- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD323MB27 دقیقه
- فایل صوتی اصول اساسی خلق رویاها | قسمت دوم25MB27 دقیقه
اصول اساسی خلق رویاها | قسمت دوم
آگاهیهایی که ،که در جلسه به جلسهی دوره راهنمای عملی دستیابی به رویاها در قالب توضیحات و تمرینات عملی طراحی و ارائه شده است، جسارتی مولد، ارزش آفرین و هماهنگ با قوانین بدون تغییرِ خداوند ،در شخصیتات میپرواندکه نه در تئوری و حرفهای قشنگ زدن بلکه در قدمهای سازندهای که برای واقعیت دادن به رویایت برمیداری ظهور یابد.
این «آگاهیهای توضیح داده شده» و این« تمرینات واضح و قابل درک در تک تک جلسات این دوره» دستورالعملی مشخص و قابل اجرا در دستت میگذارد تا بتوانی به آروزها و خواستههایی واقعیت ببخشی که سالها آنها را غیر ممکن و غیر قابل دسترس برای خودت پنداشتهای.
وقتی تصمیم میگیری شرایط کنونی ات را به عنوان سرنوشت غیر قابل تغییرت نپذیری و این منطق را درک کنی که شرایط نابسامان کنونی ات حاصل باورهای محدودکننده و شرک آلود و بیایمانی های قبلی است و با ساختنِ باورهای قدرتمندکنندهتر، تجربیات دلخواهتری وارد زندگیات میشود، آنوقت از همان جایی که هستی- حتی اگر سختترین تضاد زندگیات باشد- به سمت خواستههایت هدایت میشوی؛
با سلام خدمت استاد عزیزم و مریم بانو
در این فایل موضوع هجرت نظر منو به خودش جلب کرد
بنظر من هجرت فقط جابجایی از یک مکان به مکان دیگر نیست!!!
هجرت یعنی تغییر
یعنی تغییر از من الان به من جدید
یعنی پشت کنی به خود قبلی و رو کنی به خود جدید که کسی جز خدا نیست
من سالهاست که هجرت کردم از رحمان معتاد که روزی سه بار مواد مصرف میکرد روزی دو پاکت سیگار میکشید به رحمانی که الان بوی سیگار حالشو بد میکنه
من هجرت کردم از رحمانی که بخاطر اثرات مواد تا ظهر خواب بودم و وقتی بیدار میشدم تا دوساعت نمیفهمیدم دنیا چه خبره و هیچکی حق اینو نداشت چیزی بگه چون عصبی میشدم و سردرد میگرفته به رحمانی که قبل از همه از خواب بیدار میشه همه چیزو اماده میکنه نون سنگک داغ میخره انسولین مادرشو میزنه اولین نفر توی محله است که مغازشو باز میکنه
من هجرت کردم از رحمان بدبین و شکاک به رحمانی که زیبایهای اطرافیانشو میبنه
من هجرت کردم از رحمانی که هیچ هدفی برای ثروتمند شدن نداشت به رحمانی که ثروتمند شدن برام شده وظیفه
من هجرت کردم از رحمانی که تا مواد و دوستان معتادش نبود لذت نمیبرد به رحمانی که میتونه روزها و ماهها خودش تنهایی مسافرت بره و لذت ببره
من هجرت کردم از رحمان عجول به رحمانی که یه ذره تکامل رو درک کرده و سعی میکنه دیگه عجله نکنه و از مسیر لذت ببره
من هجرت کردم از رحمانی که همش دنبال پارتی و اشنا بودم به رحمانی که سعی میکنم فقط روی خدا حساب باز کنم
من با دوره 12 قدم هجرت کردم از رحمانی که نمیتونست قسطاشم پرداخت کنه به رحمانی که درامدش 30 برابر شد وداره روز بروز بیشتر میشه
من هر لحظه در حال هجرتم از رحمان قبلی به رحمان جدید
ما هر لجظه در حال هجرتیم از احساس بد به احساس یه ذره بهتر
ما هرلحظه در حال هجرتیم از کینه به عشق
ما هر لحظه درحال هجرتیم از حال بد به حال خوب
ما هر لحظه در حال هجرتیم از شرک به ایمان
وچقدر هجرت ستودنیه
وچقدر هجرت از من قبلی به من جدید، زیبا و دلنشینه
مولانای عزیز میگه:
مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم
دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم
دیده سیر است مرا جان دلیر است مرا
زهره شیر است مرا زهره تابنده شدم
گفت که دیوانه نهای لایق این خانه نهای
رفتم دیوانه شدم سلسله بندنده شدم
گفت که سرمست نهای رو که از این دست نهای
رفتم و سرمست شدم وز طرب آکنده شدم
گفت که تو کشته نهای در طرب آغشته نهای
پیش رخ زنده کنش کشته و افکنده شدم
گفت که تو زیرککی مست خیالی و شکی
گول شدم هول شدم وز همه برکنده شدم
گفت که تو شمع شدی قبله این جمع شدی
جمع نیم شمع نیم دود پراکنده شدم
گفت که شیخی و سری پیش رو و راهبری
شیخ نیم پیش نیم امر تو را بنده شدم
گفت که با بال و پری من پر و بالت ندهم
در هوس بال و پرش بیپر و پرکنده شدم
گفت مرا دولت نو راه مرو رنجه مشو
زانک من از لطف و کرم سوی تو آینده شدم
گفت مرا عشق کهن از بر ما نقل مکن
گفتم آری نکنم ساکن و باشنده شدم
چشمه خورشید تویی سایه گه بید منم
چونک زدی بر سر من پست و گدازنده شدم
تابش جان یافت دلم وا شد و بشکافت دلم
اطلس نو بافت دلم دشمن این ژنده شدم
صورت جان وقت سحر لاف همیزد ز بطر
بنده و خربنده بدم شاه و خداونده شدم
شکر کند کاغذ تو از شکر بیحد تو
کآمد او در بر من با وی ماننده شدم
شکر کند خاک دژم از فلک و چرخ به خم
کز نظر وگردش او نورپذیرنده شدم
شکر کند چرخ فلک از ملک و ملک و ملک
کز کرم و بخشش او روشن بخشنده شدم
شکر کند عارف حق کز همه بردیم سبق
بر زبر هفت طبق اختر رخشنده شدم
زهره بدم ماه شدم چرخ دو صد تاه شدم
یوسف بودم ز کنون یوسف زاینده شدم
از توام ای شهره قمر در من و در خود بنگر
کز اثر خنده تو گلشن خندنده شدم
باش چو شطرنج روان خامش و خود جمله زبان
کز رخ آن شاه جهان فرخ و فرخنده شدم