عمل به قوانین خداوند، چگونه زندگیمان را متحول می کند - صفحه 19
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/10/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-10-03 03:57:242024-10-03 04:02:26عمل به قوانین خداوند، چگونه زندگیمان را متحول می کندشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام رب هدایتگر
سلام به استاد عزیزم ودوستان
وتشکر از لیلای عزیزم بابت این کامنت تاثیر گذار خدارو بی نهایت شکر به خاطر این همه تغییر در زندگیت لیلای عزیز
واما داستان من با اینکه دست وپا شکسته تقریبا هر روز فایل گوش میکنم وتغییراتی تو تمام زمینها داشتم که گاهی وقت ها خودم هم تعجب میکنم از این همه تغییر ولی یه تضادی تو زندگیم هست که هنوز اندازش از من بلندتر وهنوز نتونستن ازش عبور کنم
واون علاقه نداشتن دخترم به درس چون تو دوران اپی دمی به طور مجازی درس رو شروع کرد وبعد از اون با معلم سخت گیر روبرو شد وبچه هایی که
مسخره میکنن واعتماد به نفسش رو یه جورای از بین بردن ویک جاهایی هم بیتجربگی خودم نسبت به برخورد باهاش باعث شد که از لحاظ درسی خیلی ضعیف ومتکی به من باش که تقریبا وقت زیادی از روز من رو میگیره
امروز با اینکه خیلی سعی کردم که بر روحیم واعصابم کنترل داشته باشم وداد نزنم از این که وقت تلف نکن وبنویس ولی یه جایی نمیدونم چرا گفتم خدایا این چه امتحان سختیه که از من میگیری آخه. ولی خیلی سریع پشیمون شدم ومعذرت خواهی کردم وبعد از اون یه مقدار حالم کلا گرفته بود رفتم تو حیاط خونمون روی تختی که تو حیاط هست نشستم واز خدا از ته دلم معذرت خواهی کردم کلی باهاش حرف زدم وگفتم میخوام دوباره برای اینکه چی بخورم چی بپوشم کجا برم با کی حرف بزنم با دخترم چطور برخورد کنم وهر چیز هر چیز فقط تو بگی چکار کنم
میخوام الهاماتت رو واضح و واضح تر دریافت کنم میخوام به قول استادم روی شونه های تو بشینم. دستمو بگیر منو روی شونهات بزار .
بعد آمدم تو سایت تا مرا به سوی نشانه ام هدایت کن رو بزنم تا خدا هم بعد از این همه حرف زدن من اون هم از طریق نشانه ام با من حرف بزنه که تو بنر سایت با تصور پر از عشق ونور استاد روبرو شدم وفایل جدید، ناخودآگاه سریع زدم روش کلا یادم رفت میخواستم نشانه ام رو بزنم
ودیدم به به خدا چه فایلی برام آماده کرد چقدررررر به شنیدن این حرف ها نیاز داشتم
چقدر اشک ریختم با این فایل وچقدر یاد گرفتم
خودش چکیده کل قوانین بود
استاد واقعا خدا سریع الحساب چقدر زود جواب میده بارها وبارها تجربش کردم
وچقدر انسان فراموش کار
خدایا مارو به راه راست هدایت کن
شکرررررررر به خاطر وجود تک تکتون ای دستان پر عشق خداوند
سلام دوست عزیز ،روز زیباتون بخیر
وقتی کامنت شما رو خوندم یاد خودم و پسرم افتادم حسم بهم گفت براتون بنویسم تا شاید کمکی بشه بهتون تا آرام تر باشد .
پسر من الان کلاس پنجم هست و به لطف خدا همه چیز داره عالی پیش میره ،دقیقا وقتی پسرم به کلاس اول رفت مصادف شد با اون بیماری پندمیک و تعطیلی مدارس و آنلاین شدن درس و مدرسه ،اون زمان پسرم به شدت پرخاشگر بود یه برچسب پیش فعال هم بهش زده بودن و مدام ما با هم درگیر بودیم و اصلا اوضاع خوبی نداشتم حتی کار به کتک کاری هم میرسید ،اصلا به درس توجهی نمیکرد تکالیفش رو انجام نمیداد کتاب ها رو پاره میکرد ،همه تکالیف خودم براش مینوشتم ،وقتی آنلاین آزمون میگرفت معلم جواب همه سوال ها رو خودم بهش میگفتم فقط برای اینکه مسخرش نکنن و اذیت نشه ،با این روال کلاس اول تموم شد و اون سال شد یکی از بدترین سالهای زندگیم پر از فشار عصبی ،تنش،درگیری،مریضی
وقتی رفت کلاس دوم من تازه با قوانین آشنا شده بودم ولی نه از طریق استاد از طریق یه شخصه دیگه ،ولی مصمم شدم که زندگیم رو تغییر بدم برام خیلی سخت بود ولی داشتم تلاشم میکردم ،اون سال هم مدرسه ها مجازی بود و تصمیم گرفتم که یکم خودمو کنترل کنم ،یادم اولین بار که تصمیم گرفتم به پسرم کمک نکنم خیلی برام سخت بود ولی انجامش دادم ،معلم قرار بود از بچه ها آزمون شفاهی قرآن بگیره رول همیشه این بود که هر درسی داشت من کنارش مینشیتم و همه چی رو دم گوشش میگفتم و اونم بدونه غلط تکرار میکرد ولی اون روز آزمون که شروع شد رفتم توی اتاقم در رو بستم و تا پایان آزمون بیرون نرفتم خیلی لحظه های سختی بود برام که خودم رو نگه دارم و چیزی نگم نوبت پسرم شد رفت بخونه ولی بلد نبود با کلی غلط خوند و من تو اتاق یه فشار خیلی بزرگی رو داشتیم تحمل میکردم و داشتم گریه میکردم و کلی نجوا اومده بود سراغم که مگه تو مادری و از این حرفا ولی نرفتم از اتاق بیرون و پسرم هم شاکی بود ازم که نیومدی بهم بگی یه جورایی از دید پسرم وظیفه من شده بود.ولی از اون روز تصمیم گرفتم حساسیت هام رو کمتر کنم و وقتی با استاد آشنا شدم تصمیم گرفتم پسرم رها کنم به خودم میگفتم ولش کن بابا خوند خوند نخود هم مگه چه اتفاقی قرار بیفته استاد همیشه میگه اصل یه چیز دیگه اس نه درس خوندن،و وقتی رهاش کردم دقیقا نتیجه پیدا شد دیگه بهش گیر نمیدادم زودباش بخون ،زود باش بنویس دیگه با بقیه مقایسه نمیکردم و تغییر شروع شد رابطه م با پسرم زمین تا آسمون تغییر کرد بدونه اینکه من بگم تکالیفش رو انجام میده و الان کاملا مستقل شده ،همه میگفتن کلاس چهارم خیلی سخته ولی پارسال بهترین سال تحصیلی بود برای ما همه کارهاش رو خودش انجام میداد بدونه دخالت من ،مودب ترین پسر کلاس بود طوری که معلم ازش کاملآ راضی بود حتی یکبار معلم بهم زنگ زد که شما با امیر علی صحبت کنید که سر کلاس آنقدر نگه خانم از من بپرسید خانم من بیام پای تخته بزاره بقیه بچه ها هم جواب بدن ،خدا رو صد هزار مرتبه شکر به لطف خدا با آموزش های استاد الان رابطمون عالییی شده حتی مینشینیم با هم راجب قوانین صحبت میکنم ،یادمه تو چکاپ فرکانسی دوازده قدم توی قدم اول نوشتم بزرگترین ترس من رابطم با پسرمه اون زمان ها که خیلی پرخاشگری میکردم پسر هفت ساله من همیشه بهم میگفت بزار بزرگ بشم اون وقت نوبت منه ،اما الان به لطف خدا مدت هاست که دارم یه رابطه عاشقانه رو با پسرم تجربه میکنم ،انقدر هر روز میاد بغلم میکنه و بوسم میکنه که یه وقتایی بهش میگم امیرعلی بسه بزار یه نفس بکشم و هر روز این رابطه زیبا تر میشه ،الان هم شرایطم طوری شد که با شروع سال تحصیلی جدید منم شاغل شدم و پسرم آنقدر مستقل شده خدا رو شکر که همه کارهاش خودش انجام میده خودش صبحانه شو آماده میکنه میخوره ،خودش غذاش گرم میکنه میخوره ،خودش بدونه سرویس تنهایی پیاده میره مدرسه و میاد ،از مدرسه هم میاد سریع تکالیفش انجام میده شب که من میرم خونه اگه چیزی رو بلد نباشه میاد از من میپرسه که براش توضیح بدم و سریع بره برنامه فرداش آماده کنه .
اینا گفتم که بدونی شما تنها نیستی منم این شرایط داشتم شاید صد درجه از شما بالاتر ولی وقتی تونستم حساسیت ها و دلسوزی های بیخودم رو بزارم کنار و بسپرمش به خدا و گفتم بزار مردم هر چی میخوام بگن ،بزار بخندن،بزار مسخره کنن وقتی تونستم به اونا توجه نکنم اون موقع بود که هم خودم و هم پسرم تونستیم رشد کنیم ،اون موقع بود که من طعم خوشبختی داشتن فرزند رو حس کردم اون موقع بود که همه بهم زنگ میزدن چکار کردی امیرعلی عوض شد به ما هم بگو چکار کنیم با بچه مون ،همون بچه های که من مدام میکوبیدمشون تو سر پسرم .
الا پسرم بغل میکنم بوسش میکنم با صدای بلند بهش میگم خدا رو شکر که خدا تو رو بهم داد.
خدایا ما را به راه راست هدایت کن ،به راه کسانی که به آنها نعمت و ثروت فراوان دادی .
سلام فاطمه عزیزم
مرسی از شما و خدایی که بهتون گفت برام کامنت بزارید نمیدونم چطور تشکر کنم
بارالها عاشقتم تو همیشه همه جوره هوامو داشتی این منم که عجولم وباید درستش کنم با کمک خدای مهربون
فاطمه جانم تمام حرف هات رو با جون دل خوندم وسعی میکنم یادم نره وعمل کنم با کمک خدای مهربون
باتشکر فراوان در پناه خدای مهربون باشید
بنام الله یکتا که هرانچه دارم از اوست
محمد سال 1400 دقیقا همینی بود که استاد داشت توضیح میداد محمد ای که کل زندگیم از وقتی که یادمه فقط زجر بود و استرس نگرانی و دلیلش فقط ندونستن قانون خداوند بود .البته که همش بر میگشت به افکار و باورهای بی نهایت مزخرف من بود آغاز آشنایی من با شما شروع یه زندگی جدیدی شد درست مثل لیلا خانوم عزیز زندگیم جدید من از همون اولش حال خوبه رو بهم هدیه داد زمین آسمون درختا و هر چیزی که تا قبلش میدیدم رنگشون برام عوض شد .انگار درختا سبزتر شده بودن آسمون سیاهی دیگه ترسناک نبود بلکه ستارهای تئی آسمون هر روز پررنگتر میشد برام
انگار یه پرده ای از جلو روم برداشته شد .وقتی یادم میاد که از همون روزهای آغازینم صدای زیباتون چنان به قلب من نشست که الان بعد از گذشت سالها نشد حتی یه روز صداتونو نشونم و هر وقت شرایطم سخت پیش رفت تنها صدای که آروم میشدم باهاش فقط صدای پرم استاد عزیز بود
شما بودین که من یاد دادین هیچکس هیچ قدرتی توی زندگی من نداره .هر بار اینطور فکر کرد اون روزایی که آدمها جمع شده بودن به هر طریقی منو به زندان بندازن نه نها هیچ اتفاقی نیاد بلکه با حل شدن مسئله ام ایمان من هزاران برابر بیشتر شد یاد گرفتم توی شرایط سخت همه چیو بسپارم دست الله
ما هیچ کنترلی روی حرفای که دیگران در مورد من میزنن ندارم و تنها چیزی که من کنترل دارم روش فقط خود منه
این جمله شما بینظیر استاد و چقدر لازمه که هر روز با خودم تکرار کنم .من باید بدونم که توجهمو کجا بزارم روی کنترل خودم یا کنترل دیگران
هیچکس هیچ قدرتی توی زندگی من ندارد هیچ کس به شرط اینکه باور داشته باشم که من خالق هر لحظه زندگی خودم هستم به شرط مسیر درست رفتن و این یعنی احساس ارزشمند بودن برای خودم داشتن
من خودم خیلی جا داره روی خودم در مورد احساس لیاقتم کار کنم و پاشنه آشیل خود منه با اینکه مدتهاست دارم کار میکنم روش ولی هر بار به یه تضاد توی محل کارم میخورم با همکارانم دقیقا میفهمم برای نداشت احساس لیاقت در مورد خود منه
و بقول استاد وقتی بحث پاشنه آشیل میاد وسط باید تمام توان خودمو بزارم برای حل کردنش .خودم خیلی خوب میفهمم که چقدر روح من درگیرش میشه و احساسم توی این جور مواقع بد میشه .البته که خیلی بهتر شدم ولی هنوز خیلی جا داره برای کار کردن و از خداوند هدایت میطلبم بتونم با قدرت رو این موضوع کار کنم
جمله فوقالعاده زیبا استاد که باید با طلا نوشتش چیزی که خودش درست خودش مسیرشو پیدا میکنه و اصلا مهم نیست بقیه چی میگن چون هر چی بگن به نفع من میشه
منطق مناظره متقاعد کردن دیگران برای اثبات خودمان به دیگران وقتی من بدونم مسیر درسته دیگه اهمیتی نداره دیگران چی میگن .البته که وقتی توی این شرایط قرار میگیری خیلی سخته به قانون عمل کردن و کانون توجهمو بزارم روی خودم روی تمرکز خودم .این بازی ذهنه و نباید فریب بخوریم و زمانی میتونیم بفهمم چقدر تغییر کردیم زمانی هست که در این مسائل رفتار متفاوت از خودمون نشون بدیم و وقتی رفتارهای درست تکرار بشه نتیجه میاد و نتایج هی بزرگ و بزگ میشه
نکته بسیار مهمی که از صحبتهای استاد درک کردم این بود که من تا زمانی که نتایجم هیچ تغییری نکرده و توهم اینو دارم که تغییر کردم هیچ اتفاق بزرگی برای من رقم نمیخوره .اگه بخوام مثال بزنم از خودم از زمان آشنایم با استاد تا الان چکابی که از خوئم میتونم ارائه بدم اینکه
1-توی بحث درآمدی میتونم به سه برابر کردن و حتی بیشتر درامدم اشاره کنم که خودم یه موفقیت عالی بوده برای من .بقول آقا رضا عطار روشن که توی یکی از فایلهاش گفته که من از روز آشنایی با استاد هر سال میفهمدیم که بدهکار تر نمیشدم بلکه هر روز از بدهی های من کمتر و کمتر میشد و دقیقا برای منم همین اتفاق افتاده منی که کل سابقه کاسبیم همش درگیر قسط قرض و وام بودم الان سه سال که نه قسطی دارم نه بدهکار وامم نه چیزی قرضی از کسی گرفتم و نه حتی قرضی به شکل گذشتم دادم
دسته چک ندارم و فقط مونده بدهی های من از افرادی که مقرضشون شدم اونم توی کاری که تنها اشتباه من پذیرفتن مسئولیت اون کار بود و همین باعث همه از چشم من ببینن .ولی بی نهایت توی این مسیر قوی تر شدم متوکل تر شدم و به استعدادهای خودم بیشتر پی بردم
2-دز زمینه روابط میتونم جنبهای مثبتی که بدست آوردم رو ارتباط صمیمانه تر با افراد نزدیک به خودم و همچنین عشقی که مه به همه آدمها پیدا کردم .عشقی که من به خودم پیدا کردم خودمو بی نهایت دوستدارم و اغلب اوقات حالم با خودم عالی
ولی اعتراف میکنم ارتباط با جنس مخالف با اینکه خیلی نسبت به گذشتم بهتر شدم و نگاهم از اون نگاه سمی که جنس مخالف داشتم تبدیل شده به دقت به زیبای ها ظاهری و باطنیشون و اکثر اوقات کنترل خوبی روی افکارم دارم ولی هنوز نتونستم ارتباط خوبی با جنس مخالفم داشته باشم و هنوز رفتارهای قبلیم تکرار میکنم بعضی وقتا و این باعث میشه درگیر احساس گناه یا قربانی شدن بشم و دارم سعی میکنم بیشتر روش کار کنم و از خداوند طلب هدایت دارم
3-در بحث ارتباط با خداوند و قدرت بی انتهایی که در وجود همه ما گذاشته
خیلی وقت در بشتر مواقع احساسم خوبه و باورهای توحیدی خوبی تونستم در خودم ایجاد کنم که باعث شده در شرایط سختی که همه چی ظاهرش به ضرر من بود طوری رفتار کنم که باعث تعجب خیلی از اطرافیانم شده و این نشون میده روی این باورها بصورت عمیق کار کردم و میتونم نمره متوسط خوبی به خودم بدم
4-در بحث سلامتی
سالهاست که قرصی به عنوان دارو برای مریضی نخوردم و میشه گفت 90%مواقع حالم عالی بود حتی زمانهایی که یه سرماخوردگی ساده داشتم و بدون حال بدی خیلی زود خوب شدم و این کاملا با شرایط گذشته من متفاوت
این برداشتهای من در کامنت اول از این فایل زیبا بود .در اولین فرصت تمام تلاش خودمو میکنم نکات دیگه ای که درک میکنم رو اینجا به اشتراک بگذارم
بی نهایت سپاسگزارم از شما استاد عزیز و دوسداشتنی
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
بِه نامِ خُداوَندِ بَخشَنده مِهرَبان
سلام به استاد عزیزم و سلام به مریم شایسته نازنینم
شنبه هفت مهر هوا ابری و تقریبا سرد بود .لباسمو پوشیدم رفتم بیرون بربری بگیرم .عاشق فصل پاییر ماه مهر و هوای ابری و بارونی هستم. قدم به قدم با خدا صحبت میکردم و شکر میکردم که قدم های من امروز اینجا و در این شهر در هوای ابری و سرد برداشته میشن . خداروشکر میکردم برای فصل پاییز خداروشکر میکردم برای ماه مهر خداروشکر میکردم برای حس و حال قشنگ اینروزها که همه شاد هستن و در شور و شوق بازگشایی مدارس هستن.
رسیدم به نونوایی، سنگک گرفتم برگشتم بیام بیرون خانمی را دیدم خیس آب شد، گفتم بارونه ؟ گفت بله ،،، خدای من عین بچه ها ذووووق کردم اومدم بیرون باااااا تمـــــاااااامممم وجـــــودمممم خدا رو صدا زدم و گفتمممممم خــــدایااااا به اندازه ی تک تک قطرات بارون تورا شکر ، خدایاااااا تو را سپاااااس برای قشنگی امروز ، غرق در احساس خوب و لذتبخش بودم خیلی زیاد،
لبخند میزدم ، هرکسی منو میدید متوجه لبخند صورتم میشد، از درون از عمق درونم داشتم لذت میبردم دلم میخاست مثل بچه ها تو بارون بازی کنم دست بزنم شادی کنم برقصم داد بزنم روبه آسمون بگممممم خدااااا جووونمممم عاشقتمممم ،،
اصلااااا هوا هوای بارونی نبود ، اما موقع رفتن اونقدر احساسم خوب بود ،نتیجه ی احساس خوبم بارونی وصف ناپذیری بود که من را در لذت و شادی درون غوطه ور کرده بود.
لباسم خیس شده بود، صورتم قطرات بارون بود رسیدم به حیاط مجتمع ، ورودی بلوکمون، یک باغچه ی سرسبز پر از درختان زیبا و گل های زیبایی که من از پشت پنجره اتاقم فقط رنگ صورتیشو دیده بودم،هدایت شدم سمت گلها ، از هیجان و ذوق و شادی نمیدونستم باید چیکار کنم ،
گلهای بنفشی را دیدم که قطرات بارون نشسته روش و چنان در مقابل من خودنمایی میکردن من سرمو میگرفتم رو به آسمون و میگفتم خداااایااااا عظمت و قدرتتو شکر، خدایاااااا من قربون تو برم ک امروز اینهمه زیبایی و قشنگی و فراوانی را روزی من قرار دادی .
قدردانی و سپاسگزاری پشت سرهم ، امانم نمیداد بسکه حاااااالــــم خوب بود ، مثل کسی که حرفی تو دلش مونده میخاد حرف بزنه اما نمیتونه چیزی مانعش میشه ، دلم میخاست بلند بلند داد بزنم خدای من شاهده ک اگر بخوام اغراق کنم خیلی خیلی حس خوبی بود بارون گل های بنفش و صورتی که قطرات بارون روش نشسته بودن ، صورت خیسم ، دلممم میخاست بلند بلند بگم خدااایاااا شکرت تا سبک بشم تا هیجانم آزاد بشه
کلی تو بارون عکس گرفتم با گل ها ، فیلم گرفتم ، اومدم خونه به همسرم گفتم ضرر کردی نرفتی نون بگیری ، عالی بود هوا عالی ، اما تو دلم میدونستم این زیبایی روزی من بود،
روز بعد داشتم میرفتم لوازم تحریر ، دوباره حس و حال عجیبی داشتم ، با خدا حرف میزدم برای تک تک قدم هام سپاسگزاری میکردم ، برای درخت ها سپاسگزاری میکردم ، برای آرامش مردم سپاسگزاری میکردم،
یهو چشمم خورد به غروب خورشیدی که من تو عمرم به قشنگی این غروب را ندیده بودم . به والا قسم وقتی که دیدم اشکم در اومد از اونهمه زیبایی
دلم میخاست سجده شکر بجا بیارم از اون زیبایی بی حد و حصر، تابش نور خورشید به چند طرف کشیده شده بود ، من محو تماشای این تابش نور شده بودم .ـ
واقعا تابش نور خورشید در آسمان به این وضوح ندیده بودم .هرچقدر از زیبایش بگم کم گفتم ، قابل بیان نیست ، کل مسیر نگاهم فقط به خورشید بود ، واقعا اشک میریختم از این زیبایی و با تمام وجودم خداروشکر میکردم .
استاد عزیزم من سوالم اینبود چرا باید سپاسگزاری کنم ؟ سوالم اینبود چطور با سپاسگزاری حالم خوب بشه ؟
استاد در دوره دوازده قدم در مورد ستاره قطبی گفتید که باااید احساستون خوب باشه اگر نباشه یعنی اینکه شما هیچکاری نکردید، یعنی اینکه باور نکردید ، یعنی اینکه شما فقط دوره را میخرید عمل نمی کنید
استاد من با سپاسگزاری واقعی به احساس خوب واقعی رسیدم . من با سپاسگزاری واقعی به نعمت هایی پی بردم که حتی نمیدونستم نعمت هستند، من با سپاسگزاری به آرامش واقعی درون رسیدم ، من با سپاسگزاری واقعی به زیبایی زندگیم پی بردم ، من با سپاسگزاری عاشق زندگیم شدم ، من با سپاسگزاری به خدای درونم به منبع وصل شدم.
استاد عزیزم شاید زود باشه برای بیان این موضوع ، با تمرکز و متعهدانه دارم روی این پروژه ی گرانبهایی که خانم شایسته عزیز طراحی کردن کار میکنم ، ایده ای بمن الهام شد ن تنها هیچ ترس و نگرانی و استرس در اجرای این ایده ندارم بلکه هیچ فاصله ی فرکانسی ندارم . اما نمیتونم فعلا در موردش بگم تا نتایج حاصل بشه .
میخاستم بگم این اواخر از سپاسگزاری عمیق واقعی تمام روزهای من با احساس خوب و آرامش همراهه و استاد میتونم بگم این اواخر زندگی من رنگ و بوی قشنگی به خودش گرفت همون آسانی که همیشه شما در فایل ها ازش صحبت می کنید . همون روغن کاری چرخ زندگی که در ستاره قطبی گفتید را من دارم تجربه میکنم به لطف خداوند بزرگ و مهربانم .
استاد عزیزم بی نهایت بی نهایت از شما سپاسگزارم
خانم شایسته عزیز مریم جان واقعا با تمام وجودم برای شما آرزوی خیر سلامتی موفقیت و برکت و سعادت را دارم که این پروژه خانه تکانی ذهن را اجرا کردید
بواسطه ی این پروژه دفترچه ی گرانبها و ارزشمندی را دارم که در تمام لحظات زندگیم چراغ و راهگشای من و خیلی از عزیزان خواهد بود .
الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ
سلام ودرود من راازشهر زیبای یزد با مردمانی مهربان ودوست داشتنی پذیرا باشید
تحسینتون میکنم زهره خانم عزیز.
وااای چه حس عالی.راتجربه میکنید وچقدر لذت بخش هست پیاده روی همراه معبودت
روزی ظهر منم خوندن کامنت شمابود که حال دلم راعالی کرد. امیدوارم زودتر بیایید واز نتایجتون بگید
سلام به استاد عزیزم
الهی که همیشه عالی و شاد و موفق و سربلندتر از قبل در زندگیتون باشید استاد جان
روزی که کامنت لیلا جان خوندم کلی منقلب شدم و پاشنه کفشم کشیدم همینطور منم مصمم باشم در اجرای عمل با قوانین
اشک از چشمام جاری شد وقتی ما کامنت لیلا جان تفسیر میکردین و باز من بیشتر منقلب شدم و لینک این قسمت را برای همه دوستام فرستادم و استوری کردم تا کسانی که در مدار تغییر هستن بیان ببینن،
وقتی این فایل دیدم دفتر شکرگزاری ام برداشتم و این بار خیلی موشکافانه تر نشستم به نوشتن شکرگزاری ،خودمم به عینه دیدم زمانی که مینویسم زندگیم نرم و لطیف میشه و همه چی یا جورایی خیلی آسون میشه و روان پیش میره، خدا را بی نهایت سپاسگزارم که من در این سایت رشد کردم
ظرف روحم رشد کرد ، اصلا زندگیم یه جورایی جدا از بقیه ی اطرافیان شده، همه این روزا دنبال اخبار جنگ و لبنان و فلسطین هستن من کلا تو این سایت غرق هستم و تمرکزم روی شغل آنلاینی که دارم راه میندازم هستم و اصلا وقت ندارم سمت اون چیزا باشم یا منتظر امام زمان باشم بیاد منو نجات بده ،همش به خودم یاد آوری میکنم فقط توحید فقط توحید فقط توحید فقط کنترل ذهن فقط ورودی های مناسب به ذهن فقط ارتعاش قدرتمند به جهان،فقط شکرگزاری با احساس خوب در این جهان حقیقت داره,خدا را بی نهایت سپاسگزارم که منو مات و مبهوت ارزشمندی و قدرت نامحدودی که خدا بهمون هدیه داده هستم،امروز گفتم فاطمه فقط از این به بعد عمل گرا باش فقط نتیجه دستت باشه ،
