پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 10 - صفحه 22

426 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فائزه هاشمی گفته:
    مدت عضویت: 1112 روز

    سلام

    الگوی تکرار شونده من توی این 4 ماه

    گم کردن وسایلم شده به طریق مختلف

    که امروز به این نتیجه رسیدم که اصلا طبیعی نیست و افتادم در چرخه تکرار

    هر دفعه میگفتم پیش میاد دیگه ادمیزاد طبیعیه فراموش میکنه

    و البته همراه کمی حال بدی و سرزنش خودم

    امروز که اتفاق افتاد یهو به خودم اومدم و گفتم ای بابا چه خبره تو این چند ماه من برای بار چندمه دارم وسایلم را یا گم میکنم یا از دستم میوفته یا فراموششون میکنم جایی

    از خداوند هدایت میخوام که من رو ازین چرخه تکراری رهایی ببخشه و بتونم به سادگی به راه حل دست پیدا کنم

    و حال خودم رو بهبود ببخشم

    یا الله جز تو کسیو ندارم و کسی نمیتونه بهم کمک کنه

    لطفا به قلب من آرامش ببخش و کمکم کن تصمیمات درست بگیرم

    الهی به امید تو️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 692 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    رد پای روز 20 شهریور رو با عشق مینویسم

    عجب دقیق و به جا و در زمان مناسب جواب رو بهت میگه

    من از خدا نشانه خواستم و اومدم سایت و اصلا فکرشو نمیکردم که الگوی تکرار شونده رو بهم نشونه بده

    و وقتی دیدم گفتم وای خدای من دقیقا زدی تو هدف

    سریع گوش دادم و با اینکه قبلا گوش داده بودم

    انگار اینبار فقط جوابی بود برای سوال من

    قبل از اینکه بیام نشانه، گفتم خدا چه قدمی باید بردارم که برنداشتم و سبب شد امروز کارام پیش نره

    و حتی چند ماهه که پیش نمیره ،دلیلش چیه؟؟

    و چون حس کردم که داره تکرار میشه این پوضوع و حتی به شیوه های مختلف هم تکرار میشه بیشتر فکر کردم که ممکنه یه دلیلی داشته باشه که خدا میخواد یه چیزی بهم بگه

    دیشب 19 شهریور که من رد پامو تو سایت گذاشتم و رفتم کار کردم به پسر داییم پیام داده بودم که فردا روز دادگاه هست که قرار بود شاهد بیان ، دو نفر در مورد شکایتم از تابلوی پاره شده ای که تو نمایشگاه پاره اش کرده بودن و من خسارت میخواستم ازشون رو پیگیری کنیم و چند ماهه که به طرق مختلف عقب میفتاد روز دادگاه و به همسایه مون هم خواستم برم بگم

    چون دوشنبه بود دیشب و مادرم از دوشنبه بازار محله مون خرید میکرد منم باهاش رفتم تا برگشتنی به مدیر ساختمونمون بگم که فردا صبح بریم دادگاه

    وقتی رفتم، گفت که نمیتونه بیاد

    جالبه من دیگه مثل قبل نبودم که ناراحت بشم یا دلشوره بگیرم

    وقتی گفت نمیتونه بیاد و مهمون دارن و باید ببرتش فیزیوتراپی ، سریع تو دلم گفتم خدا هرچی خیره همون بشه و خودت کارامو ردیف میکنی

    چون موقع اذان مغرب سه بار سوره ضحی رو قبل اذان خوند و آیه ولسوف یعتیک ربک فترضی رو بهم نشونه داد که با سه بار تکرارش متوجه شدم که هرچی باشه باید آروم باشم

    چون که اولین روزی که خواستم برم شکایت کنم و دو دل بودم و شک داشتم خدا این آیه رو در دلم جاری کرد و من با امید به خدا قدمم رو برای شکایت برداشتم و با شنیدن این آیه با ایمان قدممو برداشتم

    و وقتی که همسایه مون گفت نمیاد گفتم اشکالی نداره فردا میرم اگر شد تلفنی میگم زنگ بزنن ازتون سوال بپرسن

    و بعد برگشتم خونه انگار هیچ اتفاقی نیفتاده، آروم به کارام ادامه دادم و شب یکم زود خوابیدم

    صبح که بیدار شدم و داداشم بهم گفت که میره سر کار و چون دادگاه هم تجریش بود سمت محل کار داداشم ،ما رو با خودش برد و رسوند و بهم گفت که همسایه مون پیام داده گفته که میاد

    خداروشکر کردم گفتم ببین نتیجه آرامشت بود که گفتی هرچی خیره همون بشه و نتیجه برعکس شد و همسایه ات اومد تا شهادت بده تو دادگاه

    وقتی رسیدیم ساعت 9 بود من رفتم و اعلام حضور کردم و وایسادیم اونجا با همسایه و پسر داییم ، ساعت که 10 شد من دو بار رفتم گفتم کی نوبتمون میشه و گفتن بیرون باش صدات میکنیم

    من متوجه شدم که دارم شرک میورزم

    یاد حرف استاد افتادم که میگفت پیش کدوم مسئول میترسی و آروم حرف میزنی اگر اینجوری باشه شرک ورزیدی و قدرت رو به اون دادی

    من اون لحظه که متوجه شدم ،وقتی رفتم بپرسم کی صدامون میکنن ،منشی معاون قاضی صداشو یکم بلند کرد و گفت ،خانم صبر کنید دیگه نمیشه که باید منتظر باشید صداتون کنیم

    و من از عصبانیتش ترسیدم و آروم گفتم که بله میدونم ولی چون شاهد دارم اونا کار دارن و کارمندن باید برن سرکارشون

    که با آروم صحبت کردن من اونم آروم صحبت کرد و گفت دیگه کار اداریه باید صبر کنید

    بعد که من رفتم بیرون نشستم ،بافتنیامو برده بودم و داشتم جوانه میبافتم و تو دلم میگفتم خدایا خودت گفتی راضیم میکنی خودت کمکم کن

    یه چند دقیقه بعد منشی معاون قاضی اومد و گفت که تجدید رسیدگی و همچین حرفی زد

    دیدم پسر داییم ناراحت شد گفت یعنی چی ،این همه نشستیم و بعد دوساعت میگین زمان دیگه ای کارمون انجام میشه

    یعنی دوباره باید منتظر باشیم تا ابلاغ بیاد که کی باید بیایم برای روند شکایت و شاهد بیان

    این که گفت پرسیدم یعنی چی ؟؟ گفت اینکه معاون انقدر کارش زیاد بوده که نتونسته به همه کارا رسیدگی کنه و به یه روز دیگه موکول کرده

    من بازم ناراحت نشدم ،فقط از این یکم ناراحت شدم که وقت پسر دایی و مدیر ساختمونمونو گرفتم و ازشون معذرت خواهی کردم

    ولی یه چیزی این بین ،پیش نمیرفت

    و اون هی عقب افتادن روند شکایتم بود

    یا اینکه هر بار یه چیزی میخواستن تو این چند ماه و من باید میرفتم دفتر خدمات قضایی تا لایحه و یا چیزای دیگه رو انجام بدم

    همه اینا داشتن یه پیامی بهم میدادن و انقدر مخفی بود این موضوع که من متوجه پیام خدا نمیشدم

    تا اینکه برگشتنی تو راه که رفتم با مترو برم حسن آباد تا کاموا بخرم از خدا پرسیدم گفتم خدایا چرا هر بار یه جور عقب میفته

    مثلا سری قبل دقیقا روز دادگاه 7 مرداد بود و به خاطر گرمای شدید تهران اداره ها تعطیل شد ، و یا جلسه قبلترش هم به تعویق افتاد

    و الان هم همینطور

    چه دلیلی داره که پیش نمیره و اولش فکر کردم و گفتم که حتما دلیل و حکمتی داره که من متوجه نمیشم و گفتم خدایا هرچی خیره همون بشه

    ولی بعد که فکر کردم گفتم نکنه من یه باوری دارم که هی عقب میفته و از خدا کمک خواستم گفتم خدایا چیکار باید بکنم و چه قدمی باید بردارم

    که اومدم تو سایت و تو مترو نشانه ام رو زدم و وقتی دیدم

    پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 10

    اومد خوشحال شدم

    گفتم چقدر تو دقیقی خدا

    پس این الگوی تکرار شونده بود و انقدر مخفی بود که فکر نمیکردم الگوی تکرار شونده باشه

    و گفتم پس باید بیشتر فکر کنم و به این فایل گوش بدم تا پیدا کنم باورایی رو که داشتم و باعث شده که کارم پیش نره و به عقب بیفته

    وقتی شروع کردم به گوش دادن متوجه شدم که من

    این باور رو داشتم در مورد اداره ها و روند کار اداری

    1 . هرکس کارش به اداره ای بیفته بیچاره میشه ،انقدر که از این اتاق به اون اتاق میفرستنش یا اینکه کارشو راه نمیندازن و میگن برو یه روز دیگه بیا

    این باور رو متوجه شدم که از بچگی از اطرافیانم شنیدم و باورش کردم و حتی از وقتی بزرگ شدم و به اداره ها رفتم بیشتر وقتا اینجوری پیش میومد

    که آخر مرداد که رفتم بانک شهر حساب بانکی باز کنم از صبح زود رفتم ولی شناسنامه ام رو نبرده بودم و مجبور شدم برگردم خونه و دوباره برم بانک که وقتی نوبتم شد گفتن سیستما قطع شده

    و من رفتم و از شهر نت بانک شهر خیلی راحت حساب باز کردم

    و انگار یه چند دور دور خودم پیچیدم تا حساب باز کنم و آخرین راه راحت ترین بود که من آخرش رفتم به راه ساده تر

    البته خدا همون اول بهم گفت برو شهر نت راحت انجام میشه ولی من نرفتم و راه پیچیده رو رفتم و پس گردنی رو خوردم که از دست دادن زمان با ارزشم بود

    و من متوجه شدم که باید این باورا رو در مورد اداره و کار اداری پیدا کنم و باورای قدرتمند کننده رو بسازم

    و باوری که براش میسازم اینه که

    اگر رفتم به اداره ای و کار داشتم همه چی با نظم خاصی پیش میره و تمام کارمند های اونجا نظم رو رعایت میکنن و به سرعت کارهای من و تمام انسان هارو انجام میدن به درستی وآرامش

    و با احترام و با اهمیت به حرف های من گوش میدن و جواب گو هستن و بسیار بسیار انسان های خوبی سر راهم قرار میگیرن

    2. از بچگی از اطرافیان شنیده بودم که

    اگر پارتی داشته باشی کارت درست میشه

    و امروز دقیقا من که وایساده بودم جلو در معاون، دیدم دو سه نفر زود سریع کارشونو راه انداخت و یه نفر قبل من بود اومد سریع رفت داخل

    و من باید برای این باور هم

    قدرتمندش رو بنویسم و تکرار کنم که ،قدرت دست خداست و هیچ کس قدرتی نداره و من هر جا که برم به راحتی و سادگی و طبیعی ترین شکل ممکن کارهام انجام میشه

    در اصل خداست که داره کارای منو انجام میده و من بی نهایت ازش سپاسگزارم

    خدا تنها حامی قدرتمند من هست که هر اداره ای و هرجایی برم که کار دارم ،سریعا درهمون وقت مقرر ،کارم انجام میشه و به سرعت کارامو انجام میده مسئول و یا هرکسی که باید کارامو انجام بده

    جهان هستی مسخر من هست تا فقط به کارای من رسیدگی کنه

    3. مسئول های اداره عصبانی هستن و نباید زیاد حرف بزنی که اعصابشون خورد بشه و کارتو انجام ندن

    پس باید آروم حرف بزنی و سکوت کنی

    و این باور اشتباهی بود که متوجهش شدم و سعی در اصلاحش دارم

    و قوی مینویسم که وقتی خدا همه چیز هست پس معاون و کارمند همه اداره ها هم خود خداست و من و خدا باهم دوستیم و خدا همه کارای منو انجام میده

    حتی کارمندا انقدر مشتاقن تا کارای من رو به وقتش انجام بدن

    و بسیار مودب و با احترام با من صحبت میکنن

    من باید بیشتر فکر کنم و باورای محدود دیگه رو هم پیدا کنم تا اصلاحشون کنم

    وقتی رفتم حسن آباد کاموا خریدم و برگشتم خونه

    تو راه همچنان داشتم میبافتم

    وقتی رسیدم خونه بعداز ظهر رفتم مغازه لوازم تحریری که پارسال شهریور ماه رو اونجا کار کردم و یک ماه فقط رفتم تا نزدیک بازگشایی مدارس چون شلوغ میشد من اونجا باشم و چون کاری میخواستم برای خواهرم پیدا کنم و شرایط جوری شد که نشد خودش بره و من فقط یک ماه رفتم اونجا

    گل سرارو بردم و دادم به اون مغازه و نمونه گذاشت تا بفروشه

    تا شب کلی قلاب بافی کردم و گل سر بافتم و حاضر کردم تا کارامو انجام بدم

    وقتی به این فایل گوش میدادم میگفتم ببین خدا چقدر دقیق داره باهات صحبت میکنه ،تو هم باید همنجور دقیق به حرفاش گوش بدی و قدم برداری طیبه

    یادت باشه تا قدم برنداری هیچ اتفاقی نمی افته

    و از خدا بی نهایت سپاسگزارم و برای تک تکتون عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت و بهترین هارو از خدا میخوام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
    • -
      فاطمه ۱۴۰۳ گفته:
      مدت عضویت: 651 روز

      سلام طیبه چقد دلم برای خوندن کامنتهات تنگ شده بود عزیزم

      ابتدا سال نو رو بهت تبریک میگم

      سالی پراز شادی ثروت برات آرزومندم

      امسال ب اهداف قشنگت براحتی برسی

      خیلی خیلی این کامنتت ذهن من رو باز کرد

      یادم رفته بود من قبلا چطور کدهای مخرب رو با کدهای قدرتمند تغییر داده بودم اصلا پاک فراموش کرده بودم

      اینکه خدا میگه انسان فراموشکاره

      و تو بااین کامنت شهریور سال قبل ب من یادآوری کردی

      چطورالان خدا هدایتم کرد ب این فایل و ب این کامنت

      ک دختر یادته چطور قبلا اینکارو کردی الانم درمورد کسب وکار و تضادهای اخیر یا مسائلی که خیلی وقته منتظرشونی اما ب تعویق میفته

      کد های خرابت داره ران میشه

      بیا کدهای عوض کن دختر!!!!!!

      وای سرنخ بعدی بهم داده شد

      چقدر خوشحال شدم

      انگار دنیارو بهم دادن وقتی ک میفهمم مسئله کجاست وچطور باید حل بشه

      فقط میمونه تمرین همین …

      مرررسی عزیزم خیلی ممنونم تجربتو ب اشتراک گذاشتی

      راستی یادته سه ماه پیش برات کامنت نوشتم ک امسال عید نوروز 1404 من ب خاسته ام رسیدم

      خاستم بگم بهت من بهش رسیدم وعیدنوروز کسب وکارم با تجهیزاتش راه افتاده بود و چقد خوشحال شدم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        طیبه گفته:
        مدت عضویت: 692 روز

        به نام ربّ

        سلام فاطمه جان آره یادمه به منم دعای خیر کردی و گفتی سال 1404 بهترین ها رخ بده برام

        سال نو شما هم پر از خیر و برکت و فراوانی و سلامتی و شادی و عشق و ثروت بی نهایت باشه

        و همینم شد

        12 اسفند ماه قبل عید خدا هدایتم کرد به سمت گروه نقاشی که دیوار محله مونو داشتن رنگ میکردن و من اونروز با خدا صحبت میکردم و ازش کار میخواستم که به سادا ترین روش برای من کار داد

        خیلی خیلی حس خوبی داشتم

        خدایاشکرت

        چقدر خوب که هردومون تا جایی که تلاش کردیم نتیجه رو دیدیم

        الهی که بزرگترین تگنتایج باشه برای شما و من

        که بیایم و در سایت بنویسیم و مکتوب بشه

        راستی من امروز هدایت شدم به دوره قانون سلامتی و دوره رو خریدم

        خیلی خوشحالم که پیامت رو دیدم و چند ماه پیش بهم یادآوری شد که من آرزو داشتم دوره قانون سلامتی رو بخرم

        خدایا شکرت که فاطمه جان به خواسته اش رسیده

        افزون باشه این موجود باش ها و بگی موجود باش و به سرعت موجود بشه

        بهترین هاباشه برات

        دوستت دارم فاطمه جان

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    مریم احدی گفته:
    مدت عضویت: 1002 روز

    بنام خدا

    توادم مهربونی هستی ولی خیلی زودرنج وحساسی

    توخیلی اگاهی ولی مغروری

    توادم که خیلی خوبی هستی ولی راجب یک موضوع خیلی زیاد صحبت میکنی

    توخیلی موفقی ولی مغروری

    اینها نمونه حرفهایی که ازگوشه کنار شنیدم قبلا خیلی برام اهمیت داشت ولی الان ارتباط زیادی با ادم ها ندارم که بهم بگن

    من توجهی ندارم به انتقادات چون تصمیم گرفتم تمرکزمو بزارم روی خودم

    الگوهای تکرارشونده من گم کردن وسایل هراز گاهی

    دعوای شدید بین خودم ومادر همسرم

    که اوایل خیلی زود اتفاق میفتاد الان چند ماه یک بار ولی تکرار میشه دلیلشم نمیدونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      فاطمه ۱۴۰۳ گفته:
      مدت عضویت: 651 روز

      سلام مریم جان

      نوشتی دعوای خودت ومادر شوهرت

      اولا ببین ریشه اش چیه

      منم قبلا اینطور بودم اومدم دیدم من خیلی ب اون بها دادم واین رو غولش کردم تو ذهنم

      الان اینقد بی تفاوت شدم نسبت بهش که ن زنگش میزنم ن کاری بهش دارم ن باهاش رابطه دارم

      چون از نظر اون زندگی من درست نیست واون باید نصیحتم کنه تو همه چیز نظر بده یا ی شکلی بگه تو ب اهدافت نمیرسی واخرش پشیمون میشی

      از جاییکه من خوشم نمیومد از این رفتارش هربار ناراحت میشدم جوابش میدادم اون هم پرخاشگری و حرفای نامناسب و من میومدم مدتها این فکرو نشخوار میکردم اما گفتم قرار نیست من ب سازش برقصم حتی اگه مادرم باشه

      ربطی نداره اون شخص کی باشه هرکس روحیه من ضعیف کنه از زندگیم حذفش میکنم

      بنظرم اول ببین چ باوری داری

      چون من متوجه شدم نظرش خیلی برام مهمه همیشه دوست داشتم عروس خوبی بنظرش برسم بگذریم ک تمام راه هارو رفتم وفهمیدم عروس خوبی نیستم از نظرش

      اومدم باخودم حلاجی کردم گفتم قرار نیس همه عاشق من باشن بلاخره ی افراد کمی هستن ک مارودوست ندارن یا از زندگی ما خوششون نیات قرار نیس زندگی رو ب کام خودم جهنم کنم

      والان نمیگم عالی شدم

      اما فکرکن ما هرروز ناخاسته باهم بودیم والان 5 ماه هست خونشون نرفتم وچندماهه تماس نگرفتیم باهم یعنی چی ؟؟؟؟؟

      یعنی تغییر

      یعنی از فرکانس هم خارج شدیم

      الان خودمو آماده کردم از خدامه خودش با یک جمله رابطه رو کات کنه بگه دیگه کلا نیا..

      اگه ازت انرژی میگیره اینکارو بکن باهاش کات کن منم نشانه ها میومد ک کات کن حتی استاد توی سریال زندگی دربهشت گف شاخ وبرگ اضافی رو قط،کن و البته باورمخربتو پیدا کن هم اصلاح کن

      برات آرزوی موفقیت وثروت وشادی وروابطی عالی دارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    مریم احدی گفته:
    مدت عضویت: 1002 روز

    بنام خدا

    تمام اتفاقات زندگیمونو خودمون بوجود میاریم

    توجه کردن به منفی ها کار همیشگی من بود

    تا وقتی که قدمها رو کارکردم

    تمرین ستاره قطبی توجه منو اخرشب واول صبح تنظیم کرد روی مدار مثبت

    من از دیروز توی یه دور باطل ازاتفاقات منفی رو پشت سرهم تجربه میکردم

    امروز تونستم با تغییر باورم به حس خوب برسم وبعد بیام بیرون ازاون مدار

    واسه من مثل تغییر فرمون بود قوانین بدون تغییر خداوند اگر افکارت منفی باشه احساست منفی میشه بعد میری تو مدار منفی واونجا مدام تجربیات منفی برات پیش میاد

    امروز من فهمیدم این قانون ودیگه چرا من بدسانسی میارمو نمیگم

    وقتی فهمیدم موضوع اینه سعی کردم جمع کنم خودمو افکارمو مثبت فکر کنم ،اعراض کنم از ناخواسته ها

    شکرگذاری کنم حسمو خوب کنم تا ازمدار خارج بشم

    گاهی اتفاقات دست ما نیست ولی کاملآ دست ماست که تواون حالت نمونیم

    من با همه وجود درک کردم خودم این شرایط رو بوجود اوردم چون نتونستم ذهنمو کنترل کنم این موضوع اشکال نداره حالا تجربه کردم وبه راحتی تونستم شرایط رو به نفع خودم تغییر بدم

    یک سری اتفاقات گاهی اوقات بعد یه مدتی تکرار میشه علتش نزدیک شدن به ادمهایی که بارها از دستشون لطمه خوردی دوباره شروع میکنی دوباره

    این بار من تصمیم گرفتم که باوجود اینکه شاید فکر میکنم ایرادی نداره رابطه مو محدود ومحدودتر کنم

    میخام این دوره رو حتما بخرم شیوه حل مسائل زندگیرو

    استاد بابت این سری فایلهای بسیار فوق العاده ازت ممنونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    M گفته:
    مدت عضویت: 324 روز

    به نام سیستم هدایتگر بشر

    سلام

    ادم خوبی هستی بسیار فرشته خو مهربانی ولی زود عصبانی میشی .

    ادم خوبی هستی ولی زیادی دیگه 0 و1 هستی کمال گرایی و هیجانی تصمیم می‌گیری .

    ادم خوبی هستی اما خیلی غر میزنی .امرونهی می کنی وودرکار دیگران دخالت می کنی..

    خیلی ادم خوبی هستی اما بی جنبه ایی زود رنجی اهل شوخی نیستی . حساسی‌

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    فاطمه محمدیان گفته:
    مدت عضویت: 553 روز

    من تو نتورک کار میکنم و خیلز افت کردم بعد دوسال الان تو نقطه صفر هستم کا. زیاد میکنم شبکه هم میسازم ولی یا نمیمونن یا اگه هم بمونن کار نمیکنن

    اصلآ شبکه نمیسازن فروش ندارن فقط سیاهی لشکر هستن

    این الگو خیلی برا من داره تکرار میشه

    و من نمیتونم باور اشتباهمو پیدا کنم

    میتونید بهم کمک کنید

    البته یه کم احساس میکنم خودم به اندازه کافی خوب نیستم یا اینکه احساس میکنم

    کارم رو خوب انجام نمیدم و فکر میکنم خووم مسلط نیستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      احسان مرادیان گفته:
      مدت عضویت: 964 روز

      سلام به فاطمه خانم عزیز.

      من خودم در سال های دور نتوورک کار میکردم و بسیار هم حرفه ای و اتفاقا شبکه بزرگی ساختم ولی با جان کندن و اغوا گری.

      حالا بعد از سال ها و هدایت شدنم به سمت استاد متوجه این موضوع شدم که من خیلی که بتونم کاری انجام بدم اینه که بتونم باورهای خودم رو بهبود ببخشم و حالا به صورت تخصصی برای کار شما مثال من اینه که:

      شما به فرض باور های ثروت ساز خودتون رو اصلاح میکنید و تمام آموزش های نتوورک رو به خوبی فرا گرفتید؛

      حالا برای اینکه بتوانید شبکه سازی کنید باید اولین سطح بعد از خود شما هم به همین سطح تخصص و باور برسند.

      نکته بسیار مهم اینه که ما به هیچ عنوان قابلیت این رو نداریم که بتونیم کسی رو تغییر بدیم و یا باورهای شخص دیگه ای رو عوض کنیم.

      چه بسا اون شخص یا اشخاص اصلا در مدار ثروت نباشن و یا اصلا هیچ تناسبی با شما نداشته باشن…

      من اگر در موقعیت شما باشم تمام تلاشم رو انجام میدم برای بهبود باورهای خودم و در نتیجه خداوند منو چه در همین مسیر و یا مسیرهای بهتر هدایت خواهد کرد.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  7. -
    زهـره گفته:
    مدت عضویت: 1077 روز

    بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم

    بِه نامِ خُداوَندِ بَخشَنده مِهرَبان

    سلام و درود خدمت استاد گرامی و خانم شایسته عزیز

    این فایل نشانه ی امروزم بود

    و بنظرم به اندازه ی جلسات دوره عزت نفس با ارزش بود

    بخاطر اینکه نشستم و در درونم کندوکاو کردم ک واقعا چه الگوهای تکرار شونده ای دارم

    واقعیت کمی برای قضاوت شدن تردید داشتم ولی گفتم برای اینکه برام ردپایی باشه

    و یادم بمونه تصمیم گرفتم بنویسم

    چه الگوهای تکرار شونده ای در بازخوردهایی که افراد از رفتار و عملکرد تان به شما می دهند، می توانید پیدا کنید؟

    1) چرا انقد بی حوصله هستی ؟

    واقعا اینطوریم درحالیکه واقعا هم دوست ندارم باشم .امروز فکر کردم چرا واقعا تک تک اعضای خانواده ام اینو بهم میگن

    به دوران بچگیم فکر کردم نوجوانیم فکر کردم اصلا اینجوری نبودم .

    اما متأسفانه ازدواج ناموفق داشتم. با یک فرزند 18 ماهه در سن 18 سالگیم جدا شدم. شما اگر لیلی و مجنون را دو عاشق معروف در دنیا میدونید من عشق خودم با اون آقا را تک میدونستم و بدلایلی جدا شدیم و ضربه ی بزرگی خوردم در سن خیلی پایین و هیچ درکی از قانون و خدا و ….نداشتم .

    اون آقا همه کسم شده بود ،داروندارم بود .زندگی من خلاصه شده بود فقط حضور ایشون …

    من بعد جدایی رنگ شادی و خنده و تفریح و گردش ندیدم ، من برای همون اتفاق خنده و شادی و لذت را از یاد بردم و خب انسان وقتی سالیان سال در افسردگی بسر ببره بی حوصلگی کمترین چیزشه …من به این نتیجه رسیدم ک دلیل بی حوصله بودنم ناشی از همون افسردگی هاست ک الان خیلی خیلی بهتر شدم و دارم روی خودم کار میکنم .

    2)چرا مثل لوستر آویزون میشی ؟

    کنجکاوم برای هر موضوعی ، رنگش چیبود ، مدلش چیبود ،این چی گفت ،اون چی گفت ، تو چیکار کردی ، اون گریه کرد ، اون خندید ،اون عکس العملش چیبود ،تو بعدش چیکار کردی ، غذا چی خوردی ، کی اونجاست ، چرا رفتن ، چرا اومدن ، لباسش چیبود و……..

    که خیلی خیلی بهتر شدم یعنی خیلیاااااا چون اینمورد بهم برمیخورد از 100 به 30 رسوندمش .

    3)مغرور هستی خودتو میگیری!!!

    تو برخوردهای اولیه همه یعنی اکثریت بهم میگن ما فکر میکردیم تو همچین شخصیتی داری ولی بعدش فهمیدیم نه اینجوری نیستی کم حرفی و خجالتی ، اما خیلیاهم قانع نشدن و فکر میکنن من مغرورم

    و واقعا من اصلا مغزور نیستم اتفاقا خیلی دوست دارم ارتباط برقرار کنم و بدلیل نداشتن عزت نفس خجالتی بودم و نحوه برقراری ارتباط را بلد نبودمو این مرحله هم خیلی بهتر شدم

    4)حساس هستی !!!

    تو خانواده معروف شدم به این خصلت ، بله واقعا حساس هستم ، به نوع لباس پوشیدن ، مثلا دخترم یا خودم باید لباس گشاد بپوشیم ، برادرزاده م لباس کوتاه تنگ میپوشه تذکر میدم ، به یکسری ار رفتارها هم حساس هستم مثلا دختر تو این سن با پسر نباید فلان رفتار داشته باشه فلان حرفو بزنن

    و روی اینمورد هم میدونم ک این ویژگی درست نیست خیلی بهتر شدم و باید بیشتر و بیشتر کار بشه

    5)خیلی صبوری

    به دلیل تضادهایی ک در زندگیم داشتم به صبور بودن معروف شدم

    6)خیلی با اراده هستی

    بله خودمم معتقدم ک هرکاری را متعهد بشم با اراده بالا انجام میدم و نتیجه خوبی هم گرفتم

    7) خیلی پشتکار بالایی داری

    بله هر کاری را با تعهد و علاقه شروع کنم با پشتکار و تلاش موفق میشم

    8)مهربون هستی

    هم تو خانواده هم دوستان چندین بار بهم گفته شد ک رفتار خوبی دارم مهربونم و دلسوزم

    فعلا همین موارد حضور ذهنم بود

    واقعا مفید بود و تونستم به نقاط ضعف و مثبت بیشتری پی ببرم

    استاد خیلی ممنون و سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    زهرا و امیر گفته:
    مدت عضویت: 1808 روز

    سلام استاد

    امروز سر یه موضوع خیلی ساده و پیش پا افتاده خیلی عصبانی شدم و به شدت شروع کردم به اعتراض کردن

    وقتی رسیدم خونه دیدم این موضوع عصبانی سدن من سر موضوعات ساده خیلی داره تکرار میشه تقریبا هر چند روز یا هفته ای یکبار هست

    اومدم تو سایت که حالم رو عوض کنم یا جواب سوالم رو پیدا کنم دیدم این کلیپ الگو های تکرار شوند از برخورد افراد روی قسمت دانلود ها هست باز کردم و واقعا شوکه شدم از این هدایت خداوند که اینقدر سریع جوابم رو داد

    خوب که فکر کردم متوجه شدم من وقتی در مورد موضوعی ناراحت میشم همون لحظه حلش نمیکنم و توی ذهنم نگهش میدارم بعد موضوع هی تکرار میشه تکرار میشه و سر یه موضوع الکی و پیش پا افتاده شروع میکنم به عصبانیت و داغ کردن

    این در حالیه که هر وقت ناراحت شدم همون لحظه با یه سوال پرسیدن از طرف مقابل یا تغییر دیدگاه مسئله رو برای خودم حل کنم و تمام

    نه اینکه با خودم بکشونمش

    ممنونم استاد الان به حس آرامشی وجودم رو فرا گرفته

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  9. -
    امیر حسین رضایی گفته:
    مدت عضویت: 366 روز

    به نام خدا

    استاد سلام من هر یک سال یک بار جایی را که کار میکنم به یک شرایطی و به یک طریق خاصی باید آنجا را عوض کنم و یا افرادی به من بر میخورند که در مورد ثروت و در مورد قوانین زندگی کاملا مشکل دارند و مدام دارن در مورد چیز هایی که میدانم اشتباه هست جلوی من بحث میکنند حالا از اعضای خانواده ام و یا از محل کار یا داخل جامعه و یا افراد از مشکلات خودشان در زندگی شأن با من صحبت میکنند که الا که دارم این کامنت رو می‌نویسم احساس میکنم که ریشه آن موضوع را پیدا کردم که چرا چنین افرادی در زندگی به من بر میخورند و میخواهم کلا آن را به امید خدا تغییر بدهم تا نتایج هم تغییر پیدا کند یا اینکه در شروع یک کار اگر تمرکزم را روی چیز دیگری بگذارم کسی به من چیزی در مورد آن کار نمی‌گوید اما اگر با احساس بد و نگرانی آن را شروع کنم افراد شروع به نقد وانتقاد در مورد من میکنند یا هر وقت که بیرون میایم از یک جا که کار میکردم یا اینکه به من می‌گویند تو هیچ چیزی نمی‌شوی و یا هر جا که کار میکنم از من زیاد از حد میخواهند که مسئولیت قبول کنم و کار انجام بدهم به طوری که از دیگران نمیخواهند اما الا مدتی است که روی باور هایم کار می کنم و لی این رفتار در خانه هنوز توسط خانواده که شروع به نصیحت میکنند و یا به من حرف های نادرستی میزنند هست

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  10. -
    مهدی قربان گفته:
    مدت عضویت: 581 روز

    سلام استاد عباس منش،خداوند رو هزاران بار شکرت که هدایت می شوم به این کامنت نوشتن الگوهای که مرتب از دیگران به من گوش زد مشود اینه اینکه خیلی بهم میگن اصلن حواست کجا هست واینکه مرتب بهم گوش زد می شود چقدر بی نظمی یا بس کاریم به میگن هم دوربار شغلت عوض کردی یا بس سیگار کشیدن مرتب بهم میگن دوبار سیگار رو شروع کردی یا بس اینکه مدتیه که تواین قانون هستم همه بهم میگن چرا اینور شدی چرا هی با خودت صبحت میکنی تو خونه بهم میگنن پس این قوانین که تو داری کار میکنی یا هی میگی خدایا شکرت کی جواب میده چند وقتیه که ارتباط قط شده همه فامیل میکن چرا مهدی عوض شده چرا توهیچ مراسمی شرکت نمیکنه چند وقتیه همه بهم میکن چرا اصلن صحبت نمیکنی فکر کنم از کمال گرایی من به خاطر درک نادرست از قوانین همش سعی میکنم بی نقص عمل کنم وعوض دیگران کنترل میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: