پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 10 - صفحه 17 (به ترتیب امتیاز)

426 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    ارزو طلائی گفته:
    مدت عضویت: 1447 روز

    سلام استاد عزیزم

    بازخوردهایی که به تکراراز افراد میگرفتم

    * چراچیزی به ما نمی گویی چه کارهایی داری انجام میدهی

    *چقدرتو ادم تو داری هستی در مورد محیط کارت یااطرافیانت باماصحبتی نمیکنی .

    *چرا بامادرد دل نمیکنی درحالی که ماخیلی به تو اعتماد داریم و کلی مسائل زندگی مون را برات تعریف میکنیم

    گاهی اوقات ازاینکه چنین حرفهایی به من میزدند ناراحت میشدم و از شنیدنشون بشدت بهم می‌ریختیم

    خصوصاروزی دوستی که خیلی بهش لطف داشتم بایک حالت خیلی بدی بهم گفت توادم مرموزی هستی

    حتی گاهی از این نوع رفتارخودم بدم میآمد و دنبال دلیل بودم که واقعاچرا چنین رفتارهایی از من سر میزند

    یک روز روی برگه ای تک تک دلیلهامونوشتم واول

    خواستم خودمو قانع کنم که آیا کارم درسته یانادرست .

    اول اینو توضیح بدم توی جامعه و فرهنگ ما یک رسم یا فرهنگی که وجود داره آینه که اگر باکسی نسبت خونی،فامیلی،دوست آشنا،همکار،همسایه،همشهری ،یا هم وطن داشتی باید لحظه به لحظه زندگی خودت و حتی دیگرانی که به نوعی با هم در ارتباط هستیداز خوردن ،خوابیدن،کار ،سفر،روابط،تفکرات ،تصمیمات و… بهشون گزارش بدی و در جریان بگذاری در غیر این صورت آنچنان احساس گناهی بهت میدند که آخرین بارت باشه چنین کار بکنی و من از بچگی این فرهنگ ورسم یا هرچی که اسمشو بخواهیم بگذاریم دوست نداشتم خصوصا اگر صحبت کردن در مورد دیگران بود.

    دلیل های من

    من ضرورت نمی دیدم در مورد کارم با کسی صحبت کنم که اصلا هیچ اطلاع و تجربه ای ازان کار ندارد و نمیتونه کمکم کند

    دوست نداشتم به اجبار گزارشهای دم به دقیقه ای که هیچ فایده ای برام نداشت به طرق مختلف از کارم بدهم

    حالاچرا ؟چون دوستم دارن و دلسوز م هستند و هزاران دلیل به درد نخور که هر کسی یا گروهی داشت

    زمانهایی بوده که میخواستم کاری انجام بدهم هنوز به نتیجه یانتیجه نرسیدن آن کار آگاه نبودم همون آدم های که انتقاد کننده من بودند میخواستند بلافاصله عین کارمنو انجام بدهند از ترس اینکه باموفق شدنم، امتیازی بیشتر از آنها بگیرم و مورد توجه قرار گیرم حالا بعد از تقلید از من چند اتفاق میافتاد اگر موفق نمیشدند منو مقصر میدونستند که ما با اطمینان از تو این کارو شروع کردیم اگر من موفق میشدم علت را حمایت و تشویق فلان کس و فلان چیز دانسته می گفتند ما اجازه پیشرفت بیشتر به تو نمی‌دهیم

    و اگر من موفق نمیشدم ،سرزنشهای دیگرانی که هیچ کاری تو زندگی نکرده بودند برام آزار دهنده بود

    با این تجربیات بهتر می دیدم در سکوت و آرامش کارم رو

    انجام بدم و افرادی که ضرورت ندارد در جریان نباشند

    من دوست نداشتم ازاتفاقات محیط کارم خصوصا اگرنا جالب بود و یا از زندگی دیگران خبر بیارم یا خبر ببرم گرچه خیلی ها مشتاق شنیدن اتفاقات آنجا بودند

    اعتقاد داشتم با درد دل کردن حسم بدتر میشه در ضمن چرا مشکلم را به کسی بگویم که هیچ کاری برایم نمی تواندانجام بدهد فقط وقتی ازم گرفته شود

    این چنین که رفتارهامو بررسی کردم و دلیل هام رو دونستم بااطمینان از درستی آنهاحسم بهتر شد و آرام تر شدم .حالا باید دیگران را قانع میکردم که کارم درسته که نمیدونستم چه کاری باید انجام بدم چون همچنان آن حرفه های آزار دهنده رو می شنیدم و حس مو بد میکرد گاهی اوقات آن جوری که میخواستند رفتار میکردم اما دلم اصلا راضی نبود و حس بدی داشتم

    تا اینکه بااستاد آشنا شدم و درستی یا نادرستی رفتارهامو بهتر دونستم ،یک جاهایی آغشته به شرک، ترس از حرف و قضاوت مردم بود.باید این عیبها را رفع میکردم .دیگه در پی قانع کردن افراد برای درستی رفتار هام نبودم ،حساسیتم را کمتر کردم و…گوش دادن فایلها و محصولات استاد خیلی کمک کننده بود

    از این رفتار هام نتایج و موفقیتهای خوبی هم گرفته بودم و میگیرم که توجهی بهشون نداشتم ،غیبت نکردن و نشنیدن و یا درد دل نکردن و نشنیدن بود وهمچنین غر نزدن ،رعایت این موارد جزو تمریناتی است که استاد همیشه از ما میخواد انجام بدهیم،من گویاخود آگاه و ناخودآگاه سالها در حال انجام آنها بودم

    دوستی که بهم گفته بود توادم مرموزی هستی ،دلیلش این بود که توی محیط کار مشکلی پیش آمده بود و من سعی کردم به شیوه درست حل شودنه درد دل کردن و بازگو کردن به این و آن اما ایشون چون خیلی کنجکاو دونستن آن موضوع بود و توقع داشت من که دوستش هستم بهش بگم اما چون نگفتم با یک حالتی که شبیه حالتی که با یک آدم خطا کارو خلافکار حرف میزنن گفتش خیلی مرموزی،اول که ناراحت شدم و بعد تحسین کردم خودمو که به چیزی که اعتقاد داشتم عمل کردم،چند سالیه از مدار این فرد و افراد شبیهش خارج شدم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    محمد چکرائی گفته:
    مدت عضویت: 1529 روز

    بنام الله یکتا و سلام به همگی

    استاد این فایل کلی منو به خودم امیدوار کرد.

    توی این مورد خداروشکر هرچی فکر کردم بهم انقادی نمیشه.

    همیشه تکرایهاش اینه که همه بهم میگن تو پر از انرژی مثبتی و ازت انرژی میگیریم و همه دوس دارن توی جمعشون باشم.

    توی هر جمعی اول منو دعوت میکنن و از نبودنم پکر میشن.

    و اینکه بهم‌میگن دستت خوبه .یعنی هروقت پولی به کسی میدم براش برکت میاره.

    یا هر معازه ای میرم ،پشت سرم کلی مشتری میاد داخل.

    بعضیام که به حاله اعتقاد دارن میگن حاله ی انرزی خوبی داری.

    توی این مورد فقط تعریفهای تکرارشونده دارم خداروشکر.

    اینم یه فایلی بود که توجه منو به نکات مثبت برد و لذت بردم از زوم کردن روش.

    ممنون استاد عزیز و مریم خانم و همه ی دوستان گلم در این سایت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    خدیجه نادی گفته:
    مدت عضویت: 1205 روز

