چگونه به راه راست هدایت می شویم یا از آن دور می شویم

در این فایل استاد عباس منش با توضیح آیاتی از سوره اعراف، مفهوم “هدایت” یا “گمراهی” را در عمل توضیح می دهد. گوش دادن به آگاهی های این فایل، از یک طرف ما را از افکار و باورهای محدود کننده ای آگاه می سازد که منجر به گمراهی ما از مسیر نعمت ها شده و به قول خداوند “برای سختی ها آسان کرده است” و از طرف دیگر، باورهای قدرتمند کننده ای را به ما می شناساند که پروراندن آنها در ذهن، موجب ورود به مدار خداوند، دریافت هدایت های این نیرو و ” آسان شدن برای آسانی ها ” می شود.

بخشی از سرفصل آگاهی های این فایل شامل:

  • مفهوم فروتنی در برابر خداوند و ارتباط آن با ” احساس خود ارزشمندی درونی “؛
  • مفهوم غرور مخرب و ارتباط آن با “گمراه شدن از راه راست”؛
  • “مقایسه”، دروازه ورود به مسیر گمراهی است؛
  • “مقایسه”، فرد را از صلح درونی با خودش خارج می کند؛
  • راهکاری برای کنترل افکاری که منجر به “حسادت” یا “مقایسه” می شود؛
  • چقدر از اینکه “چه افکاری منجر به ایجاد چه احساسی در شما می شود”، آگاه هستی؟!
  • چه جنس افکار، احساس خوب را ایجاد می کند و چه افکاری، منجر به احساس بد می شود؛
  • “حسادت”، از کدام باور محدود کننده نشات می گیرد و به چه شکل فرد را از مسیر دریافت نعمت ها خارج می کند؛
  • ریشه “حسادت”، احساس بی ارزشی درونی است و منجر به تصمیمات و رفتارهایی می شود که فرد را به احساس بی ارزشی بیشتر می رساند؛
  • کلیدهایی هدایتگر در آیه 32 سوره نساء؛
  • مفهوم “تسلیم بودن دربرابر خداوند” و نتایج این ویژگی شخصیتی؛
  • “مغرور بودن در برابر هدایت های خداوند” و عواقب این ضعف شخصیتی؛
  • ساختن چه ویژگی های شخصیتی، موجب تشخیص و دریافت هدایت ها می شود؛
  • چرا تسلیم بودن در برابر هدایت های خداوند، نه تنها ضروری بلکه “حیاتی” است؟!
  • نقطه شروع تحول زندگی فرد؛
  • شیطان همواره از در “ناسپاسی”، وارد می شود؛
  • ارتباط “ناسپاسی” با “گمراهی”؛
  • ارتباط “سپاسگزاری” با “هدایت به صراط مستقیم”؛
  • چگونه از مدار شیطان خارج شویم و وارد “مدار خداوند” شویم؛
  • تفاوت فرکانس ” احساس سپاسگزاری ” با سایر احساس های خوب؛

این فایل آگاهی بخش را بشنوید، در آن آگاهی ها تامل کنید، سپس درسهای سازنده آن را در بخش نظرات با سایر دوستان خود به اشتراک بگذارید.

منتظر خواندن نظرات تاثیرگذار تان هستیم


منابع کامل درباره آگاهی های این فایل:

آگاهی های دوره احساس لیاقت

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری چگونه به راه راست هدایت می شویم یا از آن دور می شویم
    980MB
    94 دقیقه
  • فایل صوتی چگونه به راه راست هدایت می شویم یا از آن دور می شویم
    93MB
    94 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

882 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «سارا» در این صفحه: 4
  1. -
    سارا گفته:
    مدت عضویت: 1920 روز

    درود و نور بر استادم عزیزم

    یه شعر زیبا از مولانای جان دیدم لذت بردم گفتم باهاتون به اشتراک بزارم

    به درویشی میگن جهان رو چطوری میبینی؟

    گفت الهی شکر ، رودخونه ها از همون جایی میان که من میخوام، باران همون روزی میباره که من میخواستم، حتی بچه م همون لحظه ای از دنیا رفت که من میخواستم.

    پرسیدن ازش چطور چنین چیزی ممکنه؟

    ((گفت ؛ من اراده خودم رو در اراده او گم کردم

    هرچی او بخواهد من هم میخواهم ))

    کاش روزی به این معرفت برسم که از ته قلبم بگم خدایا اراده من اراده توست

    مولانای جان میگه:

    هله نومید نباشی که تو را یار براند

    گرت امروز براند نه که فردات بخواند؟

    در اگر بر تو ببندد مرو و صبر کن آن جا

    ز پس صبر، تو را او به سر صدر نشاند

    و اگر بر تو ببندد همه ره‌ها و گذرها

    ره پنهان بنماید که کس آن راه نداند

    نه که قصّاب به خنجر چو سر میش ببُرّد

    نهلد کشتهٔ خود را، کُشد آن گاه کشاند

    چو دم میش نمانَد ز دم خود کُنَدش پُر

    تو ببینی دم یزدان به کجاهات رساند

    به مثَل گفته‌ام این را و اگر نه کرَم او

    نکُشد هیچ کسی را و ز کشتن برهاند

    همگی ملک سلیمان به یکی مور ببخشد

    بدهد هر دو جهان را و دلی را نرماند

    دل من گرد جهان گشت و نیابید مثالش

    به که ماند؟ به که ماند؟ به که ماند؟ به که ماند؟

    هله خاموش که بی‌گفت از این می همگان را

    بچشاند بچشاند بچشاند بچشاند

    دوستتون دارم

    سارا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 32 رای:
  2. -
    سارا گفته:
    مدت عضویت: 1920 روز

    درود و نور بر استاد عزیز و موحدم

    بازهم یه فایل توحیدی، و پر از آگاهی، سپاس بخاطر وقتی که میزارین و این فایلهای باارزش و الهی رو برای ما ضبط میکنید و روی سایت میزارین.

    همون روز که گذاشتین من پلی کردم گوش بدم بعد دیدم باید بنویسمش خیلی حجم آگاهی بالاست رفتم قلم و کاغذ آوردم بعد دیدم نمیشه یکسره گوش داد هی استوپ میکردم کلی مثال از خودم تو ذهنم میومد

    فکرهامو مرور میکردم آگاهیها رو خوب تو ذهنم میسپردم

    استاد شما مفهوم غرور و حسادت رو تو دوره احساس لیاقت هم گفته بودین ولی انگار اینجا یه چیزی تو مغز من گفت دینگگگگگگ…..

    اونجا که غرور توضیح دادین اول دلیل سرباز زدن شیطانو گفتین که مغرور شد به آفرینش خودش و گفت انسان جنسش خاکه و من آتش ، کلی از خودم مثال تو ذهنم اومد که بعد دوره لیاقت و قدم شاید کلامی و رفتاری دیگه فخر نفروختم و یه جاهایی وقتی دخترهای فک و فامیل و دوستان و ملاقات میکردم تو ذهنم میگفتم

    چطوری میتونن فقط مصرف کننده باشن تو دنیا و حساب بانکی شونو باباشون، شوهرشون، دوست پسرشون شارژ کنه!! خب یه حرکتی بزن! زن و مرد که فرقی ندارن باهم تو استعداد و توانایی، تو هم از استعدادی که خدا بهت داده ثروت خلق کن جهانو و گسترش بده! البته تو ذهنم میومداا نه رفتار یا روی زبون ،

    ناخداگاه خودمو قویتر و ارزشمندتر میدیدم که کلی هدف داشتم و دارم و زندگی معمولی مصرف گرا ندارم، یجورایی اعتماد بنفسم میرفت بالا تو ذهن خودم، و میگفتم من یکروز هم نمیتونم مثله اینا زندگی کنم اعتراف میکنم هنوزم تو ذهنم کسی که هیچ هدفی رو دنبال نمیکنه داره زندگیشو و عمرشو اسراف میکنه! رو بی عرضه میبینم .

    یا تو محله ای که من بدنیا اومدم بزرگ شدم میتونم بگم کل آدمهای محل، کل فک و فامیل و خانواده. همیشه بهش مینازیدن که ما بچه ی شمرون هستیم و بقیه پیف پیف بو میدن جالبه حتی محله نیاوران دو قسمت داره بالای خیابون نیاوران و محله پایین خیابون نیاوران ، و ساکنان هر دو محله برای هم کری میخونن. میخوندن که ما از شما بهتریم و بالاخره من نفهمیدم کی از کی بهتره(استیکر خنده) خودشون هم خودشونو قبول نداشتن به فاصله یه خیابون بالاتر، و من از وقتی شما رو شناختم ازتون یادگرفتم که اینکه بچه کجا هستی و به چه زبونی صحبت میکنی ملاک برتری نیستاااا بگو چقدر تقوا داری؟ نتیجه تو دستت چی داری؟ و این کاملا برای من حل شده بود.

    اونجا که گفتین حواست باشه شیطان بخاطر غرورش طرد شدااا، مغرور نباش! (یهو شوکه شدم دیدم چقدر گمراهی میتونه حتی با غرور بیجا اتفاق بیفته)

    و با توضیح این آیه واقعا احساس ارزشمند بودن برام جا افتاد!! تو دوره لیاقت انگار طوطی وار یادگرفته بودم!

    اونجایی برام روشن شد که توضیح دادین خدا سجده رو فقط برای خودش واجب کرده و تنها جایی که به فرشته ها گفت بغیر من به کسی سجده کن جلوی انسان بوده چون از روح خودش بر انسان دمیده و من تکه ای از خدام

    پس ارزشمندم (قبلا هزار بار تو دوره لیاقت شنیده بودم که ما فقط برای اینکه بدنیا آمدیم ارزشمندیم فارغ از هر نتیجه هر قیافه هر دارایی و هر شرایطی که داریم تجربه میکنیم ولی با این دلیل منطقی و قاطعی که از قرآن گفتین برام انگار جا افتادد! ذهن همیشه دنبال دلایل منطقیه برای قبول کردن باورها ی جدید یا رد کردن باورهای قدیمی … امروز انگار تا بعد یکسال که از دوره لیاقت میگذره این برام منطقش جا افتاد . که هم به خودت ارزش بده و هم به تمام انسانها…چون همگی تیکه هایی از الله هستیم)

    و فهمیدم که مرز بسیار باریکی هست بین خودکم بینی و تواضع بیجا و غرور کاذب و غرور درست

    یعنی من بشخصه بعضی جاها رفتار نادرست آدمها رو با خودم دست کم میگرفتم ناراحت میشدم دلم میشکست ولی اون آدم یا اون محیط رو ترک نمیکردم و فکر میکردم این تواضع منو نشون میده اگه سکوت کنم و بگذرم اعترااض نکنم و باز اون آدم گستاخ تر از قبل میشد و به رفتارش ادامه میداد و من باز تحمل میکردم. از بعد دوره اعتماد بنفس یکم بهتر شدم دوره لیاقت رشد بیشتری کردم تو این زمینه،

    همون احساس ارزشمندیه انگار بیشتر شد تو وجودم،

    ازتون یاد گرفتم که خواسته و معیار داشته باشم برای رابطه با افراد چه عاطفی چه دوستی چه خانواده .

    من دوست دارم چطور رفتار ی دیگران باهام داشته باشن؟؟ ازتون یاد گرفتم میتونم مرز بزارم تو روابطم، خط قرمز هامو برای خودم نوشتم هم برای رابطه عاطفی هم رابطه با بقیه ، یاد گرفتن طرف مقابل بعنوان پارتنر میتونه مشخصه های اخلاقی ظاهری حتی عقایدی که من دوست دارم داشته باشه نشستم با خودم فکر کردم من چه جور مشخصات رفتاری یا ظاهری رو دوست دارم و نوشتم شون برای اولین بار تو زندگیم ، حتی برای اینکه طرف رفیق ساده باشه برام و یاد گرفتم باهاشون مطرح کنم با زبان نرم و اگه رعایت نکردن تذکر بدم یا کلا رابطه رو ترک کنم. من تا قبلش نمیدونستم میتونم خواسته و خط قرمز داشته باشم! آدمها اجازه میدادن به خودشون هر جور دوست دارن با من رفتار کنن و من سکوت خودمو دلیل صبور ی و خاشعیت میدیدم در صورتیکه اینا نشونه عدم عزتنفس و عدم احساس لیاقت بود. من اصلا اشتباه فهمیده بودم این حد بالا ی تحمل واقعا سرکوب کننده سارا و روح و روانش بود. همیشه بخاطر دوره احساس لیاقت براتون دعای خیر کردم. کسی به من یاد نداده بود که خودمو دوست داشته باشم و چطور با دیگران رابطه برقرار کنم.که آسیب نبینم و رابطه سالم باشه. البته هنوز هم جای کار کردن دارم خودم میدونم ولی از پیشرفتم راضیم. و مدیون لطف پروردگار و آموزشهای شما هستم.

    چند روز پیش فکر میکردم خدایا به استادم عمررر نوح بده که همیشه باشه و همیشه رسالتش همین باشه گسترش توحید ، خودشناسی، آموزش اصول زندگی کردن ، من آرزومه عمرتون جاویدان باشه آخه انسانهایی مثله شما گنج های کره ی زمین هستین.

    استاد انقدر از قرآن آیه های عذابش رو بهم یاد دادن خاطره خوبی ندارم ازش میترسم نمیتونم خودم برم سمتش. تا قبل آشنایی با شما خیلی میخوندمااا با صوت با ترتیل بدون صوت فقط برای صواب ختم کردنش. چشمم به ترجمه هاش میفتاد رنگم از ترس میپرید .اون خدای خشمگین منتقم مواخذه گر رو دلم نمیخواست خدای من باشه

    فکر میکردم بهم یاد داده بودن من که موهام بیرونه آتش سوزان در راهه، خدایا من حال ندارم نماز بخونم چون نمیتونم تمرکز کنم وقتی تو نماز هستم ذهنم همه جا هست جز پیش تووو! همش اضطراب قضا شدنش رو داشتم پس طبق تفسیر و ترجمه ها من آتیش انتظارمو میکشه! و کلا نماز رو رها کردم ولی با ترس با حال بد!

    خدا خیر دنیا. آخرت رو نصیبت کنه استاد که این دوتا مبحث نماز و حجاب رو باز کردی برامون. عذاب وجدان احساس ناپاکی احساس جهنمی بودن از وجودم رفت سراسر شدم عشق و آرامش ، الان فهمیدن صلو یعنی یاد خدا توجه به هدایتش الهاماتش، الان 90 درصد روز ناظر بر افکارم هستم

    تا احساسم بد میشه میگردم دنبال ریشه ش، میفهمم نجواست، یاد این آیه میفتم که شیطان وعده فقر و فحشا میده بعد سریع ذهنمو آروم میکنم کنترل میکنم میگم مگه خدا مرده که تو ماتم گرفتی؟؟ خدا بیناست

    خدا آگاهه به آنچه در دل تو و ذهن توست! خدا اجابت میکنه تو رو، خدا که دیر نمیکنه بچه جون البته بشرط ایمان،خدا که خلف وعده نمیکنه بشرطی که بزاری بیاد وسط کارو بگیره دستش و هدایت کنه!

    خب بریم بحث مقایسه رو مرور کنیم

    جلسه اول احساس لیاقت مقایسه بود که خدایی باورهای منو ترکوند! ولی اینجا به آیه ای اشاره کردین که باز برام جا انداخت مطلب رو!

    که خدا گفته بجای مقایسه کردن خودت با دیگری بیا از فضل من درخواست کن، بگیر، بیا من بهت ایده الهام کنم بیا من بهت راه نشون بدم. به اونا هم من نشون دادم که نتیجه تو دستشونه و الان تو داری حسادت میکنی..حسرت میخوری. من خدای تو هم هستم بنده عزیزم،

    جانشین من روی زمین، و اینکه هرکسی هرجایی هست جای درستشه بخاطر مسیری که رفته تلاشی که کرده الهامی رو که دریافت کرده عمل کرده درخواستی که داشته و کنترل ذهن و ایمانی که داشته احساس لیاقتی که داشته دریافت کرده. پس بجای فضولی تو زندگی بقیه بیا پیش خودم برات کنار گذاشتم بیا سهمتو بردار و برو و شکر گزار باش ناله نکن انقدر سرمو بردی ..‌. و تو کامنت فکر کنم آقا ابراهیم خوندم که آیا حاضری جاتو با کسی که تو ذهنت مقایسه میکنی عوض کنی؟؟ تا حالا اینجوری بهش نگاه نکرده بودم، سریع چندتا از اون آدمها که مقایسه کرده بودن تو ذهنم اومدن دیدم اصلا دوست ندارم جامو عوض کنم

    استاد این فایل خیلی آگاهی داشت فعلا همینا رو خدا گفت من نوشتم شاید بازم بگه بهم بنویسم

    ولی استاد قبلا همیشه میشنیدم ازت که بچه ها کامنت بخونین من تا همین دو هفته پیش ذهنم میگفت کامنت آخه چیه!! حوصله داری بشینی کلمه های مورچه ای رو بخونی چشات ضعیفتر شه. ولی تقریبا بیشتر از دوهفته س خدا منو هدایت کرده مدارمو برده بالا کامنت بخونم

    و فقط در تعجب و تحسینم… استاد چه شاگردهای باتقوا با سواد با ایمانی داری، خوش به سعادتت

    اینا گنج هستن همشون آقا ابراهیم ، سعیده شهریاری جان، آقا حمیدرضا نارنجی، آقا جمال، آقا حمید حنیف ، حمید امیری و سارا خانوم از هلند، رسول و فاطمه جان، نائمه جان ، ….. بقیه دوستان که اسمشون الان تو خاطرم نیست .

    چه آیه های قشنگی کامنت میکنن، عجب باورهای توحیدی دارن، من به همشون غبطه میخورم هرشب بعد پیاده روی مستقیم میرم داخل ایمیلم کامنتهای متتخب بیاد تا پاسی از شب فقط میخونم باهاشون اشک میریزم، بعضی ها رو کپی میکنم تو نت گوشیم، روشون فکر میکنم حال و هوای عجیبه داخل سایته

    فضا ، فضای دل و قلوه دادن و گرفتن با خداست

    من که هنوز میترسم خودم برم طرف قرآن، هر فایل قرآنی که میزارین با جون و دل گوش میدم هر کامنت قرآنی که میبینم روش تفکر میکنم به امید روزی که منم هدایت شم قرآن رو درست بخونم و بفهمم

    خدارو شکررر بابت وجود نازنین استادم

    خداروشکرررر بابت خونه مون که سایته و درش همیشه به روی ما بازه

    خداروشکر بابت دوستان مدار بالا توحیدی ارزشمندی که داخل سایتن

    گاهی که کامنتاشونو میخونم دلم میخواد روی ماه تک تک شونو ببوسم

    استاددد عاشقتم

    عمرت طولانی و پر برکت

    درود من از تهران تا امریکا پارادایس بر شما و مریم جانم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 27 رای:
  3. -
    سارا گفته:
    مدت عضویت: 1920 روز

    درود و نور فاطمه عزیزم

    به جرات میتونم بگم بعد از اینهمه مدت که کامنت میخونم اولین باری هست

    که بی اختیار اشک میریزم

    از قدرت پروردگارم

    اولش که از کنترل ذهنت نوشتی که دوبار عمل عقب افتاد و فقط صبر کردی و گفتی حتما خیری در این هست

    تحسینت کردم و چون خودم هم چنین

    اتفاقی برام افتاده . و البته نه موضوع جراحی..

    و کنترل ذهن تو این شرایط و توکل میدونم ایمان قوی میخواد دمتون گررم

    تا اینجا فقط تحسین کردم

    وقتی گفتی شاگرد استاد عباسمنش دکتر جراح همسرتونه به الله قسم اشکم سرازیر شد از قدرت خدا ، از اینکه خدا هر لحظه حواسش به ما هستااااا

    سارا خانوم فراموش نکن منقلبم کردی خواهر جاااان

    امیدوارم حال همسرتون رو به بهبود باشه. سلامتی روزی خودتونو و خانواده تون باشه

    میدونی یاد چی افتادم؟؟

    من کارم تدریس آنلاین زبان هست و خوب قائدتا نیازمند اینترنتم.

    یادتونه بخاطر مسائل خانم مهسا امینی

    اینترنت ایران قطع شد و درآمد من کامل قطع شد!!!!

    چون شاگرهام از همه شهرهای ایران و حتی خارج از ایران بودن و امکان کلاس حضوری نبود..

    من بهم ریختم یه شب رفتم زیر آسمون و گفتم خدایا روزی منو دست این آدمها نندازیااا منو به اینا واگذار نکن که هر وقت دلشون خواست دست گذاشتن روی دکمه اینترنت و از سر لجاجت و جهالت و خودکامگی قطعش کردن کار من به مشکل بخوره . من از تو روزی میخوام ..

    بعد یکروز از مکالمه من و خدا پشت فرمون بودم داشتم رانندگی میکردم

    موبایلم زنگ خورد، از یه دفتر ترجمه خیلی سرشناس تو تهران . مدیر دفتر مستقیم زنگ زد. گفت شما مترجمی؟

    گفتم بله! گفت ما نیرو میخوایم خود استاد مترجم هم هستن آموزش میدن در ابتدا اگر مایلی فردا با لبتاپ بیا به این آدرس برای مصاحبه و آشنایی

    تعجب کردم که خدایا من شماره مو جایی ندادم این از کجا اومد؟؟

    خلاصه رفتم و کارمو شروع کردم تو محیطی شاد و دوستانه؛ تقریبا ده روز گذشته بود و اتاق کار من با اتاق مدیر که پسر جوون و مهربونی بود یکجا بود چون فضای دفتر کوچیک بود و استادم هم ،همون اتاق بودن و آموزش میدادن و یکبار من داخل اتاق پشت لبتاپ مشغول ترجمه بودم و ظاهرا بیرون اتاق منشی ها به مشکل برخورده بودن و سیستم شون هنگ کرده بود و غر غر میکردن

    من خداروشکر گوشهای خیلی خیلی تیزی دارم. همانطور که تایپ میکردم

    شنیدم مدیر داره به منشی ها میگه وقتی یه چیزی که اتفاق افتاده دوسش نداری توجه کنی غر بزنی هی تکرار میشه به جاش بیا تمرکز کن چطوری این چالش رو حل کنیم باهم و چیزای جدید یاد بگیریم ازش

    من همون موقع بدون اینکه حتی از جام بلند شم با خوشحالی فریاد زدم

    تو شاگرد استاد عباسمنشی؟؟؟

    گفت آره از کجا فهمیدی؟؟

    پریدم بیرون از اتاق با چشای باز از تعجب گفتم از مدل حرف زدنت،

    و رفتارت تو این چند روز با خودم گفتم این پسره چقدر قوانین رو خوب رعایت میکنه همه بیرون از شرکت تو خیابون تو مترو تو خانواده، حرف از بیرون ریختن شبونه و شعار دادن و دیوار نویسی و مبارزه میزنن از اینکه کاسبی بهم ریخته اینترنت قطعه کشور تو بلواست ولی تو انگار وسط کالیفرنیا هستی و اکثرا هندزفری تو گوشته و داری یه چیزی گوش میدی تازه تو این اوضاع که کاسبی کساده مشتری از در و دیوار دفترت بالا میاد، تو همین اوضاع که همه چک هاشون برگشت میخوره تو تالیسمان خریدی براحتی، تو دفتر تو حرفی از مشکلات جامعه نیس واقعا انگار دفترت وسط آمریکاست. تازه بعد ساعت 6 که کار تموم میشد بچه ها آهنگ میزاشتن میرقصیدن و شاد و شنگول میرفتن خونه، انگار همشون عضو یه خانواده بودن و بقدری سید رو دوست داشتن که از جون و دل براش کار میکردن..

    و سید هم دقیقا اشاره کرد که این حد خوش اخلاق بودن و شاد بودن تو منو تعجب انداخته بود که چقدر این دختر آرومه با خودش تو صلحه

    حتی چالشی پیش میاد با طمانینه خودشو کنترل میکنه همیشه میخنده و …

    خلاصه انقدر خوشحال شدیم و رفیق شدیم و همش قانون رو بهم یادآور میشدیم حتی گفت سارا بیا یه فیلم مشترک بگیریم بفرستیم واسه استاد

    اونزمان من تازه قدم رو تموم کرده بودم و یکم کمالگرا بودم گفتم آخه سید من دستاورد مالی آنچنانی ندارم از چی تعریف کنم ولی خودش از زیر صفر به اینجا رسیده بود دفتر ترجمه ش نامبر وان بود تو تهران …

    هنوزم با اینکه بعد وصل شدن اینترنت برگشتم سر کار تدریس آنلاین خودم

    و دیگه برای ترجمه نرفتم پیششون

    ولی باسید و بچه های دفتر دوستی مون برقراره، حتی باهاشون سفر کویر. و شمال و… رفتم کلی خوش گذشت

    هنوز هم میرم دفتر بهشون سر میزنم بهم میگه تو از دوستای خوب منی که دلم میخواد ثروتمند شدنتو ببینم برای سایتم کلی راهنماییم کرد

    هر بار راجع به استاد عباسمنش باهم حرف میزنیم که عجب مرد بزرگیه و خداروشکر که ما باهاش آشنا شدیم

    خلاصه اشکم در اومد با کامنتتون

    باز یادم انداختی خدا دیر نمیکنه و هر تاخیری پیش میاد

    الخیر ما فی الوقع به شرط ایمان

    از ته قلبم دوستون دارم

    و براتون سلامتی ثروت توحید آرامش از خدا میخوام

    استاد عزیزم مرد خدا که تو قلب آدمها جات داده کسانی که

    اندازه خانواده درجه یک شون دوست دارن

    خبر داری لشکر از عباسمنشی ها داری تو ایران و کل دنیا

    عاشقتم استادم و سپاسگزارم بخاطر وجودت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 45 رای:
  4. -
    سارا گفته:
    مدت عضویت: 1920 روز

    درود و نور بر فاطمه جان خوش قلب

    اول رفتم عکستو دیدم آرامش از صورتت میباره.

    خواهر جان من کامنت هاتون رو میخونم و همیشه کلی ازتون یاد میگیرم

    کلی خوشحال شدم برام کامنت نوشتی

    الهی همیشه راه زندگیت مثله قلب مهربونت روشن باشه

    و خدا آسونت کنه برای آسانیها

    دوست دارم و روی ماهتو میبوسم

    درپناه خدا باشی تا همیشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: