنم.بجز پدرم با هیچکدوم از اعضای خانواده حرف نمیزدم!))
بعد از اینکه برگشتم خونه انگار یه فرزانه دیگه بودم ..دیگه هیچوقت اون اتفاقات تکرار نشد که نشد که نشد!!!!!!!
اینا باز خوردای منفی بودن از طرف خانواده….!!!
از سه سال به اینور.…
بازخوردها کامل عوض شده از طرف خانواده….
نمیدونم چرا…اما خب من عوض شدم..من دیگه نسبت به حرفاشون بی اعتنایی میکنم…اصولا دیگه از اون حرفا هم نمیزنن..سه ساله هیچ دعوایی نداشتیم باهم….هیچی هیچی هیچی!!!!
همون مادری که من بیشتر زخم زبونارو ازش خوردم…همون الان وقتی جایی میره ، دلش تنگ میشه برام..ابراز علاقه میکنه…جلوم میوه و….میزارع!!!
اونروز به خواهرم زنک زده بود …من اونحا بودم …
مادرم مسافرت بود ، فکر میکنم صدای منو شنیده بود..به خواهرم گفت خدایا فرزانه چقدر خوبه… دردش به جونم!!!!!!!!!!
خواهرم تعجب کرد، گفت با کی هستی!!!
گفت فرزانه!!!!!!!!!
اما بازخوردهای که از طرف دوستان و همکارانم داشتم و دارم.تماما بازخوردهای خوب و عالی هستن….
مهمترین و بارزترین بازخوردی که گرفتم از دوستان و همکاران..مهربانی بود… بین همشون به مهربونی و بامعرفتی معروف هستم…
خوشتیپ و باکلاس: این یکی دیگه از بازخوردهایی هست که از همکارانم میگیرم…
شاید روزی نباشه که توی محیط کارم از این لحاظ تحسین نشم..یا بین دانش آموزانم….
حتی خود همکارانم میان میگن، دخترم میگه خانم محمدی از همه همکارات خوشتیپ تر و خوشگل تر و باکلاس تره!!!!
اونقدر بین همکارانم بازخورد های خوبی میگیرم که حتی یکیشون که عموما با کسی جور نمیشه..یبار گفت دختر تو چقدر خوبی ..هروقت میاد مدرسه اول اغوشش رو برام باز میکنه و میگه سلام عشقم..
بهش گفتم یعنی اینقدر خوبم از چه جنبه هایی میگید…گفت: از همه لحاظ، اصلا نمیتونم مورد بگم..از همه لحاظ!!!
در زمینه تدریس ،توی همه مدارس که بودم..جزو بهترین و توانمند ترین و منظم ترین و متعهد ترین و کوشاترین دبیر بودم….بازخوردی بود که هم از مدیر و معلم ها و دانش آموزان و والدینشون مرتب گرفتم…
بازخوردهای که همیشه همیشه از اطرافیان گرفتم…دوست داشتنی مهربون، عاقل ، دلسوز ،جذابو…..بوده…
تمامی اینارو هم خودم باور دارم…
کوتاه سخن کنم که میخواستم بگم، شاید بخشی از ناهنجاری های بچه ها در سنین نوجوانی و جوانی و حتی بعد از اون از برچسب هایی که توی محیط خانواده بهشون میرسه!!!!!!
شاید بشه اسمشو باور یا فرکانس یا…. گذاشت!!!!
اما بچه ها خیلی معصوم هستن…
من از این بابت کمی آسیب دیدم…اما الان بینهایت قوی و …. هستم!!!!
بخاطر همین تصمیم گرفتم اگز روی مادر شدم ..تمام تلاشم رو برای حفظ روح و روان فرزندم از گزند آسیب هایی که از هر طرف ممکنه بهش برسه ، بکنم !!!!
«« منظورم زدن برچسب های منفی و…….گرفتن بالهای پرواز ازش هست….»
چون معتقدم که برای فرزندانمون ،ما هم یه جورایی خدا هستیم ..شاید این شرک باشه ..
اما باور دارم که در ابتدای مسیر … وظیفه ی مهمی داریم!!!!
در پناه خدای بزرگ شاد و سلامت سعادتمند و ثروتمند باشید دوستان عزیزم…
با درود ها و قلب فراوااااان
بنام خداوند بخشنده مهربان..
سلام و درود فراوان به استاد عباسمنش خوشتیپ عزیزم…استاد گرامی از شما بی نهایت سپاسگزارم که با سلسله فایل های الگوی تکرار شونده…و توضیح در موردشون ، کمک خیلی بزرگ و ارزشمندی رو به ما میکنید برای کشف خودمون و خلق زندگی بهتر..
درود میفرستم به شما..دوستتون دارم .
سلام و درود به همسفران عزیزدلم در این سایت الهی…
الهی که روز به روز در پناه لطف پروردگار توحیدی تر ، سلامت تر و سعادتمند و ثروتمند تر باشید..
موضوع فایل امروز ، الگوی تکرار شونده: بازخورد هستش:
وقتی فایل امروز در مورد الگوهای تکرار شونده بود، اون هم با گذشت ده قسمت!!! اولش گفتم خب باز تکراریه…حتی نخواستم نگاهش کنم..
یک ساعت پیش مقاومت ذهنم رو شکست شدم و هدایت شدم بهش و بازش کردم و از همون ابتدای فایل که استاد شروع به صحبت کردن…من همش با خودم درگیر شدم و گفتم من چی ؟؟ من چطورم؟؟؟؟ دارن با من حرف میزنن…چقدر من از این الگوها دارم و نمیدونستم!!!!
من چون خودم معلم هستم و میدونم یک معلم وقتی سوالی میپرسه…هدفش اینه که با جواب دادن ، ذهنمون رو باز کنیم و به خودشناسی برسیم…
بخاطر همین آهسته شروع کردم به شخم زدن خودم و …..
اما….
بیشترین الگوهای تکرار شونده من ،توی روابطم هست..!! روابط با جنس مخالف…
زمانی که من اولین رابطه عاطفی رو شروع کردم ..یادمه ایشون مهندس رسمی صنایع فولاد خوزستان بودن…
من اونموقع مهندس فنی یه شرکت خصوصی بودم
با اینکه از نظر مالی و زیبایی و تحصیلات و خانواده و..وسطح خیلی خوبی داشتم..اما درگیری عاطفی شدیدی بهش پیدا کردم..البته فکر کنم با توجه به صحبتهای خودش..اونم دلبسته بود ولی یه جورایی فکر میکردم اون بالاتره…توی رابطمون اصلا اینجوری نبود که اون برام مایه بزاره..
یعنی ازش نمیخواستم..مناعت طبع بالایی دارم..همه چیز مساوی بود…و حتی من بیشتر مایه میزاشتم!!!
منظورم از همه لحاظ هست!! فقط مالی نه…
تا اینکه بعد 5 سال ایشون گفتن من میخوام جدا شم توی اوج وابستگی و….!!!! گفت من زن شاغل رسمی شرکت نفتی یا بانکی میخوام!!!
برام خیلی سخت بود…
سریع تماساشو قطع کرد ، بماند که چقدر عذاب کشیدم تا فراموش کردم…
بعد از اون برام باور شده بود..که اگر ازدواج با شخصی رو میخوام که جایگاه اجتمایی خوبی داره..خودمم باید به اون جایگاه برسم…
یعنی باور به اینکه کسی که جایگاه اجتمایی خوبی داره، حتما دنبال کسی هست که جایگاه اجتمایی خوبی داره!!!
من از اون شغل مهندسی کیفی بیرون زدم و الان معلم هستم…
شاید باور نکردنی باشه که بعد از گذشت 7 سال از اون اتفاق ، در حال حاضر 80 درصد کیس های آشنایی برای ازدواجم..از شاغلان صنایع فولاد یا شرکت های وابسته اشون هست..!!!! 20 درصد بعدی شرکت نفتی هستن!!
جوری که خواهرم میگه تو از اول رفتی تو مدار صنایع فولاد..هنوز بیرون نیومدی!!!!!!!
خودمم نمیدونم چرا همش اینا میان..خخخخ!!!
همین الان ، با دونفر از این افراد در حال آشنا شدن هستم..البته عاطفی نه…
فقط آشنایی برای ازدواج….!!!!
الان که فکر میکنم میبینم شاید از اون شخص اولی من یه الگو توی ذهن خودم ساخته بودم و نفهمیدم!!!!
شاید با الگو قرار دادنش…به صورت ناخودآگاه سعی کردم عزت نفس آسیب دیده امو ترمیم کنم و بگم بله!!!!!!
دیدی لیاقتش رو داشتم!!!!
(( خب به هرحال ایشون منو ترک کرده بودن، شاید یه خلا داشتم که بهش بفهمونم من کم نبودم …من میتونم صدها نفر مثل تو و بالاتر از تو رو به زندگیم بیارم…)))
الگوی تکرار شونده دوم…باز هم در زمینه روابط یا جنس مخالف هست…که خودمم دیگه خسته شدم ازش…
توی 80 درصد روابطی که شروع میکنم برای آشنایی ازدواج…
اون شخص به دلیل نامشخصی وسط راه سرد میشه …یا اذیت میکنه…یا یه مشکلی پیش میاد …و غیبش میزنه و یهو خودش میبینی پیداش میشه و شروع به پیام دادن و ارتباط میگیره… اما خب، اونموقع دیگه من تمایلی ندارم با صحبت باهاشون….
خیلی هاشون با گذشت مثلا چند سال هنوز ، پیگیر هستن ولی من قیدشونو میزنم و کاملا بلاکشون میکنم..
دوباره فرد بعدی میاد هم همینه!!! جالبه واقعا…..( اینجا دیگه احساس کلافگی نمیکنم..بلکه الان که دارم مینویسم خنده م گرفته!!!! که الله اکبر واقعا این الگوهای تکرار شونده هستن توی زندگیم)))
¶ الان که دارم فکر میکنم ، بنظر میاد ریشه همه این باور ها یا کدهای ذهنی مخرب همون عزت نفس هست!!!
میدونم درصد زیادی از این باور ها ، نداشتن عزت نفس هست!!!!
البته دو سه سالی هست که این الگو خیلی کمرنگ تر شده…این من هستم که نه میگم و براشون حد و مرز میزارم و نمیزارم برام تعیین تکلیف کنن!!!
اگه توی رابطه اولم….نمیزاشتم دنبالم بیاد و همش خودم سر قرار رفتم…
اگه توی رابطه اولم هروقت رستوران رفتیم از اینکه حساب کرده خجالت کشیدم و خودمو لایق ندونستم…و حتما سری بعدی با اصرار و …سعی میکردم خودم حساب کنم…
دیگه اینکارو نمیکنم..
دیگه خجالت نمیکشم…
دیگه هروقت بخوان..من اوکی نمیدم برای قرار گذاشتن..بلکه نگاه میکنم ببینم الان که خستم و اون میگه بیا بریم بیرون…به خودم خوش میگذره یا نه!!!!!!
اگه توی رابطه اولم من بیشتر هدیه میدادم..یاد گرفتم دیگه باج ندم..دیگه به هیچ پسری کادو نمیدم..مگر اینکه خودم حسم خوب باشه و اون شخص ارزشش رو داره…!!!!
الان دیگه اصراری ندارم زود به نتیجه برسیم… ایندفعه من بهشون میگم باید بیشتر آشنا بشیم…وقتی اونا اصرار میکنن که زودتر به نتیجه برسیم …وقتی من میگم نه باید آشنا بشیم..دل نبند و ….!!!
با کمال تعجب میگن مگه من چمه؟؟ !!!
مگه چه ایرادی دارم؟؟؟ من فلانم ، ماشینم اینه خونم اینه….خیلی از دخترا حاضرن باهام باشن ولی تو اینجوری میکنی!!!
(( توی رابطه اولم وقتی با عجز، به پارتنرم گفتم ، چرا منو نمیخوای مگه من چمه!!!!
گفت توهم یکی از گزینه ها هستی!!!!!!!!!!
الان دیگه من اینو میگم بهشون!!!!! از سر عقده یا کینه نه!!!!
بلکه از روی عزت نفس!!!!!!!
دیگه تقریبا یاد گرفتم، خودم مهمترم…
اون شخص هنوز به اون جایگاه نرسیده که از خودم براش بگذرم!!!!
من اون شخص اول رو بخشیدم و از گذشته ای که داشتم ناراحت نیستم بلکه خیلی هم خوش گذشت بهم!!! اگه دید الانم رو داشتم و هیچوقت ناراحت نمیشوم..بلکه یه خداحافظی محترمانه باهاش میکردم و رها میشدم تا اینکه چند سال بعد درگیر باورهای اشتباهی نشم که از این رابطه بهم رسید!!!
# یکی دیگه از الگوی های تکرار شونده…باز هم توی رابطه هست…
یادمه دانشجو بودم خواهر بزرگترم هم دانشجو بود تهران..من اصفهان بودم ، یه روز با خواهرم داشتیم در مورد ویژگی های همسر آینده صحبت میکردیم…ایشون گفتن میخوام قد بلند باشه..خوشگل باشه و…
من گفتم نه من چهره برام مهم نیست دوست دارم از سطح تحصیلات و اجتمایی و ثروت بالایی برخوردار باشه ..اصلا برام مهم نیست چهرش!!!!
یادمه که همون موقع ها رتبه یک دکترا ، هم دانشکده ایم ازم خواستگاری کرد..من سال اول دانشگاه کارشناسی بودم!!!!!
ایشون اصلا چهره خوبی نداشتن و نتونستم قبول کنم.. …ولی خواهرم هم همون موقع با یکی از هم دانشکده ای هاش آشنا شدن دقیقا با همون خصوصیات و باهم ازدواج کردن!!!
بعد از اون من با هرکس آشنا میشدم..چهره خوبی نداشت و فقط موقعیت خوبی داشت و اتفاقا بخاطر همون چهره نتونستم باهاشون باشم!!!!
بعد اومدم گفتم نه چرا باید بگم چهرش مهم نیست ..من خودم خوشگل هستم..پس چهره برام مهمه در کنار همه این ها !!!!
وقتی خودمو لایق این دونستم که میتونم کنار مردی باشم که هم خوش چهره باشه هم پولدار هم موقعیت خوب داشته باشه..
یواش یواش کسایی پیدا شدن که چهره خوبی داشتن خوشتیپ بودن و….!!!
یکی دیگه از الگوی های تکرار شونده ، در رابطه با ارتباطم با اطرافیان هست….
در رابطه با دوستانم، همکارانم ، خانواده و….
که توی هرجمعی وارد بشم و چند صباحی ارتباط بگیریم..عاشقم میشن…محبوب میشم …میخوان که باهاشون رفت و آمد کنم..خونشون برم خونم بیان..
وقتی میرم خونشون..التماس میکنن که بیشتر بمونم….!!!
زنک میزنن که میخوایم بریم سفر..باهامون بیا!!!!!!
(((توی این موارد خیلی توانایی نه گفتن ندارم….)))
توی مدرسه ، موقعی که بحثی باشه بین همکاران ، جلوی در کلاس من جمع میشن…!!!!!
من از این مورد خیلی حس خوبی دارم ، ولی تازگی ها دوست دارم ارتباطم کمتر بشه و دارم روش کار میکنم و دلم نمیخواد مثل گذشته با همکارانم صمیمی بشم !!!
و وارد بحث های منفی و……اونا بشم..
دوست دارم حد رو نگه دارم و کمی تنها باشم!!!!
اینارو نوشتم تا یادم بمونه کجا گیر دارم..و حتما باید بفهمم چطوری و چی باعث شده که ازشون آزاد نشدم…همونطور که استاد عزیزم گفتن بنویسید تا بفهمید!!!!!
از همه عزیزانی که وقت گذاشتن کامنت طولانی منو خوندن سپاسگزارم…
خداوند بزرگ پشت و پناه همه عزیزان باشه
دوستتون دارم.
بنام خداوند بخشنده مهربان
سلام به روی ماهت زکیه نازنینم …
امیدوارم هر جا هستی ، خدای مهربونم به قلب قشنگت نور بیاره دوست خوبم
نمیدونی چقدر خوشحالم کردی
نمیدونی چقدر از پروردگار سپاسگزارم که منو لایق کامنت و پاسخ بی نهایت ارزشمند شما قرار داد…
دوست خوبم بی نهایت از شما متشکرم که منت گذاشتین روی سرم کامنت منو خوندین و اینجوری با پاسخ تون قلبم رو باز کردین..
قبل از اینکه جواب بدم..
اول پروفایل شمارو باز کردم و روی عکستون زوم کردم…چقدر زیبا هستین عزیزدلم درست مثل قلب همچو آینه اتون… مااااااچ به روی ماهت عزیزدلم
زکیه نازنینم این چند روز واقعا سردرگم هستم..حس میکنم خدارو میشناسم ولی ازم دوره..
یعنی من ازش دورم
از این بابت خیلی ناراحت بودم امروز..
اومدم توی نت گوشیم نوشتم خدایا من فقط ازت هدایت میخوام…گفتم من فقط تورو میخوام..هرچی دستور بدی همونه…
اما هرچی دستور دادی به من واضح بگووووو..گفتم خدایا ظرف وجودم اینقدر بزرگ نیست ، که بتونم اشاره هاتو بفهمم…
خدایا واضح بهم بگو ، قدم بعدی چیکار کنم!!!!؟؟؟
و بعد وضو گرفتم و به قرآن تفأل زدم….
«سوره طه ایه 112»
وَمَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَا یَخَافُ ظُلْمًا وَلَا هَضْمًا
﴿112﴾و هر کس کارهاى شایسته کند در حالى که مؤمن باشد نه از ستمى مى هراسد و نه از کاسته شدن [حقش] (112)
وَکَذَلِکَ أَنْزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا وَصَرَّفْنَا فِیهِ مِنَ الْوَعِیدِ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ أَوْ یُحْدِثُ لَهُمْ ذِکْرًا ﴿113﴾
و این گونه آن را [به صورت] قرآنى عربى نازل کردیم و در آن از انواع هشدارها سخن آوردیم شاید آنان راه تقوا در پیش گیرند یا [این کتاب] پندى تازه براى آنان بیاورد
(فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یُقْضَى إِلَیْکَ وَحْیُهُ وَقُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْمًا ﴿114﴾
پس بلندمرتبه است خدا فرمانرواى بر حق و در [خواندن] قرآن پیش از آنکه وحى آن بر تو پایان یابد شتاب مکن و بگو پروردگارا بر دانشم بیفزاى (114)
وقتی با این آیات آسمانی روبرو شدم…قلبم بغض کرد..خدا جوابم رو داده بود…
چقدر زیبا…
الهی شکرت خدای مهربونم
اومدم آیات رو نوشتم توی نت گوشیم و با خودم تکرار کردم « رب زدنی علمأ »»
همون چیزی که قبل با
تفأل با قرآن از خدا میخواستم…
ازش خواستم یا منو و قلبمو به روی هدایت و نشانه ها باز کنه…
یا خودش برام آسون کنه و واضح نشوونم بده!!!!
زکیه نازنینم متوجه شدم خدا واقعا جواب میده…. اگه ازش بخوایم، حتما جواب میده!!!
زکیه قشنگم ، کامنت امروز شما در انتهای روز، یکی دیگه از الهامات خدا بود، حتی شک نکردم …
نمیدونی عزیزدلم چه حس خوبی بهم دادی، چقدر قلبمو زنده کردی …با تحسین هات ، با مهربونیت با عشقی که دادی، روزمو ساختی دلبرم…
الهی خدا ، قلب مهربونت رو پر از شوق و شادی و نور و توحید کنه عزیزدلمممممممم..
من هم به شما افتخار میکنم بخاطر وجود بزرگ و الهی که داری ، بخاطر اینکه اینقدر خوبی اینقدر عشقی که راحت لب به تحسین و تمجید دیگران باز میکنی…
عزیزدلم بی نهایت سپاسگزارم….
امیدوارم خیلی زود بنویسی برامون از اون چیزی که توی قلبت بود و خدا اجابت کرد…
از خدای مهربونم برات اجابت تمام خواسته هات آرزومندم.
بدرخشی دختر خوب خدا
عاشقتم مهربونم
با درود ها و قلب فراوااااان….