    باسلام وخدا قوت به استاد گرامی ودوستان عزیزم در سایت

    در رابطه با الگوهای تکرار شونده قسمت دهم

    از دیدگاه دیگران فردی هستم که هرجا برم سروقت میرم ومیتونند رو قول ووعده ای که میدم عمل کنم تا وقتی مطمئن نباشم قول 100درصد نمیدم واینکه من چندسالیه که زیاد دوست ندارم با کسی تلفنی صحبت کنم کاری داشته باشم معمولا پیام میدم از نظر خانواده که میگن زیاد زنگ نمیزنم ویا صحبتم کوتاهه ومیخوام زود تمومش کنم تماس رو وبعضی از عزیزانم این رو میزارند رو مسئله خودخواهی و بی اهمیت جلوه دادن اونا ولی از نظر من با اموزه های استاد گرامی وقت من ارزشمند تر از اینه که با کسی حرفهای تکراری درمورد رفتار دیگران که هیچ ربطی به من نداره واینکه فقط ذهنم رو درگیر میکنه واون شخصم نمیخواد کاری برای خودش کنه هست واینکه من شخصیم از نطر اطرافم که متعهد م به کارم واین به من صدمه میزنه وکارهای دیگران رو من انجام میدم وتعهد دیگران رو به گردن میگیرم به فکر خودم نیستم ودیگران رو عملا به خودم ترجیح میدم واین تو زندگیم خیلی بهم صدمه زده واینکه ریشه رو خیلی وقته دنبالشم ولی پیدا نمیکنم یا پیدا کردنی نمیدونم چطور رفع کنم از نطر مالی به دیگران خیلی خدمات میدم ولی برای خودم نه واین باعث میشه پول زیادی از دست بدم به دیگران بسیار مهربان برای خودم نه دیگران الویت هستند بار کش مشکلات دیگرانم وفرزندانم از این رفتارم خسته شدن وداریم سعی می کنم رفع کنیم فعلا دارم کارمیکنم ببینم نتیجه چی میشه گاهی از خودم خسته میشم

    فایل قبل موضوعانی رو برام روشن کرده تازگیها سکوتم بیشتر شده ارتباطم کمتر شده کسانی که باهاشون حالم خوب نیست دارم کمتر ارتباط میزنم دارم رو فرکانسها کار میکنم هر روز دارم ویس گوش میکنم وبا دخترم هرروز داریم ریشه یابی رفتارهامون رومیکنیم ولی واقعا یه جهاد اکبریه برای خودش واین باعث میشه حواست از رفتار دیگران پرت بشه ورفتارهای دیگران رونبینی

    باشد به لطف خدا راه حل ها برامون روشن بشه ومسیر رو درست بریم بدون اسیب زدن به خود ودیگران

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  4. -
    شهلا صدوقی گفته:
    مدت عضویت: 1717 روز

    سلام به همه دوستان گلم واستاد عشق من انتقادی که همیشه بهم شدی گفتن همیشه نگرانی تو خودتی

    که دارم رو خودم کارمیکنم ریشه کمبود ترس کنترل دیگران حس قربانی همه اینها درس دخیل بود که دارم حلش میکنم بهم گفتن نمیتونی ببخشی وخرج کنی آزمون حالا دسترنجی که داری که اونم ریشه در ترس از کمبود داشتم میگفتن خیلی عصبی وپرتوقعی وچقدرخودم ضربه خوردم بابت این موضوع که اونم ریشه در کنترل دیگران کمالگرایی من داشت و دارم حلش میکنم و بارها و بارها درزندگی عملی عمل درستش رو انجام دادم بهم گفتن تو بی حوصله وبی انرژی هستی خب اینم ناشی از همون ناامیدی یا تکه تکه شدن انرژیک بود که خداروشکردارم بهترش میکنم ووووقانون سلامتی و رعایت تغذیه درست رو بهم میگن خیلی جدی هستی که متاسفانه

    دنیا و خیلی به خودم سخت گرفتم ولبخندرو از خودم دریغ کردم بخاطر همون موارد بالا وچقدرهم دنیا طبق قانون پیش رفت ومنو یکسره در مواقع ناراحت کننده بیشتر شرایط سخت تر قرار داد سخت میگیرد جهان برمردمان سخت کوش و

    خدارو هزاران بار شکر میکنم متوجه خیلی از الگوهای تکرار شونده وچه بیا ریشه خیلی از اونها شدم واین نتیجه ساعتها وساعتها نشستن وتفکر وتفکر هست و راهنمایی‌های استاد عشق استاد جااااانم عباسمنش که دارم ذهنم رو آماده میکنم که باید به شکل دیگری راه بیاد ودرواقع باورهای دیگه ای بهش میدم الان شااا که درون سازی بشه و کاملا من ازاین ریشه هاوباورهای سیاه رها شوم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    مصطفی فرخی نژاد گفته:
    مدت عضویت: 1007 روز

    تنها تو را میپرستیم و تنها از تو یاری میجوییم

    باز خورد از اخلاقیات در مورد من

    انتقادات من همیشه به عنوان یک آدام پرونه ازم یاد میشه و میگن که هیچ حرفی نمیزینی که بد باشه و تمام صحبت هات مفید هستند ولی اینقدر داری میگی که دیگه کسی برای صحبت هات ارزشی قائل نیست و باعث میشه که خودت رو کوچیک کنی و من همیشه یک حرف هایی رو میزنم تویه جمع که باعث میشه که به طرف مقابل بر بخوره و طرف مقابل ناراحت بشه و اینکه این ریشه داره تویه کودکیم چون الا ماشالله تویه خانواده امون یک حرف رو بسیار بسیار تکرار میکنند البته از لحاظ منفی اشو حتی اگر چند سال بگذره و من همیشه تویه بچگیم بهم میگفتند که تو حرف میپرونی و باعث دل آزردگی دیگران میشه و از اونجایی که این تبدیل به یک باور شده تو وجودم همیشه داخل جمع میرم (البته الان خیلی بهترم ) میترسم که طرف مقابل رو آزرده خاطر نکنم ولی خب از اونجایی که باوره و تا عوضش نکنی نمیشه کاریش کرد همیشه این بازخورد رو از رفتار دیگران دارم که بهم میگن که زبون تو نیش داره و تو بلد نیستی صحبت کنی و این باز خورد رو که بهم میگن که تو فقط بلدی حرف بزنی و فقط لبو دهنی رو هم دارم و واقعا دارم میبینم که درست هم میگن که من با اینکه توانایی حل تمام مسائلم رو دارم ومیتونم کار های بزرگ رو انجام بدم ولی هم دوست دارم و هم دارم انجام میدم که به باقی بهترین ایده ها رو میدم واقعا بدون اغراق میگم که فوق العاده ترین ایده هایی که یک انسان میتونه بده رو من میدم برای کسب و کار ها ولی خودم دریغ از انجام دادنشون البته دارم روی خودم کار میکنم دلیلشم اینه فک کنم که احساس لیاقت ندارم که برم و مشکلات رو حل کنم و خودم رو به خودم ثابت کنم و روی پای خودم باشم بلکه این باور رو دارم که بابا حرف زدن که کنتور نمیندازه و طرف هم فکر میکنه که خیلی بارته و دیگه همین کافیه توکه توانایی حل مسئله رو نداری توکه لایق نیستی لا اقل خودت رو با حرفم شده بکش بالا ولی خب زهی خیال باطل ماه پشت ابر نمیمونه و من همیشه بهم میگن که دوست عزیز کل اگر طبیب بودی سر خود دوا نمودی خودت کار کن و همیشه خدا (البته قبلا خیلی بیشتر بود ولی الان که دارم روی خودم کار میکنم خیلی بهتر شدم جالبه تازه میفهمم که وقتی دارم روی باور هام کار میکنم دلیل این احساس بد که خودم رو تغییر بدم چیه ) این رو به من گوشت زد میکردند و من هم شرمنده میشدم ولی وقتی استاد رو میبینم میفهمم که بابا نتیجه است که انسان رو بزرگ میکنه نتیجه است که باعث میشه که یک انسان سر بلند و سر افراز بشه و یک انسان هیچ وقت بدون نتیجه باعث عزت واحترام نمیشه واین نتیجه فقط با عملی که از نتیجه باور ها میاد به دست میاد مثل خوده استاد ولی ای دلا دیوانه شو که باید حرکت کنی باید لذت ببری باید باور کنی تا بهش برسی باید نشون خودت و خدای خودت بدی که ایمان آوردی و حرف مفت نزدی باید دل بدی و عشق بگیری از پروردگارت

    واقعا وقتی که انسان فکر میکنه ومینوسه خدا نشون میده که مشکلت از کجاست من این رو قبل از نوشتن کامنت نمیدونشتم ولی الان میفهمم که چرا وقتی میتونم با اندکی کار فیزیکی به در آمد فوق العاده برسم وخودم رو به استقلال مالی برسونم ولی کاهلی میکنم پس دلیلش اینه که میخوام جلب توجه کنم

    این باشه ردپایی از این مرد جوان

    در پناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    محسن توحیدی گفته:
    مدت عضویت: 416 روز

    سلام آسیدحسینِ جان ، عزیزِدل .

    خییییلی عالی و دقیق گفتین .

    یاد آیه‌ای که هم با مفهوم خودشناسی و بازتاب بیرونی در ارتباطه

    و هم با نگاه اصلاحی و الهی هماهنگه، افتادم :

    “إِنَّ اللَّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّىٰ یُغَیِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ”

    سوره رعد، آیه 11

    همانا خداوند حال هیچ قومی را تغییر نمی‌دهد تا زمانی که آنان، حال خود را تغییر دهند.

    این آیه، ستون اصلی مسیر خودشناسی و اصلاح الگوهای تکراریه؛ اینکه هر بازخورد بیرونی، بازتابی از آن چیزی‌ست که در درون ما جریان دارد، و تنها با تغییر آن، می‌توان دنیای بیرون را هم متحول کرد.

    🟣خدایا شکرت🟣

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  7. -
    ارسانه عبدالهی گفته:
    مدت عضویت: 1362 روز

    سلام

    یکی از الگو های تکرار شونده وانتقاد ی

    که قبلا خیلی داشتم این بودکه سعی می کردم به زور دیگران رو تغییر بدم دوست داشتم دیگران مثل من کتاب بخونن روی خودشون کار کنند بهشون من بگم الان دارید اشتباه فکر می کنید که سر این

    موضوع چقدر حس خودم بد می شد تمرکزم می رفت روی مشکلات ورفتارهای دیگران که باعث شده بود یه جور کنترل کننده بشم ودیگران به ظاهر که من ناراحت نشم یه جوری نشون می دادن که دارن به حرف من عمل می کنند وپشت سرم دقیقا همون رفتار گذشته رو تکرار می کردند ومن وقتی می فهمیدم که دارن بهم دروغ میگن برام فلیم بازی می کنند کلی از دست اونا عصبانی می شدم ومی زدم یا رابطه رو خراب می کردم یا طرف رو اخراج می کردم وبازم حال بدی خودم با من بود

    اون موقع که متوجه قوانین به این صورت نبودم فکر می کردم من آدم ساده ای هستم وگیر افرادی می افتم که از محبت وتوجه ام سواستفاده می کنند می گفتم چرا هرکس گیر من میاد مخصوصا افرادی که برای من کار می کردند اینطوری می شدند تا اینکه فهمیدم این یه مشکل درون من بر می گرده به یه باور اشتباه از کودکی درمن ایجاد شده بود که من باید آدم خوبی باشم به همه کمک کنم مخصوصا آدمهای بدبخت تنها ومظلوم تا خدا منو دوست داشته باشه جهنم نندازه چون آدم خوبیم سر این باور شاید باورتون نشه توسط آدمها ریر پاشون له می شدم نادیده گرفته می شدم به همون آدمهایی که کمک می کردم بدترین بلا ها رو سرم می آوردن تا اینکه بعد سالها چک ولگد خوردن توسط باور های غلط خودم فهمیدم من هیچ مسولیتی در قبال دیگران در مورد انتخاب هاشون طرز فکرشون ندارم ومن فقط مسؤل خودم هستم وخدا می خواد من مسؤل افکار وعمل واحساس خودم باشم سعی کردم از کمک نطلبیده برای مردم دست بردارم بعد همون آدمها دیدن که دیگه مثل قبل نیستم شروع کردن به قضاوت کردنم که خودشو می گیره بی خیال بقیه هست اصلا کاری به مشکلات بقیه نداره وخیلی خوشحال شدم این قضاوت ها رو شنیدم یعنی تغییر کردم الان هرکجا برم مثلا باشگاه کار ندارم کی داره اشتباه می زنه برم براش وقت بزارم بگم بیا درست بزن میگم اگه براش مهم بود می رفت تو اینترنت سرچ می کرد می دید درست می زنه یا نه که اصلا بدنش تغییر نمی کنه یا بره از مربیش بپرسه مگه به من پول برنامه دادن که من براش وقت بزارم براش مگه خودش زبون نداره بره بپرسه

    واین خیلی منو راحت کرده آرومم کرده دست از تغییر دادن وکنترل کردن دیگران بردارم حالا چیزای خوبی که می شنوم اینکه من پر انرژی و آروم هستم هیکل قشنگی دارم از تمرین کردنت لذت می بریم

    یکی از باورهای که باعث شده بود من فداکاری بیش ار حد کنم بر می گرده به داستان دهقان فدا کار که تو کتاب درسمون بود که فکر می کردم اگه منم آدم خوبی باشم فداکار باشم ازم به خوبی یاد می کنن پدرم این باور رو در من ایجاد کرده بود آدم خوبی باش خوبی کن حتی اگه بدی کردن عیب نداره تو باز خوبی کن خوب باش پدرم می گفت خوب بودن کار هرکسی نیست هر کس می تونه بد باشه خوب اونکه با بدا خوب باشه وقتی مردی ازت به خوبی یاد کنن یا بگن خدا پدرشو بیامرزه چقدر آدم خوبیه این باور شاید باورتون نشه تمام عزت نفس تمام هویت منو ازم گرفت همیشه از خودم می زدم بیش از حد فدا کاری کردم اما چیزی که بدست آوردم به جای اینکه بگن چقدر آدم خوبیه همون آدمها پشت سرم صفحه گذاشتن چقدر ازم سواستفاده شد از محبتم وبه جاش بی احترامی بی حرمتی دیدم از اون آدمها همه اینها زندگی رو برام جهنم کرده بود

    اما حالا با اون آدم فاصله زیادی دارم الان کاری ندارم چه کسی چه مشکلی داره تا ازم کمک نخوان تازه اگه بتونم کمک کنم اگه کمکم بتونه توانمندش کنه که خودش مشکلشو حل کنه نه اینکه توجه ام رو بزارم روی اون آدم میگم این همه پیج این همه استاد های هست که می تونن کمکش کنن وبلده این کارن بره کمک بگیره این همه کتاب هست برن بخونن الان به اون آدم کتاب معرفی می کنم یا کتاب هدیه می دم دیگه خودش باید به فکر خودش باشه من نمی تونم کاری کنم فقط می تونم به خودم کمک کنم

    یکی از چیزهایی که این باور رو در من شکل داد زندگی که از امام ها برامون می گفتن که چقدر به مردم کمک می کردن ومردم اونا رو اذیت می کردن اما اونا چون آدم خوبی بودن به همه کمک می کردن برا همین جاشون بهشته به خاطر بهشت رفتن چه جهنم هایی رو به جون خریدیم

    اما خدارو شکر الان دیگه مثل قبل نیستم خیلی فرق کردم

    ومی خوام باور های ثروت ساز وباورهای درست در خودم بسازم وپاشنه آشیل هامو پیدا کنم به لطف الهی وزندگی رو ازتمام جهات زندگی کنم خدارو شکر خیلی با گذشته فرق کردم

    دیگه برای گرفتن تایید از دیگران بهشت رفتن آدم خوبی شدن از دید بقیه وتوجه دیدن کاری رو نمی کنم

    وتمرین می کنم حسمو خوب نگه دارم وزیبایی های دیگران رو ببینم نه مشکلات ونیازهاشونو

    خدارو شکر هرچقدر طبق قوانین روی خودم کار می کنم وروی باورهای زندگیم داره بهتر میشه به امید خدا باورهای پولی ومالی مو هم به لطف خدا باید روش کار کنم تا از نظر مالی هم به آزادی برسم وپاشنه آشیل ها وترمز های مخفی ذهنم رو پیدا کنم وتو این زمینه هم تغییر کنم

    ممنونم فضایی برای ما قرار داده شده تجربیات خودمون رو به اشتراک بزاریم هم پاشنه آشیل خودمون رو بفهمیم واز تجربیات دیگران برای پیدا کردن ترمز های مخفی ذهنمون استفاده کنیم از همه کسانیکه با نوشتن تجربیات خودشون کمک می کنند به رشد خودشون ورشد ما سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  8. -
    پیغون گفته:
    مدت عضویت: 821 روز

    سلام استاد عزیزم

    هر بار ازتون تشکر و تمجید کنم بازم کمه

    خیلی دوستتون دارم

    استاد میدونید چرا اکثر یا بیشتر جامعه این قوانین رو قبول نمیکنن یا نمیدونن چون قوانین خیلی طبیعی و ساده است

    خیلی طبیعی و ساده و آروم یا پیشرفت میکنی یا پسرفت میکنی خیلی آروم و بی صدا

    استاد من یک ویسی از جملات تاکیدی برای جذاب بودن همیشه گوشش میکردم با حس اطمینان و روز به روز قبول کردم آقا من جذابم

    تا اینکه من وارد رابطه غلط شدم

    و فهمیدم من بدون هدف وارد بازی شدم و قوانین و باور من رو وارد بازی کرد ولی نمیدونستم چیکار کنم ؟

    من وارد رابطه شدم ولی نمیدونستم چه ویژگی و جذابیتی رو میخوام اصلا از رابطه چی میخوام

    و به تضاد های پر از خواسته رسیدم

    البته بعضی اوقات میبینمش خجالت میکشم چون دوستش نداشتم و میگم بقیه میفهمن میگن دختره بی حیاست

    همین الان فهمیدم اگه دنیا و جهان از باور و فرکانس تشکیل. شده پس میشه. این برخورد کردن و حس خجالت رو تغییر داد به چیز های قشنگ مثلا من روی هدف و ویژگی که میخوام تمرکز کنم و عزت نفس و لیاقتم رو افزایش بدم

    این طوری بدون حس بد اون از من رها میشه و منم با کس دیگه وارد رابطه میشم درسته ؟؟؟

    یه روز که خوابم نمیومد و اون ویس رو گوش میکردم

    جملاتش در مورد جذاب بودن در رابطه و جذب پارتنر بود

    من خودم تعجب کردم گفتم من چی میخواستم

    جملات هر شب ( باورم ) چی میخواست

    گفتم یعنی به همین سادگی و طبیعی مگه داریم مگه میشه ؟؟؟ و هنوز که هنوز بعد 1 سال بعد اون اتفاق با فایل های دانلودی ( الگو های تکرار) فهمیدم اره به همین سادگی و طبیعی اتفاق افتاد

    و فهمیدم تسلیم شدن یعنی با اطمینان و مهم نبودن خواسته

    مهم نبودن یعنی برای تغییر باورت و انجام ایده عمل کنی و قدم هر چند کوچیکت رو بر داری

    ن اینکه استرس بگیری یا با حس بد احاطه بشی

    به نظر من پاشنه آشیل همه یا اکثر آدم اینه

    باور نمیکنن که خودشون خالق زندگی خودشون هستن

    من خودم با این همه نتیجه و لمس کردن نتیجه باور نمیکنم شاید 20 درصد باور کردم ( اینم یه باور و ترمز منه )

    اخه خیلی ساده ست و خیلی طبیعی اتفاق میفته

    اون قدر الگو های تکراری دارم خودم موندم از کجا شروع کنم از کدوم شروع کنم

    گره ی خیلی بزرگه رو باز می‌کنم

    دیگه وقته عمله

    1. وحی منزل دانستن حرف های استاد

    2. باور توحیدی

    3. تغییر الگو های تکراری

    4 قدم زدن در راه خواسته ( بر داشتن ترمز و گاز دادن )

    در آغوش خدام در آغوش خدایی

    در پناه و هدایت و حمایت خداییم

    با آگاهی ناب احاطه شدیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  9. -
    زیبا گفته:
    مدت عضویت: 2502 روز

    سلام و درود

    چقدر خوبه چقدر عالیه

    دیگه تنها نیستیم

    دیگه میدونیم گوشی دستمان اومد کجا بگردیم

    دوستان زیادی داریم از گوشه و کنار جهان هستی که نشان از فراوانی داره خدایا شکرت

    ویژگی های که همیشه بهت میگن

    البته تو خونه یا بیرون همه نظرشان یکی هست

    می خندی و با روی خوش همه رو میبینی

    دوم چقدر رنگی هستی

    عاشق رنگ و لباسهای رنگی هستم

    همیشه شلوغ هست و کلا کمتر اهل ست کردن لباس هستم هر چی دلم بخواد می پوشم

    تنها چیزی که برای اولین بار ست کردم ماسک با رنگ شال یا مانتو بود

    کارها رو آسون میگیرم

    از کسی ناراحت نمیشم

    به کار کسی کار ندارم

    اما وقتی کاری بخوان جدیدا ازم یا یادم میره یا تو اون تایم نرفتم انجام بدم و بدقول میشم

    قبلا خیلی دلم میخواست بعضی جاها برم ولی الان دیگه مهم نیست برام

    رفتارم رو حساسیت بچه هام بیشتر بود که الان خیلی کمتر شده ولی باز جای کار دادم

    خدایا شکرت که فایلها و سوالات استاد باعث خودشناسی بیشتر و کنکاش در خودمون میشه

    خدایا ما رو به راه راست راه کسانی که هدایت کردی نعمت دادی هدایت کن نه گمراهان با آسانی و لذت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  10. -
    علی گلستانی گفته:
    مدت عضویت: 2503 روز

    با سلام و خدا قوت به استاد عزیزم استاد عباسمنش و خانم شایسته

    من سالهاست که استاد و دنبال میکنم و همیشه در کنار یادگیری از استاد به دنبال کشف قوانینی عجیب و غریب از زندگی بودم

    که این روزها خیلی باب شده

    و همین اطلاعات زیادی و عمل نکردن باعث شده بود از همون چیز هایی که از استاد یادگرفته بودم غافل بشم

    و اصلا به این فکر نکنم که بابا در خانه اگر کس است یک حرف بس است

    چند روز پیش داخل ماشین توی ترافیک حکیم

    یک دفعه یاد حرف استاد افتادم و به دلم افتاد که توجه به زیبایی همون و میاره داخل زندگی

    و من توجه مو توی این ترافیک گرم بردم به درخت های کنار خیابون و شاید نیم ساعت لذت بردم

    غروب که رسیدم خونه

    پسر داییم تماس گرفت و گفت رفته گیلان برای کار

    خیلی عالیه

    و پیشنهاد داد بیا چند روزی اینجا بمون

    ببین چجوریه

    و من اصلا یاد اون تمرکز روی درخت ها و طبیعت نبودم

    و همون شب هدایت شدم

    گیلان

    و اونجا یک دفعه تلنگری بهم وارد شد

    و دیدم آقا چرا آنقدر خودتو به در و دیوار میزنی

    یک عمره استاد فرمایش می‌کنه

    تمرکز روی زیبایی

    هدایت شدن به زیبایی تمام

    و خیلی خوشحال هستم از اینکه

    این جمله رو با گوشت و پوست استخون

    فهمیدم و اصلا حتی یک ثانیه هم نمی‌خوام روی چیزهایی که نمیخواهم تمرکز کنم

    خیلی تشکر میکنم از استاد عباسمنش و بهترین سایت آگاهی دنیا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: