- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD323MB27 دقیقه
- فایل صوتی اصول اساسی خلق رویاها | قسمت دوم25MB27 دقیقه
اصول اساسی خلق رویاها | قسمت دوم
آگاهیهایی که ،که در جلسه به جلسهی دوره راهنمای عملی دستیابی به رویاها در قالب توضیحات و تمرینات عملی طراحی و ارائه شده است، جسارتی مولد، ارزش آفرین و هماهنگ با قوانین بدون تغییرِ خداوند ،در شخصیتات میپرواندکه نه در تئوری و حرفهای قشنگ زدن بلکه در قدمهای سازندهای که برای واقعیت دادن به رویایت برمیداری ظهور یابد.
این «آگاهیهای توضیح داده شده» و این« تمرینات واضح و قابل درک در تک تک جلسات این دوره» دستورالعملی مشخص و قابل اجرا در دستت میگذارد تا بتوانی به آروزها و خواستههایی واقعیت ببخشی که سالها آنها را غیر ممکن و غیر قابل دسترس برای خودت پنداشتهای.
وقتی تصمیم میگیری شرایط کنونی ات را به عنوان سرنوشت غیر قابل تغییرت نپذیری و این منطق را درک کنی که شرایط نابسامان کنونی ات حاصل باورهای محدودکننده و شرک آلود و بیایمانی های قبلی است و با ساختنِ باورهای قدرتمندکنندهتر، تجربیات دلخواهتری وارد زندگیات میشود، آنوقت از همان جایی که هستی- حتی اگر سختترین تضاد زندگیات باشد- به سمت خواستههایت هدایت میشوی؛
سلام
برای همتون بالاترین انرژی و فرکانس رو از خدا میخوام
برای همتون احساس خوب مداوم می خوام
اول اینو بگم که زمانی که خواستم بنویسم (از اونجایی که زیاد علاقه به تایپ کردن ندارم و بیشتر با حرف زدن راحتم) یه خواسته ای درونم ایجاد شد که سایت کاش یه قسمت برای کامنت ها داشت که می شد ویس داد و نظرات رو به صورت ویس بیان کرد.
راستش این چیزی که بهم گفته شد ززر دوش آب و من رو تا ساعت ها غرق افکار کرد یه جورایی جواب این سوالم بود که چیکار کنم و چه باوری بسازم که از همه قوی تر باشه و بتونه من رو از قبل رها تر کنه و بتونم رها تر باشم تا بتونم احساس بهتری در زمان های بیشتری داشته باشم .
این چیزایی که میخوام بگم واقعا در مقابل اون لحظه که اون آگاهی ها میومد و من تکرارشون می کردم مثل یه بچه دبستانی در مقابل یه پی اچ دی هم نیست واقعا وقتی الان فکر می کنم و اصلا هیچی یادم نیست از اون جملات و الهاماتِ زیبا و تاثیرگذار و اینکه اصلا فکر نکنم ربطی به موضوع این ویدئو داشته باشه ولی می نویسم به امید الله که بتونم بعدا خودم استفاده کنم.
ما انسان ها جهان رو درست درک نکردیم. واقعا زندگی رو به معنای واقعی درست درک نکردیم. این جهان در تمام ابعاد بی نهایتِ. یکی از این ابعاد آگاهیه که هرچی بیشتر جهان رو میخوای از زاویه و ارتفاع بالاتری ببینی که جزئیات کیفیتش کمتر بشه و کمیتش بیشتر بشه باز میبینی یه ارتفاع بالاتری هست و ….
واسه همینم انسان ها به جهان و زندگی و جریان زندگی محدودیت میدن. ما جهان رو محدود می کنیم و به همین خاطر هم غرق روزمرگی هامون میشیم.
روزمرگی هایی که اکثر جامعه درگیرشن و مارو غرق دنیای مادی و نگرانی های مادی می کنه ….
یادمون میره ما روح های جدایی هستیم که اومدیم خودمون رو تجربه کنیم و ما چقدر بی نهایتیم و چه کسی هستیم …
ایدمون میره این دنیا هدیه است و ما جسارت داشتبم و لایق بودیم که برگزیده شدیم به این مهمونی بیایم و لایق بودیم که اینجا هستیم و فقط باید لذت ببریم.
اصلا دیگه با این نگاه از چی قراره ناراحت بشیم ؟؟
اصلا ناراحتی یعنی چی ؟؟
اشتباه ؟؟
چی هست ؟؟
کی تعیین کرده درست یا غلط بودن چیزی رو ؟؟
فقط لذتِ بی انتهاست ، هرچیزی رو میپذیریم ….
دیگه انتخاب نمی کنیم که چه چیزی خوبه چه چیزی بدِ اگه بشه یا نشه که نگرانش باشیم …
اصلا دیگه واقعا نگرانی یعنی چی ؟؟
کاش می تونستم اون کلماتی که زیر دوش در قالب احساساتم بهم گفته می شد رو اینجا می نوشتم به همون زیبایی
وقتی من از قبل از پا گذاشتن به این دنیای مادی بودم و بعد از این دنیای مادی هم هستم و اینجا مثل اومدن به یک شهربازیِ دیگه چرا نگران میشم ؟؟
واقعا وقتی این رو حس کردم معنی واقعیه در لحظه زندگی کردن رو فهمیدم …
مثل خیلی چیزهایِ دیگه که می فهمم و وقتی درگیر روزمرگی میشم یادم میره
اما امروز یه تعهد سنگین به خودم دادم
چون همیشه واسم سوال بود که چطوری میشه که من گاهی وقتا مثل امروز که همچین باورهای قدرتمند کننده ای بهم الهام میشه همون جا که حالم عالی و احساس قدرت می کنم میگم دیگه اگه اینجوریه و جریان اینه که من هیچوقت حالم بد نمیشه اصلا ولی بعد از چند روز اصلا این احساس رو راجع به این مسئله ندارم ، دیدم به دنیا این شکلی نیست
علتش اینه که من این فکر زیبا رو تبدیلش به فکر غالبم نکردم
علتش اینه که تبدیل به باورش نکردم که مولد افکار بعدیم بشه و ۱۶ میلیون افکاری که تو ذهنم میاد از این فیلتر بیاد به خودآگاهم.
علتش رو خداوند گفته که میگه مثل یه نوریِ برای کافران که لحظه ای جلو راهشون رو ببینن
نه من میخوام نه تنها نور افکن بلکه تو روز راه برم
و این جهاد اکبر میخواد واسه غالب شدن این افکار در ذهنم
راستش داشتم فکر می کردم به همین مسئله که در حال زندگی کردن رو چقدر شنیدیم ؟؟
چقدر فهمیدیم ؟؟
و چقدر تونستیم اجراش کنیم ؟؟
آیا فقط به عنوان یه چیز قشنگ شنیدیم و تمام ؟؟
درک همین یک جمله هم تکامل میخواد واقعا …
اینکه بدونی نه گذشته ای در کائنات وجود داره و نه آینده ای و تو اومدی که لذت مادی بودن هر چیز رو ببری و دیگه هیچ چیز جز خودت و ذوق زده شدنت واسه هرچیزی مهم نباشه چقدر می تونه کمکت کنه واسه رهایی
وقتی فکر می کنم به مولانایی که با ضربه های آهنگر به آهن توی بازار می رقصه جز رهایی ، جز درک جهان هستی ، جز اینکه این آدم فهمیده علت اومدنش رو و معلول رو پیدا کرده و از همه زیبا تر اینکه درک کرده در زمان حال بودن و جریان داشتن رو چیزی نمی بینم….
جز اینکه نگران هیچ چیز در هیچ جا نیست …
حرف مردم ؟؟
مردم کین اصلا …
من لذت نبرم باختم …
چقدر می تونی رها باشی ؟؟
همونقدر می تونی به همه چیز برسی …
واقعا رسیدن در رها بودن و رها کردنِ
رها کردن هم تکامل میخواد واقعا
رهایی یعنی رها از هر چارچوبی که تورو محدود می کنه از پریدن
یعنی بدونی که تو خود خود خود خدایی و خداوند درون تو خودش رو به حضور رسونده و خودش رو تجربه می کنه
اینکه بدونی تو چقدر عیارت بالاست توی جهان
رهایی یعنی تو اینقدر ارزشمندی که هرچیزی، هرکاری ، هر اتفاقی فقط اومده تا تو بری بالاتر
رهایی یعنی تو لایق بهترین هایی و هرچی بشه واسه تو بهترین بوده
رهایی یعنی تو قدرت خالق رو داری پس خلق کک هرچی رو که به ذهنت رسید، نه هرچیزی رو که دیگران تحمیل کردن
رهایی یعنی عاشق همه چیز باشی از سنگفرش های کوچه تا خرابی ماشینت
چون همه چیز تویی
دوستتون دارم
در پناه الله ، رب و ارباب جهان و جهانیان