عمل به قوانین خداوند، چگونه زندگیمان را متحول می کند

سرفصل آگاهی های این فایل شامل:

  • شرایط سخت، نتیجه ناآگاهی از قوانین خداوند و در نتیجه، عمل نکردن به آنهاست. اما به محض آگاهی از قوانین و اجرای آنها، شرایط زندگی از همه لحاظ، متحول می شود؛
  • قوانین خداوند به گونه ای تعبیه شده که به ما آزادی کامل برای خلق شرایط دلخواه در زندگی را داده است؛
  • چرا برخی از افراد شرایط سختی دارند؟
  • آگاهی هایی که کمک می کند شرایط بسیار سخت، تبدیل به بهشت دلخواه شود؛
  • تا زمانیکه در مسیر هماهنگ با قوانین حرکت می کنی و کانون توجه خود را کنترل می کنی، هر اتفاقی با هر ظاهری و هر فردی با هر نیّتی، به نفع شما کار می کند؛
  • اتفاقات به خودی خود معنایی ندارند، نحوه نگاه ما به آن اتفاقات، به آنها معنا می بخشد. بنابراین، کار ما کنترل عملکرد دیگران نیست، کنترل کانون توجه خودمان است؛
  • چقدر از دلیل رفتارهای خود آگاه هستی؟!
  • چقدر نگران دیدگاه دیگران درباره خودت هستی؟!
  • چقدر دلیل رفتارهای شما، تایید شدن توسط دیگران است؟!
  • اعراض کردن از ناخواسته ها، یکی از مهم ترین ارکان هماهنگی با قوانین خداوند است؛
  • طبق قانون، به هر چه توجه کنی، اساس آن جنس از توجه را به زندگی ات دعوت می کنی؛
  • کنترل کانون توجه = توجه به خواسته ها + اعراض از ناخواسته ها؛
  • تغییر باورها، به خوبی خود را در تغییر عملکرد و رفتار ما نسبت به قبل، نشان می دهد؛
  • ادامه یافتن رفتارهای درست در مسیر درست، هر شرایطی با هر درجه از نادلخواهی را، تغییر می دهد؛
  • باورهای ایمان ساز؛
  • تا وقتی در آرامش قلبی به سر می بری- که نتیجه کنترل ذهن است- هر قدمی در این مسیر، به اندازه هزاران قدم، سازندگی دارد؛
  • چگونه با عمل به یک اصل ساده از قوانین، به احساس بی نیازی برسیم؛
  • مهم ترین قدم برای شروع سازندگی؛
  • مسیر رسیدن به خواسته ها از دل “توجه کردن به داشته ها” پدید می آید؛
  • تشخیص هدایت های خداوند و پیروی از آنها؛

منابع بیشتر درباره آگاهی های این فایل:

دوره احساس لیاقت

منتظر خواندن نظرات و آموخته های شما از این فایل، در بخش نظرات هستیم

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری عمل به قوانین خداوند، چگونه زندگیمان را متحول می کند
    513MB
    75 دقیقه
  • فایل صوتی عمل به قوانین خداوند، چگونه زندگیمان را متحول می کند
    72MB
    75 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

743 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «نگین» در این صفحه: 4
  1. -
    نگین گفته:
    مدت عضویت: 1261 روز

    ,آی لیلا لیلا لیلا

    چه کردی با دل من

    چه کردی با دل ما

    چه کردی با استاد عزیز که بعد از مدتها از غار حرا بیرون کشیدی ایشون رو و باعث شدی بعد از مدتها تشنگی و عطش دیدار روی ماهشون ، چشم همه ی ما رو به روی ماه ایشون منور کنی

    وااااای خدای من ، لیلا جان میدونی؟؟؟

    این فایل استاد رو (من دیشب تازه دانلود کردم و الان گوش دادم) نشونه ی بزرگی از سوی خدای مهربونم میدونم که میخواد بهم بگه عزیزم مسیرت درسته ، همین فرمون و برو جلو

    چرا ؟؟؟

    چون دقیقا همین دو سه روز پیش من به اون کامنت زیبای شما هدایت شدم و چند بار بس که زیبا بود خوندمش و باهاش کلی اشک ریختم نیمه های شب طوری که چشام باز نمیشد و یادمه برات هم نوشتم ولی فکر میکنم منتشر نشد نمیدونم چرا چند تا کامنت آخرم منتشر نشد شاید مشکلی در سایت یا بروز رسانی بود یا هر دلیل دیگه

    مهم نیست

    مهم این بود برای من که وقتی این فایل استاد رو گوش دادم تک‌تک جملاتش برام آشنا بود و حفظ بودم چون چندین و چند بار قبلش خونده بودم ، من خیلی کم پیش میاد یه کامنتی رو چند بار بخونم یا حتی یک قطره اشک بریزم ، با کامنت شما کلی اشک ریخته بودم و حالا از زبون استاد عزیزم می شنیدم و این اون نشونه بود که بهتون گفتم

    اینکه خدااااایا، منم تو مسیر استادم

    حالا درسته خیلی با مدار استاد فاصله دارم

    ولی انگار ایشون تو تهران هستن و من از جاده مشهد تهران دارم میرم به سمت ایشون و به سمت بندرعباس نمیرم

    دقیقا مثل همون ستاره ی قطبی که بهت میگه مسیرت درسته همین صراط المستقیم ه پیش برو

    و چقدر سپاسگزار خداوند هستم

    راستش این روزها تو یه حس و حالی هستم مثل همون روزهای اول استاد که می‌گفت هیچی برام مهم نبود بجز همین گنج پر ارزش رابطه ی عاشقانه ای که با خدا پیدا کرده بودم و مثل ابر بهار در عشقبازی با خدا اشک میریختم

    اگه بچه ها پیشم نبودن و تنها بودم حس میکنم مثل یعقوب نبی انقدر در عشق خداوند اشک میریختم که بیم دارم چشمام دیگه باز نشه

    چون من وقتی زیاد گریه میکنم تا فردا شبش پف شدیدی داره و همه میفهمن گریه کردم

    ولی دیگه از خدا به زور چیزی نمیخوام ، مثلا الان بگم خدایا نیاز به خلوت و تنهایی با تو دارم طوری که بچه ها هم نباشن و اگه نصف شب هم که همه خوابن گریه کنم فرداش بفهمن ، چون بارها شده وقتی یه حس و حال خوبی دارم میگم الان شرایطش نیست زیاد ، بزارم یه شب که خونه کسی نبود یه دل سیر با خدا حرف بزنم و خواسته هامو بگم و اگه تو اون عشقبازی اشکی هم اومد خیالم راحته که فرداش کسی نمیفهمه ، و اون شرایط تنهایی پیش اومده ولی دیگه اون حس و حاله نبوده

    دیگه با این خواهش استاد که گفتن کامنت بنویسید هم دیگه نگران زیاد حرف زدن و طولانی شدن کامنتهام رو ندارم و با فراغ بال مینویسم

    لیلای عزیزم اون حال و هوای روزهای اول جگرکی کوچیک و اونهمه تضاد که گفتی و اون داستان یک قالب کره که با شجاعت تمام افشاگری کردی نمیدونی چه تحولی در خیلی ها مثل من ایجاد کرد

    الان رفتم فریزر مو باز کردم و از اینکه همیشه انقدر فریزرم پره که جا نیست یه بسته لوبیا یا سبزی یا هر چی توش بزارم و شاکر خداوند نبودم بابتش خجالت کشیدم

    دمت گرم دختر

    چه کردی با ما

    این روزها در مسیر مورد علاقه م ایده ای برای آموزشش بهم گفته شد ولی جواب نداد و از اون راهی که پیش بینی میکردیم نتیجه ای نداد ولی من دیگه مثل گذشته احساس شکست و سرخوردگی نمیکردم

    و واقعا باور داشتم خدا برای من پلن جدیدی چیده

    و اون پلن همین خلوت عاشقانه و حس و حال عجیب و وصف نشدنی این روزهام هست که شاید فقط استاد و امثال شما میفهمید چی میگم ،چون تجربه ش کردید ، دقیقا مثل اون چند روز عشقبازی زلیخا با خدا بعد از جوانی و بینا شدنش که هیچکس جز یوسف درک نمیکرد

    خدا رو هزاران هزار مرتبه شاکرم بابتش

    این روزها حال و هوایی دارم که وصف نشدنیه و تو این حال و هوا دارم از آموزش های خوبی که این مدت کسب کردم استفاده میکنم و تیکه های ناب از جملات گوهربار استاد عزیز در مورد هدایت رو با آهنگهای نابی که معجزه وار بهم الهام شد میکس میکنم و میخوام یه جا ذخیره شون کنم تا هرکس که تشنه ی شنیدن چنین شرابهای نابی بود بهش هدایت بشه

    من خیلی دلم میخواست مثل شما که با مادرتون و همسرتون و فرزندانتون هم مدار هستید ، مادر و خواهر و فرزندانم و همسرم هم هم مدار بودن با من

    خیلی تقلا میکردم این آموزه ها رو برای اونها هم بفرستم

    مخصوصا مادرم که با فکر و خیال در مورد سختی های گذشته و مستاجری و… داره خودش و از خوشبختی دور میکنه و روز بروز بدتر میشه ، دلم براش میسوخت ، و دلم میخواست یه طوری زحماتش رو جبران کنم و کمکش کنم این چند سال باقیمانده ی عمرش رو با لذت و آگاهی سپری کنه

    باورت نمیشه لیلا جون

    اون‌کامنت زیبای شما رو کپی کرده بودم که براشون بفرستم بخونن ببینن از چه جاهایی دیگران فقط با شکرگزاری نتیجه گرفتن

    اما پشیمون شدم و نفرستادم

    چون دیدم هربار این طور موارد رو براشون میفرستم در حد چند دقیقه مثل یه مُسکّن حالشون و خوب میکنه و امیدوارش میکنه و میگه چقدر خوب بود و… و باز مثل یویو برمیگرده به مدار قبلیش

    دلم برای خواهرم که دوبار تو زندگی مشترکش شکست خورده و هربار داره باورهای قبلیش رو به زندگی جدیدش میکشونه میسوزه

    دلم برای بچه هام که گاهی تحت تاثیرمنفی نگری های پدرشون قرار میگیرن ، حتی دلم برای اون همسرم هم که باوجود تمام دلخوری هایی که از هم داریم براش میسوزه که چقدر زحمت فیزیکی کشیده و از صفر این زندگی رو ساخته و حالا داره با باورهای مخربی مثل پدر استاد ، و پیگیری اخبار و غرق کردن خودش در گوش دادن مدام به آهنگهای فوق غمگین پوسیده ی قدیمی که هر کدومش آدم رو تا مرز افسردگی در حد خودکشی میکشونه زندگی رو به کام خودش و اطرافیان زهر میکنه

    ولی

    من هم کاری از دستم برنمیاد برای تغییر دیگران تا خودشون نخوان

    همسرم حتی جلسات دوازده قدم معتادان گمنام رو هفته ای یکبار شرکت میکنه ولی انگار فقط میره اون چیزایی رو بشنوه که خودش دوست داره

    و فعلا در مسیر هدایت کامل نیست

    من این روزها به برکت آموزه های بی‌نظیر دوره احساس لیاقت اون حس مولد نبودن اذیتم نمیکنه که چرا با اونهمه تلاش و شور و شوق ، هنرجویی جذب این دوره آموزشی یکماهه ای که مهرماه میخواستم برگزار کنم نشد

    چون میگم اگه انجام اون کار برای من بهتر بود خدا خودش مشتری های ناب رو به سمت من هدایت می‌کرد

    اینکه با اونهمه آگهی که 7 هشت تا آموزشگاه پخش کردم حتی یک نفر هم به من پیام نداد یه نشونه ست و من فقط وظیفه م خوب نگه داشتن احساسم هست

    و ایمان به الخیر فی ما وقع

    و

    دارم حکمتش رو با پوست و گوشت و استخونم درک میکنم

    این لذتی که دارم از خوندن کامنت ها و داستان هدایت دوستان و کامنت نوشتن خودم و درست کردن میکس های تاثیر گذار و ارزشمند الهی استاد ، میبرم این روزها ، لذتش از اون چند میلیون تومن شهریه ای که از اون کار به من میرسید خیلی خیلی بیشتره و حتما و حتما من به این لحظات ناب خیلی بیشتر نیاز داشتم و

    نشونه هاش هم همینه که آقا جان

    تو میای هدایت میشی به یک کامنتی که فوق العاده روت تاثیر مثبت میزاره در حدی که بر خلاف عادت که همیشه فقط ولع تند تند خوندن و رد شدن و رفتن به کامنت بعدی داشتی ، چند بار اون و میخونی و اشک میریزی و برای نویسنده ی اون کامنت مینویسی و درست یکی دو روز بعد فایلی از استاد می بینی بعد از مدتها که ایشون هم همون تاثیر رو از همون کامنتی گرفته که تو به سمتش هدایت شدی

    این چیزی جز در مدار بودن نیست

    این روزها فایل های صوتی کتاب معجزه شکرگزاری راندابرن رو که فرزان بهنام تو یه کانال تلگرامی رایگان گذاشته بودن خیلی گوش میدادم و خلاصه برداری کردم که شروع کنم و انجام بدم ، اما هنوز موفق نشدم

    حس میکنم حتی شکرگزاری هم باید در مدارش قرار بگیری که در اون سطح انجام بدی و

    شاید همین کارهای کوچیک مقدمه ای باشه برای شرکت در دوره شکرگزاری استاد

    الان که دیدم استاد هم گفتن با وجود تمرکز چند ماهه ای که گذاشتن رو آماده کردن چند تا دوره ، ولی هنوز حسش نیومده که ضبط کنن و بزارن روی سایت ، مطمئن شدم هر چیزی باید از درون آدم بجوشه تا تاثیرگذار باشه

    پس اجازه میدم به خودم و خدا که در زمان مناسب هدایتم کنه به سمتش

    این موضوع اوایل آشنایی با سایت باعث شده بود که تند و تند محصولات استاد و بخرم و هی بگم چرا من که همه ی دوره ها. رو خریدم نتیجه هام معکوس میشن ؟

    فکر میکردم هر کی دوره ها و محصولات بیشتری داشته باشه موفق تره

    ولی

    حالا میفهمم که حتی برای خرید دوره ها هم باید دقیقا تو مدارش باشی تا تاثیرگذار و نتیجه بخش باشه

    یه درس مهم دیگه ای هم که تواین مدت گرفتم این بود که خرید دوره ها و صبح تا شب گوش دادن اونها بدون عمل نتیجه ای نداره

    مثلا توی قرض دادن من خودم و گول زدم و گفتم به خدا قرض میدم بدون سند و مدرک

    و خدا خودش بهم بر می‌گردونه،

    دریغ از اینکه غیر از استاد خود خدا هم تو قرآن گفته سند و مدرک و شاهد و… بگیرید

    اولین نفر کلاهبردار بود و نداد

    بعد اومدم به یه آدم مطمئن یه پولی قرض دادم که خودم الان خیلی بهش نیاز دارم

    و گفتم چون کلاهبردار نیست برمیگردونه

    اینم نمیتونه پس بده چون توانایی شو نداره

    و درس بزرگی گرفتم‌که قرض دادن بدون رعایت اون شرایطی که استاد گفتن به هر کسی اشتباهه

    مخصوصا که ریشه ش در تایید طلبی و ثابت کردن خوبی خودم بود

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  2. -
    نگین گفته:
    مدت عضویت: 1261 روز

    سلام زهرابانوی نازنین

    دوتا نکته ی مهم درس گرفتم از کامنتت

    اول اینکه گفتی :

    ( آگاهانه” سعی کردم ریوارد خارجی ندم اصلا و چیزی رو به اشتراک نذارم برای به به و چهچه دیگران)

    منم این نقطه ضعف رو دارم

    هرچند انقدر فضای مجازی محدودی دارم که نمیشه گفت اهل فضای مجازی ام

    یعنی کلا اینستا از همون اول هم نداشتم

    یه ایتا دارم که گروه خاصی توش نیست بجز یه گروه کم فعالیت دوستانه ی 5 شیش نفره و یه گروه بی فعالیت 5 نفره فامیلی

    و یه تلگرام که یه گروه 15 نفره از کلاس آموزشی که میرفتم عضوم

    اما

    همین یکی دو تا گروه محدود، گاهی اوقات میخوام مثلا عضو با معلومات گروه بنظر برسم و میام یه محتوای مناسب میزارم

    ولی اگه بازخورد خوبی گرفتم حالم خوبه و ذوق و شوق دارم و به خودم میبالم اما امان از وقتیکه بازخورد منفی بگیرم یا هیچکس هیچ واکنشی نشون نده

    مدام نجواها میگه برو پاکش کن تا بیشتر ازین ضایع نشدی

    الان فهمیدم که یا نباید هیچ مطلبی بزارم یا اگه گذاشتم و بازخورد مورد انتظارم و نگرفتم بفکر پاک کردن و دیلیت کردن و… نیفتم

    منم میخوام به خودم تعهد بدم یک ماه هیچ مطلبی،تو هیچ گروهی نزارم مگر اینکه ازم مستقیما سوالی بشه

    دوم اینکه گفتید برای اثبات کردن خوبی خودم به دیگران چادری شدم

    منم مدتها همین مشکل و داشتم

    و الان به لطف آموزشهای این مسیر پرگهر خیلی وقته قضاوت دیگران برام مهم نیست و بعد از 21 سال هر روز چادر سر کردن تو شلوغ ترین سازمان شهرمون ، که تقریبا نصف شهر من و میشناختن ، بر ترس از قضاوتم غلبه کردم و چادر و کنار گذاشتم ، و بعد از اون دیگه حالا میتونم به جرات بگم 90٪ ترس از قضاوتم کم شده و دیگه برام مهم نیست دیگران چه قضاوتی در مورد من میکنن حتی خیلی هم بیشتر از 90٪

    چقدر سبک و راحت شدم بعدش

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  3. -
    نگین گفته:
    مدت عضویت: 1261 روز

    سلام آقارضای عزیز

    وقتی دیدم لیلا جان به سوال شما جواب دادن گفتم دیگه لابد پاسخ سوالتون و گرفتید

    اما وقتی تو پاسخ لیلا جان دیرم نوشتید که 8 ساله تو این وضعیت هستید که :

    (( راه برگشت ندارم و پلای پشت سرم یه جورایی خراب شدس به اصطلاح و انگار نمیتونم بیخیال بشم و برم جدا بشم و مسیر و که اینهمه زحمت کشیده بودم و جزئی از زندگیم و پوست و استخونم شده رو ول کنم، همش درونم میگه نه اشکال نداره بالاخره می فهمیش بالاخره پیداش میکنی بالاخره تو هم نتیجه میگیری! اما کی شو نمیدونم و این یعنی خودِ مرگ! خودِ دق! خود شکنجه! ))

    و گفتی یه جای کارم ایراد داره که اون ترمزه رو کشف نمیکنم که چرا نتیجه نمیگیرم ، دیدم منم همین سوال شما رو دارم و اصلا امروز داشتم به همین فکر میکردم و برای خودم راه حل هایی که به ذهنم میرسید طراحی میکردم مثلا سه چهار روزه تقریبا تمام روز چسبیدم به سایت و کامنت خوندن و تو عقل کل گشتن تا جواب سوالم و بگیرم یا نشونه ای ببینم ،

    یا

    مثلا به این فکر کردم که باید چند روز هیچ فایلی گوش ندم و هیچی نخونم و ذهنم و خالی و آزاد بزارم و از خدا بخوام حالا تو این خلاءی که ایجاد کردم خودش جواب سوالم رو بده

    ولی گفتم این روش رو هم چند وقت پیش امتحان کردم نتیجه نداده

    من تقریبا تمام دوره های استاد رو خریدم

    حتی دوره کشف قوانین که ترمزها مو کشف کنم و برطرف کنم نشد

    دوره حل مسائل ، بازم نشد

    روانشناسی های ثروت هر سه، بازم نشد

    احساس لیاقت، نشد

    و الان دارم قدم ها رو دوره میکنم

    نشونه های نسبتا خوبی هم دیدم تو کامنتها ولی باز هم انگار راضیم نکرد و جواب اصلی نبود

    ولی یه چیزایی فهمیدم که ممکنه یه کمک کوچیک به امثال ما بکنه

    از اون اشتباهات بزرگ که میگید ممکنه آدم رو نابود بکنه ولی اولش با احساس خوب انجام میده من دارم که مثل خوره داره وجودم رو میخوره

    پولی که حاصل دسترنج 21 سال زحمت شبانه روزیم بود سر دلسوزی بیجا و ترس و …. قرض دادم به شخصی که چند ماهه، پس بده و الان بیشتر از دو ساله که یک ریال نداده

    اون لحظه که داشتم چنین تصمیم اشتباهی میگرفتم احساسم زیاد بد نبود

    حتی یادمه بعد نماز صبح بود به خدا گفتم من این پول رو به تو قرض میدم چون خودت تو قرآن گفتی

    من ذاالذی یقرض الله قرضاً حسنا….

    کسی که به خدا قرض نیکو دهد … و..‌

    تو خلف وعده نمیکنی ولی بنده ت ممکنه بکنه

    پس من به تو قرض میدم

    و اگه حتی اون طرف هم نداد تو باز هم از این پولها به من میدی

    یعنی فکر میکردم با ایمان و باور فراوانی دارم این کار رو انجام میدن

    ولی الان بعد از دو سال ریشه ی اصلی علت اون کار رو میفهمم

    اولش ترس بود

    دومیش این بود که اون زمان من بینهایت بدنبال اثبات کردن خوبی خودم به اطرافیان بودم و به همه عالم و این کارم یه ریشه ش تایید طلبی بود

    سوم سوراخ بودن سطلم و دوست نبودن با پول

    چهارم احساس لیاقت نداشتن

    یعنی باورتون نمیشه من سر همین اثبات خودم به دیگران باز پول زیادی به کسی قرض دادم که همسر پرتوقع و ازخودراضی ای داشت اما وانمود می‌کرد که بخاطر مسائل کاری چک داره و قرض و قوله و… و من سر دلسوزی و باز هم ثابت کردن خوبی خودم پول قرض دادم و بعد دیدم به اندازه همون پول ایشون برای خانمش 4 تا النگوی طلای سنگین خرید ماشین ظرفشویی خرید دکوراسیون خونه شون و عوض کرد و…

    چرا اینا رو گفتم؟

    چون دیدم با مثال بهتر متوجه میشیم

    من اون زمان میگفتم بابا کاسب حبیب خداست

    من قرض الحسنه بدم خدا ده برابرش و برمیگردونه

    و با این افکار میخواستم خودم و گول بزنم که احساسم و خوب نگه دارم که پشیمون نشم و اون کار اشتباه رو انجام بدم و خوبی خودم رو ثابت کنم

    یا مثلا تو مثال اولی که لیلا جان زدن ، مردی که مثلا با احساس خوب رابطه نامشروعی رو با یک زن شوهردار برقرار میکنه

    خب احساسش خوبه اونموقع

    مثالش رو در یکی از آشناها دیدم که البته همه ی فامیل شون دیگه الان فهمیدن ، ایشون استدلالش از برقراری رابطه با خانم هایی که شوهر داشتن ولی از زندگیشون راضی نبودن این بود :

    یعنی خودشون و اینطوری گول میزدن که عذاب وجدان نگیرن که:

    هزاران زن هستن که با شوهر خودشون احساس محرمیت و هم زبونی ندارن ولی با یه مرد دیگه حالشون خوبه

    خب من باهاشون در ارتباطم و حالشون و خوب میکنم ، اونا هم سر زندگیشون و بالا سر بچه هاشون هستن و زندگیشون از هم نمی پاشه تازه ثواب هم داره بچه ها بی مادر نمیشن

    می بینید؟؟؟

    با احساس خوب این کارها رو انجام میدادن

    حالا ریشه ش در چیه؟؟؟

    ریشه ش در این بود که همسر ایشون از خانواده مشهور و ثروتمندی بودن و داماد این خانواده بودن بهشون اعتبار میداد و نمیخواستن همسرشون رو که مشکل اخلاقی و جسمی داشت طلاق بدن و یه ازدواج درست داشته باشن و از راه درست نیازهای عاطفی و…شون رو برآورده کنن

    از باور کمبود میومد

    چون مدام فکر میکردن همه ی زنها یه ایراد بزرگ دارن و زن خوب اصلا وجود نداره

    حالا من تا همین حد اطلاع دارم، بقول استاد ما تو فرکانس افراد نیستیم ببینیم با چه افکاری دارن زندگی میکنن

    ولی

    حرف لیلا جان درست بود

    ریشه ی هر تصمیمی رو انقدر از خودمون سوال کنیم که برای چی میخوام من چنین کاری بکنم تا اصلش رو درک کنیم

    نه اینکه صرفا اکتفا کنیم به احساس خوب

    دیدیدکه در مثال‌هایی که زدم اون کارها با احساس خوب انجام می‌شد ولی نتیجه خوبی نداشت و اشتباه بود.

    امیدوارم کمکی کرده باشم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    نگین گفته:
    مدت عضویت: 1261 روز

    و در ادامه کامنت قبلی باید یه نکته مهمی بگم که

    بقول استاد

    من فکر میکردم اون آدمها در حقشون ظلم شده و بد شانسی آوردن و در جای درستشون نیستن و بی عدالتی شده

    و من وظیفه م درست کردن خرابی هاست

    در صورتیکه

    اون شخص دوم آدم بسیار خوب و خیر خواهی بود ولی باورهای اشتباهی داشت و کمک من هم به حل شدن مشکلاتش کمکی که نکرد هیچ شرمنده ی منم شد چون نتونسته بود سر موعد قرضش رو پس بده

    ولی

    در مورد شخص اول

    اون آدم ته قعر چاه بدبختی بود و حقش هم بود چون مثل گداها مدام چشمش به دست این و اون بود و هنوز هم ته چاه بدبختی که لایقش بود مونده اگه صد نفر. دیگه هم دستش رو بگیرن هیچ سودی به حالش نداره

    من یه روزایی نون نداشت بخوره دلم براش میسوخت پول میفرستادم میگفتم چند سیخ جیگر بخور چند ماهه گوشت نخوردی ، شلوار نداشت کفشش مدتها بود پاره شده بود همون یه دست لباس هم داشت ، پول نداشت کفش پاره شو بدوزه یه بار تو خیابون سگ بهش حمله کرده بود بخاطر پارگی کفشش نتونسته بود فرار کنه و جونش به خطر افتاده بود و هزار مشکل دیگه ، انقدر آدم نمک نشناسی بود که همه اون خوبی های من رو فراموش کرد و در جواب خوبی های من فحش و توهین نثارم کرد

    البته که این آدمها خودشون رو تا آخر عمر از هر نعمتی محروم میکنن و چوب این ناسپاسی شون رو حتما میخورن

    ولی من درس گرفتم که

    هر کسی هر جایی هست حتی ته همون فاضلابی که ظاهراً حقش نیست ، جای درستشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: