دوره راهنمای عملی دستیبابی به رویاها، همانطور که از نامش پیداست، دستورالعملی جامع برای واقعیت دادن به خواستههایی است که به خاطر تقلاهای بیحاصلِ برگرفته از باورهای محدودکننده و ناهماهنگ با آن خواستهها، به رویایی دور و دراز و دست نیافتنی بدل شده که نزدیک است این ناامیدی از تقلا کردن و نتیجه نگرفتن، ما را مجبور به پذیرش امکان ناپذیر بودنِ رسیدن به آن خواسته یا کوچک کردن خواستههایمان و پذیرفتنِ زندگی در محدودیتها نماید.
راهنمای عملی دستیابی به رویاها، دستورالعملی است که عصارهی آن «قوانین بدون تغییر خداوند» است که این نوید را میدهد که:
«ما به عنوان موجوداتی خالق، ساخته شده ایم تا خالق شرایط زندگیمان به وسیله باورها، فرکانسها و کانون توجهمان باشیم»
راهنمای عملی دستیابی به رویاها، آگاهیهای خالص و نابی است که به ما فرصتِ به یاد آوردن آگاهیها و قوانینی را میدهد که به پشتوانهاش به این جهان آمدیم تا شرایط دلخواهمان را از طریقِ قدرتِ خلق کنندگیمان تجربه کنیم. فرصتی که بتوانیم از زاویهی این آگاهیهای خالصِ به یاد آورده شده، نگاه دوبارهای به خودمان، تواناییهایمان و خواستههایی که داریم بیندازیم و میزان امکان پذیر بودنشان را با آن آگاهیهای خالصِ به یاد آورده، بسنجیم و نه با عقل محدودی که چیزی جز باورها و تجارب محدودکننده نیست.
ارزشهای هماهنگ با خواستههایمان را بشناسیم و شهامت پیدا کنیم تا استانداردهای جدیدی بر اساس آن ارزشها برای خود تعیین کنیم که خودمان را راضی میکند و نه دیگران را.
راهنمای عملی دستیابی به رؤیاها، منطقی قوی است برای زیرا سوال بردنِ استدلالهایی است که ذهن برای دفاع از باورهای محدودکننده، حفظ آنها و تغییر ندادنشان کرده است.
زیرا تغییر باورهایی که در طی سالیان در ذهنمان نهادینه شدهاند، فقط از طریق منطقهایی قوی و قانونمند که از عهدهی خلع سلاح کردنِ منطقهای ذهن برمیآید، امکانپذیرند.
اما پیروی از این دستور العمل، ایمان و تعهدی یگانه میطلبد که بتواند خود را نه در حرفهای قشنگ زدن، بلکه در قدمهای عملی برداشتن برای آن خواستهها نشان بدهد و به حرکت در این مسیر، وفادار بماند و استمرار بورزد.
اصول اساسی خلق رویاها | قسمت 2
اطلاعات بیشتر درباره محتوای آموزشی دوره راهنمای عملی دستیابی به رویاها
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD275MB23 دقیقه
- فایل صوتی اصول اساسی خلق رویاها | قسمت اول21MB23 دقیقه
به نام خدای صاحب نعمت، صاحب راحتی و لذت
سلام ب استاد عزیز و دوستانم
فایل نشانه باز آرام ترم کرد، باز برای تیون شدن مسیرم اومد، من فکر میکنم الان همه چی عالیه ولی باز فال نشانه میگه نه از اینم میتونه افکارت آسوده تر بشه، از این هم میتونی بهتر بشی، تو در مسیر درستی پس روز ب روز شخصیتت بهتر میشه، بهت میگم ایراد تک تک افکاری ک میاد تو ذهنت چیه، چطور از این بهترم میتونی بشی، چطور بیشتر بچسبی ب اصل
کمال گرایی داشتم، نجواها میگفت خب ک چی، این طرحا خفن نیستن، تو باید سطحت خیلییی حرفه ای تر از اینا بشه. دیگه روتین شده برو یه کار خفن کن، اینا ساده اس ک، داشتم ب خودم سخت می گرفتم و انتظار بیجا از خودم داشتم، میخواستم 2 ماه نشده تبدیل بشم ب بالاترین سطح توی کارم.
درصورتی ک الان خیلییی عالیه نتایجم، همونطوری ک استاد گفتن نتایج من از خیلیاااا از همون روز اول خیلییی بهتر بود، استادجان منم این حس رو دارم، و اینارو ب ذهنم میگم، تک تک قدم های بهتر شدن زندگیم رو میبینم و ب خودم میگم، نمیگم چه فایده هنوز نتونستی گوشی خوب بخری، میگم اره من تونستم از پولم دیشب میوه برا خونه بخرم، این حس خوبی بهم میده، من میتونم خرج و خوراکم رو خودم بدم، پول قهوه مو، من دارم لوازمی ک این همه مدت دلم میخواسته رو بخرم، من توی حسابم پول هست، توی کارتم پول هست، کلی طرح خام دارم ذخیره
من الان با اسنپ میرم میام، آسان شدم برای آسانی ها، ترسم از اینکه کی میخواد بخره کم شده، استادجان من دیروز فقط نشستم در طبیعت لذت بردم و لیوانامو چیدم و خدا برام 6 میلیون فروخت، توی 5 ساعت، بعدشم تایم استراحت و لذت ب خودم دادم و تایم زیادی نموندم، گفتم بسه، بقیه شو هرکس در فرکانس دریافت این لیوان باشه میخره، حرص نزن، نگرانی ها و حرصم از نبود مشتری کمتر شده، چون فکت و منطق های قوی دارم ک ساکتش کنم، اوایل خیلی می ترسیدم، استرس زیادی داشتم حالم گرفته میشد وقتی ب روز فروش فکر میکردم، ولی الان یه خیال جمعی هست، ایمانم ب خدای روزی رسانم بیشتر شده، چقدر خوبه این مسیر، خدایا شکرت
استادجان چرا نتایجم فرق میکنه با خیلیی از همکارانم؟ چون من بذر باورهای خوب توحیدی و فراوانی ام رو در 3 سال کاشتم، فکر کنم سختی یا نه اسمش سختی هم نبود من از همون روز اول حالم خوب بود، توی این 3 سال شاید از نظر بقیه نتیجه ی ملموسی نبود، شاید هربار تمسخر و کنایه ک ب چی رسیدی؟ چیکار میکنی؟ این همهههه فایل گوش میدی.
من خودم از درون میدونستم چ شخصیتی دارم میسازم، یه حسی ب من وعده ی فتح قریب رو میداد، معجزات کوچولو کوچولوی خدا رو می دیدم، من اون معجزات رو مهر تایید میزدم ک اره درسته ادامه بده خدا هست و در آینده نزدیک تو خیلی پیشرفت میکنی.
حالا نهال کوچک من داره جوونه میده، حالا نتایج مالی رو بقیه دارن می بینن و دیگه بهم اصرار نمیکنن چرا مهمونی رو نمیای؟ چون من هدف دارم، من خیلییی از مهمونیا رو نمیرم، چون کلی کار برای انجام دارم، کلی طرح باید بزنم، باید روی خودم کار کنم، من از تنهایی خودم لذت میبرم، از کار کردن روی بهبود شخصیتم لذت میبرم.
بله افراد نتایج مالی رو میبینن ک باور میکنن، ولی من این شخصیت توحیدی م رو دوست دارم، این باورهایی ک ساختم، پول عدد توی حساب بانکی رو من با این شخصیتم میسازم. این شخصیت خیلییی ارزشش بیشتر از صفرای توی حسابم هس، چون من این باورها رو همه جا میتونم ببرم، و این ب من قدرت میده، این بهم حس قدرت میده، اینکه از درون پرم، اینکه دارم تکاملی و پله پله رشد میکنم و خدا توی این فایل از زبان شما ب من گفت تو بزودی ب تصاعد میرسی، تو بزودی با سرعت خیلی بالایی ب تموم خواسته هات میرسی فقط استمرار داشته باش و ادامه بده، هم کار کردن روی خودت رو هم حرکت در مسیرِ شغلی ات.
خداروشکر ک استادی مثل شما دارم، با آموزه های شما رسیدن ب خواسته ها و رویاها سخت نیست، فقط همت میخواد، جنم میخواد، تعهد میخواد. خیلی برام جا افتاده ک چرا 99 درصد مردم توی حاشیه ان، اونا نمیخوان تغییر کنن، من قانون تمرکز روی کار، تعهد، چسبیدن ب حاشیه، کنترل نکردن ورودی هاشون، اینارو ک میبینم و با خودم مقایسه میکنم میگم نوش جووونم این نتایج، حق مه، پس حق هررر کسی ک ب هررر جایی رسیده اس، اون کسی ک بنز سواره حق شههههه ک بنز سواره، اینارو دارم بهتر درک میکنم. الهی شکر.استادجان سپاسگزارم
سلام ب دوست خوبم زینب جان
زینب جان نتیجه حال خوب شماست، من هم اوایل مسیر این افکار می اومد سراغم، ولی نتیجه اصلی و چیزی ک ریشه های مارو قوی میکنه حال خوب مون هست، اینکه خدا رو توی اتفاقات کوچیک روزمره مون می بینیم.
تایید کنید، تک تک نشانه های حضور و دلگرمی های خدا رو مهر تایید بزنید و نجواهارو ساکت کنید و صدای الله رو بالا ببرید، بهش بگید ببین خدا هست، ببین راهم درسته، ببین چرخ زندگیم داره روون میشه، ببین رفتار خاص آدم ها با من رو، ببین چقد دارم از همون نعمت های گذشته ام لذت بیشتری میبرم، بیشتر قدردان شون هستم.
ببین چقد روحم لطیف شده، چقدر آرامش دارم، شبها آرام میخوابم، جسم سالم ام رو ببین، دیگه درد چیه اصن؟ ببین ذوق و شوق زندگی ام رو، ببین قلب شاد و مهربون ام رو. من این ویژگی هارو نداشتم ولی کم کم در من ریشه دوندن، و اینا خود ب خود نعمت های بیشتر رو وارد زندگیم میکنه.
کامنت شما پیغامی از سمت خدا بود برام، ب تضاد عاطفی خورده بودم، کمی گریه هم کردم، اجازه دادم اشکهام بیاد، ولی نزاشتم حال بدم ادامه پیدا کنه، ساعتی بعد جریح تر و قوی تر خواسته مو ب جهان اعلام کردم.
خب بعد از آروم شدن پرسیدم خب اوکی تو چی میخوای؟ بعدش یه حسی یه جمله ای بهم گفت اگر بتونی ذهنت رو توی این شرایط کنترل کنی جایزه ها بهت میدم در آینده.
بهم گفت یه روزی بخاطر حضور این تضادت ازم تشکر میکنی، چون تضادها میان تا ما لیاقت مون رو درک کنیم، تا فراموش مون نشه خواسته هامون.
همونطور ک تضاد مالی ام باعث شد من وقتی کتونی باکیفیت ام رو ک چند روز پیش خریدم از پولِ خودم، هررربار ک می پوشم عشق کنم باهاش و قلبم سرشار از قدردانی از خدایم باشه، بهش بگم خدایا دمت گرم عجب کتونی باکیفیتی عه، چقدر پیاده روی با تو و این کتونی دلچسب تره، چقدر ثروت خوبه.مرسی ک برام خریدی اش.
و بله زینب جان همون تقوایی ک من در این سالها ساختم در شخصیتم میتونه منو از افکار منفی و قربانی بیاره بیرون، میتونه زنجیره افکار منفی قطع بشه. این نتیجه است، این شخصیتی ک ساختیم نتیجه اصلی است، شخصیتی ملزم ب تقوا. این قلبی ک خدا در او حضور داره نتیجه من عه. چون من این شخصیت توحیدی و باتقوام رو همیشه لازم دارم. این باورهای آرامش دهنده ک وعده ی فتح قریب میده رو همیشه باید ب خودم یادآوری کنم.
زینب خانم عزیز سپاسگزارم بابت محبت و لطف شما
در پناه الله پر از نعمت باشید.
سلام ب شما دوست خوبم آقای بهبودی عزیز
سپاسگزار محبت شما هستم ک وقت گذاشتین و این پیام تحسین رو برام نوشتین.
لطف خدا شامل حالم شده ک این نتایج رو گرفتم من فقط سمت خودم رو انجام دادم، تنها کار ما دوست عزیز کنترل ذهن هست، توی هر شرایطی از خودم بپرسم چی الان حالم رو خوب میکنه؟ ب چی فکر کنم حالم خوب میشه؟ چه احساساتی رو دوست دارم تجربه کنم؟ چه کارای جالبی در آینده دوست دارم انجام بدم؟ با پولی ک قراره بسازم چه لذت هایی قراره ببرم؟ چه خواسته هاییم قراره ب زودی محقق بشه؟
اینا رو از خودم می پرسم و جوابای خوب خوب با ذوق میدم و امید در قلبم زنده میشه، دوست خوبم بنظرم خودمون مسئول امید دادن ب خودمون هستیم، من مسئول احساس خوبم هستم، مسئول شاد کردن خودم هستم، با افکارم با تغییر زاویه دیدم.
پختگی شخصیتم، بله خودم هم حس میکنم و بارها از انسانهای بسیار فرهیخته این رو شنیدم و معاشرت هایی ک با انسان های درست و محترم دارم نشان از فرکانس خوبم هست ب لطف الله، درسته من این شخصیت رو ساختم و عاشق بهبود شخصیتم هستم، عاشق اینم با انسان هایی معاشرت کنم ک ب من اضافه کنن و من از تجربیات شون یاد بگیرم و رشد کنم، بنظرم این پختگی برای تعهد خودم بوده، این انتخاب من بوده.
همیشه میگم من توی مدرسه بچه زرنگی بودم ک تو لاک خودم بودم و یه دختر متعهد، با اراده و درس خون بودم، توی مدرسه اون درسا کمک خاصی نکرد ؛)) ولی اینجا تو این دانشگاه خیلی کمکم کرده این شخصیت متعهد، خدا کمکم کنه ک این شخصیت رو ادامه بدم مستمر.
جسارت شجاعت اقدام عملی، اینا باعث میشه زودتر رشد کنیم، ب میزانی ک حرکت میکنیم عمل میکنیم و می ریم تو دل ناشناخته ها سرعت رشد ما بیشتر و نتایج بزرگتری نصیب مون میشه، خدا همیشه ب شجاعان پاسخ میده، من خیلی سعی میکنم شخصیت عملگرا رو در خودم بسازم، این دیسیپلین توی هرچیزی بهم حس قدرت میده، نظم توی کار کردن دوره ها، توی کنترل ورودی، توی دیدن مستندهای سایت، توی کار کردن رو دوره ها، توی طرح زدن برا کارم، توی مراقبه و پیاده روی، اینا تقریبا روتین هر روزه منه.
من این زندگی هدفمند خودم رو دوست دارم، حس قدت می گیرم وقتی صبح ها بیدار میشم و میدونم امروز چیکاره ام؟ امروز چه کارایی رو باید تیک بزنم، این برای من ترسناکه ک یه روزی پاشم و ببینم کاری برا انجام ندارم، هدفی ندارم ک براش تلاش کنم. چون من تنم ب تن بیکاری و بی هدفی خورده و دیدم ک چه عزت نفسی ازم کاسته شده، پس همیشه ب دنبال مهمِ بعدی خودم هستم.
دوست خوبم من سعی میکنم این رفتارهارو جزو شخصیتم کنم، من انسان کاملی نیستم ولی تلاش میکنم ورژن بهتری از خودم بسازم، ورژنی بهتر در آرام بودن، در صلح بودن، عاشق خودم و تنهاییم بودن، در خلوت و سکوت رفتن، مهربان بودن، قدردان بودن، شاد بودن، ذوق و شوق داشتن برای زندگی، برای ساختن شخصیتی باتقوا تر، شخصیتی ک از تضادهاش قدرت می گیره، شاید اولش گریه کنه ولی بعدش خودشو آروم میکنه ب حالت خنثی می رسه و قدرت می گیره و میگه ببین من ب اون چیزی ک میخوام میرسم و بهت ثابت میکنم ک لیاقت من حتما چیز بهتری بوده ک ب این تضاد خوردم.
افکار این روزهام رو نوشتم امیدوارم کمک کننده برای همه ما باشه، باز هم ممنونم دوست خوبم بابت محبت تون. در پناه الله باشید.
به نام خدای هدایتگرم، خدایی ک با نشانه هایش دلم رو گرم میکنه و خودش ایمان ب غیب رو در من تقویت میکنه.
سلام ب شما دوست خوبم آقا محمدرضا
از شما بابت تک تک نکاتی ک ذکر کردین تشکر میکنم و بسیار آموختم و با فکت های زندگیم مهر تایید زدم.
فایلی ک معرفی کردین، گفتگو 48، خدااای من انگار مکالمه ای بود مستقیم از طرف خود خدا برام، تازه وقتی آهسته شروع ب نوشتن تک تک جملاتش کردم و در حین نوشتن بهش فکر کردم و مثال های زندگیم رو آوردم خیلی بهتر درک کردم.
بنظرم ما هر روز نیاز داریم ک در هر شرایطی باورهای خوب رو ب خودمون بگیم، ینی یه موقع هایی یهو حالم ناخوب میشه، دلیلش رو نمیدونم، سریع میگردم دنبالش، خودمو یه جای خلوت میرسونم و میشینم از خودم میپرسم چرا الان حالت بده؟ چه فکری اومده تو سرت ؟
و ریشه اش برمیگرده مثلا ب حسادت، ب مقایسه خودم با یک فرد دیگه، ب باور کمبود، ترس از آینده، یا حساب کردن روی کسی، با توقع داشتن از بنده های خدا ک این مورد پاشنه آشیل منه و قشنگ میفهمم وقتی از کسی ب غیر از خودم یا خدا توقع دارم، یا روی کسی حساب میکنم چه مالی چه عاطفی چه کمک، حسم بد میشه اگه انجام نده، شرک شرک شرک. ریشه ی تمام حس های ناخوب من، و منبع تمام حس های خوب می رسه ب توحید و یکتاپرستی
بعد از این فایل گرانبها حسم گفت فایل تسلیم بودن در مقابل خدا، ک من عاشق این فایل استادم و هربار ک نجواها میخواد بگه پاشو خودت یه کاری کن ینی چی ایمان ب چیزی ک نمی بینی، گوشش میدم و آروم می گیرم.
اره سخته تسلیم باشی، سخته همیشه مومن باشی و همیشه و هرلحظه خودتو آروم کنی و تقوا داشته باشی، بنظرم وظیفه ی یک مومن اینه ک همیشه افکارش رو رصد کنه، همیشه مراقب احساسش باشه، همیشه باورهای آرامش بخش توحیدی رو ب یادش بیاره، توی هر شرایطی لازم مون میشه و همینه ک استاد تاکید دارن توی این مسیر مستمر بمونیم.
اره ذهن من میگه کارِ عملی یه نتیجه ای میده، سخته ب چیزی ک نمی بینیش اعتماد کنی، سخته یعنی کنترل ذهن میخواد، یعنی شیطان یه چی میگه تو باید در مقابلش یه باور مثبت از قدرت خدا بکوبونی تو صورتش، اون میگه تو هم پشتش باید بگی، باید فکت های گذشته رو یادش بیاری.
خدا ب من توفیق تسلیم بودن بیشتر رو بده واقعا، ک گاهی خودِ من وابسته زور فیزیکی میشم، فک میکنم اونه ک جواب میده، تسلیم نیستم دیگه، زندگی رو برا خودم سخت میکنم، قشنگ میفهمم دارم مقاومت میکنم، وقتی کارا راحت پیش نمیره می فهمی داری رو عقل پوک خودت حساب میکنی.
ب من تقریبا هر روز خدا نشونه ای برای دلگرمی در مسیر خواسته ام میده توی این فایل گفتوگو حرفای استاد خیلی بهم آرامش داد، گفتن کمتر مشخص کن دقیقا همه چیز باید همونجوری ک برنامه شو ریختی پیش بره، اجازه بده تو اجاااازه بده ک خدا هدایتت کنه، خواسته هاتو مشخص کن ولی چگونگی رسیدن بهش رو بسپر ب خدا.
و حتی حتی زمان رسیدن ب خواسته ها رو تعیین نکنید، این کلیده آرامش من بود. گاهی خواسته های ما تو اون زمانی ک ما مشخص میکنیم ب ما داده نمیشه، بعدا ک تو زمان خودش بهمون داده میشه میفهمیم ک الااااان موقعش بود، اگه این موقع ب من داده نمیشد من از مسیر گمراه میشدم یا اصن ب دردم نمیخورد، یا من فکر میکردم برام خوبه ولی اصلا خوب نبود برام، الااااان موقع شه.
بعدا ک تو زمان بسیار بسیار بهتری بهت داده شد ب خدا میگی خدایا ازت ممنونم ک اون موقع ک من میخواستم ب من ندادی، چون الان فهمیدم ک الاااان موقعش بود، الان باید ب من میدادی اش :))
ب یاد خودم اوردم ک یه مدت داشتم روی بهبود خودم کار میکردم و کار عملی انجام نمیدادم و فکر میکردم کل مردم دنیا دارن قله های پیشرفت رو طی میکنن و من نشستم بیکار فایل گوش میدم، اینم شد کار؟ احساس عقب موندن از بقیه داشتم، فکر میکردم دیر شد، دیگه ب من نمیرسه، در صورتی ک من داشتم نهال وجودم رو پرورش میدادم تا در شغل اینده ام پرقدرت و با عزت نفس شروع کنم و از همون اول نتیجه مالی بگیرم.
یادم میاد چقدر گاهی ب خودم سخت میگرفتم و زندگی شیرین را ب تلخی می گذروندم، اونم بخاطر مقایسه خودم با دیگران. همه دارن می دوئن تو داری چیکار میکنییی؟ هربار نجواها هربار من باید تقوا میکردم و چقدر شخصیت من باتقواتر شد.
دقیقا توی این فایل استاد اشاره کردن ک : گاهی یه سری شرایط برات پیش میاد یه سری درس ها رو می گیری ک اون درس ها باعث بزرگ شدنت میشه، باعث رشد کردنت میشه، بعدا بیشتر میفهمی اگر این اتفاق ب ظاهر بد نمی افتاد تو اصن انقدر رشد نمیکردی، انقدر سپاسگزارتر نمیشدی
و اون شرایط باعث شد من الان ک میدونم برای امروزم باید این قدم هارو برا کارم بردارم، اینکه میدونم قراره امروز برم پشت میزم و این طرح هارو بزنم خیلی سپاسگزار تر هستم چون هدف دارم، چون دارم حرکت میکنم، من عاشق پویایی و حرکت ام، از سکون و رشد مالی نداشتن خوشم نمیاد، احساس توقف میکنم، از پول ساختن خوشم میاد و بهم احساس قدرت میده.
و حتی یک سری آدمها اومدن ک من اشکم هم در اومده و ب خدا گفتم چرااا این آدمو اوردی تو زندگیم قراره چه درسی ب من بده؟ ولی من بعد چندساعت احساس بد از اون تضاد قدرت گرفتم، الان میفهمم واقعا الان ک دارم این کامنتو می نویسم یادم اومد ک من چه شخصیتتتت قدرتمندتری از خودم ساختم، اونا اسم شون شکست نبوده، زجری از طرف خدا نبوده، اونا اومده بودن تا الماس درون من تراشیده بشه و من احساس لیاقت و قدرت درونم رو بیشتر کشف کنم، خدا بیشتر از ظرفیت تو باری ب دوشت نمیزاره. خدا حتما در تو چیزی دیده ک بهت این تضادو نشون میده ک ازش رد شی، نقطه عطف زندگیت بشه اون آدم ک بعدها بااارها از خدا بخاطر اون فرد، و اون شرایط گذشته ات از خودش تشکر کنی ک اومده بوده ک ب تو خدمت کنه، تو رو رشد بده ک ظرف تو بزرگ بشه ک نعمت های بیشتری دریافت کنی
من با وجود فکت های زیاد هنوزم یه جاهایی نه بیشتر جاها میخوام رو عقل خودم رو چیزی ک می بینم حساب کنم، نمونه اش من روز تولدم شب قبلش ب خدا گفتم خدایا دوست دارم ی روز قشنگ با خودم داشته باشم، و تو ذهنم این بود ک برم برا فروش بعدش یه جایزه ب خودم بدم، هرچه اسنپ میزدم قبول نمیکرد هرچه مبلغ میرفت بالا من باز لج میکردم الا و بلا باید برم، داشتم مقاومت میکردم وقتی پیش نمیره ینی نباید بری دیگه عزیزم. یعنی من نیم ساعت توی احسااس بد و اضطرار بودم، ترسی وجودم رو گرفته بود، ترس از اینکه صدای خدا رو نمی شنیدم، برام بدترین دقایقم بود، یک هو گوشی رو پرت کردم کناری و رفتم جلوی آینه و با خودم صحبت کردم گفتم چته ؟ آروم باش، و بعد از چند دقیقه کوتاهی صدای خدا رو شنیدم ک گفت اسنپ بزن دریاچه چیتگر تا شب باهم بریم حال کنیم، اولش کمی مقاومت بعدش دیدم چ پلن قشنگی چقد حال میده و زدم و خیلی سریع با قیمتی خیلییی ارزان با جاده ای روان و ماشینی باکیفیت رسیدم دریاچه و تا شب کلی حسای فوق العاده و عاشقانه با خودم و تجسماتم داشتم.
گفتم خدایا بدترین دقایق برام موقعیه ک حس کنم ندارمت، و رو عقلِ پوک خودم حساب کنم، بدترین زمان حتی اگر چند دقیقه باشه وقتیه ک حس کنم رو تو ازم برگردوندی و فراموشم کردی، استاد تو یه فایل شون میگن جهنم ینی وقتی ک خدا رو نداشته باشی ینی کسی نباشه ک باهاش حرف بزنی، ینی حس کنی تنهایی بی کسی، و این خیلییی بده و حتی گفتن پیامبر هم گفتن بدترین روزهای عمرم زمانی بوده ک وحی ای از طرف خدا ب من نشده، ینی در واقع ما خودمون باعث میشیم از فرکانس خدا دور شیم، و بازهم میگم کسی ک خدا را ندارد پس چه دارد !؟
خدا کمک مون کنه مثل یک مومن همیشه باورهای توحیدی و آرامش بخش رو ب خودمون یادآوری کنیم، همیشه کمک خدا رو درنظر بگیرم، حمایت اون، هدایت اون، مگه من چی می دووونم ؟؟ یه جمله ای ک درک بهتری ازش پیدا کردم وقتی خدا میگه برگی بدون اذن من از درخت نمی افته این یعنی چی بنظرتون !؟
یعنی آقا این دنیا خیلییییی دقیقه، وقتی دقت کار ب اندازه ی برگ درخته ینی سیستم نظام مندش بی نقصه، جوری ک عقلِ من قد نمیده، پس ب چطوری و چه زمانی اش کاری نداشته باشم، مگه میشه چیزی خواسته ای فردی پولی نعمتی هم مدار من باشه و از کنارِ من بگذره؟؟ مگه این دنیا اله بختکی عه؟ مگه الکی الکی بوجود اومده؟ آن چیز ک متعلق ب من است از کنار من نخواهد گذشت، من آرام و آسوده هستم. پس آروم باش همه چی ب وقتش ناعمه ؛) بزار خدا بچینه بزار پلن شو خدا بچینه چون اون بلده اون میدونه تو نمیدونی تو هیچی نمیدونی تو تا یه ساعت بعدتم نمیدونی چکاره ای، مغزت رو درگیر چیزایی ک ب تو مربوط نیس نکن، ذهن تو رها کن آزاااد کن.
دوست خوبم از شما ممنونم خداروشکر برای این معاشرت آگاهی بخش برای حضور چنین دوستان فرزانه و آگاهی، دوستانی ک ب من اضافه میکنن، دوستانی ک باعث رشد من میشوند، خداروشکر این جمع صالحین، بوی خدا در این سایت پخش شده، هرجا برم باز دلم تنگِ اینجاست، باز میدونم مامنِ امنی ک آرامش رو ب قلبم بیاره اینجاس، شکر شکر، استادجان سپاسگزار حضور شما در زندگی مان هستیم.
در پناه الله باشید دوست خوبم، از معاشرت و هم صحبتی با شما لذت بردم.