اصول اساسی خلق رویاها | قسمت دوم

آگاهی‌هایی که ‌،که در جلسه به جلسه‌ی دوره راهنمای عملی دستیابی به رویاها در قالب توضیحات و تمرینات عملی طراحی و ارائه شده است‌، جسارتی  مولد‌، ارزش آفرین و هماهنگ با قوانین بدون تغییرِ خداوند ‌،در شخصیت‌ات می‌پرواندکه نه در تئوری و حرف‌های قشنگ زدن بلکه در قدم‌های سازنده‌ای که برای واقعیت دادن به رویایت برمی‌داری‌ ظهور یابد.
این «آگاهی‌های توضیح داده شده» و این« تمرینات واضح و قابل درک در تک تک جلسات این دوره» دستورالعملی مشخص و قابل اجرا در دستت می‌گذارد تا بتوانی به آروزها و خواسته‌هایی واقعیت ببخشی که سالها آنها را غیر ممکن و غیر قابل دسترس برای خودت پنداشته‌ای.
وقتی تصمیم می‌گیری شرایط کنونی ات را به عنوان سرنوشت غیر قابل تغییرت نپذیری‌ و این منطق را درک کنی که شرایط نابسامان کنونی ات حاصل باورهای محدودکننده و شرک آلود و بی‌ایمانی های قبلی است‌ و با ساختنِ باورهای قدرتمندکننده‌تر‌، تجربیات دلخواه‌تری وارد زندگی‌ات می‌شود‌، آنوقت از همان جایی که هستی- حتی اگر سخت‌ترین تضاد زندگی‌ات باشد- به سمت خواسته‌هایت هدایت می‌شوی؛
  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    323MB
    27 دقیقه
  • فایل صوتی اصول اساسی خلق رویاها | قسمت دوم
    25MB
    27 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

194 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «سجاد قربانی» در این صفحه: 1
  1. -
    سجاد قربانی گفته:
    مدت عضویت: 2811 روز

    به نام خدا سلام به استاد و خانم شایسته و دوستان هم فرکانسی های عزیز سه اتفاق برام افتاد که نشون میده خدا همیشه هدایت میکند مارا .من چند روز پیش کلاس داشتم حسم گفت که امروز تشکیل نمیشه اما من با دوستم رفتیم و دانشگاه کلا بسته بود برگشتنه شب بود و اون موقع معمولا تاکسی نبود اما حسم گفت برو ایستگاه تاکسی و دوستم میگفت که این کار اشتباهه و البته نجوای ذهنم هم میگفت اما من با خودم گفتم حتما ی نفعی داره یا میفهمم یا نمیفهمم و وقتی رسیدیم به ایستگاه آخرین تاکسی هنوز راه نیافتاده بود و خالی هم بود ی اتفاق دیگه من چند روز پیش از مترو اومدم که سوار اتوبوس BRT بشم ولی حسم گفت که برم سراغ اون ایستگاهی که یکم ازم دور تره و ذهنم هم میگفت آخه این چه کاری خودتو مسخره کردی اما وقتی رسیدم به اون ایستگاه من از اتوبوس اولی جا موندم به چند دقیقه نکشید که اتوبوس بعدی اومد هر هفته اون ساعت خیلی شلوغ بود اما این بار انگار اتوبوس مال منه اصلا چهار پنج نفر تو اتوبوس بودن .چند روز بود که حسم میگفت بنویسم و نوشتم شکرت خدا و ممنون که کامنت کانت من رو خوندید❤

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای: