عمل به قوانین خداوند، چگونه زندگیمان را متحول می کند

بنام خداوند هدایتگر در هر لحظه

سلام به استاد عزیزم و مریم جان و همه اعضای سایت الهی

سلام به لیلای عزیزو توحیدی

لیلا لیلا لیلا تو چه کردی با خودت و ما من اینقدر دوست دادم و ازت درس میگیرم که تو سایت زدم هر وقت کامنت میذاری بهم ایمیل بشه و همیشه کامنتاتون و خوندم و الگو قرارت دادم برای ادامه مسیر

هزاران بار لایق تحسین شدنی آفرین به تو شیر زن با باور و ایمان توحیدیت هر روز داری موفقتر میشی آفرین

لیلا جان منم از زمانی که وارد سایت شدم اوضاع روابط توحید و اعتماد به نفسم ویه مقدار کم البته از نظر من مالی پیشرفت داشتم و هر بار مسائل زندگیمو با رها بودن و توکل هدایت الله مهربان حل کردم که تماما کردیت شو به الله میدم و من هیچ کار ه ام اکثر دوره ها و تهیه کردم و گوش دادم ولی استمرار وباور سازی مناسب و نداشتم و مهمترین مسئله ای که مانع پیشرفت بیشتر در همه زمینه ها خصوصا مالی شده اینکه دچار روز مرگی شدم

قانون سلامتی گرفتم همون اوایل و عمل کردم و شش ماه بعد که نتیجه گرفتم برگشتم به زندگی قبل از قانون سلامتی و الان هر بار میخوام شروع کنم نمیتونم چون بدنم رفته تو حالت قند سوز

الان مدتهاست که میخوام دوره هارو از اول شروع کنم ولی به قول استاد هر بار یه مسئله‌ای پیش میاد و نمیذاره

همین چند روز اخیر پاکسازی ذهن و شروع کردم ولی اینطور که مریم جان گفتن روزی دو ساعت خودخواهانه برای خودت بذار من حتی نیم ساعتم نمیتونم از بس مشغله دار م

از خدا خواستم هدایتم کنه به آزادی زمانی و مکانی و مالی مثل استاد تا بتونم دوره ها رو شروع کنم

هر روز صبح ساعت 6 صبح بیدار میشم و تا دخترم و آماده کنم ببرم مدرسه تا ساعت 7و نیم تو مدرسه باشه و بعدش میرم دفترم ( من دفتر بیمه دارم)

و تا 12 و نیم اونجا تا دوباره برم دنبال دخترم و برم خونه و ناهار و کارهای خونه و ….تا شب و تکرار و تکرارو تکرار

از طرفی همسرم صبح میره شب میاد و تمام مسائل خانه دخترم درسهاش و دفترم بامنه و علنا وقتی نمیمونه برای کار ر و دوره ها

البته شاید بهونه باشه خیلی شاید در طول روز سه تا چهار ساعت وقت خالی باشه و تنها نیستم که تمرکز کنم تا میخوام یه کامنت بخونم یا بنویسم دخترم گوشیمو میگیره کلا تمرکز ندارم یا میگه بامن بازی کن و ….

نمیدونم چه کنم چطور وقت خالی و آزادی زمانی بدست بیارم

منشی ام به لطف الله از خدا خواستم که منشیم خودش بره و تنها دفتر و میچرخونم بنابراین تو دفترم هم تمرکز ندارم که کار کنم فقط دست و پا شکسته فایل گوش میدم

نزدیک چهار ماهه میخوام 12 قدم و شروع کنم و هنوز تو جلسه قدم یک موندم و تنها تونستم چکاپ فرکانسی و بنویسم

لیلا جان خیلی رو خودت و زمانت و باورهای خوب کار کردی که الان نتیجه ات و میبینی

من اکثر کامنتهات و خوندم و تاثیر گذار بوده برام

ولی الان ازت میخوام دستان خدا باشی باشی برام و راهنماییم کنی که چه کنم شاید همین کامنت گذاشتن امشبم برای شما هدایت الله باشه که توسط شما راه پیدا کنم قطعا همینطوره و هیچ اتفاقی اتفاقی نیست و هر اتفاقی به نفع منه

ممنون میشم وقت گرانبهاتو میگیرم برای پاسخ به کامنتم

آرزوی موفقیت بیشتر و برات دارم

در پناه الله مهربان سعادتمند ساد و ثروتمند در دنیا و آخرت باشی

بنام خداوند هدایتگر در هر لحظه

سلام به استاد عزیزم و مریم بانوی شایسته شایسته و همه دوستان عزیز و توحیدی در سایت توحیدی خدا به همه مون آرامش شادی و روزی بیکران عطا کند به راحتی

امین

سلام آقا حمید عزیز خیلی دارم عجله ای برات مینویسم بعدا مفصل راجع به شما و کامنتتون مینویسم

همینقدر بگم که شما هم مثل آقای زرگوشی سعیده جان شهریاری علی خوشدل و …. خیلی از بچه زنگهای استاد بی نظیرید و کامنتتون و دنبال میکنم و الان که این کامنتو خوندم دوست داشتم بگم که ندای الله از طریق کامنت شما به من الهام شد که همه رو ببخش خدا برای من کافیست

مدتیه نزدیک به 6 ماه سر یه مسائل بی ارزش با جاریها به مشکل خوردم و من رها کردم ولی اونا دست بردار نیستند دیشب موقع خواب بهم الهام شد برو و به همه شون بگو دوستتون دارم و نوکر همه اتون هستم حق با شماست و خودتو خلاص کن هر چند که سخته ولی آرامش عجیبی تو این الهام بود بر خلاف میل خودم و همسرم میخوام یه برنامه بچینم و کدورت‌ها رو برطرف کنم و مهم نیست در موردم چی بگن چون این از طرف خداونده و امروز صبح که این کامنتو خوندم بیشتر مطمئن و مصمم شدم که این کار و انجام بدم هم تو پاسخ به سعیده جان از آیه الهامی که گفته شده ببخش و هم پاسخ عاطفه جان و خدا برای تو کافیست و از دیشب تا به این ساعت که 27 مهر ساعت 11 و 20 دقیقه صبحه همش این جمله تو ذهنم تداعی میشه و خدا برای من کافیست و پشت این عمل من چه پادشاهی بزرگی هست

دوست عزیز از شما بی نهایت سپاسگزارم و خدارو شکر میکنم که تونستم این کامنت و ارسال کنم

سپاس بی نهایت

خیلی ببخشید با عجله و دست و پا شکسته شد