سریال تمرکز بر نکات مثبت | قسمت 6

این فایل در مرداد ماه 1399 بروزرسانی شده است

کمتر از ۱۰ سال پیش، وقتی قانون را فهمیدم، با برنامه پاور پوینت، آلبومی از رویاهایم درست کردم. روزهای زیادی از زندگی‌ام  با دیدن این آلبوم و تجسم آن رویاها شروع می‌شد. تا آنجا که باور کردم و ایمان آوردم همان خدایی که این رویاها را در وجودم رویانده، نه تنها توانایی رسیدن به آنها را به من داده، بلکه بزرگترین حامی من در راه رسیدن به این رویاهاست.

مزرعه بزرگ و بهشت گونه‌ای که در آن زندگی می‌کنم، خانه زیبای روی آب، آرامش و خلوت بی نظیر اینجا، درختان سایه اندازش، نسیم صبحگاهی‌اش، باران پر نعمت اش، دریاچه رؤیایی‌اش، ماهی‌ها، صدای پرندگان، بوقلمون‌های وحشی‌ای که گاهی در گوشه و کنار اینجا می‌بینم، جمع کردن تخم مرغ‌ها، دوشیدن شیر آهویی، صبحانه ارگانیکی که هر روز روی اسکله کوچک خانه‌ام می‌خورم و طبیعت زیبایی که هر لحظه فضل خداوند و حمایت او از رویاهایم را به من یادآور می شود، هر روز برایم درس‌های بزرگی دارد و می‌گوید:

این پاداش فردی است که فراوانی جهان و سخاوت خداوند را باور می‌کند و با شوق برای رویایش قدمی برمی دارد.

خداوند همواره با جهانش بیش از کتابها به من آموخته. آهویی یکی از درس‌هایی بود که از طبیعت آموختم:

آهویی نام یکی از بزهای مزرعه‌ام است. به خاطر شباهتی شکلی و رفتاری که با آهو دارد، نامش را آهویی گذاشته‌ام. اولین روزی که او را خریدم، آنقدر چابک و تیزپا بود که حتی با یک نگاه هم، فرار می‌کرد.

به همین دلیل غذای محبوبش را تهیه کردم تا بتوانم به او نزدیک‌تر شده و شیرش را بدوشم.

غذا را در گوشه بالکن خانه گذاشته و مانعی بلند سر راهش قرار دادم. مطمئن بودم پریدن از روی این مانع، برای یک بز غیر ممکن است. روزها آن غذا آنجا بود و آهویی نیز کوچکترین تلاشی برای پریدن از روی این مانع نداشت.

یک روز مانع کمی کنار رفته بود، به گونه‌ای که آهویی توانسته بود ظرف غذا را ببیند. لذا از روی مانع پریده، خودش را به ظرف غذا رسانده و موفق به خوردن آن شده بود.

برای پیشگیری، نیمکت بسیار سنگینی که دو مرد پر انرژی هم به سختی می‌توانستند آن را بلند کنند، روی ظرف غذا گذاشته و در ظرف را محکم بستم تا مطمئن شوم که آهویی هرگز موفق به دستبرد به غذا نخواهد شد.

چند ساعت پس از این اتفاق، با صحنه عجیبی مواجه شدم: با کمال تعجب، آهویی نه تنها دوباره از مانع گذشته بود، بلکه میز را واژگون، در ظرف را باز و غذا را تا انتها خورده بود.

خداوند با این ماجرا، مهم‌ترین عامل رسیدن به اهداف را به من یادآور شد.

اکثر ما در برابر اهدافمان چنین رفتاری داریم. یعنی اگر بتوانیم اهدافمان را ببینیم، آن‌ها را  باور و قابل دستیابی بدانیم، آنچنان انگیزه‌ای در ما بیدار می‌شود و کارهایی انجام می‌دهیم که حتی در تاریخ بشر غیر ممکن بوده است.

اما وقتی هدف را رؤیایی دور و دراز ببینیم، نتوانیم آن را تجسم کنیم، الگویی مناسب پیدا نکنیم و باورهای قدرتمند کننده‌ای‌ نسازیم، دیگر حتی جرأت فکر کردن به آن را نیز نخواهیم داشت. هیچ انگیزه و اشتیاقی در ما نمی‌روید تا قدمی برایش برداریم …

برای باور کردن هدفت، این دو قدم را بردار:

  1. اگر رؤیایی از وجودت شعله ور شده، آن را ممکن و شدنی ببین
  2. باور کن همان خدایی که این رؤیا را به تو داده، توانایی تحقق اش را نیز به تو بخشیده است.

هر کاری که لازم است انجام بده تا خواسته‌ات برایت باور پذیر شود:

آنقدر آن را تجسم کن … آنقدر درباره‌اش بنویس… آنقدر افرادی که آن رؤیا را دارند، را تحسین کن و آنقدر نشانه‌های فضل و برکت خداوند و پتانسیل این جهان ثروتمند برای حمایت از  رویایت را ببین تا انگیزه‌ی لازم برای حرکت، در تو رشد کند.

همین کارهای به ظاهر ساده، هدفت را  جلوی چشمانت و در مرکز توجه‌ات قرار می‌دهد. انگیزه‌هایت را بیدار و وجودت را سرشار از چنان نیرویی می‌کند و قدم‌هایی را بر می‌داری که غیر ممکن‌ها هم ممکن می‌شود.

سید حسین عباس منش


برای دیدن سایر قسمت‌های سریال تمرکز بر نکات مثبت‌، کلیک کنید.

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    493MB
    12 دقیقه
  • فایل صوتی سریال تمرکز بر نکات مثبت | قسمت 6
    11MB
    12 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

389 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «شادی سعادتمند» در این صفحه: 4
  1. -
    شادی سعادتمند گفته:
    مدت عضویت: 3089 روز

    سلام به استاد عزیز و تمام دوستان

    سال نو بر شما عزیزان مبارک

    سپاسگزار خداوند مهربان هستم که هروز به آگاهی های من افزوده میشه هروز بهتر خودم رو میشناسم و موفقیتهام رو به یاد میارم….

    الان که این فایل رو گوش میدادم استاد میگفت وقتی خواسته ات جلو چشمت باشه و بدونی بهش میرسی قطعا بهش میرسی، یکی از موفقیتهام یادم اومد و دوستداشتم برای شما تعریف کنم برای تقویت و تاکید این موضوع…

    من وقتی مجرد بودم دوران راهنمایی بودم که خیلی خیلی علاقه مند به گیتار و پیانو شدم بیشتر گیتار البته. و خانواده من به شدت مخالف این چیزها بودن چون پدرم انسان مذهبی هست و همیشه میگفت اصلا راضی نیستم مخصوصا که دختر هم هستی و فردا یکی ببینه چی میگه و اصلا آخرش که چی میخوای بخری که چیکار کنی فکرشم نکن خیر وبرکت و کم میکنه و…

    ولی من اصلا با این مخالفت ها کاری نداشتم به شدت غرق در رویای خودم بودم اون موقعا پدرم ورشکست هم شده بود نا همه چیزمون از دست داده بودیم و مادرم هم مجبور بود که سرکار بره و اصلا شرایط خرید گیتار هم نداشتم چون پدرم میگفت بدهی از همه چی واجبتره ما داریم تلاش میکنیم که بدهی هامون بدیم این مسخره بازی و بلند پروازیاتو جمع کن..

    ولی من چنان شوقی در درونم بود بطوریکه از صبح تاشب در حال گوش دادن به موسیقی هایی بودم که با گیتار تک نوازی میکردن. و با تجسم خودم رو میدیدم که مشغول گیتار زدن هستم. حتی هرچی دم دستم میومد باهاش صدایی مثل گیتار و در میاوردم مثل کش قیتون که میاوردم دم گوشم میکشیدمش و بعد از وسط با انگشتم میزدم روش یه صدای جالبی میومد??

    یا چند تا کش قیتون مکشیدن سر لیوان با چسب بعد میزدم و حال میکردم.

    تا اینکه مادرم یروز اومد گفت بیا ببرمت یجایی رفتم منو برد تو یه پاساژ بزرگ که پر از دستگاههای موسیقی بود و وار گیتار فروشی شدیم و راحت گفت انتخاب کن و منم همونکه دوست داشتم برداشتم و با حقوق یکماهش برام اونو خرید و یه کیف زیباهم براش گرفتم و انداختم رو دوشم خیلی حس قشنگی داشتم . مادرم گفت به بابا چیزی نگو خودم راضیش میکنم و بعدم منو ثبت نام کرد رفتم کلاس و…..

    خلاصه دوستان عزیزم من الان یادم اومد که چقدر این خواسته ام جلو چشمم بود و همیشه بهش توجه میکردم و جذب کردمش . البته خیلی موفقیتهای دیگه داشتم اما این برام جالب بود…?

    اعتماد کنید به حرفهای استاد من واقعا از ته قلبم سپاسگزارم که خداوند استاد عباس منش رو جلوی راهم گذاشت…

    امیدوارم به همه خواسته هامون برسیم هیچی غیر ممکن نیست حتی اگه همه دنیا بگن نمیشه ولی خودت بخوای صدرصد میشه.

    موفق وپیروز وشاد باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  2. -
    شادی سعادتمند گفته:
    مدت عضویت: 3089 روز

    سلام دوست عزیزم مریم جان

    ممنون از شما. بله در کودکی بیشتر ذهن و روح با هم هماهنگ هستن و این خیلی خوبه.

    داستان شما هم زیبا بود عزیزم.ممنون

    پیروز باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    شادی سعادتمند گفته:
    مدت عضویت: 3089 روز

    سلام دوست عزیزم

    چقدر لذت بخشه که شاهد خوشبختی دیگران هستم و باورهای من هم با داستانهای شما عزیزان قوت میگیره

    چقدر خوبه که روز به روز سریع الاجابه بودن خداوند رو درک میکنیم چقدر خوبه که میدونیم که کافیه درخواست کنیم چقدر خوبه که ایمان داریم خداوند برای نا کافیه چقدر خوبه که دوستان خدا نه ترسی دارند و نه اندوهگین میشن. چقدر خوبه که خدا هرکس که شایسته است رو هدایت میکنه . چقدر مسیر هدایت زیباست. چقدر اینجا بوی خدا میاد. چقدر اینجا همه خشنود و راضی هستن. براستی اینجا بهشت زمینیه.

    خوشحالم که منهم در جمع شما دوستانم هستم.

    مطمئنم اتفاقاتی فوق تصوراتتون در راهه ادامه بدید این جاده خداست مقصد خداست موفق وپیروز باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: