اصول اساسی خلق رویاها | قسمت دوم

آگاهی‌هایی که ‌،که در جلسه به جلسه‌ی دوره راهنمای عملی دستیابی به رویاها در قالب توضیحات و تمرینات عملی طراحی و ارائه شده است‌، جسارتی  مولد‌، ارزش آفرین و هماهنگ با قوانین بدون تغییرِ خداوند ‌،در شخصیت‌ات می‌پرواندکه نه در تئوری و حرف‌های قشنگ زدن بلکه در قدم‌های سازنده‌ای که برای واقعیت دادن به رویایت برمی‌داری‌ ظهور یابد.
این «آگاهی‌های توضیح داده شده» و این« تمرینات واضح و قابل درک در تک تک جلسات این دوره» دستورالعملی مشخص و قابل اجرا در دستت می‌گذارد تا بتوانی به آروزها و خواسته‌هایی واقعیت ببخشی که سالها آنها را غیر ممکن و غیر قابل دسترس برای خودت پنداشته‌ای.
وقتی تصمیم می‌گیری شرایط کنونی ات را به عنوان سرنوشت غیر قابل تغییرت نپذیری‌ و این منطق را درک کنی که شرایط نابسامان کنونی ات حاصل باورهای محدودکننده و شرک آلود و بی‌ایمانی های قبلی است‌ و با ساختنِ باورهای قدرتمندکننده‌تر‌، تجربیات دلخواه‌تری وارد زندگی‌ات می‌شود‌، آنوقت از همان جایی که هستی- حتی اگر سخت‌ترین تضاد زندگی‌ات باشد- به سمت خواسته‌هایت هدایت می‌شوی؛
  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    323MB
    27 دقیقه
  • فایل صوتی اصول اساسی خلق رویاها | قسمت دوم
    25MB
    27 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

194 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «عارفه محمودی» در این صفحه: 1
  1. -
    عارفه محمودی گفته:
    مدت عضویت: 1440 روز

    سلام پرنده مهاجر سلام نفیس عزیز سلام.

    نمی دونم الان مهاجرت کردی یا نه من بعداز 4 سال هدایت شدم به خواندن کامنت شما این فایل دیروز عصر بعنوان نشانه من آمدم. زمانی که خسته بودم از بحث های سنگینی که با پدرم می کنم.

    روی تخت دراز کشیدم آرزوی مرگ خودم می کنم وقتی با پدرم بحث می کنم خسته شده واقعاااا خسته شدم. با کار کردن روی خودم فایل ها این بحث ها به یکماه رسیده اما هر یکماه دقیقااا مثل یه دوره ماهیانه به هربهانه ای شده باید تکرار بشه.

    چندماه پیش یه همچنین بحث صورت گرفت، اونشب دیگه گفتم باید از این خونه برم باید مهاجرت کنم.

    آمدم توی سایت دیوار قیمت خونه هایی که در منطقه ای بزرگ شدم و میشناسم توی منطقه مدرسه تا دانشگاه م رفتم و کامل میشناسم در حقیقت یکی از بهترین منطقه های شهر خووم محسوب میشه رو قیمت هاش دیدم.

    نا خودآگاه گفتم من که پول یک میلیادر رهن ندارم…. آمدم گرینبرد ساختم از خونه ای که می خوام داشته باشم اما هربار می دیدم‌این باور که در من تکرار میشد که من که پول خونه خردیدن و یا رهن کردن رو ندارم.با وضعیت در آمدی خودم حداقل یکی دوسالی زمان می بره

    بعداز یکماه بی خیال شدم کلا و تقریبا بعداز آشتی با پدرم یکم آرزوم کمرنگ تررشد. اما وقتی رابطه ام با پدرم یکم‌گرم بشه تا یکم در جریان کارهام قرار می گیره ناخوادآگاه برحس عادت و اعتماد بهش می گم ،چون آدم شکاکی هست…و همیشه دعواهای ما سر همین شک های بی خودی این بزرگوار و منو متهم به همه چیز می کنه شروع میشه بالاخره یه چیز توی حرفهام پیدا می کنه که بحث بشه.

    دیروز هم دقیقاااا بعداز بحث سنگین.

    بعداز آروم شدند خودم متوجه شدم این یک نشونه اس که من باید برم باید مهاجرت کنم،مهاجرت نه در حدخیلی خیلی بزرگ چون هنوز باورهاش در من شکل نگرفته باوراای توانستن مهاجرت به خارج ایران.

    اما در مقیاس کوچکتر مهاجرت از خونه پدرم به خودم چرا باور اینکه می تونم شکل گرفته

    اما این که چطوریش می آد توی ذهنم باورهای مخرب و محدود کننده اس که مثل یه سوزن گیر کرده در من و در خانه ماندن پدرم.

    می خوام باورهای محدود کننده خودم بنویسم. که تا به امروز بعداز 5 ماه نشد من مهاجرت کنم.و از شما دوست عزیزم می خوام اگه نکته ای ای به ذهنت رسید و باور مناسبی از کامنت من به ذهنت رسید خوشحال میشم برام بنویسی.

    باور اینکه من پولشو ندارم

    باور اینکه خواهر زادهام همیشه منو الگو قرار دادند اگه من تنها زندگی کنم اون هام خیلی زود تصمیم می گیرند خواهرام تدک کنند مثل من مجردی زندگی کنند

    باور اینکه مردم چی می گن یه دختر تنها و مجرد

    باور اینکه برادر زاده ام و عروس و…. بهم شک نکنن،

    باور اینکه پدرم نمی زاره

    باور اینکه مامانم هی می خواد روی مغز من راه بره بابات ناراحت مرد پیر و….

    باور اینکه،اگه من برم برای همیشه نمی تونم به این خونه برگردم.

    2 تا برادرم موافق اینکه من خونه بگیرم هستند چون اون طفلکی هام خسته شدن از گیرهای بی خودی و شک بی مورد پدرم.

    اما خواهرام که ازدواج کردند نه کاملا مخالف چون ندیدند و درک ندارند …..

    و خیلی باورهای دیگه….

    وقتی دیشب کامنت شما خوندم. صبح هم به محض بیدار شدند مجدد کامنت شما رو خوندم.

    یه حسی بهم گفت براش بنویس و باورهای مخرب خودت از نشدن بنویس.

    وقتی آیه هایی از مهاجرت نوشته بودی انگار برای من نوشته بودی.

    من به جای اینکه باورهام درست کنم آرزوی مرگ خودم کردم.

    نفیس عزیز مرسی که او حس حال خودت از مهاجرت با کامنت برامون نوشتید و بعداز 4 سال برای من یه تلنگر و به صورت زنگ هشدار برام به صدا درامد از طریق مرا به سوی نشانه ام هدایت کن.

    در پناه الله مهربان شاد سلامت باشی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: