عمل به قوانین خداوند، چگونه زندگیمان را متحول می کند

درود بر دوستان جان درود بر استاد نازنینم و درود بر تو فهمیمه نازنین دوست همفرکانسی خودم

کامنت شما باعث شد دوباره تجربه تمام لحظات مشابه تجربیات شما برام تداعی بشه اتفاقاتی که من را بهت زده کرد

دقیقا دوسال پیش بود که در شرایطی بودیم که دچار یک شکست مالی شدیم که از لحاظ روحی بسیار ما را بهم ریخت ،،،،

کنترل ذهن در اون شرایط بسیار کار سختی بود ،،،،

از اونجایی که ما با خانواده همسرم در یک ساختمان زندگی میکردیم و اصلا دوست نداشتیم که این شرایط را کسی متوجه بشه ،،،

به سختی می‌تونستیم اوضاع را مدیریت کنیم

ولی در درجه اول لطف الله مهربان و آموزه های استاد عزیزم خیلی خیلی به ما کمک کرد

من دوست نداشتم دیگه در اون ساختمان باشم چون مجبور بودم یک سری مسایل را مخفی کنم و این خیلی از من انرژی می‌گرفت

شروع کردم به نوشتن اهرم رنج و لذت

و با خودم گفتم اگر در این خانه و این محله بمونیم چه عواقبی داره و اگر جا بجا بشیم چ مزیتهایی

با وجود شرایط سخت که بیشتر روحی بود ،،،،تمام سعی ام را میکردم حسم را خوب نگه دارم که انصافا کار سختی بود چون همسرم با شرکا مدام بحث داشت

در خانه بصورت تلفنی

ولی من همچنان استمرار داشتم در این مسیر حس خوب مساوی ست با اتفاقات خوب

و اونجا بود که پاداشها از راه رسید

همسرم یک روز وقتی از سرکار به خونه اومد گفت تصمیم داره که جا ب جا بشیم من جاخوردم از حرفش اولش فکر میکردم شوخی می‌کنه ولی بعد مطمعن شدم که کاملا تصمیم جدییه

خدای من ،مگه میشه مگه ممکنه ،،،،

چقدر خوشحال بودم از شدت خوشحالی فقط گریه میکردم و خدا را شکر میکردم

همون روز همسرم رفت دنبال خونه

حالا اینجاش خیلی جالبه من قبل از تصمیم در دفترم مکان و محله ،،،مدل خونه تعداد اتاقها ،،،نور اتاق ،خصوصیات صاحبخانه و حتی مبلغ کرایه را با جزییات می‌نوشتم و هرگز همسرم از نوشته های من هیچ گونه اطلاعی نداشت ،،!!!!!!

بیایم سراغ پیدا کردن خونه توسط خدای همسرم

عصر همون روز همسرم تماس گرفت که آماده بشم که باهم چنتا خونه که در محله مورد نظر بود را ببینیم

دوسه تا خونه دیدیم که من پسند نکردم

همسرم در سایت یک خونه دید و گفتن که این راهم ببینیم نیم ساعته در سایت گذاشتن

وقتی به محله وارد شدیم احساسم خیلی خوب بود خونه را بازدید کردیم ،،من شوکه بودم مگه میشه این خونه دقیقا همون خونه ای که من دربارش نوشته بودم

سرم داغ شده بود بنگ بودم

به املاکی گفتیم همین خوبه ولی باید درباره مبلغ کنار بیاییم باهم

فردا اون روز با صاحبخانه که بسیار خانم محترمی بودند قرار گذاشتیم

درباره مبلغ صحبت شد و ایشون پیشنهاد سیصدرهن و ماهی هشت م دادن همسرم گفتن اگه اشکالی ندارد ما مبلغ پیشنهادی مون را بگویم

دویست میلیون پیش و ماهیانه پنج م

این همون مبلغی بود که من در دفترم نوشته بودم و همسرم اصلا از اون خبری نداشت

ووووو اون خانم بدون چون و چرا پذیرفت !!!!!!دیگه تو این عالم نبودم

گیج و منگ بودم

خدای من چطور ممکنه

اینقدر دقیق همه چیز مطابق درخواست من

محله ی که دوستش داشتم ، کنا خونه یک نهر در از آب ،،،با درختان بلند و تنومند ،،،،،امکانات رفاهی عالی ،محله پر از آرامش همسایه ها آرام و فوق العاده

صاحب خانه دور ما و کاملا متشخص

خدایا چقدر قوانینت زیبا عمل میکنه

اصلا اون شب در املاکی ،،،،خودم

نبودم وقتی قرار داد نوشته شد صاحبخانه گفت خانوم خوشگله چقدر ساکتی ولی اون خبر نداشت درون من چ خبره

و به لطف الله مهربان دقیقا همون خونه جا بجایی اجاره خونه محله زیبا ،،دوری از اقوام و کنترل بهتر شرایط بسیار بسیار عالی بود

شکست مالی را تونستیم مدیریت کنیم شبها با همسرم پیاده روی می‌رفتیم در باره آموزهای استاد صحبت میکردیم و ذهنمون را کنترل میکردیم و از این تجربه به عنوان یک درس بزرگ یاد کردیم

خدایا شکرت الان دوساله که در این محله زیبا هستیم حالمون عالیه شادیم مسائل را به خدا سپردیم و آزاد و رها هستیم خدارشکر