عمل به قوانین خداوند، چگونه زندگیمان را متحول می کند - صفحه 4
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/10/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-10-03 03:57:242024-10-03 04:02:26عمل به قوانین خداوند، چگونه زندگیمان را متحول می کندشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
استاد تو چند ثانیه اول استپ کردم فایل رو و خوشحالی ام رو از بابت شنیدن و دیدن شما ابراز کنم و واقعا قدردانی کنم هم از شما و هم از خانم شایسته ،شما دو عزیز بزرگوار،زندگیم و شب و روزم شده شکرگزاری و حال خوب،رب العالمین همیشه نگهدارتون باشه.
حالا ادامه….
لیلای عزیز سپاسگزارم از این کامنت پر بارت
استاد جان سپاسگزارم از این فایل که خلاصه دوره ها و مخلص کلام بود.
قانون اینه که هر کسی 100 درصد نتایج رو خودش خلق میکنه.
قانون میگه هر کسی هر جا هست و هر کاری داره و هر مقدار پولی که داره و هر وضعیت ارتباطی که داره و هر چی و هر چی رو خودش فقط خودش فقط خودش ساخته و هیچ کس و هیچ چیزی و هیچ جایی و هیچ هیچ هیچ بر او اثر ندارد و هر چی ساخته خودش ساخته.
منم که مثلا با این تفکر که حرف مردم مهمه ،هر چی ایده رسیده یا هر آرزویی رو بی خیال شدم و خاکش کردم و هنوز که هنوزه که 3 سال از آشنایی من با استاد میگذره ،هنوز نتونستم خلاص بشم و هنوز این سم بزرگ زندگی منو تو مشت خودش داره،نباید بگم قانون کار نمیکنه،قانون دقیقا داره درست کار میکنه ولی تو هنوز شخصیتت عوض نشده.
عزیز من حرف مردم باد هواست،حرف مردم در هر صورت هست،حرف مردم به تو ارتباطی نداره،حرف مردم اثری بر تو نداره.
دلیل اینکه حرف مردم برات مهمه اینه که خودت برای خودت اهمیت قائل نیستی،خودت با دست خودت لیاقت خودت رو آوردی پایین.آخه چرا برای خودت اهمیت قائل نیستی،کی از تو مهم تره
تویی که مستقیم با خدا در ارتباطی و هر چه داری از او داری .پس به او ایمان راستین بیار و توکل کن و حرکت کن.
تویی که خالق زندگی خودت هستی ،موانع رو از ضمیر ناخودآگاه خودت بردار،با خودت بنشین فکر کن که فقط خودت و خدای خودت بمونه و بقیه همه بیرون چی میشه؟غیر خدا رو از درونت پاک کن.درونت تا تمیز نشه بیرونت خبری نیست.
درونت رو فقط از خودت و خدای خودت پر کن.فقط و فقط به این دو اهمیت بده و هر چه خودت رو به سمت الله سوق بدی،باز از بند کلی مسئله رها میشی.
این فایل رو چند بار باید ببینم و گوش بدم و بنویسم.
سپاسگزارم
سلام به استاد عزیزم وخانم شایسته گل و
سلامی گرم به تمام دوستان عزیزم دراین سایت ولیلای عزیزم
لیلا جان واقعا ازت سپاسگزارم اینکه از نتایج ومسیری که رفتی نوشتی چقدر من ایمانم قوی تر شد چقدر خوشحال شدم که الان چقدر نعمت داری و چقدر حالت خوبه
از تک تک وسایلی که داری الان از اونموقع که بخاطر یه تیکه کره شکر گزار بودی
من باتمام حرفهای استاد درمورد شما اشک ریختم اشک شوق
وبه خودم گفتم ببین میشود برای لیلا شده برای توهم میشود فقط باید ادامه بدی
لیلای عزیزم بابت همه نعمتهای که الان داری از مادی ومعنوی از روابط زیباوعاشقانه ات از خانه وسایل زندگیت خداروشکر میکنم و چقدر به من امید داد که میشودمن از شما بی نهایت سپاسگزارم ازاینکه این کامنت نوشتید وباعث شد هم ایمان من بیشتر بشه هم استاد بیان و فایل بذارن واین همه صحبتهای خوب درمورد قوانین رو بزنن
امروز تو ستاره قطبی نوشتم که خدایا بمن درک بهتری از قوانین بده میخوام بهتر درکش کنم میخوام حرفهای استاد رو بهتر بفهمم وخداوند چقدر زود اجابت میکنه چقدر امروز آگاهی بمن داد
استاد عزیزم زمانی که شما صحبت میکردید درمورد کامنت لیلای عزیز این الهام شد بمن وچقدر من خوب حسش کردم که این حرفها از طرف خداست خوب گوش بده من تو خیلی از فایلها شنیده بودن که شما گفته بودید بچه ها حرفهای منو مثل وحی منزل بدونید ولی واقعیت هرچی سعی میکردم نمیتونستم خوب متوجه اش بشم درکش کنم
ولی امروز این حس واقعا داشتم و وسطای فایل اینو خوب درک کردم
استاد عزیزم ما بچه های سایت مثل کبوتر جعل هستیم هیجا نمیریم هرکی اومد تو این بهشت محال بیرون بره اگه که دیگه خودش نخواد حتی اگه شما نباشید بااینکه کلی دلمون براتون تنگ میشه ولی من خودم بشخصه بااینکه کم کامنت میذارم ولی هرروز چندساعت توسایتم
خیلی وقتا کم آوردم ولی بازم موندم تازمانی که نفس میکشم هستم تا همه چیزو تغییر بدم
استاد چقدر این حرفتون به عمق جانم نشست و من صدرصد باورش دارم که هروقت سوالی درخواستیدارید هدایت از سمت خداوند میاد
راهها گفته میشود
یادم به اون چهار سال پیش افتاد که هنوز با شما آشنا نشده بودم یکی از فامیل به من حرفی زد که خیلی احساس بدی بهم دست داد
که چرا من لایق نیستم یعنی چرا اینجوری اولش خیلی غصه خوردم ولی بعد از خدا خواستم چرا باید زندگی من اینجوری باشه یعنی من لایق یه زندگی خوب نیستم لایق آرامش ثروت رابطه عاشقانه نیستم
یه روز که داشتم با خدا حرف میزدم قبلا کتاب اسکاول شین خونده بودن که مردم میرفتن پیش این خانم ومشکلاتشون میگفتن و راهنما یشون میکرد و همون جوری که داشتم قرآن میخوندم یاد پیامبر اسلام افتادم به خدا گفتم
کاشکی من اون زمان بودم میرفتم این سوالاتی که توذهنم هست از پیامبر میپرسیدم یا این خانم اسکاول شین بود هیچوقت یادم نمیره این حرف چقدر واضح این درخواست کردم کاشکی یکی بود میتونستم سوالاتم بپرسم
قبلش بگم چند سال قبلتر ازاین درخواست من تو تمام دعاهام فقط این جمله رو میگفتم وقتی توسجده بودم سرنماز خدایا منو به راه راست هدایت کن بعد که فکر میکردم میگفتم خوب اینهمه خواسته داری چرا فقط این به زبون من میاد من اعتبار این جمله رو فقط فقط فقط به خداوند میدم وازش سپاسگزارم و خداوند چه زیبا پاسخ میدهد به فرکانسهای من و چه دقیق
الان که به گذشته فکر میکنم میبینم که خداوند همیشه بوده وداشته منو هدایت میکرده
وچقدر زیبا مستقیم من رو به شما استادعزیزم هدایت کرد
وهمیشه سپاسگزارم
واز شما استاد عزیزم سپاسگزارم که هستید من هرروز تو دفتر سپاسگزاریم بابت وجود شما درزندگیم سپاسگزارم
خیلی مقاومتها هست که هنوز نذاشته به اون نتایج دلخواه برسم ولی من از شما یاد گرفتم که این یک مسیر تکاملی هست من درحال پیشرفت ویادگیریم
مثل همون موقع که چند سال طول کشید تا من آماده بشم برای بودن درمسیر توحیدی وباشما
یاد گرفتم ودارم تمرین میکنم که عجله نکنم برای رسیدن به خواسته هام مهم احساس خوب داشتنه که منو به خواسته ها میرسونه
یاد گرفتم روز شماری نکنم مسیر سخت نکنم
دارم هرروز تمرین میکنم که اینها رو اجرا کنم
وقتی هرروز این آگاهی هارو مرور میکنم
خداوند هم کمکم میکنه زمانی که حالم بده با دیدن یه پرنده که در تراس میشینه یا صدای بلبل حالمو خوب میکنه
هرچقدر من بیشتر توجه کنم بیشتر چیزهای رو بمن نشون میده که حالم بهتر بشه
وقتی کامنت لیلا عزیز رو میخوندید در مورد اونموقع که بخاطر کوچیکترین نعمتها شکر گزار بودن برای گلهای سبز برای تراس دیدم من هم اینها رو دارم
تراس که همیشه بابتش خداروشکر میکنم وخجالت نمیکشم ازاینکه اینجا بنویسم من الان مستاجرش یه ماشین لباسشویی دارم که خشک کنش سوخته مجبورم با دست آب بکشم لباسارو میگم خداروشکر که قسمتی که لباسها رو میشوره سالمه میگم بعدا که لباسشویی خریدم چقدر شکر گزار و سپاسگزارترم واین حالمو خوب میکنه
استاد عزیزم همین آروی که میبینم که الان نشستین چقدر ایمانم قوی تر میکنه که درخواستها اجابت میشود بشرطی که حالم خوب باشه بشرطی که از داشته های الانم لذت ببرم
با حال بد افسوس غصه خوردن فقط پایین تر میرم
با تحسین با خوشحالی برای نعمتهای دیگران باعث میشه که احساسمون خوب بشه واین باوره که باعث میشه به احساس خوب برسیم که اگه این دوستم تونسته منم هم میتوانم این نعمت رو داشته باشم
خداروشکر میکنم که تواین مسیر خداوند منو قرارداد وبرمن منت گذاشت چون خداوند میخواد که ما به همه خواسته هامون برسیم مارو هدایت میکنه
قبلنا اگه کسی چیزی رو که من میخواستم داشت من غصه میخوردم آخرشم میرسیدم به اینکه شاید من لیاقتشو ندارم
ومن به همه چیز شک کردم همه چیز رو عامل دونستم جز افکارم باورهام
هنوز هم مقاومت دارم قشنگ حس میکنم که دوست ندارم یه سری باورها رو بپذیرم شاید بگم وای چقدر خوبه آره همینه درسته ولی تودرونم هنوزشک دارم وذهنم هنوز هماهنگ نیست باهاش
ولی بقول شما استاد یکجایی این باورها میریزن وکم کم جاشون باورهای خوب پر میکنه فقط من باید بپذیریم که این روند تکامل نیاز داره مقاومتها کم کم از بین میره
و من راهی جز این ندارم برای تغییر زندگی
این تنها راه تغییر زندگی هست
وقتی قانون تکامل رو بیشتر درک کنم حالم بهتره دیگه عجله چرا دیر شد نمیشود جواب نمیدهد از ذهنم میره
بقول شما استاد هرچیزی قابل یادگیری هرچیزی با تکرار تمرین میتونیم توش بهتر بهتر بشیم
استاد یکی از آرزوهای من اینه که یکروز از نتایج بزرگی که گرفتم برای شما کامنت بذارم وشما مثل کامنت لیلای عزیز درمورد کامنت من هم صحبت کنید این واقعا خواسته ای که باتمام وجودم میخوام
از الان تاابد از شما سپاسگزارم که مسیر درست زندکی کردن رو به ما آموختید
از خداوند خواستم که مثل شما بتونم توحیدی زندگی کنم
استاد عباسمنش عزیزم بابت تمام فایلهای که آماده کردید بابت تمام محصولات که هرکدوم سرشار از آگاهی نابه سپاسگزارم
از مریم عزیزم بابت تهیه فایلهای سفر به دور آمریکا وسریال زندکی دربهشت بی نهایت سپاسگزارم
خداوند بشما سلامتی بیشتر وبیشتر عطا کند
واز دوست خوبم بخاطر کامنت تاثیر گذارش بی نهایت سپاسگزارم
سلام استاد عباسمنش و استاد شایسته عزیزم
خدا قوت.
من تو کامنت خانم لیلا بشارتی هم نوشتم که اومدم کامنت ایشون رو تو دفترم نوشتم و جاهای جالبش رو با خودکارای رنگی نوشتم و روزی یه بار میام میخونم
و به یاد میارم که باید شکرگزار لحظه به لحطه زندگیم باشم و دارم از مناجات با خدای خوبم لذت میبرم.
لیلا جون اومد دلی برامون کامنت نوشت و این کامنت قراره زندگی هزاران هزار نفر رو عوص میکنه.
و اخلاصش باعث شد شما بیایین درباره کامنتش حرف بزنید.
خدایا شکرت مارا در مسیر درست قرار دادی.
ممنونم از لیلا جون که هدایت شد و اومد شرح حال خودش رو نوشت وقراره در کنار هم کلی معجزات رو دریافت کنیم.و تجربه کنیم اون معجزات رو.
و کلی اتفاقات خوب رو در کنار هم تجربه کنیم.
هنوز کامل حرفهای استاد رو گوش ندادم ولی اینقدر دوق داشتم که دوست داشتم بنویسم.
ممنونم استاد
ممنونم استاد شایسته عزیز
ممنونم لیلای عزیزم
در پناه خدا شاد و موفق وسربلند باشین.
سلام به استاد عزیزم
فایل رو هنوز کامل نگاه نکردم (اواسط فایل هستم) تا اینجای کار که تحریک شدم بیام کامنت بذارم و سوالمو بپرسم..
استاد خیلی حرف و تشکر و توضیح و خلاصه همه چی هست بخوام بزنم، اما نمیخوام از اصل چیزی که سوال شد برام و خیلی نکته مهمی دونستمش که اومدم سریع بپرسم، دور بشم و فراموشم بشه یا دچار نقص و اختلال بشه.. و الا کلی حرف برای گفتن هست بخوام بگم..
سوالی که بعد از شنیدن جمله چه حرف و احساسی از طرف خداس و چه احساسی و حرفی از طرف شیطان، این ذهنمو مشغول و کنجکاو کرد که، آقا تا اینجای حرفی که زدید درست و همونطور که همیشه هم گفتید چندین بار توی فایلای مختلف، که نگاه به احساستون کنید و ببینید احساستون چیه و چی میگه، اگر آرامش هست خداست اگر ناآرامی و تنش و نگرانی هست یعنی از جانب شیطانه، تا اینجای قضیه میگیم درست استاد، خیلیم عالی جای سوالی هم نمیمونه و خیلی روشن و واضح هست، اما چه الان چه هر وقتی دیگه میتونم بگم یه چیزی ذهنمو خیلی مشغول کرده در مورد این حرف و شایدم هیچوقت نپرسیدمش و یا اصلا توجه به حد کافی نکردم به این موضوع و شایدم موقعش الان بوده نمیدونم..
سوال این هست که :
از کجا بدونم اون چیزی اون مسیری اون فکری اون عملی، که این احساس خوب (خدا) و یا احساس بد (شیطان) در موردش توی وجودم شکل میگیره و رخ میده، کار (چیز) درست یا غلطی هست؟؟ بهتر بخوام توضیج بدم و بازش کنم، اینطور هست که منظورم این هست که شاید اون فکر یا عمل یا تصمیم یا هرچیزی که هست درونم، کار اشتباهی باشه، یا شایدم درست باشه، و ذهن آدم بخواد گولش بزنه (یعنی همون شیطون) و بخواد واست خوب و درست و خداگونه جلوه اش بده و برعکس ، کاری که درسته واقعا و از جانب خداس، بازم شیطون بخواد یه جوری خرابش کنه و بد و ناصحیح جلوه اش بده و این وسط منه نوعی بمونم گیج و مبهوت و سردرگم که چی درسته و چی غلط اصلا این وسط!
و اصلا آیا سیستم و ساز و کار خدا اینطور هست که همچین چیزی رو بصورت پیشفرض و دیفالت خودش رهبری کنه و درون منه بنده اش اینو حل کنه و به قولی به سمت خیر پیش ببره و منو هدایت کنه؟؟ چون طبق گفته شما اینطور تصور کردم خدارو که توی هر فضا و فرکانسی که باشم (که معمولا هم اکثر مواقع و اکثریت جامعه راهو گم میکنیم و فرکانس هامون همیشه خوب و خدایی و در مسیر صحیح شاید نباشه) طبق اون فرکانس های غالب و احساساتی که بر من غالب هست و شاید مدت زمان زیادی بوده باشه که آدم حالش خوب نبوده بنا به دلایل مختلف، آیا خدا اینطور هست که طبق قانون و اون احساسات من و فضایی که مدتی توش بودم، آیا میاد منو هدایت میکنه به سمت بدبختی بیشتر و مشکلات و مسیر فرعی و کج، یا نه اون کلا میاد منو به سمت خیر مطلق و مسیر هموار و خوب و خداگونه خودش هدایتم میکنه و همیشه خیر و صلاح منو میخواد؟؟ (اینم میدونم و از فایلای قبلاتون یادم هست که میگفتین خدا اصلا چیزی رو واسه کسی نمیخواد، که بگیم خدا خیر و صلاح بنده اشو میخواد یا نمیخواد، اون فقط نگاه میکنه ببینه توئه بنده اش چی میخوای! )
با تفکر بیشتر هی خب ذهنم داره میگه بازم ساده ترش کن و میتونی ساده تر بپرسی :) ، استاد به عبارت ساده تر، ببینید شما همیشه میگید که از کجا بفهمیم که در مسیر درست هستیم یا غلط، تصمیم درستی دارم میگیرم یا غلط، چمیدونم راه و حتی شهودی که در من شکل گرفته درسته یا غلط، و همیشه میگید که به احساستون نگاه و توجه کنید، اگر آرامش هست یعنی در مسیر درست (خدا) هستی اگر ناآرومی و نگرانی و استرس درش هست یعنی در مسیر غلط و شیطان هستی، ولی اینش به نظرم بخش سخت قضیه هست که اوکی چیزی که میگید درست و قبول، اما از کجا بدونم که اون احساس آرامش یا تشویش در مورد خود اون موضوعی (میخواد یه فکر باشه یا عملی باشه یا تصمیمی یا هرچیزی) که براش در من حسی رخ داده، اصلا اون فکره یا عمله یا هرچیزی که هست درسته یا غلط؟؟
استاد هی دارم بازم مرور میکنم حرفمو میبینم ای بابا انگار درست منظور و لپ مطلب رو نرسوندم و شاید مثال بزنم بهتر باشه :)
مثال میزنم: فرض کنید یه دزد مثلا با احساس خوب میخواد دزدی کنه و طبق قانون چون در فضای فرکانسی نامناسب قرار داشته و دچار کمبود و هر چیز بد دیگه ای فکرشو بکنید بوده، مسلما اتفاقات بد و کمبود های بیشتر و زندگی پردردسری رو واسه خودش رقم میزنه ولی چی، مثلا ورمیداره با احساس خوب و اطمینان خاطر از فلان کار ناصحیح (از دید جامعه و ما مثلا و شاید از دید خودش درست باشه! ) به قضیه نگاه میکنه و میگه اوکی احساسم که خوبه! پس خدا هم میخواد که من این کارو انجام بدم و چه بسا طبق قانون مسیر هم خیلی براش هموار باشه و عین پوست خیار دزدیشو بکنه و به هدفش هم برسه! :)
از طرفی یه فرد دیگه که آدم درستیه و خیلی خوب و مفید و درستکار و یه آدم عادی و سر به راهه، در مورد یه موضوعی میخواد نگاه به احساسش کنه و ببینه آرومه و خداگونه هست و در مسیر درست میخواد قدم برداره یا نه، و آرامشی هم در وجودش شکل گرفته باشه و بخواد بهش عمل کنه و قدم برداره، حالا این وسط ممکنه اون موضوعه اصلا چیز درست و جالبی نباشه، من میخوام اینو بدونم استاد که آیا این وسط اون خدایی که داریم مارو هدایت میکنه به چیزی که خیره و گزندی به ما نمیرسونه و واقعا الهی و درسته، یا نه ممکنه ما از درست یا غلط بودن اون موضوعه که در موردش نگاه به احساسمون کردیم، بی اطلاع بوده باشیم و ندونیم کار درستی هست یا نه، و با توجه کردن به احساس مثلا خوبمون دچار گمراهی بیشتر و بدبختیه بیشتری بشیم؟؟؟ در هر دو مثال فرض رو بر این میذاریم که بی اطلاعیم و نمیدونیم و آگاهی نداریم که فلان کار یا موضوعی رو که میخوایم نگاه به احساسمون کنیم در موردش، اصلا صحیحه یا غلط!
امیدوارم خوب توضیح داده باشم و چیزی که از درونم تراوش کرد و به نظرم مهم اومد رو خوب بیان کرده و پرسیده باشم.
ممنون میشم توضیح بدید استاد.
فایل رو کامل نگاه کردم الان و احساس کردم باید کامنتم و سوالم سره جاش باشه..
سوال ها و مطالب بیشتری برای گفتن و پرسیدن دارم که شاید در کامنتهای بعدی در همین فایل بپرسم.
سپاسگزارم.
Heart
سلام
رضای عزیزم
چندتا مثال میزنم امیدوارم که موضوع رو درک کنی اگرم بازم نکردی به کارکردن روی خودت ادامه بده صد درصد بعدها به پاسخ سوالت در بهترین زمان هدایت میشی.
شما مثال دزدی با حس خوب روزدر ومن میگم مثلا فرض کن یه نفر اقا میخواد به همسر یک اقای دیگه تعرض کنه واز اینکار لذت شهوانی زیادی هم میبره وحس خوبی داره …
یه نفر با حس خوب میاد هرروز کلی مشروبات الکلی میخوره واز خود بیخود میشه وحس خوبی داره …
یه نفر میاد هرروز کلی غذاهای مضر به بدنش میرسونه وبا خوردنش لذت میبره وحس خوبی داره ..
یه نفر میاد خودش رو از پشت بوم خونه پرت میکنه پایین چون میخواد لذت پرواز رو تجربه کنه وبا مخ میاد زمین.
یا یه نفر میاد توی جامعه ای که همه پوشش دارن لخت میره بیرون ومیگه حس من حس آزادی ورهاییه وحسم خوبه
ویا یه نفر با سرعت 140 تا به بچه 5سالش اجازه میده سرش رو از سانروف ماشین ببره بیرون ومیگه بزار بچم عشق کنه وچون بچم خوشش میاد پس کارم درسته.
یا یه نفر میاد طلا وجواهراتش رو میزاره جلوی در خونه ومیگه من توکلم بخداست وهیچ کس دست به طلاهای من نمیزنه وصدها مثال دیگه …
به تمام این مثالها خوب فکر کن رضا جان اونوقت متوجه تفاوت احساس خوب واقعی
که از طرف خداست وطبق قوانین هست میشی با حس خوبی که توهم ذهنه وخلاف قاعده وقانون رفتار میکنی
ویه نکته ی مهمی که خیلی بهت کمک میکنه مرز بین حس خوب درست وحس خوب نادرست رو روشن میکنه اینه که این رفتار از چه باوری نشات میگیره از باوره کمبوده یا باوره فراوانی وحس لیاقته یا حس بی ارزشی طبق قانون طبیعته یا خلاف قانون طبیعت طبق قانون سلامتیه یا خلاف قانون سلامتی خلاصه اینکه رفتارهای ما مهم اینه که از چه باوری میاد واینکه استاد دقیقا در یکی از فایلهای قدیمی به این موضوع اشاره کردن انشالله به این آگاهی هدایت بشین.
سلام به شما لیلا خانم عزیز و موفق، سپاسگزارم که پاسخ دادی و فکر میکنم شما همون عزیز موفقی هستی که استاد کامنتشو میخوند توی فایل مربوط به این صفحه، تبریکات صمیمانه و آرزوی موفقیت و رشد روزافزون برای شما و خانواده گرامیتون از خدای مهربون آرزو دارم.
راستش همون موقع که کامنت مینوشتم و سوالمو مطرح کردم هنوز حس میکردم و میکنم هنوز جای بیشتر باز کردن و توضیح بیشتر داره و میخواد هنوز، احساس میکنم یه چیزی کم داره و هنوز خوب مطرحش شاید نکرده باشم نمیدونم، شاید یه حس عجیب و گنگه درونم که درست و واضح نمیاد و نمیگنجه تو کلمات و روی زبونم..
یکم دقیق تر شدم توش به نظرم الان، ببینید من میخوام بدونم ممکنه احساسمون بهمون دروغ بگه؟
ممکنه واسه یه کاری یه تصمیمی بخوایم نگاه به احساسمون کنیم و از خدا کمک بخوایم بعد ببینیم اونطور که فکر میکردیم نبود و ضربه خوردیم و بفهمیم شاید تصمیمون اشتباه بوده و احساسمون حتی هرچند اگر خوب بوده ولی بهمون دروغ گفته؟
میخوام بگم واسه من پیش اومده و میاد، برای شما یا دوستان دیگه یا استاد رو نمیدونم.
میخوام بدونم ممکنه احساسی که فکر میکنیم از جانب خداست هم دچار اشکال و نقصان باشه؟ یا اصلا بالکل از جانب شیطان مثلا بوده و من/ ما به اشتباه فکر کردیم از طرف خدا بوده! ببینید من بحثم سر حس بد نیستا اصلا بهشم اشاره نکردم الان، بحثم سر احساس خوبه که میخوایم یعنی مطمئن بشیم از طرف خداس.
بارها شده تصمیمی خواستم بگیرم یا گرفتم و هدفی داشتم و خواستم کارامو جلو ببرم و یه قدمی بردارم و حرکت کنم برای تصمیم مهمی، و احساسمم خوب بوده و خوبش کردم حتی که بدونم با آرامش و درسته، اما نتیجه خوب نبوده و یا بعضا بد و مضر هم بوده. توی فایلهایی بعضا دیدم و یادمه از استاد که گاهی به همچین مسائلی اشاره داشتند، مثلا میگفت گاهی آدم تصمیمی میگیره و قدمی برمیداره و اصلا نتیجه شاید خوب از آب در نیاد! چه اشکال داره درسشو میگیره آدم و بعد بهتر عمل میکنه یا جور دیگه و با تصمیم بهتر و متفاوت تری عمل میکنه (حالا من منظور و لپ کلام استادرو گفتم نه اینکه بگم دقیق این حرفارو زد که من الان نوشتم، اما منظور حرفش این بود
و مطمئنا شما و دوستان میدونین و دیدین و شنیدین اینو)، حالا من میخوام بگم و حرفم اینه، البته بخشی از حرفام اینه که، اومدیم یکی از این احساسا و کارا و تصمیمات که خواستیم از این حس کمک بگیریم، بدجوری به ضررمون تموم شه و شاید یکی چنان ضربه یا ضرباتی بخوره که بدجوری گرون پاش تموم بشه و نتونه بلند شه دیگه! چه بسا جونشو از دست بده! یه ضرب المثل یادم میاد میون این حرفام، که حتما شنیدین میگن چیزی که مرا نکشد، قطعا قوی ترم خواهد ساخت! حالا من که نه میخوام و نه زیاد به این صحبتا و تکه کلام ها و ضرب المثل ها و چمیدونم احادیث و اینها هیچوقت نه زیاد بها دادم و نه اهمیت میدم به اون صورت، مثل خود استاد و شاید شما یا خیلیای دیگه که شاید واسمون مهم نباشن کما اینکه استاد هم تو خیلی از فایلا و حرفاش بعضا اشاره داشته به اینکه حرفای جامعه و احادیث و ضرب المثل های عامیانه و توی جامعه ققط صرفا یه حرفن که دهن به دهن گشته و جا افتاده میون مردم و شاید اصلا درست هم نباشن خیلیاشون، ولی منظور..
بگذریم..
خلاصه میخوام بگم طبق حرفی که بالاتر بیان کردم، شاید کسی اینقدر بلا سرش بیاد و تصمیمات اشتباه بگیره سر همین نگاه به احساسش کردن و نتیجه عکس دادن و ضربه خوردن، که اصلا عطای هرچیزی هر تصمیمی رو به لقایش ببخشه و بیخیال زندگی بشه و یا باورش بشه که بابا اصلا اینطور نیست انگار که شنیده! و خب ممکنه بیخیال زندگی بشه و از زندگی حتی سیر بشه طرف و چشم امید به همچین حرفی دوخته بوده از کسی که آدم موفقیه و به هرچیزی تو زندگیش خواسته رسیده و استاد شده به قولی.
ممکنه قانون برای همه جواب نده؟ یا اینطور بگم برای هرکسی یه جور حاص و متفاوت عمل کنه؟ من طبق حرفای استاد میگم بازم آره، چون فرکانس ها و برداشت ها و شخصیت آدما متفاوت و متنوعه، ولی خب این وسط میگم ممکنه یه فردی که خیلی بلا سرش اومده و دیگه به قولی به اینجاش رسیده یعنی به مویی بنده زندگی و همه چیش! وقتی دل خوش کنه به همچین مسیری و حرفایی و آدمی برای الگو و مثال قرار دادنش، و جواب نگیره و ببینه همه چی اشتباهه انگار براش و ضربه بخوره بازم دوباره و دوباره، خب دیگه چی میمونه؟ :)
تمام این صحبتا رو بر فرض مثال زدم و حالت بدشو در نظر گرفتم، و الا منکر خوش بین بودن و خوشبینی نمیشم، ولی هم تو کامنت قبل و هم اینجا فردی رو در نظر گرفتم که فرضش کنین زندگیش بسته به مو ایه و مدت زیادی توی فصای نامناسب و فرکانس های غالب بد بوده باشه..
اصلا هی سوال تو سوال پیش میاد واسم باورتون نمیشه :) هرچیزی پیش میاد، حرفای استاد هم در کنارش میادا، هی گاهی جواب میدم اما بازم بیشتر و بیشتر میشه و ساکت نمیشه ذهنم، بخاطر همینه که خیلی وقتا سوال دارم و دنبال جواب میگردم، چون بخدا من فایلا و حرفای استاد رو از همون 8 سال پیش خوردم و با تک تک سلولام گوش میکردم میدیدم و زمزمه میکردم و دنبال میکردم، زندگی کردم باهاشون بخدا دورانی رو، هنوزم همینطورم ولی کمتر و نه مثل قبل، چون نتیجه نگرفتم و نمیگیرم یعنی، قصدمم از تمام کامنت نوشتنام و دنبال کردنام همینه، چون میتونم بگم راه برگشت ندارم و پلای پشت سرم یه جورایی خراب شدس به اصطلاح و انگار نمیتونم بیخیال بشم و برم جدا بشم و مسیرو که اینهمه زحمت کشیده بودم و جزئی از زندگیم و پوست و استخونم شده رو ول کنم، همش درونم میگه نه اشکال نداره بالاخره میفهمیش بالاخره پیداش میکنی بالاخره تو هم نتیجه میگیری! اما کیشو نمیدونم و این یعنی خودِ مرگ! خودِ دق! خود شکنجه! :)
اصلا به کجا رفت صحبتا عجب شیرجه ای زدم درونم و چه چیزایی اومد خدای من باور کنید خودم مبهوتم الان..
توی تمام حرفام و سوالام و پیگیریام یه چیزو خوب میدونم و میفهممش، که اینو خوب میدونم یه مشکل بزرگ دارم! یه جای کار، یه چیزی که کمه و لنگه! نمیفهممش و درکش نمیکنم و بدتر، پیداش نمیکنم!!! اون مساله اصلیه منه، حتی درونم خیلی خوب و واضح بهم میگه همیشه و حتی الان، که اونو پیداش کنی و حلش کنی تمامه! جواب همه چیزو میگیری و تو هم میشی استاد حل مساله و عین موشک کروز رشد میکنی و موفق میشی!!! 8 ساله پیداش نکردم..
چی بگم.. :)
اون کامنت قبلیم و مباحث مطرح شده رو بیشتر بخاطر ابعاد دیگه و جنبه های دیگه خواستم پرسیده باشم و دوست داشتم استاد درکش کنه و شاید هم از توش نکات مهم و زیاد و قابل بحث رو مطرح کنه، چون حسم بهم اینو میگفت که تو بپرس حتی اگر درست و کامل هم مطرحش نکرده باشی اما خوبه و اون چیزی رو که باید دریافت کنه و بگیره توش استاد، میگیره.
در مورد اون فایلی که اشاره کردی آخر کامنتت لیلا جان، خودم پیداش کنم که خیلیم خوب و عالی و فبها، اگر نه اگه لطف کنی اسمش یادت اومد و یا به پستت خورد بهم یادآوری کنی ممنون میشم واقعا عزیزم.
سپاسگزار خدای عزیزم، استاد و خانم شایسته مهربان و نازنینی چون شما و همه دوستان با محبت هستم.
Heart
سلام آقارضای عزیز
وقتی دیدم لیلا جان به سوال شما جواب دادن گفتم دیگه لابد پاسخ سوالتون و گرفتید
اما وقتی تو پاسخ لیلا جان دیرم نوشتید که 8 ساله تو این وضعیت هستید که :
(( راه برگشت ندارم و پلای پشت سرم یه جورایی خراب شدس به اصطلاح و انگار نمیتونم بیخیال بشم و برم جدا بشم و مسیر و که اینهمه زحمت کشیده بودم و جزئی از زندگیم و پوست و استخونم شده رو ول کنم، همش درونم میگه نه اشکال نداره بالاخره می فهمیش بالاخره پیداش میکنی بالاخره تو هم نتیجه میگیری! اما کی شو نمیدونم و این یعنی خودِ مرگ! خودِ دق! خود شکنجه! ))
و گفتی یه جای کارم ایراد داره که اون ترمزه رو کشف نمیکنم که چرا نتیجه نمیگیرم ، دیدم منم همین سوال شما رو دارم و اصلا امروز داشتم به همین فکر میکردم و برای خودم راه حل هایی که به ذهنم میرسید طراحی میکردم مثلا سه چهار روزه تقریبا تمام روز چسبیدم به سایت و کامنت خوندن و تو عقل کل گشتن تا جواب سوالم و بگیرم یا نشونه ای ببینم ،
یا
مثلا به این فکر کردم که باید چند روز هیچ فایلی گوش ندم و هیچی نخونم و ذهنم و خالی و آزاد بزارم و از خدا بخوام حالا تو این خلاءی که ایجاد کردم خودش جواب سوالم رو بده
ولی گفتم این روش رو هم چند وقت پیش امتحان کردم نتیجه نداده
من تقریبا تمام دوره های استاد رو خریدم
حتی دوره کشف قوانین که ترمزها مو کشف کنم و برطرف کنم نشد
دوره حل مسائل ، بازم نشد
روانشناسی های ثروت هر سه، بازم نشد
احساس لیاقت، نشد
و الان دارم قدم ها رو دوره میکنم
نشونه های نسبتا خوبی هم دیدم تو کامنتها ولی باز هم انگار راضیم نکرد و جواب اصلی نبود
ولی یه چیزایی فهمیدم که ممکنه یه کمک کوچیک به امثال ما بکنه
از اون اشتباهات بزرگ که میگید ممکنه آدم رو نابود بکنه ولی اولش با احساس خوب انجام میده من دارم که مثل خوره داره وجودم رو میخوره
پولی که حاصل دسترنج 21 سال زحمت شبانه روزیم بود سر دلسوزی بیجا و ترس و …. قرض دادم به شخصی که چند ماهه، پس بده و الان بیشتر از دو ساله که یک ریال نداده
اون لحظه که داشتم چنین تصمیم اشتباهی میگرفتم احساسم زیاد بد نبود
حتی یادمه بعد نماز صبح بود به خدا گفتم من این پول رو به تو قرض میدم چون خودت تو قرآن گفتی
من ذاالذی یقرض الله قرضاً حسنا….
کسی که به خدا قرض نیکو دهد … و..
تو خلف وعده نمیکنی ولی بنده ت ممکنه بکنه
پس من به تو قرض میدم
و اگه حتی اون طرف هم نداد تو باز هم از این پولها به من میدی
یعنی فکر میکردم با ایمان و باور فراوانی دارم این کار رو انجام میدن
ولی الان بعد از دو سال ریشه ی اصلی علت اون کار رو میفهمم
اولش ترس بود
دومیش این بود که اون زمان من بینهایت بدنبال اثبات کردن خوبی خودم به اطرافیان بودم و به همه عالم و این کارم یه ریشه ش تایید طلبی بود
سوم سوراخ بودن سطلم و دوست نبودن با پول
چهارم احساس لیاقت نداشتن
یعنی باورتون نمیشه من سر همین اثبات خودم به دیگران باز پول زیادی به کسی قرض دادم که همسر پرتوقع و ازخودراضی ای داشت اما وانمود میکرد که بخاطر مسائل کاری چک داره و قرض و قوله و… و من سر دلسوزی و باز هم ثابت کردن خوبی خودم پول قرض دادم و بعد دیدم به اندازه همون پول ایشون برای خانمش 4 تا النگوی طلای سنگین خرید ماشین ظرفشویی خرید دکوراسیون خونه شون و عوض کرد و…
چرا اینا رو گفتم؟
چون دیدم با مثال بهتر متوجه میشیم
من اون زمان میگفتم بابا کاسب حبیب خداست
من قرض الحسنه بدم خدا ده برابرش و برمیگردونه
و با این افکار میخواستم خودم و گول بزنم که احساسم و خوب نگه دارم که پشیمون نشم و اون کار اشتباه رو انجام بدم و خوبی خودم رو ثابت کنم
یا مثلا تو مثال اولی که لیلا جان زدن ، مردی که مثلا با احساس خوب رابطه نامشروعی رو با یک زن شوهردار برقرار میکنه
خب احساسش خوبه اونموقع
مثالش رو در یکی از آشناها دیدم که البته همه ی فامیل شون دیگه الان فهمیدن ، ایشون استدلالش از برقراری رابطه با خانم هایی که شوهر داشتن ولی از زندگیشون راضی نبودن این بود :
یعنی خودشون و اینطوری گول میزدن که عذاب وجدان نگیرن که:
هزاران زن هستن که با شوهر خودشون احساس محرمیت و هم زبونی ندارن ولی با یه مرد دیگه حالشون خوبه
خب من باهاشون در ارتباطم و حالشون و خوب میکنم ، اونا هم سر زندگیشون و بالا سر بچه هاشون هستن و زندگیشون از هم نمی پاشه تازه ثواب هم داره بچه ها بی مادر نمیشن
می بینید؟؟؟
با احساس خوب این کارها رو انجام میدادن
حالا ریشه ش در چیه؟؟؟
ریشه ش در این بود که همسر ایشون از خانواده مشهور و ثروتمندی بودن و داماد این خانواده بودن بهشون اعتبار میداد و نمیخواستن همسرشون رو که مشکل اخلاقی و جسمی داشت طلاق بدن و یه ازدواج درست داشته باشن و از راه درست نیازهای عاطفی و…شون رو برآورده کنن
از باور کمبود میومد
چون مدام فکر میکردن همه ی زنها یه ایراد بزرگ دارن و زن خوب اصلا وجود نداره
حالا من تا همین حد اطلاع دارم، بقول استاد ما تو فرکانس افراد نیستیم ببینیم با چه افکاری دارن زندگی میکنن
ولی
حرف لیلا جان درست بود
ریشه ی هر تصمیمی رو انقدر از خودمون سوال کنیم که برای چی میخوام من چنین کاری بکنم تا اصلش رو درک کنیم
نه اینکه صرفا اکتفا کنیم به احساس خوب
دیدیدکه در مثالهایی که زدم اون کارها با احساس خوب انجام میشد ولی نتیجه خوبی نداشت و اشتباه بود.
امیدوارم کمکی کرده باشم
و در ادامه کامنت قبلی باید یه نکته مهمی بگم که
بقول استاد
من فکر میکردم اون آدمها در حقشون ظلم شده و بد شانسی آوردن و در جای درستشون نیستن و بی عدالتی شده
و من وظیفه م درست کردن خرابی هاست
در صورتیکه
اون شخص دوم آدم بسیار خوب و خیر خواهی بود ولی باورهای اشتباهی داشت و کمک من هم به حل شدن مشکلاتش کمکی که نکرد هیچ شرمنده ی منم شد چون نتونسته بود سر موعد قرضش رو پس بده
ولی
در مورد شخص اول
اون آدم ته قعر چاه بدبختی بود و حقش هم بود چون مثل گداها مدام چشمش به دست این و اون بود و هنوز هم ته چاه بدبختی که لایقش بود مونده اگه صد نفر. دیگه هم دستش رو بگیرن هیچ سودی به حالش نداره
من یه روزایی نون نداشت بخوره دلم براش میسوخت پول میفرستادم میگفتم چند سیخ جیگر بخور چند ماهه گوشت نخوردی ، شلوار نداشت کفشش مدتها بود پاره شده بود همون یه دست لباس هم داشت ، پول نداشت کفش پاره شو بدوزه یه بار تو خیابون سگ بهش حمله کرده بود بخاطر پارگی کفشش نتونسته بود فرار کنه و جونش به خطر افتاده بود و هزار مشکل دیگه ، انقدر آدم نمک نشناسی بود که همه اون خوبی های من رو فراموش کرد و در جواب خوبی های من فحش و توهین نثارم کرد
البته که این آدمها خودشون رو تا آخر عمر از هر نعمتی محروم میکنن و چوب این ناسپاسی شون رو حتما میخورن
ولی من درس گرفتم که
هر کسی هر جایی هست حتی ته همون فاضلابی که ظاهراً حقش نیست ، جای درستشه
سلام دوست عزیز
استاد پاسخ دقیقا همین سوال رو در یکی از جلسات دوره دوازده قدم داده اند
دزد اصلا چرا دزدی می کنه؟
ریشه این کار حس کمبود، فقر و ناتوانیه
شاید ظاهرا باحس خوب که البته همین هم بعیده، بره دزدی اما ریشه این کار همون احساسات بدیه که چندتا رو گفتم
یا کسی که در رابطه خیانت می کنه شایدحس خوبی داشته باشه ولی ریشه این عمل احساس کمبود، عزت نفس پایین، لایق رابطه عاشقانه و سالم ندیدن خود و امثالهم هست، اگرچه در همان زمانی که به ظاهر و مثلا حس خوبی داره همزمان ترس و نگرانی و … هم داره
پس اساس این کارهای غلط احساس بد است
اگرچه ظاهرا در زمان انجام اون عمل با حس خوب همراه باشه
و خانم شایسته عزیز چه خوب در سرفصلهای این فایل نوشته اند که باید بدونیم دلیل رفتارهامون چیه؟ چرا اینکار از من سر می زنه ؟
امیدوارم همه به خودشناسی خوبی برسیم
سربلند باشید
به نام فرمانروای هستی
رضای عزیز سلام
از صبح که هدایت شدم به کامنت شما یه صدای درونی منو موظف کرده که برات بنویسم و به اندازه درک خودم جواب سوالت رو بدم از خداوند یاری میخوام کمکم کنه بتونم اونچه رو که فهمیدم در قالب کلمات درست بیان کنم.
اول اینکه بهت بگم مرز بسیار باریکی بین درک حقیقت قانون و اون چیزی که ما شنیدیم از استاد وجود داره، و همین مرز باریک باعث شده یه سری از دوستان نتایج غوق العاده ای از این آموزه ها بگیرند و یه سری ها هم نتونند به درستی درک کنند و از مسیر زده بشند و ادامه ندن.
من هم مثل شما چند سالی هست با این آموزه ها آشنا شدم ولی درکی که الان و این لحظه به لطف خدا دارم اصلا قابل مقایسه به حتی شش ماه پیشم هم نیست و دارم ذره ذره میفهمم اصل قانون چیه و شاید الان نتایج شگفت آوری ندارم که بخوام توی این سایت بیان کنم یا حتی وجه تمایزی بین من و اطرافیانم باشه ولی مسیر درست رو به تازگی پیدا کردم و همین که چرخ زندگیم روغن کاری شده، همزمانی های فوق العاده میبینم، نشانه های مالی خیلی بهتری نسبت به قبل خودم میبینم، عجله ندارم، حس آرامش رو پیدا کردم و هدایت های خداوند رو دارم حس میکنم نشونه اینه که تو مسیرم و واقعا نمیتونم پیش بینی کنم پنج سال دیگه یا حتی سال دیگه این موقع کجا هستم…
خداروشکر برای تا اینجای زندگیم و رشدی که داشتم و خوشحالم برای آینده ای که قراره بیاد…
رضاجان من تا پارسال که صحبت های استاد رو میشنیدم با این که حس خوبی بهم میداد ولی همیشه به درستی این آموزه ها شک داشتم و همیشه دوست داشتم مطمئن بشم که این مسیر خوش خیالی نیست و….
اینقدر ذهن من منطقی هست که همش دنبال دلیل بودم که مطمئن بشم و هرچی استاد میگفتن این آموزه ها رو مثل وحی منزل بپذیرید تا نتایجتون بیاد و بعد با اطمینان ادامه بدید ذهن من مقاومت داشت که از کجا معلومه حقیقت همینه!!!
تا اینکه هدایت شدم به مطالعه کتاب های سخت و پیچیده مربوط به سیستم عصبی مغز و ذهن که اصلا چطوری کار میکنه؟
اون چیزی که استاد با آزمون و خطا و تحقیق در قرآن دنبالش بود که مطمئن بشه رو من توی تحقیقات علمی دنبالش بودم، باید قانع می شدم باید مطمئن می شدم تا اینکه یک سال پیش به مطالعه کتابهای نویسنده ای آمریکایی هدایت شدم که دقیقا همین دغدغه اش بود که اصلا ذهن چیه و چطوری شکل میگیره!
یک ساله دارم کتابهای مختلفش رو که بسیار هم طولانی و پیچیده هستن رو مطالعه میکنم و تازه شاید دوماهه به رهایی رسیدم که آره همینه، قانونی که استاد ازش حرف میزنه پایه علمی داره و میشه توی علم اعصاب اثباتش کرد حالا نه دقیقا به اسم قانون جذب ولی در علوم مربوط به پیوندهای سیناپسی نورون های مغزی و شکل گیری ذهن دقیقا همین قوانینی که استاد میگن رو میشه اثبات کرد ولی اونحا به اسم قانون جذب و اینا مطرح نمیشه و گفته میشه موجب بهزیستی زندگی و تصمیم گیری های بهتر و اداره زندگی به طور دلخواه خودمون مطرح میشه که حالا اسمش اصلا مهم نیست مهم اینه که من الان دیگه مطمئــــــــنم سیستم مغزی ما دقیقا همین طور که استاد آموزش میدن کار میکنه رضاجان خیلی ذوق دارم خیلی علاقمند شدم به این حیطه و کشفیاتی که دارم بهش میرسم، خیلی ایده های نو دارم که واقعا میتونه تحول آفرین باشه ولی زمانی که من آماده ش بشم، اینقدر قوی بشم که بتونم به مرحله اجرا درش بیارم…
همینه اینا رو گفتم که بهت بگم برادر من مطمئن باش مسیرهمینه، حقیقت همینه، خداوند سیستم مغزی ما رو دقیقا با همین کارکرد خلق کرده و عاشق عدالت همچین خدایی هستم که واقعا مگه میشد جهانی رو آفرید با سیستمی از این عادلانه تر!!!!!!
هرکز نمیشد و خداوند عادل ترین فرمانروای دنیاست…
اما نکته اینه که ما باید بیشتر روی خودمون کار کنیم ما باید بیشتر سعی کنیم اون چیزی رو که استاد بهش میگه قانون رو درســــــــــت اجرا کنیم آره درست اجرا کنیم….
اصلا هم نگرانش نباش فقط ادامه بده مطمئن باش این آگاهی ها در بهترین زمانش دقیق توی وجودت مینشینه و نتایج رو میبینی فقط باید با حس خوب ادامه بدی بدون عجله…
من خودم هم دارم کتابم رو می نویسم در مورد سیستم مغز و حقیقت ذهن که چطوری شکل میگیره و عمل میکنه که انشالله در بهترین زمانش ارائه میدمش تا افرادی مثل خودم که اینقدر ذهنشون منطقی هست که باید حتما با علم بهشون اثبات کنی بپذیرند ذهن چیه و چطوری کار میکنه؟ اونوقت بهتر میتونن کنترلش کنن…
خوب خیلی پر حرفی کردم حالا برسم به سوال اصلیت ببین به نظر من و طبق مطالعاتی که من داشتم شما خیلی قانون رو برای خودت سختش کردی و میتونی راحت تر درکش کنی
نکته اول: طبق چیزایی که من بهش رسیدم با تحقیقات مربوط به حقیقت ذهن اول بهت بگم احساسات ما همیشه ما رو درست راهنمایی نمیکنند و تو اول باید بدونی سیستم احساست چطور کار میکنه 4 مورد داره روند شکل گیری احساس که به همین بسنده میکنم که ممکنه احساس تو ناشی از تجارب و مسیرهای عصبی و باورهایی باشه که در گذشته از کودکی تا به امروزت داشتی و صد در صد راهنمای مسیر تو نیست مثال از خودم میزنم که بهتر متوجه بشی، بببن من چند سال پیش قرار بود سفری با خانواده خودم برم به شمال و از اونجایی که مادرشوهری دارم که همسرش سالهاست فوت کرده و تنهاست خودم به شوهرم پیشنهاد دادم که مادرش رو با خودمون ببریم در صورتی که تفاوت اخلاقی و رفتاری واضحی بین خانواده خودم و مادرشوهرم بود و من با اینکه میدونستم اگر مادرشوهرم همراهمون باشه ساید مسائلی پیش بیاد یا خودم حتی راحت نباشم به شوهرم گفتم مادرشو ببریم و اون روزها احساسم هم واقعا خوب بود و فکر میکردم دارم با این فداکاریم یه کار خداپسندانه انجام میدم و گذشتو اون سفر هم تمام شد، شاید مسئله خیلی خاصی در اون سفر بین رو خانواده به وجود نیامد البته مشکلاتی بود و فقط یکم باعث حرص خوردن من میشد و گذشت تا اینکه چندماه بعد از اون سفر من که فکر میکردم چقدر حالا مادرشوهرم بیشتر دوستم داره و برام ارزش بیشتری قائله، کاملا برعکس بسیار پرتوقع شد و حتی مسائل خیلی بدی هم بینمون پیش اومد و من اصلا درک نمیکردم که چرا واقعا؟
این بود جواب خوبی من؟
چرا داره باهام این رفتارها رو میکنه، الان که آگاهیم بیشتر شده فهمیدم که اون احساس خوب من توی اون ماجرا فقط نتیجه باورمحدودکننده من مبنی بر راضی نگه داشتن دیگران تحت هر شرایطی بود و احساسم اون موقع خوب بود چون داشتم مطابق باورم پیش میرفتم نه اینکه اون تصمیم درست بود!
من احساس لیاقت پایینی داشتم که خودم رو نادید گرفتم و به خوشحال کردن مادرهمسرم و همسرم فکر کردم در صورتی که مطمئن بودم که بین دو خانواده تفاوت های اخلاقی زیادی وجود داره و اون احساس خوبم به خاطر ترشح دوپامین در مغزم در نتیجه گرفتن تایید از دیگران بود که موقتی بود و بعدش چنان جهان بهم چک و لگد زد که این باور محدود رو بشکنم و خودم رو، احساس خوب خودم رو الویت قرار بدم….
میبینی یه باور محدود، یه احساس خوب که یه نتیجه بد در بر داشت پس احساس من اونجا راهنمای درستی برای من نبود…
حالا دقیقا مثال برعکسش رو هم دارم که خیلی طولانی میشه بخوام بگم…
فقط همینو بگم که بودن در احساسات خوب متعالی مثل عشق به خالق، سپاسگزاری، توحید، ایمان به خداوند، امید و… این احساسات هستن که منجر به نتایج خاری العاده در زندگی میشن و ما باید با ذهن آگاهی توی تجربیات معمول روزانه مون تصمیم های درست بگیریم نه اینکه هرجا احساسمون خوب بود بگیم پس الهام خداست و همونو عمل کنیم نه احساسات ما از گذشته ما میان و همیشه نباید بهشون اطمینان کنی….
به مرور که ادامه بدی مسیر رو درک میکنی کجا الهام خداونده و کجا روند ذهنیت…
اگر خواستی بعد بیشتر توضیح میدم برات..
فعلا کامنتم رو همینجا تموم میکنم چون خیلی طولانی شد…
در پناه خدا موفق و شاد باشی….
درود بر استاد گرامی دوستان خانواده صمیمی عباس منش
تحسین میکنم لیلا عزیز سپاسگزارم از شما بابت توضیح باز کردن نکته های فایل لیلا
من هم در شرایط شبیه به ایشون بودم بامشکلات کمی بیشتر جدایی تنهایی مستأجری پرونده ها دادگاه حقوق کارمندی ولی بدهیهای زیاد. چندین سال فایل ها هدیه گوش میدم. باورهام خوب شده تقریبا قوی هستن باور فروانی باور احساس لیاقت باور اینکه کمبودی وجود ندارد. جهان پراست از نعمت ثروت بعضی کارا مسایل تمام شده سلامتی. خوبه عزت نفس خوبه اما قرض بدهی وام ها کم نمیشه بیشتر میشه. کلا خدا من کمک میکنه تو قرض گرفتن از هرکه پول خواستم. میدن ایقداحترام اعتبار برام قابل هستن چندین سال طول کشیده پول شون ندادم اما چیزی نمیگن ولی من هر لحظه در فکر بدهی هستم که اولین فرصت بپردازم
از کوچکترین نعمت ها هوای که میرم بیرون تنفس میکنم تا آرامش کوچه محله همه چی سپاسگزارم
پروژه خانه تکانی دنبال میکنم ویاداشت کردم قوانین فهمیدم ولی شاید عمل نکردم پیشرفت چندانی. ندیدم یا بوده من احساس نکردم
این فایل بنظر من تکمیل کننده گام های پروژه. بود از باور خلق درونی. تکامل بهبود ی مستمر تشویق تحسین و باورهای امکان پذیری گفته همه یکجا ولی بیشتر بیشتر
شاد باشید سربلندثروتمند در دنیا آخرت در پناه الله یکتا
باسلام خدمت استاد عزیزم و همه دوستان همراه در این مسیر زیبا و قشنگ
در مورد اینکه نظر بقیه چقدر مهمه فقط همین یه مثالی که میزنم شاید کافی باشه ولی به قول استاد اگه تو مدار نباشیم فقط یه نگاه سرسری بهش میندازیم و باز دوباره فراموش میکنیم
مثال از این قراره که یکی از دوستان من چند سال پیش داشت خونه میساخت از اونجایی که در خونه همش باز بود و دوستان و همسایه ها و فامیلهاشون میومدن داخل خونه و هر کدوم یه نظری میدادن که اینجاشو اینجوری کن اونجاشو اونجوری کن و فلان و همدان
این دوست ما به حرف هر کی میومد و یه نظری میداد گوش میداد و خلاصه بعد از چند وقت خونه تموم شد و رفت توی خونه ی خودش بچه ها باور کنین اومد به من گفت که خونه ای که من ساختم و اینقدر اذیت شدم اصلا هیچ ربطی به چیزی که خودش میخاسته نداشته و نمیدونم باور میکنین یا نه این بنده خدا مجبور شد یه زمین دیگه بخره و دوباره شروع کنه به ساختن خونه و اون خونه قبلی رو گذاشت برا فروش و میگفت که وقتی داشته خونه دوم رو میساخته دوباره تعدادی فوزول اومدن تا دوباره نظر بدن و این دوست ما هم بهشون گفته که خونه ی شما رو ساختم و جای دیگه هست اینو میخوام برا خودم بسازم و توی ساخت خونه جدید به حرف هیچکس گوش نداد و چیزی میخاست واقعا ساخت و وقتی که رفت به خونه دوم دید که بله این همین خونه ای هست که میخاسته
حالا شما فکر کنین که این بنده ی خدا چقدر اذیت شد و چقدر هزینه کرد و چقدر وقتش تلف شده بود فقط به خاطر این که حرف بقیه براش مهم بوده
من فکر کنم همین یه مثال میتونه به ما نشون بده که حرف بقیه اصلا مهم نیست و ما هر کاری رو که از نظر خودمون میدونیم درسته رو انجام بدیم البته این به این معنی نیست که مشورت نکنیم یا از کسی کمک نگیریم این به این معنی هست که حرف بقیه اینقدر برامون مهم نباشه
در مورد کامنت عالی لیلا ی عزیز هم بگم که واقعا زندگی ما از زمانی شروع به تغییر میکنه که کمتر غر میزنیم کمتر ناسپاسی میکنین کمتر همه چیز رو به گردن دولت و ملت و بابا و مامان و …. میندازیم و
بیشتر به داشته ها و به زیبایی ها و چیزای خوب توجه میکنیم و از جنس همین چیزا وارد زندگیمون میکنیم
من که وقتی این فایل رو نگاه میکردم چند بار رفت تا اشکم در بیاد یعنی یاد اتفاقات زندگی خودم میوفتادم و هم خودم و هم لیلای عزیز رو تحسین میکردم و میگفتم آره همینه قانون یکی هست و تغییری توش نیست و همه ی ما میتونیم با همین سیستم مغزی به هرچی که بخوایم برسیم و از این مسیر زندگی لذت ببریم
خدارو هزاران هزار بار شکر بابت این فایل و این سایت که زندگی من و خدا میدونه چند نفر دیگه رو تغییر داده که هر چی شکر کنیم لازم نمیتونیم اون سپاسگزاری رو بجا بیاریم
خدایا چشم مارو به روی فراوانی ها و نعمتها و ثروتهای این دنیا باز کن و قدرت سپاسگزاری بیشتر و بیشتر رو بهمون عطا کن
خیلی ممنون از همهی کسانی که کامنت میذارن و کامنت میخونن
در پناه الله یکتا شاد و ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باید باشیم همگی
دررود
چقدر قشنگ بود این فایل و نکاتی که داخلش بود چقدر آموزنده بود که تو اون شرایط سخت و رنج و بدهی; توجه اشو برداره و بزاره روی داشته های بدیهی و سلامتی و کم کم هدایت بشه(جوابها گفته میشه) اینجوری به پرداخت بدهی ها و افزایش شعبه و درآمد بالای500میلیونی و درهای رحمت خدا براش باز بشه و تبدیل بشه به یک زندگی رویایی و این حرف استاد رو تاییدمیکنه توجه کردن به زیبایی های اطراف و سپاسگذاری داشته ها
اگر شرایط الان برامون سخته نگاه(توجه) و باورامون ایراد داره;کافیه اینارو تغییر بدیم تا همه چی تغییر کنه;شرایط فعلی ما بخاطر افکار وباورهای گذشته مونه و باید تمرکزمون رو بزاریم روی چیزهایی که فقط روشون کنترل داریم مثل توجه
با احساس خشم،ترس،نگرانی وتوجه داریم به افکار منفی و افراد داریم به اونا قدرت میدیم که تاثیر بزارن تو زندگیمون،نه اینکه اونا بتونند کاری انجام بدن ما با احساس بد و توجه به اونا قدرت میدیم ولی اگر تو مسیر درستی باشیم اون کار و اون مسیر تهش به نفع ما تموم میشه
خداروشاکرم که با شما و این لایوها و دوره دوازده قدم آشنا شدم
وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ ۖ وَلَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ
و هنگامی که پروردگارت گفت ؛ اگر سپاسگزار باشی قطعا تو را افزایش میدهم و اگر کفر بورزی همانا عذاب من شدید است
سلام استاد جونم
باورتون میشه 2 روز پیش خواهرم گفت تو اینستاگرام در مورد دوره جدید خانه تکانی ذهن صحبت کردین و من تو دلم گفتم کاش استاد تو سایت هم صحبت کنه چون من اینستاگرام ندارم و این خواسته سریع اجابت شد
خدایا شکرت
من همین که سایت و باز کردم که گام بعدی و ببینم ، نگاهم که به بنر سایت افتاد اشکم جاری شد از قوانین ثابت خداوند
خداوند اجابت میکنه در خواست هر بنده یی که باورش کنه و طبق قوانین عمل کنه
من بار اولی که کامنت لیلا عزیز و خوندم فقط اشک ریختم از تحولی که در زندگیش توضیح داده بود
و سپاسگزار لیلا عزیزم که با عشق و دست دلبازانه مسیر رشد و تغییر شو نوشته .
استاد سپاسگزارتم برای این فایل بینظیر که سراسر آگاهی بود
دیشب به خواهرم گفتم که خداوند در قرآن گفته در هر زمانه یی پیامبری میفرستیم به زبان همون آدم ها که راه و بهشون نشون بده و به نظر من شما پیامبر هستین
نه اینکه خدا شما رو انتخاب کرده باشه بلکه شما خدا رو انتخاب کردین و هم خودتون رشد کردین هم باعث رشد انسانها شدین
استاد شما بینظیرید
خوشحالم خیلی خیلی خیلی زیاد که به شما هدایت شدم
هر بار هر فایلی که گوش میدم بهتر اصل و از فرع در زندگی ام تشخیص میدم
بیشتر توحیدی فکر میکنم و توحیدی تصمیم میگیرم و توحیدی عمل میکنم
سپاسگزارتونم
چقدر فرکانس شما بالاست که آدم میخکوب میشه با کلامتون
من با تضادی که چند ماه پیش بهش برخورد کردم خیلی بهتر خودم شناختم و چقدر راحتر تونستم کنترل ذهن داشته باشم خداروشکر
دیشب در حال بررسی یک موضوع خیلی مهم در خودم بودم و شب قبل از خواب تو ستاره قطبی از خدا خواستم که هدایتم کنه به راه حلش و مسیر و بهم نشون بده
الله اکبر از جریان هدایت که مثل یک رودخانه پر سرعت و نامحدود همیشه جریان داره و من با کنترل ذهن و ماندن در احساس خوب صدای این موج خروشان رو میشنوم و زیبایی این رودخانه رو میبینم
صبح که شروع کردم به نوشتن ستاره قطبی ، همینجوری آگاهی بود که می اومد و من این خیلی خوب درک کردم وقتی آگاهی از جانب منبع الله باشه فقط جریان داره
اصلا نیازی به زور زدن نیست
اینقدر جریان قوی و زیاد که فقط جاری میشه
با دریافت اون آگاهی های خالص و ناب قلبم که به وسعت آسمون شده بود که وارد سایت شدم بعدش و از همون فرکانس بیشتر شد طبق قانون و با این فایل رویایی روبرو شدم
استاد جونم خودتون میدونید چه دوست چه دشمن همه مشتاقانه منتظر دوره های شما ، فایل های شما همیشه هستن
دشمنان تون هم به این علم رسیدن که با دنبال کردن شما حالا با هر نیتی که دارن ، جریانی از خیر و برکت در زندگیشون جاری میشه
وقتی تو دوره های مختلف اشاره میکنید که برای منطقی کردن، الگوهای مناسب پیدا کنید
من تنها الگویی که در همه زمینه ها دارم شما هستین
و هر بار از هر زاویه یی که شما رو بررسی میکنم که از شما الگو برداری کنم متحیر میشم از این همه ایمان در عملی که داشتین
چقدر زیاد سپاسگزاری ظرف آدم و بزرگ میکنه
تو قرآن هر جا خداوند مثالی از نعمت زده بلافاصله به سپاسگزاری اشاره کرده
خیلی حالم عالیه و خوشحالم از مسیری که هر روز به شوق حرکت و فهم بهترش ادامه میدم و هر روز شاهد بهبود شخصیتم و انعکاس جهان هستم
استاد عزیزم سپاسگزارتم خیلی خیلی خیلی
با فرکانس قلبم عاشقتونم
سلام به استاد عزیزم و عزیز دل استاد مریم جان
خسته نباشید برای تمام فایل هایی که ضبط می کنید برای ما
تبریک میگم به لیلای عزیز به خاطر تمام پیشرفت هاش و خداروشکر می کنم برای این اتفاقات خوب براش و ازش ممنونم که اومد و از تغییراتش در زندگی گفت.
نکاتی که لیلای عزیز رعایت کرده خیلی برام جالب بود :
1.دیدن داشته های خودش و دیگران و سپاس گزاری براشون
2.عمل به الهاماتی که متناسب با شرایطش بود
منم یکساله در سایت استاد هستم
و ازدواجم اولین و مهم ترین خواسته ای بود که از عمل به فایل های رایگان استاد گرفتم
البته من حدودا سه ماه بود که عضو سایت شده بودم ازدواجم اتفاق افتاد .
در تمام این یکسال بیشتر مواقع حالم خوبه
و وقتی خودم رو متصل می کنم به خداوند کارهام خیلی عالی پیش میره.
الان هم دلم میخواد به درامد مستقل برسم
و روی خودم کار می کنم و ترمزهارو می بینم براش منطق میارم
انشالله هر موقع نتیجه داد میام و صحبت می کنم . .
چیزی که برام جالبه تاریخ تولد من با اشنا شدنم با استاد تقریبا در یک بازه زمانی است
خیلی عجیبه برام و خودم هم تازه متوجه شدم .
من و داداش دوقلوم 22 مهر به دنیا اومدیم واینکه من 16 مهر اومدم سایت استاد عضو شدم و فایل هارو گوش کردم .
خداروشکر برای این همزمانی جالب
به نام الله مهربانم.سلام به استادعزیز که با این فایل عالی حالمون روعالی کرد سلام به خانم شایسته عزیز وسلام به لیلای عزیزم با این کامنت قشنگ وپر بارت که آخرش اشک مارو در آورد.
خیلی خیلی بهت تبریک میگم که از کجا به کجا رسیدی چقدر ایمان وباور من قوی ترشد من خودم خدایا شکر چندساله که تو این سایت هستم نتایجم رو گرفتم ولی هنوز خیلی جا داره برای رشد وپیشرفت.خداقوت لیلا جان.
منم وقتی قانون رو نمیدونستم مشکلاتم مثل نوار کاست از اول هی تکرارمیشد ودرهمون مدار هی میخرچیدم تا آخر سرگیجه گرفتم وافتادم وتسلیم شدم خدایا چطور این مسائلی که سالها درگیرشم حل بشه که خدا جواب رو بهم داد وتو خواب سایت استاد رو بهم گفت واز اون موقع چسبیدم وولش نکردم واینقدر آرام وعالی اوضاعم تغییرکرده اینقدر آرامش دارم ولذت میبرم که خیلی راضیم.
آگاهانه از قدرتی که خدا بهمون داده استفاده وزندگیمون رو خلق کنیم.ما این قدرت را داریم که بهشت را در این دنیا تجربه کنیم اگر باورهامو مثل لیلای عزیز تغییر بدهیم.شرایط فعلی ما به خاطر افکارمان هست.اگر تغییربکنه مدارمون تغییر میکنه ودر مدارجدید همه چی متفاوته.ووقتی آماده بشیم خداوند از بی نهایت طریق ما رو هدایت میکنه
اگر فرکانسمون در مسیر بدبختی باشه افرادی را میاره که بدبختی بیشتر میاره وبرعکس.
اگر درمسیر درستی هستی اصلانگران نباش بقیه درمورد تو چه فکری میکنن بقیه در زندگی تو هیج قدرتی ندارن.ما راه خودمون را میرویم اگر ازشون بترسیم با توجه مون به اونها قدرت دادیم اگر کسی بخواهد من راخراب کنه اگر درمسیر درست باشم اون به نفع من تموم میشه.ما هیچ کنترلی براینکه دیگران در مورد ماچی فکر میکنن نداریم.من کنترل دارم روی ذهن خودم که ازچه زاویه ای نگاه کنم که به احساس خوب برسم.این قضیه حرف مردم پاشنه اشیل استاد هم بوده که روش کار کرده وقتی انتقادی ازت میشه توجه نکن بحث نکن اینجوری باعث میشه انتقادات بیشتری جذب کنی.
اگر رفتارهایت در موقعیتهای مشابه قبلی تغییر کرده و واکنش متفاوت نشون میدی یعنی تغییرکردی واگر همون واکنش قبلی رو داری بدون در حد حرفه وتغییر نکردی.
استاد من خودم دربارهی مواردی واکنشم تغییرکرده ولی در مورد دعوای بچه هام هنوز نتونستم واکنش نشون ندم ومثل قبل عصبانی میشم که اگر این حل بشه من اصلا به خاطر موارد دیگه عصبانی نمیشم .
تغییرات اول در رفتار هست بعد که رفتار ثبات پیدا کرد نتایج تغییرمیکند.
به تعریف شنیدن درمورد خودت از دیگران معتاد نشو که این نشون میده چقدر برای نظر دیگران ارزش قائل هستی.
وقتی حالم خوبه ودر مسیر درست هستم طبق قانون نتایج خوب به وجودمیاد.وقتی آدم برای خودش ارزش قائله باخودش درصلح باشه وخودشو دوست داشته باشد نگران حرف مردم نیست میاد رو خودش کارمیکند هیچ عجله وکمبود ی هم درکارنیست اگر یک کار انجام بدهد همون یک کار به اندازه یک میلیون کار بقیه کار انجام میدهد.فرمانسها کارها را انجام میدهد حرفها اصلا مهم نیست.
هر فکری که تو را ناراحت میکند از سمت شیطانه وهر فکری که به تو آرامش میدهد از سمت خداست.
برای داشته های کوچکمان هم سپاسگذاری کنیم تا دروازه نعمتها به زندگیمون بازشون.به جای حسادت از نعمتهای بقیه تحسین کنیم تا خودمون هم صاحب اون نعمتها بشویم.وبدونیم همون طور که برای بقیه شده برای ماهم امکان پذیره.
تنها معیاری که نشون میده درمسیر درستی هستی اینکه آرامش داری که خدایا شکر فهمیدم که منم در مسیر درست هستم.