میدونم تغییر کردم تو زندگیم ولی من مدارهای بالاتر بخت و اقبال بلند ،شادی های بیشتر ،توان جسمانی بالا شور و اشتیاق بی نهایت به زندگی و آگاهی های ناب الهی از خدا میخواهم. استاد خیلی ها برام کلی فوروارد از اساتید مختلف میفرستن ولی من مدتهاست تعهد به خودم دادم فقط عباسمنش گوش میدم و میبینم چون شما نتیجه دستتونه چون وقتی یه مدت شما را دنبال میکنم زندگیم تغییر میکنه راه بقیه اساتید فقط منوگمراه میکنه ، خدا را شاکرم به این آگاهی رسیدم
استاد خیلی ازتون ممنونم که با آگاهی هاتون ما را هم بیدار کردین
دوستون دارم
رد پا صفر دقیقه بامداد شروع شنبه زیبا و دوست داشتنی از شیراز زیبا و دوست داشتنی پر از عشق ،
استاد ما فقط هفت دقیقه با حافظیه و چهار پنج دقیقه با سعدی فاصله داریم،خوشحالم در جوار انسان های بزرگ جهان زندگی میکنم که به خودشناسی و خدا شناسی عمیق رسیدن
بنام انرژی بی پایان جهان هستی بخش
سلام وادب خدمت استادعزیزم وهمه دوستان گلم درسایت زیبا وبی نظیراستادabasmanesh
واقعا ازصمیم قلبم ازاین لیلا خانم بزرگوار سپاسگزارم چون کارم روساده کرد/خخخ
بخاطراینکه تمام مشکلاتی که ایشان داشت دراین 5سال بنده هم کمی بیشتروکمترداشتم وخداراشکرالان زندگیم ازاین روبه آن روشده
شایدباورتون نشه عزیزان توهمه چی در:عشق روابط ،سلامتی،توحید، آرامش،درثروت دراین 3سال کلا دنیام اززیرصفربه ارش خدارسیده خداراشکر
ببخش استادفقط خواستم یک تشکرازاین لیلا خانم کرده باشم که کاربنده روبا گفتن شرایط زندگیش راحت کرد روبگم… وهم ازشماعزیزدلم بی نهایت سپاسگزارم بابت همه چی وازخداوندم بی نهایت سپاسگزارم که فرکانسم روبه فرکانس شماوصل کرد
شما بی نظیرهستیداستاد
دوستون دارم یاحق
سلام بر همه عزیزان
سلااام ویژه به استاد عزیزم
یه موضوعی قبل اینکه آگاهی های فایل و نوش جان کنم و از نکاتش بهره برداری کنم بگم
از چهارشنبه که گام دوازدهم و گوش دادم و نکته برداری و کامنتمو گذاشتم عصرش رفتم خونه دوستم که ببینمش چون میخوان یه سفر طولانی برن و چند وقتی نمیدیدمش از دیروز همش ذهنم درگیر گام سیزدهم بود و وقت نکردم اصلا گوش کنم فقط اومدم دیدم فایل جدید اومده تا 10 دقیقه اولش گوش دادم بعدش دیگه فرصت نشد و گفتم اخر شب موقع خواب خانه تکانی رو گوش میدم اینقدر دیر خوابیدیم عملا بیهوش شدم و خلاصه هی نمیشد بیام سایت و خوب نیاز به تمرکز بالایی برای فایل ها داشتم خلاصه تا الان که دفترمو اوردم و اومدم اول برم سراغ گام ها بعد بیام فایل جدید رو گوش کنم متوجه شدم که مریم جان اطلاعیه دادن فعلا گام بعدی رو نمیزارن (ایموجی ذووق بسیار ) وای اصلا نمیدونین حسم چیجوری بود هم عالی هم عجیب هم شاکر هم مبهوت قوانین خداوند چون خیلی داشتم عذاب وجدان گوش ندادن و به خودم میدادم بعد که تو مسیر داشتم برمیگشتم گفتم حالا دیگه اینقدر به خودت عذاب وجدان نده و با خودم گفتم نهایت دو روز پشت هم و تو یه روز گوش میدم بجای دو سه ساعت میخواد چهار پنج ساعت یا اصلا هفت هشت ساعت؟ اصلا یه روز کامل وقت ببره نوووش جونم با کمال میل این وقت طلایی و ارزشمندو برای خودم و آگاهی هام اختصاص میدم خدا رو شکر وقتم دارم و دیگه حسم خوب شد و راجع به نکات مثبت این یکی دو روز که پیش دوستم بودم فکر کردم حتی وقتی داشتم میومدم مهمون داشت خواهرشوهرش داشت میومد خونه ش وگرنه نمیزاشت من بیام تا یکی دوروز دیگه و من حتی این موردم به فال نیک گرفتم که همه چیز در طبیعی ترین و بهترین حالت ممکن انجام شد و خدا کارها رو راست و ریس میکرد
هنوز کامل فایل و گوش ندادم خواستم راجع به این موضوع اول بگم بعد تو کامنت بعدی کلن راجع به همین فایل صحبت کنم به امید خدا کلی خوشحالم و ذوق دارم برای شنیدن و تحلیل کامنت دوست عزیزمون از زبان استاد خوشتیپم
بریم سراغ فایل …
سلام به استاد عزیزم خانم شایسته دوست داشتنی. من عاطفه اکبری هستم.
من دیشب، خواب شما وخانم شایسته مهربانم را دیدم. آمدم خانه شما اول با خانم شایسته عزیزم حرف می زنم میگم از نتایج ام. تلاش می کنم بیا پیش شما میگم چی بگم همان لحظه خدا به من میگه تو بودی گفتی میخواهی مسقیم رو برو از نتایج خودت بگی چرا نمیری. استاد وقتی خدا میگفت برو حرف بزن این قدر شورشوق داشتم حرف برنم آمدم باهاتون حرف زدم چقدر لحظه زیبا بود وقتی با شما حرف می زدم استاد باور کن خواب نبود انگار من بیدار بودم.این قدر خوشحال بودم که آمدم خانه شما با شما حرف می زنم چقدر دوست داشتنی بودین و چقدر انرژی شما بالا بود. چقدر روزی زیبای بود استاد عزیزم هر وقت اون خواب یادم میاد خیلی احساسم خوب سر شار از عشق میشم. استاد واقعا خیلی لحظه های زیبا بود. وقتی از خواب بیدار شدم آمدم که فایل های خانه تکانی زهن را بیبینم ،دیدم شما فایل گذاشین. همان لحظه چقدر خوشحال شودم گفتم خدایا سپاسگذارم که خوابم تبدیل به واقعیت شد . زیبا ترین این جا بود وقتی فایل شما می دیدم میگفتم من توی خواب همین تور دوست داشتنی بودین.همان طور زیبا. هر بار نگاه می کردم. پر از انرژی می شدم استاد این فایل برای من بود دقیقا خداوند به گفت حرف رفتار مردم وتشویق دوستانم وابسته نشم چون واقعیت وقتی کسی ازم طرف می کرد خیلی خوشحال می شدم امروز برای خواهرم چند تا چیز فرستادم. چون تشویق ام نکردن با این کاری خوبی انجام دادم. وقتی شما گفتین به طریف تمجید دیگران وابسته نباشید منم امروز خیلی حالم را خوب نگداشتم نذاشتم گولم بزنه. بگه ازت طریف نکردن منم ادامه ندم دلسرد شوم این را امروز یاد گرفتم.
استاد عزیزم من اولین دوره ام هست که از شما خریدم. شوهرم دوره های زیادی گرفته
من دوره احساس لیاقت را خریداری کردم واقعا زیباترین هست. همه باورهای مذهبی و اشتباه که داشتم را پاک سازی کردم دیگه اون باور ها را ندارم. من حس گناه دیگ ندارم. خودم را دوست دارم خودم تنها میرم غذا میخورم میگم من لایق این هستم. من خودم را دوست نداشتم ولی الان خیلی خودم را دوست دارم به خودم عشق میدم. من فکر می کردم زیبا نیستم ولی الان وفتی خودم را می بیینم میگم تو عشق هستی دوست نداشتی هستی چقدر خودم به خودم اخترام می زارم
استاد من خیلی یک زنی قوی وشجاع هستم. دقیقا استاد گفتین وقتی یکی میگه تو آدمی بدی هستی. چقدر آدم این قدر دوست داره بره بهشون بگه خدا شایده من اون آدمی که میگفتی نیستم. خیلی خیلی سخت هست. منم دقیقا بار ها بار به چیز ها مواجه شدم اول ها چقدر می رفتم میگفتم من نیستم اشتباه فکر می کنید. واین که چقدر ناراخت می شدم گریه می کردم من اون آمدم نیستم. ولی خداراشکر بهتر شودم دیگه اون کار نمی کنم سکوت می کنم خیلی خیلی سخت هست به جای که بعث کنم. بهش لبخند می زنم. این کار را انجام دادم میگفت چرا لبخند می زنی مسخرم می کنی. می رفتم بیرون باخودم میگم اشکالی نداره خدا که میدانه من چی فکر می کنم بعد آرام می شوم. استاد من خیلی سال قبل عصبانی می شودم. رفتارم خیلی بد بود. بخاطر این بود که من وابسته شوهرم بودم بخاطر همین خیلی ازیت شدم. الان یاد گرفتم دیگه وابسته به هیچ کس نباشم. فقط به خداوند وابسته باشم. این که خداوند به من الهام میکرد تو عاشق من باش همه عالم را عشق ات می کنم.
استاد عزیزم این اتفاق افتاده همه دوستم داره هر جا میرم به من با عشق و اخترام برخورد می کند. چقدر آدم های زیبا دوست داشتنی دور برم هست. استاد من خیلی مثبت اندیش هستم. وقتی یکی پیشرفت می کند خیلی خوشحال میشم میگم منم می تونم موفق بشم خدای اون خدای من یکی هست. وقتی خانه دوستم میرم با این آن چیز های که آنها دارن من ندارم .اول به خدا میگم خدایا منم از اینها میخواهم. بعد به خودم میگم منم پیش تر وزیبا ترش را می خریم. چون پشتم محکم هست چون خدای عزیزم هست با من. یادم هست وقتی با دوستم میرفتم خرید وسایل خانه خودش را می خریدن. من خودم میگفتم منم میام می خریدم می کنم از این جا این قدر باور ایمانم قوی هست. میدانم منم همه چیزی که لازم دارم را می خریم. به موقع. اون طوری حسادت نمی کنم.وقتی با دوستم هستیم. من از موفقیت اون زن خیلی خوشحال شدم گفتم منم یک روز همچنین کاری انجام میدم. خدای اون خدای من هم هست. ولی دوستم میگه این خیلی بده نمی تونم این زن را تحمل کنم. به خودم افتخار می کنم میگم عاطفه جان آفرین تو چقدر مثبت هستی. حسادت که نمی کنی هیچ تشویق هم می کنی. استاد رفتم بهش گفتم آفرین تو چقدر یک زنی قوی دوست داشتنی هستی منم موفق میشم. من از دیدن تو انرژی گرفتم اون رئیس ساختمان ماه هست.دیدم ماشین داره رفتم تشویق کردم. گفتم من ترس دارم رانندگی کنم. گفت ترس نداره. اولش هست بعد لذت می بری. وقتی منو می بیبینه میگم دوست عزیزم. اهل دیگه کشور هست فارسی زبان نیست. من این شخصیت ام هست همه را تشویق می کنم که چقدر عالی هست.
استاد عزیزم اگر بگم من این کار کردم شرک هست این خداوند هست که دل همه برایم رام کرده.
استاد جان من را این قدد ترسانده بودن از خداوند هر کاری که خوب پیش نمی رفت میگفتن کاری خدا هست من فهمیدم که باور های منبوده .وقتی شما از خداوند مهربان میگین پیشتر عاشق میشه آمدم. من خودم می دانم خدای عزیزم خیلی دوستم داره عاشقانه اجبتم می کند. خدای که را همایت کرد خیلی مهربان وبخشنده هست از خداوند سپاسگزارم که کمکم کرد این جا کامنت بزارم. از شما هم سپاسگذارم استاد جان.
با نام و یاد خدا
یک فایل و این همه آگاهی؟
یک فایل و این میزان حس خالص؟
یک فایل و این همه باور درست توحیدی؟
من کامنت لیلای عزیز رو خونده بودم و هر بار با خوندنش احساساتی شدم و اشک ریختم.
و اینبار با صدا و توضیحات استاد.
استاد این روزها که بیشتر توی سایت هستم و دارم فایلها رو رگباری گوش میکنم به خوبی تفاوت مدار شما رو متوجه میشم.
آرامش صداتون اصلا با قبل قابل مقایسه نیست.
انگار کس دیگه ای داره صحبت میکنه.
جنس صحبت کردنتون کاملا متفاوته حتی با فایل قبلتون.
این جنس آرامش با تکامل ایجاد شده.
با کار کردن مداوم روی خودتون.
استاد مطمئن باشید که شما بیش از کلامتون با رفتارتون به ما یاد میدید.
همین کار کردن دائمی روی خودتون بزرگترین درسه برای من و امثال من که تا یه نتیجه کوچک میگیریم توی غرورش نمونیم تا همه چیز رو یادمون بره و هر چی رشته بودیم پنبه بشه.
لیلای عزیز چقدر سپاسگزارم که مسیر تکاملی خودت رو انقدر زیبا، ساده، خالصانه، و صادقانه بیان کردی و خدا میدونه به چندین و چند نفر به طور مستقیم و غیر مستقیم انگیزه داد برای پیشرفت، برای دیدن نعمتهاشون، برای سپاسگزاری.
مسیر خوشبختی فقط از سپاسگزاری میگذره.
یه پدری رو فرض کنید 2 تا بچه داره.
یه بچه هر روز نق میزنه و هر چی بهش میدی قدر نمیدونه، میزنه میشکنه، باهات دعوا میکنه، شاکیه.
یه بچه داری که هر چی براش بخری ازت عاشقانه تشکر میکنه، از اسباب بازیاش مواظبت میکنه، با احترام باهات برخورد میکنه.
شما جای پدر بودی برای کدوم امکانات بیشتری فراهم میکردی؟
من همیشه به سپاسگزاری این دید رو دارم.
درسته خداوند نیازی به سپاسگزاری ما نداره.
اما سپاسگزاری برای من بنده به این معناست که بینا هستم به الطاف خداوند.
روح خدایی من با سپاسگزاری تغذیه میشه.
روح خدایی من با سپاسگزاری شکوفا میشه.
روح خدایی من با سپاسگزاری وصل میشه به اصلش و آگاهی ها رو دریافت میکنه، خالص میشه، خلاق میشه، بی نیاز میشه به غیر خدا، غنی میشه، عاشق میشه، زیبا میشه، میشکفه.
سپاسگزاری همه چیزه.
و سپاسگزاری به خاطر داشته های دیگران!
این دیگه بازی تو یه لیگ دیگه است. این دیگه درس ترم بالایی هاست.
خدایا اول ازت درخواست میکنم به من قدرت استمرار در این مسیر رو عطا کنی.
و بعد چشمها و تمام حواسم رو بینا کن به دیدن نعمتهای زندگیم و زبانم رو به سپاسگزاری بیشتر، باز کن.
و ازت نعمت، سلامتی، شادی و سعادت برای دوستان خوبم در این سایت الهی درخواست میکنم.
ممنونم لیلای عزیز و تمام دوستانی که کامنت میذارن و ممنونم از شما استاد خوبم
سلام به استاد عزیز
سلام به دوستان خوب خودم
فایلی عالی و فوق العاده باز مرور می کنم
هر چه بیشتر روی ذهنیت و باورهای خودم کار کنم نتایج عالی تر و فوق العاده تری نصیب من می شود
همه چیز در دستهای من است
من خودم خالق زندگی خودم هستم
من خودم هستم که توانستم با تغییر افکار و باورهای خودم بتوانم اکنون صاحب کسب و کار خودم بشوم
خودم توانستم به خدای خودم بهتر و بیشتر ایمان پیدا کنم و روی او حساب باز کنم
بیشتر و بهتر توانستم با او دوست باشم و امید و امنیت من بیشتر بشود
هر چه بیشتر روی قدرت او حساب باز کنم واقعا آرامش من بهتر و بهتر خواهد بود
هر چه بیشتر از او بخواهم او فراوان تر به من می دهد
این من هستم که خودم را به دست افکار جامعه و دیگران می سپارم و سبب می شود که بیشتر درگیر بشوم
می توانم حال خوب داشته باشم
می توانم آینده عالی داشته باشم
می توانم بهترین ها را دیافت کنم
فقط و فقط کافی است که به صحبت های استاد گوش بدهم و قوانین ثابت این جهان را در زندگی خودم پیاده سازی کنم
من می توانم خودم به بهترین شکل ممکن اتفاقات خوبی را برای خودم بسازم
اینها همگی برای من عالی خواهد بود به شرط آنکه دل به خدای خودم بسپارم
واقعا دوست دارم که روی باورهای توحیدی خودم خیلی کار کنم و رابطه خودم را با خدای خودم بهتر و بیشتر و قوی تر کنم
درس های زیادی گرفتم
هر زمان که بترسم شیطان در درون من نفوذ کرده است
هر زمان که آرام هستم و حال خوب دارم جریان خداوندی در درون من واقعا گسترده شده است
یادم به زمانی می آید که وقتی که می خواهم کاری انجام بدهم
تصمیم بزرگی بگیرم
خرید سنگینی برای مغازه خودم انجام بدهم
از خدای خودم هدایت و کمک می خواهم به قدری حالم خوب می شود
آرامش به درون من نفوذ می کند
حال من خوب می شود
واقعا برای من ارزشمند و لذت بخش است و آن کار به بهترین شکل ممکن و به راحتی و آسانی انجام می شود
خیلی اوقات دنبال تایید گرفتن دیگران بودم
درگیر این بودم که فلانی از من ناراحت نشود
من بتوانم نظر دیگران را جلب کنم
واقعا که آنوقت برای من اذیت کننده بود و من باید بخاطر دیگران خودم را به زحمت و تلاش می کردم
اما اکنون به حدی رسیده ام که بخاطر خودم کار می کنم
برای دل خودم کار انجام می دهم
دنبال راهکار برای لذت بردن خودم هستم
هر زمان که اینگونه عمل می کنم در نهایت حال خوب و آرامش عجیبی برای من به دست می آید و برای من نتایج عالی و بی نهایت پایداری به وجود می آید
آیا آنچه که دیگران می گویند درست است ؟
آیا تمام نظرات و تجربه های دیگران درست است و دلیل بر انجام دادن آن است ؟
آیا عمل کردن به تجربیات دیگران رمز موفقیت ما است ؟
دقیقا اینگونه نیست
من باید راهی را بروم که راه درست و اصل است
بکار گرفتن قوانین ثابت جهان در زندگی خودم نشانه قدرت و رمز پیروزی من خواهد بود
یک نکته و درس عالی از صحبت های استاد در این فایل یادگرفتم و آن این بود که
هرگز و هرگز از بحث کردن جلوگیری کنم
هیچ وقت دنبال قانع کردن دیگران نباشم
همیشه به این نکته توجه کنم که کنترل ذهن خودم را در دست داشته باشم و نیازی به توجیه کردن و متوجه کردن دیگران نیست و نخواهد بود چرا که افکار و باورهای من است که زندگی من را تغییر می دهد
من باید مراقب ورودی های خودم باشم
درس زیبای دیگر برای من این است که باید ضبط و ربط همه امور و کارهای خودم را به خدای خودم بسپارم
آنوقت من نه تنها دیگر مغرور نخواهم شد ، نگران هم نخواهم بود
این یعنی خود خود خوشبختی و موفق بودن ، آزاد و آرام و شاد بودن
در نهایت و در کل هیچ نیازی به صحبت کردن نیست بلکه همان عمل کردن من است که نشان می دهد من در مسیر درست هستم و یا خیر
روند رشدو پیشرفت لیلای عزیز دقیقا همان روندی است که من طی کردم و اکنون شاد و خرم هستم
می دانم که آن مواقع چه حس و حالی داشته و اکنون چقدر شاد و خوشحال هست
من هم روزگاری خیلی حال بدی داشتم ولی اکنون در کمال آزادی و آرامش با حال خوب خودم برای خودم لذت می برم و خیلی حال خوبی دارم
می دانم که خودم خواستم که تغییر کنم و در این راه هم خدای مهربان به من کمک کرد
خواستم و شد
می خواهم و باز خواهد شد
به امید بهترین روزها
سپاس از خدای مهربان و خوب خودم
سپاس از خدای هدایتگر خودم
سپاس از خدای مهربانی ها
سپاس از خدای فراوانی ها
بنام خدا
چی میشه نتایج ما نوسانی میشه با اینکه روی خودمون کار میکنیم..و بعد از یه مدت انگار صدای استاد رو نمیشنویم با اینکه ساعت ها ایرپاد تو گوشمونه و کامنت ها رو با بی حوصلگی میخونیم؟! برای من این مسئله خیلی تکرار میشه، با اشتیاق شروع میکنم، نتایج اولیه میاد، حالم عالی میشه، ادامه میدم، اما از یه جایی به بعد با اینکه با همون شدت فایل گوش میدم یا کامنت میخونم، اما انگار هیچی نمیشنوم و نمیبینم، و حالتی از کسالت بر من عارض میشه و شوق اولیه از بین میره…
رسیدم به یه نکته مهم…
نکته ای که درکش ما رو به احساس لیاقت بی قید و شرط میرسونه، نکته ای که ارزشمندی ما رو همونطوری که هست بهمون نشون میده..نکته ای که به ما برای رسیدن به ثروت، روابط عالی و … قدرت میده، و احساس رضایت همیشگی و تداوم مسیر…
و اون نکته ارتباط عاشقانه ما با خداست..و انسان انگار همیشه باید این موضوع رو به خودش متذکر بشه والا غفلت باعث میشه ارتباط با خدا ضعیف بشه و تمام اون تلاشها با بی انگیزگی انجام میشه…اینه که شیطان به خدا گفت من از راست (مذهب)، چپ (انحرافات اخلاقی)، جلو (ترس از آینده) و پشت سر (غم گذشته) سراغ بنده هات میام و همه رو گمراه میکنم به جز مخلصین..و مخلص کسیه که خودشو برای ربش خالص کرده…وقتی در طی این مسیر اخلاص داشته باشیم و همیشه حواسمون به اصل وجودمون باشه، همیشه این اشتیاق از وجودمون شعله میکشه و همیشه ادامه میدیم…
إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفًّا کَأَنَّهُمْ بُنْیَانٌ مَرْصُوصٌ
سلام به دوست عزیز
میخواستم سپاسگزاری کنم ازشماوخدای مهربانم ازآگاهی که ازکامنت شماگرفتم اون چهارطرف که شیطان حمله میکنه چقدربرام همیشه سوال بودواینجاجوابشوگرفتم خیلی سپاسگزارم بخاطرنوشتن کامنت ورسیدن این آگاهی به من.
درپناه حق سلامت وثروتمندباشید
سلام به شما دوست عزیز
ممنونم که هرباگی دروجود خودتون رفع میسه رو سخاوتمندانه میاین و راهشو با ماهم درمیون میزارید
ولی من امروز نتونستم ارتباط سوال وجواب رو درک کنم اینکه ما وقتی باکسالت ادامه میدیم و رابطه عاشقانه باخدارو
ممنون میشم بیشتر توضیح بدید
خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت
سلام خدمت خواهر خوبم و تشکر از نقطه نورانیتون که قلبمو روشن کرد.. ببینید کسالت و ازبین رفتن انگیزه محصول غفلته، غفلت از اصل وجودمون که خداست..
مثلا تو این آیه:
وَقِیلَ الْیَوْمَ نَنْسَاکُمْ کَمَا نَسِیتُمْ لِقَاءَ یَوْمِکُمْ هَٰذَا وَمَأْوَاکُمُ النَّارُ وَمَا لَکُمْ مِنْ نَاصِرِینَ
و [به آنان] گویند: امروز شما را از یاد می بریم، همان گونه که شما [در دنیا] دیدار امروزتان را از یاد بردید، و جایگاهتان آتش است و شما را یار و یاوری نخواهد بود.
ذَٰلِکُمْ بِأَنَّکُمُ اتَّخَذْتُمْ آیَاتِ اللَّهِ هُزُوًا وَغَرَّتْکُمُ الْحَیَاهُ الدُّنْیَا ۚ فَالْیَوْمَ لَا یُخْرَجُونَ مِنْهَا وَلَا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ
این [عذاب] برای این است که شما آیات خدا را به مسخره گرفته اید و زندگی دنیا، شما را فریفت؛ پس امروز نه آنان را از آتش بیرون آورند و نه از آنان می خواهند که [برای به دست آوردن خشنودی خدا] عذرخواهی کنند.
دو نفر ثروتمند رو تصور کنید که یکی داره مدام تلاش میکنه مالشو زیاد کنه تا از این طریق اغنا بشه و احساس خوبی از دیده شدن توسط دیگران یا کسب مدال های موفقیت بدست بیاره و عملا هیچوقت اون احساس خوب رو نداره و دایما دست و پا میزنه..ممکنه موفقیت های مالی زیادی هم بدست بیاره ولی اون موفقیت ها بهش آرامش نمیده..چون خودشو فراموش کرده..داره برای ظواهر میدوه.. و نفر دوم که ارتباط عاشقانه ای با خودش و خدای درونش داره و از لحظه لحظه زندگیش داره لذت میبره و با این نگاه که درک بهتری از این ارتباط با خدا داشته باشه روی خودش کار میکنه و ثروت و موفقیتش رو توسعه میده.. هر دوی این افراد ثروت دارن.. اما اونی که با خدا ارتباط درونی عمیقی داره از ذره ذرش لذت میبره.. و غفلت و نسیان انسان سبب میشه هر چند وقت از این اصل درونی غافل میشه و خود مال و ثروت براش بلد میشه و از یه جایی به بعد خود اون ثروت براش اصل میشه و یهو به خودش میاد میبینه داره سالها میدوه اما نه حالش خوبه نه ارتباطش با همسر و فرزندانش اوکیه.. چون چیزی که به ما لذت و وجود میبخشه ارتباطمون با خداست که در ثروت و روابط و …. پیاده میشه
وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَهً ضَنْکًا وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ أَعْمَىٰ
و هر کس از یاد من اعراض کند همانا (در دنیا) عیش و خوشی اش تنگ شود (از زندگی لذت نمیبره) و روز قیامت او را نابینا محشور کنیم.
موفق باشید
سلام دوست بزرگوار وعزیزم
چقدر خوب که خداوند منو با این سایت و دوستان نازنینی چون شما آشنا کرد
بزرگترین سپاسگزاریم از خداوند هدایتم بود به مسیر مستقیم قوانینش
خدارو هزاران بار شکر که با هرکامنتی که میخونم دریچه ای از اگاهی برویم باز میشود
چه لذتی بالاتر از این
ممنونم که انقدر زیبا و واضح برایم توضیح دادید.
امیدوارم در پناه الله مهربان در کنار همسر عزیز ودخترانتون زندگی پراز ارامش ولذت رو داشته باشید
خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت